نویسنده: عبدالله الشریف الحسنی (1)




 

چکیده

تمام انبیاء الهی برای تبلیغ اسلام آمده‌اند از این رو اسلام بر پایه محبت و مهربانی بناء شده است در این مقاله با اشاره به آیات و روایات فراوانی که در این باب آمده است در پی اثبات صلح و مهربانی و محبت دین اسلام است و جهاد در راه خدا، برای پاسخ به حمله متجاوزان و شکستن دیوارهای ظلم و استبدادی که میان مردم و بهره بردن از آزادی‌ای که خدا به آنان بخشیده است؛ آغاز می‌شود نه برای اجبار مردم به ترک دین خود و اسلام آوردن. حکومت اسلامی در تمام دورانها تجلی‌گاه مهربانی و صلح بوده از این رو جریانهای تکفیری در پی از بین بردن اسلام به اسم اسلامند و باید در دو بعد دفاعی و فرهنگی با آنها مقابله شود.

مقدمه

از میان عناوین مطروح در لیست کنگره، مقاله حاضر را برگزیدم. انتخاب این عنوان به جهت اهمیتی بود که دربرداشت؛ چرا اصل اسلام و جوهر آن رحمت است. اسلام دین رحمت و صاحب رسالت آن یعنی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، نه تنها رحمت برای مسلمانان و اعراب، بلکه برای همه جهانیان است (آری همه جهانیان).
بنابراین بدین جهت این عنوان را برگزیدم زیرا این عنوان، دقیقاً عکس چیزی است که امروزه در جهان اسلامی ما اتفاق می‌افتد؛ از جمله گسترش سازمان‌های خشونت‌طلبی که به خشونت و بی‌رحمی و سنگ‌دلی علیه مسلمانان و سرزمین‌های اسلامی و آثار و تمدن و تاریخ و بشریت اقدام می‌کنند.
می‌توان گفت که اسلام همان دین یگانه‌ای است که خداوند آن را برای همه مردم از زمان حضرت آدم و نیز زمان پدر انبیاء یعنی حضرت ابراهیم و در انتها، در دوران رسالت حضرت ختمی مرتبت محمدبن عبدالله برگزیده است. اسلام از فعل «سلم» مشتق شده که ریشه کلمه «سلام» است. به این ترتیب اسلام در ریشه لغوی خود به معنای تسلیم، قبول و اذعان داشتن به اراده خالق سبحان است. به همین دلیل خداوند، اسلام را برای تمامی بندگانش برگزید. منبع احکام اسلام ذات باری تعالی است و دین کاملی است که دین و دنیا را گردهم آورده و دین واسطه‌ای است که میان دو طرف مقابل هم، توازن برقرار می‌کند و این گونه نیست که یک طرف را متمایز قرار دهد و طرف دیگر را کنار نهد.
اسلام دین واقعی است که برای واقعیت جهان هستی اعتبار قائل است، از این جهت که حقیقتی واقعی و وجودی قابل مشاهده است. لکن بر حقیقتی بزرگ‌تر و وجودی قدیمی‌تر، دلالت می‌کند که آن، وجود ذات اقدس الهی است که دوست‌دار ذات خویش است. این دین، واقعیت دوگانه انسان را نیز از منظر دوگانگی طبیعت و داشتن دو جنبه روحی و مادی، مورد توجه قرار می‌دهد. اسلام دینی است که ثبات و نرمش را در احکام، تعالیم و ترتیب و اسلوبش، با هم جمع کرده است. به همین جهت، دین یگانه خداوندی است که می‌فرماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (2) و هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیان‌کاران است.
اسلام، دین انبیا (علیهم السلام) است که از حضرت آدم آغاز، از حضرت ابراهیم و موسی و عیسی می‌گذرد و به پیامبر ما حضرت محمدبن عبدالله ختم می‌شود. انبیاء همگی به اسلام بشارت دادند و چیز دیگری (صرف نظر از برخی تفاوت‌ها در اسامی) بر آنها نازل نشده است. پس زبور حضرت داوود، تورات موسی، انجیل عیسی و قرآن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، چیزی جز پیام‌هایی که از یک دریچه خارج شده‌اند، و به سوی خدا فرامی‌خوانند. این همان حقیقت همیشگی اسلام است. از سوی دیگر، اسلام دین شخص یا گروه خاصی نیست که بتواند مطابق خواسته‌های شخصی یا گروهی، هرگونه که بخواهند با آن تعامل و در آن دخل و تصرف کنند؛ مانند رفتاری که امروزه از سوی گروه‌های افراطی در برابر اسلام مشاهده می‌کنیم. اگر دین به تفسیر به رأی و نظر پیروانش بود که مردمان، طبق فرمایش مولای ما علی بن ابی طالب هرگونه می‌خواستند رفتار می‌‎کردند. به همین دلیل اذعان و خضوع در برابر خدا و دین و همت گماشتن به آن، بدون توجه هواها، امیال و خواهش‌های نفسانی، بر هر مسلمانی واجب است.
مسلمان در هنگام دعوت به سوی خداوند، مأمور است در تمامی رفتارهایش در حین انجام این عمل مقدس، به تعالیم و راه و روش اسلام پای‌بند باشد و در تمامی اعمال خود، از سیره رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتباس کند و اجازه ندارد به انگیزه‌ی دعوت به سوی خدا، هر طور که دوست دارد با بندگان خدا رفتار کند و بعد گمان کند که کار نیکی انجام می‌دهد. برای دعوت کنندگان به سوی خدا، هیچ چیز زیان‌بارتر از خودپسندی و غرور در برابر عمل اندک نیست. در این جا جمله سیدقطب را متذکر می‌شوم که گفته است: «انحراف به آسانی و اندک اندک آغاز می‌شود و سپس به تدریج زیاد می‌شود». آری! انحراف در برخی افراد و گروه‌های اسلامی اندک اندک آغاز شد تا جائی که کارشناسان به کشتن مسلمانان و نبش قبر مردگان کشیده شد! این در حالی است که دشمن اشغالگر شادمان و خرسند است و در مقابل آن‌ها به فخرفروشی می‌پردازد بدون آن که آن‌ها، هیچ اهمیتی به مسئله دشمن بدهند.

ویژگی کلمه سلم در اسلام

کلمات واژه سلام، چه در قرآن و چه در حدیث، زیاد و متعدد است که به اسم‌ها و معانی زیر تقسیم می‌شود:
1. سلام، نامی از نام‌های خداوند عزّوجلّ است، قرآن کریم می‌فرماید:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِكُونَ»؛ (3) اوست خدایی که جز او معبودی نیست، همان فرمانروای پاک سلامت [بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقه خود] که نگهبان، عزیز، جبّار [و] متکبّر [است]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک می‌گردانند.»
خداوند سبحان اراده کرده است که از نام خود، عنوانی برای رسالت و مأموریت انبیاء و رسولانی که به آن بشارت می‌دهند و به آن عمل می‌کنند، قرار دهد.
2. بهشت دارالسلام است، خداوند آنرا دارالسلام نامید و می‌فرماید: «وَاللّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» و خدا [شما را] به سرای سلامت فرامی‌خواند، و هرکه را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند» و بهشت، خانه و منزلگاه و محل استقرار و آرامش انسان‌های باتقواست و نیز منزلی است که روح تمامی مؤمنین به سوی آن پرمی‌کشد.
3. سلام، دعوت اهل ایمان است. خداوند با این کلام خویش همه‌ی مؤمنین را مورد خطاب قرار داده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» (4) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همگی به اطاعت [خدا] درآیید، و گام‌های شیطان را دنبال مکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» چرا که امتناع از واردشدن در سلم و صلح و آرامش، پیروی از گام‌های شیطانی است که دشمنی آشکار برای مؤمنان است.

تحیت و درود مسلمانان، سلام است

ابوهریره از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است که فرمودند: هنگامی که خداوند حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید، فرمود برو و به آن گروه از فرشتگان که نشسته‌اند سلام کن و به تحیت آنان نسبت به خودت گوش فرا ده، چرا که آن تحیت تو و ذریه‌ی توست. پس آدم گفت سلام بر شما و فرشتگان گفتند سلام و رحمت خدا بر تو باد؛ و رحمت خدا را به آن افزودند. این حدیثی است که همگی بر آن اتفاق نظر دارند.
خداوند تعالی به آدم یاد داده که تحیت چگونه است و الفاظ آن چیست، گویی که سلام، تحیت خداوند سبحان به بندگان مؤمن اوست و آنان نیز باید با چیزی که لایق آن باشد پاسخ دهند. از این حدیث درمی‌یابیم که سلام، تحیت فرشتگان قبل از فرود آدم به زمین بوده و امانتی است که آن حضرت به همراه خود برای ذریه‌ی خویش آورده است و آنان باید آن را تا روز قیامت به کار گیرند. هر امتی در سلام و احوال‌پرسی اصطلاحات خاص خود را دارد؛ مثل صبح به خیر، شب به خیر، صبح خوبی داشته باشید، روز خوبی داشته باشید، شب خوبی داشته باشید. این‌ها الفاظ تحیتی است که امت‌ها و ملت‌های مختلف با وجود تفاوت زبانی‌شان آن را بکار می‌برند.
اما مسلمانان با تحیت «سلام» از امت‌های دیگر ممتاز هستند که آن السلام علیکم است که سواره به پیاده، ایستاده به نشسته، کوچک به بزرگ، کسی که به جلو می‌آید به کسی که آن جا ایستاده است و مسافر به مقیم، می‌گوید. همچنین در بازارها، خانه‌ها، فروشگاه‌ها، دفاتر، کارخانه‌ها، کارگاه‌ها و در هر جایی می‌گویند. أبو یوسف عبدالله بن سلام می‌گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می‌فرمود: ای مردم، با صدای بلند سلام کنید و فقرا را اطعام کنید و صله رحم انجام دهید و در حالی که مردم درخوابند، نماز شب بخوانید تا با آرامش وارد بهشت شوید (این روایت از ابن ماجه است).
رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، سلام کردن را بر مسائل دیگری همچون اطعام فقیر و صله رحم مقدم داشتند و آن را به واردشدن به بهشت مربوط ساختند. سلام کردن با صدای بلند، هم در مورد آشنایان است و هم افراد ناشناس. از عبدالله بن عمرو روایت شده که مردی از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: کدام ویژگی اسلام بهتر است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اطعام فقیر و سلام کردن به آشنا و غریبه (روایت از بخاری) به همین دلیل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به کسانی که خواهان ورود به بهشت هستند نصیحت می‌کند که با صدای بلند و واضح سلام کنند. از ابوهریره نقل شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، وارد بهشت نخواهید شد مگر این که ایمان بیاورید و ایمان نخواهید آورد مگر این که یکدیگر را دوست داشته باشید. آیا شما را به چیزی راهنمایی کنم که اگر آن را انجام بدهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ به یکدیگر با صدای بلند واضح سلام کنید (روایت از مسلم) زیرا سلام کردن با صدای بلند، مقدمه‌ی طبیعی برای ایمان و محبت است، که خود این دو، دلیل ورود به بهشت است.

