وقف در ادب فارسی
در این بررسی نخست وقف را در معنای حقیقی آن جستجو کرده و سپس سراغ معانی مجازی وقف در ادب فارسی رفتهایم که عبارت باشد از: تعلق ادبی، نماد ایثار و از خودگذشتگی مطلق و محک دینداری و پرهیزگاری.
در بخشی دیگر از نوشتار، درباره آسیبهای وقف به گزارش شاعران پرداختهایم که زیر عنوان «آسیبشناسی وقف در ادب فارسی» آمده است.
کلیدواژهها:
وقف، معنای حقیقی، معنای مجازی، ادب فارسی، آسیبشناسی.
مقدمه
وقف، پیوند مؤمنان با مظاهر زیست جمعی است. وقف، نوعی ایمانسنجی و ترازوی باورهای قلبی و عرفی مردم نیز محسوب میشود که در جامعه دینی، ظهور و بروز معناداری مییابد.جامعهای که میکوشد در بستر اعتقادات درونی افرادش رشد کند، نیاز به راهکارهایی دارد که ایمان قلبی افراد و آحادش را به منصه ظهور نیز برساند و وقف، یکی از همین راهکارها است که هم ریشه دینی دارد و هم سابقه تاریخی و هم برخوردار از نوعی اخلاق کریمانه و انساندوستانه است.
بدین ترتیب، آیندگان در بسترهای هموارتری زیست میکنند و مقصد و مقصود خویش را پیش روی خود میبینند؛ زیرا آنچه برای آنان به ارث میرسد، گذشته از آن که منافع مادی و آموزشی و فرهنگی دارد، حاوی پیام روشنی نیز هست.
پیام وقف برای نسلهای فردا آن است که دوام و قوام جامعه دینی، مشارکت همهجانبه آحاد برای بازسازی نهادهای مردمی جامعه است.
در واقع وقف، راهکاری است برای هدایت سرمایهها و همتهای افراد اجتماع در مسیر بهسازی و نوسازی زیرساختهای جامعه. واگذاری همه امور به نهادهای حکومتی و تکیه بر اقدامات رسمی، هیچگاه هیچ جامعهای را در مسیر توسعه همهجانبه قرار نمیدهد.
بدین رو هماره از دیرباز هوشمندان و دلسوزان جامعه دینی، بر اهمیت وقف و آثار و پیامدهای آن اصرار میورزیدند و آن را نشانه حیات و سرزندگی زیستگاههای اجتماعی میدانستند.
ملکالشعرای بهار در مدح یکی از بزرگان زمان خودش، آنگاه که نیکیهای او را میشمارد، یادآور میشود که او دائما در حال وقف و موقفهسازی بود و از این رهگذر سهم شایانی در توسعه مدنی جامعه خویش دارد:
وقفپژوهی در روزگار ما از موضوعات مهم علمی است که از رهگذر آن میتوان بسیاری از مسائل ریز و درشت تاریخی و فرهنگی این سرزمین را بررسید و پرتوی بر آنها افکند. وقف اگرچه یکی از احکام شرعی است، اما به دلیل اثرگذاری آن بر بسیاری از وقایع فرهنگی و رخدادهای تاریخی، اهمیتی بیش از ماهیت فقهی خود یافته است و بهواقع چشماندازی است برای دیدهبانی تاریخ فرهنگی ممالک اسلامی.
وقف و موقوفات، هماره پناهگاهی برای انواع فعالیتهای علمی و فرهنگی و آموزشی بوده است؛ علاوه بر آن سهم مهمی در بهینهسازی محیطهای زیستگاهی در کشورهای اسلامی داشته است. بدین رو وقف را میتوان از پشتوانههای مهم فرهنگی در نظام اجتماعی اسلام دانست.
شاعران و گویندگان بزرگ فارسیزبان نیز به فراخور مضامین و موضوعات ادبی و عرفانی و تعلیمی، هرازگاه یادی از این مقوله دینی و اجتماعی کردهاند. آنچه در پی میآید، اشارتی کوتاه به برخی از این یادکردها است.
تا آنجا که نگارنده جستجو کرده است، وقف در ادب فارسی، نماد و موضوع و بهانه سه گونه مضمونپردازی بوده است و همچنان در این موضوعات به کار خواهد رفت:
در پی با تفصیل بیشتر درباره این موضوعات سخن خواهیم گفت؛ اما پیشتر توضیح کوتاهی درباره فرهنگ وقف، خالی از فایده نیست:
فرهنگ وقف
وقف یکی از مهمترین عوامل فرهنگپروری و تمدنسازی در مشرقزمین بوده است. در گذشتههای نه چندان دور، بیشترین مراکز علمی، بهداشتی، تربیتی، آموزشی، خدماتی، عبادی و انواع بناهای عامالمنفعه در کشورهای اسلامی، به دست و همت واقفان و نیکوکاران پدید میآمد.حتی برای استمرار عمر این موقوفات نیز تدابیری اندیشه میشد تا به حیات خود ادامه دهند و برای نسلهای بعد نیز باقی بمانند.
در دوران معاصر، به دلایلی که بررسی آنها نیاز به تحقیقات جداگانهای دارد، بازار وقف به گرمی سابق نیست و از این رهگذر نیز آسیبهای فراوانی بر جامعه دینی وارد شده است. کافی است برخی اخبار بازمانده از مراکز فرهنگی قدیم را یکبار از نظر بگذرانیم تا دریابیم که سنت و فرهنگ وقف، چه خدمات شگفتی به فرهنگ و تمدن اسلامی کردند.
آیا در باور کسی میگنجد که فقط در یکی از کتابخانههای وقفی قاهره در عصر فاطمیون 2200 نسخه خطی فقط از کتاب تاریخ طبری وجود داشت که یکی از آنها به خط مولف بود؟
این نیز گفتنی است که وقف، اختصاصی به فرهنگ مسلمانی و کشورهای اسلامی ندارد. زرتشتیان و کلیمیان و مسیحیان و پیروان دیگر ادیان آسمانی نیز به گونههایی از وقف باور دارند و حتی بسیاری از مراکز و بنیادهای فرهنگی و تحقیقاتی در دنیای امروز - از جمله نهادهایی مثل جایزه نوبل - از طریق نوعی وقف بهوجود آمدهاند و به فعالیت مشغولاند. بنابراین وقف را میتوان یک «کمکرسانی بزرگ بشری» دانست که مسلمان و مسیحی و کلیمی و زرتشتی و حتی ماتریالیست و لائیک را در زیر چتر خود گردآورده است.
وقف، از چنان جایگاهی در فرهنگ بشری برخوردار است که در غیر کشورهای اسلامی نیز به اشکال مختلف حضور دارد. در کشورهای اروپایی و آمریکایی تأسیساتی نظیر TRUST و ENDOWMENT فعالیت میکنند که کارکردی شبیه وقف دارند. TRUST یک مؤسسه حقوقی است در انگلستان که مشابه وقف عمل میکند، و ENDOWMENT هم یک بنیاد حقوقی است که مختص وقف پول است.
بزرگترین مدارس علمی جهان اسلام، مانند نظامیههای نیشابور و بغداد، با تکیه بر موقوفات اداره میشدند و بسا عالمان و مدرسانی که جز درآمدهای وقفی، راه دیگری برای امرار معاش نداشتند؛ چنانکه سعدی در بوستان خبر میدهد که «مرا از نظامیه ادرار بود» .
یعنی برای من از مدرسه نظامیه، ماهانه حقوقی میرسید که با آن زندگیام را اداره میکردم. حافظ نیز در مصراع «وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبیذ» اشاره به همین کمکهای مالی دارد.
وقف در تاریخ تصوف و عرفان اسلامی، تجلی برکت و توسعه بوده است. وقف در فرهنگ عرفانی ما، موهبتی الهی است و در مجموعه اصطلاحات (terminology) صوفیه از زمره فتوح به شمار میآید.
در سدههای نخستین اسلام و ادوار آغازین، تصوف با تخصیص موقوفات - به صورتهای گوناگون- گسترش یافت. صوفیان با استناد به حدیث نبوی «رجعنا من جهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر» و با اقامت در «رباط»ها (پایگاههای مرزی بنا شده به منظور حفاظت از مرزهای قلمرو اسلامی)،
نه فقط به نبرد با دشمنان دین میپرداختند، بلکه جهاد با نفس و تزکیه و تصفیه آن را نیز وظیفه خود میدانستند. گسترش و افزایش موقوفات و تنوع رقبات موقوفه بهتدریج به شکل گرفتن «خانقاه»ها در نقاط مهم قلمرو اسلامی، از جمله ایران (بهویژه خراسان)، بغداد و مصر و شام و ترکیه منجر گشت که در واقع مکانهای ثابت تمرکز و اقامت صوفیه بودند.
این تمرکز، نتایج درخشانی برای تصوف بدنبال داشت که تأثیر سنت وقف در حوزه تصوف و عرفان اسلامی را نشان میدهد.
وقف نه فقط به مثابه پشتوانهای اجتماعی- اقتصادی از طریق فراهم آوردن محیطی مناسب و موقعیتی شایسته برای تعلیم و تعلم و نقد علوم عقلی و نقلی اعم از: حدیث و تفسیر و فلسفه و کلام در مدارس صوفیه، و نیز فراهم آوردن تمهیدات لازم (از جمله کتابخانه ها) در راه تألیف و تحریر آثار و منابع آکادمیک تصوف، نقشی اساسی ایفا کرد؛
بلکه موقوفات با کمک به گسترش محیط و فضای خانقاه و در نتیجه افزایش جمعیت آن- چنانکه وجود چنین محیطی ایجاب میکرد- صوفیه را ملزم به قاعدهمند ساختن و سامان بخشیدن به اصول و قواعدی عملی ساخت.
چنین امری منجر به تکوین قوانینی گشت که نه فقط در رابطه با تزکیه شخص صوفی، بلکه در شیوه ارتباط اجتماعی با دیگر ساکنان خانقاه و افراد اجتماع- که در اصطلاح صوفیه صحبت خوانده می شود- لازم الاجرا بود.
از جنبه اجتماعی، نقش موقوفات در گسترش و تجهیز مراکز دینی و فراهم آوردن توانایی اقتصادی برای دانشمندان بزرگ اسلامی، این امکان را فراهم آورد تا به عنوان نهادی اجتماعی، نه فقط گرهگشای مشکلات اقتصادی جامعه اسلامی باشد،
بلکه همچنین میتوان آن را به عنوان ملجأ و پناهگاهی امن برای مردم و پشتوانهای معنوی در بحرانهای اجتماعی- نظیر فتنه حمله مغول در ایران- شمرد.
از جنبه سیاسی نیز، تخصیص موقوفات برای صوفیه از سوی خلفا، امرا و سیاستمداران و دولتمردان، در ادوار مختلف تاریخ اسلام، مبین تاثیر وقف در حوزه تصوف اسلامی در ارتباط با جنبههای سیاسی تاریخ اسلام است.
علاوه بر این باید به نتیجه تأثیر وقف به عنوان محور ارتباط سه سویه تصوف- جامعه- سیاست، در قالب ظهور فراز و نشیبهایی تاریخی در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی اشاره کرد.
بدین رو وقف را میتوان یکی از مهمترین عوامل رشد فرهنگ و ادب فارسی دانست. اگرچه شاعران و ادیبان فارسیزبان هماره به آسیبشناسی وقف نیز توجه کرده و نکات سودمندی را تذکار دادهاند،
اما کتمان نمیتوان کرد که بخش عظیمی از سرمایههای ادبی و فرهنگی ایرانیان محصول پشتیبانیهای واقفان و موقوفات بوده است. به عبارت دیگر، نصیحتها و هشدارهای گویندگان بزرگ زبان فارسی درباره نحوه استفاده از سرمایههای وقفی، ناشی از احساس وامداری آنان به وقف بوده است؛
نه اینکه نسبت به این سنت حسنه و عامل گسترش فرهنگ و دانش، اعتراضی داشته باشند؛ زیرا وقف، عبادتی مفید و اثرگذار است و بزرگترین واقف عالم، خداوند است:
نکته آخری که در ذیل فرهنگ وقف، گفتنی است، این است که در وقف باید بلندهمت و بزرگمنش بود و وقف اموال و املاک مرغوبتر را ترجیح داد. دراینباره پس از این بیشتر سخن خواهیم گفت،
اما در اینجا میافزاییم که وقف اموال و داراییهای نامرغوب، همچنانکه سود دنیوی آن برای دیگران کم است، سود و بهره اخروی آن نیز برای واقف اندک است.
برای «وقف» دست کم سه گونه معنا میتوان شمرد: لغوی؛ اصطلاحی، مجازی. معنای لغوی وقف نیاز به گفتگو ندارد، اما فرهنگنامهها وقف را در اصطلاح اینگونه معنا کردهاند:
عقدی است که بر طبق آن، شخصی مال معینی از اموالش را جهت استفاده فرد یا افرادی یا مؤسسهای اختصاص میدهد و پس از آن مال مذکور از ملکیت واقف خارج شده، قابل نقل و انتقال نخواهد بود.
ناصر خسرو در سفرنامهاش بارها وقف را در معنای اصطلاحی و شرعیاش بکار برده است. در جایی مینویسد: «مصانع وقف نیز باشد که به غربا دهند.» همو در گزارش مشاهداتش از بیتالمقدس، خبر میدهد:
«بیت المقدّس را بیمارستانی نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف مرسوم ]=دستمزد[ ستانند.»
از گزارشهای ناصر خسرو چنین برمیآید که در روزگاران گذشته، بسیاری از نیازمندیهای عمومی مردم از این رهگذر فراهم و آماده خدمترسانی میشده است.
وقتی بهترین و نیکترین بیمارستان شهری مانند بیتالمقدس، موقوفه باشد، آشکار میشود که در آن سالها و قرنها مردم مسلمان اهتمام جدی و نهادینهای به موضوع وقف داشتهاند. مؤلف تاریخ بخارا هم مینویسد:
...و امیر اسماعیل به جوی مولیان سرایها و بوستانها ساخت و پیشتر بر موالیان]= غلامانش[ وقف کرد و هنوز وقف است...تا «جوی موالیان» نام شد و عامه مردم «جوی مولیان» گویند.
بیهقی نیز بارها وقف را در معنای حقیقی آن به کار برده است، از جمله مینویسد: «دیهی مستغل سبکخراج بر کاروانسرای و بر کاریز وقف کرده...» از این عبارت بیهقی، چنین برمیآید که در روزگار وی نیز، مردم گاهی درآمد مستغلات خویش را وقف امور عامالمنفعه میکردند تا مثلا کاروانسرای یا مسجدی مخروبه نگردد یا کاریزی خشک نشود.
از معنای لغوی و اصطلاحی وقف که بگذریم، بیشترین کاربرد این کلمه شرعی، در متون ادبی بر سبیل مجاز بوده است. مثلا سعدی در مصراع دوم بیت زیر، وقف را در معنای مجازی آن به کار برده است:
وقف به دلیل خصوصیات و حضور چشمگیرش در جوامع دینی، بیشترین ظرفیت را برای استعمالات مجازی و کنایی داشته است؛ بهویژه به دلیل ریشههای تنومندی که در میان مؤمنان داشت و در انتقال معانی مجازی بسیار کارامد بود.
در زیر برخی نمونههایی که استعمال مجازی وقف را در ادب فارسی آشکارتر میکند، یادآور میشویم؛ اما پیشتر میگوییم که این استعمالات مبتنی بر دو رکن است: نخست معانی شرعی و عرفی و تاریخی وقف و دوم حضور فعال و روزانه این سنت دینی در همه شهرها و آبادیهای مسلمین.
مولوی در دیوان شمس، خطاب به عاشقی میگوید تو وقف خراباتی؛ یعنی اجازه بیرون آمدن از آن را نداری و مانند هر موقوفه دیگری باید حضور ابدی و دائمی در آنجا داشته باشی. سپس یادآوری میکند که چون وقف خراباتی، باید فقط در خدمت کسانی باشی که هشیار نیستند؛ زیرا خرابات جای هشیاران نیست و استفاده آنان از موقوفات خرابات ممنوع است:
عطار نیز در دیوان عزلیاتش، با استناد به یکی دیگر از خصوصیات وقف، عشق را قابل خرید و فروش نمیداند. وی نخست عشق را به مال موقوفه تشبیه میکند و سپس یادآور میشود که چون مال وقفی را نمیتوان فروخت، پس عاشقان نیز به هیچروی و به هیچ بهایی عشق خویش را به مزایده یا مناقصه نمیگذارند:
به گفته او در شریعت اسلام، برای موقوفه نمیتوان قیمتی گذاشت و آن را به بازار معامله برد؛ پس هر چه وقف است، بیرون از قیمت و بها و ارزشگذاری مادی است.
از دیگر نمونههای استعمال کلمه «وقف» در معانی مجازی آن، عبارتی است که قائممقام فرهانی در منشآت خود آورده است. وی در جایی از کتاب مذکور مینویسد: «خلوتی که جای ظرفا بود، وقف عرفا گردید.»
گویا مراد قائممقام آن است که خلوتی که پیش از این در اختیار دیگران و زییارویان بود به اهل دل اختصاص یافت. یعنی آنچه پیش از این از آن استفاده بهینه نمیشد و به کار صواب نمیآمد، پس از وقف آن به اهل معرفت، فایدهمند شد و به کار نیک آمد.
ناصر خسرو نیز در دیوان قصایدش بارها کلمه «وقف» را در معنای مجازی آن به کار برده است؛ از جمله در قصیدهای بلند و غرّا میگوید:
یعنی زمین و زندگی زمینی مانند اسب نابالغی است که وقف کسی نیست و هر روز زیر ران دیگری است.
سعدی نیز در بیتی در دیوان غزلیاتش، وقف را در یکی دیگر از معنای مجازی آن به کار گرفته است:
پیدا است که وقف خانه دل به قناعت و مروت که نشانههای آزادگیاند، استعمال وقف در معنای لغوی آن نیست. در واقع سعدی وقف را در این بیت، در معنای اختصاص و تعلق ابدی به کار برده است که پس از این جداگانه به آن خواهیم پرداخت.
عطار نیشابوری در بیت سادهای در دیوان غزلیاتش، ضمن کاربرد این کلمه در معنای مجازی، به یکی دیگر از عادتهای مردم روزگار خویش در ماجرای وقف اشارهای تأملانگیز دارد. در دیوان غزلیات عطار، غزلی است با این مطلع:
سپس در بیت ششم میگوید:
از این بیت، چنین برمیآید که در روزگار وی، این عادت نه چندان پسندیده در میان مردم بوده است که گاهی اموال کهنه و فرسوده خود را وقف میکردند، یا پس از وقف مال و ملکی، در تعمیر و نگهداری آن نمیکوشیدند.
عطار میگوید: «جان فرسوده خود را وقف معشوق کن.» معلوم میشود که چنین رسمی در آن روزگاران بوده است که مردم گاهی آنچه را که به کارشان نمیآمده است، وقف میکردند. اما عطار از این رسم که شاید در موضوع وقف، چندان مطلوب نباشد، استفاده دیگری کرده است؛ زیرا به توصیه او، عاشق باید جان بیارزش و فرسوده خود را که به کارش نمیآید، وقف معشوق کند.
چنانکه شاعر دیگری گفته است: «جان متاعی است که هر بیسروپایی دارد.»
و حافظ دراین باره میگوید:
سعدی هم برای دور نیفتادن از قافله ایثار در راه محبوب گفته است:
عطار پیش از آن بیت توضیح داده است که چرا باید جان فرسوده خود را وقف معشوق کرد. به گفته وی، ایاز هم همین کار را کرد و جای دل بستن به پوستین کهنه و کمارزشش، دل به محمود بست تا صاحب جامه زربفت و دیگر مواهب مادی و معنوی تقرب به سلطان شود:
این بیت، هشدار میدهد که آدمیان تا از تعلقات پست خویش درنگذرند، به مطلوب اعلا نمیرسند. اما همو در جایی دیگر میگوید عاشق در جهان، جز نیمجانی فرسوده ندارد و اگر آن را وقف میکند، از آن رو است که مال ارزندهتری در اختیارش نیست:
بنابراین اگر عاشقان کهنهمتاع خویش (جان) را وقف معشوق میکنند، نه بدانخاطر است که این متاع فرسوده بهایی دارد، بلکه از آن رو است که آنان متاعی جز این ندارند. در پایان همان غزل توضیح میدهد که چرا این متاع بیارزش را وقف معشوق کرده است:
اما عطار در بیت دیگری از غزلی دیگر، نکته مهمتری را هم یادآوری میکند که تکیملکننده مضمون بالا است. او میگوید بر خلاف دیگران که گاهی اموال فرسوده و کهنه خویش را وقف میکنند، من بهترین مشک و عطری را که دارم وقف عضوی از سیمای محبوب میکنم. بدین ترتیب عطار که سروکارش با عطر و مشک است، میگوید من اگر همه مشکهای جهان را داشتم، بهترین آن را وقف بوی گیسوی معشوق میکردم:
این بیت در نسخهای دیگر دیوان عطار به شکلهای دیگری نیز آمده است:
خواجوی کرمانی نیز میگوید من ارزندهتر از جان ندارم و آن را نیز وقف تو میکنم:
مراد او از «دو جان» احتمالا حیات دنیایی و اخروی است که میگوید هر دو را وقف حرم «او» کردیم. از این بیت نیز چنین برمیآید که در روزگار وی (قرن هشتم) وقف اموال به حرم اولیاء مرسوم بوده است.
به هر روی، در سخن شاعران و گویندگان دیگر نیز این عادت برخی از مردم (وقف اموال نامرغوب) نقل و نقد شده است؛ برخی از شاعران نیز تصریح کردهاند که در وقف باید بزرگمنش بود و کریمانه رفتار کرد. مثلا امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعارش میگوید: به عاشقی گفتم دلت را از عشق برکن و به سوی زهد ببر. او گفت دلم شاهدخانه (خانه معشوقهها) است؛ چنین جایی را چگونه وقف مسجد (زهد) کنم؟
یکی از دلایل اینکه گاهی در گذشته و اکنون نیز مردم اشیا یا املاک و مستغلات کمارزشتر را وقف میکردند، بیچیزی و فقر آنان بوده است؛ یعنی آنان از یکسو آرزو داشتند که ثواب وقف در کارنامه اعمالشان نوشته شود و از سوی دیگر، ملک یا مال ارزشمندی در اختیار نداشتند که وقف کنند. بدین رو گاه مجبور میشدند آنچه داشتند ـ هرچند کمبها و کمارزش ـ همان را وقف کنند. مثلا اوحدی مراغهای میگوید:
من چون سیم و زر ندارم کاسه چشمم را وقف معشوق میکنم:
بیدل دهلوی نیز از این عادتِ نهچندان مطلوب برخی از مردم، مضمون زیبایی ساخته است. او به مخاطبش توصیه میکند که اکنون که پیر شدهای و قامتت خم شده است، آن قد و قامت را وقف طاعت و عبادت کن؛ زیرا قامت خمیده، همچون قلاب ماهیگیری است و تو میتوانی با این قلاب، از دریای رحمت الهی، صید ماهی کنی:
مثلا مسعود سعد سلمان برای آنکه به حبس ابد خود اعتراض کند، گفته بود «آیا مگر من وقف زندانم؟»
بدین ترتیب وقف را در غیر معنای عرفی و رایج آن به کار برده است. گویا وقف در نظر او، عامل وابستگی و جداییناپذیری است. بدین رو وقتی میخواهد از طولانی شدن زندانش شکوه کند، خود را به شیئی تشبیه میکند که وقف زندان شده است.
انوری نیز در بیتی که ممدوح خود را ثنا میگوید، جمال و جاه و عمر وی را موقوفه میخواند تا بر او حکم مؤبّد زند.
عبارت «زانکه در اوقاف احکام مؤبد میرود» یعنی هر چیز که وقف شد، حکم آن تغییر نمیکند. بنابراین جاه و جمال و عمر ممدوح انوری نیز همین حکم را مییابد؛ البته از راه مبالغه و غلو.
مولوی هم در مثنوی به این نکته توجه کرده، از اصطلاح وقف به عنوان نماد پیوستگی و دوام بیپایان و نامیرا استفاده میکند.
همین معنا را خاقانی نیز به نظم کشیده و اصطلاح وقف را برای بیان نوعی همبستگی ابدی و بیوقفه بهکار برده است:
یعنی وقتی خانه دلم را وقف مهر او کردم، بر این خانه باید بنویسم که این سرا وقف شده است.
عطار نیز وقتی میگوید:
مرادش آن است که عشق همواره مهمان دلهای زنده و دردمند است و از این سرا به سرایی دیگر نمیرود؛ زیرا مال وقفی را از موقوفعلیه جدا نمیکنند. مولوی هم که عاشق را وقف خرابات میخواند، به اقامت دائمی و ابدی او در خرابات اشارت داشت:
پاکباختگی و ایثار مطلق، یکی دیگر از معانی مجازی وقف است. علت توجه مستقل به این معنای مجازی وقف، کاربرد فراوان آن در ادب فارسی است؛ چنانکه میتوان وقف را در زبان گویندگان فارسی، تعبیری دیگر از ایثار مطلق دانست. به گفته بیدل دهلوی:
در شعر و متون فارسی، وقف نماد «پاکباختگی» است. بنابراین وقتی کسی میگوید من خود را وقف چیزی کردهام، یعنی همه وجودم را صرف آن میکنم و در آن راه از بذل هیچ سرمایهای دریغ ندارم؛
زیرا آنچه وقف میشود، تماما از اختیار واقف بیرون میرود و دیگر اجازه هیچگونه تصرفی در آن ندارد. بدین رو است که خواجوی کرمانی گفته است:
ملک جهان را وقف سر کوی یار کردن، یعنی همه هستی خود را به پای او ریختن؛ چنانکه همو در جایی دیگر از دیوانش میگوید:
سنایی هم در حدیقهالحقیقه میگوید تا کسی جان و مالش را وقف نکند و از آنها درنگذرد، از عالم غیب نصیبی ندارد؛ زیرا آدمی هر چه دارد از او است، پس نباید در راه او از بذل جان و مال دریغ کند:
در این ابیات، سنایی برای وقف دلیل هستیشناختی میآورد. به گفته او چون همه دارایی و هستی انسان از خدا است، پس میسزد که همه دارایی و هستی خویش را در راه او نثار کند و یکی از راههای نثار، وقف است که نشانه پاکباختگی و انگیزه الهی و نوعدوستی است.
مولانا جلالالدین رومی، در ابیات زیر، وجوه دیگری از پاکباختگی را که علت و انگیزه وقف (در معنای مجازی آن) است، بازگویی میکند.
دهلوی نیز میگوید ما نه تنها همهچیز خود را وقف کردهایم، بلکه سهم خود را هم از وقف رها کردهایم:
خاقانی شروانی، ظرفیت وقف را چنان بالا و فراخ میبیند که آن را نام دیگر «نهایت از خودگذشتگی» میداند:
سعدی نیز با خاقانی موافق است که میتوان وقف را نام بالاترین ایثارها دانست:
چنانکه به گفته سلمان ساوجی، بزرگترین واقف عالم رسول گرامی اسلام (ص) است که هشت بهشت را وقف امت خویش کرد:
بنابراین حضرت محمد (ص) هر چه را که از خدای خویش دریافت کرده بود، وقف امتش کرد تا آنان نیز از آن موهبتها و تنعمات برخوردار گردند و به همین دلیل دیگران را هم ـ از رهگذر وقف و مانند آن ـ در برخورداریهای خود سهیم کنند.
وقف برای جامعهشناسان، ترازویی است برای سنجش ایمان دینی جامعه و تقوای آحاد آن. شهر یا کشوری که در آن بازار وقف گرم است و در هر کوی و برزنش، نشانی از آن است، به صدزبان تعلقات دینی و اخروی خود را فریاد میزند.
بنابراین اگر کسی وارد شهری شد و در هر جای آن، موقوفهای عامالمنفعه دید، درمییابد که به میان مردمی دیندار و دینباور و آخرتگرا آمده و تفضلات الهی در نوعدوستی شهروندان تجلی کرده است.
وقف از جهات دیگری نیز میزان دقیقی است برای ایمانسنجی مردم که در ادب فارسی به آن توجه ویژهای شده است.
وقف و موقفات، از آن جهت که حاکی از وجود مردم خیّر و دینباور است، همچون آینهای ایمان قلبی آنان را مینمایاند؛ اما از آن جهت که چگونه مصرف میشود و با آن چسان رفتار میکنند، آیینهوار تقوای مصرفکنندگان را هم به نمایش میگذارد.
در ادب فارسی، اعتراضات معناداری به کیفیت مصرف اوقاف شده است که هشداردهنده و تأملانگیز است. اعتراض به سوء استفادههای تاریخی از موقوفات، نوعی اعتراض به بیتقوایی و بیمبالاتی و ریاکاری گروهی از حاکمان و دینبازان نیز بوده است.
مثلا سعدی در گلستان نقل میکند که از عالمی پرسیدند که نظرت درباره نان وقفی چیست؟ در پاسخ گفته است:
اگر آن نان را برای آن میستانند که معاششان مختل نگردد و به عبادت خدا مشغول باشند، حلال است؛ اما اگر خدا را عبادت میکنند که به آنان نان وقفی دهند، حرام است. عین عبارات سعدی اینگونه است:
یکی از علمای راسخ را پرسیدند: چه گویی در نان وقف؟ گفت: اگر نان از بهر جمعیت خاطر ستانند، حلال است، و اگر جمع]= گوشه عبادت[ از بهر نان می نشینند حرام.
در واقع سعدی، مصرفکنندگان وقف را به دو دسته تقسیم کرده است:
1. آنان که از وقف استفاده میکنند تا توان و فرصت عبادت خدا را داشته باشند (صاحبدلان).
2. آنان که خدا را عبادت میکنند تا به آنان نان و آب و زندگی وقفی دهند (ریاکاران).
اولی را حلال و دومی را حرام میداند.
در اسرارالتوحید هم میخوانیم:
آوردهاند که در آن وقت که شیخ ما ـ قدّس الله روحه العزیز ـ به نیشابور بود، استاد ِ امام بُلقاسم قشیری را ـ قدّس الله روحه العزیز ـ پیغام داد که میشنویم که در اوقاف تصرّف میکنی. می باید که نیز]= دیگر[ تصرّف نکنی.
استادِ امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نیست. شیخ ما جواب باز فرستاد که ما را میباید که دست شما چون دل شما باشد.
معنای این سخن آن است که با مال وقفی باید در نهایت احتیاط و تقوا رفتار کرد و مبالات بسیار داشت و تا میتوان باید از وابستگی به آن پرهیز کرد؛ چنانکه هیچ تعلق خاطر و میل قلبی به آن نباشد.
مجذوب تبریزی در دیوانش، بیتی دارد که مضمون آن، گویا چنین باشد: اگر مالی را وقف جایی کردند و از آن مال، بیش از آنکه مواظبت شود، استفاده گردد، بهتر آن بود که آن مال را وقف میخانهها میکردند؛ زیرا اگر از موقوفهای آنگونه که میبایست، نگهداری نشود و در راه خیر به کار گرفته نشود، نشانه بیتقوایی است و بیتقوایان در میخانه بیش از مسجد و خانقاهاند:
یعنی خانقاهی که خرج آن بیش از درآمدهای وقفی آن است، جایگاه بیتقوایان است و اگر قرار است وقف در چنین مکانهایی مصرف شود، میکدهها ترجیح دارند.
صائب تبریزی هم از بیمبالاتی در حفظ موقوفات در روزگار خودش خبر میدهد و رندانه این بیمبالاتی را دلیلی میآورد برای آنکه خود را وقف معشوق کند تا زودتر خراب و مست شود:
از ابیاتی که پیشتر یادآوری شد و مشابه آنها چنین برمیآید که در قرون گذشته، گاهی در حفظ و نگهداری موقوفات اهتمام لایق و شایستهای نمیشده و پارهای از موقوفات رو به فرسودگی میگذاشتند. بنابراین، همین را هم میتوان نشانهای از آشفتگی اوضاع و بیتوجهی مردم و حاکمان در آن روزگاران به اموال وقفی قلمداد کرد.
در ادب فارسی بارها به تصرفهای ناروا در اوقاف و وقفهای نامناسب، اعتراض شده است. درباره وقفهای نامناسب و کمارزش بیشتر بهتفصیل سخن گفتیم و اکنون به ذکر این دستان (ضربالمثل) اکتفا میکنیم که در زبان عامه، بخشش بیارزش را به وقف روغن ریخته به مسجد، تشبیه میکنند و مثلا میگویند:
«روغن چراغ ریخته وقف امامزاده میکند.» پیام این مثل سائر این است که نباید آنچه از حیّز انتفاع بیرون است، موقوفه گردد؛ زیرا سبکشماری سنت حسنه و مبارک وقف است. بلکه در وقف باید همچون وحشی بافقی، شاعر و عارف ایرانی بود که میگفت:
یعنی ارزشمندترین وگوهرخیزترین سرمایه خود را وقف کردهام تا برای غیر تو سخن نگویم و غیر تو را مدح نگویم.
آسیب دیگری که در ادب فارسی به آن توجه بلیغی شده است، وقفخواری نالایقان و غیر مستحقان است که بسیاری از شاعران بزرگ درباره آن سخن گفتهاند. علاوه بر شاعران و گویندگان بزرگ، در فرهنگ عامه نیز ضربالمثلهایی وجود دارد که اشاره به این آسیب آزاردهنده دارد.
مثلا میگویند: «مال وقف است و تعلق به دعاگو دارد.» یعنی به آنکه مستحق آن است و واقفش را دعا میکند.
همانطور که گفتم شاعران و گویندگان بزرگ نیز در اینباره نکات و هشدارهای دیدهگشایی دارند. از حافظ شروع میکنیم که نقد خود را صریحتر از همه گفته است.
خواجه شمسالدین لسانالغیب، حافظ شیرازی، گاه با بیانی شفاف و گاه کنایهآمیز به یکی از مهمترین آفات و آسیبهای وقف و وقفخواری در جامعه دینی اشاره کرده و از همه روشنتر و گویاتر و تندتر درباره سوءاستفاده برخی از متولیان وقف از وقف، سخن گفته است.
او بهصراحت «میِ حرام» را بهتر از مال وقفی میخواند؛ زیرا معتقد است که در روزگار او، از این فرصتی که مؤمنان در اختیار عالمان قرار دادهاند، بهنیکی استفاده نمیشود و به راه صواب به کار نمیگیرندش.
این فتوا را کسی داده است که در حال هشیاری نبوده است؛ وگرنه برخورداری از اوقاف را بر خود حرامتر از شراب نمیشمرد. او میدید که در جامعه دینی آن روز شیراز، کسانی از اوقاف برخوردارند که کمترین سزاواری را دارند و بدین رو از زبان فقیهی ناهشیار، فتوا میدهد که این پختهخواریها از شرابخواری نیز ناموجهتر و حرامتر است. به نوشته یکی از شارحان حافظ:
لطف طنز بیت در این است که فقیه مدرسه مست بوده، سپس در عین مستی فتوا داده و چون گفتهاند «مستی و راستی» پس فتوای او راست و درست هم هست که همانا در مصرع بعد بیان شده است: می خوردن از خوردن مال وقف بهتر است. در عین حال به گناه دیگر خود که استفاده ]نامشروع[ از مال وقف باشد، اعتراف یا اشاره ضمنی کرده است.
اعتراض حافظ، نه بر وقف است و نه بر بهرهوری از آن. او به استفادههای ناروا و ریاکارانه از وقف خرده میگیرد. در دیوانش یکبار نیز به خود میبالد که به اندازه درمی از مال وقفی در اموال او نیست:
او بر خود میبالد و این را از افتخارات خود میداند که به اندازه یک درهم در اموال او یافت نمیشود. زیرا استفاده از وقف را چنان خطیر و ظریف میداند که پرهیز از آن مهمتر از پرهیز از دادن خرقه به میکدهها است. رهن خرقه در میکده، یعنی گروگانی ایمان در دست کفر. او میگوید من اگر مرتکب چنین گناهی هم بشوم، بهتر است تا به ناروا دست به سوی مالی برم که مستحق آن نیستم.
در «آسیبشناسی وقف» باید به این نکته توجه بلیغ شود و اعتراضهایی مانند نهیبهای حافظ را جدی گرفت؛ زیرا استفادههای نابجا و ناروا از این موهبت (وقف) موجب میگردد که اندکاندک انگیزههای مؤمنان نیز در امر وقف، کاستی گیرد و آن رونق شایسته و بایسته وقف رو به سردی گذارد. در واقع سخنان و هشدار کسانی مانند حافظ، هم ترغیب بیشتر واقفان است و هم ترهیب وقفخواران بیمبالات. همه انتقاد آنان به نوع مصرف وقف است و اینکه نباید آن را نابجا و در غیر محل آن مصرف کرد. مثلا سعدی میگوید:
یعنی تا ضرورت ایجاب نکرده است، نباید دست به سوی لقمه وقفی دراز کرد، وگرنه خلاف تقوا و زهد است. پس زاهد کسی است که از لقمه وقفی هم کناره میگیرد؛ اگرچه مستحق آن باشد. به قول عطار نیشابوری:
عطار به خود میبالد که هرگز عیال موقوفات نبوده است و این پرهیز را چنان مهم و ارزشمند میداند که گویی دین یعنی همین.
این سخن به این معنا است که کسی که نیازی به بهرهوری از اوقاف ندارد، نباید از آن بهره گیرد و اگر ناپرهیزگارانه لقمه وقفی در دهان گذاشت در حالی که نیازی به آن نداشت، جانش را تیره و تار کرده است.
از سوی دیگر واقفان نیز باید در عمل وقف، نیت خیر و قصد قربت الی الله داشته باشند تا هم خودشان به سرانجامی نیک برسند و هم دیگران به نان و نوایی. شاعر و عارف خجندی، در بیتی زیبا میگوید: خیری که در آن ریا باشد، خیر نیست و اگر بیریا بود، برکتش چنان است که اگر با آن میخانه بسازند مفیدتر از پل و کاروانسرا خواهد بود. به عبارت دیگر، کاروانسرایی که با ریاکارانه ساخته میشود، فایدهاش کمتر از میخانهای است که بی روی و ریا ساخته شده است:
بنابراین نیت واقف مهمتر از چیزی است که وقف میکند؛ زیرا سودی که واقف از وقفش میبرد از رهگذر همان ایمان و نیت خالصانه او است. بدین رو است که عارف قزوینی نیز میگوید: من موقوفهام و واقفم خدا است. چنین وقفی و چنان واقفی، میسزد که سرانجامی نیک داشته باشد؛ نه آنکه به دست ناکسان افتد. پس خوشا روزی که وجود وقفی من به دست ناکسان نیفتد. سپس آرزو میکند که وقف کسانی شود که قدر او را بدانند و سرمایههای او را هدر ندهند و گرفتار ناکسان نشود:
یادآوری نهایی
در پایان یادآوری میکنیم که در ادب فارسی، وقف به دو صورت حقیقی و مجازی به کار رفته است و در هر دو استعمال، جایگاه و مقامی بلند برای این سنت حسنه و خداپسند و مؤثر بیان شده است؛اما آنچه در گفتار گویندگان بزرگ فارسی، برجستگی خاصی دارد هشدارهای آنان به مصرفکنندگان وقف است و اینکه وقف نباید در غیر جای خود مصرف شود. در ضمن وقف را میتوان میزان و ترازوی سنجش ایمان مؤمنان هم شمرد؛ هم به جهت حکایتی که از ایمان واقف میکند و هم به جهت محکی که به مصرفکنندگان وقف میزند.
در معنای مجازی وقف نیز گفتیم که این کلمه پربسامد، نماد و سمبل پاکباختگی و تعلق ابدی و اهتمام قلبی به امری است. این معانی بیش از آنکه از قراین فهمیده شود، برآمده از ماهیت وقف حقیقی است.
منبع:
میراث جاویدان
نویسنده:رضا بابایی
این مقاله در تاریخ 1402/6/28 بروز رسانی شده است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}