نویسنده: گی روشه
مترجم: عبدالحسین نیك گهر



 


مطالعات كاربردی جایگاه مهمی در تحقیقات نظری پارسونز دارند. كمتر نظریه پردازی می‌شناسیم كه به شیوه‌ی پارسونز برای پیراستن آثارش كار و تلاش كرده باشد. نظریه پرداز معمولاً اهل رساله نویسی است كه در آن سعی می‌كند، نظریه‌اش را هرچه كامل‌تر شرح دهد، بدون آن‌كه خودش را در تحقیقات كوتاه مدت تجربی درگیر كند. پارسونز برعكس، بیش‌تر آثارش را در پاسخ به دعوت‌هایی كه از او برای مقاله نویسی و شركت در جلسات بحث و مناظره‌ها به عمل می‌آمد، تدوین كرده است. چندتایی از این مقاله‌ها یا كارنوشت‌ها بحث‌های نظری خالص هستند. در بیشترشان پارسونز موضوعی را كه به او پیشنهاد می‌شد هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ كاربردی بررسی می‌كند.
هر دعوتی را كه پارسونز برای نوشتن مقاله‌ای می‌پذیرفت، فرصتی می‌شمرد تا جنبه‌ای از مدل نظری‌اش را توضیح دهد یا آن را در مصاف با واقعیت‌های جدید بیازماید. چارچوب نظریه‌ی كنش چنان وسیع بود كه پارسونز برای طرح مسائل جدید در آن با هیچ محدودیتی روبه رو نمی‌شد. هر موضوعی كه به او پیشنهاد می‌شد، می‌توانست همیشه- و مخصوصاً همیشه از لحاظ نظری- در آن یك بُعد سیستمی كنش اجتماعی كشف كند. اصول موضوعه‌ی مدل نظری‌اش به گونه‌ای تدوین شده بود كه هیچ مسئله‌ی مربوط به كنش انسانی نباید از گستره‌ی آن بیرون بماند.
بنابراین، هر مبحث كاربردی می‌توانست به گونه‌ای جایی در تحقیق نظری‌اش داشته باشد.
به عبارت دقیق‌تر، می‌توان فهرستی از یافته‌های نظری برشمرد كه پارسونز آن‌ها را بر مبنای تحقیقات یا مشاهدات تجربی مفهوم سازی كرده است. از آن جمله، به یاد داریم وقتی كه پارسونز در آغاز زندگی علمی‌اش به مطالعه‌ی آثار ماركس، زومبارت، وبر، مارشال، پارتو و دوركِم مبادرت كرد، نظرش این بود تبیینی را كه هریك از آنان از سرمایه داری غربی و توسعه‌ی جامعه‌ی صنعتی مدرن ارائه داده‌اند، با هم مقایسه كند. براساس این تحقیق بود كه پارسونز به تدریج عناصر نظریه‌ی مشتركی را در آثار این متفكران كشف كرد و آن را نظریه‌ی كنش نامید. نظریه‌ی كنش ناگهان و بی‌مقدمه در فكر پارسونز ظاهر نشده، بلكه به آهستگی و بر مبنای پرسش‌هایی كه پارسونز درباره‌ی جامعه‌ی غربی معاصر مطرح می‌كرد، جوانه زده است.
دیدیم كه مدل‌واره‌ی متغیرهای ساختی كه طی چندین سال ركن اصلی نظریه‌ی پارسونز را تشكیل می‌داد، به مناسبت تحقیقی كه پارسونز درباره‌ی حرفه‌ی پزشكی انجام داده بود، تدوین شده است. در این بررسی پارسونز از همان ابتدای بحث به انتقاد از تقابلی پرداخته است كه غالباً میان مشاغل آزاد و مشاغل صاحبان صنایع و بانكداری قائل می‌شوند. به موجب این تمایز، مشاغل آزاد با خصیصه‌ی «دگرخواهی» (1)، كه كارمایه‌ی خدمت به آرمان‌های بزرگ چون سلامتی، عدالت و علم را دارند، شناخته می‌شوند. در عوض، صاحبان صنایع و بانكداران به «خودخواهی» (2) شُهره‌اند، زیرا هدفی جز سودجویی بیش‌تر نداشته و تنها قانونی كه می‌شناسند قانون رقابت است. پارسونز این تمایز را بی‌اعتبار نمی‌داند و خواهیم دید كه از آن در كارهایش استفاده می‌كند. منتها، تحقیقات پیمایشی‌اش روی پزشكان او را متقاعد می‌كند كه در حد این تفكیك نمی‌توان توقف كرد. این دوگانگی را باید كنار گذاشت و آن ویژگی‌هایی را شناسایی كرد كه كل دنیای كسب و كار، اعم از مشاغل آزاد، صاحبان صنایع، بانكداری و بازرگانی را یك جا معرفی می‌كنند.
در نخستین مقاله‌ای كه در 1939 منتشر شده است (3)، پارسونز سه ویژگی عمده‌ی دنیای كسب و كار را برمی‌شمرد: عقلانیت در برابر سنت‌گرایی؛ ویژگی كاركردی در برابر پخش؛ عام گرایی در برابر خاص گرایی. پارسونز نشان می‌دهد كه سه ویژگی عقلانیت، كاركردی و عام گرایی میان همه‌ی صاحبان حِرَف و مشاغل مشترك‌اند. حضور توأمان این سه متغیر دنیای كسب و كار را از سایر نهادهای اجتماعی متمایز می‌كند. این‌جا می‌توان ردّپای طرح اولیه‌ی متغیرهای ساختاری را مشاهده كرد. در مقاله‌ی بعدی (1942)، كه در آن حرفه‌ی پزشكی را تحلیل می‌كند، پارسونز متغیر چهارمی اضافه می‌كند با عنوان بی‌طرفی عاطفی در برابر طرفداری عاطفی. (4) پس از آن پارسونز كشف می‌كند كه این متغیرهای ساختاری را می‌توان نه تنها در بررسی‌های دنیای كسب و كار، بلكه در تحلیل قشربندی اجتماعی (5) و خانواده و خویشاوندی (6) نیز به كار برد. این كشف او را متقاعد می‌كند كه این متغیرها ابعاد اصلی هر نوع ساختار نظام اجتماعی‌اند. پارسونز این متغیرهای ساختاری را محور اصلی مدل نظری نظام اجتماعی(1951) در نظر می‌گیرد.سپس در كتاب درباره‌ی یك نظریه‌ی عمومی كنش كه در همان سال چاپ شد، پارسونز قدم فراتر گذاشته و نشان می‌دهد كه متغیرهای ساختاری مقولات اساسی هر نظام كنش‌اند.
تكامل فكری پارسونز به خوبی ارتباط نزدیك- و حتی این‌جا، رابطه‌ی عِلّی-میان مطالعات تجربی و توسعه‌ی مدل نظری را نشان می‌دهد. البته ناگفته نماند كه پارسونز بعدها در چند نوبت مدل‌واره‌ی متغیرهای ساختاری را برای دقیق‌تر كردن حك و اصلاح كردو اما در هر حال، مطالعه‌ی مشاغل، به ویژه حرفه‌ی پزشكی نخستین تحقیق كاربردی پارسونز بود كه به مناسبت آن او مدل متغیرهای ساختاری را تدوین كرد، سپس آن را به نظام اجتماعی و سرانجام به نظام كنش تعمیم داد.
به طرزی كم و بیش مشابه، مدل‌واره‌ی كاركردهای چهارگانه، كه آن نیز از عناصر اصلی نظریه‌ی پارسونز است، دستاورد تحقیقات كاربردی‌اش درباره‌ی ساخت و كاركرد گروه‌های كوچك است كه رابرت بیلز در آزمایشگاهش در هاروارد دنبال می‌كرد. می‌دانیم كه بیلز برای شناسایی و طبقه بندی اجزای ساده‌ی رفتار مشاركت كنندگان در گروه‌های بحث و گفت‌وگو، مفهوم «مسائل كاركردی» را عنوان كرده بود كه هر گروهی برای آن‌كه باقی بماند و به كارش ادامه دهد، باید آن‌ها را بی‌وقفه حل كند. پارسونز ابعاد كاركردی نظام كنش را از مفهوم «مسائل كاركردی» رابرت بیلز استنتاج كرد. می‌دانیم بعدها چه استفاده‌ی گسترده‌ای از آن‌ها كرد و چه نقش مهمی در مدل نظری‌اش به آن‌ها داد.
همچنین می‌توان مورد مدل‌واره‌ی انحرافات اجتماعی را ذكر كرد، كه در فصل‌های گذشته‌ی كتاب فرصت پرداختن به آن پیش نیامد. این بار با الهام گرفتن از تحقیقات تجربی رابرت ك.مرتون (7) بود كه پارسونز سعی كرد ثابت كند كه چند نوع رفتار انحرافی وجود دارد، از جمله رفتارهای مبالغه‌آمیز همنوایی و سرسپردگی صورت‌هایی از رفتارهای انحرافی‌اند، همانا چون از خودبیگانگی، عصیان یا گوشه ‌گیری، و این كه هر نوع رفتار انحرافی با تنش‌های متفاوتی در نظام اجتماعی مرتبط است. بدین منظور پارسونز مدل‌واره‌ی رفتار انحرافی را به شیوه‌ی نظری بر مبنای مطالعات مختلف تجربی تدوین كرده است. (8) به ویژه او از مطالعاتش درباره‌ی ساختار خانواده و روابط اعضایش و نیز از مطالعاتش درباره‌ی بیماری رفتار انحرافی و روابط بیمار با اطرافیانش و از تحقیقات مالینوفسكی درباره‌ی پدیده‌ی مرگ، استفاده كرده است.
اگر چند نوع رفتار انحرافی وجود دارد، پس چند شیوه‌ی كنترل اجتماعی نیز وجود دارد. بنابراین، متناسب با مدل‌واره‌ی رفتار انحرافی باید یك مدل‌واره‌ی سازوكار نظارت اجتماعی نیز وجود داشته باشد. در نگاه یك كنشگر معین، رفتار انحرافی عبارت است از پاسخ ندادن كنشگران دیگر به انتظاراتش یا دادن پاسخی كه انتظاراتش را سرخورده می‌كند. سازوكارهای نظارت وسایلی هستند كه كنشگر در اختیار دارد و از آن‌ها برای برانگیختن سایر كنشگران در جهت برآوردن انتظاراتش استفاده می‌كند. باری، یافته‌های تحقیقات روانكاری نشان داده‌اند كه رفتار انحرافی نتیجه‌ی حالت‌های تنشی است كه به چهار نوع واكنش اصلی منجر می‌شود: اضطراب، وَهم، خصومت، واكنش دفاعی. برای مبارزه با انگیزه‌های رفتار انحرافی دیگران، كنشگر-آگاهانه یا ناخودآگاه- از سازوكارهای مناسبی برای پاسخگویی به این حالت‌های تنش و برای از بین بردن آن‌ها استفاده می‌كند.
استفاده از این سازوكارها را به صورت تجربی می‌توان در روش‌های پرورش و آموزش كودكان در خانه و در مدرسه مشاهده كرد؛ همچنین آن را در فعالیت‌های انجمن‌ها و اتحادیه‌ها و سندیكاهای مختلف و نیز در نهادهای قضایی می‌توان مشاهده كرد. اما بارزترین سازوكارهای نظارت اجتماعی را در رابطه‌ی میان روان درمانگر و بیمارش می‌توان دید؛ در این حالت توسل به سازوكارهای نظارت از جانب روان درمانگر آگاهانه و منظم صورت می‌گیرد. بنابراین، در این نوع رابطه است كه می‌توان این نوع سازوكارهای نظارت را بهتر شناسایی كرد.
پارسونز این‌جا نیز علاوه بر تحقیقات پیمایشی‌اش درباره‌ی پزشكان كه غالباً نقش روان درمانگر را ایفا می كردند، به تجربه‌ی بالینی شخصی‌اش و نیز به آموزش‌های نظری و كاربردی روانكاوی رجوع می‌كند. سازوكارهای كنترل را چهار تا می‌داند: حمایت (9)، به منظور تخفیف دادن اضطراب و نیاز مبادرت به واكنش‌های خصومت یا دفاعی؛ رواداری (10) كه اجازه می‌دهد احساسات نیرومندی را كه تاكنون سركوب شده یا ابراز نشده‌اند، ابراز كرد؛ امتناع از معامله به مثل (11) كه نمی‌گذارد خصومت با خصومت و اضطراب با اضطراب پاسخ داده شود تا مگر دور باطل رفتار انحرافی بشكند؛ استفاده از اهرم ضمانت اجراهای (12) مثبت و منفی (پاداش و كیفر یا تشویق و تنبیه).
این چهار سازوكار نظارت به طور عمده در رابطه‌ی روان درمانی صراحت می‌یابد و روان درمانگر به طرز منطقی از آن‌ها استفاده می‌كند. منتها كاربُرد آن‌ها به روان درمانی محدود نیست و هرگونه نظارت اجتماعی دیگر هم با توسل به این چهار سازوكار صورت می‌گیرد. به عنوان مثال، مناسك دینی این سازوكارها را به شیوه‌ای متفاوت، اما مؤثر به كار می برد؛ همین طور در نهادهای قضایی و آموزشی، به صورت‌های گوناگونش، چه در خانواده، مدرسه، كارگاه و چه در انجمن‌های اجتماعی و سیاسی به كار می رود. به طور كلی، وقتی كه سازوكارهای نظارت كارساز و مؤثر نباشند یا دیگر نتوان از آن‌ها استفاده كرد، نظارت اجتماعی ضعیف شده و از بین می‌رود و عرصه را برای ظهور انواع كجروی‌ها و رفتارهای انحرافی باز می‌گذارد.
مثال‌هایی كه ذكر كردیم به روشنی نشان می‌دهند كه پارسونز چگونه از تحقیقات تجربی در زمینه‌های گوناگون برای ساختن اجزای مدل نظری‌اش استفاده می‌كند، و این‌كه یافته‌های برخی از آن‌ها در نظریه‌اش اهمیت محوری دارند. بدین ترتیب ملاحظه كردیم چه رابطه‌ی نزدیكی میان مطالعات و مشاهدات تجربی و تحقیقات نظری پارسونز وجود دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1.altruism
2.egoism
3.The Profession & Social Structure, in Essays in Sociological Theory(1954),chap.2
4.Propaganda & Social Control,Ibid,chap.VIII
5.An Analytical Approch to the Theory of Social Stratification,Ibid,chap.IV,p.79
6.The Kinship System of the Contemporary United State,(1943),Ibid,chap.IX,pp.188-192
7.Robert K.Merton,Elements de theorie et de methode sociologique,traduit par Henri Mendras,Paris,Plon,1965,chap.5
8.پارسونز این مدل‌واره را در فصل هفتم كتاب نظام اجتماعی مطرح كرده است.
9.support
10.permissivite
11.deni de reciprociete
12.manipulation de sanctions

منبع مقاله :
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.