سلام پایان هر نماز است

مسلمان کسی است که پنج فریضه را در هر روز انجام می‌دهد و هر نماز را با این کلام به پایان می‌رسد: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، یک بار سمت راست و بار دیگر سمت چپ، یعنی ده بار در نمازهای واجب و دوازده بار در نماز سالیانه. که سبب می‌شود مسلمان عابدی که در نمازش، آن را قرائت می‌کند، در تمامی سلوک و رفتارهایش احساس آرامش کند. این تربیتی است که اسلام در کاشتن آن در جان‌ها حریص است تا بدین وسیله، انسان مؤمن در درجه‌ی اول با خودش و در درجه‌ی دوم با دیگر مخلوقات در صلح و آرامش باشد. و به این شیوه، لفظ سلام، بخشی از عبادت انسان مؤمن در نمازش و قسمتی از تلاوت کتاب خداوند سبحان شد.

مستحب بودن سلام و وجوب جواب

خداوند فرمود: «فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَیِّبَةً كَذَلِكَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون» (5) پس چون به خانه‌هایی [که گفته شد] درآمدید، به یکدیگر سلام کنید؛ درودی که نزد خدا مبارک و خوش است. خداوند آیات [خود] را این گونه برای شما بیان می‌کند، امید که بیندیشید.
انس بن مالک روایت می‌کند که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: پسرم؛ هرگاه بر خانواده‌ات وارد شدی سلام کن تا برکتی برای تو و خانواده‌ات باشد. (روایت از ترمذی) این تربیت عظیمی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امت خود می‌آموزد و به آن‌ها یاد می‌دهد که با خود و دیگران، چه آشنا و چه غریبه، چگونه رفتار کنند.
شیبة بن حجبی از عمویش عثمان بن ابی طلحه روایت می‌کند که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «سه چیز، دوستی برادرت را برایت خالص می‌گرداند: هرگاه او را دیدی به وی سلام کن؛ در مجلس برای او جایی باز کن؛ او را با بهترین اسم‌ها صدا کن». ایشان سلام کردن با صدای بلند و واضح را مدخلی برای رسیدن به دوستیِ برادر مؤمن و کسب صداقت قرار داد.
خداوند سبحان در روز قیامت، از بندگان مؤمن خود که وارد بهشت می‌شوند با سلام استقبال می‌کند و فرمود: «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِیمًا» (6) «درودشان- روزی که دیدارش کنند- سلام خواهد بود، و برای آنان پاداشی نیکو آماده کرده است.»
نشانه‌هایی وجود دارد که حاکی از آن است صحابه، برهان و راهنمایی‌هایی را که در مورد سلام و تحیت آمده است، به کار می‌بستند؛ به این صورت که برخی از آنان به بازار می‌رفتند، نه به خاطر خرید و فروش و یا انجام برخی از امور بازاری؛ بلکه برای سلام کردن و ترویج آن در میان بازاریان، چه فروشنده و چه غیر آن.
اگر سلام امری محبوب و مورد پسند باشد جواب دادن و پاسخ سلام واجب و در حد فریضه است. قرآن کریم ما را برمی‌انگیزد و دستور می‌دهد که پاسخ تحیت، بهتر از آن و یا حداقل معادل همان تحیت باشد؛ به این معنا که اگر کسی بگوید السلام علیکم، باید جواب آن به این صورت باشد: و علیکم السلام و رحمة الله وبرکاته و یا علیکم السلام که همان تحیت فرد مقابل است. خداوند به همین سبب در قرآن فرمود: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا» (7) و چون به شما درود گفته شد، شما به [صورتی] بهتر از آن درود گویید، یا همان را [در پاسخ] برگردانید، که خدا همواره به هر چیزی حسابرس «از عمران بن حصین روایت شده است که مردی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: السلام علیکم؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب سلام او را داد و فرمود: دَه؛ سپس فرد دیگری آمد و گفت: السلام علیکم و رحمة الله؛ حضرت پاسخ وی را نیز داد آن گاه نشست و فرمود: بیست؛ بعد از آن فرد دیگری آمد و گفت: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب سلام وی را نیز داد و فرمود: سی. این را بدان که سلام، یک سنت است ولی جواب سلام، فریضه واجب است که البته واجب کفایی است. همین طور سلام نیز یک سنت کفایی است؛ یعنی اگر یک فرد از میان گروهی، سلام کند کافی است. هم چنین اگر فردی به گروهی سلام کند و یک نفر از میان آن گروه جواب سلام آن فرد را بدهد این فریضه از بقیه ساقط می‌شود.

اسلام دین رحمت و هدایت

اسلام برای هدایت گمراهان آمده است تا بتوانند با دلایل و براهین آن، تفاوت حق و باطل را تمیز بدهند. خداوند فرموده است: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ» (8) ماه رمضان [همان ماه] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [کتابی] که مردم را راهبر، و [متضمّن] دلایل آشکار هدایت، و [میزان] تشخیص حق از باطل است» و فرمود:
«إِنَّ هَذَالقُرآنَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَمُ» (9) قطعاً این قرآن به [آیینی] که خود پایدارتر است راه می‌نمای» اسلام، امتداد آن هدایت الهی است که خداوند تعالی از روز آفرینش اصل بشریت یعنی حضرت آدم (علیه السلام)، به بشریت عطا فرمود و آن را معیاری قرار داد که به وسیله آن، بین هدایت شدگان و گمراهان جدایی افکند.
و فرمود: «وَالَّذِینَ كَفَرواْ وَكَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (10) فرمودیم جملگی از آن فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتی رسد، آنان که هدایتم را پیروی کنند بر ایشان بیمی نیست و غمگین نخواهند شد. و[لی] کسانی که کفر ورزیدند و نشانه‌های ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اهل آتشند؛ و در آن ماندگار خواهند بود».
پس هرکس در این دین، به دنبال هدایت باشد، به آن دست می‌یابد و هرکس از هدایت سرباز زند آن را از دست خواهد داد؛ مردم در این مورد، مثل بیمارانی هستند که پزشکان برای آنان، دارو بیماری‌شان را تجویز می‌کنند، پس هرکس از این دارو استفاده کند به اذن خدا بهبود می‌یابد و هرکس که نپذیرد، به باقی ماندن در بیماری‌اش، رضایت داده است ... به همین سبب خداوند درآیات متعدد هدایت را به مؤمنان پرهیزکار اختصاص داد، زیرا اینان، کسانی هستند که از آن سود می‌برند و استحقاق این تخصیص را دارند و فرمود: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ»؛ (11) این است کتابی که مایه هدایت تقواپیشگان است» و نیز این آیه: «قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ» (12) بگو کسی که دشمن جبرئیل است [در واقع دشمن خداست] چرا که او، به فرمان خدا، قرآن را بر قلبت نازل کرده است، در حالی که مؤید [کتاب‌های آسمانی] پیش از آن، و هدایت و بشارتی برای مؤمنان است».

اسلام، رحمتی برای همه‌ی انسان‌ها، گیاهان و حیوانات است

دین اسلام، رحمت برای هر انسانی است که به رحمت خداوند تمایل دارد، همان‌گونه که در توصیف رسالت نبیّ خود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ» (13) و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم» پس هرکس در این دین طالب رحمت خداوند باشد، به آن دست می‌یابد و هرکس آن را نپذیرد و رد کند، این رحمت را از دست خواهد داد؛ بدین سبب خداوند تعالی در چندین آیه، رحمت خویش را به کسانی اختصاص داد که به او ایمان آورده و از او اطاعت می‌کنند و می‎‌فرماید: «وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (14) و در حقیقت، ما برای آنان کتابی آوردیم که آن را از روی دانش، روشن و شیوایش ساخته‌ایم، و برای گروهی که ایمان می‌آورند هدایت و رحمتی است).
بر این اساس کسی که در دنیا، با اطاعت از خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم)، در طلب رحمت خداوند باشد، به آن دست می‌یابد؛ و این مطلب در حدیث أبوهریره آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تمامی امت من وارد بهشت می‌شوند مگر کسی که سرپیچی کرده است. گفتند یا رسول خدا چه کسی سرپیچی می‌کند؟ فرمود: هرکس از من اطاعت کند وارد بهشت می‌شود و هرکس نافرمانی کند سرپیچی کرده است. (15) رحمت اسلام فقط مخصوص آخرت نیست اگرچه رحمت آخرت، برتر و گران‌بهاتر و جاودانه‌تر است.
اما رحمت دنیا قبل از رحمت آخر است و هرکسی که در دنیا، از رحمت دینی خداوند بهره‌مند نشود در آخرت نیز از این رحمت، نصیبی نمی‌برد. کسی که در دنیا به رحمت خدا نائل می‌شود که از نظر ایمان و عبادت و سلوک، به خالق خویش متصل باشد و شریعت الهی را در زندگی خود پیاده کند و حقّ خدا، نفس خود و خلق خدا را در پرتو آنچه که خداوند در کتاب و سنت رسولش تبیین کرده است، به جای آورد ... و تبیین برخی از این مطالب، در چارچوب دلایل سرپیچی از اسلام خواهد آمد. رحمت خدا در آخرت مخصوص بندگان مؤمنی است که به رسولانش ایمان آورده و تفاوتی میان هیچ یک از آنان و خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی که بدون ایمان به او و پیمودن صراط مستقیم وی، دست‌یابی به رحمت خدا ممکن نیست، قائل نشود.
خداوند تعالی فرموده است:
«قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاء وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ (16) فرمود عذاب خود را به هرکس بخواهم می‌رسانم، و رحمتم همه چیز را فراگرفته است؛ و به زودی آن را برای کسانی که پرهیزگاری می‌کنند و زکات می‌دهند و آنان که به آیات ما ایمان می‌آورند، مقرّر می‌دارم. همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده- که [نام] او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته می‌یابند- پیروی می‌کنند؛ [همان پیامبری که] آنان را به کار پسندیده فرمان می‌دهد، و از کار ناپسند بازمی‌دارد، و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را برایشان حرام می‌گرداند، و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است برمی‌دارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگارانند».
ألوسی رحمة الله علیه در مورد این آیه «وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْءٍ» و رحمتم همه چیز را فراگرفته است» می‌گوید: یعنی شأن رحمت خدا این است که گسترده است و همه چیز را دربرمی‌گیرد، و مسلمان و کافر، فرمانبردار و نافرمانی وجود ندارد مگر این که در دنیا، در نعمت من غوطه‌ور است (17). سعدی (ره) نیز در تفسیر این آیه گفته است: مخلوقی در دنیای فوقانی و زیرین، نیکوکار و بدکار و مؤمن و کافر وجود ندارد مگر این که رحمت خداوند به او رسیده و فضل و احسان خدا او را دربرگرفته است».
اما رحمت خاصّ خداوند که مقتضای سعادت دنیا و آخرت است، برای هرکسی نیست و بدین سبب در مورد آن فرمود: «فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ»؛ (18) و به زودی آن را مقرّر می‌دارم برای کسانی که پرهیزگاری می‌کنند از گناهان کوچک و بزرگ؛ «وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ» می‌دهند زکات ... (همان) واجب را به مستحقش؛ «وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ» و آنان که به آیات ما ایمان می‌آورند» (19)
مسلمانان، اهل اسلام، حاملان این دین، دعوت کنندگان و حامیان آن هستند و نیز امتی هستند که دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اجابت و از او پیروی می‌کنند. خداوند دعوت دیگر مردمان به دینشان را بر آن‌ها واجب گردانید همان‌گونه که بر پیامبرشان واجب کرده بود: «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِینَ»؛ (20) بگو این است راه من، که من و هرکس (پیروی‌ام) کرد با بینایی به سوی خدا دعوت می‌کنیم، و منزّه است خدا، و من از مشرکان نیستم.»
و تبیین آنچه را که بر رسولش نازل کرد، بر آنان تکلیف فرمود همان‌طور که بر رسولش تکلیف کرد و آنان را همانند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از کوتاهی در این وظیفه برحذر داشت و به پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ» (21)؛ ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می‌دارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.
و به این امت فرمود:
«إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتَابِ أُولَئِكَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَئِكَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» (22)؛ کسانی که نشانه‌های روشن، و رهنمودی را که فرو فرستاده‌ایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح داده‌ایم، نهفته می‌دارند، آنان را خدا لعنت می‌کند، و لعنت‌کنندگان لعنتشان می‌کنند. مگر کسانی که توبه کردند، و [خود را] اصلاح نمودند، و [حقیقت را] آشکار کردند، پس بر آنان خواهم بخشود؛ و من توبه‌پذیر مهربانم.
و همان‌طور که پیامبرشان با هدایت و رحمت برای جهانیان آمد: «لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»، (23) قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است» پس برای آنها نیز در وجود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، رهبری نیکو و هدایتی کریمانه است: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا»؛ (24) برای شما در [اقتدا به] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند.
رحمت مسلمانان فقط به آنها اختصاص ندارد بلکه هم شامل آنها می‎شود و هم شامل دیگر مخلوقات دنیا. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به امت خود امر فرمود در برابر هر چیزی که خدا روی زمین بوجود آورده است، چه انسان و چه حیوان، رحمت و مهربانی داشته باشند.
عبدالله بن عمرو روایت کرده است که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند به رحیمان، ترحم می‌کند، پس شما نیز به بندگان خدا رحمت کنید تا خداوند به شما ترحم کند (25) و گفت که این حدیث صحیحی است. علی الظاهر «مَن» موصوله در این حدیث «ارحَموا مَن فی الأَرض» هم شامل انسان مسلمان و کافر و هم شامل حیوانات می‌شود و علما نیز به همین مطلب قائلند. حافظ از قول ابن بطال می‌گوید: «این حدیث تشویق و تحریکی برای کاربرد رحمت برای تمامی خلایق است که شامل مؤمن، کافر و حیوانات اهلی و غیراهلی می‌شود. این رحمت شامل آب و غذا دادن به حیوان، و بار سبک بر پشت آن نهادن و عدم ضرب و شتم آن نیز می‌شود». (26)
دلایل دیگری نیز وجود دارد که نشان می‌دهد این شمول، مدنظر بوده است. خداوند تعالی مؤمنان را مهربانان نسبت به یکدیگر توصیف کرده است و می‌فرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»؛ محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خداست؛ و کسانی که با اویند، بر کافران، سخت گیر [و] با همدیگر مهربانند» کافرانی که مؤمنان بر آنان سخت‌گیرند، همان کسانی هستند که با مؤمنان جنگیده و به آن‌ها تعدی و ستم کرده و آنان را از خانه و دیارشان بیرون می‌کنند و یا کسانی که این کافران را حمایت و پشتیبانی می‌کنند، مانند حالت یهودیان در فلسطین و حالت رهبران آمریکا در حمایت از آنان و حالت اینان در دشمنی با کشورهای اسلامی.
خداوند می‌فرماید:
«لَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّمَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛ (27) [اما] خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند، باز نمی‌دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست می‌دارد. فقط خدا شما را از دوستی با کسانی بازمی‌دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‌هایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با یکدیگر همپشتی کرده‌اند. و هرکس آنان را به دوستی گیرد، آنان همان ستمگرانند.
خداوند رحمت خویش را از کسانی که به مردم رحم نمی‌کنند، بازمی‌دارد. جریر بن عبدالله روایت می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند به کسی که به مردم رحم نکند، ترحم نمی‌کند. (28)
این حدیث، نفی عامی است که شامل همه می‌شود و نفی در اینجا برای ترساندن و برحذر داشتن از خشونت و شدت و دشمنی با مردم است. البته لزومی ندارد، کسی که از رحمت واجب خداوند در دنیا محروم شده است، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، از روزی و سلامتی و توانایی مالی و نسل و غیر محروم شود، زیرا این نعمت‌ها برای آزمایش و امتحان است و رحمت خداوند در دنیا شامل تمامی مخلوقاتش می‌شود.
از دلایلی که شمول رحمت خداوند را تأیید می‌کند این است که هرکس به یتیمان انفاق کند و کفالت و سرپرستی محتاجین را عهده‌دار شود، در بهشت با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همنشین می‌شود. سهل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرموده است: من و سرپرست یتیم در بهشت این گونه هستیم سپس به انگشت سبابه و وسط خویش اشاره فرمودند که فاصله‌ی اندکی میان آن‌هاست. (29)
در حدیث ابوهریره مشخص شد که سرپرستی یتیم چه خویشاوند و چه غریبه، تفاوتی با هم ندارد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من و سرپرست یتیم- چه یتیم خویشاوند و چه غریبه- مانند انگشت اشاره و سبابه هستیم. (30) این حدیث به خاطر دلالت صیغه‌ی عموم بر آن، هم شامل یتیم‌های مسلمانان و هم غیرمسلمانان می‌شود؛ زیرا «ال» در الیتیم برای جنس است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسانی را که به امر نیازمندان به خصوص زنان بیوه و انسان‌های مسکین اهتمام می‌ورزند، به منزله‌ی کسانی می‌داند که در راه خدا جهاد می‌کنند و یا به منزله‌ی کسانی که شب و روز با انجام عبادات واجب و مستحبی، برای تقرب به خدا می‌کوشند. در این باره ابوهریره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند: کسی که برای کمک به فقیر و نیازمند تلاش می‌کند مانند مجاهد در راه خدا و یا کسی است که شب‌ها را به نماز می‌ایستد و روزها را روزه می‌گیرد (31). این تلاش، شامل تمام انسان‌های محتاج، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، می‌شود و نیز شامل تمام خدماتی می‌شود که به آنان عرضه می‌شود مثل غذا، نوشیدنی، لباس، مسکن، درمان و دفع زیان و ظلم از آنان.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی برخی از داستان‌هایی را که مرتبط به مهربانی و لطف با حیوانات بود، برای امت خویش متذکر می‌شد تا به این شیوه، آنان را بر اجرای منشی که رحمت خداوند را برای تمامی مخلوقات در دنیا جاری می‌سازد، تشویق کند. برای مثال ابوهریره روایت می‌کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«مردی از راهی می‌رفت که تشنگی بر او غلبه کرد، پس درون چاهی رفت و از آن نوشید و خارج شد؛ ناگهان سگی را دید که له له می‌زند و از تشنگی خاک زمین را می‌خورد. به خود گفت این سگ نیز حالتی همچون من دارد، پس کفش خویش را پر از آب کرد و دهان سگ را گرفت و آب را در دهانش ریخت و سیرابش کرد و خدا را شکر نمود؛ خدا نیز وی را مورد مغرفت قرار داد. اصحاب گفتند: یا رسول الله! آیا در مورد چهارپایان هم ثواب می‌بریم؟ فرمود: در احسان به هر موجود زنده‌ای، پاداش وجود دارد». (32)
هم چنین حدیث صحیحی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که خداوند زنی بدکاره را به خاطر آب دادن به سگ تشنه مورد مغرفت قرار داد. ابوهریره در حدیثی می‌گوید: «زنی بدکاره در یک روز گرم، سگی را دید که به دور چاهی می‌گشت و زبانش را بیرون آورده است. آن زن او را سیراب کرد و خدا نیز او را بخشید». (33)
خداوند، همان‌گونه که برخی از گناهان بزرگ را به سبب مهربانی و مدارا با حیوان می‌بخشد، کسانی را که با بی‌رحمی، حیوانات را عذاب می‌کنند، مورد عذاب قرار می‌دهد. ابن عمر حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد که فرمود: «زنی به خاطر این که گربه‌اش را بست و به او غذا نمی‌داد و اجازه نمی‌داد که از حشرات زمین تغذیه کند، وارد جهنم شد.» (34)
در جهاد نیز اصل بر این است که مسلمانان برای تحقق این فرمایش الهی: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ» (35) و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم، غیرمسلمانان را به این دین دعوت کنند تا از رحمت خداوند در زندگی‌شان بهره‌مند شده و در آخر به رضای الهی نائل شوند؛ و باید اساس دعوتشان بر پایه‌ی نرمی و حکمت و موعظه‌ی نیکو باشد، همان‌طور که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به آنان امر کرده است:
«ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»؛ (36) با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه‌ای] که نیکوتر است مجادله نمای. در حقیقت، پروردگار تو به [حال] کسی که از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال] راه‌یافتگان [نیز] داناتر است.
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در رساندن رحمت خدا به بندگان حریص بود، و مجاهدان را دعوت مردم به اسلام، ترغیب می‌کرد و دعوت آنان را به ثواب عظیم الهی، به خاطر هدایت خلقش، ارتباط می‌داد. در این باره سهل بن سعد الساعدی روایت کرده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی هنگامی که وی را به سوی یهودیان خیبر فرستادند، فرمود:
"آرام حرکت کن تا این که به قبایلشان برسی، سپس آنان را به اسلام دعوت کن و حق خداوند را بر آنان متذکر شو؛ به خدا سوگند که اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، برای تو بهتر از شتران سرخ موی است. (37)"
مسلمانان، با وجود آن که هدایت‌گرانی مهربان هستند، اما در راه خدا با کسانی که آنان و دینشان را مورد تجاوز و تعدی قرار می‌دهند، جهاد می‌کنند و در این راه از هیچ سرزنشی نمی‌هراسند. اینان با جهاد خود، از دین، جان، نسل، عقل، مال و حاجات و نیازمندی‌های دیگر که از ضروریات زندگی انسان است، محافظت می‌کنند و آن را در برابر تعدی دشمنان و ظلم ظالمان، مورد حمایت قرار می‌دهند. اینان با مجاهدانی هستند که برای دفع حمله دشمن به مسلمانان، جهاد می‌کنند و یا کسانی هستند که موانع دعوتِ به سوی خدا را از روی زمین محو می‌کنند تا مردم را به سوی خدا دعوت کنند و حجت خدا را برای خلق برپا دارند. هرکس تاریخ جهاد مسلمانان را که مطابق قوانین شریعت است، دنبال کند، درمی‌یابد که آن یک قانون عام فراگیر برای هر فعالیتی است که صلاح و سعادت مسلمانان و همه‌ی جهانیان را محقق می‌سازند. جنگیدن، جزئی بی‌اهمیت از جهادی است که در کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است و انواع جهاد و مراتب آن در کتاب این جانب به عنوان «حقیقت و هدف جهاد در راه خدا» آمده است.
واضح است که جهاد در راه خدا، به منظور اجبار مردم به ترک دین خود و اسلام آوردن، نیست، بلکه به منظور پاسخ به حمله متجاوزان و شکستن دیوارهای ظلم و استبدادی که میان مردم و بهره بردن از آزادی‌ای می‌باشد که خدا به آنان بخشیده است. آنان بعد از آن که حق برای آنان برپا داشته شد، با اختیار و رضایت وارد اسلام می‌شوند و یا اینکه در دینی که به آن معتقدند باقی می‌مانند. خداوند در قرآن به این مطلب تصریح کرده و اعمال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه و پیروان ایشان نیز مطابق آن بوده است و به همین صورت تا روز قیامت، تا مدتی که مسلمانان به این دین پایبند باشند، باقی خواهد ماند:
«لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»؛ (38) در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست [کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هرکسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد]. مسلماً راه هدایت از گمراهی [به وسیله قرآن، پیامبر و امامان معصوم] روشن و آشکار شده است. پس هرکس به طاغوت [که شیطان، بت و هر طغیان‌گری است] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بی‌تردید به محکم‌ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست.»
با این حال کسی که می‌خواهد در دین خود باقی بماند باید ملتزم به قوانین عمومی امتی باشد که نیازهای زندگی این فرد، در آن حکومت فراهم و در امنیت است.

دعوت همگانی مردم

ما دعوت مردم در شرق و غرب را اعلان می‌کنیم با این مطلب که این دین، دشمن هیچ انسانی نیست و رحمتی برای جهانیان است. ما به خاطر چند ویژگی به این دعوت، ایمان صادق داریم و هیچ شبهه‌ای در آن وجود ندارد:
1. اعتقاد قطعی داریم که قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برحق هستند و اسلام همان دین حقی است که ادیان و قوانین مخالف خود را باطل و غیرواقعی می‌داند؛
2. واقعیت تاریخی در روزگاری که اسلام در آن به اجرا درآمد، صحت و سخن ما را تأیید می‌کند؛
3. مردمی که در سایه امپراتوری‌های یونان و فارس و روم زندگی می‌کردند از عدالت و رحمت و تمدنی بهره‌مند شدند که مسلمانان وارد این سرزمین‌ها کردند و پیش از آن، در کشورشان وجود نداشت.
گواه این مطلب، اسلام آوردن این ملت‌ها در اغلب شهرها با دعوت بدون شمشیر بود. مسلمانان تنها زمانی از سلاح استفاده می‌کردند که ستمگران مستبد در مقابل آزادی دعوت و گوش فرادادن ملتشان به دعوت حق، چه ایمان می‌آوردند و چه نمی‌آوردند؛ می‌ایستادند. دلیل این مطلب نیز اندک بودن ملت‌هایی است که مسلمانان با خشونت فتح کردند و کثرت ملت‌هایی که در کشورهای آسیایی و آفریقایی و غیره، از طریق تاجران و دعوت کنندگان با اخلاص، به اسلام گرویدند.
3. تطبیق نظری میان حقوق بشری که در قرآن و سنت نبوی و شریعت اسلامی موجود در کتاب‌های فقهی وجود دارد، از زن و مرد و کوچک و بزرگ و فرد و خانواده گرفته تا حاکم و محکوم؛ و میان قوانین بین‌المللی موجود در این زمینه.
بدون شک، انسان منصفِ بدون تعصبی که قوانین اسلام و آن قوانین بین‌المللی را با هم مقایسه می‌کند، درمی‌یابد همه موارد مثبت قوانین بین‌المللی، در اسلام در بالاترین سطح خود وجود دارد، علاوه بر این، اسلام برخی از موارد منفی را که در این قوانین وجود دارد، کنار نهاده است. ما، ملت‌های غیرمسلمان را به خصوص متفکران و روشنفکران غربی که قادرند حقیقت اسلام را بررسی کنند، به تأمل در مبادی اسلام در قرآن و سنت و کتب فقه اسلامی، دعوت می‌کنیم؛ و اینکه فکر خویش را بدون تأثیرپذیری از تبلیغات دشمنان اسلام از قبیل سیاست‌مداران، رسانه‌ها و برخی از روحانیون مسیحی متعصب به صهیونیست‌ها، به کار گیرند تا از عظمت اسلامی باخبر شوند که اگر ملتی از ملت‌های غرب و شرق، آن را به کار می‌بست به مراتب به پیشرفت و تمدنی سودمند دست می‌یافت و از آفت‌های ظلم و ستمی که به سبب دوری از خداوند، امروزه در زمین انتشار یافته است، در امان بود.
4. مقایسه حالت افراد، خانواده‌ها و ملت‌های اسلامی معاصر- با وجود این که مسلمانان، اسلام را به طور کامل اجرا نمی‌کنند و از فقر و ظلم و سختی زندگی رنج می‌برند- با حالت افراد، خانواده‌ها و ملت‌های غیراسلام- با همه‌ی ثروت و آسایش و تمدن بزرگ مادی- تا مشخص شود کدام یک از این دو گروه از آرامش و اطمینان خاطر بیشتری در زندگی، برخوردار است.
ما از انسان ثروت‌مند که در دنیا به هرچه خواسته رسیده است، دعوت می‌کنیم تا خود را با انسان‌های بسیار فقیر مسلمان، مقایسه کند.
و از زن غیرمسلمان که بیشتر راه‌های آسایش و آزادی مادی برای او فراهم است، دعوت می‌کنیم خود را با زن مسلمانی که به زعم غربی‌ها در بدبختی و شقاوت است، مقایسه کند.
و از خانواده متمدن غیرمسلمان که جمعیت‌شان اندک ولی رفاه آنان بیشتر است، دعوت می‌کنیم خود را با خانواده مسلمانی که تعداد افراد آن خانواده زیاد و معصیت‌شان اندک است، مقایسه کنند.
و از جوامع غیرمسلمانی که ثروت فراوان، روزی بسیار و وسایل زندگی برای آنان فراهم است، دعوت می‌کنیم خود را با جوامع مسلمانی مقایسه کنند که فاقد این چیزها هستند.
آن گاه آن افراد، خانواده‌ها و آن جوامع؛ آرامش نفسی، اطمینان معنوی، همکاری، عاطفه، محبت و هم‌بستگی بین خود را، با افراد، خانواده‌ها و جوامع مسلمان- با وجود آن که اسلام را به طور کامل اجرا نمی‌کنند- بسنجند.
ما امیدواریم که فرصتی برای افراد و خانواده‌های غیرمسلمان فراهم آید تا با خانواده‌های مسلمان در کشورهای اسلامی و غیراسلامی دیدار کنند و از اجرای اسلام و تأثیر آن در زندگی مسلمانان آگاه شوند و دریابند که بسیاری از رهبران، دستگاه‌های تبلیغاتی و روشنفکران آنان چهره اسلام را در ذهن آن‌ها زشت جلوه داده و آنان را از اسلام متنفر کردند. آنان نباید کورکورانه از دشمنان اسلام تقلید کنند و به یاری رهبران سیاسی و نظامی و تبلیغاتی و صهیونیست، در جنگ با اسلامی که شایسته دفاع و همزیستی است، بپردازند.
رهبران کشورهای غربی با زشت نشان دادن حقیقت اسلام و جنایت علیه آن، ملت‌های خود را از رحمت اسلام، عدالت، برادری موجود در آن و نجات از موارد منفی تمدن مادی که پر از نگرانی و اندوه است، محروم کردند که اگر آن تمدن بر پایه اسلام بنا می‌شد شما جایگاه دیگری داشتید. چه بسا به خاطر فضیلت پذیرفتن اسلام، رهبران واقعی دنیا می‌شدید و در کشورهایتان به جای ظلم و ستمی که رهبرانتان انتشار دادند، امنیت و صلح برقرار می‌شد. اسلام برای رحمت، صلح، دوستی، امنیت، همکاری و هم‌بستگی بین تمام بشریت آمده است تا در اطمینان و احترام زندگی کنند. اسلام، مطابق آیه زیر است:
«لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (39)؛ در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست [کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هرکسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد]. مسلماً راه هدایت از گمراهی [به وسیله قرآن، پیامبر و امامان معصوم] روشن و آشکار شده است. پس هرکه به طاغوت [که شیطان، بت و هر طغیان‌گری است] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بی‌تردید به محکم‌ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست.»
آزادی هر فرد را در عقیده و اختیار ضمانت کرده است.
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد مدینه شد فرمود: «ای مردم آشکارا و با صدای بلند سلام کنید، به فقیران طعام دهید، صله رحم به جای آورید و در حالی که دیگران خوابند نماز شب بخوانید». این حسن رفتار با پیروان ادیان دیگر، احترام به مقدسات آنان و رفتار با آنان در نیکی و خیر و صلح و رحمت را خداوند برای ما تبیین فرموده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلام اول خود که فرمودند: «بهشت با صلح به دست می‌آید» قواعدی صحیح، اصولی استوار ارزش‌های رفیع را برای ما برجای گذاشت؛ که این اولین مدرک برای حقوق انسانی است که خداوند او را کرامت بخشید و از تاریکی جهالت و ستم و دشمنی به روشنای حق و عدالت آزادی و امنیت رهنمون ساخت، زیرا اسلام با بخشش و عدالت خود، دین صلح و رحمت است. خداوند فرمود: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب‌ها] برنشاندیم، و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم، و آن‌ها را بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری آشکار دادیم.»
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هیچ یک از شما ایمان نمی‌آورد مگر آنچه را که برای خود می‌پسندد برای برادرش نیز بپسندد» زیرا رحمت و همکاری و محبت، پایه و اساس همبستگی و سعادت زندگی و آبادانی دنیاست.
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد مدینه شد میان مسلمانان و یهودیان، عهد و پیمان برقرار کرد و آنان را در عقیده‌شان آزاد گذاشت و به آنان دوستی و رحمت در رفتار و حسن معاشرت و همجواری، عطا فرمود. آن حضرت با این عمل، مثلی اعلی در بخشش و یک الگوی خوب و رهبری نیکو برای ما ترسیم نمود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک همسایه یهودی داشت که چرک و کثافت در مقابل درب خانه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار می‌داد و بر سر راه ایشان خار و خاشاک می‌نهاد. روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه خارج شد، ولی چرک و کثافت را در مقابل درب خانه ندید. در مورد همسایه یهودی پرسید که گفتند مریض است. حضرت برای زیارت و اطمینان از بهبودی او، به ملاقاتش رفت. مرد یهودی از اخلاق کریمانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خوش‌رفتاری ایشان تعجب کرد و اسلام آورد! این دین یگانه، بخشش و رحمت و صلح را با این شیوه به ما می‌آموزد.
فتنه‌هایی که گاه مذهبی و گاه طائفه‌ای، هم اکنون در کشورهای مصر، لبنان، سوریه و عراق اتفاق می‌افتد چیزی جز کینه، حسادت، زشتی و تفسیر نقشه‌های استعماری است که هدف آن از هم گسستن پیوند مسلمانان و تخریب خانه، تمدن و تاریخ شکوه‌مندشان است و این که آن‌ها را به دولت‌هایی کوچک‌تر تقسیم کنند تا به خود مشغول باشند؛ و یا می‌خواهند ما در این آشوب و ناامنی که همچون آتشی که بر گیاه خشک می‌افتد و هیچ انسان و سنگ و چوبی را باقی نمی‌گذارد؛ بمانیم. آنچه که در سومالی اتفاق می‌افتد عبرتی پندآموز برای ماست. این کشور بیش از دو دهه در فتنه‌ای کشنده غرق شده است و آتش جنگ در میان مردمش تحت عناوین و اسم‌های مختلف، شعله‌ور و دشمنی بین آنان شدیدتر شده است. برای اجرای نظریه‌ی تفرقه که می‌گوید «تفرقه بینداز و حکومت کن». در طول این دهه‌ها، مدیران ادارات بحران، چندین بار در این ملت بدبخت و مصیبت زده، تغییر کرده‌اند. اینان امروز تحت پوشش سازمان ملل متحد و اتحادیه آفریقا و عناوین دیگر، کشورها را به مجموعه‌‎ای از امارات، سلطنت‌ها و حکومت‌های فدرالی تقسیم می‌کنند که این حکومت‌ها نیز از کشورهای استعماری و سلطه طلب دستور می‌گیرند. گاهی این دولت‌ها خود را به عنوان ناجی این کشورها در برابر غارت و حمله و آشوب قبایل دیگر که از جنس خودشان است، نشان می‌دهند.

اسلام، دین رحمت

استعمار، اسلام را دین خشونت ترسیم می‌کند اما اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم می‌بینیم که این تصویر از اسلام بسیار نادرست است چرا که اولین کلمه در قانون و شریعت اسلامی آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» است که به رحمت دعوت می‌کند نه خشونت و سنگ‌دلی. در اولین سوره‌ی قرآن کریم یک دعوت خالص را به سوی رحمت می‌بینیم که در این آیه متجلی شده است: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان، رحمتگر مهربان است. خداوند با همه جهانیان با رحمت رفتار می‌کند چرا که ذاتاً رحیم و مهربان است.
بنابراین، قوام قوانین اسلام، رحمت است و نه خشونت و شدت و تمام قدرت خداوند برای تبدیل شدن به رحمت است مگر در مواردی هم‌چون دفاع از جان و دفع حمله و تجاوز دشمن. شاهد این سخن، کلام خدا در قرآن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به تخصیص دعوتش به رحمت نه تجاوز و خشونت، مورد خطاب قرار می‌دهد: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ» (40) و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
خداوند تعالی در قرآن، مکنونات قلبی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در مورد مشرکین چه یهودی و چه مسیحی، این گونه توصیف می‌کند: «لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم»؛ قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص است. سپس در ادامه می‌فرماید: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»؛ و نسبت به مؤمنان، دل‌سوز و مهربان است. یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از ترحم به مؤمنان، به مشرکان ترحم دارد.

تلاش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای جلوگیری از خون‌ریزی

قانون اسلامی، همگانی است و چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رحمة للعالمین است، مؤمنان را از مشرکان و یا آتش‌پرستان و گوساله پرستان و غیره جدا نکرده است، چرا که وی رحمتی برای همه جهانیان است و آن‌ها را از بدبختی به سوی نیک‌بختی هدایت می‌کند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخاطر رحمتی که نسبت به مشرکان و مؤمنان داشت از جنگ با آنان، خودداری می‌کرد و با این کار از ریخته شدن خونشان جولگیری و آنان را به سوی ایمان هدایت می‌کرد. هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عازم جنگ با شهری که به مؤمنان تجاوز کرده بودند، می‌شد، اعلام می‌کرد که عازم جنگ با شهری در یک مسیر دیگر است تا اینکه اهالی آن شهری که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در واقع قصد حمله به آن داشت، در اطمینان و آرامش باشند. در این حال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به طور ناگهانی و غافل‌گیرانه، در روز روشن به آن شهری که مردان برای کار بیرون رفته بودند و جز مشتی زن و بچه و پیرمرد در آن نبود، وارد می‌شد. در این شهر نه جنگ‌جویی بود، نه مقاومتی و نه جنگی، پس مردم یک به یک اسلام می‌آوردند و حق را می‌پذیرفتند و خونی از دو طرف بر زمین ریخته نمی‌شد. این روش و اسلوب رحیمانه و همیشگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای جلوگیری از خون‌ریزی بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‌خواست خون کافر و یا مسلمان بر زمین ریخته شود. ایشان بخاطر مهربانی بر بندگان، بر عدم کشتن کافران حریص بود، چون کافر با کشته شدن، به عذاب آخرت دچار می‌شد در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هدایت و سعادت را در بهشت، برای او خواستار بود.
ایشان تنها یک بار، هجوم آینده خود را به مکه، چهار ماه قبل از حمله اعلان فرمود. این اعلان عمومی بدین خاطر بود که حمله به مکه فقط برای رحم به مشرکین است تا به این شیوه، بترسند و به سوی حق برگردند. با وجودی که هیچ نیرویی در جزیرةالعرب یارای مقابله با قریش را نداشت، اما این اعلان، نتایج برق‌آسایی در پی داشت. بسیاری از اهالی مکه از جمله خالد بن ولید و جگرگوشه‌های قریش ترسیدند و اسلام آوردند. هنگامی که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام سپاهش را جمع کرد، آنان را آشکارا و بدون ریخته شدن حتی یک قطره خون، وارد مکه کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر رحم بر اهل مکه، که در نهایت ضعف و پراکندگی بودند و هیچ نیرویی نداشتند، تمام تمرکز و تبلیغات خویش را به فراوانی سپاهش اختصاص داد تا اهل مکه بترسند و برای جنگ، بیرون نیایند؛ مبادا خونی از مشرکین ریخته شود و به جای رفتن به بهشت وارد جهنم شود. با این شیوه، آنان به سوی حق بازگشتند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را بخشید. کمال رحمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنجا بود که ایشان به سرسخت‌ترین دشمنانش در مکه، و کسانی که برای قتل ایشان توطئه کرده، با او دشمنی، مردم را از پیرامون او پراکنده، اعراب را برای جنگ با او بسیج و بر روی او شمشیر کشیده بودند، عطا و بخشش بسیاری نمود و بدون آن که چیزی در مقابل آن بخواهد، صدها شتر به هر کدام از دشمنانش بخشید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خصوص بعد از جنگ حنین، عطاهای فراوانی به دشمنانش نمود و با آن که قدرت و توانی نداشتند اموال را در میانشان تقسیم کرد و به اصحاب خویش که بسیار ایشان را دوست می‌داشتند چیزی عطا نکرد و با این شیوه، نه با خشونت، میان قلب‌هایشان الفت برقرار نمود و همگی آنان برادرانی شدند که دوست‌دار یکدیگر بودند.
در جنگ تبوک که آخرین غزوه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود رحمت خداوند به طور کامل برای دشمنان، که در آن زمان از بزرگ‌ترین دولت‌های جهان بودند، متجلی شد. این دولت بزرگ (حکومت روم که در آن زمان تقریباً بر نیمی از جهان حکومت می‌کرد) سپاهی عظیم آماده کرد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دین تازه‌اش را که خطری برای مرزهای جنوبی رومیان بود، از بین ببرد. این جنگ در یک سال بسیار گرم و خشک اتفاق افتاد. رومیان در انتخاب این سال برای جنگیدن، اشتباه کردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌توانست اجازه دهد آنان وارد این صحرای داغ شوند و از گرما و تشنگی بمیرند، زیرا آنان به این شرایط سخت عادت نداشتند. اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه اصحابش، به خاطر حرص بر جان دشمنانش، وارد این صحرای سوزان شدند تا مبادا بمیرند و سرنوشت آنان، آتش جهنم در آخرت شود؛ خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را با ترساندن دشمنان نصرت عطا فرمود و خونی از هیچ‌یک از دو طرف ریخته نشد و جنگ به پایان رسید. دشمنان از ترس فرار کردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من در جنگی که یک ماه مسیر آن طول کشید، به وسیله‌ی ترس (دشمنان) پیروز شدم».
ایشان پیامبر مهربانی است که سعادت و دست‌یابی به اکرام را برای انسان‌ها، در بهشتی که خداوند وعده داده است، می‌خواهد نه زیان دنیا و آخرت و محروم شدن از اکرام خداوند مهربان. خداوند ترس را این گونه در دل دشمنان افکند که خبرهای غیرمترقبه مبنی بر حرکت مسلمانان از دل صحرا با تجهیزات کامل و عزم به نابودی کامل آنان، به گوششان رسید؛ پس قصد فرار کردند و بدون رویارویی با دشمن و توجه به کسی، گریختند. آنان مطابق توصیفات، به گونه‌ای بودند که هر فردی از آنان دوست داشت بال پرنده‌ای را بگیرد و پرواز کند. موقعیت جنگ تبوک مشهورترین موقعیتی بود که در آن نه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نه هیچ رومی، جنگی نکردند، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آنان پیروز شد و آنان از ترس فرار کردند.
خلاصه کلام این که: مسلمانان با وجود جنگشان، به منزله رحمت برای دشمنشان بودند، چون دشمن فرار کرد و خونی ریخته نشد و دلیل دیگر برای این مطلب، یازده جنگی است که خالدبن ولید در عراق در مقابل صدها هزار دشمن قرار گرفت، اما به جز تعدادی اندک، کسی از طرفین کشته نشد، زیرا ترس در دل‌های دشمنان خدا افتاد و فرار کردند. اگر خالدبن ولید سپاهیان ایران را به قتل می‌رساند، دیگر سپاهی برای جنگ قادسیه و جنگ نهاوند و دیگر جنگ‌ها، برای ایرانیان باقی نمی‌ماند. وی در اغلب موارد به دنبال کشتن و خون‌ریزی نبود، زیرا هدف مؤمنان هدایت است نه اموال و دارایی‌های دشمنان؛ بدین سبب ترس و وحشت در دل‌ها افکنده و جان‌ها حفظ می‌شد، زیرا اسلام دین رحمت است. و اسم آن از «سلام» یعنی صلح گرفته شده است نه ستم و خشونت و طغیان‌گری. در قرآن نیز آمده: «اللهُ هُوَ السَّلَامُ» (41) اوست خدای امنیت بخش وسلامت بخش.
برخلاف گمان اشتباهی که بیگانگان دارند که اسلام دین کشتار و خون‌ریزی است، قرآن می‌فرماید: «وَاللّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ» و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت می‌کند خداوند در قرآن ستمکاران را دوست ندارد: «وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ» (42) و در راه خدا، با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید، ولی از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد.»
پس چگونه گمان می‌کنند پیروزی‌های مسلمانان، که اسمشان مسلمان و از مسالمت گرفته شده نه از جنگ و دشمنی؛ با خشونت و سنگ‌دلی بوده است. دلیل بر مسالمت و صلح دوستی مسلمانان این است که همه ملت‌های مغلوب، دوست‌دار مسلمانان شدند و اسلام را بیشتر از مسلمانان سابق، پذیرفتند تا جایی که دمشق، پایتخت عصر طلایی اسلام شد. امت‌های روی زمین حتی چینی‌ها هم این دین رحیمانه را پذیرفتند و اگر به زعم انسان‌های خاطی، اسلام بر پایه‌ی خشونت و سنگ‌دلی بنا شده بود، این ملت‌هایی که با خشونت و جنگ اسلام آورده بودند با آن مقابله می‌کردند، اما در عوض آنان اسلام را پذیرفته و از آن استقبال کردند و از اهل اسلام و حامیان آن شدند. ملت‌های بسیاری از قبیل ممالیک و کردها و ترک‌های عثمانی و تاتارها و هندیان و کشورهای روسیه و ترکمنستان و چین و غیره اسلام را پذیرفتند که تعدادشان بیشتر از اعراب است. پرواضح است که آلمان، خشونت و شدت را در کشورهایی که اشغال می‌کرد به کار می‌برد. کشورهای اسلامی و دیگر کشورهایی که زیر بیرق کمونیست بودند در جنگ جهانی دوم به آن کمک کردند تا اینکه آلمان به روسیه حمله کرد و این کشورها برای کمک به آلمان بر ضدکمونیسم شتاب کردند اما زمانی که خشونت آلمانی‌ها را دیدند فهمیدند که کمونیسم رحیمانه‌تر است؛ آن‌گاه از یاری آلمان دست کشیدند و این یک واقعیت تاریخی مشخص است.
آلمان‌ها هرگاه وارد منطقه‌ای می‌شدند و آن را اشغال می‌کردند تعدادی از نیروهای خود را از دست می‌دادند و بتدریج ضعیف و ضعیف‌تر می‌شدند چون هر جایی را که فتح می‌کردند، تعدادی از نیروهای خود را در آنجا باقی می‌گذاشتند تا مردم آن دیار به خاطر خشونت آلمانی‌ها در رفتارشان، علیه آنان انقلاب نکنند. این مطلب، عکس اسلام مهربانی است که هرگاه سرزمینی ظالم و تجاوزکار را فتح می‌کرد، مردم آن دیار از سربازان مخلص اسلام می‌شدند.
به این ترتیب فتوحات اسلام بیشتر، و اسلام با ازدیاد جنگ‌جویان غنی‌تر می‌شد. مشهور است هنگامی که صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، شام را فتح کردند، ده هزار نفر از آنان کشته و بیست هزار نفر باقی ماندند؛ بعد از مدت کوتاهی که از دو ماه تجاوز نمی‌کند، رومیان با لشگری عظیم به منطقه بقاع برمی‌گردند و هفتاد هزار مسلمان برای جنگ با آن‌ها حرکت می‌کند. این پنجاه هزار نفری که به سپاه اسلام وارد شدند از کجا آمدند؟ این را نیز به این مطلب اضافه کن که جزیرة العرب هرگز نمی‌تواند پنجاه هزار سرباز جمع کند در حالی که اینان هفتاد هزار نفر بودند! همه این‌ها به خاطر رفتار انسانی مسلمانان بود. اهل شام هنگامی که مهربانی و عطوفت و احسان مسلمانان را دیدند به آنان پیوستند و آنان را یاری کردند تا این که آن عصر، تبدیل به عصر طلایی اسلام شد که از دمشق پایتخت شام سرچشمه می‌گیرد و تا هند و چین می‌رود. این علاوه بر رحمت، مهربانی و خوش خلقی آنان است. چینی‌ها راهی را که مسلمانان از آن آمده بودند، راه ابریشم نام نهادند. مسلمانان در نزد پادشاهان چین دارای جایگاه ویژه‌ای شدند. بر طبق اسناد تاریخی، اگر مسلمانی یک چینی را به ناچار می‌کشت دیه‌ی او در نزد امپراتور، یک خَر بود ولی اگر یک چینی، مسلمانی را می‌کشت، او و کسانی که به او کمک کردند، کشته می‌شدند. شما این سخن از فیلسوف فرانسوی گوستاو لوبون را به خوبی می‌دانید که گفته است: «تاریخ، فاتحی مهربان‌تر از اعراب نمی‌شناسد.»

جذب مخالفان با منطق نه جنگ

به طور عمومی و از منظر تاریخی، مشخص است کشورهایی که از طریق تجارت و رفتار نیک و رحیمانه اسلام آوردند، بیشتر از کشورهایی است که با جنگ اسلام آوردند. در جنگ یرموک هرقل پادشاه روم، لشگریان دوازده کشور را که تابع روم بودند، برای این جنگ جمع کرد که این جنگ به منزله‌ی جنگ جهانی در آن دوران قدیم بود. در میان آن‌ها، سپاه روس و ارمنی‌ها مشتاق جنگ و سپاه اروپایی‌ها بود که به این‌ها، لشگریان اسپانیا و فرانسه و دیگر کشورهای غربی نیز می‌پیوستند، زیرا اسپانیا طرفدار روم بود. اسپانیایی‌ها و اروپایی‌ها فرزندان رومیان بودند و تا به امروز نیز به پدران خود افتخار می‌کنند. رومیان در جنگی همیشگی با مسلمانانی بودند که سرزمین‌های عربی را از استعمار روم آزاد کرده بودند که سرزمین شام از آن جمله بود. رومیان به دلیل آن که از حمله به مرزهای شام، کشتار و ربودن مردم و سپس فرار کردن، دست نمی‌کشیدند؛ حجاج بن یوسف ثقفی، از یک سو مراکز دیده‌بانی را برای فهمیدن حمله دشمن به مرزهای اسلامی به کار گرفت و برای بازداشتن آنان از کشتار و غارت، کمین‌گاه‌هایی را ایجاد کرد و از سوی دیگر قصد داشت این دشمن را از ریشه از بین ببرد و به قسطنطنیه، پایتخت روم شرقی و غربی حمله کند. نقشه به این صورت بود که وارد اندلسی شود که تابع روم بود، سپس از آن عبور و از آن سمت، قسطنطنیه را محاصره کند و از سمت شام نیز به آن حمله و مانع کمک رسانی به آن شهر شود. این یک نقشه جنگی بین دو دولت متخاصم بود. حقیقت آن است که رومیان بعد از شکست خوردن از مسلمانان، دست از تجاوز به سرزمین اسلامی و کشتار و غارت و ربودن آن، نمی‌کشیدند. این عوامل سبب شد که حجاج، فرمانده‌اش موسی بن نصیر طارق بن زیاد را از راه اندلس روانه قسطنطنیه کند.
بنابراین هیچ دشمنی میان مسلمانان و مردم اسپانیا وجود نداشت بلکه جنگی بود برای پایان دادن به تجاوز دشمن به مرزهای شام. طبیعتاً قسطنطنیه محاصره نشد، زیرا خلیفه نادان سلیمان بن عبدالملک که از طریق وراثت به خلافت رسیده بود نه لیاقت، نه تنها نمی‌دانست که چگونه سرزمینش را در مقابل دشمن غاصب، به پیروزی برساند بلکه به خاطر ضعف بصیرت، نسبت به حجاج (فاتح سند، هند، ماوراءالنهر و کسی که قرآن را حرکت گذاری و نقطه گذاری کرده بود) کینه داشت و این فرماندهان بزرگ را به دمشق آورد و زندانی کرد و به فتوحات پایان داد. او، فرمانده‌ی بزرگ، قتیبة بن مسلم را که فاتح چین، بخارا، جیحون، صغد، خوارزم، سمرقند، بلخ، طالقان، کاشغر و کاشان بود به قتل رساند. بنابراین دشمنی جدی با اسپانیا از سوی اسلام وجود نداشت، بل که مانورهای نظامی و تحرکاتی به سوی دولت روم بود که تنها ادعایش این بود که مسلمانان، سرزمین عربی شام را از یوغ بردگی و تجاوز آنان آزاد کرده بودند.
این خواسته‌ی شامیان هنگامی که به دین رحمت جدید پیوستند و آن را برحکومت ستمگر روم ترجیح دادند. کما اینکه در «حمص» قبل این که مسلمانان از آن جا بروند، ابوعبیده، جزیه را به اهل حمص بازگرداند، زیرا آن جزیه برای حمایت و دفاع از آنان بود و اکنون نمی‌توانست از آنان حمایت کند و چون برای رویارویی با رومیان به یرموک رفت، به همین دلیل جزیه را بازگرداند. به محض این که رومیان خواستند وارد حمص شوند، مردم آن جا دروازه‌ها را به رویشان بستند و گفتند: ما شما را نمی‌خواهیم بلکه مسلمانان مهربان را می‌خواهیم. بعد از آن دروازه‌ها را برای فاتحان مسلمان گشودند و حکومت رومیان ستمگر مستبد را نپذیرفتند. همان‌گونه که اهالی دمشق با پنجاه هزار جنگ‌جو به لشگر خالدبن ولید که بیست هزار نفر بود، پیوستند و در جنگ بقاع، علیه رومیان شرکت کردند. حقیقتاً تاریخ فاتحی مهربان‌تر از مسلمانان سراغ ندارد.

قرآن و ندای رحمت

اگر پژوهشی در قرآن انجام دهیم آیات صریحی را می‌یابیم که خواستِ خداوند، رحمت است نه جنگ و قتال، زیرا از روح خدا در انسان دمیده شده است. آیا عاقلانه است که انسان چیز شگفتی را بسازد سپس آن را خراب کند؟ طبیعتاً هیچ عاقلی این کار را نمی‌کند:
«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ»؛ (43) بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ برخی از آن‌ها، خدا با او سخن می‌گفت؛ و بعضی را درجاتی برتر داد؛ و به عیسی بن مریم، نشانه‌های روشن دادیم؛ و او را با «روح القدس» تأیید نمودیم؛ (ولی فضیلت و مقام آن پیامبران، مانع اختلاف امت‌ها نشد.) و اگر خدا می‌خواست، کسانی که بعد از آن‌ها بودند، پس از آن همه نشانه‌های روشن که برای آن‌ها آمد، جنگ و ستیز نمی‌کردند؛ (اما خدا مردم را مجبور نساخته؛ و آن‌ها را در پیمودن راه سعادت، آزاد گذارده است؛) ولی این امت‌ها بودند که با هم اختلاف کردند؛ بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند؛ (و جنگ و خونریزی بروز کرد. و باز) اگر خدا می‌خواست، با هم پیکار نمی‌کردند؛ ولی خداوند، آنچه را می‌خواهد، (از روی حکمت) انجام می‌دهد (و هیچ کس را به قبول چیزی مجبور نمی‌کند).
این آیه می‌گوید که خداوند به انسان اختیار و آزادی داده است تا با اراده‌ی خویش کار نیک انجام دهد و به بهشت دست یابد، اما قتل و جنگ از ساخته‌های انسان است نه اراده‌ی خدا، و خدا کسی را مجبور به کاری نمی‌کند چون خداوند، جز خیر و رحمت، چیزی برای بندگان نمی‌خواهد.
خداوند مهربان است و سنگ‌دلی و خونریزی از کارهایی است که انسان بی‌رحم انجام می‌دهد. کلام «لَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ» دوبار ذکر شده که دلالت دارد به این که اسلام دین رحمت است نه دین خون‌ریزی و خشونت؛ و برهانی عملی و واقعی در طول سیزده قرن است؛ زیرا اسلام در اغلب این دوره‌ها، در عهد امویان و عباسیان و سلجوقیان و این اواخر عثمانیان نه ترک‌ها، تقریباً بر جهان مسلط بود. با این که اسلام در آن دوران قوی‌ترین دولت در دنیا بود اما این حکومت، تجلی‌گاه رحمتی بود که اسلام بر ادیان دیگر عرضه می‌داشت. اسلام کنیسه‌ها و معابد و آزادی‌های دینی آنان را از بین نبرد ولی آنان را از ترویج فساد و تجاوز به آزادی دیگران نهی می‌کرد. صدای ناقوس‌هایشان همواره در پایتخت‌های کشورهای اسلامی و شهرها و روستاهای آن، بدون اکراه و اجبار شنیده می‌شود، برعکس آنچه که در کمال اندوه، در جنگ صرب‌ها بر علیه مسلمانان دیدیم که می‌خواستند آنان را از ریشه نابود و مساجدشان را خراب کنند. خواسته‌ی آنان این بود که اروپا از مسلمانان خالی شود. تو می‌توانی بین این دو گروه مقایسه انجام دهی تا بفهمی کدام مهربان‌تر است. دین اسلام دین رحمت است نه شمشیر، زیرا از جانب خداوند مهربان است.

نتیجه‌گیری

آیات و احادیث فراوان دیگری نیز وجود دارد که از حیث دلالت و موضوع، شبیه آیات شریفی است که در این مورد ذکر کردیم و همه‌ی آن‌ها آشکارا بر این دلالت دارند که اسلام، دین صلح، رحمت و هدایت و هم‌بستگی است نه دین دشمنی و کینه و خشونت و سخت‌گیری و شدت و تفرقه و پراکندگی. دینی است که پیروان خود را جمع می‌کند نه پراکنده؛ دین آسان گرفتن است نه سخت‌گیری، دین بشارت است نه تکفیر. مسلمانان نیز باید از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی کنند نه این که سنتی برای خود ابداع کنند. مسلمانان هرگز مجاز نیستند که پیرو هوای نفس خود باشند و هرگونه که می‌خواهند رفتار کنند و با اسم اسلام حرمت مسلمانان را مباح بدارند، زیرا اسلام از این اعمال مبرا است.
شکی نیست که اگر قلب‌ها صاف باشد و اعمال انسان بدون هوای نفس و منافع شخصی و سوء نیت، خالصانه در راه خدا باشد، طرح دعوت به سوی خدا زلال، بدون شائبه و مغالطات و موفق خواهد بود. همان‌طور که ملت‌ها و دعوت شدگان به سوی اسلام به شکل آسان و راحت و ملایم به آن پاسخ مثبت خواهند داد. اما مشکل بزرگ و فاجعه عظیم آن زمانی است که دعوت به دین با منافع شخصی درهم می‌آمیزد و رهبران گرو‌ه‌های اسلامی و نخبگان آن‌ها، منافع شخصی و دنیوی را در خلال این دعوت قرار می‌دهند؛ از اینجا تفسیر قرآن و احادیث، بر طبق همین منافع و بخاطر تحقق آن‌ها، آغاز می‌شود. این همان شرایط سختی است که بیگانگان و نیروهای سلطه‌طلب، مطابق منافع استعماری، برای بکارگیری این انسان‌های منحرف زیر لوای اسلام، اقدام می‌کنند. این همان چیزی است که امروزه در دنیای اسلام اتفاق می‌افتد.

گستره‌ی ابعاد تخریبی تکفیر

پدیده‌ی تکفیر هم پدیده‌ای قدیمی است که هرگاه آشکار شود، ضربات مهلک از جامعه عربی به آن وارد می‌شود که در تاریخ اسلامی مشهور است. امروز نیز این پدیده یک بار دیگر، با تمام توان و قدرت، جهان اسلام را در نوردیده است. گویی تندبادی تاریک است که هرچیزی در برابر آن باشد، نابود می‌کند بلکه بدتر از آن؛ زیرا طوفان‌ها عموماً با موجودات روی زمین سروکار دارد، ولی طوفان تکفیر به روی زمین اکتفا نمی‌کند بلکه به باطن زمین نیز دست درازی می‌کند و با علم به اینکه حرمت مسلمان، چه زنده و چه مرده همواره پابرجاست، به نقش قبر انسان‌های صالح و ذاکرین خدا می‌پردازد و استخوان‌هایشان را با بی‌احترامی بیرون می‌آورد.
امروزه تکفیر فقط یک جریان دینی افراطی در درک دین نیست، بلک آن گونه که از شواهد پیداست، حرکتی جهت‌دار است که برای اجرای اهدافی به کار گرفته می‌شوند که در خدمت قدرت‌های استعماری و ایادی آنان در سرزمین‌های اسلامی است. به همین دلیل تکفیر، جریانی است که امروزه از پوشش منطقه‌ای و بین‌المللی در همه‌ی زمینه‌های تبلیغاتی و سرمایه‌گذاری و دیپلماتیک بهره می‌برد، که این امر سبب می‌شود که تأثیر آن از هر زمانی، بیشتر و شدیدتر باشد. تکفیر در یک جمله عبارت است از نابودی دین به اسم دین؛ و- چه بدانی یا ندانی- جنگ با اسلام و مسلمانان و خدمتی رایگان به دشمنان اسلام و فرصت‌طلبان است.
پیشنهاد بنده معتقدم هرگونه برخورد و مقابله با جریان تکفیری کنونی، باید بر دو بعد اساسی باشد:
1. بعد دفاعی مادی اجرایی: یعنی جلوی پیشرفت آنان در سیطره بر سرزمین‌ها و گسترش جغرافیایی گرفته شود که این کار دفاع از جان و مال و ناموس است.
2. بعد فرهنگی و جغرافیایی: این یک نقطه آغاز بنیادی است که امروزه آنان را به خشونت و سنگ‌دلی بی‌رحمی سوق می‌دهد. برخورد نظامی تا یک زمان محدود به کار آن‌ها پایان می‌دهد، در حالی که بعد تربیتی فرهنگی در طول زمان استمرار دارد. باید یک راهبرد فرهنگی مقاومتی طولانی مدت که دارای مراحل متعدد است، وضع شود تا اثر تکفیری‌ها را از جان و ذهن مردم پاک کند و زنگار آنان را از بین ببرد؛ به طوری که مردم تحت لوای لا اله الا الله محمد رسول الله به دور از نظریات جدیدی که در خدمت قدرت‌های استکباری و سلطه‌طلب است، به زندگی سرشار از نرم‌خویی و مهربانی و محبت برادری برگردند.
از این منظر، بنده پیشنهاد می‌کنم در خلال کنگره، کمیته اولیه‌ای تشکیل شود تا برنامه‌های فرهنگی اسلامی در حد جهانی آماده سازند که بدین وسیله، سنگ بنایی برای این حرکت فرهنگی مقاومتی باشد و بتواند به همان اندازه که ریشه‌های درک اسلامی میانه‌رو استوار می‌گردد، مردم را با مفاهیم زیبا و اخلاق و ارزش‌های اسلامی صحیح و درست پرورش دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. دبیر کل مجلس الاشراف سومالی و رئیس جمعیت خیریه الاحسان، کارشناسی علوم سیاسی
2. آل عمران، آیه 85.
3. حشر، آیه 23.
4. بقره، آیه 208.
5. نور، آیه 61.
6. احزاب، آیه 44.
7. نساء، آیه 86.
8. بقره، آیه 185.
9. اسراء آیه 9.
10. بقره، آیات 38 و 39.
11. بقره، آیه 2.
12. همان، آیه 97.
13. انبیاء، آیه 107.
14. اعراف، آیه 52.
15. صحیح بخاری، شماره 6851.
16. اعراف، آیات 156 و 157.
17. روح المعانی، ج9، ص 76.
18. اعراف، آیه 156.
19. تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، ج1، ص 305.
20. یوسف، آیه 108.
21. مائده، آیه 67.
22. بقره، آیات 159 و 160.
23. توبه، آیه 128.
24. احزاب، آیه 21.
25. سنن ترمذی، 4-323 شماره 1924.
26. فتح الباری، ج10، ص 440.
27. ممتحنه، آیات 8-9.
28. صحیح بخاری، ج6، ص 2686، شماره 6941؛ صحیح مسلم، ج4، ص 1809، شماره 2319.
29. صحیح بخاری، ج5، ص 2032.
30. صحیح مسلم، ج4، ص 2287.
31. صحیح بخاری، ج5، ص 2047 و صحیح مسلم، ج4، ص 2286.
32. صحیح بخاری، ج2، ص 833، شماره 2234 و صحیح مسلم، ج4، ص 1761، شماره 2244.
33. صحیح مسلم، ج4، ص 1761، شماره 2245.
34. صحیح بخاری، ج3، ص 1205، شماره 3140 و صحیح مسلم، ج4، ص 2110، شماره 2619.
35. انبیاء، آیه 107.
36. نحل، آیه 125.
37. صحیح بخاری، ج4، ص 1542 و صحیح مسلم، ج4، ص 1872.
38. بقره، آیه 256.
39. بقره، آیه 256.
40. انبیاء، آیه 107.
41. حشر، آیه 23.
42. بقره، آیه 190.
43. بقره، آیه 253.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.