نویسنده: رسول سعادتمند




 

جلوگیری از رشد مملکت با فساد و انحرافات

نقشه این بود که این بانوان را از آن مقام اصیل بزرگی که دارند کنار بزنند، و به خیال خودشان نیمی از این جمعیت ایران را آزاد کنند! دیدید که چه جور «آزاد» کردند. من دیدم که شماها شاید اکثراً یادتان نباشد من دیدم که چه کردند با این بانوان محترم ایران؛ چه فشارها آوردند؛ با سرنیزه ‌ها ‌این کار بیجا را انجام دادند. و بعد هم خواستند نتیجه بگیرند که کار اصیل را از دست اینها بگیرند [تا] تربیت اولاد را اینها نتوانند بکنند.
اینها اگر وارد بشوند در شغلهای مثلاً دیگر، شغلهای غیر اساسی، نمی‌توانند به طور اصالت رفتار کنند. البته شغل برای زن، شغل صحیح برای زن، هیچ مانعی ندارد؛ لکن نه آنطوری که آنها می‌خواستند. آنها نظرشان به این نبود که زن یک اشتغالی پیدا بکند. نظرشان به این بود که زن را مثل مردها هم، زنها را و مردها را، از آن مقامی که دارند منحط کنند، نگذارند یک رشد طبیعی از برای قشر زن پیدا بشود؛ یا یک رشد طبیعی از برای قشر مرد. نگذارند بچه های ما تربیت صحیح بشوند. و لهذا از آن اول جلویش را گرفتند. دامن بانوان که مرکز تربیت اطفال است بسیاری اش از این [موهبت] محروم شد. بعد در دبستانها بچه ‌ها‌رفتند، آنجا هم با تبلیغات سوئی، با کتابهای منحرفی، آنها را منحرف کردند. بعد در دانشگاه که رفتند، عمال خود آنها نگذاشتند رشد صحیح بکنند. نگذاشتند دانشمندان صحیح تربیت بشود. اشخاص ملی صحیح اشخاص اسلامی صحیح، تربیت بشود. ما از آن کارهایی که اینها کردند، که دیدیم بر ضد ملیت ما، بر ضد مصالح کشور ما بود، مثل لهذا از آن می‌فهمیم که آن کشف حجابی که رضا خان به تبع ترکیه و به تبع غرب و به [واسطه] مأموریتی که داشت، [انجام داد] برخلاف مصلحت مملکت ما بود.(1)

زنان و تربیت اسلامی

زن مبداً همه خیرات است. شما دیدید، ما دیدیم، که زن در این نهضت چه کرد. تاریخ دیده است که چه زنهایی در دنیا بوده است، و زن چیست. تاریخ دور است؛ اما خود دیدیم که چه زنهایی تربیت کرده است اسلام، چه زنهایی در این عصر اخیر قیام کردند. و آنها که قیام کرده‌اند همین زنهای محجوبه جنوب شهر و قم و سایر بلاد اسلامی بود. آنها که به تربیت آریامهری تربیت شدند ابداً در این امور دخالت نداشتند. آنها تربیتهای فاسد شده بودند؛ از تربیتهای اسلامی آنها را دور نگه داشتند. اینهایی که تربیت اسلامی داشتند خون دادند، کشته دادند، به خیابانها ریختند، نهضت را پیروز کردند. ما نهضت خودمان را مرهون زنها می‌دانیم. مردها به تبع زنها در خیابانها می‌ریختند. تشویق می‌کردند زنها مردان را. خودشان در صفهای جلو بودند. زن یک همچو موجودی است که می‌تواند یک قدرت شیطانی را بشکند. این زن را در این دوره رضاخان و محمدرضا خان منحط کردند از مقام خودش، مرد را هم منحط کردند. جوانها را هم منحط کردند. مراکز فحشا الی ماشاءالله برای جوانهای ما درست کردند به اسم «آزادی»، به اسم «پیشرفت»، به اسم «تمدن»! جوانهای ما را به فحشا کشیدند. به اسم آزادی، همه آزادیها را از ماها سلب کردند. آنهایی که زمان رضاخان را درک کرده‌اند می‌دانند چه می‌گویم. آنها دیدند که چه کردند با ما، و چه کردند با زنهای محترم ما، آنها که زمان محمدرضا را درک کردند، آنها هم می‌بینند. با اسمهای فریبنده، با الفاظ بزک کرده مملکت ما را رو به خرابی بردند. بالاتر از همه جوانهای ما را فاسد کردند. نیروی انسانی ما را به عقب نشاندند. زن در زمان محمدرضا و رضا پهلوی عنصر مظلومی بود، و خودش نمی‌داند. آنقدر که ظلم در این دو زمان شد در زمان جاهلیت معلوم نیست شده باشد. آنقدر که انحطاط برای زنها در این قرن شد معلوم نیست که در قرن جاهلیت شده باشد. در هر دو قرن مظلوم بوده‌اند زنها؛ آن وقت اسلام آنها را از اسارت بیرون آورد، و در این زمان هم امیدوارم که اسلام باز دست آنها را بگیرد و از غرقاب ذلتها و مظلومیتها نجات بدهد.(2)

توصیف دو قسم آزادی

بروید در جهاد سازندگی؛ با ملیت خودتان بروید و همراهی کنید آزادید، می‌روید می‌کنید. تمام چیزهایی که در رشد انسان، در رشد خواهرها و برادرها، و این کودکهای عزیز، دخالت دارد، اینها همه آزاد هستند.
آنی که اسلام جلویش را گرفته و آزاد نیست؛ قماربازی است که تباه می‌کند ملت را؛ شرابخواری است که تباه می‌کند ملت راه انواع فحشایی که در زمان این مرد جنایتکار بود و فراهم کرده بودند اسبابش را اینهاست که در اسلام ممنوع است پس ما دو قسم آزادی داریم که یک قسم مفیدش در غیر زمان این دو جنایتکار بود، و در زمان اینها این قسم از آزادی بکلی ممنوع بود. و آن آزادی آنها می‌خواستند که زنها آزاد باشند که هر جوری بزک بکنند و بیایند توی خیابانها و با جوانها خدای نخواسته چه بکنند! آن را آزادی قرار داده بودند. و حالا هم الآن آنهایی که می‌خواهند اسلام نباشد، دلشان برای این آزادی می‌سوزد.(3)

وضعیت تحصیل ایرانیان در خارج از کشور

از بچگی رفتند به خارج، آنجا و در آن محیط بزرگ شدند؛ نه آن محیطی که آنها هستند یک محیطی باشد که برای ما تهیه شده است. بدبختی این است که ما در خارج هم که می‌رویم، در یک محیطی که آنها تربیت می‌شوند آن طور نیست برای ما حتی آن دیپلمهایی که به ما می‌دهند، غیر از آنی است که به آنها می‌دهند. آن درسی که به ما می‌دهند فرق دارد با آنکه برای خودشان می‌دهند. درسی که به ما می‌دهند درسی استعماری است، درسی ممالک استعماری است؛ دیپلمش هم دیپلم مملکت استعماری است. برای ما یک جور دیگر وضع هست، و برای خودشان یک وضع دیگری. این بیچاره ‌ها‌ در آنجا در یک محیط استعماری؛ یعنی جایی که برای استعمار می‌خواهند افراد را تربیت کنند، رفتند به آنجا، و حالا اگر تحصیل هم کرده باشند اینطوری! اگر هم مثل بسیاریشان که تحصیل هم نکردند، فقط رفتند رود سن (4) شنا بکنند به ما می‌گفتند که فرات،(5) به آنها می‌گفتند رود سن! اینها حالا آمدند اینجا نشستند و توی اتاقهایشان نشستند، و خوب یک مقاله ای خوب باید بنویسند، توی روزنامه هم یک مقاله ای را بنویسند، یک اسمی هم پیدا بکنند، هی از این چیزها بر می‌دارند می‌نویسند. از همان حرفهایی که یاد گرفتند و دیکته کردند و به آنها دادند. نمی‌گذارند که این ملت به حال خودش باشد؛ خودش را پیدا بکند؛ بفهمد که خودش جزو عالم است؛ این طرف دنیا و این شرق هم جزو یک ممالک مترقی بوده است؛ و ما به این حال رساندیم آن را؛ و غربیها ما را به این حال رساندند. کتابهای شیخ الرئیس حالا هم شاید در دانشگاههای آنها تدریس می‌شود؛ استفاده از آن می‌شود. ما آن چیزی که داشتیم کنار گذاشتیم؛ آن چیزی هم که آنها داشتند نتوانستیم پیدا بکنیم. یک «لیک موش»(6) از کار درآمدیم! یک چیزی که نه شرقی و نه غربی و نه اسلامی و نه اروپایی، هیچی نیست.(7)

بیماری مزمن غرب زدگی

مثل کشور ما مثل بیماری است که لااقل پنجاه و چند سال بیماری کشیده است، و همه قشرها به بیماری او دامن زدند، و الان از بار قشرهایی که دامن به بیماری او می‌زدند فارغ شده است، لکن بیمار است. از بیماری که پنجاه و چند سال به بیماری او کمک کردند و خائنین دامن زدند، نباید متوقع بود که به مجرد اینکه [اینها ] دامن زنها خارج شدند، بیمار فوراً صحیح بشود. این بیماری که در جامعه ما از غرب پیدا شده است، از ممالک خارجی که می‌خواستند همه چیزمان را ببرند، این بیماری غربی را توقع نداشته باشید که با هشت ماه یا با هشت سال یا با بیست سال رفع بشود. اینهایی که در دانشگاهها هستند بعضیشان البته پنجاه سال اینها از غرب به مغزهای آنها بیماری تزریق شده و تربیت شدند اینها به همان تربیتهای غربی؛ و آنها اینها را هم آماده کردند برای اینکه جوانهای ما را آنطوری بار بیاورند. شما بخواهید که فوراً این بیمارها سالم بشوند، یا این بیمارها را کنار بگذارید و سالم پیدا بکنید، این توقع غیرمعقولی است. من می‌دانم که در همه قشرها، و خصوصاً در مراکز تعلیم و تربیت که بیشتر خارجیها عنایت داشتند به نگهداری آنها در یک سطح معینی، یا منحرف کردن آنها از آن راهی که باید بروند.
آن قدری که به دانشگاهها آنها عنایت داشتند که نگذارند رشد بکنند، بلکه آنها را به مسیر دیگری ببرند، به راه دیگری ببرند، شاید به جاهای دیگر این قدرها عنایت نداشتند. در یک همچو مسیری که آنها عمال خودشان را وادار کردند و جوانهای ما را به مسیر دیگری بردند، شما متوقع نباشید که فوراً آنها از آن مسیر برگردند و به مسیر ملت بیایند، لکن مأیوس نباشید. ملت راه خودش را پیدا کرده است، شما جوانها راه خودتان را پیدا کردید. اگر امروز نشود تصفیه، فردا تصفیه می‌شود. ناچار از این تصفیه است؛ یعنی یک ملتی که فهمیده مرضش چیست. ابتدای هر چیزی فهم این است که ما گرفتاریمان چیست. در این پنجاه سال ما را از اینکه بفهمیم گرفتاریمان چیست اغفال کرده بودند. ما آن میکروبهای فاسد را و مفسد را برای خودمان درمان می‌دانستیم! ما آنهایی که ما را به تباهی می‌کشیدند برای خودمان معالج می‌دانستیم. ما را اینطور درست کرده بودند، با آن تبلیغات دامنه دارشان به ما اینطور حالی کرده بودند که شما باید هر چه که می‌خواهید، هر تمدنی که می‌خواهید، هر فرهنگی می‌خواهید، از غرب باید برای شما بیاید، خودتان ندارید.
[با] این افکار پوسیده ای که اینها تزریق کردند به وسیله قلمهای فاسد و به وسیله گفتارهای منحرف کننده، ما را همچو بار آوردند و جوانهای ما را همچو بار آوردند که آنکه زهر مهلک برای جامعه ما بود خیال کند دوای دردش است! الآن هم همین فاسدها، بعضی از همین فاسدها، در جامعه ما هستند، در همه جا هستند، در دانشگاه هم هست، در همه جای مملکت ما هست. و توقع این را نداشته باشید که یک درد پنجاه و چند ساله به چند روز و چند ساعت و چند وقت و چند ماه و چند سال معالجه بشود. شما ملاحظه کنید، یک کسی که یک ربع ساعت سرماخوردگی برایش پیش می‌آید یک ماه گاهی احتیاج به معالجه دارد. و یک جامعه ای که دو هزار و پانصد سال زیر یوغ اشخاصی بوده است که برای خودشان می‌خواستند جاه و مقام درست کنند و ظلمشان بر جامعه از همه طرف بوده است.
آنکه ما یادمان است [در این] پنجاه و چند سال، بدترین اوقات را مملکت ما گذراند، بدترین اوقات تاریخ ما بود؛ یعنی از همه اطراف به ما هجوم آورده بودند، به مملکت ما هجوم آورده بودند. همه قشرها را بعد از مطالعه در خدمت گرفته بودند؛ و ما را از خودمان بکلی تهی کرده بودند. باید ما، نه ما تنها، شرق باید، شرق که خودش را که گم کرده پیدا کند. اینها با تبلیغات خودشان ما را همچو به غرب برگرداندند و غربزده کردند که همه چیز خودمان، همه مفاخر خودمان، یادمان رفت، برای خودمان دیگر چیزی قائل نیستیم. همین چند روز پیش از این یک آقایی که من نمی‌شناسمش آمد اینجا نشست همچو تند تند هی شروع کرد گفتن که آقا ما محتاجیم به آنها، ما محتاجیم به آنها، ما از آنها همه چیز باید بگیریم! من اصلاً جوابش را ندادم. یک همچو مغزهایی است اما تا نفهمیم که محتاج به آنها نیستیم، نفهمیم که آنها محتاج به ما هستند نه ما محتاج به آنها، نمی‌توانیم اصلاح بشویم. شرق همه چیز دارد. فرهنگش از فرهنگ غرب بهتر است، فرهنگ غرب از شرق رفته است، همه چیزش از غرب بهتر است، فقط تهیش کردند از خودش، فقط تبلیغات دامنه داری که به وسیله نوکرهای اینها که الان هم موجودند در مملکت ما، الان هم با صورتهای مختلف در مملکت ما موجودند، و مع الأسف اشخاصی دامن می‌زنند به اینکه اینها را بزرگ کنند ما را از خودمان تهی کردند به طوری که ما خیال می‌کنیم هر چیز که هست از آنجاست. ما تا خودمان را پیدا نکنیم، تا شرق خودش را پیدا نکند، تا این گمشده پیدا نشود، نمی‌توانیم سر پای خودمان بایستیم. باید از مغزهای ما اسم «غرب» زدوده بشود، در مقابل آن وقت که هر خیابانی که می خواستند بیشتر ترویجش کنند [اسمش را می‌گذاشتند] خیابان «روزولت»! خیابان نمی‌دانم زهرمار! هی از آنها، هر دو اخانه ای که می‌خواستند بیشتر مشتری پیدا بکند، یک اسمی از خارجی رویش می‌گذاشتند. هر دوایی را که می‌خواستند، دوا را خودشان درست می‌کردند، لکن می‌خواستند ترویج بشود، یک اسمی از آنها رویش می‌گذاشتند. هر پارچه ای را که می‌بافتند، اصفهان پارچه می‌بافت، لکن اسم آنها را رویش می‌گذاشتند! ما همه چیزمان را باختیم. حالا دزدها را بیرون کردیم، اما خودمان را پیدا نکردیم. (8)

نجات از بیماری غرب زدگی

بله شرقی هستیم به معنای همان «شرقی استعماری». غربی هم هستیم به همان «غربی استعماری». از این باید بیرون برویم. مادامی که این مرضی را ما داریم، این مرض نمی‌گذارد یک حال صحتی برای ما پیدا بشود. از این مرض باید بیرون بیاییم. ما در سهم خودمان؛ آقایان در سهم خودشان؛ شما هم در سهم خودتان که یک برنامه های صحیح باید بشود. و ما با همه علوم و با همه ترقیات موافقیم، الا آنهایی که با اسم ترقی آوردند اینجا، به اسم آزادی آوردند اینجا، برای تباه کردن ما، ما آنش را مخالف هستیم.
إن شاء الله خداوند همه شما را حفظ کند، موفق باشید. حالایی که مملکت مال خودتان است، و إن شاء الله تا آخر هم مال خودتان است، این جوانها و بچه هایی طوری که فرزند خودتان را می‌خواهید تربیت بکنید، اینها را هم همان طور إن شاء الله تربیت کنید.(9)

هدف اصلی استعمارگران در روابط با کشورها

آنی که پیش آنها مطرح است این است که در کدام کشور ذخایری که می‌شود از آن چاپید، چه قدر بیشتر از دیگری دارد. یا مثلاً فلان کشور نسبت جغرافیاییش چه طور است، که اگر او تحت سلطه ما باشد، مسائلی که آنها می‌خواهند کدام بهتر است برای آن. و مع الأسف نویسنده های ما، بعضی از روشنفکرهای ما، بعضی از نویسنده های ما، بعضی از اشخاصی که تحصیلکرده هستند، اینها هم یا این است که واقعاً از این حرفها و تبلیغاتی که در ظرف پنجاه سال اخیر زیاد شده است گول خوردند و غفلت دارند از مطلب. و یا بعضی از آنها با علم و اطلاع به اینکه مسئله اینطوری است دامن به آن می‌زنند؛ یعنی اجیر آنها هستند. و لهذا مملکت ما الآن یک مملکتی است که اینطوری درست آنرا کردند؛ به صورت یک غربزدگی، نه به معنای واقعی که در غرب هست، این جور نیست که آن چیزی که در غرب است، از مسائل، از علوم، از اینها، عینش هم در اینجا باشد. اینها دانشگاه را می‌خواهند تا یک حدود معینی جلو ببرند. آن هم محتوای اخلاقی در آن درست نباشد، و محتوای دینی آن نباشد. محتوایش هم علمی به آن معنایی که پیش خودشان هست نباشد. نمی‌خواهند اینها که در ایران یک طبیبی تربیت بشود که آن طبیب بتواند یک کاری بکند، حتی آن طبیبهایی هم که تا آن حدود تربیت شده‌اند مردم را به اینها بدبین کردند. تمام حرفها این است که تا یک کسی لوزه‌اش هم فرض کنید که درد می‌گیرد، این راه می‌افتد برای انگلستان، راه می‌افتد برای اروپا! از آن طرف تبلیغ کردند که شما هیچ ندارید، خودتان اصلاً چیزی نیستید. از آن طرف هم نگذاشتند که ما این استعدادهایی که داریم و جوانهای ما این استعدادهایی که دارند رشد کنند. از همه اطراف ما را وابسته کردند.(10)

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ص 332 تا 333.
2. همان، ص 339 تا 340.
3. همان، ج 10، ص 188.
4. رودخانه ای است معروف در فرانسه.
5. رودخانه ای معروف که از کشور عراق می‌گذرد.
6. کنایه از موجودی بینابین، اشاره به داستان شاگردی که «لیک موش» را در شعر: گربه شیر است در برابر موش/ لیک، موش است در مصاف پلنگ، به معنی حیوانی که نه موش و نه گربه بوده و بین آن دو می‌باشد، معنی کرده است.
7. صحیفه امام، ج 10، ص 45 تا 46.
8. همان، ص 388 تا 390.
9. همان، ص 46.
10. همان، ص 228 تا 229.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.