تاریخچه مختصر بهائیت (2)
بابیت
سید علی محمد شیرازی، بنیانگذار فرقه بابی در روز اول محرم سال 1235 ق، (عصر سلطنت فتحعلی شاه) در شیراز متولد شد. با تولد سید علی محمد پدرش سید محمد رضا از دنیا رفت و در دامن دائیش میرزا سیدعلی تاجر پرورش یافت. (1)سید علی محمد، در هشت سالگی به مکتب خانه «شیخ محمد عابد» رفت. شیخ عابد دارای اعتقادات متعصبانهی «شیخی گری» و از پیروان شیخ احمد احسایی بود. علی محمد در نزد شیخ خواندن و نوشتن فارسی و عربی و اندکی از علم حساب و قرائت قرآن مجید و سایر علوم را آموخت. (2) گرچه پیروان او اصرار دارند که سید علی محمد درس نخوانده تا به اصطلاح او را امی قلمداد کنند و با این ادعا بتوانند معجزه بودن سخنان و کلماتی را که از زبان او جاری شده ثابت کنند و همه را آیات و وحی خدا بدانند، ولی مدارکی در دست است که نشان میدهد او مدتی برای تحصیل و درس خواندن به مکتب رفته است. (3) از جمله نبیل زرندی (مورخ مشهور بهائیان) در این باره مینویسد:
«خال (دایی) حضرت باب، ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد برد، هر چند حضرت باب، به درس خواندن میل نداشتند ولی برای این که به میل دایی بزرگوار رفتار کنند، به مکتب شیخ عابد تشریف بردند، شیخ عابد مرد پرهیزکار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی به شمار میرفت. »(4)
علیمحمد در پانزده سالگی به تجارت خانهی دائی خود در بوشهر رفت و طی پنج سال اقامت در آن جا، به تجارت مشغول شد. (5) در همان اوقات که در بوشهر گاهی بالای پشت بام میرفت، سرش را برهنه میساخت و از هنگام ظهر تا عصر زیربوق آفتاب میایستاد و اوراد و اذکار میخواند و در نتیجه نالههای شدیدی بر او غلبه میکرد و نصایح دائی او هیچ تأثیری در وی نداشت. سرانجام دائیش خشمگین شد و با مشورت برادران و فامیل خود او را به کربلا و نجف فرستاد تا شاید در اثر تغییر آب و هوا از این مرض بهبود و شفا حاصل کند. (6)
سید علیمحمد شیرازی، در بیست سالگی راهی کربلا شد و مدت زمان کوتاهی در مجالس درس سید کاظم رشتی شرکت کرد (7) و در محل درس او حاضر شد. بدین جهت میتوان اساس معارف او را متأثر از معارف شیخیه و صوفیه دانست. (8) مرحوم عبدالحسین آیتی (آواره) نقل میکند:
«سید علیمحمد در کربلا به درس سید کاظم رشتی میرفته، شاگردان سید کاظم از جمله ملاحسین بشرویه (از اولین یاران باب) با او آشنایی داشتهاند.» (9)
به گفتهی تنکابنی:
«میرعلیمحمد به درس او میآمد و قلم و دواتی داشت و هر چه سید میگفت از رطب و یا بس مینوشت.» (10)
البته در این جا لازم به ذکر است که مورّخینی مانند احمد کسروی (11) و فریدون آدمیت (12)، بابی گری را جنبشی خود جوش اجتماعی به اصطلاح دینی و ناوابسته به قدرتهای استعماری معرفی میکنند و نفوذ استعمار در این فرقه را از زمان انشعاب بابی گری به دو فرقه ازلی و بهائی میدانند. (13)
از سوی دیگر میان برخی از مورخین در اینکه ریشه بابیها روسی است یا انگلیسی، اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که پیگیری ادعاهای ارتباط با امام زمان (عج) و واسطه بودن شیخ احمد احسایی و سپس سیدکاظم رشتی است که منجر به شیخی گری کریمخان کرمانی و میرزا شفیع تبریزی و سپس به بابی گری سید علیمحمد شیرازی گردید و بر این باورند که ملاحسین بشرویه که مدتی در مشهد و مدتی در بین النهرین جزء شبکه جاسوسی انگلیسی، زیر نظر آرتور کونولی که به اتفاق سید کرامت هندی از هندوستان به ایران آمدند، کار میکرده، فکر بابی گری را به سید علیمحمد شیرازی القا کرد و در ترویج ادعای او مساعی فراوانی به خرج داد. (14)
گروهی دیگر ریشه بابی گری را روسیه تزاری میدانند، اینها به اتکای نوشته شاهزاده دالگورکی که در تاریخ شروع فتنه باب عضو سفارت روس در ایران بوده و پس از سقوط تزارها و روی کار آمدن بلشوریکها، خاطرات خود را در مجله مشرق منتشر کرده و ضمن آن سفارت روس را عامل اصلی ایجاد فرقه بابیه و بهائیه معرفی کرده است، عامل فتنه را روس میدانند. (15)
هر دو دسته مورّخین دلایل غیرقابل انکاری را برای اثبات ادعای خود آوردهاند ولی با کمی دقت به مجموع نوشتهها و قرائن به دست میآید که هر دو هر یک به نوعی در تخم ریزی و انعقاد نطفه بابیه شرکت داشتهاند. باید در نظر داشت که روس و انگلستان به عنوان دو کشور استعمارگر دشمن هم نبودند بلکه رقبایی برای کسب منافع بیشتر از کشورهای تحت استعمار به شمار میآمدند که گاه حتی غیرمستقیم خود، که به همکاری با یکدیگر میپرداختند.
پس از آنکه سید علیمحمد، ادعای باب امام زمانی خود را اعلام کرد، کارگزاران استعمار روسیه، تمام تلاش خود را در حمایت از باب به کار گرفتند، آنها با ترفندهای مختلف، سعی در جلب نظر شاگردان و پیروان سید کاظم رشتی نمودند، ولی در این راه موفقیت چندانی به دست نیاوردند و فقط هجده نفر از آنان که بعداً براساس حروف ابجد به «حی» معروف شدند با وی همراهی کردند. (16) سپس سید علیمحمد به طرف بصره و از آنجا به بوشهر رفت، در اثر سروصدایی که یاران وی پدید آوردند، مورد تعقیب حکومت شیراز قرار گرفت و پس از دستگیری در مجلسی که برای محاکمهی وی در حضور علمای شیراز تشکیل گردید، حاضر شد و کلیهی دعاوی خود را انکار کرد و گفت:
«لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند...». (17)
پس از این جریان به واسطهی ارتباط پنهانی با حاکم اصفهان، منوچهرخان گرجی (18)، از شیراز گریخت و به اصفهان پناهنده شد و تا هنگام مرگ منوچهر خان با وجود اصرار دولت مرکزی به اعزام باب، در پناه منوچهر خان زیست. (19) در اصفهان باب به توصیه منوچهر خان کمتر در انظار ظاهر میشد. غیبت باب از انظار و توجه روز افزون حکمران اصفهان نسبت به این امر و برخی عوامل و مقتضیات اجتماعی آن عصر بر اهمیت باب افزوده و مریدان او را بیش از پیش به حمایت و طرفداری او واداشت. (20)
با توجه به اینکه منوچهرخان هیچ پیشینهای با باب نداشت و از سوی دیگر باب در شیراز متهم به برپایی آشوب و بلوا بود و به دستور حاکم شیراز تحت نظر قرار داشت، چرا چنین کسی مورد حمایت و پشتیبانی بیدریغ حاکم گرجی نسب و مسیحی مذهب اصفهان قرار میگیرد و آیا پافشاری در نگهداری باب و سرپیچی از فرمان حکومت مرکزی، جز به پشت گرمی دول بیگانه امکان پذیر بود؟
علی اصغر شمیم (نویسنده کتاب ایران در سلطنت قاجار) علت حمایت معتمدالدوله از باب را در دشمنی وی با روحانیون میداند و مینویسد:
« او از اهالی گرجستان که علاقهای به مذهب شیعه نداشت و از قدرت فوق العادهی روحانیون سخت ناراحت بود و به همین دلیل تصمیم گرفت برای تضعیف قدرت روحانیون سید علیمحمد را نزد خود نگه دارد.» (21)
در ربیع الاول سال 1263 ق، معتمدالدوله از دنیا رفت و با مرگ او گرگین خان، حاکم جدید اصفهان به دستور دولت مرکزی سید علیمحمد را روانهی تهران کرد، ولی حاج میرزا آقاسی (صدر اعظم وقت) صلاح ندید که علیمحمد باب به تهران وارد شود لذا دستور داد وی را به زندان ماکو و چهریق ببرند. (22) و همین دوری علیمحمد شیرازی از مردم باعث شد که استعمارگران نهایت بهره را از این فرصت برده و شایعه ظهور باب و امام زمان (عج) را در بین مردم افزایش دهند. در طول این مدت همواره یاران باب آشکارا و پنهانی با وی در تماس بودند و اغتشاشاتی را در گوشه و کنار به وجود میآوردند که منجر به قتل گروه بسیاری از مسلمانان بیپناه شد. یکی از این حوادث شورش ملاحسین بشرویه (از یاران باب) بود. با توجه به آنچه در روایات شیعه آمده که در هنگام ظهور امام زمان (عج) گروهی از خراسان به رهبری سیدی خراسان و با پرچمهای سیاه رنگ به یاری حضرت خواهند شتافت. (23)
ملاحسین با سوء استفاده از این مطلب در روستاهای آن منطقه، شایعهای مبنی بر ظهور امام زمان (عج) رواج داد. مردم ساده دل روستایی که از ظلم و جور حکومت و اربابان خود به ستوه آمده بودند، برای این که به افتخار رکاب امام زمان (عج) برسند از یکدیگر سبقت میجستند. دسته دسته به ملاحسین بشرویهای پیوستند، تا برای نجات سید علیمحمد باب، ابتدا به پایتخت و پس از آن به آذربایجان بروند. زمانی که خبر این هجوم به شاه قاجار رسید به سرعت دستور داد سربازان حکومتی به جانب خراسان گسیل شوند و سربازان، در نزدیکی قصبه بسطام- حوالی شاهرود کنونی- روستائیان را قلع و قمع نمودند. (24)
در سال 1264 ق که هنوز علیمحمد باب زنده بود و در زندان ماکو روزگار میگذرانید، گروهی از پیروان وی که غالباً شیخی مذهب بودند، در دشت بدشت گرد آمدند تا دربارهی رهایی علیمحمد باب از زندان با یکدیگر رایزنی کنند. (25)
در این دشت، میرزا حسینعلی (26)، در مدت بیست و دو روز حدود هشتاد نفر که عموماً از بابیان خراسان، مازندران و قزوین بودند را میزبانی کرد و کلیه مخارج حاضرین را به عهده میگیرد که هزینه قابل توجهی را به دنبال داشت. حال این سؤال مطرح میشود که قرار است چه سودی در قبال این خرج کلان نصیب بهاء الله گردد. (27)
در حقیقت گردآوران بدشت سه نفر بودند؛ میرزا حسینعلی، محمدعلی بارفروش و قره العین (28) کیمتهی سه نفرهای را تشکیل دادند که شبها به رایزنی میپرداختند و صبحها نتایج آن را به صورت فرامینی به بابیان ابلاغ میکردند. (29) در این اجتماع بود که سخن از نسخ شریعت اسلام رفت و قره العین بدون حجاب و با آرایش و زینت به مجلس وارد شد و حاضران را مخاطب ساخت که امروز روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد تا آن زمان پیروان باب، احکام اسلام را نشکسته بودند و علیمحمد شیرازی را مهدی موعود مسلمانان میپنداشتند. اما این اقدام قره العین مایهی حیرت همگان را فراهم ساخت. (30)
دولت مرکزی برای رفع فتنه باب و شورشها تصمیم گرفت که محرک اصلی یعنی باب را محاکمه کند و نتیجتاً باب در حضور ولیعهد (ناصرالدین میرزا) از کلیهی دعاوی خود مجدداً توبه و استغفار نمود. (31)
پس از مرگ محمدشاه قاجار، ناصرالدین میرزا بر تخت نشست و امیرکبیر زمام امور کشور را بدست گرفت. در آن هنگام بابیها در چند نقطهی ایران، شورش و آشوب به راه انداخته و به قتل و غارت مردم میپرداختند. امیرکبیر برای فرونشاندن فتنه باب و بازگرداندن امنیت در کشور سعی کرد با معرفی کامل باب او را رسوا و مفتضح کند ولی در جریان کار دریافت که این کار غیرممکن است و معتقد شد که تا باب زنده است، هر روز شورشی از گوشهای بروز خواهد کرد و عدهای را گمراه خواهد نمود. لذا علیرغم فشارها و مخالفتهای خارجیها، تصمیم گرفت، او را از میان بردارد. لذا فتوای قتل باب را از علماء گرفت و در روز 28 شعبان 1266 ق، در شهر تبریز، مقابل ارک دولتی او را به دار آویخت. (32)
از نکات قابل جالب اعدام باب توجه ویژه سفیر روس به اعدام باب میباشد. زمانی که علیمحمدباب در تبریز اعدام شد و جسدش را در خنداق انداختند. صبح روز بعد، کنسول روس در تبریز به کنار خندق آمد و توسط نقاش کنسولخانه، به تصویربرداری از جسد باب پرداخت. (33) به احتمال زیاد سفیر روس، تصویر جسد باب را برای تکمیل پرونده باب میخواست.
اقدامات امیرکبیر در رفع فتنه باب، باعث کینه با بیان از روی شد به طوری که برخی از نویسندگان این قشر درصدد خدشه دار ساختن چهره امیر برآمدند. این تاریخ نگاران «ماسون» و مراکز تاریخی وابسته به انگلیس، در طی دوران یکصد سال اخیر به مقام امیر تاخته و حقایق را وارونه جلوه و تاریخ را تحریف نمودهاند.
برای نمونه عباس امانت (34) در کتاب قبله عالم سعی نموده چهرهای متفاوت از آنچه هم اکنون از امیرکبیر در افکار عمومی مردم ما وجود دارد به نمایش گذارد. امانت در این کتاب تلاش میکند، چهره استقلال طلب امیرکبیر را به شدت مخدوش سازد و آنچه امیرکبیر در طول مدت قریب به سه سال صدارت خود به آن اهتمام ورزید و توانست تا حدود زیادی اعتبار از دست رفته کشور را باز گرداند، زیر سؤال ببرد. (35) وی از همان ابتدا امیرکبیر را شخصیتی مرعوب در مقابل انگلیس عنوان میدارد و مینویسد:
«میرزا تقی خان در مقابل پشتیبانی روسها از قهرمان میرزا، عقیده داشت که بدون رضایت انگلیسیها هیچ کس نمیتواند در این جا فرمان براند و هیچ پادشاهی نمیتواند مملکت را اداره کند. وخامت اوضاع آذربایجان و نگرانی از سرنوشت ناصرالدین میرزا تقی را بر آن داشت که این مطلب محرمانه را با کنسول بریتانیا در میان گذارد و علاوه بر آن، خواستار مداخله انگلیسیها بشود.» (36)
این سخن امانت در حالی است که میرزا محمدتقی خان امیرکبیر، صدراعظم عصر ناصری در رویارویی با استعمار و عوامل آن، توانست تحولی در جامعه پدید آورد. در میان حوادث، وقایع، جریانات آن دوران «پیدایی»، «گسترش» اغتشاش، ترور، درگیری توسط با بیان معضل امنیتی، سیاسی، فرهنگی، اعتقادی جامعه گردید.
در این حرکت دستهای نامرعی استعمار، خاصه فعال شدن دو سفارتخانه «روس»، «انگلیس» که به احتمال قوی در پدید آوردن و موج سواری در گسترش فعالیت جواسیس انگلستان گوی سبقت را از روسها برده ... در جامعه هر روز مسئله جدیدی پدید میآورد.
امیرکبیر در این هنگام با نگاه عمیق، دقیق، سنجیده به مهار کردن و خاموش نمون «فتنه با بیان» پرداخت. از یک سوی با تشکیل مجلس «مناظره» توسط علما و بحث، مباحثه و مجادله با علیمحمد باب که مدعی «بابیت» و «مهدویت» بود، توانست بطلان ادعای باب را آشکار سازد و از سوی دیگر توجیه و آگاهی دادن به جامعه.
و هنگامی که باب اعتراف به خطا، کژراهه، بیراهه و بطلان خود نمود، امیر دستور اعدام باب را توسط محکمه خواستار شد و از این رهگذر ضربهای به استعمار و عوامل آن وارد آورد و زمینهی تحول در جامعه را سرعت بخشید.
نکته قابل تأمل که درباره علیمحمد شیرازی وجود دارد، تناقض در ادعاهای مطرح شده از جانب وی میباشد. سید علیمحمد در آغاز امر، خود را ذکر و باب امام شمرده و نام دوازده امام شیعیان و پدران وی را تا علی ابن ابیطالب به صراحت یاد میکند (37) و در گفتگوهای خصوصی به اطرافیان خود، چنین میگوید:
«من مبشر ظهور امام زمان و باب او هستم و هر کس که به ظهور حضرت مهدی (عج) اعتقاد و ایمان دارد باید ابتدا با من که باب او هستم بیعت کند.» (38)
ولی با کمال شگفتی پس از مدّتی ادّعایش را فراتر میبرد و ابتدا ادّعای مهدویت و پس از آن ادعای ربوبیت و احکام قرآن را به گمان خود نسخ و قوانین دیگری ابداع و اختراع میکند. چنان که در مجلس تبریز به صراحت ادعای «مهدویت» نمود و چنین اظهار میکند که:
«من همان قائم موعودی هستم که هزار سال منتظر او هستند.» (39)
سیر تصاعدی ادعاهای علیمحمد باب و گردآمدن به دور او، هر انسان فهیم و آگاهی را متعجب میکند که چگونه افکار متشتت و علم بدون تهذیب یک طلبه معمولی را به سویی سوق میدهد که ابتدا ادعای بابیت و نیابت از امام زمان (عج) نموده و سپس مدعی نبوت و رسالت از جانب خداوند میگردد و بالاخره کار به جایی میرسد که خود را همان ذات پروردگار میداند؟
از باب چندین اثر به جای مانده، از جمله آن کتابی در تفسیر سوره یوسف (علیه السلام)، به نام قیوم الاسماء است که در این کتاب، خود را از پیامبر اسلام (ص) نیز بالاتر دانسته و در توجیه آن میگوید:
«به دلیل آن که مقام محمد (ص) مقام الف بود مقام من نقطه!!!» (40)
همچنین مجموعه بعضی خطابات و پارهای کلمات عربی نظیر صحیفه بین الحرمین که بین مکه و مدینه نوشته شده و کتاب بیان (مشهورترین کتاب باب) که به عربی و فارسی نوشته شده در دست است. بابیان این کتاب را، کتاب آسمانی میدانند و معتقدند این کتاب به باب وحی شده است. (41)
پینوشتها:
1- زعیم الدوله تبریزی، فتنه باب، ص 89
2- مصطفی حسینی طباطبائی، ماجراب باب و بهاء، ص 30؛ مرتضی امین نیا، آشنایی با بهائیت، صص 43-42.
3- حجت الاسلام محمد محمدی اشتهاری، بابیگری و بهائیگری، صص 40-39.
4- عبدالحمید اشراق خاوری، مطالع الانوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، صص 64-63.
5- مرتضی امین نیا، آشنایی با بهائیت، ص 43.
6- زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، صص 90-89.
7- مرتضی امین نیا، آشنایی با بهائیت، ص 45
8- مرتضی آخوندی، بهائیت چه میگوید، ص 3
9- عبدالحسین آیتی، کواکب الدریه، صص 70-69.
10- محمدرضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال، ص 85.
11- احمد کسروی که خود از مخالفان اسلام، تشیع، روحانیت بوده با نگرش ناسیونالیسم غربی به جریان بابی گری مینگرد.
12- دکتر فریدون آدمیت فرزند میرزا عباسقلی قزوینی مؤسس جریان فراماسونری و جامع آدمیت که خود از مدافعان تفکر اومانیستی و ماتریالیستی میباشد.
13- احمد کسروی بهائیگری، صص 121-122 و فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران، صص 443-444.
14- مراجعه شود به: آرتور کونولی، سفری به شمال هند از انگلستان، روسیه، فارس و افغانستان، که در سال 1834 میلادی منتشر شده است و. و یا ؛Narrative of a mission (Rev. Joseph Wolff (1795-1862 Captain to ascertain the fate of Colonel Stoddart and, in the years 1843-1845, Bokhara to 1845, J. W. Parker, london. conolly
15-حجت الاسلام علی اکبر هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، ص 209.
16- مرتضی امین نیا، آشنایی با بهائیت، ص 50
17- حجت الاسلام محمد محمدی اشتهاری، بابیگری و بهائیگری، ص 48
18-منوچهر خان گرجی (معتمدالسلطنه) از رجال مشهور دوره سلطنت فتحعلیشاه و محمد شاه قاجار بوده است. وی جزء اسرائی بود که آقا محمدخان قاجار در سال 1209 ق، از تفلیس به ایران اورد و ارمنی میباشد. منوچهر خان در دوره فتحعلی شاه به دستگاه حکومت و دربار قاجار راه یافت؛ در تاریخ 1229ق، به سمت پیشکاری یحیی میرزا حاکم گیلان منصوب میشود و در سال 1242ق، به منصب ایشک آقاسی (حاجب دربار شاه، داروغه دیوانخانه) ارتقاء و به لقب معتمدالدوله مفتخر گشت و در سال 1252 ق، به حاکم اصفهان میشود. در دوره محمدشاه در فارس، اصفهان، کرمانشاه در پستهای گوناگونی مشغول خدمت بود و در ربیع الاول 1263 ق، در ایامی که والی اصفهان بود از دنیا میرود. مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، ج4، صص 159-162.
19- امان الله شفا، نامهای از سن پالو، ص 14
20- علی اصغر شمیم، ایران در سلطنت دوره قاجار، ص 154.
21- محمدرضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال، ص 86.
22- حجت الاسلام محمد محمدی اشتهاردی، بابیگری و بهائیگری، ص 50
23- امان الله شفا، نامهای از سن پالو، ص 14
24- مرتضی امین نیا، آشنایی با بهائیت، ص 52
25- مصطفی حسینی طباطبائی، ماجرای باب و بها، ص 133.
26-یکی از یاران باب میباشد که پس از مرگ باب ادعای جانشینی باب را میکند که نهایتاً فرقه بهائیه را به وجود میآورد.
27- مطالع الانوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه و تلخیص اشراق خاوری، ص 285.
28- طاهره قزوینی (قره العین) دختر ملا صلاح برغانی و عروس شیخ محمدتقی برغانی، در سال 1233ق، در قزوین در یک خانواده مهم روحانی قزوین به دنیا آمد بعد از تحصیل فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب به آثار شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی روی آورد علاه وی به شیخیه تا جایی بود که برای دیدار سید کاظم همسر و فرزندان خود را رها میکند و راهی کربلا میشود اما به علت فوت سید موفق به دیدار وی نمیشود و به وسیله دولت عثمانی به قزوین فرستاده میشود. بعد از گذشت یک سال و با کشته شدن پدر شوهرش به دست پیروان باب به اتهام همکاری در قتل ملامحمد برغانی زندانی میشود که با طرح نقشهای از جانب حسینعلی نوری و کمک با بیان از زندان فرار میکند و در بدشت به بابیان میپیوندد. سرانجام پس از واقعه سوء قصد به جان ناصرالدین شاه قرة العین و عدهای دیگر از بابیان دستگیر و به اعدام محکوم شدند. حاجی میرزا جانی کاشانی، نقطه الکاف، صص 240-241.
29- سید محمدباقر نجفی، بهائیان، ص 545
30- محمد نبیل زرندی، تاریخ نبیل زرندی، صص 271-273
31- امان الله شفا، نامهای از سن پالو، صص 15-14.
32- حجت الاسلام علی اکبر هاشمی رفسنجانی،امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، ص 220
33- مطالع النوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاوری،صص 304-303.
34-عباس امانت در سال 1326 در ایران متولد شد. وی در سلا 1971 م، لیسانس خود را از دانشگاه تهران گرفت و سپس با ادامه تحصیل در دانشگاه آکسفورد، موفق به اخذ دکترا در سال 1981م، گردید.
35- عباس سلیمی نمین، نقد بررسی دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، ص 36
36- عباس امانت، قبله عالم، ترجمه حسن کامشاد، ص 82
37- مصطفی حسینی طباطبائی، ماجرای باب و بهاء، ص 46.
38- محمد امین نیا، آشنایی با آئین بهائیت، ص 58.
39- مصطفی حسینی طباطبائی، همان، ص 47.
40-علیمحمد باب، تفسیر سوره یوسف، به نقل از محمد امین نیا، آشنایی با آئین بهائیت، ص 58.
41- محمدامین نیا، همان،ص 62.
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}