چگونه در باستان شناسي موفق شويد بي آنکه واقعاً تلاش کنيد

نويسنده:رويستون رابرتس
مترجم: محي الدين غفراني
مري ليکي، باستان شناس، همسر باستان شناس و مادر باستان شناس، گفته بود: «در باستان شناسي تقريباً هيچ گاه آنچه را که قصد پيدا کردنش را داريد، نمي يابيد.» واقعاً هم بسياري از اکتشافات مشهور باستان شناختي به دست کساني صورت گرفته اند که هيچ قصد يافتن اشياي تاريخي را نداشته اند – يعني بر اثر بخت آنها را کشف کرده اند. اين اکتشافات اطلاعاتي را در باره ي تمدنهايي باستاني همچون امپراتوري روم (در هرکولانئوم و پمپئي) و نخستين امپراتوري چين در اختيار گذارده اند؛ مطالبي در باره ي فرهنگهاي ماقبل تاريخ روشن کرده اند که در نقاشيهاي غارهاي لاسکائو و آئورينياک در فرانسه و کشتيهاي عصر برنز که در اعماق درياي مديترانه يافت شدند، نمايان است؛ مسايلي درباره ي انسانهاي باستاني و ماقبل تاريخ مثل انسان تولدند در دانمارک، انسان نئاندرتال در آلمان، و کودک تائونگ در افريقاي جنوبي حل کرده اند؛ و اطلاعاتي درباره ي تاريخ و اسناد مذهبي روشن کرده اند که طومارهاي بحرالميت نمونه اي از آنهاست.

حفاريهايي که نتايجي نامنتظره به بار آوردند

هرکولانئوم و پمپئي.

در سال 79 بعد از ميلاد، آتشفشان وزوو شروع به فوران کرد و شهرهاي هرکولانئوم و پمپئي را مدفون ساخت. گدازه و خاکستر، چنان سريع و سنگين بر زمين باريدن گرفت که بي درنگ مردم و ساختمانهاي اين دو شهر مجاور را دفن کرد. در سال 1709، يک روستايي که در کشتزارهاي روي هرکولانئم چاهي حفر مي کرد، قطعاتي از سنگ مرمر تراشيده شده از زير خاک بيرون کشيد. شاهزاده اي ايتاليايي از اين مسئله اطلاع پيدا کرد، زمين را خريد و کارگراني اجير کرد تا مجراي عمودي را توسعه دهند و سپس در جهت افقي حفاري کنند. آنان مجسمه هاي سالم چندين زن را پيدا کردند، مجرا وارد تئاتر هرکولانئم شده بود. خبر کشف شهرهاي مدفون پخش شد، و شارل سوم پادشاه ايتاليا، يک مهندس اسپانيايي را مأمور کرد تا هر گنجي را که قابل انتقال بود از زير خاک بيرون آورد و به موزه ي شخصي اش منتقل کند. در حين جنگهاي ناپلئوني اوايل سده ي نوزدهم، حفاريهاي بي دقت دولت فرانسه مثل حفاريهاي ايتالياييان پيش از آنها ناشيانه بود: نقاشيها و مجسمه ها از معابد برداشته شدند و بناهاي عريان در معرض فرسايش قرار گرفتند. وقتي شاه ويکتور امانوئل در 1860 بر تخت سلطنت ايتاليا نشست، با شناختي که از گذشته ي با شکوه روم داشت دتور داد در پمپئي حفاريهاي دقيقي زير نظر جوزپه فيورلي، که استادي آشنا به تاريخ پمپئي بود، انجام شود. فيورلي روش مبتکرانه اي براي تهيه ي قالبهاي گچي از قربانياني که اجسادشان در گدازه محبوس شده، اما پس از گذشت قرنها پوسيده و قالبهايي ميان تهي بر جاي گذاشته بودند، ابداع کرد. کارگران پس از آنکه قالبها را با گچ پر کردند و گذاشتند سخت شود، با دقت «قالب» هاي سنگ و خاکستر را تراشيدند و مجسمه هاي واقع نمايي از قربانيان را، که وضعي را که به هنگام مرگ داشتند نشان مي داد، خارج کردند.
در حال حاضر سه چهارم مساحت پمپئي از جمله دو تئاتر و مجلس شهر از زير خاک خارج و پاکسازي شده است. بقيه ي شهر هنوز در زير خانه ها و باغچه هاي دهکده ي ايتاليايي فعلي مدفون است. هنوز هم گهگاه دودي از آتشفشان خاموش مجاور بر مي خيزد؛ آخرين آتشفشاني عمده ي آن در سال 1944 اتفاق افتاد.

معبد کين در چين.

در سال 1974، چاه کنهايي در جمهوري خلق چين فرهنگ باستاني ديگري کشف کردند. روستاييان در نزديکي مقبره ي کين شي هوانگ دي که در سال 221 قبل از ميلاد خود را نخستين امپراتور چين متحد خواند، قسمتهايي از مجسمه هاي سفاليني که به بزرگي انسانهاي واقعي بودند از زير خاک بيرون آوردند. ديوار بزرگ چين به دستور کين ساخته شد تا سرحدات شمالي امپراتوري اش را از مغولها مصون دارد. با حفاري هاي بيشتري که در محل چاه انجام گرفت، مجموعه اي از محوطه هاي زيرزميني آشکار شد که به يکي از خيره کننده ترين يافته هاي باستان شناسي تبديل شد. در گودال اول، که تقريباً 6/1 هکتار مساحت داشت، 6000 سرباز سفالين تمام قد و شش ارابه چهار اسب در 11 رديف قرار گرفته بودند. دو سال بعد محوطه يا گودال دومي يافت شد، که حدود يک هکتار مساحت داشت و مجسمه 1400 اسب و سرباز در آن بود. تقريباً در همان زمان گودال کوچکتر سومي آشکار شد؛ در آن 73 سرباز بودند که از فرماندهاني که سوار ارابه بودند محافظت مي کردند. اين جنگجويان سفالين در يک خط توليد ساخته نشده بودند؛ هر مجسمه چهره ي متفاوتي داشت و حکايت از آن مي کرد که بر اساس شخصيتهاي حقيقي قالبريزي شده بودند. ويژگيهاي بدني متفاوت سربازان، که مشخصه ي اقليتهاي ملّي از نواحي مختلف امپراتوري بودف بيانگر تعداد زياد مشمولاني بود که در ارتش امپراتور اول خدمت مي کردند. لباسهاي رزمي و سلاحها نيز اطلاعات زيادي را درباره ي نحوه ي جنگ در آن زمان در اختيار گذاشت.
بر روي بزرگترين گودال، موزه ي سرپوشيده اي ساخته شده است. در آنجا بازديدکنندگان از پشت نرده هايي در زير پاي خود جنگجويان 2200 سال پيش را مي بينند که با آرايش نظامي بر زمين گودال که 6 متر پايين تر از سطح زمين است صف کشيده اند.
مدتي پس از آنکه اين ارتش سفالين براي نخستين بار به نمايش گذاشته شد، بسياري از سربازان و اسبان به دليل در فروريختن سقف آسيب ديدند، اما تعمير و بازسازي مجسمه هنوز هم ادامه دارد.

کودک تائونگ.

در سال 1924، کارگراني در غار تائونگ در نزديکي ژوهانسبورگ افريقاي جنوبي براي استخراج آهک مشغول حفاري بودند، که ناگهان يکي از آنها در ميان سنگها چيزي بديد که به قالبي از يک مغز کوچک شباهت داشت. آن را به دفتر معدن برد و از آنجا پيغامي براي پروفسور ريموند دارت، رئيس بخش کالبدشناسي دانشگاه ويتواترسند، فرستاده شد. چندي نگذشت که دارت، در مجله ي انگليسي نيچر کشف جمجمه تقريباً کامل کودکي را که از محيط آهکي غار تائونگ جدا کرده بود، اعلام کرد. اين کودک نمايانگر کهنترين نياي انسان بود که تا آن هنگام شناخته شده بود – و بيش از يک ميليون سال قدمت داشت (تصوير خيره کننده اي از جمجمه ي کودک تائونگ بر جلد شماره ي نوامبر 1985 مجله نشنال جيو گرفيک نقش بسته است).
احتمالا بعضيها تصور مي کردند که وقتي جمجمه ي تائونگ به دست دارت افتاد، به فرد نامناسبي داده شده است. هر چه باشد دارت جوان بد(31 ساله)، تجربه ي زيادي نداشت و کمي در زمينه هاي علمي تند مي رفت. اما بعدها معلوم شد که او بهترين کسي بود که مي توانست يافته اي تصادفي را به کشف علمي مهمي تبديل کند. او بصيرت، يا حتي بگوييم پيش آگاهي لازم براي شناختن اين نوجوان باستاني به عنوان آن چيزي که برخي «حلقه ي گمشده» ميان اجداد حيوان و انسان مي دانستند، دارا بود. دارت بر اساس زاويه ي حمل سر، که از شکل قاعده ي جمجمه استنتاج مي شد، ادعا کرد که کودک تائونگ بر دو پا راه مي رفت. اين عقايد و عقايد ديگر دارت، غوغايي از اختلافات را برانگيخت – حتي عده اي به اينکه اين فسيل باستاني در افريقا کشف شده باشد شک داشتند، چون تصور نمي شد افريقا جايگاه کهنترين اجداد انسان باشد. اما پژوهشهايي که گروهي از باستان شناسان ممتاز (خانواده ي ليکي، دونالد ژوهانسن و ديگران) بعدها انجام دادند، اکثر ادعاهي دارت را تأييد کرد.

انسان نئاندرتال.

در سال 1857 معدنچياني که در غاري در نزديکي نئاندرتال آلمان حفاري مي کردند، «انسان» بحث انگيزي را کشف کردند. «انسان نئاندرتال» در واقع مجموعه اي از استخوانهاي قهوه اي رنگ، از جمله يک جمجمه بود. چندي نگذشت که داروين منشأ گونه ها (1895) را منتشر ساخت و توماس هاکسلي ادعا کرد که تکامل از راه انتخاب طبيعي چارچوب نظري تاريخ اوليه ي انسان بوده است. برخي از دانشمندان جمجمه ي نئاندرتال را به منزله ي اينکه جمجمه ي يک عقب افتاده بوده است رد کردند، اما هاکسلي خاطرنشان کرد که ويژگيهاي ميمون مانندي داشت که به رابطه اي بين انسان و ميمون اشاره مي کرد. در سال 1886 اين نظر که جمجمه ي نئاندرتال نمايانگر يکي از انسانهاي اوليه است با کشف استخوانهاي مشابهي همراه با ابزارهاي سنگي تراشيده شده و استخوانهاي جانوران منقرض شده ي گونه هاي نواحي مجاور شمالگان در غاري در اسپاي بلژيک، تقويت شد. اکنون باور عمومي آن است که انسان نئاندرتال بيش از 100000 سال قدمت دارد.

انسان تولوند.

در سال 1950 دو نفر که براي يافتن تورب در باتلاق تولوند دانمارک حفاري مي کردند، جسد نسبتاً سالم مردي را پيدا کردند که تنها کمربند و کلاهي چرمي بر تنش بود و با وجود طناب چرمي محکمي که به دور گردنش پيچيده شده بود، حالت آرامي بر چهره داشت. باستان شناسان نتيجه گرفتند که اين مرد، که به انسان تولوند معروف شد، احتمالاً به عنوان يک قرباني مذهبي اعدام شده است. باستان شناسان، کالبد شناسان و گياه شناسان همه چيز را از کلاهش گرفته تا آخرين غذايي که خورده بود مورد تجزيه و تحليل قرار دادند. بدنش آن قدر خوب حفظ شده بود که موهاي سرش نسبتاً سالم بود و هنوز ته ريشي ديده مي شد (باتلاقهاي تورب حاوي اسيد تانيک هستند، که به عنوان ماده ي محافظي عمل مي کند، و تورب چنان شيء را مي پوشاند که اکسيژن را، که در حالات ديگر باعث فساد آن مي شود، دورنگه مي دارد) احتمالاً وقتي اين مرد حوالي 2200 سال پيش مرده بود، حدود 30 سال داشت.

انسان ليندو.

در اوت سال1984 تورب تراشي که در نزديکي فرودگاه منچستر انگلستان کار مي کرد، خواست دسته اي تورب را به درون دستگاه برش بيندازد که ناگهان قسمتي از خزه اي که به تورب چسبيده بود کنار افتاد و پاي انساني نمايان شد. باستان شناساني که در محل حاضر شدند يکي از سالمترين اجسادي را که از انسانهاي باستان يافت شده بود کشف کردند.
بررسيها نشان داد اين مرد که انسان ليندو ناميده شد، از سلتها بوده که به طبقه ي حاکم موسوم به دروئيدها تعلق داشته است. ظاهراً او نيز مانند انسان تولدند حدود 2200 سال پيش در نتيجه ي باختن يک مسابقه ي مخوف بخت آزمايي در يک مراسم مذهبي قرباني شده است. چهره اش حالتي آرام داشت، که نشان مي داد با رضايت خاطر به سوي مرگ رفته و به اعدام بي رحمانه اي که از غرق کردن، بريدن گلو، خرد کردن ناي با تسمه ي چرمي و کوبيدن چماق بر سرش تشکيل مي شد، تن داده است.
در پي تحليل شيميايي محتويات معده و روده هايش کيک نيمه هضم شده و بسيار سوخته اي يافت شد. دکتر آن راس، باستان شناس متخصص تاريخ سلتها، نتيجه گرفت ک اين کيک سوخته «بليت بخت آزمايي» با زنده اي بوده که انسان ليندو با انتخاب آن، سرنوشت خود را به عنوان قرباني خدايان دروئيده ها تعيين کرد. به نظر راس اين کيک سوخته قسمتي از يک کيک آرد جو بود که در مراسم دروئيد به کار مي رفت و در آن قسمتي از اين کيک نازک و پهن را مي سوزاندند. آنگاه کاهنان کيک را به قطعاتي تقسيم مي کردند، آنها را در کيسه اي چرمي مي گذاشتند و کيسه را در جمع خود مي گرداندند. هر نفر قطعه اي بر مي داشت و مرد بخت برگشته اي که قطعه سوخته را انتخاب مي کرد قرباني مي شد. باستان شناسان اشاره کرده اند که يافتن اين سلتي در انگلستان در تاريخ باستاني اروپا حايز اهميت بسيار است. آنان عقيده دارند که سلتها احتمالاً بيش از آنچه تصور مي شد بر اروپا حاکميت داشتند و اينکه در سده هاي دوم و سوم قبل از ميلاد سلتها بر اسکانديناوي حکمراني مي کردند، نه آلمانيها.

صفحه ي آزتک مکزيکوسيتي.

در سال 1978، کارگران يک شرکت برق در مکزيکوسيتي مشغول حفر مجرايي براي کابلهاي برق بودند که به صفحه ي سنگي بزرگي برخوردند. آنان حکاکيهاي روي صفحه را به عنوان تصاويري از اندامهاي بريده ي الهه ي ماه آزتک شناسايي کردند که طبق اساطير به دست برادرش، خداي جنگ آزتکها، کشته شد. کابل برق به کناري گذاشته شد و باستان شناسان براي حفاري وارد صحنه شدند. چهار قرن بود که اين شهرک آزتک زير مکزيکوسيتي مدفون مانده بود. اما اکنون خرابه هاي معبد هويتزيلوپوکتلي يافت شده بود. در اين معبد نمونه هايي از بيش از يکصد پيشکش مذهبي، از جمله چاقوهاي وقفي، هداياي سپاسگزاري و در يکي از گودالهاي سنگفرش شده، جمجمه هاي 34 کودک سه ماه تا هشت ساله که براي تلالوک خداي باران قرباني شده بودند، وجود داشت.

ماموتها در بَلک هيلز.

در سال 1974، در حين حفاري براي ساخت يک مجتمع مسکوني جديد در حومه ي هات اسپرينگز، که منطقه اي در نزديکي بلک هيلز داکوتاي جنوبي امريکاست، جورج هنسن، راننده ي يک ماشين خاکبرداري، مجموعه اي از استخوانها را که حدود 6 متر زير سطح زمين قرار داشت کشف کرد. پسر هنسن اين اکتشاف را به استاد قبلي اش، لَري آگنبرود، اطلاع داد و او آنها را به عنوان استخوانهاي ماموتهاي کلمبيايي شناسايي کرد. اين جانوران 26000 سال قبل در چاله اي گرفتار شده بودند. در حال حاضر بنايي در محل کشف آنها ساخته شده است تا بازديد کنندگان بتوانند استخوانهاي فسيل شده را به همان وضعي که آن جانوران درشت جثه ي ماقبل تاريخ به هنگام مرگ داشتند، ببينند. هنوز هم در آنجا سالي يک ماه حفاري انجام مي شود.

ماستودونها در آوستين.

در ژانويه ي سال 1985، کارگري که در حين حفاري پي ساختمان دفتري 22 طبقه اي در آوستين تگزاس مشغول کار با يک کج بي بود، عاج نسبتاً سالمي از زير خاک بيرون آورد. آلتون بريگز، باستان شناسي که کارفرما او را براي حضور در محل حفاري استخدا کرده بود (کار عجيبي نبود، چون اشياي باستان شناختي غالباً در ضمن حفاريها يافت مي شوند) عاج را متعلق به يک ماستودون، از جانوران ماقبل تاريخ شبيه ماموت که با فيل قرابت دارد دانست. فسيلهاي ماستودون از فسيلهاي ماموتها نادرترند؛ د رمقابل بيش از 3000 ماموتي که از زير خاک بيرن کشيده اند، تنها چند صد ماستودون يافت شده اند. عاج سه ماستودون و نيز يک دنده، قسمتي از آرواره ي فوقاني چپ با دو دندان درشت سالم، چند استخوان مهره اي، يک استخوان ران، و يک استخوان پا يافت شد. يکي از دو دندان که آسيا بدو، آن قدر خوب مانده بود که پس از شستن برق مي زد.
ديرين شناسي از دانشگاه تکزاس به نام ارنست لاندليوس، که پس از کشف استخوانها با بريگز کار مي کرد گفت که يافتن اين مجموعه چيز عجيبي بود: «به ندرت اتفاق مي افتد که اين همه قطعه از اين جانور در چنين اوضاعي کشف شود، به نحوي که بتوان منشأ آن را تعيين کرد. معمولاً استخوانهاي ماستودون ضمن لايروبي بستر نهرها به دست مي آيند، چون احتمالاً پس از شسته شدن در جريان رودخانه از آنجا سر در مي آورند». باستان شناسان احتمال مي دادند که اين محل بستر برکه اي در کنار جلگه ي رودکالورادو، که از ميان آوستين عبور مي کند باشد. تاريخگذاري لايه هاي زير و روي محل کشف استخوانها با کربن پرتوزا نشان داد که قدمت آنها در حدود 15000 سال است.

مجسمه ي ملکه اي در اخميم.

در سال 1982 ضمن يک سفر علمي مجسمه ي زيباي محبوبترين همسر فرعون، رامسس دوم (که از 1304 تا 1237 قبل از ميلاد حکمراني مي کرد) را در اخميم، شهري بر کرانه ي نيل در مصر عليا ديدم. کارگران تازه آن را ضمن حفاري پي ساختمان جديدي کشف کرده بودند. اين مجسمه 32 قرن در خرابه هاي معبد ناشناخته اي مدفون مانده بود، اما با اين حال سرخي لبان و رنگ آبي سايه چشمانش هنوز بر سح صاف مرمر آن ديده مي شد!
منبع : سرگذشت اكتشافات تصادفي در علم

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله