نویسنده: گی روشه
مترجم: عبدالحسین نیك گهر



 

پارسونز به مكتب پیشگامان جامعه شناسی تعلق داشت كه رویكردشان عموماً تكامل‌گرا یا تاریخی بود، همچون دوركِم، اسپنسر، وبر، زومبارت یا ماركس. تحت تأثیر آنان، او مسئله‌ی تكامل جامعه‌ها را طی دوره‌های تاریخی كه تمدن‌ها از آن عبور كرده‌اند، مطرح كرده است. همچنین در ارتباط با آثار آنان بود كه پارسونز متقاعد شد كه رویكرد آنان زودهنگام بوده است، زیرا آنان چارچوب مفهومی و نظری لازم را نداشتند تا به كمك آن بتوانند خط سیرهای بزرگ تاریخ و مراحل اصلی تكامل انسانی و اجتماعی را شناسایی كنند. بنا به همین ضرورت است كه پارسونز نخستین قسمت آثارش را صرفِ آماده سازی طرح نظری‌ای كرده است كه تصور می‌كرد به كمك آن برای از سر گرفتن تز تكامل‌گرایی نخستین جامعه شناسان مجهزتر است.
پارسونز تكامل را بر مبنای دو قانون بزرگ تبیین می‌كند: یكی قانون عمومی تكامل كه اصول آن را بیان می‌كند، و دیگری، قانون سلسله مراتب سیبرنتیكی كه جهت تكامل را مشخص می‌كند.
پارسونز قانون عمومی تكاملش را در زیست شناسی می‌یابد كه از لحاظ تحلیل تكامل و عواملش از همه‌ی علوم انسانی پیشرفته‌تر است. در زیست‌شناسی است كه در جریان قرن نوزده نظریه‌های تكاملی انواع مطرح شدند و در همین علم است كه این نظریه‌ها، به ویژه در مقایسه با سایر علوم انسانی، به پیشرفت چشمگیری نایل شدند. به نظر پارسونز هیچ اشكالی وجود ندارد كه قانون عمومی تكامل جامعه‌ها را از زیست شناسی بیرون كشید. زیرا میان اصول تكامل ارگانیسم زیستی و اصول نظریه‌ی عمومی كنش برخی وجوه مشترك وجود دارند. مثلاً در تاریخ اجتماعی چون در تاریخ ارگانیسم‌های زنده مشاهده می‌كنیم سیستم‌هایی باقی مانده و توسعه یافته‌اند كه نسبت به سایر سیستم‌ها قابلیت بیش‌تری برای سازگاری با محیط و تغییراتش داشته‌اند. قابلیت سازگاری از مهم‌ترین اصول هر نوع زندگی است، خواه گیاهی باشد یا حیوانی، روانی باشد یا اجتماعی. یك نظام، از هر نوعی كه باشد فرق نمی‌كند، به شرطی باقی می‌ماند، رشد می‌كند و توسعه می‌یابد كه قابلیت سازگاری با محیط و با وضعیت‌های جدید را پیوسته حفظ كند. باری، اصل بنیادی تكامل، قابلیت سازگاری همه جانبه با محیط است.
این قابلیت سازگاری از دو فرایند بزرگ هر تغییر كه افتراق پذیری و یگانگی است، مایه می‌گیرد. یك جامعه به شرطی ترقی می‌كند كه بیش از پیش افتراق پذیرفته و بتواند به طرزی بهتر و كامل‌تر همه‌ی نیازهایش را تأمین كند. در همان حال، چون افتراق می پذیرد ناگزیر باید شیوه‌های جدیدی برای یگانگی اختراع كند تا میان اجزای تازه و پرشمارتری كه آن را تشكیل می‌دهند، هماهنگی و یكپارچگی ایجاد كند.
افتراق پذیری بالنده همراه با یگانگی پایدار، سازگاری لازم را به جامعه می‌دهد تا به مقتضای نیازهایش و توقعات محیطش تكامل یابد.
قانون دوم تكامل همان‌طور كه اشاره كردیم، قانون سلسله مراتب سیبرنتیكی است. به موجب این قانون می‌دانیم كه در تكامل اجتماعی بلندمدت كه طی چند نسل صورت می‌گیرد، تغییرات در نظام فرهنگی مراحل اصلی تكامل اجتماعی را تشكیل می‌دهد. فرهنگ، چون در سلسله مراتب نظارت‌های اجتماعی در بالاترین مرتبه قرار دارد، تأثیر مسلطی بر نظام اجتماعی و بر سایر نظام‌ها اِعمال می‌كند. فعل و انفعال اصلی تغییر ساختی جامعه آنجا صورت می‌گیرد. تغییراتی كه در سطح نظام فرهنگی ایجاد شود، جامعه را در عمق و برای دوره‌ای طولانی‌تر تحت تأثیر قرار می‌دهد.
بر مبنای این دو قانون، پارسونز در تكامل اجتماعی سه مرحله تمیز می‌دهد: جامعه‌ی ابتدایی، جامعه‌ی میانی و جامعه‌ی مدرن. (1) با توجه به قانون سلسله مراتب سیبرنتیكی، یك معیار فرهنگی این سه نوع جامعه را از یكدیگر متمایز می‌كند. گذر از جامعه‌ی ابتدایی به جامعه‌ی میانی با پیدایش خط صورت می‌گیرد. اختراع خط و كتابت انقلاب مهمی در جامعه ایجاد كرد، زیرا بیش از پیش به پایداری ابعاد فرهنگی زندگی اجتماعی كمك كرد. از وقتی كه زبان قابلیّت نگارش یافت و دستور زبان و صرف و نحو قاعده‌مند شد و گنجینه‌ی لغات و اصطلاحات غنی‌تر گردید، خط امكان ثبت و ضبط رویدادها، ایده‌ها، احساسات و عواطف را به وجود آورد. به بركت خط، انسان توانست به افكارش عینیت بدهد و آن را با دیگران قسمت كند و از آن یك موضوع كار بسازد. جامعه‌های انسانی به شیوه‌ای مشابه توانستند از گذشته‌های دورشان باخبر شوند. سنت شفاهی نقل سینه به سینه نمی‌توانست خاطره‌ای را بیش از چند نسل حفظ كند؛ در حالی كه اسناد بایگانی شده چشم انداز تاریخی را تا بی‌نهایت می‌گستراند.
خلاصه‌ی كلام این‌كه، با اختراع خط، فرهنگ خصلتی پایدارتر یافت و از قید روزمرگی كه در گذشته به آن وابسته بود، رهایی یافت. بدین ترتیب، فرهنگ كه از قالب رویدادها بیرون آمده و نسبت به اوضاع و احوال مستقل‌تر شد، توانست چون یك نظام (سیستم) قائم به ذات مطرح شود. خط افتراق صریحی میان فرهنگ و سایر نظام‌های كنش به وجود آورد كه به نظر پارسونز شاخصی برای توسعه‌ی جامعه‌ی انسانی است.
گذر از جامعه‌ی میانی به جامعه‌ی مدرن با ظهور حقوق و نهادهای قضایی چون دادگستری و آیین دادرسی تحقق یافت. پیدایش حقوق نیز به پایداری و حضور همه جانبه‌ی فرهنگ كمك كرد. حقوق به طرزی دقیق قواعد و هنجارهای رفتار را تعیین می‌كند. كاربری عینی ارزش‌ها را مشخص می‌كند، ایده‌ها، اصول و آرمان‌ها را نهادی می‌كند. با وجود حقوق، آداب و رسوم كم‌تر دستخوش تغییرات سریع می‌گردد، كم‌تر در بندِ اوضاع و احوال روز یا تحت تأثیر رویدادهای خاص قرار می‌گیرد. به مرور كه حقوق قانونمند می‌شود و رویّه‌ی قضایی قوام می‌یابد، فرهنگ به شیوه‌ای دقیق‌تر در قالب قواعد مكتوب بیان می‌شود و تفسیر آن به عهده‌ی كارگزاران رسمی كه خودشان مقید به هنجارهای اقامه‌ی دعوا هستند، قرار می‌گیرد.
بنابراین، تكامل اجتماعی در نظر پارسونز چونان تحكیم تدریجی فرهنگ در زندگی انسانی و اجتماعی تلقی می‌شود؛ تكامل اجتماعی به پیشرفت یك نظام فرهنگی متنوع و در عین حال پایدار بستگی دارد، نظامی كه محتوایش به دلیل افتراق پذیری و نیز هماهنگی اجزایش غنی‌تر می‌شود.
پارسونز در تحلیل تكامل اجتماعی از قانون سلسله مراتب سیبرنتیكی‌اش به طور محدود استفاده كرده است. او از سلسله مراتب عوامل نظارت این قانون (از بالا به پایین) استفاده كرده و سلسله مراتب عوامل وضعی (از پایین به بالا) را كنار گذاشته است. چنان‌چه این قانون در تمامیّتش مورد استفاده قرار می‌گرفت، امكان داشت مدلی پیچیده‌تر در اختیار پارسونز بگذارد تا عناصر بیش‌تری از واقعیت را دربرگیرد. نظریه‌ی تكامل پارسونز به صورتی كه ارائه شده خیلی به تئوری تكامل اسپنسر شبیه است؛ به نظر نمی‌آید كه پارسونز در زمینه‌ی تكامل اجتماعی حرف تازه‌ای زده باشد.
از طرف دیگر، تز تكاملی پارسونز كلید فهم جامعه‌شناسی او نیز هست. این نكته در عین اینكه بدیهی است پارسونز بارها آن را خاطرنشان كرده است كه جامعه شناسی وی در محور شناخت جامعه‌های پیشرفته و از لحاظ اجتماعی تكامل یافته، سامان یافته است. چارچوب نظری‌ای كه پارسونز ساخته مناسب جامعه‌هایی كاملاً افتراق یافته است كه در آن‌ها فرق گذاری‌ها میان فرهنگ و نظام اجتماعی، میان دین و سیاست، میان اقتصاد و سیاست، میان حقوق و اخلاق، صریح و بدون ابهام‌اند. مدل‌واره‌ی فرق گذاری نظام‌ها كه از جامعه‌های پیچیده الهام گرفته شده در وهله‌ی اول درباره‌ی همین جامعه‌ها كاربرد دارد. به نظر پارسونز نظریه‌ی جامعه شناختی فقط در جامعه‌های پیشرفته می‌توانست توسعه پیدا كند كه در آنها نظام‌های فرعی آن قدر افتراق یافته‌اند كه بتوان روابطشان را تحلیل كرد. پارسونز انتقاد كسانی كه چارچوب نظری وی را برای تحلیل جامعه‌های ابتدایی مناسب ندانسته و در نتیجه آن را فاقد عمومیت می‌دانند، وارد نمی‌داند. به نظر وی این خود دلیلی است بر این‌كه جامعه‌های پیشرفته موضوع ممتازی برای تحلیل و تفكر جامعه شناسی عرضه می‌كنند.

پی‌نوشت‌ها:

1.پارسونز این سه مرحله از تكامل جامعه‌ها را در دو كتاب زیر شرح داده است. جلد دوم كه به مرحله‌ی سوم یعنی به جامعه‌ی مدرن اختصاص یافته است زمانی منتشر شد كه این كتاب آماده‌ی چاپ بود و نتوانستیم در تحلیل‌هایمان از آن استفاده كنیم:
Societies:Evolutionary & Comparative Perspective,Englewood Cliffs,N.J.,Prentice-Hall,1971.

منبع مقاله :
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.