موقوفات ميرزا احمد مشير
موقوفات ميرزا احمد مشير
موقوفات ميرزا احمد مشير
نويسنده: رضا مختاري
مقدمه
دستگاه حاکمه قاجار او را محترم ميداشتند و پس از مشروطيت هم چهار بار رئيسالوزراء و وزير داخله شد و در کابينه دوم او بود که محمدعلي شاه مجلس را به توپ بست...
در 1329 که سوار کالسکه از سنگلج ميگذشت، چند تن از مجاهدين تيري به سوي او انداختند و او مجروح شد و اندکي بعد درگذشت.
وي مردي بود خوشخط، سادهدل، نسبتا آرام و خير. مدرسهاي در طهران ساخته است با مسجدي. و کتبي به خرج خود نيز چاپ کرده است. يکي از موقوفات او که معرف خوش سليقگي اوست، موقوفه «عزاب عرب» است که از حاصل آن، همه ساله عدهاي از جوانان بيزن عرب نخاوله را زن بدهند.
ملک موقوفه او، قريهاي است در شهريار، و صدراعظم وقت را متولي قرار داده است. (خاطرات و خطرات، چاپ دوم، ص 375)(2).
البته در وقفنامههايي که در پي ميآيد، سخني از موقوفه عزاب عرب به منظور تزويج جوانان عرب نخاوله نيست.
آنچه هست اينکه يک سهم از عوايد موقوفه را «به سادات حسيني ساکن مدينه طيبه که معروف به نخاولهاند بدهند». به هر حال، وي اموال زيادي وقف کرده و در سال 1318 قمري وقفنامه آنها نوشته شده و يکي از علماي بزرگ تهران در آن روزگار، به سال 1318 و 1319 قمري گواهي به صحت وقف داده و آن را تأييد کرده است. آن گاه وقفنامه همه موقوفات وي تا آن تاريخ را يحيي بن محمد باقر تفرشي مقب به کاتب همايون استنساخ کرده و در حدود سال 1320 ق در پايان کتاب المعتبر تأليف محقق حلي (قدس سره) (م 676) چاپ سنگي شده است. آنچه در پي ميآيد مشروح موقوفات وي تا تاريخ ياد شده است و دانسته نيست که آيا پس از اين هنگام هم وي، مالي را وقف کرده است يا نه؟
مشروح موقوفات ميرزا احمد مشير
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
الحمدلله الواقف علي السرائر و الضمائر و صلي الله علي محمد و آله الأطهار.
اما بعد، چون جناب مستطاب شمس فلک جلالت، و بدر آسمان رفعت و عظمت و نبالت، الأجل الأمجد الأرفع الأفخم آقاي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و وزير خزانه مبارکه (دام مجده العالي) از قديم و حديث به شرحي که مسطور ميشود در محضر مبارک امناء شرع مطاع، چند فقره - به وجه شرعي قربة الي الله و طلبا لمرضاته - املاک ابتياعي متصرفي خود را بر مصارف مقرره وقف فرموده بوده، محض نشر و جامعيت تمام امر فرمودند که تمام وقفنامهها در يک کتابچه تحرير شود که جامع همه نسخ وقف باشد و به اين واسطه موقوفات مسطوره محفوظ و در يک مجلد به طور سهل منظور باشد (حسب الأمر اطاعت شد).
صورت وقف سابق به شرح پنج نسخه مسجله به سجلات شريف اجلاء علماء اعلام دارالخلافه طهران (أدام الله ظلهم العالي)
هو الواقف
الحمدلله رب العالمين حمدا لا ينبغي الا لرضاه، والصلاة والسلام علي خير خلقه و أشرف بريته محمد (صلي الله عليه و آله اجمعين) أئمة الهدي و سادات الوري و شفعاء يوم الجزاء.
فبعد، بر الواح صافيه عارجين معارج تحقيق و اعتبار، هويدا و آشکار است که نظر به مضمون بلاغت مشحون «الدنيا مزرعة الاخرة» بر هر مکلفي لازم و متحتم است که به مفاد تبيان معجز بيان آيه وافي هدايت (و ما تقدموا لأنفسکم من خير تجدوه عندالله هو خيرا و أعظم أجرا) (3) براي رستگاري يوم محشر و فزع اکبر از اعمال صالحات ذخيره در نزد پروردگار داشته باشد و بعد از اداء فرائض، وقف املاک و مستغلات از جمله خيرات جاريه و اشرف طاعات است.
لهذا جناب جلالت مآب، شوکت و جلالتنصاب، قواما للمجد و العز و الاقبال، و شمسا لسماء الرفعة و الاجلال، الأجل الأفخم آقاي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه (دام مجده العالي قربة الي الله و طلبا لمرضاته) وقف صحيح مؤبد و حبس صريح مخلد شرعي اسلامي فرمودند تمامي و همگي کل شش دانگ يک کاروانسراي متصرفي خود را و تمام شش دانگ يک باب حمام ملکي مخصوص جديدالبناء خود را به انضمام يک قطعه زمين که تماما متصلند به يکديگر واقعه در شهر جديد ناصره در خيابان دروازهي گمرک که محدودند به حدود رابعه ذيل، و في محله در کمال اشتهار است، با جميع ملحقات و منضمات و متفرعات شرعيه آن:
حد شرقا به باغچه و خانه استاد اسمعيل مقنيباشي؛ حد غربا به چالحوض حمام بزرگ خود واقف معظم؛ حد جنوبا به خانه آقا سيد علي قناد؛ حد شمالا به خانه ميرزا محمدعلي نوکر درب اندرون شاه مرحوم.
از حجرات و فضا و طويله و بهاربند و ساير مايتعلق به کاروانسراي مزبور و هکذا از بينه و حياط کرم و تون و مدفع هرزآب و ساير ما يتعلق بها و ينسب اليها آنچه را به املاک مزبوره خواننده و شناسند عرصة و اعيانا بدون استثناء شيئي از آنها مما يسمي تابعا و ملحقا، تمامي را بر مصارف تعزيهداري حضرت سيدالشهدا (ارواحنا فداه) و ساير ائمه هدي و اولاد و اصحاب ايشان و ذکر مناقب انبياء خاصه ختم پيغمبران صلي الله عليه و آله و مثالب اعداي ايشان به اين طريق که همه ساله آنچه از منابع موقوفه عايد شود اولا تعميرات عين موقوفه را مقدم دارند که اصلا عين موقوفه مندرس و ضايع و معطل نماند و هميشه دائر و آباد نگاه دارند و آنچه باقي ميماند يک عشر حق متولي و ناظر است بالمناصفه بعد از زمان توليت خود جناب واقف معزي اليه (أطال الله بقاه) و در زمان توليت خود واقف فقط همان مخارج تعميرات لازمه عين موقوفه بايد اخراج شود لاغير. و آنچه باقي ميماند صرف مطلق مصارف تعزيهداري به هر قسم که متولي و ناظر صلاح دانند در هر زمان و هر مکان و هر قسم که به نظر خوش آيد و اقرب به ثواب و رضاي خداوند متعال باشد از اطعام مجلس تعزيه و چاي و غليان و تدارک آلات و ادوات تعزيهداري از پوش(4)و تجير (5)و پرده و غليان و فرش و چراغ و هر نحو که مصلحت اقتضا کند و هکذا اجرت روضهخوان و انعام به مباشرين و خدام مجلس تعزيه و غير ما ذکر که صلاح دانند صرف نمايند.
و توليت، مادام حيات جناب واقف معزي اليه (أدام الله عمره و شوکته) با خود ايشان است و ناظري در زمان توليت خود ايشان معين نشده، و بعد از ايشان در صورتي که اولادي از ايشان موجود شده باشد، توليت عين موقوفه با اکبر ارشد ايشان خواهد بود ذکورا أم اناثا با تقدم ذکور بر اناث؛ اگر چه ذکور از اناث باشد، و تقدم بطن اول بر ثاني نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن، با نظارت و صوابديد مجتهد جامعالشرائط دارالخلافه، و با تعدد مراعات اعلم و اورع نمايند و بدون
استحضار و صوابديد ناظر در هر زمان حق مداخله از براي متولي نميباشد.
والعياذ بالله در صورت فقدان اولاد و انقراض ايشان مطلقا، توليت مفوض است به شخص اول وزير اعظم دولت عليه ايران، و در صورتي که وزراء متعدد و لقب صدرات در اشخاص دولت نباشد، هرکس اقرب به سلطان - و مجاري کليه امور به دست[با] کفايت [او] - و محل مراحم خاصه شاهنشاهي است، او متولي خواهد بود.
و نظارت مفوض است به عالم مجتهد جامعالشرائط دارالخلافه طهران دائما و يک عشر حقالتولية و حقالنظارة حق متولي و ناظر است بالمناصفة.
و صيغه وقف جاري و اقباض توليتي و حکومتي در آن مرعي گرديد: (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه)(6).
في 25 شهر جماديالآخرة سنة 1318.
توضيحا مسطور ميشود که در سابق پنج نسخه وقفنامه مزبوره صحيحه به اوراق متعدده مسطوره شده و اجلاء علماء اعلام دارالخلافه که اين صحيفه صحيحه را نيز مزين ميفرمايند مزين فرمودهاند.
محض انتشار وقفيت و تکرار نسخه و در يک کتابچه جمع شدن جميع اوقاف و خيرات جناب مستطاب معظم نسخهي ششم وقفنامه مزبوره مسطور شد.
صورت التزاماتي که جناب مستطاب اجل اکرم افخم آقاي مشيرالسلطنه و وزير خزانه (دام مجده العالي) به نذور و عهد و يمين در تاريخ 25 شهر جماديالآخرة سنه 1318 در محضر اجلاء علماء اعلام فرمودهاند و بر خودشان واجب نمودند که عمل فرمايند:
هو الله سبحانه
الحمدلله (الذي خلق الموت و الحيوة ليبلوکم أيکم أحسن عملا)(7).
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين المعصومين الأنجبين المکرمين
فبعد، چون جناب جلالتمآب عمدة الأمناء العظام، قواما للمجد و العز و الاقبال، شمسا لسماء الرفعة و الاجلال، الأجل الأمجد آقا ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه (دام اقباله العالي) به توسط استعداد ذاتي تحصيل مقامات عاليه حقشناسي فرمودهاند و عيش ابدي سرمدي ما لا عين رأت و لا أذن سمعت را نصب العين فرموده و به مفاد آيه کريمه (و سارعوا الي مغفرة من ربکم) (8) گوي مساعدت و مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده و همواره در مورد توسل به اهل بيت طهارت (عليهم صلوات الله و سلامه) بذل جهد نموده و پيوسته به ميامن مراحم داور و برکات انتساب به خاندان حضرت خيرالبشر (عليه صلوات الملک الاکبر) مؤيد به تأييدات و موفق به توفيقات خداوندي گرديده و به شرح نسخ متعدده که مسجله به سجل و مختومه به خاتم شريف علماء اعلام ميباشد، تمامي کل شش دانگ کاروانسراي ملکي خودش و شش دانگ حمام جديدالبناي ملکي متصرفي خودشان را با قطعه زميني که متصل است به آنها در خيابان دروازه گمرک دارالخلافه طهران بر مصارف تعزيهداري حضرت مولي الکونين ابيعبدالله الحسين و اولاد طاهرين و اصحاب او (عليه و عليهم الصلوة و السلام) وقف فرمودهاند، در اين اوقاف نيز خواستند که بر وجه اتم و اکمل در مقام خيرات جاريات که افضل طاعات و عبادات است برآيند تا برکات مستمرا جاري و ساري بوده، در (يوم لا ينفع مال و لا بنون) (9)، ذخيره
روز درماندگي باشد. تمهيدا لهذا المقال با حضور امناء شرع مطاع، بالاراده و الاختيار به نذر و عهد و يمين به وجه شرعي بر خود واجب و لازم فرمودند که معادل مبلغ سي هزار تومان وجه ريال جديدالضرب يک مثقال وزن، از مال خودشان را ملکي بخرند، يا در املاک متصرفي خودشان معادل وجه را به تصديق اهل خبرت معين نموده و قيمت کرده، بر مصارف مقرره ذيل به وجه شرعي وقف مؤبد و حبس مخلد فرمايند، و توليت را با نفس شريف خود قرار دهند و در زمان حيات خود که متولي ميباشند، محتاج به نظر ناظري نميباشد و بعد از ارتحال خودشان (أطال الله عمره و شوکته) توليت را تفويض به شخص اول و وزير اعظم که اقرب به سلطان ايران و مجاري کليه امور دولت عليه ايران در کف کفايت او باشد نمايند، و نظارت را به عالم و مجتهد جامعالشرائط دارالخلافه مفوض فرمايند.
و بعد از وضع مخارج لازمه عين موقوفه، به شرح ذيل، يک عشر از منافع را حقالتولية و النظارة قرار بدهند و در صورتي که خودشان اقدام به اين عمل نفرمايند، مختارند که وصي تعيين نموده تا اقدام به اين عمل کند و تعيين ملکي که معادل با مبلغ مزبور باشد نمايد و وقف کند بر مصارف مقرره ذيل، و توليت را با شخص اول و نظارت را با عالم مجتهد دارالخلافه به ترتيب مزبور فوق قرار بدهد و همه ساله آنچه از منافع عين موقوفه عايد شود اولا، مخارج تعميرات لازمه عين موقوفه را مقدم داشته که هميشه املاک موقوفه دائر و آباد باشد و ثانيا، يک عشر از بقيه منافع را حقالتولية و النظارة منظور نموده که بالمناصفه حق متولي و ناظر باشد و مابقي آنچه ميشود بيست سهم نموده بالسوية: چهار سهم آن بايد در مصارف تعزيهداري سيدالشهدا و ائمه هدي و اولاد و اصحاب ايشان و انبيا و اوليا (صلوات الله و سلامه عليهم) و مناقب ايشان و مثالب اعداي ايشان صرف شود؛ به هر نحو و هر قسم که متولي و ناظر صلاح دانند. در هر زمان و هر مکان به نوع اطلاق که اقرب به صواب و تقرب به ارواح مطهره ائمه أنام (ارواح العالمين لهم الفدا) بوده باشد و شانزده سهم ديگر را به مصارف دوازده قلم ذيل علي حسب تسهيمهم صرف نمايند. و اين سهام به همين قسم که نوشته ميشود، اليالابد بايد صرف شود و در صورتي که بعضي از اين مصارف که مخارج آنها به تدريج بيفايده و محتاج کلي باشد [کذا]، از قبيل تعمير قنوات بايره و مساجد و پلها و طبع کتب علميه، متولي و ناظر مختار ميباشند، که اين نوع از مصارف را مقدم دارند بر ساير مصارف؛ غير سهم تعزيهداري که همه ساله بايد صرف شود و به طور اتم و اکمل صرف در آن مصرف نموده، و مصارف ديگر را تعطيل نمايند و ملاحظه سهام بقيه مصارف را نموده، در سنوات بعد تدارک نمايند تا تعديل شود و صيغه وقف املاک را در محضر امناء شرع جاري نموده:
دو سهم، در صورتي که در ارحام جناب جلالتمآب معزي اليه فقير و مستحق باشد، به ايشان؛ و الا به مطلق مستحقين داده شود؛
يک سهم، به مصارف روشنايي بقاع ائمه هدي (سلام الله عليهم) صرف نمايند؛ به هر نحو که صلاح دانند؛
يک سهم، مصارف تجهيز اموات مسلمين صرف نمايند؛ به هر طريق که متولي و ناظر هر زمان صلاح دانند؛
يک سهم، به جهت روشنايي و فرش مساجد صرف نمايند؛ در هر محل و هر قسم صلاح دانند؛
يک سهم، به فقراء زوار قبور ائمه انام (سلام الله عليم) بدهند؛ به هر نحو صلاح دانند؛
يک سهم، به سادات حسيني ساکن مدينهي طيبه که معروف به نخاولهاند بدهند؛
دو سهم، کتب علميه از فقه و اصول و تفسير و حديث خريده يا اينکه کتاب کثيرالمنفعة به طبع رسانيده، مجانا به اهل علم بدهند؛
سه سهم، در تعمير پلهاي خراب و مساجد و مدارس که موقوفه ندارند و کاروانسراها که در محل عبور مسلمين است يا قنوات وقفي که متولي ندارد صرف نمايند؛
يک سهم، به فقراء سادات بدهند، به هر نحو و هر قسم که متولي و ناظر صلاح دانند؛
يک سهم، به فقراي غير سادات از اهل علم بدهند، به هر نحو صلاح دانند؛
يک سهم، در ماه مبارک رمضان به جهت قرائت قرآن به قاري از اهل علم بدهند، به جهت اموات؛
يک سهم، در ماه مبارک رمضان خاصه در ليالي قدر، صرف افطار و اطعام فقراء و محتاجين نمايند؛
به نسخ متعدده نويسانيده که در نهايت وضوح و اشتهار باشد و جناب جلالتمآب آقاي معزي اليه (أدام الله عمره) تمامي مراتب مزبوره را به صيغه عهد و نذر و يمين بر خود واجب نموده، به ترتيب شريعت مقدسه نبوي صلي الله عليه و آله و سلم که عمل نمايند (وفقه الله لتحصيل مرضاته و التجنب من موجبات سخطه بمحمد و آله الأطهار).
وقع و جري ذلک في 25 شهر جماديالآخرة سنة 1318.
بسم الله خير الأسماء
بحمدالله و حسن توفيقه حال تحرير، که يوم چهاردهم شهر صفر الخير 1318 ميباشد، با کمال شوکت و جلالت و رفعت و صحت و سلامت مزاج با اعتقاد راسخ، در محضر مبارک امناء شرع، در مقام اتيان به عمل واجب خود به نذر و عهد و يمين برآمدند و تمامي شش دانگ مجاري المياه دو رشته قنات و شش دانگ اراضي صحرا و تمام باغات و مختصي اربابي و طاحونهي جديد البناي ملکي خودشان را در قريهي وجهآباد که از قراء معروفه شهريار است و در سه فرسخ و نيم دارالخلافه تقريبا واقع است و متصرفي خودشان است و فعلا به تصديق جمعي از اهل خبرت قيمت حاليه قريه مزبوره زياده از سي هزار تومان وجه عهد و نذر است، به همان ترتيب که به شرح قبالجات معتبره ابتياع نمودهاند و چند سال است که در قنوات و آبادي قريه مزبوره و کثرت زراعت و رعيت قريه مزبوره سعي وافي نموده و مخارج کلي متحمل شدهاند و فعلا در کمال آبادي و از غايت اشتهار مستغني از تحديد و توصيف ميباشد، به همان ترتيب که فعلا مالک بودند و متصرف، تمامي را بدون استثناء شيئي از آنها قربة الي الله و طلبا لمرضاته از بابت وجهي که به نذر و عهد يمين بر ايشان واجب شده بود، وقف مؤبد صحيح شرعي و حبس مخلد اسلامي نمودند بر مصارف مقرره مفصله در نوشته نذر و عهد که در ورق قبل مسطور شده، که بعد از وضع مصارف لازمه، در زمان توليت خود جناب واقف معظم (أطال الله بقاه) و در زمان توليت متوليهاي بعد که در ذيل مسطور ميشود و مفصلا در نوشته نذر نيز مسطور شده، بعد از مصارف لازمهي عين موقوفه و اخراج يک عشر حقالتولية و حقالنظارة، بقيهي عايدي بايد به بيست سهم مساوي قسمت شود و چهار سهم صرف تعزيهداري به شرحي که مسطور شده همه ساله بايد صرف شود. و شانزده سهم باقي، به همان تفصيل که در ذيل - که در ده قلم در ورق سابق - مسطور شده، صرف نمايند به همان ترتيب و تفصيل که در ورق قبل مسطور شده، و بر طبق آن به نذر و عهد شرعي بر خود واجب نموده بودند، و صيغه وقف جامعة لجميع شرائط الصحة و الشرعية جاري، و شرائط صحت و شرعيت از قبض و اقباض توليي و حکومتي در آن مرعي گرديد. و حسب المسطور مادام عمره (أطال الله بقاه)، توليت وقف مسطور با خود جناب واقف معظم، و در زمان توليت خودشان ناظري مقرر نشده، و بعد توليت وقف راجع است به شخص اول و وزير اعظم که از همه کس اقرب به أعلي حضرت اقدس همايون شاهنشاه ايران باشد، و در هر زمان به شرح سابق نظارت با مجتهد مسلم دارالخلافه، و در زمان توليت و نظارت ايشان يک عشر حقالتولية مقرر است؛ لکن در زمان توليت خود واقف معظم حقالتوليه مقرر نميباشد.
فصارت القرية المزبورة وقفا صحيحا دائما و حبسا مخلدا أبديا الي أن يرث الله الارض و من عليها.
توضيحا لما رقم اينکه موقوفه مزبوره از حال تحرير لغايت پانزده سال تمام هلالي متوالي مسلوبالمنفعه وقف شده و حين وقوعالوقف جناب مستطاب واقف معظم مالک منافع قريه مزبوره در مدت پانزده سال مزبور نبودند. و بعد وقوعالوقف بترتيب [بالترتيب] المسطور مجددا لغرض الصحيح الشرعي منافع پانزده سالهي قريهي مزبوره به وجه شرعي منتقل شد از مالک منفعت به خود جناب واقف معظم (دام اقباله). بنابراين منافع قريهي مزبوره در مدت پانزده سال شمسي که عبارت از برداشت پانزده محصول تمام شتوي و صيفي که از جمله پانزده سال است محصول شتوي و صيفي عايدي هذهالسنة (سيچقان نيل خيريت تحويل).
اگرچه جناب معظم در هر سالي زياده از عايد قريهي مزبوره در مصارف خيريه صرف مينمايند، منافع پانزده ساله مختص خودشان شد؛ به اين ترتيب که به هر نحو بخواهند صرف نمايند، و بالارادة و الاختيار به وجه شرعي انشاء وصيت فرمودند. جناب واقف معظم، که چنان که خدا نخواسته ارتحال ايشان قبل از پانزده سال بشود، وصي شرعي ايشان منافع بقيه مدت پانزده سال قريهي مزبوره را از بابت ثلث استيفا نموده و به همان ترتيب بيست سهم مقرره در وقف همه ساله صرف نمايد. و ثواب آن عايد روزگار واقف موصي معظم باشد و بعد از انقضاء مدت پانزده سال جناب واقف معظم بتا بايد به وقف مسطور عمل نمايد. و بعد از عمر طبيعي ايشان متوليهاي ايشان در زمان بعد به استصواب ناظر بايد به وقفيت عمل کنند: (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه) (10) و کان وقوع ذلک في 14 شهر صفر الخير سنة 1318 مطابق سيچقان ئيل خيريت تحويل.
توضيح ثاني آنکه دو قنات مختصي به خود جناب مستطاب معظم (دام اقباله) در وقفنامه مسطور شده از بابت عدم اطلاع محرر اين اوراق بوده مخفي نماناد که قنوات قريهي مزبوره پنج رشته است که دو رشته قنات مختص به جناب مستطاب واقف معظم ميباشد و سه رشته قنات به شرح نوشتجات و اسناد و قبالجات معتبره فيمابين ايشان و رعاياي وجهآباد مشترک و آنچه را که جناب مستطاب معظم مختصا و مشترکا در قريهي مزبوره مالک و متصرف بودهاند، به وجه شرعي وقف نمودهاند. بنابراين مجاري المياه دو رشته قنات مختصي و سهام متصرفي ايشان در سه رشته ديگر تماما وقف است وقفا صحيحا شرعيا بتاريخ فوق.
توضيحا مسطور ميشود که منافع پانزده ساله موقوفه مسطوره به شرحي که در متن مسطور شده دخلي به وقف ندارد، مختص به خود جناب مستطاب واقف معظم است.
حبذا، کساني که به مفاد آيه کريمه (مثل الذين ينفقون أموالهم في سبيل الله کمثل حبة أنبتت سبع سنابل في کل سنبلة مائة حبة والله يضاعف لمن يشاء)(11)اموال خود را با کمال رضا و رغبت در راه خداوند سبحان (جلت عظمته) انفاق نمودند و گوي مسابقت ربودند، از يکي از امناء سلاطين راضيه حکايت کنند که آنچه در سال به دست آوردي، در راه خدا به فقراء و مساکين انفاق نمودي. بعضي در نزد شاه او را متلف قلمداد نمودند. روزي سلطان به او فرمودند که اگر آنچه داشتي از براي خود نگاه ميداشتي بهتر بود، ديگر تو مال را دوست نميداري. عرض نمود: اي پادشاه به حق ذات اقدس خداوند سبحان (جل جلاله) که هيچ کس را حريصتر از خود در محبت مال نميدانم و همين محبت است که ميخواهم آنچه دارم با خود ببرم، نه از براي ديگران بگذارم و با حسرت و ندامت بگذرم. در خبر است که يکي از ازواج پيغمبر خاتم صلي الله عليه و سلم گوسفندي ذبح نموده و به امر آن حضرت در راه خدا انفاق نمود و از براي قوت خودشان يک کتف
گوسفند را نگاه داشت خدمت ذيسعادت آن حضرت صلي الله عليه و آله عرض نمود: «يا رسول الله باقي نماند از گوسفند نزد من به جز کتف». حضرت فرمود: «نه چنين است تمام از براي ما باقيست به جز کتف».
چون جناب مستطاب اجل اکرم اسعد افخم آقاي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و وزير خزانه مبارکه (دام اقباله العالي) استماع فرمودند که جمعي از فقرا و ضعفا و ارامل و ايتام شيعه اثناعشري در اطراف ايران هجرت نمودند در کربلاي معلي و نجف اشرف توطن نموده و شبانه روز خود را به زيارت آن قباب مطهره مشغول و مصروف داشته، و در کمال عسرت و تنگدستي ميگذرانند و متوسلند به آن قباب مطهره و سر رضا و تسليم بر آستان مقدس نهاده و به جز جان دادن و خاک شدن در آن خاک منظوري ندارند، فتوت و جوانمردي جناب مستطاب معظم رضا نداد که اين مردم آزاده و از نعم دنيا چشم پوشيده، به عسرت باشند و خواستند که قربة الي الله و طلبا لمرضاته اين صنف از مجاورين شيعه از سادات و غير سادات، عالم باشند يا غير عالم اليالابد در مال خود بهره و نصيبي از براي ايشان مقرر فرمايد که به استمرار همه ساله مدد معاش ايشان برسد و در (يوم لا ينفع مال و لا بنون)(12)از براي ايشان ذخيره باشد، و همچنين از براي مقبرهي خودشان در محلي که معين فرمايند و تدارک کنند تهيه روشنايي و اجرت قاري و خادم و ساير مصارف تعيين فرمايند. لهذا تمامي شش دانگ قريهي الورد را که از قراء معروفهي بلوک شهريار من بلوکات دارالخلافه طهران و از غايت شهرت مستغني از تحديد و توصيف است و ابتياعي و متصرفي ايشان است با جميع ملحقات و منضمات و متفرعات شرعيه از مجاري المياه قنوات و روداب و اراضي و صحاري و باغات و انهار و اشجار و قلعه و بيوتات و طواحن و مزارع و مراتع و مرابض و ساير ما يتعلق بها و ينسب اليها را شرعا محل اين دو مصرف قرار دادند. و چون بعضي از منظورات، از قبيل تتميم آبادي و امثال ذلک داشتند، اولا به وجه شرعي، منافع عينيه و حکميهي پانزده ساله قريهي مزبوره را به غير منتقل فرمودند و بعد نيم دانگ مشاع از شش دانگ قريه مزبوره را بتوابعها الرعيه بقدر الحصه الشائعة الشرعية به عقد مصالحه لازمه شرعيه رعاية للمسألة و احتياطا واگذار فرمودند به حضرت مستطاب شريعت مدار، علامة العلماء العالمين حجةالاسلام و المسلمين رئيس الملة والدين آقاي آقا شيخ فضلالله النوري (أدام الله ظله العالي) به عوض معين، و ايشان در همان مجلس قربة الي الله و طلبا لمرضاته وقف مؤبد صحيح شرعي و حبس مخلد ملي فرمودند تمامي نيم دانگ از قريهي مزبوره را بتوابعها الشرعية بر مصارف مقبرهي جناب مستطاب معظم (أطال الله بقاه) از اجرت خادم و قاري و روشنايي مقبره و ساير ملزومات مقبره به هر نوع که متولي هر زمان صلاح بداند، در صورتي که محل دفن ايشان در يکي از مشاهد مشرفه يا بلاد شيعه باشد؛ و در صورتي [که] مدفن العياذ بالله در محلي باشد که صلاحيت اين مصارف در آن نباشد و ممکن نشود بر مصارف معينه که در قف پنج دانگ و نيم بقيه در ذيل مسطور ميشود، به همان ترتيب صرف نمايند و حسبالمقرر منافع اين نيم دانگ همه ساله بعد از وضع يک عشر حقالتولية و حقالنظارة بعد از وضع مصارف لازمه عين موقوفه، بايد صرف شود در مقبرهي مسطوره در صورتي که مسطور شد؛ و در صورتي که مدفن در محلي باشد که صلاحيت مقبره نباشد، بايد در مصارف فقراء و ضعفاء و ارامل و ايتام ساکنين نجف اشرف و کربلاي معلي بالمناصفة صرف شود به همان ترتيبي که در وقف پنج دانگ و نيم باقي مقرر است. و توليت و نظارت اليالأبد با متولي و ناظر پنج دانگ و نيم مقرر شد. به شرحي که در ذيل مسطور ميشود، و تا زمان حيات خود جناب مستطاب معظم که واقف پنج دانگ و نيم متولي وقف ميباشند توليت اين نيم دانگ هم با ايشان است و ناظري در زمان حيات ايشان مقرر نيست. و بعد از ايشان توليت و نظارت با اشخاصيست که متولي و ناظر ميباشند در پنج دانگ و نيم. و بعد ذلک جناب مستطاب اجل اکرم معظم (دام مجده العالي) قربة الي الله و طلبا لمرضاته با تحقق کافهي شرايط صحت و شرعيت، وقف مؤبد صحيح شرعي و
حبس صريح مخلد اسلامي نمود تمامي پنج دانگ و نيم قريهي مسطوره «الورد» ملکي متصرفي خود را با جميع ملحقات و منضمات و متفرعات شرعيه آن به شرحي که مسطور شد بر مصارف عموم فقرا و ضعفا و ارامل و ايتام ساکنين نجف اشرف و کربلاي معلي اعم از اينکه اهل علم باشند يا عامي، از سادات باشند يا غير سادات؛ همين قدر که شيعه اثنيعشري و فقير و مجاور باشد موقوف عليهم که محل مصرف خواهند بود؛ به اين ترتيب که همه ساله آنچه از موقوفه مسطوره عايد شود اولا، مصارف و تعميرات لازمهي عين موقوفه را مقدم دارند که هميشه عين موقوفه دائر و آباد باشد، و بعد از آن يک عشر حقالتولية و النظارة بايد اخراج شود از براي متولي و ناظر که بعد از خود واقف معين ميشود و در زمان توليت ايشان ناظري مقرر نشده و حقالتولية نيز ندارند. و اين يک عشر در طبقات توليت و نظارت بعد از ايشان بالمناصفه از براي متولي و ناظر که در ذيل معين شده مقرر است. بقيه را آنچه بشود همه ساله متولي و ناظر هر زمان به توسط و صوابديد يک نفر از مجتهدين عظام نجف اشرف و يک نفر از مجتهدين کربلاي معلي بالمناصفه در مصارف فقراء و ضعفاء مجاورين نجف اشرف و کربلاي معلي که حالات و صفات ايشان معين باشد صرف نمايند.
بعبارة اخري، عايدي موقوفه مزبوره را - بعد از وضع مصارف لازمه در زمان حيات واقف، و بعد از مصارف لازمه و اخراج يک عشر حقالتولية و حقالنظارة در زمان توليت بعد از ايشان - دو سهم نموده نصف را به توسط يک نفر از مجتهدين عظام نجف اشرف به فقراء و ضعفاء و ارامل و ايتام نجف اشرف بدهند و نصف ديگر را به توسط يک نفر از مجتهدين عظام کربلاي معلي به فقراء و ضعفاء و ارامل و ايتام مجاورين کربلاي معلي بدهند و در مقدار بسط و کم و کيف در صرف متولي و ناظر هر زمان مختار خواهند بود و با ملاحظهي رعايت الأحوج فالأحوج.
و توليت وقف مادام حيات واقف با خود ايشان و در زمان حيات ايشان ناظري معين نشده و حقالتولية نيز مقرر نشده است. و بعد از ايشان توليت وقف راجع است به شخص اول و وزير اعظم که از همه کس اقرب به اعلي حضرت اقدس شاهنشاه ايران باشد و نظارت با يک نفر از مجتهدين مسلم دارالخلافه طهران و يک عشر عايدي موقوفه بعد از مصارف لازمهي عين موقوفه حق اين طبقات و متولي و ناظر است. و صيغه وقف جامعة لجميع شرائط الصحة و حاوية لجميع مراتب الشرعيه جاري، و شرائط صحت و شرعيت در آن مرعي گرديد و قبض و اقباض توليتي و حکومتي حاصل شد. فصار وقفا صحيحا شرعيا و حبسا دائما مليا الي أن يرث الله الأرض و من عليها: (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه)(13)و کان ذلک الوقف في 14 شهر صفر الخير سنة 1318، مطابق سيچقانئيل.
توضيحا مسطور ميشود چون به شرح مسطور که به آن اولا اشاره شد به واسطهي اغراض صحيح شرعي، قبل از وقف منافع پانزده سالهي قريهي مزبوره - که محصول و عايدي هذه السنة سيچقان ئيل از جمله پانزده سال است - به غير منتقل شد به وجه شرعي، و بعد از وقوع وقف مجددا منافع پانزده ساله قريهي مزبوره به خود جناب مستطاب اجل اکرم معظم منتقل شد و حسب المسطور، منافع از اول سنبله سنه تنکوزئيل ماضيه تا پانزده سال شمسي که برداشت پانزده محصول تمام باشد و حق خودشان [است] و دخلي به وقف ندارد، به هر مصرف که خودشان بخواهند بايد صرف نمايند و بالاراده و الاختيار به وجه شرعي انشاء وصيت فرمودند جناب واقف معظم که چنانچه خداي نخواسته ارتحال و فوت ايشان قبل از پانزده سال مزبور واقع شود، وصي شرعي ايشان منافع بقيه پانزده سال مسطور، آنچه بشود از بابت ثلث ايشان استيفا نموده و به همان ترتيب که در مصارف وقف مقرر شده همه ساله منافع موقوفه را بعد از تعميرات لازمه دو سهم مساوي نموده، يک سهم را به توسط يک نفر از مجتهدين عظام نجف اشرف به مجاورين فقير و ارامل و ايتام و علوي [ظ: علويون] و علويات
نجف اشرف، و سهم ديگر را به توسط يک نفر از مجتهدين عظام کربلاي معلي به مجارين مفصله مسطور کربلاي معلي بدهند.
اميدوار به فضل خداوند سبحان (جلت عظمته) ميباشم که همواره واقف معظم در صحت و سلامت و شوکت و جلالت باقي بماند و سالهاي دراز بعد از پانزده سال مسطور خودشان با کمال شوکت منافع موقوفه را به شرح مسطور صرف وقف فرمايند. اللهم آمين آمين آمين يا رب العالمين.
و کان تلک المسطورات في الرابع عشر شهر صفر الخير سنة 1318 مطابق سيچقان ئيل. کتبه يوسف الحسيني النيريزي.
هو الله و سبحانه
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
الحمدلله الواقف علي ضمائر العباد، الموفق للخيرات الجاريات ليوم المعاد، و المفيض للبرکات التامات الي يوم الميعاد، و الصلوة و السلام علي خير خلقه محمد و آله شفعاء الخلق (يوم يناد المناد).
جواهر زواهر حمد و ستايش بيحد و عد که واقفان ملأ اعلي، و ساکنان مساکن بالا از احصاء آن عاجز آيند، نثار بارگاه حضرت حکيمي است (جلت عظمته) که به حکمت کاملهاش در مدرس تعليم (و علم ادم الاسماء کلها)(14)ملائکه را کتاب علومشناسان حقايق اشيا بر دامن نهاد و زبان گوياي نفس ناطقه را مفتاح ابواب دانش و هوش مقرر فرمود، تا متعلمين علوم رباني به مقصد واصلين و مقامات عارفين شتابند و به توسط استعداد تحصيل حقشناس و تمهيد قواعد بندگي نموده، فوايد جليله و مراتب جميله علم و عمل را دريابند.
و صلوات زاکيات و تحف تحيات نثار روضه بهيه محبوب حضرت رب العالمين ثمره پيشرس حديقهي «کنت نبيا و الادم بين الماء و الطين» زبده و خلاصه عالم، مغيث الخلق و غياث الأمم، سيد الرسل و ايضاح السبل، محمد مصطفي (عليه من الصلوات أزکاها و من التحيات أنماها، مادام البحر محيطا و الأرض بسيطا) و نفايس فنون تسليمات زاکيات بر والي ولايت «من کنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» الوصي المطهر، الامام المظفر، قسيم الجنة و السقر، الوارد في شأنه الشريف «علي خير البشر» و بر آل و اولاد امجاد آن حضرت، که شموع خاندان خير البشر و مدرس بديعه [کذا] کلامشان در تنقيح احکام شرايع اسلام نور ساطع، و کتابخانه ايجاد را نسخهي حادي عشر، جوامع آثار رحمت ذوالجلاليه، و فصوص دعائم ارکان دين (عليهم من الصلوة أتحفها مادامت ثواقب النجوم متتالية و عداة الشهور و متوالية و لمعات الشمس لامعة).
فبعد، غرض از تحرير اين کلمات شرعية الدلالات آن است که جناب مستطاب، شمس فلک جلالت و بدر آسمان نبالت، الأجل الأفخم الأمجد آقاي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و وزير خزانه مبارکه (أدام الله ظله العالي) بعد از آن که به شرح اين دفتر ميمون مبلغي خطير از مال خود را محض رضاي خداوند سبحان و توسل به حضرت خاتم الأنبياء و ائمهي هدي (صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين) در امور خيريه تعزيهداري و وجوه بر و صدقات وقف نمودهاند به ملاحظه اين حديث شريف، قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم «من بني مسجدا في الدنيا اعطاه الله بکل ذراع منه مسيرة أربعين ألف عام مدينة في الجنة من ذهب و فضة و در و ياقوت و زمرد و زبرجد و لؤلؤ» (15)و قال الصادق صلوة الله عليه: «من بني مسجدا کمفحص [؟] قطاة بني الله له بيتا في الجنة»(16) در جنب خيابان دروازه گمرک دارالخلافه طهران بناي
مسجد و مدرسه رفيعي فرمودند، و در اندک زماني به توفيق رباني و تأييد سبحاني، و عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را روضه رضوان فرمودند. و بعد از انجام و اتمام، جمعي از اجلاء علماء اعلام را در آن مکان رفيع دعوت فرمودند به شرحي که در ذيل مفصلا مسطور ميشود با تحقق کافه شرايط صحت و شرعيت، اجراي صيغهي وقف فرمودند، و بعد به ترتيبي که مسطور ميشود رقبات مستغلات مشروحه را نيز از براي مصارف لازمه اين بناي شريف و طلاب و سکنهي آن بر وجه صحيح شرعي وقف فرمودند.
اي خداوند قادر رؤف [رئوف] عطوف، که به رحمت واسعهات در سن شيخوخيت و ضعف، حضرت اسحاق عليهالسلام را به حضرت خليل عطا فرمودي، و بعد از وهن عظيم و اشتعال رأس از پيري، چون زکريا مسألت نمود که (فهب لي من لدنک وليا - يرثني و يرث من ال يعقوب و اجعله رب رضيا) (17) مسألت آن حضرت را اجابت فرمودي و حضرت يحيي عليهالسلام را به او کرامت فرمودي از قدرت شاملهات مسألت داريم که ولي و وارث ذکور عالم و متقي به اين بنده مطيع جواد خود عطا فرمايي و چشم او را به آن ولد روشن کني، تا ولي و وارث او باشد و به امورات خيرات و صدقات او بعد از او رسيدگي بنمايد ! آمين يا رب العالمين بمنه سبحانه و تعالي. به تاريخ يوم هفتم شهر شوال المکرم 1318 يکهزار و سيصد و هيجده هجري مطابق سيچقانئيل ترکي...
به مبارکي و ميمنت، علماء اعلام (أدام الله ظلهم العالي) در مسجد و مدرسه ميمونه مبارکه که مسمي به «مسجد اقصي» فرمودهاند بعد از اتمام بناي مسجد و مدرسه با ملاحظهي کمال صحت و احتياطات شرعيه، وقف صحيح شرعي مؤبد و حبس صريح مخلد فرمودند به وکالت شفاهيه حضوريه از جانب جناب واقف معظم (أطال الله بقائه) قربة الي الله سبحانه تمامي مسجد و مدرسه مبارکه مستغلات مسطورهي مفصله را، شرح وقف مسجد و مدرسه و مستغلات و تقسيم منافع بر موقوفه موقوف عليهم و شرح توليت در ضمن چهارده فصل مسطور ميشود. انشاءالله تعالي.
فصل اول: مسجد معين است در شبستان، و ماهتابي روي مسجد و کفشکنهاي شبستان و ماهتابي و طاقچهها که به جهت کفش و غيره معين شده، خارج از عنوان مسجديت ميباشد در عقد علي حده وقف شد که هر نوع تصرف در آنها بشود محذورات مسجدي در آنها نباشد؛ فقط همان شبستان و ماهتابي مسجد است و همچنين کتابخانه مدرسه که در فوقاني شبستان واقع است، وقفيت آن جزء مدرسه و خارج از احکام مسجد ميباشد.
فصل دوم: مدرسه مشتمل است بر نه حجره و يک کتابخانه، که در فوقاني شبستان بنا شده، فضا و حوض وسط و ايوانها و حجرات و دالان و حياط متصله به مدرسه که به جهت مدرس بنا شده، بالوعه و ساير مضافات و مرافق مدرسه تمام آنها وقف شده بر وجه صحيح شرعي به عنوان مدرسه به شرايطي که در ضمن فصول آتيه مسطور ميشود.
فصل سيم: شرايط سکون طلاب. در مدرسه حجره که جنب ايوان و طرف ديگرش سرپوشيده است بايد مدرس و يک نفر طلبه که با مدرس مأنوس باشد در آنجا بيشتر منزل ندهند و در هر اطاق دو نفر طلبه که اقل مقام علمي ايشان درس مطول و معالم باشد، به تعيين متولي و ناظر بايد ساکن باشد؛ و چنانچه طلبهي فاضل محترمي باشد که شأن او اقتضا کند که مخصوصا يک حجرهي مختصي داشته باشد، متولي و ناظر حق دارند که به او يک حجره بدهند و در هر حجره مقرر شد در وقف که زياده از يک شاگرد نگاه ندارند.
فصل چهارم: در شرايط سکون طلاب در مدرسه مبارکه که طلبه بايد متقي و طالب علم و مشغول به تحصيل علوم حقه شرعيه و بالغ و عاقل باشد و جمعي که خود را به شکل طلاب مينمايند و شغلشان تعليم در خانههاي مردم يا روضهخواني
يا وکالت است و غالبا اوقاف خود را به رفتن مجالس فاتحه و يا روضه و عروسي خانهها و جمع کتب فارسي از شعر و لهو و لعب و هرزگي مصروف ميدارند و غالبا مصدر شرور و مفسده ميباشند؛ سکون امثال اين جماعت در مدرسه ميمونه حرام و خلاف شرع مقدس است و در صورتي که اشتباها از اين قبيل مردم را به مدرسه منزل داده باشند بعد از تبين احوال، متولي و ناظر حق دارند که او را معجلا از مدرسه اخراج نمايند که سکون حرام است.
فصل پنجم: در شرط تعطيل. طلبه تا چهل روز در ايام سال حق تعطيل دارد از براي رفتن به وطن و ديدن ارحام و ارقاب و گردش به اذن متولي و ناظر، مگر در سفر حج و زيارات مراقد منوره ائمه انام عليهمالسلام در عراق عرب و ارض اقدس که در اين صورت به اذن متولي و ناظر بعد از معاودت از سفر، حق عود به حجرهي خود دارد و زمان غيبت او نايبي در حجره به جاي او بايد تعيين شود که حق تحصيل در مدرسه تعطيل نشود. و در صورتي که چهل روز بگذرد و طلبهاي که حق تعطيل او چهل روز بوده، معاودت نموده باشد، سکون او بايد در مدرسه به اذن جديد متولي و ناظر باشد.
فصل ششم: در تکليف ساکنين مدرسه. هر طلبه که در مدرسه ساکن است در هر شبانه روزي حسبالشرط في صحة سکونه بايد يک حزب از قرآن مجيد تلاوت نموده، ثواب آن را هديه نمايد از براي واقف معظم و والدين او، و همچنين امام مسجد و مدرس حسبالشرط در هر شبانه روزي يک حزب قرآن را تلاوت نموده، ثواب آن را از براي واقف و والدين او هديه نمايند.
فصل هفتم: در امتحان طلاب. متولي و ناظر حق دارند که در هر سال يک مرتبه با حضور متعلمين و رؤساي هر علمي طلاب مدرسه را امتحان نمايند و ترقي ايشان را در علوم مدونه در مدرسه بسنجند. بعد از رسيدگي، در صورتي متولي و ناظر که مورث تشويق ديگران باشد و به شرحي که در فصل سيزدهم مسطور ميشود، سهمي از براي عطايا در موقوفه معين شده و قدر آن به نظر متولي و ناظر است نسبت به اشخاص و ترقيات ايشان در علم، و بديهي است که کسي که يک سال تحصيل نمايد و ترقي نکرده باشد، موقوفه مدرسه بر او حرام و بايد از مدرسه اخراج شود؛ چه خوش گفته افصح الشعراء سعدي که «بيتالمال حق مساکين است، نه لقمهي اخوان شياطين».
فصل هشتم: در تکاليف مدرس است. مدرس که متولي و ناظر معين ميفرمايند اولا، بايد در خانهاي که در جنب مدرسه بنا شده، ساکن باشد و همه روزه سواي پنجشنبه و جمعه و اعياد و ايام قتل، به طوري که معمول است، دو مجلس درس به جهت طلاب داشته باشد؛ و با کمال خوشاحوالي و خوشسلوکي با طلاب اظهار مهرباني نمايد که مورث تشويق ايشان باشد؛ و در صورتي که اظهار اشتباه خود کنند، رفع اشتباه ايشان نمايد و به شرح مسطور در فصل ششم در هر شبانه روزي بايد يک حزب قرآن تلاوت نمايد.
فصل نهم: در تکاليف امام جماعت است. در مسجد، امام جماعتي را که متولي و ناظر معين ميفرمايند، بايد در تمام فصول سه وقت را در هر شبانه روز در مسجد حاضر باشد و ساعي باشد که نماز در زمان فضيلت کرده شود که مورث خير دنيا و آخرت و رضاي شارع مقدس صلوات الله عليه است. و به شرح مذکور در فصل ششم در هر شبانه روز در مسجد بايد يک حزب قرآن تلاوت نموده، ثواب آن را براي واقف و والدين او هديه نمايد.
فصل دهم: در تکاليف مؤذن است. شرط در مؤذن، خوشي و صافي صوت و جهر در اذان و مناجات است. بعد از آنکه متولي به اين وصف تعيين مؤذن نموده، بايد مؤذن نيم ساعت قبل از صبح در مسجد حاضر باشد و به صوت اعلامي قدري مناجات نموده بعد از دخول وقت اذان بگويد. و همچنين اول ظهر و مغرب اذان بگويد و مواظب جماعت و رفاه حال و قضاء حوائج مؤمنين باشد؛ از قبيل آب دادن به ايشان و مهر دادن و صفوف را مستقيم نمودن و امثال ذلک.
فصل يازدهم: در تکاليف خادم است. خادم که تعيين ميشود بايد همواره مواظب نظافت و پاکيزگي مسجد باشد و امين و متدين و پرهيزگار و مسألهدان باشد و چراغهاي مسجد و مدرسه را هميشه پاک و تميز نگاه دارد و تميز نگاه داشتن چراغ در حجرات دخلي به او ندارد با خود طلاب است؛ لکن چراغهاي شبستان و ماهتابي و حياط مدرسه و دالان و بالوعه، با خادم است. و در غير اوقات جماعت مسجد را از دخول مجانين و اطفال غيرمميز و مردمان مغشوش حفظ کند، و کمال مواظبت از مؤمنين و خدمات ايشان و حفظ اسباب که با خود داشته باشند و کفش آنها بنمايد.
فصل دوازدهم: در ذکر املاک و مستغلاتي است که به وجه شرعي وقف شده و منافع آنها، به ترتيب فصل سيزدهم که مسطور ميشود، بايد همه ساله صرف شود و در مسجد و مدرسه بعد از آنچه استثنا ميشود از آنها.
همگي و تمامي بيست و دو باب دکاکين واقعه در دارالمرز رشت مقابل دارالحکومه، به انضمام شش بالاخانه که روي دکاکين بنا شده، با جميع ملحقات شرعيه آنها عرصة و اعيانا تماما، وقف شد به وجه شرعي؛ به اين ترتيب که همه ساله متولي و ناظر موقوفه بايد اولا، از منافع موقوفه دويست تومان استيفا نمايند و يکصد تومان آن را در مسجد مرحوم خلد مقام ملاذالاسلام حاج ملا رفيع شريعتمدار (أعلي الله مقامه) که در رشت معروف است صرف تعزيهداري نمايند، به هر نحو که صلاح دانند و يکصد تومان ديگر را در نزد اميني در دارالمرز رشت حبس نمايند از براي تعميرات لازمه از قبيل حرق و خرابي دکاکين که اين وجه موجود باشد. چنانچه خدا نخواسته احتراقي يا خرابي روي دهد وجه موجود از براي تعمير باشد
که معجلا تعمير نمايند و امر موقوفه تعطيل نشود؛ و در صورتي که وجه مزبور کفايت نکند، متولي و ناظر حق دارند از خارج قرض نموده به قدر تعمير. بعد اصل و فرع وجه استقراضي را در سنوات بعد از اين يکصد تومان بدهند و آنچه بعد از دويست تومان باقي ميماند، جزء موقوفه مسجد و مدرسه ميمونه است که در فصول آتيه مسطور ميشود منضما با عايدي ساير موقوفه بعد از وضع موضوعات.
تمامي و همگي کل شش دانگ کاروانسرا و دو باب حمام مردانه و زنانه و قطعه زمين متصله به آنها که حمامها را خود واقف معظم بنا نموده و شرح وقف آن در اول اين کتاب در صفحهي دويم [دوم] و سويم [سوم] و چهارم مسطور شده که منافع همه سالهي آنها بايد ضميمهي موقوفه مسجد و مدرسه و در همين مکان شريف صرف تعزيهداري شود، بعد از وضع حقالتوليه و حقالنظاره و تعميرات لازمه، به شرحي که در صفحات ثلاثه اول کتاب مسطور شد.
تمامي شش دانگ نه باب دکان و يک باب قهوهخانه و باغچه متصله به قهوهخانه که متصله به مسجد و مدرسه است و غربا متصله به باغچه کربلايي علي محمد گروسي، و جهت جنوبي آنها خيابان دولتي دروازه گمرک دارالخلافه است، و حد شمالي به کارخانهي بلورسازي، و سمت شرقي مسجد و مدرسه است، با جميع ملحقات و منضمات و متفرعات شرعيه آنها عرصة و أعيانا من المرر و المدخل و المجري بدون استثناء شيء از آنها که تماما وقف شد بر مصارف مسجد و مدرسه ميمونهي مزبوره بعد از وضع حقالتوليه و حقالنظاره و تعميرات لازمه به شرح فصول آتيه.
فصل سيزدهم: در وضع تقسيم منافع موقوفه مسطوره است. حسبالمقرر آنچه در سال از منافع موقوفه عايد شود اولا، بايد يک عشر حقالتولية و حقالنظاره اخراج شود که بالمناصفه بين متولي و ناظر تقسيم شود، و خود جناب واقف معظم را در زمان توليت حقي در عايدي موقوفه نميباشد و در زمان ناظري معين نشده، امر با خودشان ميباشد. بعد از وضع عشر، تعميرات لازمه مقدم است که بايد عين موقوفه هميشه دائر و آباد باشد و ازاله برف مسجد و مدرسه جزء تعميرات است و تعميرات لازمه مستغلات دارالمرز رشت جزء همان يکصد توماني است که در هر سال از بابت تعمير موضوع ميشود و همان کفايت ميکند که از براي تعميرات به ترتيبي که مسطور شد. بعد از مصارف تعميرات لازمه، عايدي موقوفه آنچه باقي ميماند حسبالمقرر في الوقف بايد يکصد سهم مساوي شود، و حقوق هريک از موقوف عليم به ترتيبي که مسطور ميشود [از] اين يکصد سهم توزيع و تقسيم ميشود در آن مصارف، که بدون تعطيل بايد داده و صرف شود و دفتري بايد مهيا شود و مباشر موقوفه همه ساله جمع و خرج موقوفه را بنويسد: اولا عشر حقالتولية و النظاره را از جمع عايدي موضوع نمايد. بعد مصارف تعميرات لازمه را معين نموده، اخراج کند. و باقي را يکصد سهم نموده، به شرح مسطور بين موقوف عليهم تقسيم و صرف نمايند و خداوند سبحان (جلت عظمته) را حاضر و ناظر دانسته از قرارداد واقف تخلف ننمايد.
سي و هشت سهم، در نه حجره موجوده در مدرسه هر حجره چهار سهم و نيم حق دو نفر طلبهي ساکن در آن حجره است که حق هر طلبه دو سهم و ربع ميشود، مگر مدرس که همان فقط حق يک نفر طلبه که با مدرس هم حجره است بايد دو سهم و ربع از اطاق به جهت حق آن طلبه داده شود و حق مدرس علي حده منظور ميشود.
سه سهم، حق چهارده چراغ مدرسه که در هر حجره و کتابخانه يک چراغ، و در صحن مدرسه دو چراغ، و در مطبخ يک چراغ و در بالوعه يک چراغ، و از بابت قيمت جاروب و پارو به جهت مدرسه.
هفت سهم و نيم، حقالامامة؛
هفت سهم و نيم، حقالتدريس؛
چهار سهم، حق کتابدار که حجرهاش بالاي شبستانست؛
دو سهم و نيم، حق خادم مسجد؛
دو سهم و نيم، حق خادم مدرسه؛
دو سهم، به جهت حصير و چراغ مسجد؛
سه سهم، از براي خريدن کتب علميه و تعميرات کتب مدرسه که موقوفه باشد و وظيفه کتابدار آن است که بايد مهر نشاني داشته باشد که کتب موقوفه را مهر نمايد و دفتري داشته باشد که کتب موقوفه را با آنچه در هر سال زياد ميشود، ثبت و ضبط نمايد در آن دفتر که کتب موقوفه از ميان نرود و حفظ و حراست نمايد؛
هفت سهم، حق واعظ ماه مبارک رمضان و اجرت راثي در محرم؛
سه سهم، اجرت رختشويي طلاب و صرف دوا و غذاي طلاب؛
دو سهم، از براي عطاياي متولي و ناظر به طلاب کارکن با ترقي بعد از امتحان دادن به جهت تشويق به اختيار متولي و ناظر در کم و کيف و مقدار؛
هيجده سهم، از براي اطعام مجلس روضهخواني در ده شب در ايام محرم و صفر هر دهه که متولي و ناظر صلاح دانند و تعيين فرمايند و چاي و قهوه و غليان و چراغ و أجرت راثي و امثال ذلک به نظر متولي و ناظر.
فصل چهاردهم: در تعيين متولي و ناظر است. توليت موقوفه مزبوره در زمان حيات واقف معظم (أطال الله بقاه) با خودشان، و در زمان توليت خودشان ناظري مقرر نشده و حقالتوليه نيز مقرر نميباشد. و بعد از ايشان در صورتي که اولادي با تقدم بطن اول بر بطن ثاني و نظارت با مجتهد جامعالشرايط دارالخلافه است با مراعات اعلم و اورع، و با فقدان اولاد مطلقا، توليت مفوض است به شخص اول و وزير اعظم دولت عليه ايران. و در صورتي که وزراء متعدد باشند و لقب صدارت در اشخاص دولت نباشد، هريک از وزراء که اقرب به سلطان، و مجاري کليه امور به دست او باشد، و محل مراحم مخصوصه پادشاه باشد توليت موقوفه مزبوره با ايشان، و نظارت مفوض است به عالم مجتهد دارالخلافه، و يک عشر عايدي موقوفه حقالتوليه و حقالنظاره است که فيمابين متولي و ناظر بالمناصفه بايد تقسيم شود. و صيغه وقف جامعة لجميع شرايط الصحة جاري شد، و قبض و اقباض و تسليم و تسلم در آن مرعي گرديد و بعد از اجراي صيغه شرعيه به مبارکي و ميمنت به عنوان مسجديت در مسجد ميمونهي اقصي به جماعت نماز گزارده شد. اميد است که خير دنيا و آخرت از براي جناب متولي معظم (دام اقباله العالي) حاصل باشد.
توضيحا مرقوم ميشود که دو باب حمام مردانه و زنانه و کاروانسرا و قطعه زميني متصله به آنها که در قرب مدرسه واقع است به شرحي که در اول اين کتاب مستطاب مسطور شده، سابقا وقف شده بود بر مطلق تعزيهداري در هر جا و هر محل و هر زمان که متولي صلاح بدانند. چون مسجد و مدرسه ميمونه بعد بنا شده و مقرر شد که در اين محل تعزيهداري بشود، هيجده سهم از يکصد سهم از براي مصارف طعام و غيره مقرر شد، و هفت سهم از براي اجرت واعظ ماه مبارک رمضان و اجرت روضهخوانها مقرر شد که جمعا بيست و پنج سهم که ربع يکصد سهم است بايد صرف تعزيهداري بشود. جناب مستطاب اجل عالي متولي معظم حسبالتوليه الشرعي مقرر فرموده که عايدي کاروانسرا و حمامها و قطعه زميني که وقف فرموده بودند سابقا بر تعزيهداري، در
جزء اين بيست و پنج سهم صرف شود، و با وجود آنکه فعلا عايدي آنها مقابلي ندارد تا نصف بيست و پنج سهم بقيه را با بيست و پنج سهم آنچه باقي دارد، از مستغلات موقوفه اضافه نمايند که بيست و پنج سهم کامل شود. و محل تعزيهداري در مدرسه مزبوره باشد. چون تعيين محل تعزيهداري با متولي بود، محل تعزيهداري در اين محل مزبوره ميمونه مقرر فرمودند که به طور اکمل و اوفي تعزيهداري در مدرسه مبارکه همه ساله مقرر باشد.
و کان وقوع ذلک في هفتم شهر شوال المکرم من شهور سنه هزار و سيصد و هيجده 1318 (غشيح) مطابق با سال سيچقان ترکي.
تمت بالخير تقبل الله السميع العليم.
کتبه العبد المذنب العاصي يحيي بن محمد بن محمدباقر التفرشي الملقب بکاتب همايون.
الحمدلله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا في شهر ذيحجة سنة 1318.
پی نوشت:
1- نويسنده محترم جهت سهولت در خواندن وقفنامه، برخي واژهها مثل بخاندان، اينطريق را به شکل به خاندان، اين طريق، آورده است و متن را آزادانه نقطهگذاري و پاراگرافبندي کرده است.
2- چهل سال تاريخ ايران، ج دوم، تعليقات حسين محبوبي اردکاني بر المآثر و الآثار. به کوشش ايرج افشار، ج اول، تهران، اساطير، 1368 ش.
3- مزمل (73)، آيه 20.
4- پوش: خيمه، چادر، خرگاه... (فرهنگ معين).
5- تجير: حصير نيي که دور محوطه نصب کنند. (فرهنگ معين).
6- بقره (2)، آيه 181.
7- ملک (67)، آيه 2.
8- آل عمران (3)، آيه 133.
9- شعراء (26)، آيه 88.
10- بقره (2)، آيه 181.
11- بقره (2)، آيه 261.
12- شعراء (26)، آيه 88.
13- بقره (2)، آيه 181.
14- بقره (2)، آيه 31.
15- بحارالأنوار، ج 81، ص 368، از ثواب اعمال، ص 258.
16- بحارالأنوار، ج 81، ص 11، از محاسن برقي.
17- مريم (19)، 5 و 6.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}