نویسنده: رسول سعادتمند




 

هر کاری را که لازم بدانم می‎کنم

دکتر حسن حبیبی:

شب، حدود ساعت 8 یا 8/5 بود که مأموران پلیس مراجعه کردند و گفتند مطالبی داریم که باید در خصوص اقامت امام به اطلاع ایشان برسانیم. پاسخ داده شد که: اگر می‌خواهید بدانید که آیا ایشان به فرانسه آمده‌اند یا نه، مسأله روشن است و ما می‎گوییم بلی امام هستند که به فرانسه آمده‌اند، اما اگر مقصد دیگر و حرف و سخنی دیگر دارید باید دقیقاً معلوم شود که اختیارتان چه اندازه است و از جانب چه کسی صحبت می‎کنید. گفتند ما می‎رویم و با پاسخ به این پرسش‌ها برمی‌گردیم. شب بعد آمدند و گفتند که ما از طرف مقامات عالی فرانسه می‎خواهیم مطالبی به اطلاع شخص امام برسانیم. پرسیدیم که این مقامات عالی را معرفی کنید. گفتند این امر را در خدمت امام روشن خواهیم کرد. گفتیم امام که به زبان فرانسه سخن نمی‎گویند، گفتند ما در حضور ایشان مطالب را بیان می‎کنیم و شما ترجمه خواهید کرد. خدمت امام مطلب عرض شد، ایشان فرمودند مانعی ندارد. به هر حال مأموران آمدند و نشستند و اولین حرف آن‌ها این بود که از طرف مقامات عالی آمده‌اند و بنا دارند که برخی مطالب را خدمت امام بگویند. گفتیم حالا می‎توانید بگویید کدام مقامات؟ تلویحاً گفتند از طرف شخص رئیس جمهور فرانسه مأمورند که این نکات را به عرض امام برسانند: اول این که می‎خواستیم بدانیم آیا امام قصد اقامت طولانی در فرانسه را دارند یا نه؟ ثانیاً این که آیا حضرت ایشان اطلاع دارند که مطابق مقررات فرانسه باید از هرگونه فعالیت سیاسی و تبلیغاتی خودداری کنند؟ پرسیدیم فعالیت تبلیغاتی چیست؟ گفتند: ایشان نباید سخنرانی و مصاحبه رادیویی و تلویزیونی بکنند. مطلب به عرض امام رسید. ایشان قاطعانه فرمودند: «نخیر، من هر جا که هستم هر کاری را که لازم بدانم می‎کنم. البته من بنا ندارم که در فرانسه بمانم و هر وقت که وسایل فراهم شود از اینجا خواهم رفت.» بعد ما شروع کردیم به سؤال کردن از مأموران پلیس که، خوب اگر امام از اینجا نامه‌ای بنویسند و از کشور فرانسه پست شود آیا از نظر شما اشکالی دارد، حضرات که متوجه مطلب نبودند، گفتند: نه، چه اشکالی دارد. گفتیم اگر مطلبی را ایشان در حضور نزدیکان خودشان بفرمایند و ضبط شود و این مطلب به خارج از فرانسه منتقل شود، آیا مخالفت مقررات فرانسه است؟ گفتند: نه، فرانسه جلوی آزادی‌های اساسی فردی را نمی‎گیرد و این امور اشکالی ندارد و اصلاً ما فقط آمده‌ایم بگوییم ایشان در فرانسه نباید تبلیغات سیاسی داشته باشند. گفتیم: اگر خبرنگاران غیر فرانسوی از ایشان سؤالاتی بکنند و ایشان پاسخ بدهند و این مطلب در خارج از فرانسه منتشر شود، اشکالی دارد؟ باز گفتند: نه، ما این مطالب را با توجه به نظری که از این سؤالات بود خدمت امام گفتیم و ایشان فرمودند: «بسیار خوب، ما هم قصدمان همین کارهاست.» به هر حال به مأموران پلیس گفتیم که امام نظر خود را بیان کردند، اگر مطلب دیگری دارید بگویید، گفتند: مطلب ما همین بود. اگر امام مطلبی دارند بفرمایند، امام فرمودند:
«عراقی‌ها به من گفتند می‎توانید در عراق بمانید به شرط آن‌که فعالیت نداشته باشید و جواب من به آن‌ها این بود که من هر جا که باشم باید به وظیفه خودم عمل کنم. من در این دنیا جز به یک محل کوچک برای نشستن به چیز دیگر نیاز ندارم و این مقدار جا در این عالم به هر حال پیدا می‎شود، اما دولت عراق باید توجه داشته باشد که دولت ایران می‎خواهد که من در عراق نباشم و فعالیت نکنم و دولت عراق را زیر فشار گذاشته است و نظر خود را به وی تحمیل می‎کند و اگر عراق مستقل است باید زیر بار این امر نرود. عراقی‌ها گفتند که اگر از عراق بروید به کجا خواهید رفت و من گفتم به جایی می‎روم که زیر سلطه‌ی ایران نباشد و نخواهد استقلال خود را از دست بدهد.»
پس از این‌که مأموران پلیس رفتند، خدمت ایشان عرض شد که به محض آن‌که امام مصلحت ببینند ترتیب مصاحبه مفصلی را خواهیم داد و اگر به فرض، فرانسه مزاحم کار شد و یا مانع اقامت گردید، به کشور دیگر خواهیم رفت و خلاصه شهر به شهر و کشور به کشور پیش خواهیم رفت، تا آن‌جا که خدا بخواهد و بتوانیم، و ایشان با قاطعیت و در عین حال خوشحال از این طرز کار فرمودند: «بله، همین کار را اگر لازم شد خواهیم کرد.» (1)

وظیفه ما عمل به احکام الهی است

پروفسور حامد الگار:

زمانی بعضی از دوستان من که در پاریس به ملاقات آیت الله خمینی می‎رفتند از ایشان سؤال می‎کردند آیا فکر نمی‎کنید این خطر وجود دارد که ادامه‌ی این خونریزی و قربانی دادن‌ها در دل‌های مردم یأس و دلسردی ایجاد کند؛ به طوری که اصل نهضت از بین برود؟ آیا بهتر نیست کمی دست نگهدارید و به ترتیبی در صدد اصلاح موقتی رژیم موجود برآیید؟ آیت الله خمینی در پاسخ، همین قدر گفتند که: «وظیفه ما عمل به احکام الهی است و این دیگر به عهده‌ی خداست که نتیجه‌ی اعمال ما در زمان حیات ما یا پس از آن تحقق یابد.» (2)

اگر هیچ کس نگوید، من می‎گویم

دکتر حسن حبیبی:

امام در پاریس می‎فرمودند: «اگر تمامی افراد بگویند شاه برود، من هم با آن‌ها می‎گویم شاه باید برود، اگر افراد معدودی باشند که این مطلب را بگویند، باز هم با آن‌ها می‎گویم شاه باید برود و اگر هیچ کس نگوید شاه برود، باز من می‎گویم شاه باید برود، چون این امر به دلخواه من نیست که بگویم یا نگویم، گفتن، یک تکلیف الهی است؛ این وظیفه است.» (3)

نزد خدا چه جوابی بدهم؟

حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی:

آن روزها که با امام در مورد قائم مقام رهبری مذاکره و مباحثه داشتیم، در جلسه‌ای هیجانی، وقتی دوستان اصرار می‎کردند که صبر کنیم، ایشان با چشمانی نگران به حضار نگاه کردند و فرمودند: «من برای عمر خودم خیلی فرصت طولانی نمی‎بینم و وظیفه‌ی خود می‎دانم که این مسأله را حل کنم. من می‎دانم که بعد از من اگر این کار را انجام ندهم، چه پیش خواهد آمد. از من نخواهید کاری بکنم که وقت حضور نزد خدا، جوابی نداشته باشم.» آن موقع این جملات را خیلی جدی نگرفتم، ولی خیلی طول نکشید که فهمیدم ایشان گویا چیزهایی را در مورد خاموشی عمر خود احساس کرده بودند. (4)

به تکلیف شرعی‌ام می‎پردازم

حجت الاسلام والمسلمین علی‌اکبر آشتیانی:

روزی چند تن از ائمه‌ی جمعه شهرستان‌های مختلف، از جمله شهدای محراب آیت الله صدوقی و آیت الله مدنی و عده‌ای دیگر در ارتباط با عزل بنی صدر خدمت امام رسیدند. این عده پس از بازگشت از محضر امام خوشحال به نظر می‎رسیدند، کنجکاوانه پرسیدم چه شده که شما این قادر خوشحالید؟ پاسخ دادند که امام فرموده‌اند: «چنانچه حجت شرعی تمام شده باشد، درنگ نخواهم کرد. بدانید که خلع بنی صدر لحظه‌ای به طول یک دقیقه بیش نخواهد بود.» حضرت امام به مخاطبان خود فرموده بودند:
«شما خیال نکنید که من از هیاهو و جنجال می‎ترسم، اگر تمام این جمعیت که در حسینیه حاضر می‎شوند و فریاد برمی‌آورند «درود بر خمینی»، زمانی خلاف آن را بگویند، برای من هیچ تفاوتی داشته باشد. من هرگز ذره‌ای به هوچی گری‌ها وقعی نخواهم گذاشت. من کاری به هیاهو و درود گفتنی‌ها ندارم، بلکه شخصاً به تکلیف شرعی‌ام می‌پردازم، همین و بس.» (5)

اگر بناست کسی دست از کار بکشد...

حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمد جواد مهری:

یکی از خدمتگزاران جمهوری اسلامی می‎گفت خدمت امام رسیدم و عرضه داشتم من از کار کردن خسته شده‌ام. کارهایم خیلی زیاد است و توان انجام آن‌ها را ندارم، اگر ممکن است دیگری را به جای من نصب کنید تا من کمی استراحت کنم. امام در پاسخ فرمود:
«اگر بناست کسی دست از کار بکشد من از شما اولی هستم، چون با این سن پیری و خستگی فراوان، بیشتر نیاز به آسایش دارم.» او می‎گفت پس از این مطالب امام، من شرمنده شدم و دیگر حرف نزدم. (6)

اگر ما استراحت کنیم...

یکی از دوستان نزدیک آیت الله شهید مدنی:

همراه آیت الله شهید مدنی خدمت امام رسیدیم. حاج آقا مدنی همین طور مؤدب نشسته بودند، من به امام گفتم حاج آقا مدنی از هر 24 ساعت، سه ساعت استراحت می‎کنند امام فرمودند: «اگر ماها و مدنی استراحت کنیم چه کسی کارها را انجام می‎دهد؟ مدنی دست راست من است.» (7)

اهل این کارها نیستم

آیت‌الله محمد مؤمن:

یکی از شاگردان امام برای تبلیغ به یکی از روستاهای نزدیک قم می‎رفت. با توجه به احتیاج مردم آن‌جا به مسجد، دو نفر از مقلّدین امام گفتند ما در صورتی هزینه ساخت مسجد را می‎پذیریم که امام بیایند و کلنگ مسجد را بزنند. وقتی مطلب توسط مرحوم اشراقی به امام عرض شد، ایشان فرمودند: «من اهل این کارها نیستم.»
با توجه به این که مسجد مورد احتیاج بود و راهی هم جز کمک آن مالکین نبود و آن‌ها هم کمک‌شان را موکول به تشریف فرمایی امام کرده بودند، این دوست ما با آقای اشراقی صحبت کرد که بالأخره راه چاره چیست؟ ایشان گفت آن‌چه امام در برابر آن خاضع است وظیفه‌ی الهی است. اگر مسأله توضیح داده شود و ایشان احساس وظیفه کنند حتماً می‌آیند. وقتی مجدداً خدمت امام جریان آن دوست و نیاز آن محل به مسجد و همه‌ی مسائل را عرض کردیم، ایشان پذیرفتند و بعد تشریف بردند و کلنگ مسجد را زدند. (8)

ما مأمور به ادای تکلیف هستیم

یک روز از عملیات بدر می‎گذشت و ما هنوز نتوانسته بودیم به هدف نهایی از پیش تعیین شده عملیات برسیم و دشمن هم فشار زیادی را وارد آورده و بعضی مناطق آزاد شده را متصرف شده بود. در چهره‌ی تک تک فرماندهان و رزمندگان اسلام گرد غم و ناامیدی و اندوه دیده می‎شد. از سوی فرماندهی قرارگاه مرکزی، همه‌ی یگان‌ها آماده بودند تا به محض فرا رسیدن شب بر دشمن که تازه به مناطق از دست داده راه یافته بود، حمله کنند. ناگهان جوّ سکوت و غمباری که بر همه جا حاکم بود با رسیدن چند سطر پیام امام شکست و به جوی مملو از امید، اطمینان و آرامش تبدیل شد.
امام طی پیامی به فرماندهان ارتش و سپاه فرموده بودند: «به فرماندهان سپاه و ارتش بگوئید چون گزارش دادند بعضی‌ها ناراحت هستند می‎خواستم بگوییم هیچ جای نگرانی نیست. البته من برای شهدا و شما دعا کنم ولی همه ما باید بدانیم که تابع اراده خداوند هستیم ما از ائمه که بالاتر نیستیم آن‌ها هم در ظاهر بعضی وقت‌ها موفق نبودند...
ما که نسبت به مقام این‌ها چیزی نیستم عمده مشیت خداوند است که هرچه او بخواهد همان خوب است و چون عسل شیرین و باید با آغوش باز پذیرای آنچه او می‌خواهد باشیم و از هیچ چیز نگران نباشید محکم باشید.» (9)

در قبال افغانستان وظیفه داریم

مهندس میرحسین موسوی:

زمانی این تحلیل مطرح بود که اگر ما در رابطه با افغانستان با همسایه‌ی شمالی سازش می‎کردیم ممکن بود مسأله عراق را بتوانیم راحت‌تر حل بکنیم (البته در حد تحلیل بود، نه راه حل)، اما امام فرمودند: «افغانی‌ها یک ملت مسلمان هستند که ما در قبالشان وظیفه داریم.» ایشان مسأله‌ی افغانستان را در یک افق باز که متعلق به امت اسلامی است می‎دیدند، نه این که مسأله را به طور ملّی ببینند. (10)

در آن موقع نبودی!

حجت الاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی:

امام در رابطه با تألیف کتاب کشف اسرار می‎فرمودند:
«مرحوم حاج شیخ مهدی حکمی یکی از علمای قم بود. پسری داشت که منحرف و معوج از کار درآمد و اسرار هزار ساله را نوشت که تقریباً به اسلام توهین کرده بود که درست یادم نیست در چه زمینه بود. ولی من ردّ آن کتاب را نوشتم و نام آن را کشف‌اسرار گذاشتم که کشف اسرار هزار ساله‌ی آن مرد بود.»
امام اضافه کردند: «من درس می‎دادم، ولی وقتی کتاب اسرار هزار ساله را دیدم تصمیم گرفتم بر آن رد بنویسم و جواب بدهم. درسم را یکی دو ماه تعطیل کردم و این کتاب را نوشتم.» خدمت ایشان عرض کردم در این کتاب عصبانی هستید؟ فرمودند: «در آن موقع نبودی که چه توهین‌هایی به اسلام می‎شد.» (11)

هر زمان که تشخیص دادم بیرونتان می‎کنم

حجت الاسلام والمسلمین سید‌هاشم رسولی محلاتی:

پس از سال 42 هنگامی که امام به قم آمدند، اما در منزل ایشان تشکیل دفتر دادیم، پس از چهار ماه که از شروع کار دفتر گذشت، روزی به فکر افتادیم که شاید امام از کارهای ما دل خوشی نداشته و روی بزرگواری و کرامت نفسی که دارند چیزی به ما نمی‎گویند و به روی ما نمی‎آورند، خوب است ما خودمان نزد ایشان برویم و کار خود را عرضه کنیم تا اگر نظری دارند بفرمایند. هنگامی که ایشان از درس مراجعت کرده به اتاق ملاقات رفتند ما که سه نفر بودیم به امام وارد شدیم. امام برخلاف انتظار مشاهده کردند به جای ملاقات کننده‌هایی که هر روز در آن وقت به دیدار ایشان می‎رفتند ما دست از کار کشیده‌ایم. نگاه تعجب‌آمیزی کردند، ولی روی همان وقار و متانت و پرحوصلگی خاصی که داشتند چیزی اظهار نکردند. جواب سلام ما را دادند و منتظر گفتار ما شدند. من مطالب را علی‌رغم همه سختی که سخن گفتن در محضر امام داشت آغاز کردم، از جمله گفتم آقا ما خودمان آمده‌ایم خدمت شما عرض کنیم هیچ گونه رودربایستی با ما نداشته باشید. هر ایراد به ما دارید بفرمایید و اگر تشخیص دادید که باید کار ما را عوض کنید و کار پایین‌تری به ما بدهید یا اصلاً ما را جواب کنید و کاری به ما ندهید باز آماده‌ایم. ایشان در تمام مدت مانند عادت همیشگی خود سرشان را پایین انداخته و گوش می‎دادند. سخنان من که تمام شد، سرشان را بلند کرده با کمال صراحت و قاطعیت فرمودند: «آقای رسولی احتیاجی به این حرف‌ها نیست. هر زمان که من تشخیص دادم وجود شما در این خانه به ضرر اسلام است، بیرونتان می‌کنم. بفرمایید سر کارتان.» (12)

اسلام را در خطر می‎بینم

حجت الاسلام والمسلمین شهاب‌الدین اشراقی:

امام در جواب من که به ایشان گفتم: «ممکن است بعضی از مردم که به حقایق آشنا نیستند در جوّ سیاسی موجود از شما آزرده خاطر شوند.» فرمودند: «اسلام را در خطر می‎بینم و دست از مبارزه برنمی‌دارم.» (13)

اگر احمد فدای اسلام شود...

آیت‌الله‌هاشمی رفسنجانی:

امام، به هنگام شهادت حاج آقا مصطفی به جز اظهار رضایت چیز دیگری نفرمودند. ایشان در بحثی که در این روزها به مناسبتی در خدمتشان داشتیم به حاج احمد آقا اشاره کردند و فرمودند: «من اگر احمد هم که عزیزترین انسان‌ها نزد من است فدای اسلام شود، قلباً ناراحت نمی‎شوم.» (14)

کلمه انقلاب اسلامی را ذکر کنید

آیت‌الله شهید محلاتی:

اوایل پیروزی انقلاب که گروهک‌ها در صدا و سیما نفوذ کرده بودند، عنوان اسلامی را بعد از صدا و سیما اعلام نکردند. فردای آن روز وقتی خدمت امام رسیدم دیدم شهید مطهری آنجا نشسته و جریانات داخلی صدا و سیما را برای امام نقل می‎کند و اظهار می‌دارد که باید این‌جا را از لوث وجود این گروهک‌ها پاک کرد، امام هم که البته خود حساسیت فوق العاده‌ای در این باره داشتند قطب‌زاده را خواستند و به او فرمودند که باید کلمه‌ی انقلاب اسلامی را حتماً ذکر کند و از هیچ‌کس باک نداشته باشد. (15)

اگر یک روز دیدم...

آیت‌الله محمد یزدی:

یک بار که در محضر امام شرفیاب بودم. در مورد جریانی به مجلس پیغام دادند که به نمایندگان برسانم. ایشان فرمودند: «من دخالت نمی‎کنم در کارهای مجلس، اما اگر یک روزی ببینم مجلس برخلاف اسلام می‎خواهد حرکت کند من طلبه جلوی آن‌ها می‎ایستم. حالا مجلس است و من ملاحظه قانون را می‎کنم و دخالت نمی‎کنم و قانون باید کار خودش را انجام بدهد، ولی اگر یک روز دیدم خلاف اسلام است، جلوی همه‌شان می‎ایستم تا تصور نشود در برابر خلاف اسلام می‎خواهم بی‌تفاوت باشم.» (16)

ملاک اسلام است

آیت‌الله شهید محلاتی:

امام بارها به ما می‎فرمودند که: «اگر مردم هم با شما (شورای نگهبان) مخالفت کردند و شما دیدید قانونی از مجلس گذشته که برخلاف قوانین اسلام و قانون اساسی است، ردّش کنید.» (17)

مسأله اسلام است

حجت الاسلام والمسلمین محمدی ری‌شهری:

یکبار در ارتباط با پرونده مهدی‌هاشمی خدمت امام رسیدم. شاید مهمترین نکته‌ای که در این ملاقات مطرح شد و من بر جلب توجه حضرت امام نسبت به آن اصرار داشتم، موقعیت اجتماعی آقای منتظری بود. از نظر من قطعی بود که پیگیری پرونده‌ی مهدی‌هاشمی به وارد شدن لطمه‌ای جدی بر موقعیت آقای منتظری خواهد انجامید. اگر حفظ موقعیت ایشان به عنوان قائم مقام رهبری ضروری است، آیا نباید این ماجرا هر چه زودتر رها شود. امام در پاسخ فرمودند: «این تکلیف شرعی توست که باید انجام دهی، به هر جا که می‎خواهد برسد. مسأله، مسأله اسلام است.» (18)

اولین کسی که اشک حسرت می‎ریخت

حجت الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی:

در همه‌ی مراحلی که امام مجبور می‎شدند با گروه‌ها، افراد و جنایات آن‌ها برخورد قاطع داشته باشند، می‎دیدم که در هنگام برخورد با چه سختی و مصیبتی از حادثه صحبت می‎کردند. ایشان هیچ‌گاه از برخوردشان با دشمنان با شادی و نشاط یاد نکردند. روزی که یک فرد یا یک گروه از دریای مواج و خروشان امام و امت جدا می‎شد اولین کسی که از این جدایی اشک حسرت و نگرانی می‎ریخت امام بود. (19)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ص 14-16.
2- همان، ص 16.
3- همان، ص 17.
4- همان.
5- همان، ص 17-18.
6- همان، ص 18.
7- همان.
8- همان، ص 19.
9- همان، ص 19-20.
10- همان، ص 20.
11- همان، ص 24-25.
12- همان، ص 29.
13- همان، ص 34.
14- همان، ص 27.
15- همان، ص 34.
16- همان، ص 28.
17- همان، ص 31.
18- همان، ص 36.
19- همان، ص 200-201.

منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول