نویسنده: حسن مزیو (1)



 

چکیده

اسلام آیین رحمت و مهربانی است. بروز جریانهای تکفیری مصیبتی بزرگ و بلایی زجرآور است که به جان دین مبین اسلام افتاده است. جریانهای تکفیری تنها خود را مسلمان می‌دانند و مخالفان خود را کافر می‌خوانند. رفتارهای خشن و جنایتکارانه تکفیری‌ها با مخالفان در رسانه‌های جهانی منعکس می‌شود. این رفتارها با منطق اسلام تطابق ندارد و ناشی از جهل و بی‌اطلاعی از قوانین اسلامی‌ست.

مقدمه

خدمت حضار گرامی عرض سلام و ادب دارم. بر خود لازم می‌دانم از برگزارکنندگان این همایش بین‌المللی که با محوریت خطرات جریان‌های تکفیری علیه اسلام، مسلمانان و جهان بشریت و راه کارهای برون رفت از آن برگزار می‌شود تشکر و قدردانی کنم. در ابتدا از شما اجازه می‌خواهم که شادی و مسرت خود را به دلیل حضور در کنار شما در این همایش اعلام کنم تا از این طریق بتوانم در تبیین شکل‌گیری اندیشه تکفیری که سبب تفرقه بین مؤمنان شده و مشکلات حقیقی امت اسلامی را در حاشیه نهاده سهیم باشیم. در این مقاله بر آنم که به معرفی دین اسلام به عنوان دین صلح، محبت، رأفت و مهربانی به عنوان محور اصلی بحث اشاره کنم، زیرا ناآگاهی جریان‌های تکفیری از ارزش‌ها و تعالیم اسلامی، این گروه‌ها را در زمره اسباب اصلی خشونت و منبع شکل‌گیری تروریسم قرار داده است.
انسان خشن به کسی گفته می‌شود که می‌خواهد تنها با به کارگیری زور و خشونت و بدون به کار بردن هیچ نرمشی که تحت نفوذ سنت‌های تغییر طبیعی حیات باشد، اوضاع را تغییر دهد؛ اما باید دانست که قوانین طبیعت تحت سیطره قوانین مشخص ازلی است که خداوند تبارک و تعالی با صفت‌های ازلی خویش آن‌ها را پدید آورده است، چنان که در آیه 43 سوره فاطر می‌فرماید: «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا»؛ «هرگز در سنت الهی تغییر و تحولی نخواهی یافت». اگر بگوییم، این امر در مورد تمامی اصناف و مخلوقات الهی در جهان صدق می‌کند، هرگز سخنی به گزاف نگفته‌ایم. اما باید توجه داشت که این گفته بدین معنا نیست که ما هرگز مظاهر خشونت را در جهان مشاهده نمی‌کنیم، بلکه تنها تأکید می‌کنیم که تمامی این مظاهر تحت سیطره قوانینی است که در ذیل قدرت الهی، علم و اراده ازلی او قرار گرفته است. در کنار این مظاهر خشونت‌بار؛ همچون پدیده آتش‌فشان، زلزله، خسوف ... که اندکی از حوادث جهان را به خود اختصاص داده، در عین حال نوعی خشونت اجتماعی دیده می‌شود که به شکل بی‌نظم و گاهی نیز به شکل برنامه‌ریزی شده و منظم انجام می‌پذیرد. یکی از پایین‌ترین درجات خشونت، خشونت لفظی و شدیدترین آن خشونت فیزیکی است که اشکال آن در کشتن انسان‌ها، و گرفتن جان آن‌ها تجسم می‌یابد. به هر شکل، چالش کنونی که ما در این همایش به دنبال طرح آن هستیم، اقتضا می‌کند که در ابتدا طبیعت و ماهیت دین اسلام را از این زاویه بشناسیم و این نکته را روشن سازیم که آیا سخن عده‌ای که می‌گویند، اسلام، دین خشونت است صحیح است یا این که سخن درست، نظر گروهی دیگری است که آن را دین صلح و آرامش می‌دانند؟ در این مقاله به دنبال بحث در همین‌باره هستیم.

پیامبر و روش‌های تبلیغ دین

اگر در قرآن کریم کاوش نماییم، در همان مرحله نخست، برای ما روشن می‌شود که ماهیت قرآن هرگز سخت‌گیرانه نیست، بلکه بسیار نرم بوده و تحت تأثیر تغییر و تحول تدریجی شکل گرفته که تمامی موجودات زنده یا اغلب آن‌ها نیز از این ویژگی به شکل برابر برخوردارند. این امر هرگز نزد کسانی که از صفات حق تعالی آگاهی دارند، عجیب نمی‌نماید، چرا که خداوند هر چیز را در بهترین شکل و شمایل آفریده است. از آن جا که اراده خداوندی بر از بین بردن باطل و جایگزینی حق قرار گرفته، به رسول خویش دستور می‌دهد که مبادا در این مسیر، ذره‌ای خشونت به کار گیرد. چنان که در آیه 54 سوره نور می‌فرماید: «وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»؛ «بر پیامبر غیر از ابلاغ آشکار وظیفه‌ای نیست».
این امر حتی در صورت رویگردانی مخالفان از دین استوار الهی و اصرار آن‌ها در بت‌پرستی نیز امری صحیح است، چنان که در آیه 20 آل عمران می‌فرماید: «فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْكَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ» «در صورتی که اسلام آوردند هدایت شده‌اند، و در صورتی که رویگردان شوند، تو تنها وظیفه ابلاغ را داری و خداوند به احوال بندگان خویش آگاه است.»
چنان که مشاهده می‌شود خداوند تبارک و تعالی در این آیه، خطاب به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تأکید می‌کند که ارسال ایشان هرگز بدین جهت نبوده که پیامبر نماینده‌ای باشد که دیگران را تحت تسلط و سیطره خویش گیرد، چنان که در آیه 21 و 22 سوره غاشیه می‌فرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ»؛ «پس تذکر ده که تو تنها پند دهنده‌ای که بر آنها تسلطی نداری». خداوندِ خلّاق و علیم و بلندمرتبه، به رسول خویش گوشزد می‌کند که وی را از این جهت مبعوث کرده که پند دهد و دین اسلامی را با ارشاد و پند دهی نشر و گسترش دهد نه این که نماینده‌ای باشد که دیگران را تحت سیطره خویش می‌گیرد. خداوند در آیه 54 سوره اسرا می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَیْهِمْ وَكِیلاً»؛ «و تو را بر ایشان نگاهبان نفرستادیم». از این رو حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز این حق را نداشته که مردم را به پرستش معبود خویش وادار سازد. چنان که در آیه 100 سوره یونس می‌فرماید: «أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَكُونُواْ مُؤْمِنِینَ»؛ «آیا تو مردم را بر ایمان آوردن اکراه می‌کنی؟» خیر هرگز این گونه نیست، خداوند به شدت از این امر ایشان را نهی کرده؛ به ویژه پس از آنکه راه صحیح از نادرست و حق از باطل را بر مردم تبیین ساخته و مردم هریک آبشخور خویش را شناخته‌اند؛ چنان که در آیه 256 سوره بقره می‌فرماید: «لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»؛ «در دین هیچ اجباری نیست. و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است».
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، جهت هدایت و نیز ترغیب مردم به منظور در پیش گرفتن راه صحیح فرستاده شده است؛ راهی که پیروان خود را به راه آشکار حق و توحید خالصانه می‌رساند، اما در آغاز و پایان ایشان تنها شاهد، مبشر، بیم دهنده و فراخواننده به سوی خداوند است. از این رو شایسته نیست که دعوت ایشان همراه با خشونت و درشتی باشد و چنان که در آیه 125 سوره نحل آمده: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛ «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه‌ای] که نیکوتر است مجادله نمای». این گونه باید با پند و اندرز و سخنان نیکو مردم را به دین الهی فراخواند. چنان چه بگوییم که دین اسلام، دین رحمت و احسان میان مردم است، هرگز مبالغه نکرده‌ایم چنان که باری تعالی در آیه 219 سوره بقره می‌فرماید: «وَیَسْأَلُونَكَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»؛ «از تو می‌پرسند: ایشان چه چیزی انفاق می‌کنند: در پاسخ بدان‌ها بگو: بخشش». پیامبر در حدیثی می‌فرمایند: «من لا یرحم لا یرحمه الله»؛ هرکس بر مردم رحم نکند، خداوند بر وی رحم نمی‌کند. که مقصود رحمتی است که فراگیرنده و شامل باشد و تمامی جهانیان را بدون استثناء در برگیرد، چنان که در آیه 107 سوره انبیاء می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»؛ «و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».

شخصیت مهربان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

برای این که بتوانیم اندیشه خود را درباره ماهیت دین اسلام و نیز کسب اطمینان از نرمی و تعالیم صحیح این دین که هرگونه خشونت را مورد سرزنش قرار می‌دهد، به شکل روشن‌تری تبیین سازیم، رواست که شخصیتی را که خداوند تبارک و تعالی دیگران را به پیروی و تبعیت از شیوه او فراخوانده و این شیوه مبتنی بر بصیرت و حکمت بوده بررسی کنیم. باری تعالی در آیه 108 سوره یوسف فرموده است: «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی»؛ «بگو این است راه من که من و هرکس پیروی‌ام کرد با بینایی به سوی خدا دعوت می‌کنیم. علت اهمیت این امر از این روست که بررسی شخصیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ماهیت حقیقی دین اسلام را به ما می‌شناساند. در نتیجه باید مفاهیم قرآن کریم را به خوبی مورد بررسی و موشکافی قرار دهیم و هر آنچه را که خداوند تبارک و تعالی درباره رسول اسلام فرموده است، به دقت مطالعه کنیم. در این میان تنها بدانچه که خداوند در کتاب خود ذکر کرده اکتفا می‌کنیم، چرا که بدین نکته باور داریم که هیچکس مثل خداوند ما را در مورد پیامبر این گونه آگاه نساخته است؛ باری تعالی در آیه 159 آل عمران می‌فرماید: «وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ»؛ «اگر تندخو و سخت‌دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‌شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن». خداوند تبارک و تعالی درباره رسول خویش این گونه خبر داده که وی هرگز سخت‌دل و تندخو نبوده چنان‌که در آیه 128 سوره توبه فرموده است: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»؛ «نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است». این گونه می‌بینیم که خداوند دو صفت رحیم و رئوف را به ایشان نسبت داده است؛ بنابراین هرگز عجیب نیست که خداوند تبارک و تعالی در آیه 4 سوره قلم در مورد ایشان بگوید: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ»؛ «و تو (ای پیامبر) دارای اخلاق عظیمی هستی» و بر این سخن خویش با آوردن دو حرف تأکید أن و لام تأکید می‌کند.
از این رو وظیفه هر مرد و زن مؤمنی که از پیروان رسول است و می‌خواهد که با پروردگار خویش دیدار کند و خداوند از او خشنود باشد، این است که از اخلاق والای رسول الگو پذیرد. مؤمنان می‌بایست این گونه ریشه رحمت را در قلوب خویش و نیز رأفت را در بندگان خداوند بکارند و سخنان نیکو را سرلوحه کارشان قرار دهند؛ البته در صورتی که به حقیقت رسالت مؤمنان، راست‌گویان و نیز خداوند آسمان‌ها و زمین ایمان و یقین داشته باشند، چرا که هرکس که جز این را جوید، در دنیا از شکست خورندگان و در عالم آخرت از خسارت دیدگان است و از این معضل به خداوند پناه می‌جوییم.

اسلام، دین رحمت

در سایه مواردی که در خصوص برخی از آیات کریمه و احادیث شریفه بیان کردیم برایمان روشن می‌شود که دین اسلام از این رو نازل شده که تمامی مردم را به عبادت خداوند تبارک و تعالی فراخواند بدون این که این امر از سر کراهت، تنفر، خشونت و انزجار باشد، زیرا این دین، آیین دعوت، تبلیغ سخنان نیکو و پند و اندرزهای سرشار از مهر است. این دین، نصیحت خالصانه از خداوند تبارک و تعالی است و دین رحمت و گشایش برای تمامی مخلوقات جهان است و هرکس ادعایی جز این کند، یا فهم صحیحی از اسلام ندارد و یا در این دین اندیشه نکرده و یا این که بیمار دل است که نسبت به خداوند و نیز رسول خویش نسبت کذب و بهتان می‌دهد.
برای آزمودن این حقیقت، باید پیوند میان اسلام و محیط اجتماعی آن را بررسی کنیم. طبق آیه 145 سوره نساء که می‌فرماید: «الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا»؛ «منافقان در فروترین درجات دوزخند و هرگز برای آن‌ها یاوری نخواهی یافت»، همه ما به این امر واقفیم که جایگاه منافقان در روز قیامت بسیار فروتر و بدتر از این است، چرا که به اسلام پشت کرده‌اند و به کفر روی آوردند و بدین طریق به بزرگ‌ترین خطری مبدل شده‌اند که دین نوخاسته را تهدید می‌کرد. تاحدی که در صورت عدم عنایت خداوند متعال، ارکان و پایه‌های این دین را از بین می‌بردند. در رأس این منافقان شخصی به نام «عبدالله بن ابی مسلول» جای گرفته بود؛ شخصی که همواره علیه خداوند و رسولش می‌شورید و در آیه 108 سوره توبه، مقصود سخن الهی قرار گرفته است: «وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ * لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا»؛ «و آن‌هایی که مسجدی اختیار کردند که مایه زیان و کفر و پراکندگی میان مؤمنان است، و [نیز] کمین‌گاهی است برای کسی که قبلاً با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند یاد می‌کنند که جز نیکی قصدی نداشتیم. و[لی] خدا گواهی می‌دهد که آنان قطعاً دروغگو هستند و هرگز در آن جا نایست» و کیست که «عبدالله» بن اُبی را در غزوه احد نشناسد، کسی که در سال سوم هجرت در راه غزوه، از همراهی رسول خدا شانه خالی کرد و پیروان منافق خویش را که تقریباً یک سوم لشکریان اسلام را تشکیل می‌دادند، با خود همراه کرد. عبدالله بن اُبی، هرگز از دوری از عرصه آوردگاه خودداری نکرد بلکه به سوی منطقه‌ای امن در کمین رسول خدا و پیروان وفادارش نشست. پس از آن که همکاری میان عبدالله بن اُبی که از زمره منافقان بود، با تمامی دشمنان اسلام اعم از یهودیان مدینه و کفار قریش افزایش یافت، فرزند وی بر او خشم گرفت و دلش از کینه پدر آکنده شد. از این رو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کرد که به جنگ با پدر منافق خویش رود. فرزند عبدالله بن اُبی (ره)، از زمره بزرگان اصحاب پیامبر بود؛ با وجود آن که رسول خدا نسبت به دیگران از نفاق عبدالله آگاه‌تر بود، اما در عین حال فرزند وی را از نبرد با پدر منع کرد و این امر تنها به این دلیل بود که پدر، اسلام خویش را بر همگان نمایان ساخته بود و هرگز هیچ مسلمانی حق نداشت که مسلمانی دیگر را بکشد، هر چند از در خطر بودن اسلام اطمینان حاصل کرده بود. افزون بر ممانعت فرزند عبدالله بن ابی از نبرد با پدرش، رسول اکرم هرگز پس از وفات فرزند ابی، اندک تزلزلی در اقامه نماز بر پیکر وی به خود راه نداد و سپس آیه 84 سوره توبه نازل شد: «وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ»؛ «و هرگز بر هیچ مرده‌ای از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست چرا که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و در حال فسق مردند».

اسلام و پرهیز از خشونت

حال باید پرسید در صورتی که رسول خدا با خشونت برخورد نکرده و به اصحاب خویش اجازه نداد علیه کسانی که خیانت آن‌ها نسبت به خداوند و دین او آشکار شده بود، با خشونت رفتار کنند، در این صورت برخورد وی با کسانی که آشکارا به خداوند کفر ورزیدند و از دین رویگردان شده بودند، آیا از سرِ تسامح بود یا از سر خشونت؟ در پاسخ باید گفت که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به قصد اجرای اوامر خداوند عزوجل هرگز از خشونت علیه کفّار استفاده نکرد و این امر، مبنای دعوت او بود چنان که خداوند تبارک و تعالی در آیه 94 سوره نساء فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون در راه خدا سفر می‌کنید [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می‌کند مگویید: تو مؤمن نیستی تا بدین بهانه متاع زندگی دنیا را بجویید».
هرکس اندک آگاهی و نیز شنوایی و حس بینایی داشته باشد، درمی‌یابد که خداوند خالق دستور داده علیه کسانی که بر مسلمانان ظلم روا نمی‌دارند با مهربانی برخورد شود و آن‌ها را از دیارشان بیرون نرانند و با آن‌ها نجنگند، چنان که در آیه 8 سوره ممتحنه می‌فرمایند: «لَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»؛ «خدا شما را از کسانی که در کار دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند، بازنمی‌دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست می‌دارد». و نیز در آیه 108 سوره انعام می‌فرماید: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»؛ «و آن‌هایی را که جز خدا می‌خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد».
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تمامی اوامر پروردگار خویش را همراه با سعه صدر و بخشش و تسامح اجرا نمود. ایشان پس از وفات همسرش حضرت خدیجه و نیز ابوطالب عموی خود در سال 619 میلادی، به سوی طائف مهاجرت نمود و در این شهر با انواع ریشخند، تمسخر و ناسزا مواجه شد؛ چرا که اشراف طائف بردگان خود را بر انجام این افعال زشت و ناپسند ترغیب کرده و از شکنجه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز تمسخر وی که تنها جهت هدایت آن‌ها به طائف آمده بود خوشحال بودند؛ اما در نهایت پس از این که رسول خدا از به راه آوردن آن‌ها ناامید گشت؛ از شر ظلم و ستم‌شان گریخت. در این میان، جبرئیل جهت کسب رضایت و خشنودی رسول، به وی خبر داد که اگر از خداوند بخواهد که کوه اخشبین را بر سر آن‌ها خراب سازد این کار را انجام می‌دهد، اما رسول خدا در نهایت این دعا را در حق آن‌ها نمود:
"خداوندا! قوم مرا هدایت کن، آن‌ها نمی‌فهمند و چیزی نمی‌دانند، امید است که خداوند از میان آن‌ها کسی را برون آورد که به وی ایمان می‌آورند و در این هنگام خویش پاهایش خونین شده بود و مالامال از زخم بود."
در جنگ بدر که در 17 رمضان سال دوم هجری رخ داد، و نخستین جنگ مسلمانان علیه کفار بود، یک تن از مسلمانان و قریشیان با هم نبرد کردند و چیزی نمانده بود که مرد قریشی شخص مسلمان را بکشد، سپس در زمان فرا رسیدن زمان نبرد، شخص کافر بر زمین افتاد و شخص مسلمان با شمشیر خویش بر وی غلبه کرد و او را دید که در زمان مرگ، تشهد بر زبان آورد، اما در نهایت سر وی را از گردن جدا کرد. پس از فروکش کردن جنگ، و آگاهی پیامبر از این رخداد، رسول خدا صحابی خود را فراخواند و او را به شدت مورد سرزنش قرار داد. آن صحابی گرانقدر خطاب به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: ای رسول خدا! وی تشهد را از سر اکراه و ترس از مرگ حتمی بر زبان آورد؛ اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ فرمود: مگر تو از آنچه که در قلب وی می‌گذرد، آگاهی داری؟
رفتار دیگر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان فتح مکه، نمونه دیگری از طرد خشونت و زور است؛ توضیح آن که: در زمان فتح مکه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شر مکر مکیان در امان نبود، و اهل مکه جهت کشتن وی نقشه کشیده بودند، ایشان توانست از دست آن‌ها بگریزد، می‌بینیم که در زمان دعوت به راه خداوند و عبادت وی، به تمامی بشریت درسی داد که تاریخ هرگز آن را فراموش نخواهد کرد؛ هرچند دشمنان اسلام اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان در این باره مطالبی نوشته‌اند و سعی در بدنام کردن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نموده‌اند و سعی کرده‌اند که وی را در چشم کینه‌توزان منفور سازند، حال آن که خداوند در کمین آن‌ها نشسته اما آنها نمی‌اندیشند. (2)

رحمت و رأفت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در فتح مکه

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن زمان یعنی در سال هشتم هجری همزمان با بیستم رمضان المبارک سال 630 میلادی همراه با ده هزار نیروی مجاهد در نبرد با کفر، شرک و گمراهی، وارد مکه شد. اهل مکه که در آن زمان به مسلمانان انواع خشونت اعم از خشونت لفظی تا خشونت معنوی و در نهایت خشونت فیزیکی که به بدترین انواع خود یعنی قتل، را چشانیدند و اهالی مکه در این زمان منتظر بودند که مسلمانان را خوار و حقیر ساخته و پیکر آن‌ها را تکه تکه سازند و از این رو هرگز عجیب نیست که ایشان به سان چهارپایانِ گمراهی باشند که از ترس گرگ و بلکه بدتر از آن در خوف و هراس باشند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در رأس سپاهی دلیر، پیروزمندانه داخل شد و خیابان‌ها را خالی و دروازه‌ها را بسته یافت. در این میان باید پرسید که در نهایت، سرنوشت هند همسر ابوسفیان که در سال سوم هجری (21 مارس 625 میلادی) در جنگ احد جگر حمزه عموی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را خورد، چه شد؟ زنانی که پس از زیرپاگرفتن پیکر مسلمانان، از بینی شهدا و گوش آن‌ها گردن‌بندی ساختند و در گردن خویش انداختند و به چه سرنوشتی دچار شدند؟ رفتارهای این زنان در نهایت وحشی‌گری و بی‌رحمی یا بهتر بگویم به نهایت بی‌اخلاقی و زشتی رسید. تمامی ساکنان مکه از پس دروازه‌های بسته خویش می‌لرزیدند و همگی آنها در ازای رفتارهای زشت خویش از رسول پیروز اسلام و یاران باوفایش مجازات داشتند، اما در نهایت این را فراموش کرده بود که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق گفته قرآن «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» بر «خویی عظیم استوار بود» و تنها به شکستن بت‌ها و پاک‌سازی کعبه مطهر که آکنده از وجود این بت‌ها بود اکتفا کرد.
پس از بر زبان افتادن واژه الله و پیچیده شدن فریاد الله اکبر از فراز کعبه، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر کوه صفا نشست، و بیعت اهل مکه با خداوند و رسولش را پذیرفت. کفار از صفات و ویژگی‌های غیرمعمول رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تعجب کردند و به او گفتند: با ما چه می‌کنی؟ تو را برادری کریم و فرزند برادری کریم شناخته‌ایم. رسول اکرم در پاسخ آن‌ها گفت: بروید، شما آزادید.
در این جا به موضع دیگری از رسول خداوند اشاره می‌کنیم که در تاریخ بی‌نظیر است؛ یعنی زمانی که مجاهدان مسلمان همچون قریش ایفای نقش نکردند، هرگز احدی را مجبور نکردند که از پرستش خدایان خود دست بکشند. با وجود این که این بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مخفی نمانده بود که گروه مهمی از قریش در ظاهر اسلام آورده بودند اما در باطن مشرک بودند، و هم‌چنان خدایان پدران خویش را می‌پرستیدند و اجداد آن‌ها در ظاهر اسلام آورده بودند، اما در باطن بت‌پرست بودند. بدین‌سان رسول خدا این گروه را در مدت زمانی در این دوگانگی رها کردند. و این مصداق آیه 256 سوره بقره است: «لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ»؛ «در دین هیچ اجبار نیست».
ماکسیم رودانسون می‌گوید: «فشارها نقش خود را بر بت‌پرستانی که اندک زمانی در مکه بر دین خود باقی مانده بودند، ایفا کردند، و هیچ کس بدان‌ها آزار نرسانید.» چنین موضعی به طور کامل با سخن خداوند تبارک و تعالی در آیه 87 سوره اعراف تطبیق دارد: «وَإِن كَانَ طَآئِفَةٌ مِّنكُمْ آمَنُواْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ یْؤْمِنُواْ فَاصْبِرُواْ حَتَّى یَحْكُمَ اللّهُ بَیْنَنَا وَهُوَ خَیْرُ الْحَاكِمِینَ»؛ «و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شده‌ام ایمان آورده و گروه دیگر ایمان نیاورده‌اند صبر کنید تا خدا میان ما داوری کند [که] او بهترین داوران است». هم‌چنین خداوند تبارک و تعالی تا زمانی که مشرکان اقدام به آزار و اذیت مسلمانان نکرده بودند، از آزار و اذیت مشرکان بر حذر داشته است؛ هرچند این آزار و اذیت صرفاً به شکل زبانی باشد، چنان که در آیه 108 سوره انعام فرموده است: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»؛ «و آن‌هایی را که جز خدا می‌خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد» هر گروهی اقدامات خاص خود را دارد چنان که خداوند در آیه 15 سوره شوری فرموده است: «اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ»؛ «خدا پروردگار ما و پروردگار شماست اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست میان ما و شما خصومتی نیست خدا میان ما را جمع می‌کند و فرجام به سوی اوست».

اسلام و اهل کتاب

اما موضع اسلام درباره اهل کتاب، موضعی آشکار همچون روشنی نور خورشید در نیمه روز است، چنان که در آیه 46 سوره عنکبوت فرموده است: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ»؛ «و با اهل کتاب، جز به [شیوه‌ای] که بهتر است، مجادله مکنید، مگر [با] کسانی که از آنان که ستم کرده‌اند». اندکی پس از هجرت به مدینه، قراردادی میان یهود و مسلمانان در اواخر سال 622 میلادی برقرار شد، و در سال 631 میلادی قرارداد دیگری میان مسیحیان نجران در شمال یمن و مسلمانان برقرار شد.
گاهی برخی از دشمنان اسلام، در تأویل این امر می‌گویند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیازمند پیمان با یهود بود، زیرا هنوز ارکان و پایه دین نوخاسته اسلام تقویت نشده بود. در پاسخ می‌گویم: شما چگونه قرارداد نجران را این گونه تفسیر می‌کنید، و همان منطق یعنی منطق توازن و برابری قوای حاضر را مطرح می‌کنید؟ تمامی ما می‌دانیم که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال 631 میلادی پیروز شد و از هرگونه قراردادی مادی بی‌نیاز بود. مگر جز این است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از فرمان پروردگار عزیز که او را از چیرگی بر مردم نهی کرده بود، پیروی کند؟
نکته باقی مانده این که: رابطه دین اسلام با مسلمانان است. دین اسلام هرگز بر مؤمنان سخت نگرفته است، خداوند تبارک و تعالی در آیه 216 سوره شعراء به رسول خویش در خصوص مؤمنان سرکش فرمان می‌دهد: «وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ *فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ»؛ «برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کرده‌اند، بال خود را فروگستر و در صورتی که نافرمانی کردند، بگو: من از آنچه می‌کنید، بیزارم». هم‌چنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هر مؤمنی را بر حذر داشته از این که بخواهد برادر خویش را تهدید کند: «کسی که با چیز برنده‌ای به سوی برادرش اشاره کند تا زمانی که آن را به زمین بگذارد، ملائکه او را مورد نفرین و لعنت قرار می‌دهند هرچند این اشاره به سوی برادر تنی او باشد». (3) یا این که فرمود: «هرکس سلاحش را در مقابل برادرش برکشد، رواست که در قعر آتش بیفتد». (4) رسول اکرم می‎فرماید: «هیچ کدام شما با سلاح به سوی برادرش اشاره نکند، زیرا وی نمی‌داند شاید شیطان در دست او فساد به وجود آورده و در نتیجه در گودالی از دوزخ بیفتد». (5) نیز فرموده است: «همه چیز مسلمان، از مال و آبرو و خونش بر مسلمان حرام است».
وای بر کسی است که از سر عمد برادر مسلمان خویش را بکشد، که در این صورت جزایش در روز قیامت، از جرم کسی که با خداوند و رسولش به نبرد برخاسته، کمتر نیست، چرا که خداوند که راست‌گو ترینِ راست‌گویان است، خود در آیه 93 سوره نساء بر این نکته آشکارا بدون آن که مجالی برای تفسیر بگذارد، تأکید کرده است: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا»؛ «و هرکس عمداً مؤمنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می‌گیرد و لعنتش می‌کند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است». مرتکب این عمل ننگین در عذاب جاویدان جهنم خواهد ماند و مورد خشم خداوند جل و علا و نیز نفرین و عذاب او قرار خواهد گرفت که این نهایت عذابی است که خداوند در عالم آخرت بر آن‌ها وارد می‌سازد. در این جا ملاحظه می‌کنیم که خداوند هرگز برای قاتل شرطی تعیین نکرده اما برای مقتول دو شرط یعنی تعمد (قتل عمد) و ایمان را مطرح کرده است؛ حال آن که قاتل چه کافر باشد یا مؤمن در عالم آخرت انواع عذاب جاویدان را خواهد دید.
خداوند پس از آن که مؤمنان را از خشونت نهی نموده آن‌ها را فرمان به شور و مشورت داده است، چنان که در آیه 38 سوره شوری می‌فرماید: «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»؛ «و کارشان در میانشان مشورت است». در آیه 46 سوره انفال در دلیل این امر می‌گوید: «لاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ»؛ «و با هم نزاع مکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود». پس از شور و مشورت و اتخاذ تصمیمی مشترک، مؤمنان می‌باید فرمانبر باشند تا مبادا خداوند و رسول وی را خشمگین سازند. چنان که در آیه 59 سوره نساء می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، پیامبر و اولیای امر خود را اطاعت کنید».

جنگ‌های پیامبر چرا؟

در این میان شاید شخصی سؤال کند: با این وصف، چگونه غزوه‌ها و جنگ‌هایی را که رسول خدا و اصحاب ایشان فرماندهی آن را بر عهده داشت، تفسیر کنیم؟
در پاسخ باید گفت: درست است که چندین جنگ در دوران رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام پذیرفت و هیچ کس را یارای انکار آن‌ها نیست، اما با مراعات امانت علمی باید گفت که این درگیری‌ها بر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) واجب بوده و شخص سائل نباید فراموش کند که در جنگ بدر بر مسلمانانی که از دیار و سرزمین خویش بیرون رانده شده‌اند، و نیز بر مستضعفانی که شکنجه و کشته شدند چه گذشت. از این رو مشروعیت این جنگ، در وهله نخست تلاش جهت بازگرداندن اموالی بود، که مشرکان قریش از مهاجران غصب کرده بودند و سپس امر دیگر واکنش مسلمانان در برابر شورش و همدستی کفار علیه آن‌ها جهت مبارزه با دینشان بود. اما دو غزوه مهم احد و جنگ احزاب بود که آغاز این جنگ به واسطه بزرگان قریش صورت پذیرفت؛ همان اشخاصی که همواره از حیله و نیرنگ نسبت به اسلام کوتاهی نکردند، و کوشیدند که با در دست داشتن هر آنچه از توان مادی، و جبروتی در اختیار داشتند ارزش‌های والای تمدن جدید اسلامی را که اسلام گسترش داده بود از بین ببرند؛ ارزش‌هایی که بر اساس ارزیابی آن‌ها، سیطره مادی و معنوی‌اشان را در جزیرة العرب میان دیگر قبایل عربی نشانه رفته بود و این قبایل جایگاه و بزرگی قریش را محکوم می‌کردند. همین اسباب و علت‌ها، می‌تواند تفسیرِ جنگ‌ها و غزوه‌های اسلامی باشد که قریش در همه آن‌ها یا در اغلب این جنگ‌ها به شکل مستقیم یا غیرمستقیم با قبایل متحد می‌شود و آن‌ها را تحریک می‌کرد یا این که سینه قبیله‌ای دیگر را آکنده از کینه پیروان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌نمود و اموال و هدایایی را برای قبیله‌ای می‌فرستاد تا بدین وسیله آن‌ها را علیه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بشوراند. اغلب قبایل عرب درآن زمان با قوای سیاسی هم مرز با جزیرةالعرب اعم از اعراب همچون «غساسنه» در شمال که امروز آن را سرزمین «شام» می‌نامیم یا «لخمی‌»ها در عراق یا غیر اعراب اعم از روم یا فارس هم‌پیمان می‌شدند.
تمامی این قوا و نیز هم‌پیمانان آن‌ها خطر ترسناکی را که در دیدگاه آن‌ها نسبت به اسلام علیه منافع دنیوی و مادی‌شان وجود داشت، احساس کرده بودند.
در این میان یهود با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز عصر هجرت هم‌پیمان شدند، اما همواره در کمین ایشان و دین اسلام بودند. عکس العمل رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ازای خیانت‌های مستمر یهود، راندن آن‌ها از مدینه در جنگ «بنی قینقاع» بود که پس از تمسخر و استهزای مسلمانان پس از جنگ بدر رخ داد. نمونه دیگر، واقعه «بنی نضیر» بود که هیچ یک از آن‌ها با وجود شکست تلخ مسلمانان و شورش بنی نظیر علیه پیامبر و تصمیم به قتل رسول با انداختن سنگی بزرگ بر سر ایشان اما در عین حال هیچ یک از آن‌ها پس از جنگ احد متحمل زیانی نشد. و رسول اکرم با وجود آن که اصحاب ایشان در ازای عمل ناپسند بنی نضیر درخواست دیه کشته شدگان بنی عامر را می‌کردند، اما تنها رسول اکرم به این امر اکتفا کرد که بنی نضیر از شهر مدینه خارج شوند و اسباب و وسایل خود را بر شترانشان حمل کرده و به سمت خیبر در شمال مدینه روند. در جنگ احزاب که بزرگ‌ترین خطر علیه مسلمانان شمرده می‌شد، یعنی زمانی که کفار با فرماندهی ابوسفیان همراه با ده‌ها هزار جنگ‌جو شهر مدینه را محاصره کردند که نیت اصلی آنها از این محاصره نابودی اسلام بود، در این جنگِ سرنوشت‌ساز دیده شد که فرمانده احزاب پس از تماس با یهودیان مدینه که بنوقریظه بودند، از آنها درخواست نمود که از پشت سر به مسلمانان حمله کنند و یازده تن از آن‌ها شروع به اجرای نقشه خود کرده بودند، اما در نهایت احزاب پس از انتظار طولانی و خسته کننده عقب نشینی کردند. پس از آنکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از این جنگ بزرگ فارغ شد، بنی قریظه را که در قلعه‌های خود مخفی شده بودند به محاصره خویش درآورد که این محاصره به درازا کشید و یهود از آن‌ها درخواست اختیار حکم نمود، اما یهودیانِ قومِ بنی قریظه، شخصی از هم پیمانان قبیله اوس، ابن معاذ را که حکم به کشتن مردان و نیز اسیرکردن زنان و کودکان داده بود برگزیدند.
قصد ما از نگاه به غزوات و نیز اسرا و عملیات بیرون راندن یهود و کشتار گروهی از یهودیان خائن تنها این است که از پدیده خشونت در دعوت اسلامی گذر نکنیم، و آن را مطرح سازیم تا مبادا ما را به طرفداری غیرمشروط و نیز همه جانبه از اسلام متهم سازند. هم‌چنین با اطمینان کامل می‌گوییم که دین اسلام بر اساس ماهیت خود، دین صلح و آرامش است و تمامی آیات و احادیث شریفه که آن‌ها را مورد بررسی قرار دادیم، تنها اشاره به طرد انواع خشونت در هر سطحی است. خداوند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حتی درباره منافقان که در جایگاه پایین‌تر دوزخ قرار گرفته‌اند هرگز ترغیب به خشونت نکرده‌اند. هم چنین نسبت به کافر نیز همین نظر را دارند؛ البته تا زمانی که به کشتار مسلمانان روی نیاورده باشند. در مورد اهل کتاب نیز به برخورد نیکو و صحیح و شایسته مسلمانان توصیه شده، چرا که حرام است مسلمانی خون، آبرو و جان مسلمان دیگر را حلال بداند.
حقیقتاً از مردمی که اسلام را گردن می‌نهند و از تعالیم این دین پیروی می‌کنند، اما از نفرین و لعنت این و آن و نیز تهدید به قتل خودداری نمی‌کنند در شگفتیم؛ اشخاصی که تنها به نام اسلام با بمب‌گذاری و انفجار سعی در برهم زدن و آشفتگی فضاهای عمومی را دارند تا خون مسلمانان بی‌گناه و غیرمحارب را بر زمین ریزند و با سر بریدن مردمی که ندای شهادت را سرمی‌دهند شاد می‌شوند و از شعائر الهی آن‌گونه استفاده می‌کنند که به خود اجازه می‌دهند که مسلمانی را فاسق بدانند و شخصی دیگر را کافر لقب دهند و این خود گمراهی است. چنان که ترمذی می‌گوید: «مؤمن، طعنه زننده، لعنت کننده، دشنام دهنده و بیهوده‌گوی نیست». (6) همواره از خویش سؤال می‌کنیم که آیا روزی می‌آید که این اشخاص که این گونه حکم بر تکفیر مسلمانان کرده‌اند و با قتل و کشتار بر آن‌ها شورش نموده‌اند، خون مسلمانان بی‌گناه را بر زمین نریزند؟ آیا می‌شود که مسلمانان در هر گوشه‌ای از جهان اسلام توسط جریان‌های تکفیری کشته نشوند و ساختمان‌ها و پایگاه‌های مقدس اسلامی در دوره خشونت مورد هدف قرار نگیرد؟ همواره از خویش سؤال می‌کنیم ایا اینان اسلام را به خوبی شناخته‌اند و سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را پیروی کرده‌اند و با اسلوب و شیوه ایشان در خصوص ارتباط با الگوهای بشریت آشنایی دارند؟ مگر در کتاب الهی نخوانده‌اند، کسی که برادر مسلمان خویش را از سر عمد بکشد و او را کافر بداند، چه عاقبتی در انتظار اوست؟
به راستی هرکس و از هر مذهبی که باشد، اقدام به چنین کاری کند، از ماهیت اسلام آگاهی ندارد و از اسلام تنها اسم آن را می‌شناسد، از تعالیم این دین بسیار فاصله دارد تاحدی که جایگاه کسانی را که به جنگ با خدا و رسول او برخاسته‌اند نمی‌داند. ما در پاسخ به این جریان‌ها می‌گوییم: هرآنچه که شما اکنون به جهان اسلام اعم از تکفیر دیگر مسلمانان، و فاسق و گمراه دانستن آن‌ها نسبت می‌دهید شما را واداشته که رویکردی دیگر را در پیش گیرید که کاملاً با تعالیم اسلامی اعم از صلح، محبت، رأفت و مهربانی در تعارض و تضاد قرار دارد. پس پیش از آن که فرصت را از دست دهید توبه کنید، چرا که بر طبق سخن قرآن «إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ» «کسانی که مردان و زنان مؤمن را آزار کرده و بعد توبه نکرده‌اند ایشان راست عذاب جهنم و ایشان راست عذاب سوزان».
والسلام علیکم و رحمة الله تعالی و برکاته

پی‌نوشت‌ها:

1. عالم تأثیرگذار و پژوهشگر در حوزه مذاهب و ادیان- تونس
2. السهلی، الروض الأنف، دارالمعارف، لبنان، 1978، ج2، ص 18؛ حسن إبراهیم حسن، تاریخ الإسلام، ج1، ص 91؛ حسن إبراهیم حسن، همان.
3. صحیح مسلم، شماره 1785.
4. همان.
5. همان، شماره 235.
6. ترمذی به روایت امام نووی، همان، شماره 1736.

منابع تحقیق :

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.