مطالعهی تطبیقی تحزب در منظومهی فکری شهید بهشتی و آیت الله مصباح یزدی
حزب از منظر دو آیتالله
حزب و مقولهی تحزب در تاریخ معاصر ایران همواره پدیدهای چالش برانگیز بوده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چالشهای فراروی تحزب در کشور و نظرات مختلف موافقین و مخالفین به واسطهی تحولات بنیادین و ایدئولوژیک
نویسنده: حمید غلامی (1)
حزب و مقولهی تحزب در تاریخ معاصر ایران همواره پدیدهای چالش برانگیز بوده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چالشهای فراروی تحزب در کشور و نظرات مختلف موافقین و مخالفین به واسطهی تحولات بنیادین و ایدئولوژیک نظام، محل بحث دوباره یافت و هیچ گاه از صحنهی سیاست در کشور حذف نشد.
در سپهر سیاست ایران عموماً بار معنایی حمل شده بر حزب، وجههای غیربومی یافته است. از این رو برخی از اندیشمندان اسلامی معاصر به گونهای مذمومیت برای این پدیدهاند و اساساً آن را نفی میکنند. در مقابل، در اندیشهی عدهای دیگر نیز اصل تحزب حائز نوعی مطلوبیت اسلامی است که بهره بردن از آن را در جامعهی اسلامی مقدور و بلکه مطلوب مینماید. برخی دیگر نیز قائل به این نگاهاند که برای نظارت نهادینه شده بر ارکان قدرت، باید نیروی مجهز و فعالی وجود داشته باشد تا در وقت خود، معروف را در جامعه محقق و از منکرات جلوگیری نماید و از آنجا که این امر، مقدمهی امر به معروف است و مقدمهی واجب نیز واجب است، تشکیل حزب برای این امر مهم، ضروری محسوب میشود.
در این ارتباط، وجیزهی پیش رو بر آن است تا ضمن مطالعهی تطبیقی نگاه آیت الله شهید بهشتی و آیت الله مصباح یزدی به حزب و بررسی جایگاه آن در منظومهی فکری این دو اندیشمند اسلامی، علاوه بر واکاوی نقاط افتراق و وجوه تشابه میان اندیشهی آنها، به ریشهیابی علل تفاوتهای موجود بپردازد. به بیان دقیقتر، تلاش نگارنده واکاوی اختلاف زوایای نگاه این دو اندیشمند (که بعضاً به عنوان دو سر مناقشات فکری موجود در این خصوص انگاشته میشوند) به مقولهی تحزب و ارائهی قرائتی خاص از این اختلاف است؛ به گونهای که براساس آن، انطباقات قابل تأملی در خلال همین اختلافات نمایان خواهد شد.
الف) وجوه افتراق
آیت الله مصباح: تفرقه و تشتت
شهید بهشتی: این حرفها خطرناک است. نبود حزب و تشکل، بیشتر موجب تفرقه و تشتت میشود.
آیت الله مصباح یزدی حزب را عامل تفرقه و انشقاق و اساساً فرجام تحزب را از بین رفتن وحدت میداند. وی معتقد است دسته دسته و گروه گروه شدن، یک عذاب الهی است، نه یک هنر یا خدمت تا کثرت گرایان (پلورالیستها) به نام توسعهی سیاسی، آن را به مردم هدیه دهند. رئیس مؤسسهی امام خمینی استدلالی ریاضی گونه نیز برای این فرضیه مطرح ساخته و قائل به آن است که با تکثر، توانها صرف مبارزه با یکدیگر خواهد شد و بازدهی و برایند، صفر و حتی زیر صفر خواهد شد؛ چراکه در نتیجهی مبارزهی دو نیروی مخالف، دو نتیجه ممکن است به دست آید؛ اگر هر دو طرف مساوی باشند، برایند صفر خواهد شد و اگر یکی از دیگری قویتر باشد، دیگری را شکست خواهد داد، ولی آن چیزی را هم که دارد از دست میدهد. بر این اساس، وی بر این اعتقاد است که بدترین عقوبتی که بر یک ملت نازل میشود، دسته دسته و گروه گروه شدن است که نتیجهای جز به جان هم افتادن ندارد. لذا خداوند این چنددستگی و اختلاف را عذاب میداند، لیکن برخی آن را برای خود افتخار میدانند.در نقطهی مقابل، به اعتقاد شهید بهشتی، خطر فقدان احزاب به مراتب برای وحدت بیشتر است؛ چرا که «اگر در جامعهای حزب و تشکیلات رسمی نباشد، مسلماً در آن جامعه گروههایی پیدا میشوند، اطراف هر شخصیتی و هر صاحبنفوذی، افراد گرد میآیند و به جای آنکه احزاب و سازمانهای متشکل باشند، باندهای خطرناک فاقد تشکل و مسئولیت و انضباط تشکیلاتی به وجود میآیند که خطرشان برای وحدت، چندین درجه بیشتر است.»
وی که به عنوان یکی از جدیترین حامیان تحزب در تاریخ انقلاب شناخته میشود، دیدگاه فوق را تنها یک روی سکه میداند و در مقابل آن، این چالش اساسی را مطرح میسازد که هر چند مسئلهی گروه گروه شدن، حزب حزب و دسته دسته شدن، به راستی میتوان خطرآفرین باشد، ولی اگر قرار باشد مردم متشکل نشوند و این نیروی مردمی که همواره بار انقلاب بر دوششان بوده است، سازماندهی و هدایت شبکهای و شکل یافته نداشته باشند، چطور میتوان آنها را به کار گرفت؟ آیا مردم میتوانند راه متناسب با حرکت خود را آگاهانه و با اطمینان و به راحتی پیدا کنند؟ او خود به این مسئله پاسخ میدهد که در چنین شرایطی، «هر کسی باید مدتی سرگردان باشد، به این در و آن در بزند تا به حرف این و آن گوش بدهد و مدتها برای جمعبندی مطالبی که شنیده است، زحمت بکشد و تازه معلوم نیست نتیجهای به دست میآورد یا نه.»
از این گذشته، به بیان شهید مظلوم، واقعیت عینی در جامعهی ما آن است که اگر تودهی مسلمان متشکل نباشند، دیگرانی هستند که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، از سالها پیش در خط تشکل افتادهاند و تجربهی سازماندهی و سازمانیابی دیرینه دارند و به عنوان یک اقلیت در کمین نشسته، منتظرند تا در اولین فرصت، این تودهی به پاخاسته را طعمهی خود قرار دهند. بر این مبنا، متفکر شهید تشکیلات را لازم دانسته و خطر آن را برای وحدت جامعه از بیتشکیلاتی کمتر قلمداد کرده است.
آیت الله مصباح: حزب، غربی و مبنایش قدرتخواهی است
شهید بهشتی: حزب شیطان، غربی است، اما حزب خدایی، نه.
از سوی دیگر، آیتالله مصباح ماهیت حزب را غربی دانسته و لازمهی تحزب را منفعت جویی و هدف قرار دادن کسب قدرت قلمداد میکند. به بیان وی، «در ساختارهای رایج غربی، چند نفر خاص در رأس حزب قرار میگیرند و رأی گیری و انتخابات نیز گاه وجه سمبلیک پیدا میکند و در نهایت، بیش از کار تشکیلاتی، انگیزههایی نظیر قدرتطلبی یا نفع مالی برجسته میشود.»آیتالله ادعای خود را با توسل به طرح برخی واقعیتها پیش میکشاند و میگوید بعضی از احزاب برای پیروزی در انتخابات، از اموال عمومی و دولتی استفاده میکنند، با اینکه طبق قانون تمام اینها ممنوع است. با این اوصاف، او انگیزههای مادی و دنیوی در فعالیتهای حزبی را بسیار موثر میداند و معتقد است این موضوع اساساً ناسازگار با بینش اسلامی است.
این در حالی است که متفکر شهید، قدری جزئیتر با پدیدهی حزب مواجه میشود و با قائل بودن به گونهای تمایز در این بین، در معنایی که از یک حزب و گروه سیاسی ارائه میدهد، به دو دیدگاه اشاره میکند:
الف) معنای اسلامی و صحیح که بدین ترتیب است: «یک گروه دارای نقطه نظرهای اسلامی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هماهنگ و یکپارچگی در عمل و همچنین همسازی در طرح و برنامه و اجرا در جهت دستیابی به یک هدف الهی و اصیل که بسیار مفید است و از ضرورتها میباشد.» شهید بهشتی حزب و تشکل سیاسی را به این معنا، مفید به حال انقلاب و کشور و از ضروریات میداند.
ب) معنای رایج و غربی که در آن منظور از حزب، گروهی است که طالب قدرت هستند و با به راه انداختن ساز و کارهای مشخص، سعی در رسیدن به قدرت دارند و نقطه نظر مشترک آنها نیز دستیابی به قدرت است. شهید بهشتی این مفهوم از یک حزب و تشکل را بسیار خطرناک و مضر میداند و آن را مزاحم و مانعی بزرگ در راه رسیدن جامعه به تعالی به شمار میآورد.
