نویسنده: ساموئل اس. فرانکلین
برگردان: جعفر نجفی‌زند




 

فقط یک قانون برای همه وجود دارد، یعنی قانونی که بر همه‌ی قوانین حاکم است. قانون خالق ما، قانون انسانیت، عدالت، مساوات - یعنی قانون طبیعت و ملت‌ها.
ادموند بورک ، (1) در مورد اتهام وارن هستینگز، (2) 1974 (3) خرد عملی یک فضیلت عقلانی و بخشی از روح معقول است. به طور آرمانی، آن خوب می‌اندیشد، زیرا، میل، هیجان و رفتار را منطبق با اصل و شرایط راهنمایی می‌کند. خردعملی اصولی مثل انصاف، شجاعت، و دوستی را جذب و راجع به خردمندانه‌ترین اقدام برای شرایط خاص تعمّق می‌کند. آن می‌تواند ما را خردمندانه به سوی خیرهای واقعی لازم برای کمال هدایت کند، و یا این که با استدلال احمقانه‌اش ما را گمراه سازد. خرد عملی یک فضیلت بنیادی، سنگ پایه‌ی تمام فضیلت‌های اخلاقی و به طور مسلم جدایی‌ناپذیر از یک زندگی خوب است.
فضیلت‌های اخلاقی که قرار است در این فصل مورد بحث قرار گیرند با خردعملی فرق دارند زیراکم معقولند و می‌توانند زمان‌هایی هم نامعقول باشند. حتماً به یاد می‌آورید که فضیلت‌های اخلاقی در واقع هیجان‌های نامعقولند و اعمال همیشه‌شان، تحت نوسان خرد عملی می‌توانندتیزهوشانه یا احمقانه باشند. فضیلت‌های اخلاقی راه‌های عادتیِ (hexes) پاسخ دادن هستند که در طول حیات رشد می‌کنند. همان‌گونه که واژه‌ی «عادت» اشاره دارد آن‌ها به تعبیری خود کارند، اما درعین حال نیز توسط هوش خردعملی به صورت نیمه هشیار و نیمه شناختی هدایت می‌شوند. فضیلت‌های اخلاقی نحوه‌ی بهتر یا بدتر زیستن را تعیین می‌کنند.
باید این را نیز افزود که فضیلت تضمین شادکامی (eudaimonia) نیست. ارسطو به روشنی تشخیص می‌دهد که شانس و اقبال در زندگی ما نقش دارند. بر خلاف وجود فضیلت، بیماری، حادثه‌ی مصیبت‌بار، وحشت جنگ می‌تواند بر زندگی ما مستولی شود. با فرض این که در این موردکاری از دستمان بر نمی‌آید بجز این که قبول کنیم و نیروی مقدّر را پذیرا باشیم، راجع به پیوند بین بخت و اقبال و شادکامی چیز زیادی برای گرفتن نیست، بنابراین به همین بسنده می‌کنیم.
اگر به اندازه‌ی کافی خوش‌شانس باشیم و بتوانیم فضیلت‌های اخلاقی سالمی را پرورش بدهیم، به احتمال زندگی ما خیلی آسانتر خواهد بود. احتمال بیشتر می‌رود افرادکارآمدی باشیم، به اهدافمان تحقق بخشیم و به سمت چیزی که می‌توانیم باشیم حرکت کنیم. برای دست‌یاببی به نیک‌های واقعی که برای کمال نیاز داریم، رشدبالای فضیلت‌های اخلاقی ضروری است. فضیلت‌های اخلاقی که در اینجا بحث می‌شوند وسیله‌ای برای رسیدن به هدفی - یعنی شادکامی - است که همه در جستجویش هستیم.

خویشتن داری (4)

خویشتن‌داری یکی دیگر از واژه‌های سبک قدیمی است که در طی قرون معانی متعددی به خودگرفته است. یونانیان باستان آن را دلالت به میانه‌روی در لذت به کار می‌بردند. با در نظر داشتن این که فضیلت‌های اخلاقی آمیزه‌ای از تعقل و هیجان‌اند، از آنچه اینجا صحبت می‌شود، هیجانِ لذت است.
بلی، برای هر مورد یا هنگامه‌ای مقدار صحیحی از لذت وجود دارد. مقدارخیلی زیاد یا مقدار خیل کم هر دو مأیوس کننده‌اند. هم ولخرجی و هم خست، نشانه‌ی آن را از بین می‌برند، بار دیگر، حد اعتدال نسبی است. لذت باید با منظور داشتن همه‌ی آن چیزهایی که ارسطو از «میانه‌روی» در نظر دارد، زمان، مکان، مردم و شرایط به طور کلی، تعقیب شود. اگر نتوانیم لذتمان را به تأخیر بیندازیم و اگر لذت را نخستین هدف قرار دهیم به طور حتم به دردسر می‌افتیم. سعی می‌کنیم توضیح دهم که برای موفقیت درهمه‌ی زمینه‌های زندگی - عشق، دوستی، کسب و کار، هنر، و همه‌ی موارد باقی - خویشتن‌داری ضروری، و میانه روی در لذت یک اجبار است.
فرهنگ ما از این مفهوم اشباع است که زندگی خوب یا عمر طولانی مملّو از لذّت است. اکثر پژوهش‌های روان‌شناختی اخیر برای توصیف شادکامی از «تأثیر مثبت» یا لذت، یا ارزیابی‌های لذاید، استفاده می‌کنند [دنیر (2000) همچنین نتل (2005)، کشدان (5) و همکاران (زیر چاپ)، واترمن و همکاران (2006) را ببینید. همه‌ی اینها دلالت‌های ضمنی بیش از یک نوع شادکامی را بحث می‌کنند، که برخی سؤال‌های تحریک‌آمیز و مهم را مطرح می‌سازند]. مربیان آموزش و پرورش تلاش می‌کنند. یادگیری را نوعی «تفریح» کنند. استفاده ازمواد مفرّح و الکل بسیار گسترده است. رسانه‌ها اغلب عادت دارند از واقعیت‌های ناخوشایندتر زندگی فرار کنند، بنابراین تلویزیون، فروشگاه‌های ویدیو و موزیک روی لذت‌های آنی تأکید می‌کنند. به نظر می‌رسد، مواد، سکس و چیزهای مهیّج (مهیّجات) (6) افراد زیادی را به گروه‌های خود جذب می‌کنند. نکته اساسی این است که گویی ما نمی‌توانیم از یک چیز خوب، مثل لذّت، خیلی زیاد برخوردار باشیم.
«خویشتن‌داری میانه روی است که به ما امکان می‌دهد به جای این که برده‌ی لذایذ باشیم، ارباب آنها باشیم.» با کسانی که عملاً یا تقریباً به مواد، سکس، مهیّجات، حسابگری، گردآوری، یا پرخوری، و ....، معتادند، همدردی می‌کنم. آنها برده‌های لذت شده‌اند. از آلکساندر کبیر، فاتح جهان، یکی از شاگردان ارسطو نقل شده است که «جسم او خدمتکار او بود». یعنی این که، الکساندر با تمام کاستی‌هایش دلخوش هیجاناتش نبود، بلکه بر عکس، به سنت ارسطویی، توسط عقل هدایت می‌شد.
آیا ممکن است در یک زندگی لذت بیش از اندازه موجود باشد؟ اگر لذت را اولین و آخرین خیر در نظر بگیرید، در این صورت خویشتن‌داری اصلاً معنا ندارد. اما اگر شما هم مثل من بر این باور باشید که لذت می‌تواند یک همبسته‌ی ضعیف کمال باشد، بعضی وقت‌ها با نیک‌های واقعی همراه شود و بعضی وقت‌ها نه، در این صورت، جستجوی بی‌امانِ تفریح، مهیّجات، و لذت، بدجوری خطا است. از دید ارسطو، هدفِ بهتر، فقط احساس لذت و حرکت به جلو به عنوان یک فرد نیست. به طور حتم، همه‌ی ما می‌فهمیم که به دنبال هر لذتی نباید رفت. پس این درتوانایی ماهست که لذت را، حداقل موقتاً، کنار بگذاریم، به هدف عالی‌تری برسیم که ما را به موفقیت هدایت می‌کند.
جستجو برای لذت، ممکن است هنر تلقی شود. ما می‌توانیم بر این هنر لذت‌جویی مسلط باشیم. یا این که قربانی اشکال ارزانتر و شرم‌آور آن شویم. فرهنگ مردم پسند ممکن است ما را به عرضه‌ی سکس، خشونت، و مهیّجات ارزان که در رسانه‌ها قابل دسترس‌اند، معتاد سازد، اما سایر شکل‌های لذت با ارزشترند. لذت‌های دوستی، عشق، موفقیت، هنر، و بالندگی به طور کلی می‌توانند بی‌بدیل باشند. چگونه می‌توان هجوم حاصل از یک فیلم خشن را با لذت ذاتی در عاشق شدن، خواندن یک کتابِ زندگی تغییر ده، یا برقراری یک دوستی واقعی و با دوام مقایسه کرد؟ ما باید لذت‌هایمان را با دقت انتخاب کنیم و بر آن‌ها مسلط شویم. موضوع فقط این نیست که چقدر لذت، یک بار دیگر، ما باید اهمیت اوضاع و احوال را ببینیم. زمان‌هایی هستند که باید از لذایذ زندگی لذت برد، و زمان‌هایی هم هستند که باید از کنار آن‌ها گذشت. رمزکار، دوراندیشی است؛ لذایذ را مطابق با زمان، مکان، و اوضاع و احوال عاقلانه انتخاب کنید. در بلند بُرد، خویشتن‌داری می‌تواند کمک خوبی باشد. احتمال زیاد دارد شما را راهنمایی کند که نیک‌های ظاهری را به نیک‌های واقعی، آن‌هایی که مهم‌اند، واگذار کنید.

شجاعت

شجاعت، فضیلت اخلاقی مهم دیگری است. شجاعت به درد، مثل خویشتن‌داری به لذت است. برای هر وضعیتی مقدار مناسبی از ناراحتی وجود دارد. در یک نهایت ترسوها قرار دارند که به کمترین نشانه‌ی درد واکنش می‌دهند. این افراد چالش یا رویارویی با ناملایمات از هر نوعی را دوست ندارد، بلکه درعوض مسیرهای امن و راحت به هدف‌های متوسط را دنبال می‌کنند. همه‌ی ما با کسانی که «حاشیه‌ی امن را انتخاب می‌کنند» و نهایت سعی‌شان را می‌کنند تا از ناراحتی بپرهیزند، آشنائیم. در آن دست، افراد جسور قرار دارند که به نظر می‌رسد طالب خطرند. این افراد ممکن است مرتب زندگیشان را به مخاطره بیندازند. به ظاهر از امکان فاجعه لذّت می‌برند. در این گروه می‌توانیم افرادی را منظور کنیم که برای تفریح از دیوارهای ساختمان‌های بلند بالا می‌روند یا کسانی که با موتور سیکلت از روی ردیفی از اتوبوس‌ها می‌پرند.
در روزگار یونان باستان، شجاعت عمدتاً اما نه انحصاراً به دلیری درمیدان نبر اطلاق می‌شد اما دلیری را می‌توان به گستره‌ی نامحدودی از موقعیت‌های روزمره نیز نسبت داد. دانشجویی که در کلاس‌های درس دشوار شرکت‌ می‌کند، شجاع است. مادری که به خاطر رفاه خانواده از خودگذشتگی می‌کند شجاع است. ورزشکاری که تلاش می‌کند در شرایط جسمانی خوبی باشد و کسی که درد ذاتی در ورزش را تحمل می‌کند شجاع است. مردی که به خاطر خانواده‌اش با شغل دردناکی سر می‌کند شجاع است. نمونه‌ها بی‌نهایتند.
اما، طبق حد اعتدال، برای هر وضعیتی مقدار صحیحی از رنج کشیدن وجود دارد. به طور روشن، ترسوهایی هستند که حتی مقدار اندک درد و ناراحتی را نمی‌توانند تحمّل کنند. این‌ها، با همان اولین نشانه‌ی ناراحتی، شکوِه سر می‌دهند، دست ازتلاش بر می‌دارند، و کنار می‌کشند. در آن سو، افرادی هستند که با دست بر داشتن ناآشنایند. یک رئیس متوقع، یک زورگیر کلاس را باید تا حدّی تحمل کرد. همان‌گونه که فرار از حتی کوچکترین ناملایمات نابخردانه است، بردباری در برابر هر وهمه‌ی بدرفتاری‌ها هم ناعاقلانه است.
فردی که از فضیلت اخلاقی رشد یافته برخوردار است می‌داند، چه مقدار خیلی زیاد است، چه زمانی کنار بکشد، و چه زمانی تحمل کند. برای هر فردی و هر هنگامه‌ای مقدار صحیحی از شجاعت وجود دارد. از نظر یک کارمند که با او بد رفتاری شده، کار درستی که می‌تواند انجام دهد این است که به کارش ادامه دهد تا اینکه سرپرستش به خاطر بی‌لیاقتی بر کنار شود. برای کارمند دیگری ممکن است زمان آن باشد که شغلش را تغییر دهد، در اینجا نیز نوعی نسبیت‌گرایی وجود دارد. زمان ترک برای هر قربانی فرق می‌کند. در آن دست، شکلی از مطلق‌گرایی نیز وجود دارد. از نظر هر کس زمان درستی برای ترک کردن وجود دارد. مقداری از بدرفتاری وجود دارد که هر کسی را از خط خارج می‌سازد و جدایی را موجب می‌شود. یکی ممکن است بتواند تحمل کند و ادامه دهد، در حالی که دیگری ممکن است راحتی را درکنار کشیدن بداند. دشواری در دانستن است. خرد عملی باید فضیلت اخلاقی شجاعت را به تعمق، انتخاب و توصیه وادار کند. بعضی‌ها ممکن است در انتخاب صحیح بهتر از دیگران باشند و لذا بهتر از دیگران زندگی کنند.
حوزه‌ی جدیدی از مطالعه در روان‌شناسی مثبت وجود دارد که بر انعطاف‌پذیری (7) روان‌شناختی تمرکز دارد که به عنوان ظرفیت غلبه در مواجهه با ناملایمات تلقی می‌شود. [ریف و سینگر (8) درکیز (9) و هیدت (10) (2002)]. پژوهشگران متعددی نحوه‌ای را که کودکان، بزرگسالان، و افراد مسنّ توانسته‌اند با اوضاع و احوال بسیار سخت کنار بیایند، بررسی کرده‌اند. کودکانی که توسط والدین بیمار روانی بزرگ شده‌اند بعضی وقت‌ها قادرند زندگی کاملاً عادی داشته باشند، همین مطلب درموردکودکانی که در فقر شدید یا گرفتار وحشت جنگ بزرگ شده‌اند نیز صادق است. برخی بزرگسالان و شهروندان مسنّتر نیز یافت شدند که در رویارویی با چالش‌های شدید، انعطاف‌پذیر بوده‌اند. سرپرستی یک کودک بیمار روانی، از دست دادن شغل، بیوه‌گی، مشکلات جدّی سلامت، همه می‌توانند چالش‌های بسیار سخت باشند. بعضی‌ها، بر خلاف چنین دشواری‌هایی شکوفا می‌شوند، درحالی که دیگران تحت این محدودیت‌ها از نشانه‌های ناتوانی رنج می‌برند. پژوهشگران منابع گوناگون قوّتی را که به برخی‌ها اجازه می‌دهند انعطاف‌پذیر باشند ولی دیگران تحت فشارها خرد می‌شوند، بررسی می‌کنند. شواهد به چیزهایی مثل هوش، خودحرمتی، امید، خوش‌بینی، حمایت اجتماع، و و مانند آن اشاره دارند. درعین حال که ارسطو تا این حد اختصاصی نبوده، یک بنیان ساده را برای انعطاف‌پذیری پیشنهاد می‌کند و آن را شجاعت، توانایی تحمل سختی‌ها و با این وجود تلاش برای ادامه‌ی حیات در این فرایند، می‌نامد. فضیلت شجاعت ممکن است اسم تازه‌ای را کسب کرده باشد، ولی بار دیگر، این اندیشه هنوز هم با ماست.

عدالت

خویشتن‌داری و شجاعت فضیلت‌های فردی، شخصی، و مهم برای تندرستی خود است. پی‌‎گیری معتدل لذت و تحمل مقداری ناراحتی، وقتی به درستی اعمال شود، برای عمر طولانی ضروری است. اما تصور یک مجرم خویشتن‌دار و شجاع نیز بعید نیست. سرقت از بانک شجاعت می‌خواهد، یک مجرم یا قاتل نیز می‌تواند با خونسردی زندگی کند، از اسراف کاری بپرهیزد توجه را به خودش جلب نکن. شخص می‎‎‌تواند خویشتن‌دار، شجاع و در عین حال ترسناک نیز باشد. صفاتی که شخص را قادرمی‌سازند در لذت و درد میانه‌روی کند به خودی خود زندگی خوبی را فراهم نمی‌سازند. لازم است فضیلت دیگری آنها را همراهی کند.
عدالت آخرین چیزی است که به عنوان فضایل اصلی (11) شناخته شده است. آن را در اوایل قرون وسطی کلیسا از ارسطو اقتباس کرد. پدران کلیسا دیدگاه‌های اعتدال، خویشتن‌داری، و شجاعت ارسطو را پذیرفتند و مانند فیلسوفان تشخیص دادند که بهره‌گیری مناسب از این فضیلت‌ها به فضیلت دیگری نیز احتیاج دارد که عدالت است. ارسطو عدالت را «رئیس یا رأس (12) فضیلت‌ها» نامید و آن ر به زیبایی صبح و ستاره‌ی غروب تشبیه کرد. متأسفانه، ارسطو اندیشه‌ی عدالت را به اندازه‌ی سایر فضیلت‌ها گسترش نداد و به خاطر فقدان شفافیت در این زمینه مورد انتقاد قرار گرفته است. اما من به جای تأکید بر مسایل بحث او در موردعدالت، دوست دارم اندیشه‌های اصلی ارسطو را بحث کنم که فکر می‌کنم صحیح‌اند و اکثر فیلسوفان اخلاقی آن‌ها را پذیرفته‌اند.
خویشن‌داری و شجاعت برای این تدوین شدند که به فرد کمک کنند رفتار او در کل به سمت جهان هدایت شود. چیرگی بر لذت‌های جسمانی که سکس، الکل یا افراط در مشق یا ورزش باشند چیز خوبی است. به همین منوال توانش تحمل کمی ناراحتی به خاطر یک دلیل خوب از ضروریات است. عدالت را می‌توان چیرگی بر خود در ارتباط با دیگران تلقی کرد. عدالت رفاه دیگران را مد نظر دارد، راجع به منصف بودن با دیگران است. در حقیقت یک فضیلت اجتماعی، نیروی معقول کنترل امیال، احساسات، و رفتارمان درتعامل روزمره با سایر افراد است. آن فقط یک میل با اکراه برای برخورد منصفانه با دیگران نیست بلکه درعوض یک میل صادقانه برای چنین رفتاری است. استفن کارتر (13) [1998] استاد ومؤلف حقوق، همانند ارسطو، استدلال می‌کند که رعایت احترام (14) برای مردم سالاری و نعمانی که آن عرضه می‌کند، ضروری است.
یافتن نمونه‌های انصاف در دنیای طبیعی آسان نیست. به نظر می‌رسد کشتن بچه گوزن توسط خرس برای شام، یا آتش برای تخریب جنگل و گرفتن زندگی بیشماری از مخلوقات بی‌گناه، یا زمین لرزه برای ویران کردن خانه‌های هزاران نفر، یا سونامی برای شستن و بردن کل اجتماعات، غیر منصفانه باشد.
به نظر نمی‌رسد انصاف ویژگی برخی حیوان‌ها و همین طور انسان‌ها باشد. می‌دانیم که بسیاری از حیوان‌ها قوانینی دارند که اعمال آنها نسبت به سایرین را هدایت می‌کنند. داروین مشاهده کرد که لاک‌پشت‌های جزایر گالاپاگو (15) در مسیرهای خاصی و در زمان‌های به ظاهر توافق شده‌‎ای، به سوی اقیانوس می‌روند. می‌دانیم که بسیاری از حیوان‌ها مراتب اجتماعی دارند و حتی به ضعیف‌ترین عضو گروه حقوق خاصی را قایل می‌شوند. [الیهاوسن (16) (197) در پروشانسکی (17) و همکاران].
بنابراین، در اجرای عدالت ما انسان‌ها تنها نیستیم اما به نظر می‌رسد از آنچه که سایر مخلوقات می‌توانند در این زمینه انجام دهند بسیار پرتیم.
ارسطو دو نوع عدالت یا عدالت در دوسطح متفاوت را شناسایی می‌کند. اوّل این که، قوانین توافق شده‌ای وجود ندارد که توسط شکلی از حکومت برای هدایت رفتار اجتماعی تدوین شده‌اند. این شکل قانونی عدالت است. ارسطو، به احتمال به طور نادرست، فرض را بر این داشت که Polis شهر یا اجتماع یا حکومت فقط قوانین منصفانه و درست را تدوین می‌کند. او بر این باور بود که اطاعت از این قوانین همیشه درست است. اما حالا می‌دانیم که همه‌ی قوانین منصفانه و درست نیستند، و زمان‌هایی ضرورت دارد که از قانون غیر منصفانه اطاعت نشود. زمانی که روزا پارکز، (18) از نشستن درعقب اتوبوس، آن گونه که قوانین غیر منصفانه نژادپرستی می‌طلبید، امتناع ورزید، او جنبش حقوق مدنی را در دهه‌ی 1960 شروع کرد و بدانوسیله قوانین بد را تغییر داد.
شاید مربوط‌ ترین موضوع به بحث‌مان از شادکامی، در سطح فردی و شخصی، عدالت باشد. ارسطو آن را مساوات (19) نامید. این اصل به طور ساده می‌گوید «حقوق مساوی برای همه، صرف نظر از ثروت، قدرت یا جایگاه (20) در زندگی». کودکان، بیماران، ضعیفان، همین‌طور ثروتمندان و قدرتمندان، همه حقوق مدنی یکسان دارند. مساوات، فرصت مطالبعه‌ی نیک‌های واقعی را که برای شکوفا سازی قابلیت‌های انسانیمان نیاز داریم، برای هر یک از ما تضمین می‌کند.
ما باید به ورای خود نگاه کنیم. ما بایدنه تنها نگران خودمان بلکه رفاه سایرین، نه فقط خانواده، و دوستان بلکه همه‌ی سایرین نیز باشیم. گفته شده است، اگر همه‌ی ما می‌توانستیم دوستان واقعی باشیم، هیچ نیازی به عدالت نبود، ما بامیل و رغبت با دوستان خوبمان سهیم می‌شویم. اما همه‌ی ما دوست نیستیم. به هر حال، ما همه انسانیم، وحتی افرادی که نمی‌شناسیم درمنابعی که برای کمال آنها مهم‌اند، حق دارند. خارج از نگرانیمان نسبت به آنها و باورمان به مساوات، ما باید همان فرصت‌هایی را برای آنها آرزو کنیم که برای خودمان آرزو می‌کنیم.
در معاملات تجاری، به عنوان تعامل اجتماعی، انصاف باید حاکم باشد. شخص عادل از دوستان امتیاز نمی‌گیرد، همچنین نباید از مراجعان، شرکا، یا مشتریان امتیاز بگیرد. آدم عادل بدون تعارض و منصفانه بازی می‌کند. شخص عادل می‌خواهد منصف باشد و از منصف بودن لذت می‌برد. انصاف یک hexis یا عادت است که ریشه در اصول دارد و جزیی از منش شخص عادل است.
از منظر روح عقلانی خرد عملی، شخص اخلاقی به اصول مساوات و انصاف اعتقاد دارد. درحقوق مدنی باید سهیم بود؛ نیک‌های واقعی باید برای همه قابل دسترسی باشند. عدالت به معنای این است که نه خیلی زیاد بگیریم و نه خیلی کم. آن به معنای مساوات و سهیم شدن است ولی به این معنا نیست که باید به طور مساوی سهیم باشیم. به یاد بیاورید، حد اعتدال مقدار صحیح در زمان صحیح و به طریق صحیح را می‌طلبد. مساوات بدون در نظر گرفتن استحقاق، (21) غلط است. پاداش دادن به فرد تنبل همانند فرد پر تلاش و بلند پرواز، غیر منصفانه است. حق دسترسی به معنای «داده شدن» یا «اهداء» نیست؛ ما اجبار نداریم همه چیز را برای همه فراهم سازیم. دسترسی اساساً به معنای حق پی‌گیری نیک‌های واقعی است. عدالت ازما می‌خواهد منصف باشیم و همان‌گونه که آرزو داریم موفق شویم به دیگران هم اجازه بدهیم موفق شوند. اما، آن به حساب آوردن شرایط را نیز می‌طلبد. انصاف، باید با عقل و دلیل تصمیم‌گیری شود. عدالت، استحقاق و همین‌طور نیاز را در نظر می‌گیرد.
خردعملی ما را قادر می‌سازد جنبه‌های مهمّ هر وضعیت را تشخیص دهیم و ارزیابی کنیم تا این که بتوانیم در اصل خردمندانه عمل کنیم. این فضیلت به ما اجازه می‌دهد منصف و عادل باشیم و برای سایرینی هم که حق شکوفایی و نیاز به نیک واقعی دارند کار درست انجام دهیم. باور به عدالت و اجرای آن در سطح شخصی و همین‌طور در سطح قانونی، به ما امکان می‌دهد به طور معقول به خوبی با هم زندگی کنیم. مانیاز و استحقاق را با هم درنظر می‌گیریم. همان‌گونه که توماس هابز (22) گفته، «بدون عدالت، حیات منزوی، فقیر، زشت، حیوانی، و کوتاه» خواهدبود.

سایر فضیلت‌ها

ارسطو، علاوه بر فضیلت‌هایی که بحث شد چندین فضیلت دیگر را نیز شناسایی کرد. چند تا از آن‌ها را نام می‌بریم. او با توجه به چیزهای مادی و پول از سخاوت (23) صحبت کرد. بعضی‌ها خیلی خسیس و بعضی‌ها خیلی بخشنده‌اند، اما حد وسطی، راه درستی از بخشیدن برای هر یک ازما وجود دارد. ملایمت، (24) کنترل خشم است. زمانی هست که باید عصبانی یا خیلی عصبانی بود و زمانی هم هست که نباید اصلاً عصبانی بود. برای ابراز خشم راه خوب و بد وجود دارد. برای عصبانیت دلایل خوب و دلایل بد وجود دارد. شخص با فضیلت می‌داند چه وقت و چگونه خشمگین شود. ارسطو از فروتنی (25) نیز صحبت کرد، نه با تبختر و پر زرق و برق و نه خیلی ترسو و نجوش. غرور، نه غرّه و نه بیش از حد متواضع، وجود دارد. فضیلت‌های دیگری نیز هستند که نیاز نیست اینجا ذکر کنیم اما مهم است که گفته شود فضیلت‌ها با هم‌اند. افرادی که در یک زمینه با فضیلت‌اند معمولا‌ً در تمام زمینه‌های زندگی با فضیلت‌اند. «به خاطر وجود یک فضیلت خرد عملی تمام فضیلت‌ها حضور دارند.» [ارسطو. اخلاقیات نیکو ماخن کتاب VI فصل 13]. منطق ارسطو در اینجا این است که وقتی خرد عملی خوب رشدکرده باشد، شخص قادر است راجع به مطالب اخلاقی و نزاکتی به خوبی بیندیشد. چنین افرادی در انتخاب جنبه‌های مهمّ اکثر وضعیت‌ها نیز خوب است و بنابراین می‌داند چگونه واکنش نشان دهد. اگر این شخص اصول عدالت، خویشتن‌داری، شجاعت، و مانند آن را کسب کرده باشد و آنها را به درستی دروضعیت به کار بندد در این صورت او با فضیلت خواهد بود. فضیلت‌ها به طور مجزا به صورت دسته‌ای ازمهارت‌های نامرتبط آموخته نمی‌شوند. بلکه بر عکس، بنیان همه‌ی فضیلت‌ها یکی است: اصول، مشاهده دقیق اوضاع و احوال لحظه‌ای، و ترکیب اینها با اندیشیدن خوب. این دیدگاه ارسطو را مبنی بر این که فضیلت‌ها واقعاً یکپارچه‌اند، تبین می‌کند. همه‌ی آنها توسط فرایندهای یکسان امکان پیدا می‌کنند. [تور زینسکی (26) (1994)].
