صله رحم در قرآن و حديث
صله رحم در قرآن و حديث
صله رحم در قرآن و حديث
نويسنده: علامه محمد حسین طباطبايى
مؤلف قدس سره: بناى اين تفسير بر قرائت ارحام به فتحه ميم است تا مفعول"اتقوا" در تقدير باشد.
و در كافى [3] و نيز در تفسير عياشى آمده: كه منظور از ارحام، ارحام مردم است كه خداى عز و جل امر به صله آن فرموده و آنقدر مورد اهميت و اهتمامش قرار داده كه در رديف خودش آورده است كه فرموده: "از خدا بترسيد و از ارحام...".
مؤلف قدس سره: اينكه امام (علیه السلام) فرمود: "مگر نمىبينى..."بيان وجه تعظيم ارحام است و منظور از اينكه فرمود: در رديف خود قرارش داده، اين است كه همانطور كه گفتيم فرموده: "از خدا بترسيد و از ارحام".[4]
و در تفسير الدر المنثور است كه عبدبن حميد از عكرمة روايت كرده كه ذيل جمله:" الذى تسائلون به و الارحام"گفته است: ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه واله) در معناى اين جمله فرمود: خداى تعالى امر مىكند به اينكه: صله رحم كنيد و صله رحم، هم زندگى دنياى شما را طولانىتر مىكند، هم در آخرت برايتان بهتر است.[5] مؤلف قدس سره: اينكه فرمود: طولانىتر مىكند، اشاره است به روايات بسيار زيادى كه وارد شده كه صله رحم عمر را زياد مىكند و بر عكس قطع رحم عمر را كوتاه مىسازد و ممكن است وجه آن را با بيانى كه به زودى در تفسير آيه: "و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم... [6] " مىآيد، به ذهن نزديك ساخت. و ممكن است مراد از جمله:"فانه ابقى لكم"اين باشد كه صله رحم زندگى را از حيث آثارش طولانى مىكند، چون باعث وحدت جارى بين اقارب مىشود و وقتى وحدت خويشاوندى محكمتر شد، انسان در از بين بردن عوامل ناسازگار زندگى بهتر مقاومت مىكند و بهتر از بلاها و مصائب و دشمنان جلوگيرى به عمل مىآورد.
و در تفسير عياشى از اصبغ بن نباته روايت شده كه گفت: من از اميرالمؤمنين (علیه السلام) شنيدم كه مىفرمود: بسيار مىشود كه بعضى از شما در باره كسى و يا چيزى بايد خرسندى و رضايت به خرج دهد ليكن خشمگين مىشود تا جائى كه مستوجب آتش دوزخ مىگردد، (اين در صورتى است كه روايت"فيما يرضى"باشد و اگر"فيما يرضى"باشد معنايش اين مىشود كه شما گاهى دچار خشمى مىشويد كه بعد از آن روى خشنودى را نمىبينيد تا داخل آتش گرديد، پس بنا بر اين هر گاه يكى از شما نسبت به فردى از ارحام خود خشمگين شد به او نزديك شود و با او تماس پيدا كند)، كه (اين خاصيت در ميان ارحام هست كه) هر گاه بدن اين با آن تماس پيدا كند آرامش و ثبات مىيابد، آرى رحم به عرش خدا آويزان است، صدائى در آن پيدا مىشود نظير صدائى كه از آهن در هنگام كوبيدن بر مىآيد، پس ندا مىدهد: "بار الها وصل كن با كسى كه مرا وصل كرد و قطع كن با كسى كه مرا قطع كرده"و اين سخن خداوند سبحان است كه: "و اتقوا الله الذى تسائلون به و الارحام ان الله كان بكم رقيبا"و هر شخصى آنگاه كه دچار خشم شد اگر ايستاده است فورا بنشيند و در روى زمين و لو شود كه همين نشستن روى زمين پليدى شيطان را از بين مىبرد.[7]
مؤلف قدس سره: معناى كلمه"رحم"همانطور كه توجه فرموديد عبارت از آن جهت وحدتى است كه به خاطر تولد از يك پدر و مادر و يا يكى از آن دو در بين اشخاص بر قرار مىشود، و (در حقيقت) باعث اتصال و وحدتى مىشود كه در ماده وجودشان نهفته است، اين يك امر اعتبارى و خيالى نيست، بلكه حقيقتى است جارى در بين ارحام، و آثار حقيقى در خلقت و در خوى آنان دارد، و نيز در جسم و در روحشان موجود است كه به هيچ وجه نمىشود آن را منكر شد، هر چند كه احيانا عواملى ديگر با آن يافت مىشود كه اثرى مخالف آن را دارد و اثر آن را ضعيف و يا خنثى مىكند تا جائى كه ملحق به عدم شود ولى با آن عوامل نيز به كلى از بين نمىرود.
و به هر حال رحم يكى از قوىترين عوامل براى التيام و آشتى و دوستى بين افراد يك عشيره است و استعداد قوىترين اثر را دارد و به همين جهت است كه مىبينيم نتايجى كه عمل خير در بين ارحام مىبخشد، شديدتر است از نتايجى كه همين خير و احسان در اجانب دارد و همچنين اثر سوئى كه بدرفتارى در ميان ارحام مىبخشد بسيار قوىتر است از آثار سوئى كه اينگونه رفتارها در بين بيگانگان دارد. اينجا است كه معناى كلام امير المؤمنين (علیه السلام) روشنتر فهميده مىشود كه فرمود:"هر گاه يكى از شما نسبت به فردى از ارحام خويش خشمگين شد به او نزديك شود..."
چرا كه نزديك شدن به رحم، هم رعايت كردن حكم رحم است و هم تقويت و پشتيبانى از او است كه همين دو جهت او را به ياد مىآورد كه طرف مقابل رحم او است و تحريك مىكند به اينكه بيشتر حكم رحم را رعايت كند و در نتيجه بار ديگر اثرش ظاهر گشته و در طرفين رافت و رحمت پديد آورد.
و همچنين معناى جمله ديگر كه در آخر حديث آمده فرموده بود: "و هر شخصى در حال ايستاده دچار خشم گرديد فورا به زمين بچسبد (بنشيند)..."چرا كه آن حالت خشم، اگر از طپش نفس و سبعيت شخص سرچشمه بگيرد و نه از ناحيه خدا (و به خاطر او) قهرا ظهور و پيدايش مستند به هواهاى خود نفس خواهد بود و در حقيقت شيطان نفس را غافلگير كرده، به جاى آنكه او را متوجه اسباب حقيقى كند، به سوى اسباب و همى و خيالى مىكشاند و در چنين وضعى اگر تغيير حالتى به خود بدهد مثلا اگر در حال قيام است بنشيند، نفس خويش را از شأنى به شانى ديگر منصرف كرده، به اين معنا كه امكان آن دارد كه نفس هم از آن اسباب و همى به سوى سبب جديدى واقعى متوجه گشته، در نتيجه از آن اسبابى كه باعث خشم او بودند، غفلت كند، چون علاقه نفس آدمى به رحمت، به حسب فطرت، بيش از غضب است و به همين جهت است كه مىبينيم در بعضى از روايات آمده است كه تغيير حالت در حال غضب منحصر به نشستن نيست بلكه هر تغييرى كه ممكن باشد كافى است، نظير رواياتى كه صاحب مجالس آن را از امام صادق از پدرش (علیه السلام) نقل كرده كه در محضرش سخن از غضب به ميان آمد، امام (علیه السلام) فرمود:انسان گاهى آنچنان غضب مىكند كه دنبالش روى خشنودى را نمىبيند و با همان غضبش داخل آتش مىشود، (خلاصه معنا اينكه غضب او را وادار مىكند جنايتى را مرتكب گردد و مستوجب آتش شود) پس هر گاه فردى دچار غضب شد، اگر در حال قيام است سعى كند كه بنشيند كه همين خود باعث مىشود پليدى شيطان از او برود و اگر در حال نشسته است برخيزد و هر مردى كه بر يكى از ارحام خود خشم گرفت به او نزديك شود و سعى كند دستش به بدن او تماس پيدا كند، چون رحم هر گاه رحم خود را لمس كند آرامش مىيابد.
مؤلف قدس سره: تاثير لمس رحم در فرونشاندن خشم محسوس و تجربه شده است.
و اينكه فرمود: "تنقضه انتقاض الحديد..."معنايش اين است كه از رحم صدائى نظير صداى آهنى كه بر آن بكوبند در مىآيد، و مىگويد: "چنين و چنان...".
و در كتاب صحاح اللغة در معناى"انقاض"مىگويد: اين كلمه به معناى آواز مختصرى نظير نوك به زمين زدن است.[8] و اما درباره معناى عرش ؛ عبارت است از مقام علم اجمالى و فعلى به حوادث و اين خود مرحلهاى است از هستى كه زمام تمام حوادث گوناگون و اسباب و علل مختلف عالم بدانجا منتهى مىشود، پس عرش به تنهائى سلسله جنبان همه علل و اسباب مختلف و متفرق است، به اين معنا كه روح عرش دويده در همه و محرك آن است، همچنان كه از همه امور يك مملكت كه در عين اينكه آن امور جهات و شؤون و اشكال مختلفى دارد، همه در يك جا ، يعنى در روى تخت سلطنتى جمع مىشوند، به طورى كه يك كلمه كه از آن مقام صادر مىشود ، زنجيره و سلسله همه قواى مملكتى و مقامات فعاله آن را به حركت و جنبوجوش در مىآورد و همان يك كلمه در سراسر كشور اثر و ظهور پيدا مىكند، چيزى كه هست در هر موردى اثرش متناسب با آن مورد است و شكلى و خاصيتى دارد كه غير از شكل و خاصيت ساير حلقههاى زنجير است.
رحم نيز همانطور كه توجه فرموديد همچون روح حقيقتى است كه در كالبد اشخاص و افراد يك دودمان نهفته است، پس به اين اعتبار مىتوان گفت رحم از متعلقات عرش است، (همان طور كه عرش جامع و حافظ وحدت مختلفات است، رحم نيز جامع افراد بسيارى است كه در قرابت مشتركند)، هر گاه به رحم ظلم شود و حقش سلب گشته و مورد آزار واقع گردد، به عرش خدا كه وابسته بدانجا است پناهنده مىشود و از آن مقام مىخواهد تا حق را از كسى كه آن را ربوده بگيرد و از كسى كه آزارش كرده انتقام بكشد، اين است معناى اينكه امام اميرالمؤمنين فرمود:"تنقضه انتقاض الحديد..."و اين تعبير از زيباترين تمثيلها است كه در آن"مشبه"و "مشبه به"و"وجه شبه"اى هست، آنچه در حال قطع رحم حادث مىشود مشبه است، يعنى تشبيه شده است به نقرى كه بر حديد واقع شود، سادهتر اين كه شباهت به ضربتى دارد كه مثلا به تير آهن و يا ناقوس و يا جام فلزى زده شود و صداى مخصوصى از آن بر خيزد، صدائى كه در اثر ارتعاش تمامى جسم آهن را فرا گيرد. و ضربت كذائى، مشبه به و وجه شبه - صدا و ارتعاش در آهن و - صدا و لرزه در عرش است.
نيز سخن رحم در عرش مشبه است، يعنى تشبيه شده به صداى نامبرده و صداى نامبرده مشبه به، و وجه شبه وجود ارتعاش در هر دو مورد است هم در سخن عرش و هم در آهن).
و اينكه فرمود: پس ندا مىدهد: "بار الها وصل كن با كسى كه مرا وصل كرده و قطع كن با كسى كه مرا قطع كرده..."حكايت معنا و فحواى عملى است كه صله رحم انجام مىدهد و آن پناهنده شدن به عرش و يارى خواستنش از آن مقام است و در رواياتى بسيار آمده كه صله رحم عمر را زياد مىكند و قطع رحم آن را قطع مىسازد و در سابق در جلد دوم عربى اين كتاب آنجا كه احكام اعمال را شرح مىداديم بحثى پيرامون روابط اعمال با حوادث خارجى گذشت و در آنجا گفتيم كه: مدير اين نظام كه در عالم جارى است، اين نظام را به سوى اغراضى و هدفهائى شايسته سوق مىدهد. نه به بيهودگى و عبث، و اين معنا را تا ابد مهمل نخواهد گذاشت و هر گاه جزئى و يا اجزائى از عالم و يا از نظام آن گسيخته و فاسد شد، بلافاصله آن خرابى و فساد را اصلاح مىكند يا به اينكه همان را اصلاح كند و يا آنكه آن جزء را به كلى از بين ببرد و جزئى ديگر در جايش قرار دهد، و كسى كه قطع رحم مىكند با خدا در تكوين او جنگ مىكند، خداى تعالى اگر راه اصلاح فراهم شد اصلاحش مىكند و گرنه عمرش را قطع و ناتمام مىسازد، و اما اينكه انسان امروز توجهى به اين حقيقت نكرده، و ايمانى به آن و به امثال آن ندارد، ضرر به جائى نمىزند، و نظام عالم را زير و رو نمىكند، و دليل بر آن نمىشود كه چنين حقيقتى وجود ندارد براى اينكه آنقدر دردهاى بىدرمان به طرف جثمان بشريت هجوم آورده كه ديگر به او نوبت نمىدهد درد قطع رحم را درك كند. پس بگو حس بشريت از درك اين حقيقت عاجز شده، نه اينكه اين حقيقت، حقيقت نباشد و بر عكس خيال باشد، نه، بلكه حس بشر فراغت پيدا نمىكند كه درد عذاب قطع رحم را احساس كند.
و در كافى [3] و نيز در تفسير عياشى آمده: كه منظور از ارحام، ارحام مردم است كه خداى عز و جل امر به صله آن فرموده و آنقدر مورد اهميت و اهتمامش قرار داده كه در رديف خودش آورده است كه فرموده: "از خدا بترسيد و از ارحام...".
مؤلف قدس سره: اينكه امام (علیه السلام) فرمود: "مگر نمىبينى..."بيان وجه تعظيم ارحام است و منظور از اينكه فرمود: در رديف خود قرارش داده، اين است كه همانطور كه گفتيم فرموده: "از خدا بترسيد و از ارحام".[4]
و در تفسير الدر المنثور است كه عبدبن حميد از عكرمة روايت كرده كه ذيل جمله:" الذى تسائلون به و الارحام"گفته است: ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه واله) در معناى اين جمله فرمود: خداى تعالى امر مىكند به اينكه: صله رحم كنيد و صله رحم، هم زندگى دنياى شما را طولانىتر مىكند، هم در آخرت برايتان بهتر است.[5] مؤلف قدس سره: اينكه فرمود: طولانىتر مىكند، اشاره است به روايات بسيار زيادى كه وارد شده كه صله رحم عمر را زياد مىكند و بر عكس قطع رحم عمر را كوتاه مىسازد و ممكن است وجه آن را با بيانى كه به زودى در تفسير آيه: "و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم... [6] " مىآيد، به ذهن نزديك ساخت. و ممكن است مراد از جمله:"فانه ابقى لكم"اين باشد كه صله رحم زندگى را از حيث آثارش طولانى مىكند، چون باعث وحدت جارى بين اقارب مىشود و وقتى وحدت خويشاوندى محكمتر شد، انسان در از بين بردن عوامل ناسازگار زندگى بهتر مقاومت مىكند و بهتر از بلاها و مصائب و دشمنان جلوگيرى به عمل مىآورد.
و در تفسير عياشى از اصبغ بن نباته روايت شده كه گفت: من از اميرالمؤمنين (علیه السلام) شنيدم كه مىفرمود: بسيار مىشود كه بعضى از شما در باره كسى و يا چيزى بايد خرسندى و رضايت به خرج دهد ليكن خشمگين مىشود تا جائى كه مستوجب آتش دوزخ مىگردد، (اين در صورتى است كه روايت"فيما يرضى"باشد و اگر"فيما يرضى"باشد معنايش اين مىشود كه شما گاهى دچار خشمى مىشويد كه بعد از آن روى خشنودى را نمىبينيد تا داخل آتش گرديد، پس بنا بر اين هر گاه يكى از شما نسبت به فردى از ارحام خود خشمگين شد به او نزديك شود و با او تماس پيدا كند)، كه (اين خاصيت در ميان ارحام هست كه) هر گاه بدن اين با آن تماس پيدا كند آرامش و ثبات مىيابد، آرى رحم به عرش خدا آويزان است، صدائى در آن پيدا مىشود نظير صدائى كه از آهن در هنگام كوبيدن بر مىآيد، پس ندا مىدهد: "بار الها وصل كن با كسى كه مرا وصل كرد و قطع كن با كسى كه مرا قطع كرده"و اين سخن خداوند سبحان است كه: "و اتقوا الله الذى تسائلون به و الارحام ان الله كان بكم رقيبا"و هر شخصى آنگاه كه دچار خشم شد اگر ايستاده است فورا بنشيند و در روى زمين و لو شود كه همين نشستن روى زمين پليدى شيطان را از بين مىبرد.[7]
مؤلف قدس سره: معناى كلمه"رحم"همانطور كه توجه فرموديد عبارت از آن جهت وحدتى است كه به خاطر تولد از يك پدر و مادر و يا يكى از آن دو در بين اشخاص بر قرار مىشود، و (در حقيقت) باعث اتصال و وحدتى مىشود كه در ماده وجودشان نهفته است، اين يك امر اعتبارى و خيالى نيست، بلكه حقيقتى است جارى در بين ارحام، و آثار حقيقى در خلقت و در خوى آنان دارد، و نيز در جسم و در روحشان موجود است كه به هيچ وجه نمىشود آن را منكر شد، هر چند كه احيانا عواملى ديگر با آن يافت مىشود كه اثرى مخالف آن را دارد و اثر آن را ضعيف و يا خنثى مىكند تا جائى كه ملحق به عدم شود ولى با آن عوامل نيز به كلى از بين نمىرود.
و به هر حال رحم يكى از قوىترين عوامل براى التيام و آشتى و دوستى بين افراد يك عشيره است و استعداد قوىترين اثر را دارد و به همين جهت است كه مىبينيم نتايجى كه عمل خير در بين ارحام مىبخشد، شديدتر است از نتايجى كه همين خير و احسان در اجانب دارد و همچنين اثر سوئى كه بدرفتارى در ميان ارحام مىبخشد بسيار قوىتر است از آثار سوئى كه اينگونه رفتارها در بين بيگانگان دارد. اينجا است كه معناى كلام امير المؤمنين (علیه السلام) روشنتر فهميده مىشود كه فرمود:"هر گاه يكى از شما نسبت به فردى از ارحام خويش خشمگين شد به او نزديك شود..."
چرا كه نزديك شدن به رحم، هم رعايت كردن حكم رحم است و هم تقويت و پشتيبانى از او است كه همين دو جهت او را به ياد مىآورد كه طرف مقابل رحم او است و تحريك مىكند به اينكه بيشتر حكم رحم را رعايت كند و در نتيجه بار ديگر اثرش ظاهر گشته و در طرفين رافت و رحمت پديد آورد.
و همچنين معناى جمله ديگر كه در آخر حديث آمده فرموده بود: "و هر شخصى در حال ايستاده دچار خشم گرديد فورا به زمين بچسبد (بنشيند)..."چرا كه آن حالت خشم، اگر از طپش نفس و سبعيت شخص سرچشمه بگيرد و نه از ناحيه خدا (و به خاطر او) قهرا ظهور و پيدايش مستند به هواهاى خود نفس خواهد بود و در حقيقت شيطان نفس را غافلگير كرده، به جاى آنكه او را متوجه اسباب حقيقى كند، به سوى اسباب و همى و خيالى مىكشاند و در چنين وضعى اگر تغيير حالتى به خود بدهد مثلا اگر در حال قيام است بنشيند، نفس خويش را از شأنى به شانى ديگر منصرف كرده، به اين معنا كه امكان آن دارد كه نفس هم از آن اسباب و همى به سوى سبب جديدى واقعى متوجه گشته، در نتيجه از آن اسبابى كه باعث خشم او بودند، غفلت كند، چون علاقه نفس آدمى به رحمت، به حسب فطرت، بيش از غضب است و به همين جهت است كه مىبينيم در بعضى از روايات آمده است كه تغيير حالت در حال غضب منحصر به نشستن نيست بلكه هر تغييرى كه ممكن باشد كافى است، نظير رواياتى كه صاحب مجالس آن را از امام صادق از پدرش (علیه السلام) نقل كرده كه در محضرش سخن از غضب به ميان آمد، امام (علیه السلام) فرمود:انسان گاهى آنچنان غضب مىكند كه دنبالش روى خشنودى را نمىبيند و با همان غضبش داخل آتش مىشود، (خلاصه معنا اينكه غضب او را وادار مىكند جنايتى را مرتكب گردد و مستوجب آتش شود) پس هر گاه فردى دچار غضب شد، اگر در حال قيام است سعى كند كه بنشيند كه همين خود باعث مىشود پليدى شيطان از او برود و اگر در حال نشسته است برخيزد و هر مردى كه بر يكى از ارحام خود خشم گرفت به او نزديك شود و سعى كند دستش به بدن او تماس پيدا كند، چون رحم هر گاه رحم خود را لمس كند آرامش مىيابد.
مؤلف قدس سره: تاثير لمس رحم در فرونشاندن خشم محسوس و تجربه شده است.
و اينكه فرمود: "تنقضه انتقاض الحديد..."معنايش اين است كه از رحم صدائى نظير صداى آهنى كه بر آن بكوبند در مىآيد، و مىگويد: "چنين و چنان...".
و در كتاب صحاح اللغة در معناى"انقاض"مىگويد: اين كلمه به معناى آواز مختصرى نظير نوك به زمين زدن است.[8] و اما درباره معناى عرش ؛ عبارت است از مقام علم اجمالى و فعلى به حوادث و اين خود مرحلهاى است از هستى كه زمام تمام حوادث گوناگون و اسباب و علل مختلف عالم بدانجا منتهى مىشود، پس عرش به تنهائى سلسله جنبان همه علل و اسباب مختلف و متفرق است، به اين معنا كه روح عرش دويده در همه و محرك آن است، همچنان كه از همه امور يك مملكت كه در عين اينكه آن امور جهات و شؤون و اشكال مختلفى دارد، همه در يك جا ، يعنى در روى تخت سلطنتى جمع مىشوند، به طورى كه يك كلمه كه از آن مقام صادر مىشود ، زنجيره و سلسله همه قواى مملكتى و مقامات فعاله آن را به حركت و جنبوجوش در مىآورد و همان يك كلمه در سراسر كشور اثر و ظهور پيدا مىكند، چيزى كه هست در هر موردى اثرش متناسب با آن مورد است و شكلى و خاصيتى دارد كه غير از شكل و خاصيت ساير حلقههاى زنجير است.
رحم نيز همانطور كه توجه فرموديد همچون روح حقيقتى است كه در كالبد اشخاص و افراد يك دودمان نهفته است، پس به اين اعتبار مىتوان گفت رحم از متعلقات عرش است، (همان طور كه عرش جامع و حافظ وحدت مختلفات است، رحم نيز جامع افراد بسيارى است كه در قرابت مشتركند)، هر گاه به رحم ظلم شود و حقش سلب گشته و مورد آزار واقع گردد، به عرش خدا كه وابسته بدانجا است پناهنده مىشود و از آن مقام مىخواهد تا حق را از كسى كه آن را ربوده بگيرد و از كسى كه آزارش كرده انتقام بكشد، اين است معناى اينكه امام اميرالمؤمنين فرمود:"تنقضه انتقاض الحديد..."و اين تعبير از زيباترين تمثيلها است كه در آن"مشبه"و "مشبه به"و"وجه شبه"اى هست، آنچه در حال قطع رحم حادث مىشود مشبه است، يعنى تشبيه شده است به نقرى كه بر حديد واقع شود، سادهتر اين كه شباهت به ضربتى دارد كه مثلا به تير آهن و يا ناقوس و يا جام فلزى زده شود و صداى مخصوصى از آن بر خيزد، صدائى كه در اثر ارتعاش تمامى جسم آهن را فرا گيرد. و ضربت كذائى، مشبه به و وجه شبه - صدا و ارتعاش در آهن و - صدا و لرزه در عرش است.
نيز سخن رحم در عرش مشبه است، يعنى تشبيه شده به صداى نامبرده و صداى نامبرده مشبه به، و وجه شبه وجود ارتعاش در هر دو مورد است هم در سخن عرش و هم در آهن).
و اينكه فرمود: پس ندا مىدهد: "بار الها وصل كن با كسى كه مرا وصل كرده و قطع كن با كسى كه مرا قطع كرده..."حكايت معنا و فحواى عملى است كه صله رحم انجام مىدهد و آن پناهنده شدن به عرش و يارى خواستنش از آن مقام است و در رواياتى بسيار آمده كه صله رحم عمر را زياد مىكند و قطع رحم آن را قطع مىسازد و در سابق در جلد دوم عربى اين كتاب آنجا كه احكام اعمال را شرح مىداديم بحثى پيرامون روابط اعمال با حوادث خارجى گذشت و در آنجا گفتيم كه: مدير اين نظام كه در عالم جارى است، اين نظام را به سوى اغراضى و هدفهائى شايسته سوق مىدهد. نه به بيهودگى و عبث، و اين معنا را تا ابد مهمل نخواهد گذاشت و هر گاه جزئى و يا اجزائى از عالم و يا از نظام آن گسيخته و فاسد شد، بلافاصله آن خرابى و فساد را اصلاح مىكند يا به اينكه همان را اصلاح كند و يا آنكه آن جزء را به كلى از بين ببرد و جزئى ديگر در جايش قرار دهد، و كسى كه قطع رحم مىكند با خدا در تكوين او جنگ مىكند، خداى تعالى اگر راه اصلاح فراهم شد اصلاحش مىكند و گرنه عمرش را قطع و ناتمام مىسازد، و اما اينكه انسان امروز توجهى به اين حقيقت نكرده، و ايمانى به آن و به امثال آن ندارد، ضرر به جائى نمىزند، و نظام عالم را زير و رو نمىكند، و دليل بر آن نمىشود كه چنين حقيقتى وجود ندارد براى اينكه آنقدر دردهاى بىدرمان به طرف جثمان بشريت هجوم آورده كه ديگر به او نوبت نمىدهد درد قطع رحم را درك كند. پس بگو حس بشريت از درك اين حقيقت عاجز شده، نه اينكه اين حقيقت، حقيقت نباشد و بر عكس خيال باشد، نه، بلكه حس بشر فراغت پيدا نمىكند كه درد عذاب قطع رحم را احساس كند.
پی نوشت :
[1]. الميزان ج 4 ص 232 تا 732.
[2]. مجمع البيان ج 3، ص 3.
[3]. اصول كافى ج 2، ص 150 ح 1.
[4]. تفسير عياشى ج 1، ص 217 ح 10.
[5]. الدر المنثور ج 2، ص 117.
[6]. "سوره نسا، آيه 9".
[7]. تفسير عياشى ج 1، ص 217، ح 8.
[8]. از صحاح ج 3، ص 1111.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}