نویسنده: علی ا. کزروعی و اِی. اِم. شاراکیا
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی


 

 Pan-Africanism

این اصطلاح را می‌توان حس همبستگی در میان افریقایی‌ها و مردم افریقایی‌تبار تعریف کرد. این وقوف به هویت مشترک گاهی به صورت نظریه درآمده و گاهی تبدیل به اقدام سیاسی شده است. وحدت افریقا، در جاه‌طلبانه‌ترین صورت خود، در پی ایجاد حکومت واحدی برای کل افریقا است که پیوندهای نیرومند اقتصادی و سیاسی با افریقایی‌تبارهای سراسر جهان هم داشته باشد.
وحدت افریقا می‌تواند به شکل عاطفه و هیجان، ایده یا عمل درآید. وقتی افریقایی- امریکایی‌ها در 1961 به شورای امنیت سازمان ملل ریختند، و در اعتراض به قتل پاتریس لومومبا، نخست‌وزیر پیشین کنگو (زئیر کنونی). مانع ادامه‎ی کار شورای امنیت شدند، این اعتراض از سر خشم با عواطف پان- افریقایی همراه بود که به شکل کنش سیاسی درآمده بود. هنگامی که پدر روحانی جسی جکسن، از فعالان جنبش حقوق مدنی، در 1989 توصیه کرد که باید به جای «امریکایی سیاه پوست» از اصطلاح «افریقایی- امریکایی» استفاده شود، سخن وی دال بر وحدت افریقایی‌ها بود و خیلی زود در بسیاری از نهادهای عمومی ایالات متحده‌ی امریکا به صورت سیاست و خط مشی مرسوم پذیرفته شد. در افریقا نیز اندیشه‎های وحدت افریقایی طیف گسترده‌ای داشته است، از اعتراض دانشجویان نیجریه‎ای به قتل استیو بیکو، رهبر آگاهی سیاهان در افریقای جنوبی، تا آزمایش‎های اقتصادی منطقه‎ای مانند مجمع افریقای شرقی یا EAC سابق و مجمع اقتصادی کشورهای آفریقای غربی (ECOWAS). جنبش وحدت افریقا ممکن است اساساً به منطقه‎ی زیر خط صحرا مربوط باشد (عمدتاً بر افریقایی‎های سیاهپوست جنوب صحرای آفریقا متمرکز شود، مانند وقتی که رئیس جمهور زئیر موبوتو سه‌سه کو پیشنهاد کرد که سازمان کشورهای صرفاً سیاه‌پوست افریقا تشکیل شود)، یا می‎تواند فرا- صحرایی باشد (در پی وحدت افریقایی‎های سیاه پوست با عرب‌های افریقا)، یا فرا آتلانتیکی (همبستگی افریقایی‎ها و سیاهان نیمکره‎ی غربی)، یا حتی جهانی (به معنای هویت مشترک مردمانی که تبار افریقایی دارند). اخلاف افریقایی‎ها که بیرون از افریقا به سر می‎برند غالباً «آوارگان افریقایی» یا «آوارگان سیاه» نامیده می‎شوند.

تاریخ جنبش وحدت افریقا

در سال‌های آغاز قرن بیستم، سیاهان گرفتار ستم‎های سیاسی، استثمار اقتصادی و بی‌حرمتی اجتماعی در نظام استعمارگری و تبعیض نژادی سیستماتیک بودند. غیر از اتیوپی، هاییتی و لیبریا که در آن‎ها سیاه‌پوستان حکومت می‎کردند، در بقیه‌ی مناطق زندگی سیاه‌پوستان تحت کنترل اروپایی‌ها بود. سلطه‎ی «اتحاد اروپایی» موجب تقویت این عقیده می‎شد که آزادی سیاهان موکول به اتحاد سیاسی آن‎ها است. علاوه بر این، جنبش‎های «وحدت طلب» از اواسط قرن نوزدهم تا آغاز جنگ جهانی دوم رسم رایجی بود؛ که از این میان به نمونه‎های بارزی همچون وحدت اسلاوها، وحدت ژرمن‌ها، وحدت اعراب، وحدت ترک‌ها، وحدت مسلمانان و وحدت آسیایی‎ها می‎توان اشاره کرد.
در 1900 اولین کنفرانس وحدت افریقا در لندن برگزار شد. این کنفرانس را انجمن افریقایی سازماندهی کرد که هنری سیلوستر ویلیامز بنیاد نهاده بود. اجلاس مقدماتی در 1899 با حضور بوکر واشنگتن و دیگران برگزار شد. در کنفرانس اصلی حدود 60 شرکت کننده از ایالات متحده، هند غربی، بریتانیا و افریقا حضور داشتند که دبلیو. ای. بی. دوبوا و اسقف الکساندر والترز در میان آن‎ها بودند. قطعنامه‌ی این کنفرانس درباره‎ی بردگی، کار اجباری، جداسازی و سایر تخطی‎ها از حقوق بشر بود. این کنفرانس خطاب به «ملت‎های جهان» اعلام می‎کرد که:
مسئله‎ی قرن بیستم مسئله‌ی رنگ پوست است، مسئله این است که تفاوت‎های نژادی... تا چه اندازه... پایه و اساس انکار حق بیش از نیمی از جمعیت جهان در برخورداری از فرصت‎ها و امتیازات بشر مدرن خواهد بود. (Geiss 1974, p. 190)
پس از جنگ جهانی اول، جنبش کنگره‎ی وحدت افریقا آغاز شد. این کنگره از مجموعه گردهمایی‎هایی تشکیل می‎شد که در سال‎های 1919 (پاریس)، 1921 (لندن، بروکسل و پاریس)، 1923 (لندن و لیسبن)، 1927 (نیویورک)، 1945 (منچستر) و 1974 (دارالسلام) برگزار شد. نخستین رهبر و سازمان دهنده‎ی اصلی این کنفرانس‎ها در سال‌های بین دو جنگ جهانی دبلیو. ای. بی. دوبوا بود. مهم‌ترین کنفرانس نیز، پنجمین کنگره‌ی وحدت افریقا در منچستر در 1945 بود؛ بسیاری از شرکت کنندگان این کنگره (مانند اوبافمی آوولوو، هستینگز باندا، جومو کنیاتا و قوام نکرومه) در افریقای مستقل آینده به چهره‎های سیاسی مهمی تبدیل شدند. تصمیمات و قطعنامه‎های منچستر دستور کار جریان اصلیِ تفکر وحدت افریقایی را مشخص ساخت. مواضع اصلی و مهم کنگره‌های پیشین وحدت افریقا بهبود و ارتقای رفاه و وحدت افریقایی تبارها، پافشاری بر خودمختاری آن‎ها و لغو تبعیض نژادی و محکومیت سرمایه‌داری بود. کنگره‌ی منچستر نیز اعلام کرد که: «مبارزه‎ی استعمارشدگان و مردمان تحت سلطه برای نیل به قدرت سیاسی نخستین گام و پیش‌شرط ضروری در دستیابی به رهایی تمام عیار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است» (Legum, 1976, p. 137). این چرخش به سمت مبارزه با استعمارگری برای افریقایی‎ها و اهالی منطقه‎ی کارائیب که هنوز زیر سلطه‌ی حکومت امپراطوری بودند اهمیت شایانی داشت.
کسب استقلال غنا در 1957 این چرخش بارز به سوی مبارزه‌ی ضداستعماری را تقویت کرد و به تفکر وحدت طلبی افریقایی گستره‌ای قاره‎ای بخشید. در نتیجه، سازمان مردم افریقا که قوام نکرومه آن را در غنا پایه‌گذاری کرد و نخستین اجلاس آن در 1958 در آکرا و سپس در تونس و قاهره برگزار شد، عضویت کامل در این سازمان را فقط به ساکنان قاره‎ی افریقا محدود کرد. کنفرانس‎های سازمان مردم افریقا فقط به حکومت‌ها محدود نمی‌شد بلکه جنبش‌های آزادی‌بخش و اتحادیه‌های کارگری را نیز شامل می‌شد. مواضع و قطعنامه‌های این کنفرانس‌ها تفکر وحدت آفریقایی را چند گام دیگر جلوتر برد: در امور بین المللی باید «شخصیت افریقایی» داشت و با «استعمارگری جدید» نیز مبارزه کرد.
بزرگترین بلندپروازى و آرزوی وحدت طلبی افریقایی قاره‌ای این بود که ابردولت افریقایی ایجاد کند. تشکیل سازمان وحدت افریقا (OAU) در 1963 نوعی سازشکاری و میانه روی به حساب می‎آمد، چون تا حدی قید و شرط‎هایی برای این وحدت تعیین می‎کرد: عدم مداخله در امور داخلی کشورهای عضو و همچنین احترام به حاکمیت و یکپارچگی ارضی هر کشور. این سازمان بین‌الدول هیچ حرکت مهمی برای ایجاد ایالات متحده‌ی افریقا نکرده است. در واقع در داخل این سازمان تنش مضاعفی میان جنبش وحدت افریقا و جنبش وحدت اعراب وجود دارد.
می‌توان بین وحدت طلبی آفریقایی آزادی بخش و وحدت طلبی آفریقایی برای ادغام تمایز گذاشت. وحدت‌طلبی افریقایی آزادی‌بخش به معنای متحد شدن برای آزادی و خودمختاری است. وحدت طلبی افریقایی برای ادغام به معنای متحدشدن برای رسیدن به یکپارچگی و ادغام منطقه‌ای، اقتصادی و سیاسی است. وحدت طلبی افریقایی آزادی بخش حکایت موفقیت و پیروزی است: فریاد متحد افریقا علیه استعمار و تبعیض نژادی کمک شایانی به بسیج و تهییج بقیه‎ی دنیا کرده است. اما همان طور که گفتیم، وحدت طلبی افریقایی برای ادغام هنوز ناکام مانده است.
وحدت طلبی افریقایی فرا- آتلانتیکی در نیمه‌ی دوم قرن بیستم رو به افول رفت. با این حال، دبلیو، ای. بی. دبووا از ایالات متحده‎ی امریکا و جرج پدمور از منطقه‎ی کارائیب پس از استقلال غنا، شهروند و تبعه‌ی این کشور شدند. مالکوم ایکس و سایر سیاه پوستان مسلمان غالباً هم طرفدار وحدت افریقایی‎ها و هم طرفدار وحدت مسلمانان بودند. جنبش حقوق مدنی در امریکا پیوندهایی با سیاست‌های استعمارزدایی در افریقا داشت. جنبش راستافری در جامائیکا، اتیوپی را سرزمین موعود و‎ هایلی سیلاسی را پادشاه آسمانی خود می‎انگاشت. وحدت طلبی فرهنگی افریقایی در میان مهاجران و آوارگان طیف وسیعی دارد که از پذیرش آئین‎های دینی افریقایی تا محبوبیت و رواج مدل‌های آرایش مو به سبک افریقایی، و از استقبال از اسامی افریقایی تا اعلام معادل افریقایی مراسم کریسمس را شامل می‌شود. فعالیت‌های هنری وحدت فراآتلانتیکی افریقایی‎ها شامل جشنواره‎های ادواری فرهنگ و هنر بوده که هم در افریقا و هم در کشورهای مهاجران سیاه برگزار شده است؛ از میان این جشنواره‎ها مشهورترین رویداد هنری فستاک (Festac) بود که در 1976 در لاگوس نیجریه برگزار شد. در این رویداد خواننده‌ها، رقاصان، شاعران، نویسندگان، نوازندگان و سایر هنرمندان در لاگوس گرد آمدند.
پس از یک وقفه‌ی تقریباً 30 ساله، «فراخوان ششمین کنگره‌ی وحدت افریقا» از سوی روشنفکران رادیکال دور از وطن منتشر شد که از جنبش وحدت قاره‎ای افریقایی‎ها مأیوس و آزرده شده بودند. در 1974 بیش از 500 نماینده و ناظران علاقمند در دارالسلام گرد هم آمدند. این نخستین کنگره‎ای بود که در خود افریقا برگزار می‎شد، و با این که عمدتاً از مقامات حکومتی تشکیل می‎شد، شامل جنبش‌های آزادی بخش و روشنفکران برجسته‌ی افریقایی و مهاجر نیز بود. بنابراین کنگره‌ی دارالسلام فراگیرترین کنگره‌ی وحدت افریقا تا آن روز بود. در این کنگره تلاش زیادی شد تا تفکر وحدت افریقایی به روز شود. با این که پنجمین کنگره‎ی وحدت افریقا در 1945 موجب محدود شدن دامنه‌ی وحدت افریقا به قاره‎ی افریقا (به جای تمام سیاهان جهان) شده بود، کنگره‌ی ششم در 1974 این حوزه را دوباره گسترده‎تر کرد تا ستمدیدگان همه‎ی جهان را دربرگیرد. در دارالسلام وحدت طلبی افریقایی می‎کوشید سنگ بنای «وحدت بشردوستان» شود. یکی از بحث‎های اصلی این بود که آیا در مبارزه‌ی جهانی علیه ظلم و استثمار، طبقه مهم‌تر است یا نژاد.

جنبش‎های وحدت آفریقا

وحدت افریقا به ندرت جنبشی توده‎ای بوده است؛ این جنبش عمدتاً جنبش نخبگان است. البته جنبش مارکوس گاروی اصلی‎ترین استثنای این قاعده است. گاروی خود اهل جامائیکا بود؛ و صدها هزارنفری که پیرو او بودند عمدتاً افریقایی- امریکایی بودند. این جنبش اهداف وحدت‌طلبانه داشت، ولی بیرون از ایالات متحده‌ی امریکا پیرو چندانی نداشت.
وحدت افریقا در سطح قاره‎ای نیز نتوانست به جنبشی توده‎ای تبدیل شود. منبع الهام این نوع وحدت طلبی افریقایی ملیت نیست بلکه همبستگی قاره‎ای است؛ ولی درست به همین دلیل تأثیر وحدت طلبی قاره‎ای به واسطه‎ی تفاوت‎های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در میان کشورهای گوناگون افریقایی که پس از استقلال ابراز وجود کردند، راه به جایی نبرد. برای اکثر اهالی نیجریه، اتیوپی، و زامبیا، اگر به همین اندکی بسنده کنیم، وحدت طلبی افریقایی از «تشکیل ملت» در هر یک از این کشورها اولویت کمتری دارد. ولی این امر به مسئله‎ی دیگری می‎انجامد: وحدت طلبی افریقایی و این نوع تشکیل ملت با یکدیگر مغایرت دارند. به بیان نایرره:
حقیقت این است که هر یک از ما دولت خویش را بنا می‎کنیم و حصارهای بیشتر و بیشتری دور خودمان می‎کشیم. ما تفاوت‎هایی را که از گذشته‌ی استعماری به ارث برده‌ایم تحکیم و تفاوت‎های تازه‎ای خلق می‎کنیم. بیش از همه، غرور و نخوتی ملی می‎آفرینیم که نمی‎گذارد به افریقا افتخار کنیم. (Nyerere, 1968, p. 211)
وحدت افریقا هرگز جنبش متحدی نبوده است، چون علاوه بر تفرقه‎هایی که پیش از این یاد کردیم، همیشه روایت‎های لیبرال و رادیکال از این جنبش وجود داشته است که سازمان‌های مختلفی نماینده آن بوده‎اند. تقسیم بندی مهاجر/ بومی نیز وجود دارد. تفکیک عرب از سیاه و سیاه انگلیسی زبان از فرانسوی زبان نیز همیشه وجود داشته است. غیر از ششمین کنگره‌ی وحدت افریقا در دارالسلام در 1974، همه‎ی گرایش‎ها و جریان‌های دیگر (از جمله آن‌هایی که شکل گیری OAU را رهبری کردند) بر همین تفاوت‎ها پافشاری کرده‎اند. با وجود این، شمار انبوهی از مردم با آرمان‌های وحدت افریقا همدلی دارند بی‌آنکه به هیچ یک از سازمان‎های وحدت طلب ملحق شوند.

وحدت آفریقا در مقام هویت

مشرب وحدت افریقا به پایه‌ی ایدئولوژی‎های تمام و کمال نمی‎رسد چون در آن نه تبیین نظام‌مندی از پدیده‌های سیاسی ارائه می‎شود و نه برنامه‎ی مشخصی برای تغییر سیاسی دارد. هیچ نظریه پردازی وجود ندارد که مجموعه اصول و تعریف‌های مرتبطی عرضه کرده باشد که شرایط افریقایی‎ها و مهاجران افریقایی را به صورت نظام مند مفهوم پردازی کند. حتی دبلیو. ای. بی. دوبوا و قوام نکرومه نیز با همه‎ی مطالبی که درباره‎ی وحدت افریقا نوشته‎اند، چنین ایدئولوژی‎ای عرضه نکرده‌اند. همچنین درباره‎ی چیستی وحدت افریقا نیز اختلاف نظر وجود دارد. بعضی مدعی‎اند که مفاهیم اصلی آن عبارت است از: افریقا به مثابه میهن حقیقی همه‎ی افریقایی تبارها، هر کجا که هستند؛ همبستگی افریقایی تبارها؛ اعتقاد به وجود «شخصیت افریقایی» متمایز؛ احیای گذشته‌ی افریقا و احترام به فرهنگ افریقایی؛ افریقا برای افریقایی‎ها از حیث حاکمیت؛ و امید به افریقای متحد. اما بر اساس بیانیه‎های کنگره‎های افریقایی می‎توان به صورت موجهی ادعا کرد که وحدت طلبی افریقایی فقط چهار مؤلفه‎ی اصلی دارد:
1. توجه به مسائل مشترک و همگانی مردمان افریقایی در هر جای جهان؛
2. خودمختاری همه‎ی مردمان افریقایی؛
3. افتخارکردن به افریقا و هر آن‌چه افریقایی است؛ و
4. اصرار بر این که نظام اقتصادی حاکم بر مردمان افریقایی سوسیالیستی باشد.
درباره‎ی اصول 1 و 2 اجماع و وفاق بیش‌تری وجود دارد تا درباره‎ی 3 و 4. هر چند وحدت افریقا هنوز ایدئولوژی کاملی نیست، شامل مجموعه‎ی مرتبطی از ایده‎ها و ارزش‌های فراگیر و جامع است که می‎تواند جهان‌بینی‎ای را شکل دهد و در انتظار متفکری است تا به هیئت ایدئولوژی درآید.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول