صداقت و درستی در سیرهی امام خمینی (ره)
رفتار و گفتارشان مطابق بود
حجت الاسلام والمسلمین قرهی:
خدا گواه است طی مدتی که من در حضور مبارک امام افتخار خدمت داشتم حتی برای یک مرتبه هم ندیدم در کارهایشان حتی یک حیله شرعی به کار برده باشند. همیشه حقیقت رفتارشان با حقیقت گفتارشان تطابق داشت و خدا میداند هرچه را میفرمودند راست میفرمودند و اهل این نبودند که بخواهند یک کلمهای را که حتی شبه دروغ هم باشد برای جذب کسی به خودشان بیان بکنند. (1)من این مطلب را نگفتهام
حجت الاسلام والمسلمین دعایی:
در قضیهی فلسطین اولین فتوا در حمایت از حرکت فلسطین را امام دادند. براساس آن فتوا مقلدین ایشان میتوانستند از وجوه شرعیه (زکات و صدقات) به فعالیتهای مبارزاتی فلسطینیان کمک بکنند. فلسطینیها وقتی فهمیدند امام چنین فتوایی دادهاند عدهای از طرف سازمان «الفتح» به نجف آمدند که هم این فتوا را بگیرند و هم با امام مصاحبهای انجام دهند. امام فرمودند همان فتوا را بگیرند. آقای شیخ محمد صادقی تهرانی که رابط این آقایان بود به امام عرض کرد: اجازه بدهید من این فتوا را برای آقایان ترجمه کنم. امام اجازه دادند. ایشان هم از روی حسن نیت و عشق و علاقهای که به فلسطین داشت فتوای امام را ترجمه آزادی کرده بود و آن را به صورت یک اعلامیه آرمانی و پرشور تحویل فلسطینیها داده بود. یکی از کارهای خوب فلسطینیها در آن سال در ایام حج این بود که تمامی تأییدهای مذهبی شخصیتهای سرشناس و برجستهی جهان اسلام از حرکت فلسطینیها را به چند زبان زنده دنیا (عربی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی و ترکی) در یک جزوه چاپ و در سطح وسیعی در حج منتشر کردند. در میان این تأییدها که از مراجع شیعه آقای حکیم و از علمای اهل سنت علمای الازهر و علمای بزرگ سعودی و سوریه بودند، داغترین و گیراترین فتوا و اعلامیه خصوصاً با ترجمهای که آقای صادقی کرده بود از آن امام بود؛ لذا از امام به امام الاکبر و از آقای حکیم به مرجع دینی تعبیر کرده بودند. امام وقتی این جزوه را دیدند به شدت ناراحت شدند. ناراحتی ایشان از دو جهت بود. فرمودند: «این تعبیر، اهانت به آقای حکیم است و من اهانت به ایشان را هرگز نمیپذیرم، دیگر اینکه من این مطلب را نگفتهام لذا تکذیب میکنم.» به ایشان عرض کردیم تکذیب اینها صحیح نیست زیرا اولاً به اعتبار و حیثیت آقای صادقی لطمه میخورد و ثانیاً درست است که تعابیری که در این اعلامیه آمده که جزء فتوای شما نبوده ولی شما که با این تعابیر موافقید، این مضامین و عبارت ایشان در حقیقت بیانگر روح فتوای حضرتعالی است. امام فرمودند: «من چیزی را که نگفتهام اگر کسی به من نسبت بدهد تکذیب میکنم» و در توضیح فرمودند: «اگر آقای سید احمد خوانساری که در تقوا و راستگویی ایشان شکی نیست بگوید آقای روح الله در فلان مجلس گفته است «الله تعالی واحد» چیزی که بدون شک همه به او اعتقاد داریم ولی من در آن جلسه آن را نگفته باشم تکذیب میکنم و اجازه نمیدهم چیزی را که نگفتهام کسی از قول من بگوید.»در هر صورت آقای صادقی ناگزیر شد به فلسطینیها توضیح بدهد که این مقدار فتوای امام درست بوده و این قسمتها توضیحات من بوده است. (2)
این دروغ است
حجت الاسلام و المسلمین موسوی خویینیها:
در پاریس برخی اصرار داشتند از زندگی 24 ساعته امام از جمله از سفره غذای ایشان فیلمبرداری بکنند. امام فرمودند: «این طور که شما میخواهید سفره بچینید دروغ است؛ زیرا در سفرهی ما گاهی پلو، گوشت و خورشت هم هست؛ شما میخواهید نادیده بگیرید و یک سفره ساده درست کنید. این دروغ است.» (3)چرا حسن این طور آشفته است؟
خانم فاطمه طباطبایی:
امام دقیقاً به همه دستوراتی که از ابتدا داده بودند، عمل میکردند و در واقع خود همان دستورات بودند، خود کتاب «اربعین حدیث» شان بودند که در زمان جوانی نوشته بودند. یا کتابهای دیگر، اگر فرضاً از ریا صحبت کردهاند و آن را نکوهش کردهاند، خود به شدت از آن پرهیز کردهاند.یادم میآید روزی پسرم وارد خانه شد در حالی که سر زانوی شلوارش پاره شده بود و من آن را وصله کرده بودم. ایشان فرمودند: چرا حسن این طور آشفته است؟
من به شوخی گفتم: «همین است دیگر آقا! زندگی مستضعفی است».
بلافاصله چهرهشان در هم رفت و دوبار فرمودند: نخواهی که ریا کنی.» گفتم: «نه، چرا ریا؟...»
فرمودند: «مواظب باش. اگر توجه به ظاهر نباشد. آن ارزش است. اما اگر بخواهی بگویی من چنین هستم، این ریا است.»
امام این جملات را با همان شدتی به من گفتند که در سن سی سالگی در کتابشان نوشته بودند! (4)
من یک رأی داشتم که انداختم
آقای حسین شهرزاد (همسایه امام در قم):
روز دوازدهم فروردین ماه 1358 یعنی روز رفراندوم جمهوری اسلامی، بنده عضو ستاد رأیگیری بودم. در آن روز هیچ کس نمیدانست که امام در پای کدام صندوق رأی خواهند داد، لذا با شور و مشورتها تصمیم گرفته شد که در محل آموزش و پرورش قم که از جهت امکان کنترل و حفاظت مناسب بود، صندوق رأی قرار داده شود و مکانی نیز برای خبرنگاران و عکاسان در نظر گرفته شود. لحظه رأیگیری، زمانی که به اطلاع امام رسید که در آن مکان رأی خود را به صندوق بریزند، معظم له فرمودند که «من در بین مردم رأی خواهم داد.» و خودشان یکی از محلههای شلوغ، به نام «چهارسوق» را پیشنهاد نمودند. در آن محل جمعیت زیادی هجوم آوردند و کنترل از دست مأمورین خارج شد. امام رأی خود را به صندوق انداخته و برگشتند. ازدحام جمعیت به حدی بود که خبرنگاران خارجی زیادی که برای تهیه گزارش از رأیگیری آمده بودند، موفق به تهیه فیلم و عکس و گزارش نشدند از همین رو به ستاد رأیگیری فشار میآوردند که ما چون موفق به تهیه عکس و گزارش نشدهایم، امام یکبار دیگر پای صندوق رأی تشریف بیاورند. پس از مدتی مشورت یکی از آقایان علما خدمت امام رسیده و مسأله را توضیح داد امام فرمودند: «من یک رأی داشتم که آن را هم به صندوق انداختم». (5)خیلی صادق بود
خانم زهرا مصطفوی:
خدا را شاهد میگیرم امام در هر حالی بودند همیشه همان جور بودند. اگر باید روی زمین مینشستند در خانه روی زمین مینشستند و در اتاق کارشان هم همینطور؛ اگر در حالاتی باید لباس خاصی میپوشیدند فرقی برایشان نمیکرد که این لباس پوشیدن یا آن گونه نشستن جلوی دوربین تلویزیون است یا نه. ایشان خیلی صادق بودند. (6)در همه حال یکسان بودند
حجت الاسلام و المسلمین سیداحمد خمینی:
مهمترین خصلت امام صداقت ایشان بود. ایشان هرگز اینگونه نبودند که آن چیزی را که بیرون میگویند وقتی داخل خانه آمدند ناچار باشند چیز دیگری بگویند. (7)صحبت ایشان یکسان بود
مهندس میرحسین موسوی:
یکی از ویژگیهای امام که خیلیها این را گفتهاند این بود که امام صحبتهای درونی و خصوصیشان را با صحبتهای بیرونیشان خیلی با هم فرق نداشت مگر اینکه یک سری راجع به یک مسأله خاص سیاسی باشد، ولی در رابطه با سیاستها و در مورد مسایل کلی و توصیهها به دولت، همان چیزی را که در ظاهر ایشان میگفتند به صورت خصوصی هم همان توصیه را میفرمودند. (8)همیشه صادق بودند
حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:
بهترین حصلت امام صداقت ایشان بود. امام هرگز این گونه نبودند که آن چیزی را که بیرون میگویند وقتی داخل خانه آمدند ناچار باشند چیز دیگری بگویند؛ یعنی رفتار امام در بیرون همان انعکاس رفتار ایشان در داخل خانه بود، به اضافه اینکه رسمیت ساقط میشد. امام آنچه را که میفهمیدند همانطور صادقانه با بچهها، با مادرم و با همه میگفتند. (9)نامه را برگردانید
آقای علی ثقفی:
برادرم حاج آقا رضا ثقفی میگفت: روزی خدمت امام رسیدم ایشان نامهای را به من مرحمت فرمودند تا برای پخش به مسؤول خبر صدا وسیما برسانم. نامه را به مسؤول مربوطه دادم. چند دقیقه بعد آقا مرا صدا زده و فرمودند: نامه را سریعاً پس گرفته و بیاورید. نامه را آوردم. آقا کلمهای را تغییر داده و دوباره نامه را به من داده و فرمودند: حالا به واحد خبر بدهید. بنده این کار را کردم بعد خدمت آقا رسیده عرض کردم: «نامه چه اشکالی داشت؟» امام فرمودند: در نامه نوشته بودم «من با همه همّم به بسیجیان دعا میکنم.» بعد متوجه شدم که این درست نیست، نوشتم «من با بیشترین همم به بسیجیان دعا میکنم.» (10)همچون گذشته اعتراف میکنم
امام در یکی از اعلامیههای خود تصریح کردند: «من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمهی کشور به گروهی که عقیدهی خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود؛ گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم.» (تحلیل دوستان امام در آن موقع این بود که با توجه به تمامی شرایط، در حال حاضر کسی به وجاهت ایشان- مهندس بازرگان- نیست). (11)من و هم حجرهایم مورد اعتراض بودیم
آیت الله جعفر سبحانی:
امام، پس از ورود به قم در مدرسهی دارالشفا حجره گرفته و در آنجا سکنی گزیدند. روزی در ضمن صحبت میفرمودند کلیه طلاب و فضلایی که در آن روز، اعضای حوزه را تشکیل میدادند، بسیار ساعی و کوشا، مهذب و پرهیزکار و مقید به آداب دینی و نوافل و مسنونات و مندوبات بودند. سپس یادآور شدند که در همان سالهای نخست، غالب طلاب، در روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه رجب برای انجام عمل معروف به اُم داوود روزه میگرفتند؛ ولی من و هم حجرهایام، از این عمل بازماندیم و روزه نبودیم و طرف عصر مشغول خوردن چای بودیم که مورد اعتراض واقع شدیم. (12)حرفت را بزن!
آیت الله توسلی:
اساساً امام از تظاهر خوششان نمیآمد. به عکس به کسانی که اهل تظاهر نبودند علاقه داشتند. مثلاً ایشان از تیمسار ظهیرنژاد خوششان میآمد؛ زیرا وی اهل تظاهر نبود. هر روز ریشش را تیغ میزد و همانطور خدمت امام میرسید. خیلیها میخواستند ایشان را جابجا کنند ولی امام حاضر نمیشدند. یک روز عدهای از فرماندهان ارتش از جمله فرمانده نیروی هوایی که بعد معلوم شد آدم مغرضی بود و ریشی هم گذاشته بود، خدمت امام آمده بودند. قرار شد فرمانده نیروی هوایی گزارش بدهد. تا قبل از گزارش شروع کرد به خواندن دعای فرج، آقای ظهیرنژاد به او گفت: «آقا عوام نیستند، حرفت را بزن.» امام از این سخن خوششان آمد و خندیدند. (13)کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید
مهندس میرحسین موسوی:
یک بار بحث در رابطه با مسایل سیاست خارجی بود که یک مقدار احتیاج به کارهای دیپلماتیک پنهان وجود داشت. با امام مشورت شد. ایشان فرمودند: «کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید.» باید کسی در اجرا باشد تا بفهمد عظمت این حرف یعنی چه. از اول زندگی سیاسی امام تا آخر هیچ نوع تناقضی در مسایلی که میگفتند از گذشته و آینده و در تصمیمات پنهان و آشکار ایشان پیدا نمیشود. (14)چون مخالف واقع است تذکر میدهم
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
امام آنگاه که نخستین دفتر «نهضت امام خمینی» را پیش از چاپ مطالعه کردند، دربارهی زندگی شخصی خود با آنکه نکتههای ارزندهای به یاد داشتند هرگز در بخش زندگینامهی این کتاب بازگو نکردند و امام آنچه را که دربارهی زندگی ایشان از سوی نگارنده آورده شده بود تنها اگر اشتباه آشکاری در برداشت با ناخوشایندی و اکراه تصحیح میکردند. چنان که تاریخ شروع تدریس فلسفه از جانب امام، به غلط سال 1350 قمری قید شده بود. ایشان در یادداشتی آن را اصلاح کردند. لیکن این دید اصلاحی خود را با اکراه بازگو کردند. متن یادداشت امام چنین است:«ص 3 سال 1350: گرچه مطلب مهم نیست لکن چون خلاف واقع است تذکر میدهم: اینجانب در زمانی که ساکن مدرسه دارالشفا بودم، مدتها فلسفه تدریس میکردم و در سنهی 1348 به واسطهی تأهل از مدرسه خارج شدم».
امام از بازگو شدن ویژگیها و برجستگیهای دینی، علمی و اخلاقیشان نیز ناراحت بودند و با عنوان اینکه اینگونه نوشتار و گفتار دربارهی من مبالغهآمیز است، میکوشیدند از آن پیشگیری کنند. از این رو، در پایان این یادداشت نیز یادآوری کردند که: «باز تذکر میدهیم که مبالغات صحیح نیست باید مطالب چنان که بوده است نوشته شود.» (15)
پینوشتها:
1- برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 255.
2- همان، ص 255-256.
3- همان، ص 256-257.
4- همان، ص 257.
5- همان، ص 257-258.
6- همان، ص 258.
7- همان.
8- همان، ص 258-259.
9- همان، ج 1، ص 69.
10- همان، ج 3، ص 259.
11- همان، ص 259-260.
12- همان، ص 260.
13- همان، ص 260-261.
14- همان، ص 261.
15- همان، ص 261-262.
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: اخلاص و تقوا، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}