اوقاف قراختاييان کرمان

نويسنده: عبدالرسول خيرانديش

(نمونه‏اي از اقدامات وقفي فرمانروايان زن در تاريخ ايران)

دولت قراختاييان کرمان - از حکومت‏هاي محلي ايران در قرن هفتم هجري - در حدود سال 620 ه ق به وسيله‏ي براق حاجب از وابستگان و پيوستگان دربار خوارزمشاهيان تأسيس شد. از آنجا که براق اصلا از اتباع قراختاييان حاکم بر ماوراءالنهر و ترکستان بود دولتي که او در کرمان تأسيس کرد به قراختاييان کرمان موسوم شده است.
هنگامي که براق با برادرش خميتبور و جمعي از اطرافيان قراختايي خود، دولتش را در کرمان بنياد مي‏نهاد، اوضاع ايران به دليل حملات سهمگين مغولان به فرماندهي چنگيزخان سخت نابسامان بود. فرزندان سلطان محمد خوارزم شاه چون غياث‏الدين و جلال‏الدين نيز سخت در تکاپوي کسب مجدد قدرت و حفظ سلطنت خويش بودند. در اين حال براق حاجب کوشيد از اين شرايط به نفع خويش براي تأسيس دولتي مستقل در کرمان بهره ببرد. تا سال 628 ه ق که سلطان جلال‏الدين خوارزم شاه بر سرير قدرت بود و خوارزم‏شاهيان تکاپويي داشتند، براق حاجب به ملاحظه‏ي قدرت آنان، طريق مماشات را در بين آنان و مغول‏ها در پيش گرفت. سپس از سال 628 تا 632 ه ق که دور جديد حملات مغول به ايران به فرماندهي اگتاي قاآن بود براق به زد و بند ميان مغولان و عباسيان مشغول شد. به طوري که از خان مغول لقب قتلغ خان دريافت کرد و از جانب خليفه‏ي بغداد صاحب لقب نصرت‏الدين گرديد. با اين حال و در پايان اين دوران براق حاجب سرانجام به اطاعت از مغولان گردن نهاد. اين امر زماني صورت
گرفت که حکومت و حيات او در سال 632 ه ق به آخر رسيد.
اينکه براق حاجب علي‏رغم تمايل به تأسيس حکومتي مستقل، همواره متکي به قدرتي خارج از کرمان مي‏شد بدين دليل بود که حاکميت او در آن خطه با هيچ يک از معيارهاي سياسي مورد قبول آن عصر براي تأسيس يک دولت انطباق نداشت. کرمان در اوايل قرن هفتم هجري توسط خوارزم‏شاهيان تصرف شد و غياث‏الدين پيرشاه فرزند سلطان محمد خوارزم‏شاه حاکم و مالک آن ايالت گرديد. براق که از جانب غياث‏الدين اداره‏ي کرمان را در دست داشت، در حقيقت با کفران نعمت، غاصبانه کرمان را زير سلطه‏ي خود گرفت. او براي کوتاه ساختن دست غياث‏الدين از کرمان زماني متوسل به جلال‏الدين خوارزم‏شاه شد و حتي براي کشتن غياث‏الدين تلاش کرد اما نتيجه‏اي از اين اقدامات نگرفت، راه عصيان و طغيان در پيش گرفت و به گونه‏اي خيانت‏بار در جدال جلال‏الدين با مغولان جانب مغولان را گرفت. تماس محدود براق - که شخصي تازه مسلمان به شمار مي‏آمد - با خلافت عباسيان نيز در حدي نبود که مقبوليتي در جامعه‏ي مسلمانان برايش به وجود آورد و منابع نيز در اين باره ساکت‏اند جبران اين نقص را در زمان حکومت پسر و جانشين او رکن‏الدين خواجه جوق مي‏توان ديد. توضيح آنکه پس از مرگ براق برادرزاده‏ي او، قطب‏الدين، قدرت را در دست گرفت. آن هنگام رکن‏الدين پسر براق در راه عزيمت به دربار اگتاي قاآن بود. او در برگشت از مغولستان فرمان حکومت کرمان را براي خود به همراه داشت. لذا حکومت قطب‏الدين فقط يک سال دوام يافت.رکن‏الدين از سال 633 تا 650 ه ق بر کرمان حکم راند. قطب‏الدين نيز به فرمان خان مغول احضار شد و حدود هفده سال به همراه همسر خود ترکان خاتون در ماوراءالنهر به سر برد.
رکن‏الدين خواجه جوق در مدت هفده سال حکومت خود بر کرمان، جانب رعاياي آن سامان را گرفت. عمال ديواني کرمان را با خود همراه ساخت و در همان حال درويشان و عالمان و زاهدان آن خطه را از خود خشنود کرد. او براي اين منظور درآمد ديواني کرمان را به خدمت گرفت و از اعمال فشار براي گرفتن ماليات از مردم خودداري ورزيد. او هرچند از جانب مغولان حمايت مي‏شد اما با خلافت بغداد نيز مناسباتي داشت. مجموعه‏ي اين اقدامات، کمبودها و نقايص حکومت براق را از ديدگاه جامعه‏ي مسلمانان جبران مي‏کرد. اما اين روش تا آن هنگام ادامه يافت که مغولان از حکومت کرمان توقعات مالي نداشتند و نسبت به خلافت عباسيان با مدارا و مماشات رفتار مي‏کردند. لذا در حدود سال 650 ه ق در ايام حکومت منگوقاآن سياست امپراتوري مغول در مورد ايالت‏هاي ايران و خلافت عباسيان وارد مرحله‏ي جديدي شد، رکن‏الدين مغضوب شد و سرانجام به جرم تماس با بغداد به قتل رسيد، در چنين شرايطي قطب‏الدين با همراهي مؤثر با سياست‏هاي جديد امپراتوري مغول که مهمترين نمود آن مشارکت در لشکرکشي هولاکو عليه اسماعيليان و عباسيان بود به مغولان تقرب جست و در کرمان به قدرت رسيد. به قدرت رسيدن قطب‏الدين که همراه با اطاعت تمام عيار از مغولان بود، در کرمان با مشکلاتي روبه رو بود که نمود آن را در تصفيه‏ي شديد عمال ديواني و کشتن بسياري از آنها مي‏توان ديد. حتي از جانب شيوخ و متصوفه و اهل ديانت کرمان اقداماتي در مخالفت با قطب‏الدين و به طور کلي مغولان بروز کرد که با آنها نيز مقابله شد. در چنين شرايطي حکومت قراختاييان کرمان انجام امور خيريه و بنياد موقوفات را وجه همت خود ساخت که در اين نوشتار بدان خواهيم پرداخت. (1)
دوره‏ي دوم حکومت قطب‏الدين از سال 650 ه ق تا 655 ه ق به طول انجاميد. در اين مرحله او احداث مدرسه‏ي موقوفه‏اي را آغاز کرد تا ضمن آنکه محلي براي تعليم و تربيت باشد، از آن مطابق رسم آن زمان به عنوان مقبره نيز استفاده شود. بناي اين مدرسه هنوز به پايان نرسيده بود که قطب‏الدين در سال 655 ه ق درگذشت. به دليل کم سن و سال بودن فرزندان قطب‏الدين، هلاکوخان حکومت کرمان را به همسرش ترکان خاتون تفويض کرد از آن پس تا حدود سي سال بعد از اين زن در تاريخ کرمان و برپايي موقوفات قراختاييان نقش اصلي را داشت. ترکان خاتون در اصل اسيري از مردمان قراختايي بود که در سال‏هاي فتوحات خوارزم‏شاهيان در ترکستان به دست تاجري اصفهاني افتاد (2)مؤلف ناشناس تاريخ شاهي قراختاييان کرمان که کتاب خود را براي ثبت و ضبط موقوفات ترکان خاتون تأليف کرده(3)مدعي است که از همان سال‏هاي اسارت نام وي حلال خاتون بوده است که درست به نظر نمي‏آيد. زيرا قراختاييان اصلا بودايي بوده‏اند و نيز خوارزم‏شاهيان مسلمان نمي‏توانستند زن مسلماني را برده سازند. به هر حال اين زن که از جمال و کمال بهره داشت سرانجام به همسري غياث‏الدين خوارزم‏شاه درآمد و چون غياث‏الدين به دست براق حاجب کشته شد، براق که در همان حال اطاعت از مغولان را پيشه‏ي خود ساخته بود با اين ادعا که طبق ياساي مغول همه‏ي دارايي و ميراث غياث‏الدين به او مي‏رسد ترکان خاتون را هم تصاحب کرد. زندگي مشترک براق با ترکان خاتون ديري نپاييد و پس از مرگ براق در سال 632 ه ق قطب‏الدين که حکومت کرمان را به دست گرفته
بود. به نحوي ابهام‏انگيز با ترکان خاتون ازدواج کرد.
پس از مرگ قطب‏الدين، ترکان خاتون عملا فرمانرواي کرمان شد. در حالي که هم در خاندان قراختايي کرمان مخالفاني داشت و هم در ميان بزرگان کشوري و لشکري آن سامان. او در اولين اقدام خويش مدعي ده هزار دينار از ميراث قطب‏الدين شد و آن را مهريه‏ي خود عنوان کرد و چون بدان دست يافت، اين پول را صرف ادامه‏ي ساختمان و تکميل مدرسه‏ي موقوفه‏ي قطب‏الدين ساخت. مؤلف تاريخ‏شاهي مي‏نويسد که چگونه ترکان خاتون در اتمام بناي اين مدرسه کوشيده است چنانکه «در هفته سه روز به زيارت مدرسه مي‏آمد و از حال عمارت تفحص به جهد مي‏فرمود«(4) و حتي تا آن درجه در اين کار تعجيل کرد که تزيينات مدرسه را با گچ به انجام رسانيد که پس از مدتي خراب شد وسپس امر به کاشي‏کاري آن کرد و سرانجام آنچه را که «از جهت صداق به وي منتقل شده بود بر گنبد و مرقد وقف فرمود و قضات به تسجيل وثايق مکتوبات آن قيام نمودند«(5) در وقف‏نامه‏اي که براي اين مدرسه نوشته شد مقرر گرديد سهامي از روستاهاي شاهيجان، نهر ملکي تروره، خانوک، جنانه جم، چترود و چند روستاي ديگر را بدان اختصاص دهند و نيز چهار مدرس، امام و مؤذن و قيماني براي مدرسه منصوب شدند. (6)
در سال 674 ه ق نيز ترکان خاتون اقدامات وقفي جديدي براي مدرسه و مقبره انجام داد. از جمله آنکه باغ فيروزي در دشت حرکويه و کاريز ديه فرمتين را بر موقوفات آن افزود.
او تمامي درآمد اين رقبات را صرف روشنايي و خدمه، مشايخ و صوفيه‏ي ساکن در مدرسه و مقبره کرد(7) به علاوه او تعدادي از غلامان و کنيزکان خاص خود رادر مدرسه و مقبره ساکن کرد و براي آنان مقري خاصي قرار داد. طبق اين وقف‏نامه به غلامان سالانه 720 من گندم و به هريک از کنيزان 500 من گندم اختصاص داده شد.
اين مدرسه که در کتاب تاريخ شاهي از آن با عنوان «مدرسه‏ي مقدسه» نام برده شده ابتدا به نام سلطان قطب‏الدين به مدرسه‏ي قطبيه موسوم بود و سپس به نام ترکان خاتون که لقب عصمت‏الدين داشت به مدرسه‏ي عصميته معروف شد.محل اين مدرسه در ابتدا خواجه خضر نام داشته و چون آرامگاه قراختاييان کرمان شد، قبه‏ي سبز ناميده شد. از آنجا که مقبره‏ي اين مدرسه تاريخ 640 ه ق را دارد، بايد مقبره را به دوره‏ي رکن‏الدين و مدرسه را احداث شده توسط قطب‏الدين به شمار آورد. استاد باستاني پاريزي بناي آرامگاه و مدرسه را مربوط به دوره‏ي براق حاجب مي‏داند و کاشي‏کاري سردر و تکميل مدرسه را به زمان ترکان خاتون نسبت مي‏دهد(8) که شايد دليل ايشان به خاک سپرده شدن براق حاجب در آنجا بوده است.
از آن پس مقام مدرسي و توليت اين مدرسه يکي از مسائل مهم حکومت وقت قراختاييان گرديد و به همان اندازه که براي آنان مقبوليت و مشروعيتي پديد آورد اسباب دردسر نيز شد. به دستور ترکان خاتون تاج الملة والدين سديدي زوزني در مدرسه قطبيه به تدريس مشغول شد و چون درگذشت مولانا شهاب‏الدين فرزند وي بر جايش نشست. اما شهاب‏الدين تهمتي که مستوجب تعزير بود بر ترکان خاتون زد که موجب زنداني شدنش در چاه گرديد ولي بعدا بخشيده شد و در همان مدرسه مسند تدريس صفه‏ي کتابخانه به او داده شد. (9) اما او پس از مرگ ترکان خاتون باز هم موجب دردسرهايي شد. در سال 675 ه ق که نفسي از علماي بزرگ ماوراءالنهر به کرمان آمد ترکان خاتون مقام مدرسي اين مدرسه را به او داد و توليت مدرسه را به امام تاج الشريعه تفويض کرد (10) اما نابساماني در ملک و دولت قراختاييان در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم موجب اختلال در کار مدرسه شد و بعدها زلزله و تصرف اين و آن موجب خرابي کامل مدرسه و مقبره شد و اکنون جز اندکي از آن باقي نمانده است. (11)
از ديگر موقوفات ترکان خاتون در دارالاماره‏ي کرمان دارالشفا بود. مؤلف تاريخ شاهي در اين باره مي‏نويسد که عمارت دارالشفا را در سال 659 ه ق به آخر رسانده و در سال 660 ه ق موقوفاتي را بر آن مقرر کرده است. از آن جمله تمامي درآمد قريه‏ي ورک، شورآباد، زرند و نه پاره بستان نخلستان از بساتين عبدالابد خبيص و دانگي از ديه مويدي بر آن وقف کرد. نيز مقرر شد طبيبي حاذق در دارالشفا به کار مشغول شود و سالانه پنج هزار من گندم تحويل بگيرد و مشرفي که به امور آنجا رسيدگي کند و سالي دو هزار من گندم تحويل بگيرد. همچنين استاد عطار داروشناسي سالانه يک هزار من گندم دريافت کند و سرانجام سه نفر خادم که سالانه هفت صد من گندم به آنها داده شود.
سال 673 ه ق را بايد سال اقدامات وقفي ترکان خاتون ناميد زيرا در اين سال موقوفات متعددي تأسيس کرد، از جمله مسجد جامع درب نو را بنا نهاد و دو دانگ از ديه رادان و دو دانگ از ديه کسري آباد با اسبان اصطبلي که در آن بود بر مسجد وقف کرد و مقرر ساخت که هر ساله از درآمد اين ديه‏ها پس از جدا ساختن مصارف مربوط به عمارت و تعميرات مسجد، سه هزار من غله، دو ثلث گندم و يک ثلث جو به خطيب مسجد دهند، هزار و پانصد من گندم به امام جماعت، هفت صد من گندم به قاريان و
سيصد و شصت من گندم به نقيب جهت دعاگويي روز جمعه بدهند. همچنين هر سال سي و شش من روغن چراغ و هزار من غله جهت عمارت و فرش و طرح مسجد بپردازند و توليت آن را به پادشاه کرمان سپرد.(12)
ترکان خاتون در اطراف کرمان نيز عمارات و موقوفاتي برپا کرد که کاربرد اصلي آنها در تجارت و مسافرت بود. در دوران فرمانروايي او تجارت کرمان روز به روز رونق بيشتري يافت. اين امر دلايل متعددي داشت که از جمله انتقال مرکز تجارت خليج فارس از کيش به هرمز بود که سر بندر کرمان محسوب مي‏شد. از آنجا که در قرن هفتم هجري تهاجمات مغولان صفحات شمالي آسيا از چين تا ايران و شام را در نورديد و نيز جدال‏هاي طولاني ميان جانشينان چنگيز خان در آسياي مرکزي، قفقاز و شمال چين رخ داد تجارت جهاني از طريق اقيانوس هند و خليج فارس گسترش بيش از اندازه‏اي يافت. براي تجارت در خليج فارس دو ايالت فارس و کرمان سخت ر رقابت بودند و براي يک دوره که ترکان خاتون فرمانرواي کرمان را بر عهده داشت آن ايالت برتري خاصي در امر تجارت به دست آورد. کرمان از يک سو با يزد و اصفهان تجارت مي‏کرد و از سوي ديگر با خراسان و هند و اينها همگي با تجارت دريايي کرمان مرتبط بودند.
رونق تجارت موجب توسعه‏ي استخراج معادن در کرمان شد (13) و نيز صنعت پارچه بافي آن ايالت توسعه‏ي چشمگيري يافت(14) ترکان خاتون و دربار قراختاييان کرمان خود اين تجارت پر رونق را در دست داشتند. به واسطه‏ي امنيت و آسايشي که او برقرار کرده بود حتي تجار نواحي اطراف نيز به کرمان روي آوردند. اين رونق تجارت، احداث ابنيه و عمارت خيريه‏ي وقفي براي سهولت مسافرت تجار کاروانيان و رفاه حال آنان را طلب مي‏کرد. بدين منظور ترکان خاتون رباطهايي احداث و بر آنها املاک و درآمدهايي وقف کرد. در آن زمان رباطها که نقش کاروانسرا داشتند نقش مهمي در تسهيل ارتباطات تجاري ايفا مي‏کردند. سلاطين سلغري فارس نيز که با کرمان براي تجارت در خليج فارس رقابت داشتند در اين دوران رباطهاي متعددي ساختند و موقوفاتي بر آنها مقرر کردند. از جمله رباطهايي که ترکان خاتون برپا داشت در فهرج باغين بود. اين روستا در مسير کرمان به فارس قرار داشت. به دستور ترکان خاتون تمامي درآمد آن روستا وقف رباط شد. همچنين سهم قابل توجهي از درآمد روستاي کائوبه از قراي رودان و نيز سهامي از قريه رقاباد را که آن هم از قراي رودان بود بدان وقف گرديد. براي اداره‏ي اين رباط امام ضياءالدين حسن را که به صلاح و عفاف معروف بود در فهرج ساکن گردانيد تا به مسافران خدمت کند و امام مسجد آن رباط باشد. براي اين کار سالانه دو هزار من گندم و دوازده دينار زر رکني نيز برايش
مقرر شد. براي مؤذن آن مسجد نيز هر سال پانصد من گندم اختصاص داده شد. جهت عمران و آبادي رباط مستخدمي که موظف به پاک کردن پشت بام از برف و بستن و گشادن درب و آگاهي از خراب و آباد رباط اختيار شد و نيز شخصي براي اداره‏ي حمامي که در آن روستا براي رفاه حال صادر و وارد بنا شده بود به خدمت گرفته شد و مقرر گرديد براي هر يک سالانه پانصد من گندم به عنوان مزد از محل موقوفه پرداخت شود.(15)
ترکان خاتون بر رباط خضرآباد کوبنات نيز موقوفاتي مقرر کرد و بر رباط کهتاب نيز مجموع سهام قريه‏ي راور را وقف گردانيد.(16)
آخرين موقوفه‏ي ترکان خاتون که در تاريخ شاهي قراختاييان ذکر شده مربوط به رباطي است موسوم به رباط کنار خندق. اين رباط که در کنار خندق دروازه‏ي خبيص شهر گواشير و بر طريق محله شاهيجان واقع بود سهامي از ديه جنابه بدان وقف شد تا صرف معيشت شيخ ساکن در آن و امام و مؤذن و ديگر خدم آنجا شود و از صادر و وارد ابناي سبيل پذيرايي گردد. تاريخ اين موقوفه سال 65 ه ق بوده است.(17)
در سال 673 ه ق ترکان خاتون موقوفاتي براي تأمين امنيت راه‏ها برقرار ساخت بدين معني که تمامي ديه کرمانشاهان بر راه کرمان به يزد و قسمتي از سهام ديه کاتوک رودان و نيز ديه صوفيان از همان ناحيه را وقف بر به کارگيري يک نفر سپاهي با سي نفر زيردست جهت تأمين راه قافله‏ها کرد. در وقف‏نامه‏اي که براي اين منظور تنظيم شد مقرر گرديد توليت با پادشاه کرمان باشد و سر کرده‏ي سي نفر سپاهي سالانه پنج هزار من غله به عنوان مواجب دريافت کند وبه هر يک از مستحفظان سي گانه دو هزار من گندم داده شود. (18)
از موقوفات قابل توجه ترکان خاتون وقف درآمد بعضي از املاک بر غلامان و کنيزان خويش بوده است. در سال 669 ه ق حدود نيمي از ديه فهروج و تمامي ديه عصمت‏آباد را بر حدود 29 نفر از غلامان و حدود 35 نفر از کنيزان وقف نمود و مقرر داشت سالانه به هر يک از غلامان هفتصد و بيست من گندم و پانزده دينار زر و به هر يک از کنيزان سالانه پانصد و چهل من گندم و ده دينار زر بدهند. به علاوه طبق وقف‏نامه‏اي که تنظيم شد، مسجل گرديد اين مقرري پس از مرگ ايشان به فرزندانشان پرداخت شود.(19)
در سال 676 ه ق ترکان خاتون سه ديه آمش و بهر سليماني و صعبوجه را که از توابع رودبار و جيرفت بودند وقف بر زنان بيوه و افراد يتيم و معلمان قرآن کرد و توليت آنرا به پادشاه خاتون دختر خويش که به همسري اباقاخان درآمده بود تفويض کرد (20) ترکان خاتون بر مشايخ بزرگ صوفيه نيز موقوفاتي مقرر کرد. چنانکه در سال 673 ه ق ديه شهرآباد عصمتي را به طور کامل بر سيف‏الدين باخرزي (متوفاي 629 ه ق) و ديه ترکان آباد را بر شيخ محقق صلاح‏الدين حسن بلغاري وقف کرد تا مادام که در حيات باشد صرف معيشت وي شود. سيف‏الدين باخرزي از مشايخ معتبر صوفيه و از طريقه‏ي کبرويه بود که در بخارا دفن شد و طرفداران بسيار داشت. شخ حسن بلغاري نيز در عصر ترکان خاتون به کرمان آمد و مردمان سخت به وي روي آوردند.(21)
از ديگر موقوفات ترکان خاتون که از آن مطلع هستيم آسياب بهرامجرد است. ترکان خاتون اين آسياب و آب آن را از صاحبانش خريد تا درآمد آن براي امام جماعت، مؤذن، مسافران و ميهمانان به صورت موقوفه صرف شود.
از آنجا که متن کتاب تاريخ شاهي قراختاييان به عنوان مهمترين منبع ذکر اخبار موقوفات ترکان خاتون، ناقص به دست ما رسيده بدون شک مي‏توان گفت که او موقوفات ديگري هم داشته است که از آن اطلاعي نداريم.
پس از مرگ ترکان خاتون در سال 681 ه ق اوضاع کرمان سخت آشفته شد. تا آنکه دخترش پادشاه خاتون براي مدتي به حکومت کرمان رسيد. اين زن نيز در برپايي موقوفات اقداماتي انجام داده است. اما مهمترين اقدامات او را توليت موقوفات ترکان خاتون و حل مشکلات اداره‏ي آنها بايد دانست. زيرا پس از مرگ ترکان خاتون مولانا شهاب‏الدين که از مدرسان مدرسه‏ي عصمتيه بود طي فتوايي کليه‏ي موقوفات ترکان خاتون را باطل اعلام کرد و از جمله فرمان تخريب مسجد درب نو را صادر کرد. پادشاه خاتون بلافاصله با عزل شهاب‏الدين و نصب برهان‏الدين برهان شاه به مقام مدرسي مدرسه‏ي عصمتيه مانع از اقدامات وي شد.(22)
بي‏بي ترکان، خواهر پادشاه خاتون نيز موقوفاتي داشت
که از جمله‏ي آنها وقف قرآني سي‏پاره بر مقبره‏ي قراختاييان کرمان است. وقف‏نامه‏ي اين قرآن که پشت يکي از جروات آن به زبان عربي آورده شده است تاريخ 687 ه ق را دارد (23)
از اواخر قرن هفتم هجري دولت قراختاييان بر اثر کشمکش‏هاي دروني و مداخلات امراي مغول و ايلخانان سخت نابسامان شد و از اقدامات وقفي قراختاييان کرمان نيز اخباري گزارش نشده است.
بدين ترتيب موقوفات قراختاييان کرمان اساسا مربوط به زنان اين خاندان است و در فاصله‏ي سال‏هاي 659 تا 687 ه ق صورت گرفته است. با توجه به شرايط سياسي کرمان و به طور کلي ايران آن زمان که نيمه‏ي نخست حکمراني ايلخانان را تجربه مي‏کرد، حکومت زنان خاندان قراختايي با مشکلات فراواني روبه رو بود. زيرا از يک سو با رقيباني سرسخت در کرمان و درون خاندان قراختايي مواجه بودند. (24) و از سوي ديگر جامعه‏ي مسلمان ايران در برابر حکومت مغولان که هنوز اسلام را نپذيرفته بودند و نيز حکومت‏هاي محلي متحد آنها ايستادگي نشان مي‏دادند. دولت قراختاييان کرمان با اتکاي به مغول‏ها شکل گرفت و زناني که از آنان به فرمانروايي رسيدند اساسا محتاج و متکي به حمايت مغولان بودند.(25) لذا کسب مشروعيت و مقبوليت براي اين دولت مشکلي اساسي به شمار مي‏آمد. تعدادي از فرمانروايان اين سلسله مانند براق حاجب و ترکان خاتون و خميتبور از مسلماناني بودند که هنوز به طور کامل با شرايط جامعه‏ي مسلمانان منطبق نشده بودند؛ هرچند براي نيل بدين منظور تلاش مي‏کردند. برپايي مدرسه و مقبره و گماردن عده‏اي بر آن، انجام امور ديني در آنجا و نيز همراهي با مدرسان و فقها و تجليل و تکريم از مشايخ صوفيه و اختصاص اوقافي براي اين گونه امور مي‏توانست در کسب مقبوليت براي آن دولت بسيار مفيد باشد. وقف به عنوان اقدامي ديني که خيرخواهي و نوع دوستي در آن تبلور کامل دارد محبوبيت خاصي را براي ترکان خاتون که بيشترين موقوفات قراختاييان را به وجود آورد موجب شد. اما او هيچ‏گاه فرمانرواي بلامنازع کرمان نشد. بلکه همواره شريک فرزند خود حجاج سلطان بود يا از جانب او که خاتون، جاري خويش، و فرزندش سليمان شاه با رقابت و مخالفت روبه رو بود.(26) مقبوليتي که براي او از رهگذر اقدامات وقفي به دست آمد در موفقيت وي نقش مهمي داشت. در همان حال دولت قراختاييان نيک دريافته بود که اقدامات وقفي تا چه درجه در رونق و آبادي قلمروشان تأثير دارد. پس از روزگار سلاجقه‏ي کرمان، اين خطه
همواره دستخوش ناآرامي و نابساماني بود. در نتيجه براي ساليان دراز نه تنها قدمي براي عمران آن برداشته نشد که حتي بر ويراني آن افزوده شد. ملک زوزن که از جانب خوارزم‏شاهيان در اوايل قرن هفتم کرمان را متصرف شد حتي املاک وقفي را نيز تصاحب کرد.(27) اما با تأسيس دولت قراختاييان که روزگاري قدرتي به هم رساند فرصت لازم براي آبادي و عمران فراهم آمد. رونق کشاورزي که در پي امنيت و آرامش حاصل شد گسترش فعاليت‏هاي تجاري و صنعتي را به دنبال داشت. لذا موقوفاتي که بتوانند به توسعه‏ي امنيت راه‏ها و تسهيل حرکت کاروانيان کمک کند مدنظر قرار گرفت. در همان حال افزايش ثروت کرمان موجب رواج معاملات مربوط به اراضي شد. در چنين شرايطي اقدامات وقفي نقش مهمي در حفظ رونق اقتصادي و جلوگيري از دست به دست شدن زمين‏ها ايفا کرد. (28) اين مسأله در رابطه‏ي کرمان با دولت مرکزي ايلخانان نيز ديده مي‏شود. در فارس، ايالت مجاور کرمان، که آن هم طريق اطاعت از مغولان را در پيش گرفته بود املاک بتدريج به تصرف مغولان درآمد و سرانجام به عنوان املاک اينجو به تملک ايلخانان درآمد. تا جايي که سلسله‏اي به نام سلسله‏ي آل اينجو جاي حکمرانان سلغري فارس را گرفتند. اما ترکان خاتون با زيرکي تمام از تبديل شدن املاک کرمان به اينجو با اين گونه اقدامات وقفي جلوگيري کرد. او نيک دريافته بود که دولت مغولان ايران (ايلخانان) در حالي که هنوز اسلام را نپذيرفته بود در برابر نهاد وقف اقدام به دست درازي و تصرف نخواهد کرد. زيرا از همان سال 656 ه ق به دستور هولاکوخان مؤسس سلسله‏ي ايلخاني خواجه نصيرالدين طوسي مأمور سر و سامان دادن به امور موقوفات شد.(29) اين امر در حفظ مدارس و مساجد و درس و نماز و ديگر امور عبادي و اجتماعي ايران در عصر هولناک مغولان نقش بسيار ارزنده‏اي ايفا کرد. اين امر مورد توجه و تقليد ترکان خاتون نيز قرار گرفت. بدين ترتيب او از يک سو اقدامي ديني انجام مي‏داد و از سوي ديگر رابطه با مغولان را حفظ مي‏کرد.
ناگفته نماند اقدامات وقفي قراختاييان کرمان را مي‏توان از ديدگاه تحليلي يکي از پيچيده‏ترين ادوار و اقدامات مربوط به موقوفات به شمار آورد زيرا اين اقدامات در زماني صورت مي‏گرفت که حکمرانان دولت مرکزي نه تنها مسلمان نبودند بلکه با مسلماني سر ستيز داشتند و حکمرانان دولت قراختاييان نيز خود نو مسلمان محسوب مي‏شدند. اما در همين دره و به وسيله‏ي همين دولت، وقف توانست نقش خود را در صيانت از نهادهاي ديني و حفظ موقعيت مسلمانان، رونق اقتصادي و تداوم سنن ديني و اجتماعي ايفا کند.

پي نوشت :

1- در مورد چگونگي تأسيس دولت قراختاييان کرمان و نيز تاريخ سياسي اين دودمان رک: زيدري نسوي، نورالدين محمد، سيرة جلال‏الدين يا تاريخ جلالي، ترجمه‏ي محمدعلي، ناصح، به کوشش خليل خطيب رهبر، ج 2، انتشارات سعدي، تهران، 1366 ه ش، صص 122، 94، 41 و 126؛ محمد بن ابراهيم، سلجوقيان و غز در کرمان، به تصحيح محمد ابراهيم باستاني پاريزي، انتشارات طهوري، تهران، 1343 هش، ص 126 به بعد؛ بابا افضل کرماني، حميدالدين احمد بن حامد، المضاف الي بدايع‏الازمان في وقايع کرمان، به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، چاپخانه‏ي مجلس، تهران، 1331 ه ش، ص 4 به بعد 4 وصاف الحضرة شيرازي، فضل‏الله بن عبدالله، تجزية الامصار و تزجية الاعصار (تاريخ وصاف)، انتشارات کتابخانه‏ي ابن‏سينا و کتابخانه‏ي جعفري (بر اساس چاپ بمبئي) تهران، 1338 ه ش، ص 286 به بعد؛ ابن‏اثير، کامل؛ تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه‏ي حالت، ابوالقاسم، انتشارات علمي، تهران، 1355 ه ش، ج 25، ص 284؛ فضل‏الله همداني، رشيدالدين، جامع التواريخ، به کوشش بهمن کريمي، انتشارات زوار، تهران، ج 1360، 3 ه ش، ج 1، ص 352؛ منشي کرماني، ناصرالدين، سمط العلي للحضرة العليا در تاريخ قراختاييان کرمان، به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، تحت نظر محمد قزويني، انتشارات اساطير، تهران، ج 1362، 2 ه ش، ص 22 به بعد؛ جويني، علاءالدين عطاملک بن بهاءالدين محمد بن محمد، تاريخ جهانگشاي، به سعي و اهتمام محمد قزويني، تهران، انتشارات بامداد و انتشارات ارغوان، 1367 ه ش، ج 2، ص 212؛ مستوفي قزويني، حمدالله، تاريخ گزيده، به اهتمام و تصحيح گاي لسترنج، انتشارات دنياي کتاب، تهران، 1363 ه ش، ص 528 به بعد؛ جوزجاني، قاضي منهاج سراج، طبقات ناصري، به تصحيح عبدالحي حبيبي، انتشارات دنياي کتاب، تهران 1363 ه ش، ص 315؛ اقبال آشتياني، عباس، تاريخ مغول از حمله‏ي چنگيز تا تشکيل دولت تيموري، انتشارات اميرکبير، تهران، ج 5، ص 1364 ه ش، ص 112 به بعد؛ اشپولر، برتولد، تاريخ مغول در ايران، ترجمه‏ي ميرآفتاب، محمود، انتشارات علمي و فرهنگي تهران، ج 1365، 2 ه ش، صص 345-344؛ مؤلف ناشناس، تاريخ آل سلجوق در آناتولي، مقدمه و تصحيح و تعليقات نادره جلالي، نشر ميراث مکتوب، تهران، 1377 ه ش، ص 76
Howorth, Henry, History of the Mongols from the 9th to the 19th century. part III, The Mongols of Persia, New York, pub. Bourt Franklin, n.b.p.p. 10-16;.
2- مؤلف ناشناس، تاريخ شاهي قراختاييان، به تصحيح محمد ابراهيم باستاني پاريزي، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1355 ه ش، ص 94.
3- همان، ص 92.
4- همان، ص 108.
5- همان، ص 108.
6- همان، ص 108.
7- همان، ص 245-244.
8- همان، مقدمه‏ي باستاني پاريزي، ص شصت و نه.
9- منشي، ناصرالدين، همان، ص 43-42.
10- تاريخ شاهي قراختاييان، ص 257.
11- همان، مقدمه‏ي باستاني پاريزي، صص هفتاد و چهار و هفتاد و پنج.
12- همان، صص 236-235.
13- کاشاني، ابوالقاسم، عرايس الجواهر و نفايس الاطايب، به کوشش ايرج افشار، انتشارات انجمن آثار ملي، تهران، 1345 ه ش، ص 72.
14- تاريخ شاهي قراختاييان، توضيحات باستاني پاريزي، ص 300.
15- همان، صص 180-179.
16- همان، ص 180.
17- همان، ص 281.
18- همان، ص 235.
19- همان، صص 225-224.
20- همان، ص 247.
21- همان، ص 226.
22- منشي، ناصرالدين، همان، ص 43.
23- يادداشت‏هاي قزويني، به کوشش ايرج افشار، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1347 ه ش، ج 9، صص 136-133.
24- مستوفي، حمدالله، همان، ص 529.
25- در اين مورد رک: منشي، ناصرالدين، همان، صص 31-28؛ وصاف، همان، ص 289.
26- منشي، ناصرالدين، همان، ص 38؛ تاريخ شاهي قراختاييان، صص 184-183.
27- تاريخ شاهي قراختاييان، توضيحات باستاني پاريزي، ص 292.
28- همان، ص 244.
29- بياني، شيرين، دين و دولت در ايران عهد مغول، نشر دانشگاهي، تهران، 1371 ه ش، ج 2، صص 543-542.

منبع: ميراث جاويدان

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله