نویسنده: رسول سعادتمند




 

می‌دیدم در صف نانوایی ایستاده‌اند

حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی فیض:

امام منزلی در یخچال قاضی قم خریده بودند که تقریباً حدود سیصد متر زمین و چند اتاق داشت. ایشان خانه یا ملکی در خمین داشتند که آن را فروختند و این خانه را به قیمت سیزده هزار تومان خریدند. تقریباً سالهای 25-1324 یعنی همان زمان که آقای بروجردی به قم آمده بودند. امام در آن خانه زندگی می‌کردند و گهگاه می‌دیدیم که با آن مقام و موقعیتشان در صف نانوایی ایستاده‌اند و نان می‌گیرند. ایشان کارهای منزل را هم خودشان انجام می‌دادند. (1)

نوبت مردم را رعایت می‌کردند

آقای حسین شهرزاد:

در آن روزگار ما امام را به نام حاج آقا روح الله می‌شناختیم که از احترام فوق العاده زیادی برخوردار بودند. در حمام همواره نوبت سایرین را رعایت می‌کردند و مردم که می‌خواستند با اصرار نوبت خود را به امام بدهند قبول نمی‌کردند. (2)

بین طبقه ضعیف استحمام می‌کردند

آقای حسین شهرزاد (همسایه امام در قم):

زمانی که امام به حمام تشریف می‌آوردند، برخلاف وضع خاص آن زمان که حمامی‌ها مکان‌هایی را با توجه به سطح طبقاتی برای مردم در نظر گرفته بودند، در بین طبقه ضعیف و قشر پایین استحمام می‌کردند. (3)

این چوب‌ها را باید به سر من زده باشند

آیت الله ابراهیم امینی:

در حادثه‌ی حمله‌ی عمال رژیم منحوس پهلوی به مدرسه‌ی فیضیه من ابتدا در مدرسه فیضیه بودم وضع مجلس و مدرسه را که غیرعادی دیدم در وسط مجلس از مدرسه خارج شدم و به منزل امام رفتم. ا چند نفر از طلاب در حضورشان نشسته بودیم و وضع مدرسه را تعریف می‌کردیم. در همین حال چند نفر از طلاب کتک خورده و زخمی وارد منزل امام شدند و جریان مدرسه را تعریف کردند که طلاب را زدند و کشتند و زخمی کردند. یکی از طلاب عرض کرد اجازه بدهید در منزل را ببندند مبادا به منزل حمله کنند. امام فرمودند: نه اجازه نمی‌دهم. یکی از علما که از دوستان امام بود عرض کرد پیشنهاد بدی نیست. اجازه بدهید درب را ببندند خطرناک است. امام فرمود: گفتم نه، اگر اصرار کنید از خانه خارج می‌شوم و به خیابان می‌روم. این چوبها را باید به سر من زده باشند که به طلاب زده‌اند. حالا من در خانه‌ام را ببندم؟ این چه حرفی است؟ (4)

باید هر دو درب باز باشد

حجت الاسلام و المسلمین توسلی:

در موقع غائله مدرسه فیضیه من در بیت امام بودم. خبر آوردند که الآن کماندوها می‌ریزند به خانه‌ی امام. بعضی از دوستان به عنوان دلسوزی در خانه امام را بستند. یکی آمد به امام گفت در خانه بسته شده است، امام که فهمید در خانه‌اش را بسته‌اند بلند شده و فرمودند: «بچه‌ها و طلابی که بچه‌های من هستند آنها کتک بخورند و من اینجا ساکت بنشینم؟» ایشان در خانه را باز کردند. مرحوم آقای لواسانی آمد امام را گرفت بغل کرد که امام حرکت نکند. امام آقای لواسانی را کنار زد و گفت باید در خانه باز باشد و هر دو درب هم باز باشد. آنگاه امام آرام گرفت. (5)

با پای برهنه می‌روم فیضیه

حجت الاسلام و المسلمین سید علی غیوری:

روزی که در قم ریختند و طلاب را از پشت بامها و طبقات بالای مدرسه به زیر انداختند و آنها را با چوب و سنگ زدند، وقتی خبر به منزل امام رسید به ایشان عرض کردند اجازه بدهید در خانه را ببندیم. اینها تصمیمشان این است که بعد از مدرسه‌ی فیضیه بریزند اینجا. امام فرمودند: «نه در خانه باز باشد» باز به ایشان عرض شد که شاید کماندوهای شاه الآن بریزند منزل و بکوبند و خراب کنند. این بار امام شدیداً جواب رد دادند. دفعه‌ی سوم وقتی آقای لواسانی پیشنهاد کرد که آقا اجازه بدهید در خانه را ببندیم امام به او فرمودند: «سید از خانه‌ی من پاشو برو بیرون! تو می‌گویی من در خانه‌ام را ببندم و توی مدرسه، اینها بچه‌های مرا بزنند و مجروح کنند و بکشند و من اینجا در خانه را ببندم تا سالم بمانم؟ اگر بخواهید چنین کاری کنید عبایم را زیر دستم می‌گیرم و با پای برهنه می‌روم مدرسه فیضیه» (6)

دیگر جشن نگرفتند

حجت الاسلام و المسلمین عبدالعلی قرهی:

اوایلی که امام به نجف تشریف آوردند اعیاد مذهبی مثل عید فطر،‌ قربان، نیمه‌ی شعبان، سوم شعبان سیزده رجب، تولد حضرت زهرا و این اعیاد را به علامت جشن در بیرونی می‌نشستند و آقایان و طلاب تشریف می‌آوردند ولی موقعی که خبر زندان رفتنها و شکنجه شدنهای مبارزین مسلمان به گوش امام رسید حضور در این مراسم و برگزاری آن را به طور کلی ترک کردند و دیگر جشن نگرفتند. بعدها ما فهمیدیدم یکی از دلایلی که ایشان حاضر نمی‌شدند شبهای از هوای خنک کوفه استفاده کند این بود که ایشان حاضر نمی‌شدند برادرهای ما در زندان تحت شکنجه و فشار رژیم شاه باشند و ایشان بروند لب شط کوفه و از هوای خوب آنجا استفاده کنند. (7)

این مطلب شدنی نیست

آیت الله خاتم یزدی:

اوایلی که امام به نجف آمده بودند به دلیل خشکی و گرمای زیاد خیلی از هوای نجف اذیت می‌شدند ولی در کوفه که به نجف بسیار نزدیک بود هوا خیلی بهتر بود لذا از قدیم علمایی مانند مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم آسید محمد کاظم خراسانی حتی کسانی که در زمان خود امام بودند در کوفه منزل داشتند و شب‌ها پس از مغرب به کوفه می‌رفتند و تا صبح آنجا بودند. اما امام در این هوایی که گاه به 55 درجه حرارت می‌رسید - و حتی بعضی از دوستان می‌گفتند که علامت دماسنج رفته بالا و به آخر خود رسیده - به کوفه نمی‌رفتند.
عده‌ای زیاد خدمت ایشان آمدند از جمله مرحوم آقای خلخالی، آقای کلانتر و از طرف بعضی از آقایان مراجع هم کسانی آمدند که امام را راضی کنند ایشان هم شبها به کوفه بروند. خانه‌ی ملکی، خانه‌ی اجاره‌ای، از هر نوع آن هم آماده بود. حتی مرحوم آقا مصطفی را واسطه کردند که ایشان را راضی کنند. آقای خلخالی به ما گفت شما که هستید خدمت امام اصرار کنید که بپذیرند. ما هم رفتیم و صحبت کردیم و عرض کردیم شما برای خودتان تنها نیستید برای همه‌ی مسلمانها هستید و از این حرفها، ایشان پس از این‌که صحبتهای من و دوستان تمام شد. شروع به صحبت کرده و فرمودند: من خجالت می‌کشم الآن خیلی از اشخاص هستند که برای محبت به من و محبت به اسلام یا در زندانهای رژیم هستند و یا در مناطق سخت با آن آب و هوا تبعید شده‌اند، و تحت شکنجه هم هستند آنوقت من بخواهم به کوفه بروم؟ شما هم اصرار نکنید چون این مطلب شدنی نیست. و این یکی از مطالبی است که من روی آن حساب می‌کنم و هیچوقت هم این معنا را قبول نمی‌کنم و اصرار زیاد هم نکنید. البته عده زیادی آمده‌اند و گفته‌اند و من تشکر می‌کنم ولی اینطور نیست که من دست از حرفهایم بردارم و روی آن ایستاده‌ام. (8)

تنها دو مرتبه به کوفه رفتند

آیت الله خاتم یزدی:

امام طی 15 سال اقامتشان در نجف تنها دو مرتبه به کوفه مشرف شدند. دفعه‌ی اول وقتی بود که از ترکیه به عراق آمده بودند. رسم است همه‌ی زوار به کوفه می‌روند و قبر حضرت مسلم را زیارت و اعمال مسجد کوفه را انجام می‌دهند. امام هم برای زیارت قبر حضرت مسلم بن عقیل و انجام اعمال مسجد کوفه تشریف بردند. مرتبه دوم هم وقتی بود که آقای خوئی از لندن برگشته و در کوفه در منزل بستری بود و امام به عیادت ایشان رفتند و پس از عیادت به نجف بازگشتند. (9)

هر وقت به همه طلبه‌ها خانه دادند

حجت الاسلام و المسلمین لطفعلی فقیهی:

بعضی از تجار به منزل امام در نجف می‌آمدند و می‌گفتند که نه از وجوهات بلکه همین طوری می‌خواهیم برای شما و حاج آقا مصطفی منزل بخریم. اما جواب می‌دادند: هر وقت به همه طلبه‌ها خانه دادند یک منزل به مصطفی می‌دهند و یک منزل هم به من خواهند داد. (10)

من هم نباید بکنم

حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی:

امام در طول 15 سال زندگی در نجف یک مرتبه می‌روند کوفه، آن هم مسجد [کوفه] برای دو رکعت نماز رفته و سریع بر می‌گردند. آب و هوای کوفه به دلیل وجود شطی که در یک فرسخی آن است بسیار باصفا است،‌ اما امام حاضر نشدند یک بار آنجا بروند. به این استدلال که افرادی در زندانها هستند و افرادی هم در جاهای دیگر هستند که آنها نمی‌توانند این کارها را بکنند من هم نباید بکنم. هرچه اصرار می‌شد که آقا اجازه بدهید یک کولر گازی بیاوریم. می‌گفتند: «مگر همه طلبه‌ها دارند؟» می‌گفتند آقا یک ذره این محیط را خنک کنید، گفتند: «مگر کولر در بقیه خانه‌ها هست؟» (11)

مثل مردم زیر باران ایستادند

حجت الاسلام و المسلمین محتشمی:

در پاریس که بودیم یک روز از آلمان و انگلستان عده‌ی زیادی آمده بودند که در اتاق امام برای آنها جا نبود و قهراً در بیرون در محوطه ایستاده بودند. باران سختی هم می‌بارید. وقتی امام تشریف آوردند تا برای اینها صحبت کنند با این‌که می‌توانستند در اتاق و در کنار پنجره بایستند و صحبت کنند ولی در آن هوای سرد بارانی به بیرون تشریف آوردند و حدود یک ربع زیر باران برای آنها سخنرانی کردند. (12)

مگر مردم چه می‌کنند؟

حجت الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی:

در شهادت آیت الله مفتح امام با ماشین آمدند در میان هزاران جمعیتی که بدن خون آلود این شهید را تشییع می‌کردند. مردم از شدت علاقه به حدی دور امام ریختند که سقف ماشین می‌خواست خراب شود. بوی دود و سوختن کلاج از داخل بلند بود. ما دست پای خود را گم کردیم که خدایا چه باید کرد؟ اگر امام در ماشین بمانند با این فشار جمعیت، مسلماً ماشین از کار افتاده و ممکن است آتش بگیرد. اگر بیرون بروند احساسات مردم امام را از پا در می‌آورد. کمی گاز دادم و دست را گذاشتم روی آژیر که فریاد امام بلند شد. فرمودند: «چه خبره؟» می‌خواهید مردم را زیر ماشین کنید؟ عرض کردم آقا، ماشین دارد می‌سوزد. فرمودند: صبر کنید می‌خواهم پیاده شوم و در میان مردم راه بروم، مگر مردم چه می‌کنند» ما می‌دانستیم که اگر ایشان پیاده می‌شدند اول از همه همان پاسداران محافظ می‌ریختند برای دست بوسی و ابراز علاقه به دور امام،‌ تا چه رسد به یک جمعیت بیش از صد هزار نفری. (13)

وسایل گرمازا را خاموش کنید

امام در پاریس با وجود آن هوای سرد و علی‌رغم کهولت سنی که داشتند، دستور دادند وسایل گرمازای خانه‌ی مسکونی ایشان را خاموش کنند تا با مردم ایران که در زمستان 57 دچار مضیقه شدید نفت بوده و مجبور بودند سرما را تحمل کنند، وضعی مشابه داشته باشند. (14)

باید پیش برادرهایم باشم

خبرنگاری در پاریس از امام هنگامی که قصد عزیمت به ایران کرده بودند و فرودگاهها بسته بود سؤال کرد: با توجه به این‌که بازگشت حضرت آیت الله ممکن است باعث خونریزی‌های بیشتر شود آیا باز هم حضرتعالی اصرار به بازگشت خواهید داشت؟ امام فرمودند: «من باید پیش برادرهایم باشم تا اگر بنا باشد که خون من بریزد، در بین رفقای خودم و همراه با جوانهای ایران بریزد». (15)

اگر خطری هست چرا برای من نباشد

خانم مرضیه حدیده‌چی:

در پاریس نامه‌ها را به لحاظ امنیتی اول من باز می‌کردم و بعد برای مطالعه خدمت امام می‌بردم. یک بار که در آشپزخانه مشغول باز کردن نامه‌ها بودم، امام آمدند و گفتند: من راضی نیستم. فکر کردم که ایشان نگران این هستند که مبادا من نامه‌ها را بخوانم، گفتم: به جدتان قسم نامه‌ها را نمی‌خوانم فقط از جهت امنیتی آنها را باز می‌کنم تا مبادا مشکلی داشته باشند. امام گفتند: می‌دانم من هم همین را می‌گویم. اگر خطر هست چرا برای من نباشد و برای شما باشد. گفتم: اماما، مردم ایران منتظر شما هستند، گفتند: بالأخره هشت تا بچه هم در ایران منتظر شما هستند. گفتم: نگران نباشید آموزش دیده‌ام و خطری ندارد. گفتند: خوب یک ساعتی بیایید به من هم یاد بدهید که چگونه این نامه‌ها را باز کنم. تا اگر خطری داشته باشد رفع گردد. (16)

بخاریهای جماران را خاموش کنید

آقای علی محمد بشارتی:

زمستان سال 62 امام دو هفته ملاقات‌هایشان را قطع کردند. این طبیعی بود. امام هر چند مدت، ملاقات‌هایشان را قطع می‌کنند مثل ماه مبارک رمضان که ملاقات‌هایشان را قطع می‌کنند. بعد از تقریباً 10 روز که ملاقاتهایشان آزاد شد مجدداً دو هفته ملاقات‌هایشان قطع شد. من تلفنی از جناب آقای رسولی سؤال کردم که چی شد که امام مجدداً ملاقاتشان قطع شد؟ فرمودند از روزی که امام شنیدند در غرب کشور کمبود نفت وجود دارد - چون آن سال زمستان سرد بود - دستور دادند بخاری‌های جماران را خاموش کنند لذا امام به شدت سرما خورده‌اند. (17)

مثل همه‌ی مردم زندگی می‌کردند

حجت الاسلام و المسلمین سید محمدباقر حجتی:

یک بار که خداوند رحمان به این بنده توفیق عنایت فرمود که به دست بوسی امام تشرف حاصل کنم، آن جناب در سرمای سوزان در رواق کوچک خانه‌ی خود روی یک صندلی کهنه نشسته بودند و سرمای آزار دهنده‌ی جماران دست و صورت ایشان را تقریباً از سرخی به کبودی متمایل ساخته بود. علت را جویا شدم که «چرا وسیله‌ی گرم کننده‌ای در این سرمای سخت و فضای باز نزد ایشان گذاشته نمی‌شود؟» پاسخ شنیدم که امام می‌خواهند با مردم همدرد باشند، و به نمونه‌ای از این مواسات اشاره کردند که وقتی لباس امام را به بیت برای شستشو داده بودند ولی شسته نشده بود علت را که پرسیدند پاسخ شنیدند هنوز نوبت دریافت کوپن پودر رختشویی برای بیت نرسیده است و پس از رسیدن شسته می‌شود. (18)

پی‌نوشت‌ها:

1. برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 247.
2. همان، ج 1، ص 105.
3. همان، ج 2، ص 117.
4. همان، ج 1، ص 142.
5. همان.
6. همان، ص 143.
7. همان، ص 105.
8. همان.
9. همان، ص 108.
10. همان.
11. همان، ص 109.
12. همان، ص 129.
13. همان.
14. همان.
15. همان، ص 110.
16. همان، ص 116.
17. همان، ص 130.
18. همان.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: عدالت‌خواهی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول.