نویسنده: انزو مینجونه
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی


 

 Regionalism

این اصطلاح برای اشاره به جنبش سیاسی و اجتماعی ملهم از فرهنگ یک منطقه‌ی خاص به کار می‎رود که در پی دفاع از هویت بومی و محلی است در برابر ادغام شدن در تجانس و همگونی ملی، و همچنین خواهان استقلال هرچه بیشتر این منطقه از حکومت مرکزی است.
منطقه گرایی خصوصاً در کشورهایی که در آن‎ها شکل‌گیری دولت ملی (Tilly, 1975) موجب محو شدن هویت‌های فرهنگی گوناگون منطقه‎ای نشده، اما از استراتژی‎های متمرکز حکومتی برای سرکوب یا مطیع ساختن این هویت‎ها جهت حفظ وحدت و همبستگی ملی حمایت کرده، پدیده‎ی نیرومند و رایجی است. جنبش‌های منطقه گرایانه به واسطه‎ی انزوای جغرافیایی تشدید و تقویت می‎شوند، همان طور که می‎توان در مورد جزایر بزرگی مانند کورسیکا یا ساردینیا یا مناطق کوهستانی مثل ساووی و آئوستاولی مشاهده کرد، همچنین ادیان خاص- در کوزوو، آذربایجان- و عوامل فرهنگی اجتماعی یا قومی- در کاتالونیا، ایالت باسک، کبک- یا عوامل قومی ملی- در جنبش‎های کردها یا ارمنی‎ها در کشورهای مختلف خاورمیانه- منطقه‌گرایی را تقویت می‎کنند. در موارد زیادی که ترکیبی از عوامل و شرایط متنوع منطقه‎ای در کنار هم است، دشوار می‎توان بین هویت منطقه‎ای و جنبش ملی جدایی طلب تمایزی قائل شد، خصوصاً در ملت‎هایی که به لحاظ تاریخی در مناطقی با ادیان مختلف و سنت‌های زبانی و فرهنگی گوناگون ساکن بوده‌اند؛ نمونه‎های این وضعیت را می‎توان در ایالت باسک و مهم‎تر از همه در اکثر دولت‌های محلی‎ای مشاهده کرد که پیش از این جمهوری‌های فدرال یوگسلاوی و اتحاد شوروی را تشکیل می‌دادند. رویدادهای اخیر در این مناطق نشان می‎دهد که کشیدن خط تمایز میان منطقه‌گرایی و جدایی‌طلبی تا چه حد دشوار است. صرف‌نظر از تحولات تاریخی ملموس، دست کم در جمهوری‎های منطقه‎ی بالتیک، شاهد تبدیل سریع منطقه‌گرایی به جنبش‎های جدایی طلب ملی بوده‌ایم.
هنگامی که تضاد میان منطقه‌گرایی و حکومت‌های ملی رنگ و بوی جدایی‌طلبی به خود نمی‌گیرد، سازمان‎های سیاسی منطقه گرا در پی تفویض قدرت و اختیارات وسیع حکومتی به سطوح بینابینی در سطح ملی، استانی و شهری هستند (نک. Rosseau and Zariski, 1987).
جنبش‌های منطقه‎ای غالباً به واسطه عدم تعادل‎های فاحش ناشی از توسعه‌ی اقتصادی نیز تقویت می‎شوند (Holland, 1967). این مطلب هم درباره‎ی مناطق‎ کمتر توسعه یافته نظیر جنوب ایتالیا و هم درباره‎ی مناطقی که تحت تأثیر رشد شایان اقتصادی بوده‎اند و نهایتاً تمرکزگرایی ملی را مانع چشم اندازهای توسعه‌ی منطقه‎ای خود یافته‌اند، نظیر اسلوونی، صدق می‌کند. دوره‌هایی که در آن‎ها توسعه‌ی منطقه‎ای بسیار نامتوازن است ممکن است موجب ظهور انواع منطقه‌گرایی شود حتی در جاهایی که ناهمگونی فرهنگی چندانی ندارند، مانند فرانسه، یا حتی در مناطقی که خودمختاری منطقه‎ای و فدرالی نسبتاً زیادی دارند، مانند ایالات متحده‌ی امریکا.
هر چند این پدیده غالباً کشورهای صنعتی را به ذهن متبادر می‌کند، اما در بسیاری از کشورهای توسعه نیافته نیز دیده می‎شود، خصوصاً در آسیا و افریقا، در این مناطق شکل‌گیری دولت- ملت‌ها زیر نفوذ قاطع استعمارگری موجب تجمع واحدهای محلی بسیار متنوع در قالب دولت‌های شکننده‎ی مرکزی شده است که پیوسته در معرض دشواری‎ها و معضلات اقتصادی هستند؛ برای مثال می‎توان به هندوستان، اندونزی یا فیلیپین اشاره کرد که نقشه‌ی جغرافیای منطقه‎ای آن‎ها در برگیرنده‌ی تفکیک‌های ژرف قومی، دینی، زبانی و فرهنگی است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول