تأثیر تحول مذهبی فرمانروایان مغول در آفرینش مجموعه های وقفی به ویژه ربع رشیدی
در این میان وقفنامهها از جملـه اسنادی هستند که این رویـکرد را به خوبی نشان میدهند و گواه شیوه طراحی شهری و شهرآرایی در کشورهای اسلامی هستند.
این مقاله با توجه به وقفنامه ربع رشیدی و اسناد تاریخی دوران غازانخان و وزیر با تدبیر او خواجه رشیدالدین فضلاللّه میکوشد تا تأثیر تحول مذهبی و فکری فرمانروایان مغول را در آفرینش مجموعههای وقفی و ابواب البرّ رشیدی بررسی کند؛ اما نخست نگاهی دارد به تبریز؛ این کانون فرهنگی بزرگ در آن روزگار:
در سال 663 هجری قمری (برابر با 1265 میلادی) آباقاخان بن هولاکو (680 ـ 633 =1281 ـ 1265م) تبریز؛ این مرکز کهنسال فرهنگی را مقرّ و پایتخت حکومت خود در آسیای مقدّم قرار داد. قلمرو او از مرزهای مصر در غرب تا آمودریا در شرق کشیده میشد. (1)
این شهر تا زمان اولجایتو (716 ـ 703 هـ.ق =1316 ـ 1303م) مرکز جانشینان وی بود. اهمیت خارقالعاده این اقدام در آن هنگام هنوز بهدرستی قابل تشخیص نبود و سیر بعدی جریانات میباید کلیّه جوانب امر را روشن میساخت.
تبریز در طول تاریخ طولانی خود بارها از نظر سیاسی و فرهنگی سر برافراشته و برجستگی یافته بود؛ بهطوری که از زمان اتابکی قزل ارسلان (587 ـ 582 هـ.ق =1191 ـ 1186م) پسر ایدگز و مؤسس سلسله اتابکان آذربایجان، پایتخت آذربایجان شد(2).
وقتی ایالت تبریز و شهر تبریز، تقریبا بدون جنگ و خونریزی در سال 627 هجری قمری (برابر با 1230م) به دست مغول افتاد، تبریز شهری بازرگانی با حیات فرهنگی درخشان و معتبر و در عینحال از نظر سیاسی کماهمیت بود.
تصمیم آباقاخان در انتخاب تبریز به عنوان پایتخت قلمرو خود، نقطه عطف بسیار برجستهای در سرنوشت این شهر ایالتی بود. با ملاحظه اینکه قلمرو حکومت آباقاخان هنوز جرء لاینفک امپراتوری جهانی مغول بهشمار میرفت،
اهمیّت تحوّل تبریز از مرکز ایالت به پایتختی قلمروی بزرگ به درستی هویدا میشود. بدینترتیب تبریز در مغرب این امپراتوری عظیم مغولی همان نقشی را پیدا کرد، که چند سال پیش از آن، به سال 659 هجری قمری =(1260م) پکن در شرق دور، از هنگامی که به دست خان بزرگ قوبیلای به پایتختی برگزیده شد، برعهده گرفت(3).
موقعیت جغرافیایی هر دو پایتخت فینفسه بسیار قابل توجه بود؛ زیرا هر دو در اقصای غرب و شرق امپراتوری مغول قرار داشتند و بسیار دورتر از خاستگاه امپراتوری چنگیزخان بودند. در هر دو مورد، مسأله گذار مرکز ثقل شیوه زندگی از کوچنشینی مغولی به فرهنگ شهری ایران و چین مطرح بود.
از این مسأله به عبارت دقیقتر میتوان به گذار از زندگی ایلاتی به تمدن یکجانشین ایران و چین یاد کرد. این امر برای هر دو کشور، و خصوصا برای شهرهای پکن و تبریز پس از رویدادهای تکاندهنده و دلخراش گذشته ـ به معنای طلیعه و چشمانداز سرافرازی تازهای بود.
با گزینش تبریز به پایتختی، سرانجام کلیه نواحی متحده ایران که تحت سلطه مغول بودند، پس از نابسامانیهای اواخر عصر سلجوقی و دولت مستعجل خوارزمشاهی، دارای مرکز سیاسی شدند. امّا اِعمال سیاستی که در تبریز اتخاذ میگردید،
به مراتب از مرزهای ایران زمین فراتر میرفت. این سیاست، سیاست جهانی در مفهوم واقعی کلمه بود. تبریز، در چارچوب این فعالیت سیاسی، از جهات گوناگون واسط بین شرق و غرب و بالعکس شد.
هنگامی که تبریز در زمان ایلخانان مغول از «آباقا» تا «اولجایتو» فرّ و شکوه فرهنگی و رونق اقتصادی خود را یافت، در این شهر فرستادگان خان بزرگ و سایر شاهزادهنشینهای قلمرو مغول و همچنین فرمانروایان هند و مصر و از سویی سفیران پادشاهان اروپایی و نمایندگان قیصران روم شرقی و نیز رسولان پاپ، یکدیگر را ملاقات میکردند(4)
کوششهای واقعی برای برقراری ارتباط با مغولان، بیشتر از طرف مغرب زمین به عمل میآمد و ایلخانان مغول بهندرت در برقراری اتحاد با کشورهای مغرب زمین پیشقدم میشدند. در این دوران، مساعی غازان خان و اولجایتو برای ایجاد روابط با مغرب زمین به چشم میخورد(5).
به نظر میرسد روابط تنگاتنگ و سابقهدار دربار و دستگاه پاپ با مغولان، مانع ارتباط مغولان با دربار قیصران بود. به هرحال در بین مکاتبات موجود شاهزادگان مغول، سندی که برای قیصر روم نوشته شده بود، وجود ندارد(6).
در همه این تماسها زبان فارسی به منزله وسیله تفاهم، نقش بسیار برجستهای یافت؛ چون زبان فارسی در آن زمان، در درون امپراتوری جهانی مغول، زبان آزاد و مشترک، و در برون این امپراتوری به صورت زبان دیپلماتیک رواج داشت.
تاریخ اعتبار جهانی زبان فارسی رسما از همین عصر آغاز میشود(7). بیاعتنایی، و نیز تساهل شاهزادگان مغول نسبت به مسایل مذهبی، که در پست سرِ آن چهبسا زیرکی سیاسی نهان بود،(8)سبب ترویج پیوند و تکمیل روابط سیاسی و اقتصادی با ملل دیگرْ دین بود.
ایلخانان، چه در زمان ارغون، که بودایی دینی رسمی اعلام گردید و چه از زمان غازانخان که به سال 694 هجری قمری =(1295م) به دین اسلام تشرّف یافت و دین اسلام را به عنوان دین رسمی قلمرو خود اعلام کرد، با توجه به ملاحظات و مقاصد سیاسی بر این روال عمل میکردند(9).در اینباره بعدا سخن خواهیم گفت.
در میان نمایندگان سیاسی اکناف جهان که در آن روزگاران در تبریز اقامت داشتند و اغلب روحانی بودند، شخصیتهای علمی عالیمقام و ممتازی وجود داشت، که نه تنها حیات فرهنگی تبریز؛ بلکه تمامی جهان اسلام بینهایت مرهون آنهاست.
این نخبگان روحانی و معنوی جزو معتمدان و مطلعانی بودند که خواجه رشیدالدّین فضلاللّه را در گردآوری منابع تاریخی ادیان ملل و نحل غیر مسلمان که در تألیف جامع التواریخ؛ نخستین تاریخ جهان ـ که بنا به فرمان غازانخان و اولجایتو نوشته شد - یاری کردند و گردآوری آن را امکانپذیر ساختند.
او برای اوّلینبار در تاریخنگاری، از منابع اصلی تاریخ ملل بزرگ متمدن که مغولان با آنها تماس داشتند؛ یعنی چینیها، هندیها و اروپاییان استفاده کرد. جامع التواریخ اثر یگانهای است که دربرگیرنده تاریخ اصیل و مفصّل مغول است.
این تاریخ ابتدا به زبان فارسی تحریر و پس از اندکی به عربی ترجمه شد. حتی پس از آزادسازی سیاسی قلمرو ایلخانان در زمان غازان از امپراتوری مغول، و استقلال عمل او، باز هم روابط ناگسستنی موجود بین ایران و چین منجر به ترجمه آثار علمی گوناگونی از زبان چینی به فارسی و عربی شد و این کاری بود که با حمایت خواجه رشیدالدّین فضلاللّه انجام گرفت(10).
خان بزرگ و سایر شاهزداگان محلی مغول، مأموریتهای سیاسی را بارها برعهده بازرگانان اروپایی میگذاشتند، و این بازرگانان در سفر از مسیر ایران طبعا ابتدا از تبریز میگذشتند.
ما به این بازرگانان نه فقط برای خاطر جزئیات مهمی که راجع به اهمیت بازرگانی شهر آبادان و شکوفای تبریز در آن زمان پرداختهاند؛ بلکه به سبب برخی مشاهدات ارزشمند دینی، فرهنگی و سیاسی آنان مدیون هستیم؛ مشاهداتی که در منابع ایرانی آن زمان ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ نانوشته مانده است.
نخستین اخبار مفید درباره ایران دوران مغول را بازرگان ونیزی «مارکوپولو» گزارش کرده است. او هم در راه سفر به چین به سال 671 هجری قمری =(1272م) و هم در راه بازگشت، به سال 694 ـ 693 هجری قمری =(95 ـ 1294م) تبریز را دیده است.
او در آخرین سفر خود نزدیک بود شاهد تلاش ناموفق گیخاتو در رواج پول کاغذی (چاو) در معاملات ـ به تقلید از چین ـ در تبریز غازانخان در شهرها و نقاط گوناگون تحت سلطه خود در ایران، اماکن مذهبی و عمومی فراوانی ساخت و برای همه آنها و حتّی برای بیت المقدس و مشهدِ ابراهیم خلیل صلواتاللّه علیه وقف کرد.
باشد. ظهور هر چند کوتاه مدت این وسیله مبادله شرق دور در آسیای مقدّم، دلیل دیگری بر نزدیکی تنگاتنگ دو دنیای آن زمان با یکدیگر است. برای یک شاهزاده کوچنشین، انتخاب مرکز ثابت حکومتی مسأله قابل تأملی است
و تا حدودی بیانگر اقتدار اوست؛ زیرا تنها یک فرمانروای واقعا مقتدر میتواند خود را فراتر از باورداشتها و مواریث ریشهدار پیرامون خود قرار دهد و عادت مردم یکجانشین را بپذیرد.
بدیهی است که این اقدام هنوز به منزله بریدن از عادت قدیمی و تغییر شیوه زندگی ایلاتی نبود و این عادت فرمانروایان کوچنده مغول، حتی تا زمانی که آنها تا حدّ زیادی به شیوه یکجانشینی خو کرده بودند،
به طور ناگسستنی پابرجا بود. از اینرو پایتخت و شهر محل حکومت، بیشتر جایگاه دستگاه اداری، تأسیسات اقتصادی و فرهنگی امپراتوری شمرده میشد تا مقرّ اقامت فرمانروا. این امر را میتوان در کلیّه مناطقی که کشمکش و مبارزه شدید در بین شیوه زندگی کوچنشینی و زندگی مدنی وجود داشته مشاهده کرد.
هولاکوخان پسر تولوی پسر چنگیز (663 ـ 652 هـ.ق =1265 =1255م) ـ بنیانگذار اصلی امپراتوری مغولی آسیای مقدم ـ، بهطوری که مقرّهای اقامت و فعالیتهای ساختمانی او نشان میدهد، با زندگی شهری مخالف نبود؛
امّا به نظر میرسد که او نتوانسته است تصمیم به انتخاب پایتخت ثابتی بگیرد. اقدام به چنین کاری بر عهده پسر او آباقا (683 ـ 663 هـ.ق =1284 ـ 1265م) باقی ماند و به طوری که دیدیم او تبریز را به مرکزیت سیاسی و اداری امپراتوری برگزید؛ اما رشد دارالملک تبریز از نظر معماری و اعتلای فرهنگی آن در عهد غازانخان (704 ـ 694 هـ.ق =1304 ـ 1295م) نوه آباقا و وزیر بزرگ او خواجه رشیدالدّین فضلاللّه روی داد.
سنگ بنای مقرّ و پایتخت آتی را اغون (690 ـ 683 هـ.ق =1291 ـ 1284م) پدر غازان، هنگامی نهاد که در مغرب شهر تبریز ـ در قریه شام بعدی (=شنب) ـ فرمان بنای حومهای را که «ارغونیه» نامیده شد صادر کرد و ساختمان قصری را در آنجا بنا نهاد.
غازان بعدها ـ پس از پیروزی بر بایدوخان ـ در این قصر به سال 694 هجری قمری (=1295م) فرود آمد(11). او در پایان سال 694 هجری قمری که مصادف با نوروز بود به مقام ایلخانی جلوس کرد و اوّل یرلیغی که در همان روز صادر کرد فرمانی بود
دایر بر وجوب قبول مذهب اسلام برای مغولها و اجرای آداب دینی و رعایت جانب عدالت و منع امرا و اکابر از ظلم بر زیردستان(12). از این تاریخ، سرنوشت فضایی تبریز، لااقل با ساختمان بخش چشماندازهای فرهنگی و بخش سلطه و مجموعه عمارات غازانی و ربع رشیدی دگرگون شد؛ زیرا غازانخان اسلام آورده بود.
چهره آرایی تبریز در دوران غازان خان (694 تا 703هـ. ق)
سیاست تغییر دین ایلخانان مغول و توجه آنان به وضع دینی ملل و نحل تحت سلطه خود در منابع ذیربط بررسی شده است. در اینجا به طور اجمال به این مسأله اشاره میشود تا آثار تغییر دین فرمانروایان مغولی بر چشمانداز فرهنگی قدری روشنتر گردد.قوبیلای، دین بودایی را پذیرفت و برادر او هولاکو نسبت به این دین ابراز تمایل کرد،(13) او سرانجام شخصا مذهب بودایی را قبول کرد و در «خوی» بتخانهها ساخت و برای رعایت خاطر همسرش دوقوزخاتون که مسیحی بود، عیسویان را محترم میداشت؛
امّا چون در ایران کسی پیرو مذهب بودایی نبود، به حکم هولاکو ـ و بر اثر نفوذ همسر و امرایش ـ در آذربایجان و ارمنستان و در همهجا برای مسیحیان کلیسا میساختند.
ارامنه و عیسویان دیگر ایران، هولاکو و دقوزخاتون را نجاتدهنده و یاور خود میپنداشتند و سعی داشتند از قدرت مغول به نفع خیالات مذهبی خود سوءاستفاده کرده، به عیسویانی که در شام و مصر با مسلمانان در نبرد بودند، کمک برسانند و اسلام را یکبار از آسیا و آفریقا براندازند.
برای انجام این طرح، مغولان به شام و مصر هجوم آوردند. کیتوبوقا پس از استیلا بر دمشق آغاز به تبدیل مساجد آن شهر به کلیسا کرد. شکست مغول در «عین جالوت» از مسلمانان سبب شد که آنها نتوانند شام و مصر را فتح کنند(14)
.بدینترتیب به درستی میتوان مقاصد کوشش مغولان در تغییر دین و سوءاستفاده از آن را در براندازی اسلام دریافت و به پیامدهای همه جانبه آن در صورت موفقیت پی برد.
علاوه بر این، بعدها معابد بوداییان در ایران افزایش یافت، بهطوری که «معابد بودایی ظاهرا در سراسر ایران پراکنده بوده است؛ چه گفته میشود که در سال 695 هجری قمری (=1296م) تعدادی از این معابد ویران شده است.
از قرار معلوم در این معابد، گروه کثیری از روحانیون بودایی ساکن بودهاند. نفوذ این روحانیون در فرمانروایان مغول شایان توجه بوده است. قدرت آنان در دوره فرمانروایی ارغون به منتهای شدت رسید؛
به
طوری که ایلخان، گذشته از دو تن وزیرش، فقط روحانیون بودایی را به حضور میپذیرفت»(15).ارغون یک بودایی متعصب بود(16) غازان به فرمان پدرش تربیت بودایی یافته و تا سال 694 هجری قمری (=1295م) به تقویت این دین میپرداخت(17).
درباره چگونگی اسلام آوردن مغولان و بخصوص فرمانروایان ایلخانی مغول چند نظر وجود دارد:ـ ابتدا مغولان دشت قبچاق، خزر و ترکستان اسلام آوردند (18) و پیشگام اسلامگرایی شدند.
ـ «سلاطین مغول ایران که ممالکشان بین متصرفات ممالک مسلم شام و مصر و مغولان تازه مسلمان ترکستان و دشت قبچاق قرار داشت، به تدریج به قبول اسلام تن در دادند و به کار مسلمانی ایشان کمکم به آنجا کشید که خود ناصر و یاور شریعت محمدی شدند و سیاست عیسویان و ارامنه ایران در مقابل نفوذ امرا و وزاری مسلمان ایرانی مغلوب گردید»(19).
ـ «تشرّف غازان به دین اسلام نشان میدهد که اوضاع تغییر یافته بود. رفتهرفته گروههای کثیری به دین اسلام ایمان آورده بودند، و این خود مبیّن تکاملی بود که میرفت صورت پذیرد. گذشته از آن، پی میبریم که اقدام فرمانروای جدید و روی هم رفته رفتار مذهبی ایلخانان، تحتتأثیر مقاصد سیاسی قرار داشت(20).
کردار غازان، تکاملی را که در جریان بود تسریع کرد؛ تشرّف مغولان و (ترکان غیر مسلمان) به دین پیامبر اسلام. اغلب مغولانی که تا آن موقع پیرو دین مسیح و یا بودا بودند، به اسلام روی آوردند. پیروزی غازان ـ فرمانروای مسلمان ـ دین بودا را یکباره ریشهکن کرد.» (21).
روند تأثیرات مذهب بر روح انسان و آثار آن به واسطه وقف، از مبانی مطالعات جغرافیای جهانبینی است.ـ ملاحظات سیاسی، غازان را وادار به قبول اسلام کرده بود؛ اما او که نابغهترین فرمانروای مغولی ایران بود،
نسبت به معتقدات بودایی خود وفادار ماند. خطابهها و سخنان او را که رشیدالدین نقل کرده است، هنوز بوی روح دین بودایی میدهد. هیچگاه طیف بسیار گسترده منافع او را پیشداوریهای دینی او تحت تأثیر قرار نداد(22).
درک عوالم و شرایطی که تحت آن، فرد یا گروههای انسانی، دین دیگری را انتخاب میکنند گوناگون است و از اینرو شاید برای کسانی که چنان استنباطات و نتایجی را در مورد مغولان یا شخص غازانخان به عمل میآورند، فهم واقعیت دشوار باشد.
بریدن سیاسی و دینی ایلخانان مغول از امپراتوری عظیم مغولان، امری محترم بود. کلیّه نواحی تحت سیطره مغولان ایران، مسلمان بودند، قطبهای روحانی و عرفانی، قدرت معنوی داشتند و تمامی دانشمندان و نخبگانِ پیرامون ایلخانان از بزرگان مسلمان به شمار میرفتند
. حیات معنوی و زمینه دینی در کشور اسلام نه تنها شرایط مسلمان شدن فرمانروایان و گروههای مغولی بریده از دیار و فرهنگ خود را فراهم آورده بود؛ بلکه حکومت بر کشور اسلام نیز بدون پذیرش دین آنان امکانپذیر نبود.
در این میان تحول روحی را بر اثر مطالعات، رفتوآمدها و گفتوشنودهای فرمانروا با اطرافیان نباید از نظر دور داشت. در مورد غازانخان با توجّه به کارها و فعالیتهای او، که فقط از فردی مؤمن سر میزند، نظر ما این است که او مردی مسلمان و با سعه صدر و بردباری بوده است.
سازماندهی عمارات و اقدامات مذهبی فراوان و گسترده او را نمیتوان به سادگی به ملاحظات سیاسی مربوط دانست. نهتنها در کلام غازان؛ بلکه در نوشتههای فلاسفه و روحانیون اسلام نیز میتوان تأثیرات فلاسفه غیراسلامی گذشته را جستجو کرد.
تسخیر آثارِ سازگار با فرهنگ اسلام و غنی کردن معارف اسلامی امری ضروری است زمینه مسلمان شدن غازان، علاوه بر وجود مقتضیات یاد شده، از طفولیت تا پیش از پادشاهی ـ که در خراسان بوده است ـ بهتدریج فراهم میشود.
«در اوایل حال، در خراسان به زیارت مشهد مقدس طوس علی ساکنه السلام و تربت سلطان بایزید و ابوالحسن خرقانی و شیخ ابوسعید ابوالخیر و دیگر اولیاء آنجا ـ روّحاللّه رمسهم ـ رفته بود .
و تربتهاء آن بقاع و احوال مجاوران آن، مشاهده کرده و بعد از آن چون مسلمان شد زیارت مشهد مقدس امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و دیگر مشاهد و مزار اولیای بغداد ـ قدّساللّه ارواحهم ـ دریافت.»(23).
دلایل اسلام آوردن غازان هر چه باشد، او در اوّل شعبان 694 هجری قمری (=1295م) در محضر شیخ صدرالدّین ابراهیم حموی در فیروزکوه به دین اسلام تشرّف یافت؛ واقعهای بس مهمّ در تاریخ مغولانِ ایران(24) و نظام کشورداری و سازماندهی فضایی شهر تبریز و دیگر شهرهای ایران.
برخی از نتایج فرهنگی و ساختار فضایی مسلمان شدن غازان خان
«چون پادشاه اسلام غازانخان ـ خلّد سلطانه ـ به توفیق هدایت یزدانی در دائره مسلمانی درآمد، فرمود تا تمامت اصنام را بشکستند و بتخانهها و آتشکدهها و دیگر معابد که شرعا وجود آن در بلاد اسلام جائز نیست، جمله را خراب گردانیدند، و اکثر جماعت بخشیانِ بتپرست را مسلمان کردند .و چون حقتعالی ایشان را توفیق نبخشیده بود، ایمان درست نداشتند از راه ضرورت ظاهرا مسلمانی مینمودند و از ناصیه ایشان آثار کفر و ضلالت ظاهر بود، بعد از مدتی پادشاه اسلام ـ خلّد ملکه ـ نفاق ایشان را ادراک کرد و فرمود که از شما هر کس که میخواهد با بلاد هند و کشمیر و تبّت و ولایت اصلی خود رود و آنان که اینجا باشند منافقی نکنند.
و آنچه در دل و ضمیر ایشان است بر آن باشند و دین پاک اسلام را به نفاق خویش ملوّث نکنند؛ لیکن اگر بدانم که آتشکدهها یا بتخانهها ساخته باشند ایشان را بیمحابا هدف شمشیر گردانم.»(25).
منظور از معابد در تاریخ غازانی علاوه بر بتخانههای بودایی، کلیساها و معابد یهود است. در سراسر ممالک ایلخانی نه تنها معابد را ویران کردند؛ بلکه در تبریز بتهای کفّار و مشرکان را درهم شکسته و قطعات آنها را در کوچهها گرداندند و کلیساها را به مسجد تبدیل نمودند(26)
اما غازان یک سال بعد بخش عمده فرمان خود را به خواهش پادشاه رومیها در مورد تخریب کلیساها ملغی کرد(27).غازانخان فرماید که «من منکر هیچ کس نیستم و بزرگی صحابه را معترفم؛.
لیکن چون رسول را ـ علیه الصلوة والسلام ـ در خواب دیدم و میان فرزندان خود و من برادری و دوستی داده هر آینه با اهلالبیت دوستی زیادت میورزم والاّ معاذاللّه که منکر صحابه شوم و فرمود تا جهت مشهد حسین علیهالسلام نهری جاری گردانیدند و همواره نعت خاندان فرماید (28)...
نهری بغایت بزرگ در ولایت حلّه جاری فرموده و نامش نهر غازانی، اعلی نهاده و آن آب را به مشهد مقدّس امیرالمؤمنین حسین علیهالسلام برده و تمامت صحراهای دشت کربلا که بیابان بیآب بود و در مشهد جهت خوردن، آب شیرین ـ نه زلال فرات ـ روانه گردانید؛ چنانچه این زمان تمامت حوالی مشهد مزروع است...»(29).
او خانقاهها، مدارس و مساجد و دیگر ابواب البرّ، دار السّیاده کاریزها و نهرها در شهرهای بزرگ و در مواضع گوناگون (30) و «عمارات بیاندازه در اکثر ولایات ساخته و میسازد و انهار و کاریزها جاری میگرداند .
و آنچه فرموده تا به موجب حکم یرلیغ شرط نامه به شرکت وکلای دیوان خالصات، احیا و عمارت کنند آن را نهایت نیست و در عهد مبارک او به واسطه عدل شاملش، هزاران هزار آدمی به مشارکت ایشان به عمارت مشغولاند و آنچه جهت خود میکنند صد چندان باشد (31)...»
امّا مهمترین اقدام غازانخان، که تأثیر فضایی و روحیه اسلامآوری او را به بهترین وجهی بیان میدارد، بنای مجموعه عمارات وقفی و شخصی او در تبریز و غازانیه تبریز است.
جزو اوّلین کارهای او احداث باروی بزرگ تبریز به جای باروی مختصر آن بود. غازانخان به سال (32) 702 هجری قمری فرمود «تا بارو بیرون باغات بگردانیدند و در آنچه گفته بودند که مردم که سکّان شهرند وجوه بدهند، فرمود که هر چند فایده این بارو ساختن به ایشان راجع است؛
لیکن رعایا و عوام کوتهنظر باشند و عواقب امور و مآل حال را ادراک نتوانند کرد، حالی وجوه دادن برایشان سخت آید، این کار خیر است، مال از خاصه خود بدهیم و بسازیم تا ثواب و نیکنامی ما را مذخّر ماند و رعایا و خلایق بیاسایند و به علّت این مطالبه کسی به ایشان تعلّق نسازد.»(33).
از وقفنامه و مکاتبات رشیدی پیداست که او در عمران و آبادانی ولایات، اعمّ از روستا و شهرها و همّت وافر مبذول داشته و عمر او در آبادانی و وقف گذشته است.
همانطور که گفتیم مهمترین اقدام غازان احداث غازانیه است: «و شهری دیگر بزرگتر از محوطه تبریز قدیم در موضع «شنب» (و نسم نیز گویند (34)) که ابواب البرّ ساخته بنا فرموده چنانکه ابواب البرّ و اکثر باغات آن محیط است و آن را غازانیه نام نهاده و فرمود که تجّار که از روم و افرنج رسند بار، آنجا گشایند؛
لیکن تمغاجی آنجا و از آنِ شهر تبریز یکی باشد تا منازعت نیفتد و فرمود تا بر هر دروازه از دروازههای نو تبریز، داخل شهر، متّصل دروازه، کاروانسرایی بزرگ و چهار بازار و حمّام بنا کرده آید.
جهت کارخانها و موضع چهارپایان تا تمامت تجار که از اطراف رسند، هر قوم، از آن دروازه که بدان صوب منسوب باشد درآیند و در آن کاروانسرای نزول کنند و تمغاجی، قماشات ایشان را ضبط کند و به حمّام درآمده در شهر روند و مواضع خویش معیّن گردانیده اگر خواهند نقل کنند .
و همچنین چون تجار از تبریز با اطراف روند آنجا فرود آیند تا تمغاجی، احتیاطِ بارها کند و از آنجا روانه گردند(35)»
غازانخان چند سال بعد از جلوس، فرمان داد تا در موضع شب یا شام غازان ـ در سه ربع فرسخی جنوب تبریز ـ مجموعه عمارات با شکوهی برپا کنند. این بناها از نظر ساختمان، مقصود و ترتیبات دیگر کاملاً متناسب با تصورات اسلامی زمان بود. این عمارات ابوابالبرّ دارای مقاصد دینی، نیکوکاری، علمی، بهداشتی و ترتیبات دیگر کاملاً متناسب با تصورات اسلامی زمان بود.
این عمارات ابوابالبرّ در دوازده ضلع آن است، بهعلاوه کوشک عادلیه ارغونخانی. مسأله مهمی که در جغرافیای جهانبینی اهمیت دارد تحول برداشت و در نتیجه فضا آفرینی متناسب با آن است. تشرّف غازانخان به دین اسلام و توجه او به سن اسلامی و نیز رسوم شیعه باعث برافراشتن آرامگاه و ابوابالبرّ شد؛ چیزی که در فرهنگ مغولی سابقه نداشت.
«پادشاهان مغول را از اورُغ چنگیزخان رسم و عادات ایشان تاکنون چنان بوده که مدفن ایشان در موضعی باشد نامعلوم، از آبادانی و عمارت دور؛ چنانچه هیچ آفریده بر آن مطّلع نبود و حوالی آن را غروق کرده به معتمدان سپارند تا هیچکس را بدان نزدیک نگذارند
و پادشاه چون مسلمان شد و آیین دین را به عیّوق رسانید، فرمود که هر چند رسم پدران ما این است و نیز اگر مسلمانی نخواهد که مدفن او معیّن بود در دینداری خللی نیست؛ لیکن در آن فائده نیست.
و چون مسلمان شدهایم باید که شعار ما نیز بر طریقه اسلامیان باشد؛ خصوصا چون رسوم اسلامی بسیار بهتر از آن عادات است، و در اوایل حال در خراسان به زیارت مشهد مقدس طوس...
رفته بود و تربتهاء آن بقاع و احوال مجاوران آن مشاهده کرده... روزی فرمود که کسی که بر این وجه مرده باشد و مشهد و مزار او بر اینگونه بُوَد او را چگونه از مردگان توان شمرد.
از نظر جغرافیای جهانبینی وقفنامه ربع رشیدی و نیز رساله خیرات جاریه خواجه رشیدالدین در زمره آثار کمنظیر است.این مردن بهتر از زندگانی دیگران است و هرچند ما را مرتبه صلحا نیست
؛ لیکن از راه تشبّه به ایشان ابوابالبرّی ساختن که جای آخرت ما باشد و بدان واسطه خیری و صدقه جاری گردد تا به برکات آن، رحمت خدای تعالی دستگیری نماید و ثوابی دائمی مدخّر گردد و بغایت نیکو بوَد،.
و در این وقت که حقتعالی قدرت داده آغاز کنیم تا باشد که به یمن توفیق تمام گردد و چون در دارالملک تبریز بود آنجا اختیار فرمود و خارج شهر در جانب غربی در موضع شنب خویشتن طرح کشیده آن را بنیاد نهاد.»(36).
گنبد عالی در سال 697 هجری قمری آغاز و به سال 702 هجری قمری به پایان رسید(37). مشخصات این گنبد در منابع مختلف آمده است. این گنبد بر کلیه آثار ابوابالبرّ غازانی در شنب غازان اشراف داشت و تا قرن هفدهم میلادی باعث اعجاب بینندگان بود.
پس از ویرانی قطعی این گنبد به دست شاه عباس اوّل در سال 1020 هجری قمری (=1611م) و استفاده از مصالح ساختمانی آن و سایر ابوابالبرّ جهت بنای قلعهای، این آخرین یادآور چشمگیر غازانیه به خاموشی ابدی گرایید(38).
بقاع ابوابالبرّ پیرامون گنبد عبارت بودند از: مسجد جامع، مدارس، خانقاه، دارالسیاده، رصدخانه، دارالشفاء، بیتالکتب، بیتالقانون، (جهت گذاردن دفاتر و قوانین غازانی)، بیتالمتولی، حوضخانه، گرمابه سبیل، مکتب (ایتام) و نیز کوشک عادلیه(39)
وظایف متولی، سازماندهی، مصالح، مصارف و کلیه جزئیات مربوط به اداره، حفظ، ادامه، گسترش و آموزش، حکمت و مشخصات موقوفات، که در تمامت ولایات ممالک تحت سلطه غازانخان پراکنده بود و دیگر نکات بسیار مهم، ظریف، انسانی و آموزنده و روی همرفته بینظیر در شروط وقفنامه غازانخان (40)آمده است:
«و چون همّت همایون چنان اقتضا کرد که از این خیرات و ابواب البرّ بیشتر اصناف خلق بهرهمند باشند، به موجب مشروح معین فرمود و در ممالک از آنچه شرعا حق مطلق و ملک طلق او بود بر آن وقف کرده بر وجهی که هیچ طاعن را بر آن اعتراضی نتواند بود.
و تمامت مفتیان و ثقات و علمای معظم و قضات اسلام به صحّت آن فتوا دادند و حکم کردند و فرمود تا هفت نسخه و قضیه بنویسند و جمله مسجّل گردانند تا یکی در دست متولی باشد و یکی به کعبه شریف و یکی در دارالقضاء دارالملک تبریز و یکی در دارالقضاء مدینة العلم بغداد و... بنهند.»(41).
تولیت شرعی این موقوفات به «مخدوم اعظم صاحب صاحبقران رشیدالحق والدین مفوّض داشت»(42) که همان خواجه رشیدالدین فضلاللّه است(43).
غازانخان در شهرها و نقاط گوناگون تحت سلطه خود در ایران، اماکن مذهبی و عمومی فراوانی ساخت و برای همه آنها و حتی برای بیتالمقدس و مشهد ابراهیم خلیل ـ صلواتاللّه علیه ـ وقف کرد(44).
برای آگاهی از عایدی و حاصل املاک وقفی جهت ابوابالبرّ تبریز دانستنی است که «هر سال بیش از صد تومان (=هزارهزار دینار) زر عایدات آنهاست و جهت جمعآوری این وجوه غازان، دیوانی خاصه ترتیب داد و اداره آن را به قور تیمور و ترمتاز سپرد»(45).
بدینترتیب با همه درنگها و نقدهایی که باید در مورد سلطهگری، نحوه تحصیل و کیفیت اوقاف غازانی کرد؛ یک واقعیت روشن است که غازان از روی کمال اعتقاد اقدامات مذهبی را انجام میداد.
و سازماندهی فضایی موقوفات برای تأمین رفاه مردم، خدمات مذهبی و ثواب آخرت بود؛ نه چنانکه برخی از تاریخنویسان ـ به شرحی که گذشت ـ معتقدند که مصالح سیاسی و زیرکی غازان چنین اقتضا میکرد.
روند تأثیرات مذهب بر روح انسان و آثار آن به واسطه وقف، از مبانی مطالعات جغرافیای جهانبینی است. اقدامات خواجه رشیدالدّین فضلاللّه تأکید دیگری بر این مقوله است. چون در این مقاله وقفیه ایشان را بهطور اختصار مورد بحث قرار میدهیم از تفصیل مطلب در میگذریم.
دوران خواجه رشیدالدین فضل اللّه (694 تا 718هـ. ق)
خواجه رشیدالدین فضلاللّه طبیب که «به فطْنت ارسطو و حکمت افلاطون اتصاف داشت و در اواخر عمر به تکمیل اقسام علوم موفق گشته، دقایق فنون عقلی و نقلی را بر لوح خاطر نگاشت» (46) پسر ابوالخیر بن عالی یا غالی از همدان بود و در حدود 648 هجری قمری به دنیا آمده بود. نکات مهمی که در مجموعه شخصیت خواجه وجود دارد از این قرار است:1ـ «اصل خاندان او از نژاد یهود و شغل ایشان طبابت و کارهای دیوانی بوده است و فضلاللّه از پدر خویش فن طبابت را آموخته بود.»(47).ـ خانواده او ثروت و نفوذ داشتهاند (48) و در مآخذ عربی گفتگو از اسلام آوردن خواجه یا پدر او میشود(49).
ـ خواجه رشیدالدّین فضلاللّه «در زمان آباقاخان در سلک حکمای ایلخانی انتظام یافت، در دوران گیخاتون منصب وزارت یافت، در زمان غازانخان ابتدا به شراکت، منصب صدارت داشت و سپس مستقلاً صدارت یافت و تا آخر ایام حیات غازانی در غایت اقبال و کامرانی بهسر برد.
چون سلطان محمد خدابنده زمام مهمام کشور ستانی به قبضه اقتدار آورد، بیشتر از برادر درباره آن دستورِ ستوده سِیر لطف و مرحمت مبذول داشت، درجه او را از سایر ارکان دولت بلندتر کرد و آن وزیرِ نصف نهاد، ابواب عدل و انصاف بر روی خواص و عوام بگشاد و اهل علم و فضیلت را مشمول نظر عاطفت گردانیده جهت تسکین ایشان بقاع خیر نهاد.»(50).
ـ از وقفنامه و مکاتبات رشیدی پیداست که او در عمران و آبادانی ولایات؛ اعمّ از روستا و شهرها همّت وافر مبذول داشته و عمر او در آبادانی و وقف گذشته است.
ـ او در سنه 718 هجری قمری (=1381م) در 70 سالگی با پسر شانزده سالهاش گرفتار توطئه ددمنشانه جنگ قدرت شد و به قتل رسید و اثار او معدوم شد(51).
به طوری که ملاحظه میشود مجموعه فضائل و کمالاتی که در خواجه وجود داشت و شرایط مساعد دوران غازانی و کمی بیش از یک دهه بعد از آن باعث شد که فرهنگ اسلامی، شخصیت ارزندهای را به جهان عرضه کند.
سراسر آثار معنوی و مادی او اعم از تألیفات باقی مانده و عمارات ساخته او، که متأسفانه نابود گردید، بیتردید گواه تربیت اسلامی اوست و نشان میدهد که او در خانوادهای اسلامی و در محیطی اسلامی و با سعه صدر اسلامی پرورش یافته است.
شگفتآور است که برخی پژوهشگران، آموزش و پرورش ژرف اسلامی او را ـ که در کلیه آثارش پیداست ـ نادیده میانگارند و با تمسّک به دلایل جزئی مسلمان شدن او را در سی سالگی میدانند، (52)
و حتی بعضی دیگر او را متهم میکنند که «هنوز پنهانی متدیّن به دین موسی است (53)» و حتی «ابنبطوطه نیز او را یهودی مینامد(54).» و اشپولر به این نتیجه میرسد که «با توجه به آنچه گذشت، این طور جلوه میدهد که رشیدالدین واقعا یهودی بوده است(55).»
اینان اگر مقدمه وقفنامه خواجه رشید را به دقت میخواندند که میفرماید: «و گوییم چون حق جلّوعلا خواسته بود که بعضی از اسرار کیفیت احوال خیرات جاریه بر ضمیر این بنده ضعیف روشن گرداند تا به موجبی کی تقریر رفت در قلم آرد، مینماید.
که از مبدأ عهد صِبی الی یومنا هذا به واسطه موهبت که حقتعالی در ازل تقدیر فرموده بود و خواسته بود که به ظهور پیوندد... چه در عنفوان جوانی و زمان تحصیل علوم و اوقات عمارت، اتفاق چنان افتاد که به ملازمت بندگی حضرت مشغول بود(56).» متوجه میشدند
که برخی از سر سهلانگاری و بعضی دیگر از روی عمد تهمت یهودی بودن را به خواجه میزنند؛ در حالیکه کوچکترین اطلاعی از کیفیت تحوّل روحی، تربیت اسلامی، کرامت و لطف خداوندی در حق بندگان خود و به طوری که گفتیم با مضمونهای بلند آثار موجود و از دست رفته خواجه آشنایی ندارند.
ما را این مسائل بر آن میدارد که انصاف دهیم او بسیار برتر از همزمانان خود و نویسندگانی است که درباره او نوشتهاند. او میتوانست کارهای را که در اوج قدرت انجام داده و نوشتههایی را که به یادگار گذاشته و تألیفات و آثار خیری را که باعث و بانی آنها بوده، انجام ندهد و یا لااقل کمتر انجام دهد؛
ولی روح او چنان دگرگون شده بود که فعالیتهای او ثمره آن بود و این مطلبی است که در جغرافیای جهانبینی دارای ارج و اهمیت بسیار و در زندگی خواجه و دیگر همردیفهای او شایان اهمیت است.
فهرست مختصر اثار و تصنیفات او، که برجستهترین آنها جامع التواریخ است، در نوشتههای دیگری آمده است(57). از نظر جغرافیای جهانبینی وقفنامه ربع رشیدی و نیز رساله خیرات جاریه (58)
خواجه رشیدالدّین در زمره آثار کمنظیر است. لطایف روحی و روحیه اسلامی اصیل او در این دو اثر به خوبی مشهود میباشد. ما همین دو اثر را مورد بحث قرار میدهیم و از ورود به مکاتبات رشیدی، به علت وسعتیابی مقاله، پرهیز میکنیم.
وقفیهای که رشیدالدین فضلاللّه «به خط و عبارت و فکر و اندیشه خود از سر ایقان و اعتقاد و نیّت تمام در ماه ربیعالأوّل سنه تسع و سبع مأه هجرت(59)»
نوشته و اقرار به وقفیت آن کرده و آن را «الوقفیة الرشیدیه بخط الواقف فی بیان شرایط امورالوقف والمصارف»(60) نامیده و به وقفنامه رشیدی معروف است، جزو بهترین سندهای جامع فارسی درباره تأثیرات جهانبینی در آفرینش چشمانداز فرهنگی میباشد.
در این وقفنامه انگیزه وقف، تفصیل رقبات و بقاع ابوابالبرّ رشیدی، شروط وقف، تعیین متولّی، مشرف، ناظر و وظایف آنها، تفصیل امور و مصالح مساجد، خانقاه، دارالضیافه، دارالشفاء، کتابخانه، کیفیت موقوفه و تشکیلات و نحوه اداره امور مساکن و عوامل ربع رشیدی و کشاورزی به خوبی تشریح شده و حاوی اطلاعات ذیقیمت دیگری است.
که سایر مؤلفین محترم به قدر کافی بدان پرداختهاند، (61) وقفنامه ربع رشیدی نهتنها کارکردهای دینی ـ اداری، اقتصادی، مسکونی و سازماندهی فضایی آنها را در چهارچوب شهرستان رشیدی ـ که به سبک اسلامی، ایران زمان طراحی و اجرا شده است ـ بیان میدارد؛
بلکه چکیده مواریث فرهنگ معنوی و مادی جهان اسلام و ایران تا آن هنگام را دربر دارد. شهرستان (موقوفه) رشیدی و مجموعه رقبات موقوفه خواجه در اکناف قلمرو ایلخانی در جهان اسلام پشتوانه مالی بقا واستمرار و توسعه آن بود که در صفحات آینده بدان خواهیم پرداخت.
نظر اجمالی به «وقفنامه رشیدی و رساله خیرات جاریه مبانی شکلگیری ذهنی و عملی وقف را بیان میکند. خواجه رشیدالدین رساله خیرات جاریه را در فایده خیرات و مبرّات و اهمیّت وقف
«برای تحریض خلایق بر خیرات جاریه وقف کردن» با چند مقدمه به بهترین وجهی «به ادلّه و براهین عقلی و نقلی، واضح و روشن میگرداند»(62)و در دیباچه وقفیه خود قرار میدهد(63).
در اینجا بندهای از رساله خیرات جاریه به عنوان نمونهای از طرز باورداشتهای او آورده میشود و سپس به شهرستان رشیدی و مواضع بقاع خیر ربع رشیدی و توابع و مرافق، محلات و سایر نکات اصلی آن میپردازیم:
«مقدمه اول: میگوید به نزد عموم مردم اتفاق است که نیکویی کردن بهتر از بدی کردن، و این معنی ضروری و مالا کلام است، و همچنین همه متّفقاند که سرانجام نیکوان نیکو بود و از آنِ بدان بد؛ خواه در دنیا و خواه در عقبا، و آنان نیز که به حشر اجساد قایل نیستند،
در آنچه نفس خیِّر و کامل را بعد از مفارقت بدن بقایی خواهد بود تردّدی ندارند... دیگر آنکه خیراتی که شخص، در حیات خویش جاری میدارد و بعد از او نیز جاری باشد و مدتها بماند، کمتر از آن نبوَد که در حیات ـ احیانا یا دائما ـ جاری دارد، فکیفَ چون مجرّب است.
که به اندک مایه به مرور ایام؛ خواه به معامله و خواه به زراعت و عمارت عظیم بسیار شود؛ خصوصا املاکی که آن را وقف کرده باشد، غالبا آن بوَد که سالهای بسیار بماند و منال آن حاصل گردد و به محتاجان و درویشان رسد .
و از این جهت آن را خیرات جاریه خوانند، و آنچه رسول ـ علیه الصّلاة والسّلام ـ فرموده که اذا ماتَ ابنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ اِلاّ عَنْ ثلاث: صَدَقَة جارِیَة وعِلم یُنْتَفَعُ بِهِ وَ وَلَد صالِح یَدْعُولَه اشارت به این معنی است.» (64)
«و چون این قاعده مقرّر شد، در آن شکی نماند که هر شخصی که از خیرات جاریه، که آن وقف و سبیل و انواع خیرات است، که مردم بدان متنفّع شوند بسازد، بعد از مردن، ثواب آن اضافه معاملات او گردد .
و درجه او را اشرف و اعلی و اعظم گرداند، و آنچه حقتعالی فرموده که وَامّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الارضِ، (65)با وجود آنکه عمر آدمی در دنیا عنقریب در معرض انقطاع و زوال است،
او را دراز عمرتر از دیگری میگرداند که این فعل از او صادر نمیشود در عقبا که آنجا هلاک و انقطاع و زوال اصحاب اعمال صالحه متصوّر نیست، بالضروره چنانکه فرموده که خالدین فیها ابدا، (66)باید که افعال اصحاب خیرات را اثر تمام مناسب آن حال باشد.»(67).
«... و فایده دیگر خیرات جاریه را آن است، که صاحب آن سالهای بسیار بعد از وفات خود حاکم مطلق باشد در آن امور، بر وجهی که هیچیک از سلاطین و حکّام هر عصری به هیچوجه تغییر حکم او نتواند کرد .
و آن حاکمیِ او بعد از وفات، بسیار بسیار زیادتر و قویتر از آن باشد که در ایّام حیات، و به جایی رسد که تصوّر آن عظیم مشکل توانند کرد،(68) و اعمال صالحه هرچند عظیم بسیار و متنوّع است، لیکن آنچه عمل آن از شخص، منقطع نیست خیرات جاریه است،(69)
و هر چند خیرات جاریه نیز به واسطه دنیا میسّر گشته؛ که الدّنیا مَزْرَعَةُ الآخِرَةِ، مجملاً چون در ضمن آن خیرات باشد از جمله اعمال صالحه او باشد.»(70).
«و بدین تقریر و براهین و مقدّمات، معلوم و محقق شد که وقف کردن آن از خیرات جاریه است و آن خیرات جاریه که آن را ثواب و اجر عظیم بسیار است و هر که در آن طعنی زند یا منکر باشد آن از نادانی و غفلت باشد(71).
و هر که او را حق تعالی هدایتی و توفیقی داده باشد تا به قدر استطاعت خود از خوردن و آشامیدن خود بازگیرد و در خیرات جاریه مصرف کند، اجر و ثواب او بیشتر متصوّر بود.
حقتعالی همه مؤمنان و مسلمانان را توفیق رفیق گرداناد تا در آن باب سعی نمایند، بر وجهی که کبر و نخوت و عُجب بدان واسطه در سر نگیرند و تکبّر به خود راه ندهند و این بنده ضعیف را نیز بر همان موجب کرامت کناد، بِمَنَّه وَلُطْفه.»(72).
«میگوید که از فحوای این بحث و بیان و تقریر و مقدمات چند مسأله و قضایا معلوم میگردد بدین موجب: اول آنکه به حکم حدیث نبوی که اذا مات ابنآدم انقطع عَمَله اِلاّ عَن ثَلاث: صَدَقة جارِیَة وعلمِ یَنْتَفَعُ بِهِ وَوَلَد صالح یَدْعُوا لَهُ معلوم میشود.
که هر یک از مسلمانان را ممکن است که بعد از وفات به سببی از اسباب سهگانه انواع خیرات در جریده اعمال او ثبت کنند و او را به سبب آن استحقاق ثواب، بر آنچه در حال وفات بوده زیادت گردد و در کمالات تدرّج و ترقی کند.
دوم آنکه چون اکثر محدّثان، صدقه جاریه را که در لفظ حدیث نبوی آمده بر وقف حمل کردهاند، به سبب آنکه خیر آن بعد از وفاتِ واقف به سبب سعی جمیل او مدتها جاری میباشد،
پس به همین تقریر، علم نیز که از وی باز ماند و از آن مردم منتفع شوند و سبب ارشاد ایشان گردد و فرزند صالح که بعد از او دعای خیر بدو کند، لاشکّ اثر آن نیز مدّتی باشد، و به حقیت آن نیز خیری جاری باشد؛ بلکه غالبا مدّت انتفاع علم، زیادت از وقف و دعا و فرزند تواند بود؛
چه علم تا مادام که اهل علم باشند فواید آن متصوّر است؛ بلکه نفوس را بعد از مفارقت بدن به سبب انتفاعی که بدان علم گرفته باشند زیادتی فواید، ممکن و متصوّر است و همچنان فواید وقف و همچنان فواید فرزند.»(73).
پیرو باور داشتن به این جهانبینی است که خواجه رشیدالدین فضلاللّه در طول مدت 21 سال وزارت و صدارت، همزمان و همگام با غازانخان، که خواجه متولّی موقوفات عظیم او بود، و سپس در دوران الجایتو خدابنده که به همراه او سلطانیه را ساخت،
به ساختمان ابنیه و عمارات و آبادانی اراضی و روستاها با نیروی روحی عظیم خود و عمران و وقف آنها پرداخت. او مجموعه ابنیه و عمارات و رقبات وقفی خود را وقف ریزه و «مختصر عمارتی مشتمل بر بقاع خیر»(74)
میداند که «موروار پای ملخی گرفته خود را متوجّه حضرت ربوبیت یافت، در آن حال تأمل کرد و گفت: ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء واللّه ذوالفضل العظیم، (75)
و بر خود واجب دانست که اندیشه کند تا در ادای شکرِ بعضی از آن آلاء و نعماء او ـ تعالی و تقدس ـ به چه وسیلت شروع تواند نمود و به کدام عبارت و به چه گستاخی از آن حضرت طلب مغفرت تواند کرد.
در آن دهشت و حیرت هم فضل و هم کرم او عزِّ شَأْنُهُ دستگیر شد و توفیق کرامت کرده به نور هدایت ذاکر خاطر و متنبّه دل و درون او شد، و آیتی که مناسب این حالات و مطالب این بنده ضعیف بود بر زفان او جاری گردانید.
تا همواره وِرد خود ساخته به حضرت بینیاز بدان تضرّع نماید و بر آن ختم کرده همواره گوید: «ربّ قد آتیتنی من الملک وعلّمتنی من تأویل الاحادیث فاطر السموات والارض انت ولیّی فی الدنیا والاخرة توفّنی مسلما والحقنی بالصالحین (76)»(77).
پی نوشت:
1- Jahn, K: Tacbris, ein mittelal-terhiches Kulturzentrum zwis-chen Ost und West, 201.
و اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه فارسی، ص330.
2- یان، ک: همان جا ص201؛ مینورسکی، و: تاریخ تبریز، ص14 و Tabriz, 631-642.
3- یان، ک: همان جا، ص202ـ201.
4- همان، ص302.
5- اشپولر، برتولد، همان جا، ترجمه فارسی، ص231ـ230.
6- یان، ک: همان جا و اشپولر، برتولد: تاریخ مغول، متن آلمانی، ص224تا 227.
7- یان، ک: همان جا، ص203.
8- اشپولر، برتولد: تاریخ مغول، متن آلمانی، ص229.
9- همان، ص184ـ183 و 185 و بعد از آن به نقل در: یان، ک: همان جا، ص203.
10- یان، ک: همان جا، ص204 به نقل از بارتولد و ترکستان تا هجوم مغول، لندن، 1928، ص45ـ44؛ اشپولر، برتولد: نقد منابع تاریخ مغول، 1928، ص225ـ222؛ توگان ز، و: ترکیب تاریخ مغولان نوشته رشیدالدین؛ یان ک: آثار گمشده رشیدالدین، ص122ـ113.
11- یان، ک: همان جا، ص207ـ208.
12- عباس اقبال: تاریخ مغول، ص259.
13- اشپولر، برتولد: تاریخ مغول، ترجمه فارسی، ص185.
14- ر.ک: عباس اقبال: تاریخ مغول، ص198ـ199.
15- اشپولر، برتولد: تاریخ مغول، ترجمه فارسی، ص187.
16- همان، ص243.
17- همان، ص191.
18- عباس اقبال: تاریخ مغول، ص199.
19- همان.
20- اشپولر: تاریخ مغول، ترجمه فارسی، ص191.
21- همان، ص192.
22- یان، ک، همان جا، ص207.
23- تاریخ مبارک غازانی، ص208.
24- اشپولر: تاریخ مغول، ترجمه فارسی، ص191.
رشیدالدین کیفیت اسلام آوردن غازان خان را به شیوایی تمام در جامع التواریخ آورده است (ج2، ص904ـ900 نیز رک: ص968.).
25- تاریخ مبارک غازانی، ص188.
26- اقبال، عباس: تاریخ مغول، ص260ـ259.
27- یان، ک: ص206 به نقل از اشپولر: تاریخ مغول، ص220.
28- تاریخ مبارک غازانی، ص191.
29- همان، ص203.
30- همان، ص190.
31- همان، ص204.
32- تحریر تاریخ وصاف، ص231.
33- همان، ص206ـ204.
34- شَنبَ: گنبد. در برخی قسمتهای آذربایجان به اراضی مسطح و مزروع و چمنزار و مخصوصا جاهایی که برنج میکارند و سطح آنها با رودخانه مساوی است و از آن مشروب میشوند «شام» میگویند. این محل پیش از ساخته شدن مقبره غازان خان «شام غازان» نامیده میشد و پس از درگذشت او به سبب گنبد و مقبره او «شنب غازان» نام گرفت. رک: چهل مقاله، ص3ـ1.
35- تاریخ مبارک غازانی، ص206.
36- تاریخ مبارک غازانی، ص208ـ207.
37- رک: عبدالحمید آیتی، ص229 و تاریخ مبارک غازانی، ص208.
38- یان، ک: ص207.
39- تاریخ مبارک غازانی، ص24ـ209 و عباس اقبال: ص305.
40- شروط وقفنامه غازانی را عباس اقبال به نقل از ج3 جبیب السیر آورده است. رک: تاریخ مغول، ص307ـ306.
41- تاریخ مبارک غازانی، ص215.
42- آیتی، عبدالحمید: تحریر تاریخ وصاف، ص231.
43- برای تفضیل بیشتر درباره غازان خان و سرنوشت شنب او رک: چهل مقاله، ص35ـ50.
44- تاریخ مبارک غازانی، ص216ـ215.
45- اقبال، عباس: تاریخ مغول، ص306.
46- به نقل از: دستور الوزراء، خواند میر در مقدمه جامع التواریخ، ج1، ص26.
47- وقفنامه ربع رشیدی، ص32.
48- همان.
49- همان، ص سی و دو.
50- دستور الوزراء، ص27ـ26.
51- مقدمه وقفنامه ربع رشیدی، ص سی و سه و وزیرکشان، ص26ـ13.
52- وقفنامه ربع رشیدی، ص32، (پانوشت شماره 1 «مختصری درباره مؤلف» به نقل از دریافت زریاب خویی.).
53- اشپولر: ترجمه فارسی، ص250 به نقل از کاشانی.
54- همان.
55- همان، ص251.
56- وقفنامه ربع رشیدی، ص21.
57- همان، ص37ـ32. (درباره مؤلف).
58- لطایف الحقایق، ص763ـ710.
59- وقفنامه ربع رشیدی، ص35 و متن وقفیه ص236.
60- همان، ص37.
61- مانند: بررسی روش اداری و آموزش ربع رشیدی.
62- رساله خیرات جاریه، ص724.
63- همان.
64- همان.
65- قرآن کریم، 17/ 13.
66- قرآن کریم،56/ 4.
67- رساله خیرات جاریه، ص734.
68- همان، ص739.
69- همان، ص743.
70- همان، ص745.
71- همان، ص746.
72- همان، ص749.
73- همان، ص750.
74- همان، ص711.
75- قرآن کریم، 21/ 57.
76- قرآن کریم، 101/ 12.
77- رساله خیرات جاریه، ص763 و وقفنامه ربع رشیدی، ص22ـ21.
میراث جاویدان
*این مقاله در تاریخ 1402/4/12 بروز رسامی شده است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}