نویسنده: تام باتامور
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی




 


گروه اجتماعی را می‎توان جمعی از افراد تعریف کرد که در آن (1) روابط خاصی بین افراد تشکیل دهنده‌ی گروه وجود دارد و (2) هر فرد نسبت به گروه و نمادهای آن آگاه است. خلاصه، گروه دست کم ساختار و سازمانی ساده (شامل قواعد و مناسک) و همچنین شالوده‌ای روانشناختی در آگاهی اعضای خود دارد. خانواده، روستا، باشگاه ورزشی، اتحادیه‌ی کارگری یا یک حزب سیاسی به همین علت گروه محسوب می‎شوند. اما گروه بندی‎های بزرگ‌تری از افراد نیز وجود دارد- مثل قبیله، ملت یا امپراتوری- و جامعه شناسان معمولاً این گونه امور را که آن‎ها را «جوامع فراگیر» تلقی می‎کنند از گروه‌های کوچک‌تری که درون آن‎ها وجود دارد، متمایز می‎سازند. بعضی از نویسندگان مقوله‎ی سومی را هم شناسایی کرده‎اند که «شبه گروه» می‎نامند و ویژگی‌های آن‎ها ناپایداری روابط میان اعضا و آگاهی کم‌تر نسبت به گروه است و می‎توان از آن جمله به پدیده‌ی جماعت‎ها یا شورش‌ها، گروه‌های سنی و جنسی و طبقه‎های اجتماعی اشاره کرد. اما مرز میان گروه‌ها و شبه گروه‎ها چندان مشخص و واضح نیست، و ملاحظات ماکس وبر درباره‎ی طبقه‎ها که به خودی خود اجتماع محسوب نمی‌شوند ولی شالوده‌ای برای کنش اشتراکی فراهم می‎آورند، می‎تواند کاربرد گسترده‌تری داشته باشد. به این ترتیب، ممکن است جماعت‎ها یا شورش‌ها به جنبش‎های اعتراضی تبدیل شود، تفاوت‎های سنی گاهی به صورت جنبش‎های جوانان تبلور یابد و جنسیت موجب پیدایش نهضت‎های زنان شود و تمایزهای منزلت اجتماعی که شبه گروه‎هایی مثل «متخصصان» یا «روشنفکران» به وجود می‎آورند، ممکن است پایه و اساسی برای گروه‎های سازمان یافته‎تر به شکل انجمن‎های حرفه‌ای یا نخبه‎های متخصص شود.
گروه‎های اجتماعی به معنای دقیق کلمه، منش و ماهیت به غایت متنوعی دارند. تونیس (1887 ,Tönnies) در اثری که تأثیر شایانی بر تفکر اجتماعی بعدی داشته است، تمایزی کلی بین دو نوع گروه برقرار می‌کند، گماین شافت (اجتماع) و گزل شافت (جامعه یا جمع) که بر اساس ماهیت روابط اعضای آن‎ها تعریف می‎شود. در اجتماع افراد در مقام شخصیت‎های کامل عضویت دارند و به واسطه‌ی احساس یا عاطفه‌ی مشترک به یکدیگر پیوند می‎خورند؛ تونیس از مثال‌های خانواده یا گروه خویشاوندی، همسایگی (دهکده‌ی روستایی) و گروه دوستان استفاده می‎کند. اعضای یک جامعه یا مؤسسه به شیوه‎ی حساب شده‎تر و عمومی‌تری با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند، در پی تأمین اهداف مشخص و محدودی هستند و با توافق عقلانی بر سر منافع با یکدیگر متحد می‌شوند، مثال‌های اصلی تونیس گروه‎هایی است که با منافع اقتصادی سر و کار دارند. به صورت گذرا می‎توان اشاره کرد که تونیس این سنخ شناسی را بر جوامع فراگیر نیز اعمال می‎کند، خصوصاً برای نشان دادن تقابل میان فئودالیسم و سرمایه داری مدرن. مادامی که گروه‎های درون جامعه مد نظر باشند تمایز مورد نظر تونیس شباهت‎هایی با تمایزی که کولی (Cooley, 1909) بین «گروه‎های اولیه» و دیگران می‎گذارد (که جامعه شناسان بعدی آن‎ها را «گروه‎های ثانویه» نامیدند) وجود دارد، گروه‎های اولیه «با ارتباط مستقیم و صمیمانه و همکاری مشخص می‎شوند» که نتیجه‎ی آن «ادغام شدن افراد در یک کلیت مشترک» است.
بسیاری از مطالعات بعدی درباره‎ی گروه‌ها، مثل مطالعات هومنز (Homans, 1948) و تحقیقات گروه‌سنجی مورنو (Moreno, 1934) کاملاً بر این گروه‎های «اولیه» یا «کوچک» متمرکز بود و با این که عموماً تصدیق می‎شد که این گروه‌ها فقط یکی از عناصر ساختار اجتماعی است، بعضی از نویسندگان به این دیدگاه کولی گرایش داشتند که چنین گروه‎هایی بیش از هر چیز به دلیل نقش بنیادی‌شان در شکل دادن به ماهیت اجتماعی و آرمان‌های افراد، «اولیه» به شمار می‎آیند. علیه چنین دیدگاهی می‎توان به نحو متقاعد کننده‌ای این بحث را مطرح کرد که گروه‎های کوچک به دست جامعه‌ی بزرگ‎تر شکل می‎گیرند، یعنی بسیار بیش از آنچه آن‎ها به جامعه شکل می‎دهند، و این مطلب را می‎توان به وضوح در تأثیر جامعه‎ی صنعتی مدرن بر گروه‌هایی مثل خانواده و دهکده‎ی روستایی مشاهده کرد. ردفیلد (Redfield 1955) در مطالعه‌ای که درباره‎ی «اجتماع کوچک» انجام داد، اهمیت این مطلب را تصدیق کرد و با تفصیل کامل و عمدتاً با اشاره به جوامع قبیله‌ای روابط (متنوع) میان گروه‌های کوچک و جامعه‌ی بزرگ‎تر را شرح داد.
سنخ شناسی بسیار مفصل‎تر گروه‎ها را گورویچ ترسیم کرد (Gurvitch, 1958, vol. 2, sect. 2, ch. 1) که 15 معیار برای طبقه‌بندی گروه‎ها پیشنهاد کرد: محتوا، اندازه، دوام، ضرباهنگ، مجاورت اعضاء، شالوده شکل گیری (داوطلبانه و غیره)، دسترسی (باز، نیمه بسته، بسته)، میزان سازمان یافتگی، کارکرد، جهت‌گیری، رابطه با جامعه‌ی بزرگ، رابطه با گروه‎های دیگر، نوع کنترل اجتماعی، نوع اقتدار، میزان وحدت. در این معیارها همه‎ی تفاوت‎های مهم بین گروه‌ها و انواع و اقسام روابط آن‎ها با یکدیگر و جامعه‎ی بزرگ‎تر در نظر گرفته می‎شود. بنابراین، این معیارها می‎تواند شامل مسائلی شود همچون تعداد اعضای گروه و رابطه آن با ساختار گروه، که گئورگ زیمل در مقاله‌ی مشهور خود (1902 ,Simmel) مطرح کرد، یا موضوعی که در مقاله‎ی دیگری (1903) پیش کشید و نشان داد که چگونه تمرکز جمعیت در شهرها ماهیت روابط اجتماعی را تغییر داده است.
به طورکلی‌تر، شاید سنخ شناسی گورویچ نقطه‌ی شروع بسنده‌تری برای پژوهش نظام مند در شیوه‌های تثبیت شبکه‎ی روابط گروهی در جامعه‌ی مدنی باشد که با گرایش به ایجاد جامعه‌ی توده‌ای در تعامل قرار می‎گیرد و آن را تعدیل می‎کند. در جامعه‌ی توده‌ای افراد نسبتاً منزوی و مجزا با دولت قدرتمندی که روز به روز قوی‎تر می‎شود رویارو هستند. از طرف دیگر، این سنخ شناسی امکان تحلیل شرایطی را فراهم می‎کند که در آن گروه‎های اجتماعی خاصی مثل نخبه‎ها یا طبقات حاکم سازمان یافته ممکن است قدرت بیش از اندازه‌ای کسب کنند. بنابراین، مطالعه‎ی گروه‎ها از چند نظر می‎تواند به روشن شدن بعضی از پرسش‎های بنیادی در تفکر اجتماعی درباره‎ی رابطه‎ی فرد و جامعه، منابع ثبات و انسجام اجتماعی و پیش‌شرط‌های نظم دموکراتیک کمک کند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.