به خاطر این که فضیلت در این توانایی یکپارچه‌ی درهم‌آمیزی هیجان، میل، و عمل با عقل یا دلیل جمع می‌شود، فکر نمی‌کنم شناسایی و بحث تمام فضیلت‌ها به طور مجزا زیاد سودمندباشد. جوهره برای همه‌ی آنها یکسان است: درک کردنِ اصل (مثل انصاف، ملایمت یا شجاعت) مشاهد‌ه‌ی دقیق توقعات موقعیتی، و پیوند دادن این فرایندهای شناختی با میل، احساس، و رفتار. شخص هر هیجان یا میلی را در نظر داشته باشد، فرمول یکی است. دلیل و لذت، آن را خویشتن‌داری می‌خوانیم؛ دلیل و ترس یا درد، شجاعت می‌نامیم؛ دلیل و خودخواهی، عدالت، می‌خوانیم.
بنابراین، خیر همه‌ی اینها به چیست؟ ارسطو فکر می‌کند که فضیلت دو منبع ارزشی دارد. اوّل این که، او باور دارد، و من هم با او موافقم، البته «فضیلت خودش پاداش است.» یعنی این که، فضیلت به خودی خود نیکو است. به هیچ توجیهی نیاز نیست. ما وقتی با فضیلتیم احساس خوبی داریم حتی اگر بازده آن کمتر از چیزی باشد که آرزویش را داشتیم. دانستن این که کار درست انجام داده‌ایم کافی است.
دوّم این که، فضیلت وسیله‎‌‌ای برای کمال است؛ دستیابی به نیک‌های واقعی را ممکن می‌سازد. خویشتن‌داری، به ما امکان می‌دهد به جای لذت‌های کوتاه مدت، هدف‌های بلندمدت را دنبال کنیم. شجاعت، به ما کمک می‌کند بر ناملایمات اجتناب‌ناپذیری که در سر راهمان به کمال با آنها برخورد می‌کنیم، فائق آئیم. عدالت، زیستن با هم و کمک به یک دیگر را در طی راهمان به سوی عمر طولانی یا زندگی خوب امکان‌پذیر می‌سازد.
به طور خلاصه، فضیلت هم پیش‌نیاز شادکامی، و هم درعین حال خود شادکامی است. درحالی که به نظر می‌رسد فضیلت‌ها متفاوت باشند - یکی به میانه روی در لذت، دیگری درد، دیگری خشم، و دیگری خودخواهی ... اختصاص دارد - همه‌ی آنها از اجداد مشترکی برخوردارند: هیجان، میل نامعقول واقدام تحت راهنمایی عقل یادلیل. فضیلت‌ها زندگی ما را، بسته به این که چگونه رشدیافته باشند، در جهت صحیح یا غلط هدایت می‌کنند. آن‌ها جوهره‌ی حیات خوب‌اند. آنها نمی‌توانند توجه خیلی زیادی را جلب کنند، اما خیلی وقت‌ها می‌توانند توجه اندکی را به خود جلب کنند و می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Edmund Burke.
2. Warren Hastings.
3. سنگ نوشته (epigraphic) را می‌توانید در این سایت بیابید.
http://WWW.notable - uotes.com/b/burk-edmund.html.
4. temperance.
5. Kashdan.
6. thrills.
7. resilience.
8. Singer.
9. Keys.
10. Haidt.
11. cardinal.
12. chief.
13. Stepher Carter.
14. civility.
15. Galapagos.
16. Leyhausen.
17. Proshansky.
18. Rosa Parks.
19. equality.
20. station.
21. merit.
22. Thomas Hobbes.
23. generosity.
24. gentleness.
25. modesty.
26. Torzynski.

منبع مقاله :
فرانکلین؛ ساموئل، (1390)، روان شناسی شادکامی، برگردان: جعفر نجفی زند، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.