آیت بصیرت

نويسنده: عبداللطیف نظری

روزهای ماه ذیحجه 1321 ق یکی پس از دیگری می‏گذشت و دل‏های شیفتگان بیت اللّه‏ در هوای حرم با صفای الهی لبیک عشق سر می‏داد. یاد عرفات و نام مشعر، الهام‏بخش مناجات با پروردگار و راز و نیاز با خالق هستی بود. ناگهان کعبه کرامت الهی چهره‏ای نورانی را در آغوش پدر و مادری مهربان نهاد. گویی بار دیگر زمزمِ لطفِ خداوندی رخ نشان داده بود. آری طفلی دیده به جهان گشود که نور سیادت بر سیمای بلورینش آینده‏ای روشن را خبر می‏داد. نام او را «محمدحسین» نهادند. خاندان محمدحسین، خانواده‏ای اصیل بوده که همواره پرچم هدایت و رهبری انسان‏ها را در دست داشته و شهر تبریز از نام آنان لبریز بوده است.

دوران کودکی محمدحسین طباطبایی با طوفان حوادث و بلا همراه بود. بیش از پنج بهار از عمر عزیزش نگذشته بود که مادر مهربان و با فضیلت خود را از دست داد. اندوه بی‏مادری او را رها نکرده بود که گرد یتیمی بر وجودش سنگینی کرد و از دیدن روی پدر بزرگوارش محروم شد. او همراه با برادر کوچک‏تر خود تنها ماند امّا همواره دست لطف خداوندی سایه‏بان مرحمتی بر سر او بود. مدت زیادی از تحصیل او نمی‏گذشت که علاوه بر قرآن مجید، کتاب‏های گلستان، بوستان، اخلاق مصوّر، تاریخ معجم، نصاب الصبیان، ارشاد الحساب و دیگر کتاب‏های متداول در مدارس آن روز را فرا گرفت. صرف و نحو و معانی و بیان را نزد استاد خویش، مرحوم شیخ محمدعلی سرابی، آموخت و پس از آن با گامی بلند و همّتی فراتر، دروس عالیِ فقه، اصول، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد استادان آن خطه فرا گرفت.

با سپری شدن دوران سخت کودکیِ سیدمحمدحسین طباطبایی، شکوفه‏های رشد و تکامل بر شاخسار وجود وی نمایان شد. وی از سال 1297 تا 1304 ش دانش‏های بسیاری آموخت. در این مدت، تمامی درس‏های مربوط به سطح را فرا گرفت و با عشق و علاقه فراوان کتاب‏های مربوط به ادبیات، فقه، اصول، کلام و معارف اسلامی را آموخت. او خود از آن روزگار چنین حکایت می‏کند: «در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هرچه می‏خواندم نمی‏فهمیدم... پس از آن یک بار عنایت خدایی دامن‏گیرم شده، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگی و بی‏تابی نسبت به تحصیل کمال حسّ نمودم، به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هیجده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگی و دل‏سردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم... بسیار می‏شد ـ به‏ویژه در بهار و تابستان ـ که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‏گذراندم...».

علامه طباطبایی به تحصیل دانش و کمال علاقه زیاد داشت و همین عشق به تحصیل و تکامل وی را بر آن داشت که از شهر خود به سوی حوزه علمیه نجف اشرف هجرت کند تا از شراب عشق مولایش حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام جامی بنوشد و طریق معرفت و راه رستگاری را بهتر و بیشتر بپیماید. او با اوّلین نگاه به حرم با صفای مولای پرهیزگاران، علی علیه‏السلام ، می‏فرماید: «یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده‏ام، ولی نمی‏دانم چه روشی پیش گیرم... از شما می‏خواهم که در آنچه صلاح است، مرا راهنمایی کنید». چند روزی نمی‏گذرد که لطف الهی شامل حال علامّه می‏شود و شخصیت وارسته‏ای چون حاج میرزا علی آقای قاضی رحمه‏الله به سراغ وی آمده، می‏گوید: «کسی که به قصد تحصیل به نجف می‏آید، خوب است علا وه بر تحصیل، از فکر تهذیب خود غافل نماند». بدین ترتیب کیمیای وجود مرحوم قاضی، روح علامّه را دگرگون می‏سازد و برنامه‏ای روشن و نورانی برای آینده او ترسیم می‏کند.

مفسر گران‏قدر شیعه، علاّمه طباطبایی، مدت یازده سال در کنار مرقد مطهر بزرگ‏مرد حماسه و ایمان، حضرت علی علیه‏السلام ، کسب فیض کرد و از ذخایر گران‏سنگ آن حوزه بهره برد. علامّه بیشترین استفاده را از فرصت به دست آمده نمود و فقه، اصول، فلسفه، ریاضیات و رجال را از محضر استادان بزرگ حوزه نجف فرا گرفت. استادان به نام و معماران علمی و معنوی علامّه طباطبایی در حوزه نجف عبارت بودند از: آیت اللّه‏ نایینی، سیدابوالحسن اصفهانی، سید حسین بادکوبه‏ای، سید ابوالقاسم خوانساری، آیت اللّه‏ حجّت، حاج میرزا علی ایروانی و میرزا علی اصغر مالکی. سرسلسله استادان علامّه مرحوم قاضی بود؛ شخصیتی که «سیدمحمدحسین» را «علامّه» ساخت و جام وجود این انسان پاک طینت و بلنداندیش را جرعه‏های حیات ابدی و معنویت جاودانه بخشید. خود علامّه درباره استادش مرحوم قاضی چنین می‏گوید: «ما هرچه داریم... از مرحوم قاضی داریم؛ چه آنچه را که در حال حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که خودمان داریم و از مرحوم قاضی گرفته‏ایم».

علامّه طباطبایی رحمه‏الله پس از سال‏ها اندوختن معارف دینی در سال 1314 ش از حوزه علمیه نجف به زادگاه خویش بازگشت. دوران تلخ‏کامی و دوری از مهد دانش از این زمان شروع شد، امّا مدتی نگذشت که لطف خفّی الهی چهره خود را از پس سراپرده حکمت خداوندی نشان داد.
کار تدریس و تحقیق شروع شد و اوّلین غنچه‏های المیزان بر شاخسار وجود علامّه رویید.

علامّه طباطبایی رحمه‏الله در عصر خود یکی از شخصیت‏های شهیر و خوش‏نام به شمار می‏رفت. هر روز که سپری می‏شد ابعاد علمی و چهره چشم‏گیر وی بیشتر از گذشته نمایان می‏شد. شعاع شخصیت این استاد فرزانه به داخل کشور محدود نبود و اندیشمندان بسیاری را از خارج کشور به سوی خویش کشاند. این عظمت بدان‏جا انجامید که دولت آمریکا از طریق شاه ایران از علامّه دعوت رسمی کرد تا در دانشگاه‏های آن کشور فلسفه شرق تدریس نماید. روح بلند و بینش کم‏نظیر علامّه دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگی محقّرانه در قم و جلسات درس و حشر و نشر با طلاّب و تربیت شاگردان فاضل را بر تمامی ظواهر فریبنده ترجیح داد.

علامّه طباطبایی در مدت اقامت خود در حوزه علمیه قم از فرصت‏های پیش‏آمده به طور کامل استفاده نمود. او نیازهای جامعه را سنجید و بر طبق آنها، برنامه‏ای منظم و کارآمد تنظیم کرد. تفسیر و فلسفه درس‏هایی بود که بر اساس احساس وظیفه شروع شد و تعجب بسیاری را برانگیخت؛ چرا که تدریس تفسیر دانشی دور از تحقیق تلقی می‏شد. امّا پشتکار و اخلاص علامّه کار را بدان‏جا رساند که المیزان حاصل سال‏های تلاش و تدریس گردید. درس فلسفه نیز در آن ایّام خوش‏نام نبود. از این رو تلاش‏های بسیاری برای تعطیل کردن این درس به انجام می‏رسید، امّا رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانه آیت اللّه‏ بروجردی ابرهای تیره سوء تفاهم را کنار زد و تلاش‏های غیر منطقی را بی‏اثر ساخت. تشکیل جلسات عمومی و خصوصی این عالم فرهیخته و حضور شاگردان اندیشمندی چون آیت‏اللّه‏ مطهری باعث به نقد کشیدن و بررسی فلسفه‏های غربی ـ مخصوصا ماتریالیسم و یالکتیک ـ گردید و آثار و برکات جاودانه‏ای در تدوین کتب فلسفی به همراه آورد.

رسیدگی به ضعیفان، دستگیری از مستمندان و تلاش در پی رفع گرفتاری نیازمندان از صفات بارز علامّه طباطبایی رحمه‏الله بود. او چون پدری دل‏سوز، به بسیاری از یتیمان درمانده محبت می‏کرد و آنان را از هدایای خویش بهره‏مند می‏ساخت. قدرت معنوی، نفوذ کلام، پیوند با مردم و شجاعت علامّه در برابر ستم‏کیشان، از وی شخصیتی محبوب و پرآوازه ساخته بود.
علامّه طباطبایی رحمه‏الله در قلب همه جای داشت به گونه‏ای که علاقه و محبت درونی مردم به این اندیشمند سترگ و مفسر گران‏مایه در تمام حالات کاملاً هویدا بود.

علاّمه طباطبایی رحمه‏الله مرد عبادت و نجوا با آفریدگار هستی و اسوه‏ای اخلاقی بود. او از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر نهاده و خود را مقیّد به ترک اولی کرده بود. همواره ذکر الهی بر لب داشت و هیچ وقت از توجه به حضرت حق غافل نمی‏شد. «اخلاق ایشان اخلاقی قرآنی بود... هر آیه‏ای که خداوند در قرآن نصب العین انسان کامل می‏داند ما در حد انسانی که بتواند مبین و مفسر قرآن باشد در این مرد بزرگ می‏یافتیم. مجلس ایشان، مجلس ادب اسلامی و خلق الهی بود و ترک اولی در ایشان کم‏تر اتفاق می‏افتاد. نام کسی را به بدی نمی‏برد. بدِ کسی را نمی‏خواست و سعی می‏کرد خیر و سعادت همگان را مسئلت کند.»

دختر علامه طباطبایی رفتار پدر را در میان خانواده این‏گونه توصیف می‏کند: اخلاق و رفتار ایشان در منزل «محمدی» بود. هرگز عصبانی نمی‏شدند و هیچ وقت صدای بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدم. در عین ملایمت، بسیار قاطع و استوار بودند و مقیّد به نماز اوّل وقت، بیداری شب‏های ماه رمضان، قرائت قرآن با صدای بلند و نظم در کارها بودند. دست رد به سینه کسی نمی‏زدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود... بسیار کم حرف بودند. پرحرفی را موجب کمی حافظه می‏دانستند. بسیار ساده صحبت می‏کردند، به طوری که گاهی آدم گمان می‏کرد این یک فردِ عادی و عامی است... می‏گفتند شخصیت را باید خدا بدهد و با چیزهای دنیوی هرگز انسان شخصیت کسب نمی‏کند... آرام و صبور با مسایل برخورد می‏کردند... رفتارشان با مادرم بسیار احترام‏آمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار می‏کردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگومگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم».

از دیرزمان ارادت بسیاری بین علامّه طباطبایی و حضرت امام خمینی رحمه‏الله برقرار بوده است؛ چرا که هر دو از هوا و هوس به دور بودند و نسبت به یکدیگر احترام می‏گذاشتند. «رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قدیم برقرار و علامّه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. وی نسبت به اوضاع جامعه بسیار ناراضی و از شاه و رژیم او منزجر بود. یک‏بار به ایشان گفته شد که شاه تصمیم گرفته است دکترای فلسفه به شما بدهند. ایشان خیلی ناراحت شدند و اعلام کردند به هیچ وجه تن به قبول چنین چیزی نخواهند داد... و در پایان، پس از اصرار زیادِ رئیس دانشکده الهیات آن زمان گفتند: «من از شاه هیچ ترسی ندارم و حاضر به قبول دکترا نیستم».

توجه به جهان اسلام و بررسی وضعیت حال و آینده مسلمانان از نشانه‏های بارز مفسر و فیلسوف فرزانه، مرحوم علامه طباطبایی رحمه‏الله بود. او در سال‏های دهه بیست و سی نقش حساسی در هدایت جامعه داشت. با هجوم شبهاتِ دشمنان دین و اهل بیت عصمت و طهارت علیه‏السلام سلاح قلم به دست گرفت و در برابر توطئه‏های فرهنگی معاندان مردانه ایستاد و زیرکانه شبهات را پاسخ گفت و فلسفه مادی و افکار غربی را پوچ و بی‏مقدار جلوه داد. هدایت گروه‏های مختلف جامعه، به‏ویژه جوانان، کار کم‏نظیری بود که «علامّه» یارای آن را داشت و به خوبی از عهده آن برآمد. پس از رحلت آیة اللّه‏ بروجردی رحمه‏الله حکومت اسلامی موضوع درس علامّه گردید و مقالاتی در این زمینه نگاشت و در آن‏ها توانایی حکومت اسلامی را در اداره جامعه اثبات کرد.

آیت اللّه‏ ابراهیم امینی که مدت سی سال با علامّه طباطبایی مأنوس بوده و افتخار شاگردی علامّه را دارد، درباره خصوصیات اخلاقی آن اندیشمند کم‏نظیر جهان تشیع چنین نوشته است: «علامّه انسانی وارسته، مهذّب، خوش اخلاق، مهربان، عفیف، متواضع، مخلص، بی‏هوا و هوس، صبور، بردبار، شیرین و خوش مجلس بود. من در حدود سی سال با استاد حشر و نشر داشتم... به یاد ندارم که در طول این مدت حتی یک بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچک‏ترین سخن تند یا توهین‏آمیزی را بر زبان جاری سازد. خیلی آرام و متین درس می‏گفت و هیچ‏گاه داد و فریاد نمی‏کرد. خیلی زود با افراد انس می‏گرفت و صمیمی می‏شد... گاهی که به عنوان استاد مورد خطاب قرار می‏گرفت می‏فرمود: «این تعبیر را دوست ندارم. ما این‏جا گرد آمده‏ایم تا با تعاون و هم‏فکری، حقایق و معارف اسلامی را دریابیم».

علامّه طباطبایی رحمه‏الله در مدت عمر گران‏مایه خود خدمات ارزنده‏ای به عالم تشیع تقدیم کرده. وی پس از کسب علوم عالی، بر کرسی تدریس نشست و با کمال دقت و حوصله مسائل و مباحث علمی را به شاگردان خویش تعلیم داد. در پای درس این اندیشمند پرآوازه جویندگان خوش استعدادی می‏نشستند و از نور علم و معرفت دل‏های خود را جلا می‏دادند. شهید مرتضی مطهری، شهید سیدمحمّد حسینی بهشتی، امام موسی صدر، آیت‏اللّه‏ ناصر مکارم شیرازی، شهید محمد مفتح، آیت اللّه‏ محمدتقی مصباح یزدی، آیت‏اللّه‏ حسن حسن‏زاده آملی، آیت‏اللّه‏ عبداللّه‏ جوادی آملی، آیت اللّه‏ ابراهیم امینی و ده‏ها نفر از بزرگان و فرهیختگان کنونی حوزه‏های علمیه شیعه از جمله شاگردان علامه طباطبایی رحمه‏الله می‏باشند.

علامّه طباطبایی رحمه‏الله در دوران حیات ارزشمند خویش، به رغم فرصت کم و مشاغل زیاد، توانست آثار ماندگاری از خویش به یادگار بگذارد، که تفسیر گران‏سنگ المیزان به دلیل اهمیت فوق‏العاده آن بیش از همه مورد توجه اندیشمندان و پژوهشگران قرار گرفته است. این اثر ماندگار ثمره بیست‏سال تلاش شبانه‏روزی علامّه است. نقطه آغازین این تألیف به برکت ژرف‏نگری در روایات بحارالانوار بود. علامّه سبک این تفسیر را از مرحوم قاضی آموخت و در قم عملی ساخت. دیگر اندوخته‏های علمی و تألیفات گران‏سنگ علامّه که به نسل‏های پس از خویش هدیه کرده است عبارتند از: بدایة الحکمة، نهایة الحکمة، اصول فلسفه و روش رئالیسم، حاشیه بر کفایة، شیعه در اسلام، خلاصه تعالیم اسلام، روابط اجتماعی در اسلام، بررسی‏های اسلامی، آموزش دین، سُنَن النبی، لُبّ اللّباب، حاشیه بر اسفار و... که هریک به‏سان مشعلی فروزان می‏درخشند و مایه هدایت طالبان حقیقت می‏باشند.

بیست و چهارم آبانماه 1360 ش بود که خبر وفات مفسر بزرگ و اندیشمند سترگ، علامه طباطبایی به گوش همگان رسید. این خبر اندوهبار، امت خداجو و فضلا و دانشوران حوزوی را آشفته ساخت. حضرت امام خمینی رحمه‏الله ضمن اظهار هم‏دردی، با برپایی مجلس ختم برای مرحوم علاّمه، این ضایعه اسفناک را تسلیت گفتند و در پی آن دیگر مراجع و شخصیت‏های علمی، مذهبی و اجتماعی در این ما تم جانکاه به سوگ نشسته، مراسم بسیاری برپا کردند.
منبع: ماهنامه گلبرگ



معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله