نویسنده: مهدی حائری یزدی





 

عقیب داع درکنا الملایما *** شوقاً موکداً ارادة سما (1)
چنان که سبزواری در این بیت می‌گوید، بعد از داعی، یعنی پس از تمایل و انگیزه نسبت به مطلوب، که شرط اول اراده است، باید درک ملایم نسبت به فعل حاصل گردد. تا درک ملایم نباشد، اراده به وجود نمی‌آید. درک ملایم که به حد شوق مؤکد برسد، اراده و تصمیم حاصل می‌شود، بنابراین، یکی از مقدمات اراده عبارت از درک ملایم است، یعنی درکی که انسان از مطلوبیت شیء مطلوب به دست می‌آورد، و آن درک او را به سوی فعل مطلوب تهییج می‌کند. مشخصه‌ی این درک آن است که موافق طبع و توأم با احساس لذت است، وگرنه درک مطلق مقدمه‌ی اراده نمی‌تواند باشد، زیرا درکی که با تنفر و انزجار از فعل یا با بی‌‎تفاوتی مقرون باشد به اراده و تصمیم به انجام دادن فعل منتهی نخواهد گردید. البته درک مطلق و آگاهی از وجود مطلوب، بیش از انگیزه و داعی، از مقدمات انگیزه محسوب می‌شود. بنابراین، اگر اشتها به شیرینی فروزان و زیاد باشد، طبیعتاً درک ملایم نسبت به تناول غذای شیرین بیشتر می‌شود و قهراً به همان نسبت از حالت بی‌تفاوتی درمی‌آید و به تصمیم و انجام دادن عمل گرایش پیدا می‌کند. عاطفه و عشق نیز نوع شدیدی از درک ملایم است که به آن توفان نفس به سوی یگانگی و اتحاد می‌گویند. شما در حالی که به چیزی یا شخصی عشق می‌ورزید و نسبت به مطلوب خودتان مبتهج هستید، اراده و تصمیم می‌گیرید که به نحوی از انحا با مطلوب و معشوق خود پیوستگی و اتحاد حاصل کنید، و این اراده، که شوق مؤکد است، شما را به سوی مطلوب تحریک می‌کند و برای نیل به مقصود به فعالیت‌های جسمانی وامی‌دارد و حتی در هنگام اراده و تحریک عضلات، گاهی از مخاطرات هم نمی‌هراسید، و به هر اندازه که اراده و تصمیمتان استوارتر و راسخ‌تر و قوی‌تر باشد، تحرکات جسمی شما هم بیشتر است، چون ادراکات شما به سرحد نهایی تصمیم رسیده و در هنگام اراده دیگر تردیدی نسبت به عمل در مدارک شعور شما باقی نمانده است تا فتوری در عمل دست دهد. پس، همان‌طور که گفته شد، یکی از مراحل و مقدمات عمل، وجود درک مطبوع و ملایم، یعنی شناخت ملایم مطلوب، است. به تدریج این ملایمت در شناخت روبه شدت می‌نهد و به حد شوق و ابتهاج مؤکد می‌رسد و به نسبتی که این اشتیاق افزون می‌شود، بیزاری از طرف مقابل مطلوب نیز افزایش می‌یابد. به همین جهت، اشخاصی که اقدام به شرور و ناروایی‌ها می‌کنند و حتی آنهایی که جنایتی مرتکب می‌شوند در هنگام ارتکاب عمل از آن درکِ لذت می‌کنند و از حکمی که عقل عملی آنها در جهت مخالف آن عمل کرده است بیزاری می‌جویند.
ملاحظه می‌شود که افعال و حرکات و رویدادهایی که از فردی مسئول تحقق می‌یابد چه در جهت فعل و چه در جهت ترک همه از پدیده‌های هستی است و از مبادی عالی هستی سرچشمه می‌گیرد. روابط منطقی آنها نیز در قضایای بسیط و مرکب «هست» و «است» می‌باشد. افعال و رویدادهایی که از عامل مسئول صورت می‌پذیرد پیش از صدور موصوف به بایستی است و پس از صدور، چون از حیطه‌ی قدرت و اختیار عامل مسئول خارج است، موصوف به استی و هستی است، و این هستیِ پس از صدور، موضوع پیامدها و پاداش‌ها و ملامت‌ها و تحسین‌هاست که آنها هم خود نوعی دیگر از پدیده‌های هستی‌اند. صفت‌های اراده، اختیار و قدرت، که در سلسله‌ی علت‌های این افعال و رویدادهای اختیاری انسان‌ها هستند، همه مانند خود افعال از گروه هستی‌ها و از مراتب حقیقت وجودند.
نکته‌ی مهمی که متذکر می‌شویم این است که این افعال و رویدادها پس از صدور از سوی عامل مسئول، موصوف به هستی و وقوع است و پیش از صدور موصوف به بایستی است. همان‌گونه که هر موجودی از حیث انتسابش به علت فاعلی، به ایجاد و ایجاب بالغیر موصوف است و پس از ایجاد، به وجود و موجود و واجب بالغیر موصوف است. پس به خوبی معلوم می‌شود که تنها تفاوت میان هستی و بایستی قدرت و عدم قدرت بر فعل و ترک است، و در هستی‌های اختیاری نیز بایستی تا آن جا هستی مقدور را توصیف می‌کند که هنوز این هستی از سوی عامل مسئول صدور نیافته است و همین که صدور یافت و از حیطه‌ی قدرت شخص مسئول بیرون شد، بایستی به استی تبدیل می‌شود و در قلمرو عقل نظری واقع می‌گردد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ملاهادی سبزواری، منظومه، مبحث نفس.

منبع مقاله :
حائری‌یزدی، مهدی؛ (1384)، کاوش‌های عقل عملی (فلسفه‌ی اخلاق)، تهران: انتشارات مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه‌ی ایران، چاپ دوم.