اوقاف ايران و مشکل پژوهش دربارهي آن
اوقاف ايران و مشکل پژوهش دربارهي آن
در قرآن از موضوع وقف ذکري به ميان نيامده است. حقوقدانان کوشيدهاند براساس احاديث موجود منشأ اوليهي آن را به زمان حضرت محمد (ص) و خلفا نسبت دهند. تثبيت قوانين حقوقي مربوط به وقف به قرن دوم هجري / هشتم ميلادي باز ميگردد. در قرون بعد، بنيادهاي خيريهي مذهبي (اوقاف)، در سراسر جهان اسلام، از مراکش تا اندونزي بسيار سريع گسترش يافت.1- در دوران متأخر هزينهي بسياري از نهادهاي مذهبي و اکثر نهادهاي خيريه، از آنجا که براي شهرهاي بزرگتر جزو ملزومات بودند، از محل عايدات وقفي پرداخت ميشده است. ساخت، تجهيز و بهرهبرداري از مساجد، مدارس قرآني، مدارس عالي مذهبي، خانقاههاي دراويش و نيز بازسازي، نگهداري و مرمت امکانات جنبي (مانند چشمهها، حمامها، محلهاي قضاي حاجت)، از اهداف عمدهي اوقاف بودهاند، تهيهي محل اقامت براي زايران و مسافران يا براي سادات و نيز بيمارستان و دارالمساکينها نيز عمدتا بر عهدهي اوقاف بوده است. ادارهي سيستم آموزشي،بدون استفاده از درآمدهاي وقفي، به هيچ وجه قابل تصور نبوده است، چرا که عوايد وقفي نه تنها صرف تهيهي فضاي لازم آموزشي ميشده است، بلکه همچنين اغلب براي مواد آموزشي و معلمان و نيز براي هزينههاي دانشآموزان و دانشجويان به مصرف ميرسيدهاند. مکانهاي مذهبي مهم مانند مکه و مدينه، مقابر امامان شيعه (نجف، کربلا، کاظمين، مشهد، مزار شريف) و آرامگاهها و مقابر ديگر مقامات مذهبي همواره داراي املاک وقفي وسيعي بودهاند. همچنين از محل درآمدهاي وقفي، بيوگان، يتيمان و ديگر افراد نيازمند سرپرستي و حمايت ميشدهاند. اختصاص درآمدهاي وقفي براي هزينههاي تحصيلي و ديگر نيازهاي نوادگان پيامبر - سادات - صرفنظر از اينکه آيا نيازمند بودهاند يا خير، عملي بسيار شايسته محسوب ميشده است. هدف اصلي[استفاده از]درآمدهاي وقفي در خارج از شهرها، خيابانها، پلها، حفاظت از راهها به وسيلهي قراولان ديدهباني، ساخت و نگهداري کاروانسراها و نيز تهيه و نگهداري تجهيزات آبياري براي مقاصد کشاورزي بوده است. اين بدان معناست که بخش عمدهاي از هزينههاي بناهاي عامالمنفعه نه بر دوش مسؤولان دولتي يا اجتماعي - حتي در صورت موجوديت آنها - بلکه تا حدود زيادي بر عهدهي واقفان بوده است.
در کنار موقوفاتي که عايدات آنها به مصارف عمومي ميرسند (وقف عام) نوع ديگري از وقف، يعني وقف فاميلي (موسوم به وقف خاص) وجود دارد. در مورد اخير، واقف خود با بستگانش و نيز فرزندان نسلهاي بعد را به عنوان استفاده کننده از درآمدهاي وقفي معين ميکند. فقط هنگامي که ديگر فردي از نسلهاي بعدي خانواده زنده نباشند، منافع حاصل از وقف براي مستمندان يا ديگر اهداف خيريه يا مذهبي مورد استفاده قرار ميگيرد، که البته اين امر براي اعتبار قانوني بخشيدن به يک وقف غير قابل چشمپوشي است. افرادي از خانواده که از عايدات وقفي بهره ميگيرند، لازم نيست که حتما مستمند يا فقير باشند. به نظر ميرسد که اين نوع استفادهي شخصي با سعي در جلب رضايت خداوند در تضاد باشد. اما در اين شکل از موقوفات، بازتاب نوعي روابط خيريه ديده ميشود. بدان گونه که در بسياري از سورههاي قرآن و سنت پيامبر بيان شده است. در اين منابع، حمايت مادي سخاوتمندانه از افراد خانواده و بستگان[(صلهي ارحام)]همواره توصيه شده است درست همان گونه که دادن صدقه و ديگر اعمال خير جزو اموري محسوب ميشوند که مؤمنان را در روز جزا از عقوبت الهي حفظ و با اين اعمال به آنها وعدهي پاداش خير در روز قيامت داده شده است.2-اين نکته نيز به طور قطع ر محبوبيت و رواج وقف خاص سهم مهمي داشته است که با کمک آن، دور زدن قوانين اسلامي امکانپذير بوده است. اين نوع وقف با برقرار کردن نوعي قواعد ارث اجباري با درآمدهاي ثابت، دخل و تصرف عدواني[از طريق قانون ارث]را به طور ظريفي محدود ميکند. يک وصيتنامه ميتواند به نفع کساني که شرعا ارث نميبرند نيز تنظيم شود و حداکثر ميتواند يک سم دارايي را دربر گيرد. بقيهي دارايي بايد طبق قوانين ارث، بين کساني که در قرآن از آنها نام برده شده و ديگر وارثان تقسيم گردد. به اين ترتيب دارايي فرد به شدت پراکنده ميشود.
قوانين پيچيدهاي که سرنوشت ارثيه و عايدات آن را مشخص ميکند، در بعضي موارد شامل افرادي که چه بسا ارث گذارنده، ترجيحا تمايل به تأمين هزينهي زندگي آنها داشته است نميشود. مثلا نوهي يتيم پسري فرد ميراثگذار، مادامي که حتي يک عموي او در قيد حيات باشد از ارث بهرهاي نميبرد. 3- اما به عکس براي کساني که در يک وقف خانوادگي سهيم هستند، چنين محدوديتهايي از نظر وارثان يا تقسيم درآمدها وجود ندارد. واقف ميتواند به طور مثال عايدات وقفي را به پسرانش يا حتي فقط به يکي از آنها اختصاص دهد، بدون آنکه حق دختران خود را رعايت کند. فرد[واقف]ميتاند عايدات وقف را صرف نوههاي يتيم خود کند، حتي هنگامي که هنوز پسران واقف زنده باشند. وي حتي ميتواند قوانين وقف را در مورد فرزندان و نوادگان به دنيا نيامدهي خود برقرار سازد. مزيت ديگر اين نوع وقف در آن است که واقف ميتواند افرادي را به عنوان استفاده کنندگان از درآمدهاي وقفي معين کند که طبق قانين مذهبي جزو ورثه به حساب نميآيند مانند بردگان آزاد شده.
نوع سومي از وقف، ترکيبي از دو صورت ياد شدهي قبلي است، که در اين نوع، بخشي از درآمد وقف به موقوف عليهم و بخش ديگر به صورت بيواسطه به اهداف اجتماعي و خيريه اختصاص مييابد. در اين نوع وقف، عايدات وقفي ميتواند به نسبتهاي کاملا متفاوت تقسيم شوند (يعني در موارد افراطي، واقف بيشترين بخش درآمد را به خود و خانوادهاش اختصاص دهد که در اين صورت براي امور خيريه فقط بخش بسيار کوچکي باقي ميماند).
البته بنيادهاي خيريهي مذهبي عمومي (موقوفات) براي تأمين رفاه خانوادهي واقف نيز مناسب بودهاند، آنگونه که واقف ميتوانسته خود، و براي زمان پس از مرگش اخلاف خود را به عنوان موقوفات تعيين کند. قاعدهاي که اگر واقف صاحب فرزنداني بود، اجرا ميشد. متولي، براي انجام خدمات خوداز محل درآمدهاي وقفي حقالتوليه دريافت ميکرد. ده تا پانزده درصد عوايد حاصله، نرخ معمول بود، اما درآمد متولي ميتوانست بسيار بيش از اين باشد. واقف همچنين ميتوانست افراد خانوادهي خود را از محل عايدات وقفي، به شغلها و مناصب مناسبي بگمارد، مثلا در ادارهي امور املاک وقفي به عنوان ذي حساب مالي، ناظر، يا در صورت داشتن تخصص و دانش لازم در محلهاي مناسب (مثلا به عنوان پيشنماز يا واعظ مساجد وقفي، به عنوان مدرس در مدارس مذهبي و غيره). در شرايط وقف، همواره اين نکته در نظر گرفته ميشود که عوايد وقفي ابتدا مصروف هزينههاي جاري براي حفظ و نگهداري رقبات وقفي و هزينههاي کارمندان گردد و در مرحلهي بعد به مصرف ديگر امور پيشبيني شده برسد. به اين ترتيب امکان دارد که کليه عوايد وقفي صرف هزينههاي جاري شده و براي ديگر افراد استفاده کننده از درآمدهاي وقفي، چيزي باقي نماند.
براي حکمرانان و ديگر صاحب منصبان غير مذهبي (وزرا، امرا، حاکمان شهرها و...) تفويض منصب متولي و ديگر مناصب که تصدي آنها نيز در ادارهي امور وقف يا در نهادهاي وابسته به آن موروثي بود، دستآويزي ميشد که به وسيلهي آن، افرادي معين و خانوادهي نان را از حقوق و امتيازات خاصي برخوردار سازند. گروههاي اجتماعي که طي نسلهاي متمادي بيشترين استفاده را از درآمدهاي وقفي داشتهاند، عمدتا مقدسين يعني علما، فقها، سادات و شيوخ متصوفه بودهاند.
در موارد نه چندان نادري، تمام يا بخشي از درآمدهاي اوقاف داراي مصونيت دلتي بود. دولت به نفع موقوفات از بخشي از درآمدهاي مالياتي خود صرفنظر ميکرد و سود حاصل از اين معافيتها توسط متولي و طبق نظر او هزينه ميشد، بدون آنکه وي در مقابل نهادهاي مالي دولتي يا مقامات اجرايي حکومتي مسؤول پاسخگو باشد امري که براي يک متولي فاسد (اختلاس کننده، رشوهخوار)، منبع درآمدي پرمنفعت بود. با توجه به اختيارات وسيع و موروثي بودن منصبش يک متولي ميتوانست بدون حکم قانوني، در واقع مالک رقبات وقفي باشد و در مقابل اجاره داران در واقع چنين نقشي را بازي کند.4- وقف وسيلهاي انعطافپذير در دستان واقف بود، »برگ برندهاي« که وي با آن اهداف مختلفي را دنبال کرده و آنها را با يکديگر مرتبط ميساخت، دارايي خود را از قطعه قطعه شدن و مصادره نجات ميداد، آيندهي مالي خود و خانوادهاش را تأمين ميکرد، براي دولت منبع درآمد مالياتي ميشد، ايمان مذهبي خود را به شکل مشخصي بيان ميکرد، براي خود به عنوان واقف شهرتي کسب ميکرد، براي آخرت خود توشهاي مياندوخت و...، و البته همهي اينها بسته به علايق خاص و ديدگاه واقف از ايمان مذهبي و سودجويي ماهيتي متفاوت داشت.
تحقيقات دربارهي ساختار وقف در مناطق مختلف جهان اسلام، به طور متفاوتي پيشرفت کرده است. در جايي که براي مدت زمان طولاني، يک نهاد مسؤول دولتي متمرکز با عملکرد مناسب همراه با شعبات محلي کارآمد وجود داشته است، وضعيت منابع (اسناد موقوفات، فهرست موقوفات، پروندههاي قضايي) اکثرا بسيار مناسب هستند و حتي پيش نيازهاي لازم براي بررسيهاي تحليلي را نيز عرضه ميدارند. مثالي در اين مورد، قلمرو حکومت عثماني است. در آنجا به فرمان سلطان سليمان در قرن شانزدهم ميلادي، فهرستي از موقوفات استانبول تهيه شد، فهرستي که به نوبهي خود 2490 مورد را دربر ميگيرد.5-در ترکيه منابع و مصالح چنداني غنياند که از سال 1938، يک نشريهي تخصصي (به نام Vakfilar dergisi) منتشر ميشود که به موضوع موقوفات و بنيادهاي خيريهي مذهبي ميپردازد. منابع مربوط به اوقاف در زمان مملوکان و مصر دورهي عثماني نيز در مقايسه مناسب هستند.6-
منابع دربارهي ماهيت و ساختار موقوفات در ايران برعکس موارد قبل بسيار پراکنده و ناهمگون هستند، که در ادامه بدانها پرداخته ميشود. 7- فلات ايران در طي لشکرکشيها، با خاک يکسان شدنها و کشمکشهاي مدام سياسي - نظامي حکمرانان در معرض تغييرات سريع سياسي، بخصوص از سوي چادرنشينان صحراگرد (عمدتا ترکان، و نيز مغولان) که به صورت قبايل متحد شده بودند قرار داشت. اين پادشاهيها و سلسلههاي حکومتي، پس از مدت نسبت کوتاهي، فروپاشيده و نابود ميشدند. دولت صفويان با حدود دو سده حکومت (1722-1501 ميلادي)، با فاصلهي زيادي از ديگر سلسلههاي حکومتي، طولانيترين ساختار سياسي طي هزار سال گذشته در تاريخ ايران بوده است.8- در طي زمان شهرهاي مختلفي به عنوان مقر حکومتي و پايتخت انتخاب شدند. همهي اين شرايط به عنوان موانع در مقابل گردآوري مداوم و بيوقفه، و نگهداي اسناد عمل کردهاند. 9-علاوه بر از بين رفتن »عادي« اسناد در جريان جنگها10- ، نابود کردن آگاهانهي بايگانيها نيز در طول تاريخ رخ داه است.
11- با توجه به شرايطي که ذکر شد، نميتوان از تلاش هماهنگ براي جمعآوري روشمند و متمرکز اسناد موقوفات، و از انتشار و تجزيه و تحليل آنها سخني به ميان آورد. البته همهي اسنادي که باقي ماندهاند نيز منتشر نميشدند. بسياري از آنها در کتابخانهها و آرشيوهايي که به سختي قابل دسترساند، نگهداري ميشوند، مثلا در کتابخانهي سلطنتي سابق 12-در کتابخانههاي آستانهاي مقدس (مشهد و قم) و احتمالا در سازمان اوقاف. بسياري از اسناد در اختيار مالکان خصوصي است که به هر دليل، از انتشار آنها ممانعت به عمل ميآورند.13- گاه در نشريات تاريخ يا علوم انساني ايران به اسناد کامل يا خلاصههاي تهيه شده از آنها (موسوم به وقفنامه)، که تعداد نسبتا قابل توجهي از آنها در دست است، برميخوريم 14-همچنين گزارشهاي علمي دولتي يا متعلق به سازمانهاي مختلف که در دهههاي اخير در ايران منتشر شدهاند، در اين رابطه بسيار غني هستند. موقوفات متعدد پايتخت سابق صفويان، شهر اصفهان، در يک مجلد فهرست شده است. 15-لطفالله هنرفر نيز در تاريخ ابنيهي اصفهان، نوشتههاي مربوط به موقوفات را که در نسخههاي خطي و اسناد قديمي يافت شده، ذکر کرده است 16- مسيح ذبيحي و منوچهر ستوده در جلدهاي ششم و هفتم تاريخ شهرستانهاي مازندران تعداد قابل توجهي از اسناد موقوفات را ضبط کردهاند.17- در تاريخ شهر تبريز که توسط محمدجواد مشکور گردآوري شده و تا قرن پانزدهم ميلادي را دربر ميگيرد، شهري که از اواسط قرن سيزدهم ميلادي تا اواسط قرن شانزدهم ميلادي تقريبا به طور مداوم به عنوان پايتخت مورد استفاده قرار گرفته، اطلاعات زيادي دربارهي اوقاف اين شهر وجود دارد.18- همچنين نوشتهها و منابع تصحيح شده توسط ايرج افشار دربارهي تاريخ شهر يزد و تحقيقات محمدابراهيم باستاني پاريزي دربارهي کرمان نيز حاوي گزيدههايي از اسناد و اشاراتي در زمينهي موقوفات اين شهرها هستند.19- پديد آورندگان آثار دربارهي تاريخ محلي هر منطقه، خود را به انتشار اسناد وقف (اسناد موقوفات، فرمانهاي حکمرانان و نوشتارها) محدود نکردهاند، بلکه همچنين اطلاعات پراکندهاي را که در گروه منابع ديگر در زمينهي اوقاف موجود بودهاند را نيز گرد آوردهاند.
کتب تاريخ، سفرنامهها، شرح حالها و کتب جغرافيايي به تصوير کمرنگي که ميتوانيم از ساختار وقف در ايران داشته باشيم، حداقل در مواردي غنا و عمق ميبخشند. اين آثار، بيش از همه دربارهي موقوفات مشهور حکمرانان منفرد و ديگر صاحب منصبان يا دربارهي موقوفات بارگاههاي امامان شيعه و ديگر مقدسين که داراي موقوفات قابل توجهي هستند گزارشهايي ميدهند.
در دفاتر ادارهي موقوفات يا در ضمايم آنها و نيز در مجموعههاي نمونهي اسناد (کتب انشا)، که براي تربيت منشيان ديوانهاي قضا مورد استفاده قرار ميگرفتهاند، مکررا از موقوفات سخن گفته شده است، اغلب در رابطه با نمايندگان دولتي، مسائل فني مالياتي و ديگر سؤالات مربوط به ادارهي امور. کتب مزبور نشاندهندهي چگونگي روابط بين مقامات دولتي و اوقاف هستند يا اينکه حداقل نشان ميدهند که اين روابط در شرايط مطلوب چگونه بايد ميبود. نمونههاي نوشتاري ذکر شده در کتب انشا نه تنها مبين روند اداري مسائل وقفي هستند بلکه اطلاعاتي دربارهي شيوهي نوشتار آنها به دست ميدهند. آن لمبتون، از اين آثار و نيز از نوشتههاي تاريخي به مقدار معتنابهي جزئيات دربارهي مسائل وقف استخراج کرده و سعي در مرتبط کردن آنها داشته است. 20- منابع ادبي نيز تا حدودي به مسائل وقف ميپردازند. اين آثار يا بخشي از آنها اغلب به اشعار مدحي و ستايشهاي رسمي پرداختهاند و در آنها شاعر، نيات خيرخواهانهي واقفي را که اغلب حامي اصلي يا پشتيبان شاعر بودهاند مدح ميکند يا به ستايش عظمت موقوفات مورد بحث ميپردازد 21-يک مورد استثنايي، طبق اطلاعات نگارنده يک هجونامهي چهارصد بيتي از قرن سيزدهم ميلادي است که در آن اوقاف به عنوان امري ناسازگار با قوانين مذهبي و اختراع قضات مطرح است... و استفاده کنندگان از عوايد اوقاف به عنوان افرادي نالايق، ناسزاوار و نکوهيده، مورد انتقاد قرار گرفتهاند. مطمئنا در اين اشعار، برخي از جزئيات ناهنجار از مجموعهي پايهي اشعار هجويهي سنتي وقيحانه اقتباس شده است که بايد به آنها بيشتر به چشم جزئياتي که هميشه در اين نوع اشعار ذکر ميشد نگريست تا به عنوان واقعيات موجود. البته در کنار آن، وجود سوء استفاه از عايدات وقفي و ديگر اعمال فريبکارانه و خلاف، و دخل و تصرفهاي غير قانوني نيز 22-[در اين اشعار بازتاب يافتهاند].
تصويري که پس از در کنار هم قرار دادن اطلاعات پراکندهي منابع مختلف، مانند قطعات يک کاشي معرق به دست ميآيد البته داراي ابهامات بسياري است. تاکنون به زحمت تصوير دقيقي از اهميت جايگاه موقوفات در زندگي سياسي، اقتصادي و معنوي دورههاي مختلف به دست آمده است. حتي مثلا تخمين تقريبي نسبت رقبات وقفي به ديگر شکلهاي مالکيت زمين در ايران در يک دورهي معين يا تعيين اينکه املاک دولتي مورد استفادهي کسبه تا چند حد وقفي بودهاند، امکانپذير نبوده است. نه رابطهي متقابل وقف عام و وقف خاص به طور دقيق معلوم است و نه حدود علاقهي افراد در هر دورهي معين به وقف دارايي و املاکشان.
به نظر ميرسد تحقيق دربارهي پديدههاي مربوط به وقف که، در منابع به شکل قابل قبولي عرضه شدهاند، نتايج بهتري به بار آورد. تحقيق دربارهي آرامگاههاي مقدس که هزينههاي آنها، در کنار درآمدي که از زايران به دست ميآمده، عمدتا از طريق موقوفات تأمين ميشده، از اين دست هستند. اين مکانهاي مقدس، با همهي تأسيسات جانبي آنها (مساجد، مدارس مذهبي، محلهاي بيتوته براي زايران يا سادات)، طي قرون متمادي برپا باقي ماندهاند. همچنين مناصب متولي، در دورههاي طولاني در يک فاميل به صورت موروثي باقي ماندهاند. به اين ترتيب ميتوان تغييرات به وجود آمده در طي زمان را مشاهده و بررسي کرد.
يک کار تحقيقي بسيار جالب و آموزنده دربارهي تاريخ يک چنين مکان مقدسي و موقوفات آن را روبرت د. مک چسني 23-، در پاياننامهي دکتراي خود دربارهي حرم[حضرت]علي (ع) در مزار شريف انجام داده است، اين مکان در نزديکي شهر قديمي بلخ در ترکستان - افغاني امروزه واقع شده است. اولين گزارشات دربارهي انتقال پيکر[حضرت]علي (ع) از نجف در جنوب بغداد به شمال افغانستان، مربوط به قرن دوزادهم ميلادي است. ولي پس از مطرح شدن دوبارهي آن در قرن 15 ميلادي، اين محل به يکي از مراکز مهم زيارتي تبديل شد، حاکم تيموري هرات، حسين بايقري، موقوفات متعددي را به مزار شريف اختصاص داد. نام مزار شريف در دورههاي بعدي ابتدا به آباديي که در اين محل به وجود آمد اطلاق شد و اين محل به سرعت به يکي از مهمترين مناطق آن محدوده شد. بعدها کل منطقه، مزار شريف ناميده شد 24- اثر مک چسني با جزئيات دقيق نشان ميدهد چگونه تاريخ پانصد سالهي اين محل مقدس و سيستم اداري آن با پيشرفتهاي سياسي - اقتصادي و اجتماعي در کل آن منطقه، در ارتباط تنگاتنگ بوده است.
از جمله مسائلي که مورد بررسي قرار گرفته است بايد به تحولات به وجود آمده در رابطه با حفظ استقلال ادارهي امور اين مکان مذهبي از ديوانهاي دولتي و حکومتي از نقطهنظر روابط سياسي متغير، (و نيز سياست فردي) متوليان و ديگراداره کنندگان امور اوقاف و تغييرات و جابهجاييها در روابط مالکيت که خود را در گسترش يا کاهش رقبات وقفي نشان ميدهد 25- اشاره کرد.
حسين مدرسي طباطبايي برخي از تحقيقات خود را به تاريخ مجموعهي موقوفات قم، مکاني که[حضرت]فاطمهي[معصومه]، خواهر امام هشتم شيعيان دوازده امامي،[حضرت]علي بن موسيالرضا (ع) به خاک سپره شده، اختصاص داده است. حتي اگر بسياري از اسناد مربوطه بويژه در مالکيت خصوصي خاندانهاي قديمي هستند هنوز منتشر نشده باشند، با اين همه وي اسناد بسياري، که در بين آنها تعداد زيادي فرمانهاي حکمرانان نيز وجود دارد، منتشر کرده است. اين تحقيقات که همراه با تصحيح متن اسناد به بازسازي تاريخ شهر قم پرداختهاند، به شکل مؤثر اعتلاي شهر قم و تبديل دومين شهر مذهبي با اهميت ايران است - نشان ميدهند 26- در اين فاصله همچنين اسنادي مربوط به ديگر مراکز مذهبي مانند آرامگاه شيخ صفي، جد پادشاهان سلسلهي صفوي در اردبيل يا آرامگاه شاه عبدالعظيم در ري در نزديکي تهران منتشر شدهاند که اطلاعاتي دربارهي نحوهي ادارهي اوقاف و روابط مالي و دارايي آنها به دست ميدهند.
علاقهي شديد اکثر سلاطين و حکمرانان، از ايلخانان مسلمان شده (از زمان غازان خان؛ حک: 1304-1295 م) تا زمان قاجاريه (1925-1797 م) به حمايت از مکانهاي مقدس، نمود خود را در سفرهاي زيارتي به آرامگاهها، کمکهاي نقدي، سخاوتمندانه، تأييد حقوق قانوني مکانهاي مذهبي، بخششهاي مالياتي و ايجاد موقوفات جديد نشان ميدهد. همهي اينها، نه تنها اعمال منفرد خيريه و مذهبي بودهاند بلکه حرکاتي نمادين با نمودهاي ظاهري حساب شده نيز محسوب ميشوند. بين قم، مشهد و شاه از زمان به قدرت رسيدن صفويان (1501 م)، رابطهاي تنگاتنگ وجود داشت، نکتهاي که باعث به رسميت شناخته شدن شيعهي دوازده امامي به عنوان مذهب رسمي کشور شد. سفرهاي زيارتي به مکانهاي مقدس و موقوفات آنها واقع در بقاع متبرکهي امامان شيعه، موقعيتهاي خوبي بودند تا اعتقاد به مذهب جديد و طرفداري از آن را به شکلي شديدا چشمگير و جالب توجه استحکام بخشند.
مک چسني موقوفات معروف شاه عباس را از نقطهنظر اهداف واقعي سياسي و اعتقادي وي بررسي کرده و بسته به اينکه مثلا مسجد شاه وي در اصفهان يا آرامگاه جدش شيخ صفي در اردبيل يا مکانهاي مقدس در اردبيل مورد حمايت و پشتيباني قرار گرفته باشند، به نتايج کاملا متفاوتي دست يافته است خاندان صفوي نه تنها اموال فراواني را وقف مشهد کردهاند، بلکه آنان همچنين در آن مکان به خاک سپرده شدهاند. به اين ترتيب آنا رسومي را زير پا گذاشتهاند که قرنها قبل به وجود آمده بود و در نمونهي تبريز ميتوان آن را مشاهده کرد.
تبريز به عنوان پايتخت سلسلههاي متعدد (ايلخانان، قراقوينلوها، آققوينلوها، و صفويان تا نيمهي قرن شانزدهم ميلادي) محل پرهياهو و باشکوه موقوفاتي بود که رقبات آنها، حتي تا حدودي در کل شهر پراکنده بودند.
نقطهي اوج همهي اين مجموعههاي موقوفات - مانند همهي مکانهاي مذهبي - آرامگاهي بود که نه فردي مذهبي و مقدس، بلکه يکي از قدرتهاي دنيوي در آن به خاک سپرده شده بود. ايلخان غازان (سلطنت 1304-1295 م)، اولين حکمران مغول بود که به اسلام گرويد و رسم مغولي به خاک سپرده شدن در محلي مجهول را، زير پا گذاشت، به جاي آن سنت مغولي، وي مجموعهي موقوفاتي را، که براي آن زمان رقبات، يک مسجد جامع، 2 مدرسهي مذهبي، يک بيمارستان، يک رصدخانه، يک کتابخانه، يک آبانبار، حمامها و محلي براي وقف اقامت سادات 27- را نيز دربر ميگرفت.
وقفنامهي اصلي اين موقوفات در دست نيست اما رشيدالدين فضلالله وزير در کتاب تاريخي که به فرمان غازان خان تهيه کرده، نه تنها به طور کامل و دقيق فهرست جزئيات همهي موقوفات از نظر ايلخان را عنوان کرده است. دو چيز الهامبخش وي در پديد آوردن اين مجموعه بوده است: آرامگاه تاريخي حکمران سلجوقي، سلطان سنجر در مرو و شهرهاي مقدس مختلف به خصوص آرامگاههاي مقدس شيعه در مشهد و نجف. غازان گفته بود که هر کس در چنين آرامگاههايي به خاک سپرده شود، از مردگان نخواهد بود بلکه زندهتر از برخي از زندگان خواهد زيست. اگرچه خود ايلخان از افراد مقدس مذهبي نبود، اما تمايل داشت تا آنجا که مقدور بود از مقدسين پيروي کند.28-
غازان هدف خود را با پشتکاري عظيم دنبال کرد و برنامههايش را به کار گماردن هزاران کارگر به پيش برد. هنگامي که داربست ساختماني گنبد بزرگ فروريخت و تعداد زيادي از کارگران و حيوانات بارکش را در زير خود مدفون ساخت، غازان ديگر زنده نبود، بلکه در محلي که قبلا در نظر گرفته بود، به خاک سپرده شده بود. اينکه آرامگاه وي از اين واقعهي ناگوار کاملا در امان ماند، به سرعت به عنوان يک معجزه تعبير شد،چيزي که فقط مقدسين مذهبي قادر به انجام آن بودند. 29- وي براي رفاه حال زايراني که در آن زمان قصد زيارت مقبرهي او را داشتند عايداتي از موقوفات را براي بيتوته و ديگر هزينههاي آنها اختصاص داد 30-اآن گونه که سفرنامههايي از دورههاي بعدي نشان ميدهند، آرامگاه وي بدون زاير نمانده است و اين زايران تحت تأثير عظمت و شکوه بنا قرار گرفته بودند. به اين ترتيب غازان به اهداف خود، که قسمت اعظم آن به خاک سپرده شدن در يک بناي مهم و کسب شهرت و جاودانگي بود رسيد 31- مسافران بعدي از تخريب دايمي و رو به تزايد بناها حکايت ميکنند که البته به عنوان يک بناي مخروبه هنوز هم در آن زمان با شکوه و جلال به نظر ميرسيده است. بالاخره در قرن هفدهم ميلادي، بقاياي اين بناها براي هميشه تخريب ميشود. 32- حکمرانان بعدي سعي کردند که از غازان پيروي کنند و حتي سعي بر اين داشتند که از او فراتر روند، همانگونه که وي در زمان خود تلاش کرد تا[با ساخت بناهاي معظمتر]بناي آرامگاه سلطان سنجر را از جلوه بياندازد و آن را به دست فراموشي بسپار. رشيدالدين فضلالله، وزير و متولي موقوفات وي، اولين مقلد او بود. 33- وي در تبريز مجموعهي موقوفاتي را به وجود آورد که به بزرگي يک محلهي شهر بود. اسناد موقوفات که بر روي 191 صفحهي بزرگ نوشته شده و مربط به سال 1309 م هستند- به خط خود او - تاکنون باقي ماندهاند و نگارنده در حال تحقيق بر روي آنهاست. 34- از »ربع رشيدي«، آن گونه که مجموعهي موقوفات به نام واقف آن ناميده ميشده است، امروزه تقريبا هيچ چيز باقي نمانده است.35-از وجوه تشابه غازان و وزيرش اين است که آنها هر دو، در سنين بالا به اسلام گرويدهاند. موقوفات عظيم هر دو، وسيلهي مناسبي بوده است که ايمان مذهبي و علاقهي آنها را به اسلام نشان دهد.
مجمعهي موقوفاتي با همان عظمت، در طي قرن پانزدهم ميلادي در تبريز توسط جهان شاه قراقوينلو و نيز توسط دشمن و جانشين او اوزون حسن آققوينلو به وجود آمد. نام اين موقوفات از بخشهايي از نام واقفان آنها گرفته شده است: مظفريه (به نام ابومظفر - جهان شاه) و نصريه (به نام ابونصر - اوزون حسن). امروزه از مظفريه يک سند وقف غني و جالب توجه باقي مانده است. از مجموعهي بناها در حال حاضر فقط بقاياي مخروبهي مسجد کبود جهان شاه باقي است. در اين مکان ما با مجموعهاي از بناهاي وقفي قابل مقايسه با يکديگر سر و کار داريم که همه در محدودهي آرامگاه وقف کننده به صورت يک مجموعه در آمدهاند و همه آشکارا شبيه آرامگاههاي مذهبي ساخته شدهاند البته بدون آنکه پايداري موقوفات آرامگاههاي مذهبي در طي زمان، در مورد آنها نيز صدق کند.
پي نوشت ها:
1- دربارهي مقدماتي از اصول حقوقي، آغاز و گسترش تاريخي ساختار وقف به اين منابع مراجعه شود:
Krcsmarik Johann Das Wakfrecht vom Standpunkte des Sariat-rechts hach der hanefitischen Schule Ein Beitrag zum studium des islamitischen Rechtes Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft 45. 1891، pp. 511-576; Heffening، J.، Wakf Enzyklopaedia des Islam Leiden-Leipzig، 1913، 1927-36، s.v.; Koprulu Fuad، LInstitution de Vakf et limportance historique de documents de Vakf، Vakflar Dergisi، l. 1938، partie Francaise pp. 3-9; Koprulu Fuad، LInstitution de Vakouf Sa nature juristique et Son evolution historique Vakflar Dergisi، 2. 1942، Partie Francaise pp. 3-48; Schacht Joseph Early Doctrins on Waqf Fuad Koprulu Armagani / Melanges Fuad Koprulu Istanbul 1953; CAHEN، Claude Reflexions surle waqfancien Studia Islamica 14، 1961، pp. 37-56.
2-نگاه کنيد به سورهي 2 آيات 38، 771، 081، 512، 162f و 273، سورهي 4 آيات 8 و 36، سورهي 16 آيهي 90، سورهي 17 آيهي 22، سورهي 24 آيهي 22، سورهي 30 آيهي 38، سورهي 42 آيهي 23، و سورهي 70 آيهي 42f.
براي توضيح بيشتر دربارهي امور خيريه نگاه کنيد به:
Stillman، A.، Charity and Social Service in Medeval Islam Societas 5. 1975، pp. 105-115.
3-يک توصيف دقيق از قوانين اسلامي ارث در اين منبع وجود دارد:
Coulson، N.J.، Succession in the Muslim Family Cambridage 1971
4-نگاه کنيد به:
petrushevsky I. P.، The Socio Economic Condition of Iran under the Ilkhans The Cambridge History of Iran Bd. 5، Cambridge ua 1968، p 517; Fragner BertG.، Social and Internal Economic Affairs The Cambridge History of Iran Bd. 6، Cambridge ua 1986، pp. 518-521.
5- Istanbul Vakiflari tahrir defteri 953 (1546) tarihli edd Omer Lutfi Barkan und Ekrem Hakki Ayverdi Istanbul 1970; Barkan Omer Lutfi، Daftar-i Khakani Encyclopaedia of Islam 2
s.v
6- رک:
Crecelius Daniel The Organization of Waqf Documents in Cairo International Journal of Middle East Studies، 2. 1971، pp. 266-277.
7- اطلاعاتي درباره اوقاف ايران در اين منابع وجود دارد:
Lambton Ann K. S.، Landlord and Peasant in persia London 1953; Petrushevsky، I. P.، The SocioEconomic Condition of Iran under The Ilkhans The Cambridge History of Iran، Bd. 5، Cambridge ua. 1968، pp. 483-537; Fragner Bert G. Social and Internal Economic Affairs The Cambridge History of Iran Bd. 5، cambridge pp. 519-520. به خصوص u.a. 1968، pp.419-567،@
8-رک:
Morgan، David، Medieval Persia 1040-1797، London New York. 1988; Roemer Hans Robert Persien auf dem Weg in die Neuzeit Iranische Geschichte 1350-1750. Beirut 1989 The Cambridge History of Iran Bdd 4،5،6; Fragner Bert.، G. Historische Wurzeln neuzeitlicher iranischer Identitat zur Geschichte des politischen Begriffs Iran im spaten Mittelalter und in der Neuzeit Studia Semitica necnon iranica Rudolpho Macuch Septuagenario ab amicis et discipulis dedicata edd. M. Macuch، Ch. MullerKessler، B. Fragner Wiesbaden، 1989، pp. 79-100
9-اين نکته مثلا در تعداد نسبتا ناچيز اسناد حکمرانان که باقي مانده و منتشر شده نمود مييابد. براي دورهي زماني از حدود 1200 تا 1848 ميلادي فقط 868 سند باقي ماندهاند. نگاه کنيد به:
Fragner Bert، G. Repertorium Persischer Herrscherurkunden Publizierte Originalurkunden bis 1848 Freiburg 1980; Afshar Iraj Neuere Archivstudien in Iran Ubersicht und Bibliogra phie Die islamische welt zwischen Mittelalter und Neuzeit Festschrift fur Hans Robert Roemer zum 65. Festschrift fur Hans Roberter Roemerzum 65. Geburtstag، edd. peter Bachmann und Ulrich haarmann Beirut 1979 =Beiruter Texte und Studien، 22، pp. 20-34
10-در فتح شهر اصفهان، پايتخت صفويان توسط افغانان در سال 1722، فهرستهايي که در آنها اسناد وقفي درج شده بود طعمهي آتش شدند. نگاه کنيد به: Lambton Ann K.S. Landlord and peasant in persia London 1953، p. 132
11-در زمان حکومت محمود افغان (1725-1722 ميلادي) به اسناد مالياتي موجود در ديوانها به زايندهرود که در وسط اصفهان جاري است ريخته ميشد. نادرشاه، کليهي موقوفات را به نفع خويش مصارده کرد.
به اين ترتيب فهرستهاي اوقاف قديمي ديگر اعتبار نداشتند.
نگاه کنيد به:
Lambton AnnKS The Tribal Resurgence and The Decline of Bureaucracy in the Eighteenth century Studies in Eighteenth Century Islamic History edd Thomas Naff and Roger Owen Carbondale Edwardsville 1977، p. 111 f. sowie 127.
يکي از حکام قاجاري اصفهان در آغاز قرن 19 ميلادي مقدار زيادي از مواد و اسناد آرشيوي را براي برافروختن يک آتش بازي مصرف کرده است. نگاه کنيد به: Hoffmann Birgitt persische Geschichte 1694-1832 erlebt erinnert und erfunden Dus Rustam attawarih in deutscher Bearbeitung Berlin، 1985، p. 43. f.
12-در اينجا مثلا سند اوقاف حکمران ترکمن، جهان شاه قراقوينلو (متوفاي 1467 م) در 363 صفحهي ضخيم به وزن 6 کيلوگرم با تزينات باشکوه در مسجد کبود تبريز که به دستور او ساخته شده، نگهداري ميشد، اين سند تاکنون فقط نقل قولهايي شده است. نگاه کنيد به: مشکور، محمدجواد، »تاريخ تبريز تا پايان قرن نهم هجري«، تبريز 1353 ه ش، ص 677-653،
13- مقايسه کنيد با اطلاعات داده شده توسط حسين مدرسي طباطبايي دربارهي موقوفات متعلق به بقعهي مقدس حضرت فاطمه (س) در قم، تربت پاکان، 2 جلد، قم 1355 ه ش، در اينجا به جلد اول، زيرنويس ص 126.
14- در مجلهي فرهنگ ايران زمين تاکنون تعداد زيادي اسناد وقف به چاپ رسيده است مثلا:»جامع الخيرات«، به تصحيح محمدتقي دانش پژوه و ايرج افشار، فرهنگ ايران زمين، ش 1340، 9 ه ش، صص 277-68؛ »کتابچهي موقوفات يزد«، به تصحيح ايرج افشار، فرهنگ ايران زمين، ش 10 (1341 ه ش) و نيز در شمارههاي سالهاي 19، 11، 5، 4. محمدتقي دانشپژوه تعداد زيادي وقفنامه در مجلهي معارف اسلامي (شمارههاي 13، 10، 8، 4، 1) و نامهي آستان قدس (سالهاي 8 و 9) منتشر کرده است. در اينجا براي احتراز از طولاني شدن مطلب فقط تعداد کمي از آنها ذکر شدهاند. با استفاده از کتابنامهها ميتوان تا حدودي ديد کاملي در اين باره دست آورد.
مثلا فهرست مقالات فارسي، به کوشش ايرج افشار، ج 1 و 2، تهران 1340 ه ش، ج 3، تهران 1358 ه ش و نيز، Iranica Abstracta
Tehran 1978 ff
15-سپنتا، عبدالحسين، تاريخچه اوقاف اصفهان، اصفهان 1346 ه ش
16-گنجينهي آثار تاريخي اصفهان، اصفهان 1344 ه ش
17-از آستارا تا استرآباد، تهران، 1354 ه ش، ج 6، صص 421-259 و ج 7، صص 562-487
18- تاريخ تبريز تا پايان قرن نهم هجري، تهران، 1352 ه ش
19- افشار، ايرج، يادگارهاي يزد، 2 جلد، تهران، ج 1348، 1 ه ش، ج 1354، 2 ه ش؛ جعفري، جعفر بن محمد بن حسن، تاريخ يزد، تهران 1344 ه ش؛ الکاتب، احمد بن حسين بن علي، تاريخ جديد يزد، تهران 1345 ه ش؛ الکاتب، احمد بن حسين بن علي، تاريخ جديد يزد، تهران 1345 ه ش؛ مفيد، محمد، جامع مفيدي، تهران 1342 ه ش؛ باستاني پاريزي، محمد ابراهيم، گنجعلي خان، تهران 1362 ه ش؛ تاريخ شاهي قراختاييان، تهران، 1355 ه ش.
20- Landed preperty and its Administraton idrarat and auqaf Continuity and Change in Medieval Persia Albany 1988 Columbia Lectures on Iranian Studies، 2; Awqafin Persia: 7th / 13th to 8th / 14th Centuries (زير چاپ).
21-نگاه کنيد به اشعار شمسالدين کاشاني دربارهي موقوفات ايلخان غازان در تبريز، که در آنها حتي به تاريخ بنا نيز ميپردازد و اشعار، اوحدي مراغهاي و کمال خجندي دربارهي »ربع رشيدي« در همان جا؛ مشکور، محمدجواد، همان، صص 478-476 و 562-561
22-اين اشعار متعلق به مثنوي »پوري بهاجامي« شاعر هستند. تصحيح، ترجمه و تفسير از بيرگيت هوفمان نگاه کنيد به:
Hoffmann، Birgit Von falschen Asketen und unfrommen stiftrungen Proceedings of the first European Conference Conference of Iranian Studies Turin 1987 (زير چاپ)
23- Robert D Mc Chesney
24-آرامگاه هشتمين امام شيعيان دوازده امامي،[حضرت]علي[بن موسي]الرضا (ع) نيز سرنوشت مشابهي دارد. مشهد در خراسان در شمال شرقي ايران، در نزديکي توس، به سرعت مهمتر از توس شد (مشهد يا در واقع مشهد توس به معناي محل شهادت، در نزديکي توس است)، و با حمايت و پشتيباني سلاطين صفوي (حک: 1722-1501) و نادرشاه (متوفاي 1447 م) به يکي از بزرگترين مراکز مذهبي و زيارتي در ايران مبدل شد
25- Waqf at Balkh، Unpublished phD dissertion Princetona 1973.
همچنين يک سخنراني منتشر نشده در اين باره از همان نويسنده وجود دارد تحت عنوان: Waqf and The Economy and Administration of The Shrine Ali b. Abi Talib at Mszari sharif in the Late 19th Century،
26-تربت پاکان، 2 جلد، قم 1357 ه ش؛ »فرمانهاي امراي ترکمان در تفويض توليت آستانهي قم«، فرهنگ ايران زمين، ش 1352، 19 ه ش، صص 135-118
27-Waqf and public Policy: The Waqfs of Shah Abbas 1011-1023/ 1602-1614، Asian and African Studies 15، 1981 pp. 165-190
28- Geschichte Gazan Han aus dem Tarih-i-mubaraki Gazani des Rasid al-Din Fadlallah b Imad al-Daula AbulHair ed Karl Jahn Londonde 1940، pp. 207-217 ed. Bahman Karimi Teheran 1367s/pp. 997-1000.
29-مشکور، محمدجواد، همان، ص 472 و 475.
30-مشکور، محمدجواد، همان، ص 479
31-ابنبطوطه از آرامگاه غازان در 1326 ميلادي ديدن کرده است. حمدالله مستوفي اين بنا را منحصر به فرد براي کل ايران دانسته است. اوليا چلبي اين بنا را با گالاتا مقايسه ميکند، براي غازان دعا ميکند و از خرابيهاي اين بنا که در زلزله به وجود آمده اظهار نارضايتي ميکند. وي همچنين گزارش ميدهد که آرامگاه مورد احترام فراوان است و زايران زيادي دارد. در اين باره نگاه کنيد به: مشکور، همان، صص 489-487
32-مشکور، همان، صص 491-489.
33-دربارهي شرح حال او نگاه کنيد به: Van Ess josef Der Wesir und Seine Gelehrten Wiesbaden 1981 Abhandlungen fur die kunde des Morgenlandes 45، pp. 1-11
34-فضلالله، رشيدالدين، »وقفيهي ربع رشيدي«، به تصحيح ايرج افشار و مجتبي مينوي[عکس نسخهي خطي به خط واقف]، تهران 1350؛ وقفنامهي ربع رشيدي، به تصحيح ايرج فشار و مجتبي مينوي تهران 1356؛ براي شرح و متن اسناد نگاه کنيد به:
Fragner Bert G.، Zu einem Autograph des mongolenwesirs Rasid ad-Din Fazlallah der stiftungsurkunde fur das Tabrizer Gelehrtenviertel Rab-i Rashidi Festgabe deutscher Iranisten zur 2500- Jahrfeier Iran Stuttgart 1971
35- Blair sheila S.، Ilkhanid Architectur and Society An Analysis of the Endowment Deed of the Rab-i Rashidi Iran 221984، pp. 67-90
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}