به بیان دقیقتر، از منظر شهید بهشتی، به طور کلی تشکل بر دو قسم است: یک قسم آن ضدخدا و ضداسلام است و نوع دیگر آن خدایی و اسلامی است. وی در تبیین مختصات تشکل ضداسلام تصریح میکند: «تشکل ضدخدا و ضد اسلام، تشکلی است که با دو نفر یا سه نفر یا ده نفر یا هزار نفر یا پانصد هزار نفر یا دو میلیون نفر یا پنج میلیون نفر دور هم جمع بشوند بگویند فقط ما، آدم خوب کجا پیدا میشود؟ البته در داخل ما! بیرون چطور؟ خبری نیست! آقا اندیشهی خوب کجا پیدا میشود؟ اگر میخواهی سراغ آن را بگیری، بیا همین جا دوروبر ما! آن طرفتر چطور؟ نه دیگر، بیرون ما خبری نیست؛ برنامهریزی خوب کجا پیدا میشود؟
فقط ما! اخلاص در نیت کجا پیدا میشود؟ البته در جمع ما! بیرون جمع شما چطور؟ آنها همه شیطانی و اهریمنی است. حال میخواهد مال یک فرد باشد یا مال یک تشکیلات» متفکر شهید خاطرنشان میسازد. که «تشکل انحصارطلب و انحصاراندیش از جانب هر فرد و هر گروه و هر جمع باشد، شیطانی از آب درمیآید. معنای طاغوت همین است که طاغوت میگوید من! غیر از من هیچ چیز آن وقت در برابر حق و در برابر خلق کارش به طغیان کشیده میشود، سرکش میشود. ابلیس همین را میگفت. حال اگر جمع هم همین را بگوید، یک حزب بگوید، یک سازمان بگوید، بگوید فقط من! این راهش به دوزخ است. این راهش به زندگی شیطانی است. خوب این تشکل باطلی است، هرقدر تشکل در این زمینه قویتر باشد، باطل قوی شده.»
اما وی در توصیف شرایط تشکل حق، معتقد است تشکل الهی آن است که نیروهای مؤمن به خدا، نیروهای مؤمن به ارزشهای الهی و انسانی، بگویند ما متشکل میشویم تا در حد توانمان از این ارزشها دفاع کنیم و صاحبان این ارزشها در نظر ما محترم و معتبرند؛ هرجا که باشند، خواه داخل تشکیلات ما باشند، خواه خارج تشکیلات ما. این میشود تشکل الهی. در واقع شهید مظلوم، دو گروه را با هم جمع نمیزند تا همچون آیت الله مصباح، جملگی را با چوب غربی بودن براند، بلکه در جمعبندی این موضوع، آن اولی را حزب الشیطان مینامد و به دومی عنوان حزب الله میدهد.
آیت الله مصباح: تشکیلات هیئت و مسجد، مدل بومی تشكل بوده و همین مطلوب است.
شهید بهشتی: این مدل کافی نیست و کارآمدی لازم را ندارد.
فصل تمایز دیگر میان دیدگاه این دو اندیشمند اسلامی، در ساختار و نوع کارکرد آن است. آیت الله مصباح ضمن اشاره به تجربهی تاریخی جمعیت هیئتهای مؤتلفه، بر این اعتقاد است که مناسبترین مدل تجربه شده تاکنون همین ساختار بوده و نظر مثبت حضرت امام (رحمه الله) در این خصوص نیز مهر تأییدی بر آن است. وی در بازخوانی این رویکرد پیشوای انقلاب، خاطرنشان میسازد امام (رحمه الله) در پاسخ به اعضای چند هیئت سینه زنی و مذهبی که خواستار خدمت به انقلاب بوده و از امام راه و چاه را جویا شده بودند، فرمودند: «بیایید این هیئتها را به هم نزدیک کنید، ائتلاف کنید. هیئتها جدا باشند، هر هیئتی سر جای خود و در محله خود باشد، هر کدام هم اعضای خود را داشته باشند، روش کار هیئت را هم خودتان انتخاب کنید، گوینده، منبری و مداح هیئت به انتخاب خودتان باشد، اما سعی کنید با هیئتی که در همسایگی شماست، رابطه برقرار کنید، در مشترکات با هم همکاری کنید، بنشینید اصول مشترکی تنظیم کنید، این هیئتها با حفظ استقلال داخلی خود، با هم در امور مشترک ائتلاف کنند.»در واقع به اعتقاد آیت الله، اصل این مدل از امام (رحمه الله) بود و عنوان «هیئتهای مؤتلفه» از اینجا پیدا شد. وی بر این نکته تکیه دارد که امام نفرمودند بروید حزب واحدی تشکیل دهید، بلکه فرمودند هر کدام هیئت و سلیقهی خودتان را داشته باشید، فقط افرادی از این احزاب برای هماهنگی با هم ارتباط برقرار کنند. بنابراین صرف مدل هیئتها و تشکیلات فعال در مساجد برای فعالیتهای جمعی کفایت میکند.
در مقابل اما شهید بهشتی علیرغم اینکه مساجد را هستهی اصلی اجتماع و تعاون اجتماعی میدانست، اکتفای به ساماندهی مساجد و قدرت آنها برای تشکل و ایجاد همگرایی را، که در انقلاب مورد استفاده قرار گرفت، برای دوران حکومت اسلامی، سازندگی در پی آن و پیاده سازی و تحقق آرمانهای جامعهی اسلامی کافی نمیشمرد. به نظر او، ایجاد احزاب برای ایجاد انسجام در نیروهای انقلابی و اسلام گرا، ضروری بود.
اما با وجود این قبیل نقاط افتراق، با بررسی دقیقتر منظومهی این دو اندیشمند اسلامی، درمی یابیم که وجوه تشابه انکارناپذیری در این میان مطرح است که تا حد زیادی نگاه این دو را همگرا میسازد.
ب) وجوه تشابه
تأکید بر کار جمعی
آیت الله مصباح قائل به آن است که ما باید تشکلهای دینی قوی داشته باشیم، اما نه با مدل غربی حزب. ما در اسلام مدل حزب نداریم. وی ضمن تأکید بر تقویت فرهنگ کار جمعی در جامعه، تصریح میکند برای مبارزه با شیاطینی که کیان، نظام و دین ما را هدف گرفتهاند، نمیتوان به کار فردی اکتفا کرد. باید کار جمعی کرد. کار جمعی هم تشکل، ارتباط و همبستگی میخواهد.به بیان دقیقتر، ایشان معتقد است از نظر اسلام، ما باید جمعیتها و تشکلهایی برای فعالیتهای سیاسی داشته باشیم، اما نه با مفهوم حزبی که در غرب وجود دارد که هرچه شورای مرکزی گفت، همه آن را اطاعت کنند. چنین چیزی در اسلام نیست.
شهید بهشتی نیز معتقد بود ایجاد حزب، راهی است جهت یافتن نیروهای توانمند برای واگذاری امور جامعهی اسلامی به ایشان. وی که به حزب به عنوان محملی برای کادرسازی و تربیت نیرو برای آیندهی انقلاب مینگریست، ایجاد هماهنگی بین نیروها، تقسیم مسئولیت درست در دوران سازندگی حکومت دینی، امکان بسیج گستردهتر طیفهای مختلف مؤمنین و وحدت آنها در جامعه را مستلزم متشکل شدن میدانست. وی حزب را بستری برای رشد استعدادها، کسب تجربهی مدیریت و یافتن نیروهای توانمند برای ادارهی بخشهای مختلف کشور میدانست. شهید بهشتی همچنین قائل به آن بود که برای اجرای نقطه نظرهای کلان و خطوط کلی مورد نظر رهبری جامعه و نیز برای عملیاتی کردن تصمیمات جزئی، حساس و فوری، غیر از حمایت عمومی و پشتوانهی مردمی، به یک سیستم اجرایی نیاز است و حزب و تشکل اسلامی دقیقاً همین نقش را ایفا میکند.
متفکر شهید در این باب توصیه میکرد که «بدون تشکیلات حرکت کردن را نپسندید که در چنین صورتی، روز پشیمانی در برابرمان قرار خواهد گرفت.» وی بر پایهی این اصل که یک گروه پنجاه نفری متشکل میتواند یک جمعیت پانصدنفری بیتشکل را از پا درآورد، قائل به آن است که «باید تشکل داشت، والا حوادث میآید و بر ما مسلط میشود. اگر آدم بیبرنامه باشد، اگر نیروها بدون تشکل باشند، اگر برنامهریزی و رهبری مناسبی نباشد، حوادث میآیند ما را این طرف و آن طرف میبرند، در حالی که شأن انسان این نیست. شأن انسان این است که او مسلط بر حوادث باشد.»
اصالت از ارزشها نباید به اشخاص تقلیل یابد
مبنای انتخاب اصلاح در منظومهی فکری آیت الله مصباح، همواره تکیه بر ارزشها بوده است. وی با پایفشاری بر این موضوع، همواره بر ایدهی انتخاب صالح مقبول به جای اصلح قابل، خط بطلان کشیده است و آن را عاملی برای سهم خواهیها تلقی میکند. به اعتقاد ایشان، چنانچه «ارزشها» به جای «هم حزبی بودن» مورد تأکید قرار گرفت، دیگر سهم خواهی نیز کمرنگ خواهد شد.شهید بهشتی نیز با زبانی دیگر بر همین گزاره صحه گذاشته و نشستن اشخاص در جایگاه ارزشها را یکی از مصیبتهای زمان میداند. وی ضمن خطرناک قلمداد کردن این رویه، انقلاب اسلامی را انقلاب ارزشها دانسته و تصریح نموده است که حمایتها و انتخابها باید بر مبنای معیارها و ارزشها باشد. لذا باید در مورد ارزشها سخت گیر بود و این موضوعی نیست که بتوان در قبال آن مسامحه به خرج داد و صلح کرد.
نفی نگاه انحصاری به خود
آیت الله مصباح آفت بزرگ احزاب را رقابتهای ناسالم میان آنها میداند. وی در اثبات این گزاره که «عضویت در یک حزب یا گروه یا دسته، وابستگی فکری و علاقهی غیرعقلانی به وجود میآورد»، خاطرنشان میسازد اگر در یک انتخابات، از اعضای یک حزب که کاندیدایی مجزا برای خود معرفی کرده، پرسیده شود «انصافاً کاندیدای حزب دیگر از این کاندیدای شما اصلاح نیست؟ گاهی به زبان هم میآورد که اصلح است، اما به هر حال حزب تصمیم گرفته! خط سیاسی است؛ جبههی ما این گونه اقتضا میکند! قول دادیم به تصمیمات هم جبههای خود وفادار باشیم!» ایشان معتقد است چنین رویهای در هیئتهای مذهبی موضوعیت ندارد و کلیهی مسئولیتها برمبنای صلاحیت حقیقی توزیع میشوند.شهید بهشتی نیز همان گونه که در سطور فوق اشاره شد، تشکل انحصارطلب و انحصاراندیش را شیطانی قلمداد کرده و آن را با طاغوت یکسان میانگارد؛ چرا که هر دو صرفاً میگویند «من». لذا فرجام آن را دوزخ تصویر میکند. بر این اساس، متفکر شهید اکیداً توصیه میکند «تشکلها در عین حال که میکوشند تا هرچه میتوانند وسیعتر، گستردهتر و فراگیرتر باشند، انحصارطلب نباشستند و برای هر سمت و مسئولیت بگردند ببینند چه کسی صالحتر است. خواه این فرد صالحتر رسماً عضو این تشکیلات باشد، خواه نباشد.»
وی در اثبات قابل تحقیق بودن این رویه، به عملکرد حزب جمهوری اسلامی در دو انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی اشاره میکند که در لیست انتخاباتی این حزب، عناصری حضور داشتند که اساساً عضو حزب نبودند و در احزاب دیگر عضویت داشتند، لکن بدون آنکه حرفی از ائتلاف در میان باشد، حزب جمهوری اسلامی اسم آنها را در فهرست انتخاباتی خود قرار داد.
رهبری حزب
آیت الله مصباح برای جلوگیری از ایجاد انحراف در تشکیلات، به وجود شورایی بالادستی تحت عنوان شورای فقهی قائل است. وظیفهی این شورا که به نحوی بالاترین رکن تشکیلات به شمار میآید، ترسیم خط مشی و رئوس کلی سیاستهای حزب است و مراقبت از مطرح شدن مباحث فردی، سلیقهای و قبیلهای را به عهده دارد. شهید بهشتی نیز بر پایهی همین نگرانی، ضمن اشاره به ماجرای تغییر مشی ایدئولوژیک «سازمان مجاهدین خلق» (منافقین) و انحراف پدید آمده در این تشکیلات، تصریح میکند: «حوادث سال 1354 و آن اعلام مواضع خاصی که پیش آمد، همهی ما را نگرانتر کرد و برای ما هشیار باش بود که حرکت متشکلی باید از یک نوع هدایت و رهبری متعهد واجد شرایط برخوردار باشد.»لزوم وجود انگیزههای دینی و کار برای خدا
آیت الله مصباح که همچنان مدل هیئتهای مذهبی را کارآمدتر و بومیتر از حزب میداند، معتقد است «در هیئتهای مذهبی، انگیزه دین است و اگر کسی در میان جمعیت یا هیئتی انتخاب میشود که نقش بیشتری ایفا کند، برای این است که واقعاً تشخیص دادهاند او واقعاً میتواند بیشتر خدمت بکند.» به بیان وی، «در حزب امکان سوء استفاده از امکانات خارجی یا تبلیغات سوء و مسائلی از این قبیل هست، اما در هیئتهای مذهبی نیست و یا خیلی کم است. لذا با یکدیگر قابل مقایسه نیستند؛ چرا که کسانی که در هیئات شرکت میکنند، انگیزهی دینی دارند.»شهید بهشتی نیز برداشتن بینش و خط مشی اسلامی تأکید فراوانی دارد و تصریح میکند که تفکر خالص اسلامی باید مبنای عمل تشکلها و احزاب فعال در کشور باشد. وی که گروههای مختلفی را به طور جدی از گرایش به اندیشههای غربی و سوسیالیستی پرهیز میدهد، تصریح میکند: «اگر قرار باشد بساط حزب بازی و گروهگرایی و انحصارطلبی در جامعهی ما گسترده شود، وحدت مسلمان در خطر خواهد بود.» شهید مظلوم در تبیین اینکه چه باید کرد، خاطرنشان میسازد. «ما در این زمینه در اسلام و قرآن، تعلیم زیبایی داریم مبنی بر اینکه ای مؤمنان، ای تک تک مردان و زنان باایمان، ای مجموعههای به وجود آمده از مردان و زنان با ایمان، راه اسلام راه مسابقه در خیرات است. مسابقه بگذارید در خود ساختن و محیط ساختن و الگوی مطلوبتر و اسلامیتر شدن. گروه گروه باشید، اما در یک مسابقهی مثبت، نه در یک مسابقهی تخریبی منفی. رمز کار در اینجاست و این را باید درست کرد.»
تأکید بر تشکل اسلامی به جای اصرار بر حزب
آیت الله مصباح از اساس حزب را غیربومی میداند و معتقد است ما باید جمعیتها و تشکلاتی برای فعالیتهای سیاسی داشته باشیم، اما نه با مفهوم حزبی که در غرب وجود دارد که هرچه شورای مرکزی گفت، همه آن را اطاعت کنند. چنین چیزی در اسلام نیست. ممکن است حزب از بعضی جهات محسناتی هم داشته باشند، اما جهات عیبی دارد که چنانچه روش بهتری داشته باشیم، چرا آن را انتخاب نکنیم؟ وی روش بومی و اسلامی را همان هیئتهای مذهبی برمیشمارد.شهید بهشتی بر وجود ساختار حزبی تأکید دارد؛ اما اصراری به حزب به معنی غربی آن ندارد و حزب را به معنای تشکل و شکل دادن نیروها، وسیلهی به وجود آوردن طرح و برنامه و نقطه نظرها و موضع گیریها و کادر هماهنگ میداند و تشکیلات را لازمهی ادارهی حکومت و سازندگی برمیشمرد. برای او اصل، تشکل یافتن است، نه حزب و معتقد است تشکیلات ما میتواند نامهای دیگری غیر از حزب داشته باشد. مهم آن است که ماهیت آن اسلامی باشد و مبتنی بر ارزشهای دینی عمل کند. باید به این واقعیت اذعان داشت که شهید بهشتی مقولهی تحزب را اساساً ناظر به قدرت و انتخابات تحلیل نکرده و با عنایت به شرایط ویژهی اوایل انقلاب، آن را فقط وسیلهای برای کادرسازی و پرورش نیرو جهت ادارهی امورات نظام نوپا تلقی میکند. این در شرایطی است که در مقابل مدل مطلوب آیت الله مصباح، فارغ از این موضوع، همواره چالشهایی معطوف به مقولهی انتخابات نظیر ائتلاف حزبی و ایدهی انتخاب اصلح و... قرار میگیرد. بدیهی است که چالشهایی از این جنس، عموماً در مقابل حزب جمهوری اسلامی به عنوان مدل مطلوب شهید بهشتی، در آن برههی زمانی مطرح نبود.
پینوشتها:
1-کارشناس ارشد مسائل سیاسی.
منبع مقاله :نشریه خردنامه همشهری، شماره 142.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}