نویسنده: رسول سعادتمند




 

ورود به پاریس

در پاریس که وارد شدیم، البته دوستان آنجا، آقایانی که بودند، همه به ما محبت کردند. من جمله آقای حبیبی(1) تشریف داشتند؛ آقای بنی صدر(2) بودند؛ آقای قطب زاده(3) بودند؛ آقای یزدی که همراهمان بودند؛ و دوستانی که در آنجا بودند. و بعد هم در خود پاریسی یک جایی بود که من گفتم اینجا مناسبت ما نیست. رفتیم به همان دهی(4) که نزدیک بود. آنجا هم از اطراف کم کم هی آمدند. البته دولت فرانسه ابتداء، حالا چه جور بود، یک قدری احتیاط می کرد؛ لکن بعدش نه، با ما محبت کردند. و ما مطالبمان را در پاریس بیشتر از آن مقداری که توقع داشتیم منتشر کردیم. و گاهی خبرگزاریهای امریکا می آمدند آنجا و ما صحبت می کردیم. و به من می گفتند که این در تمام امریکا و یک مقداری هم در خارج امریکا پخش می‌شود. ما مسائل ایران را، آنکه واقع بود در ایران، و مصایبی که بر ملت می‌گذشت، آنجا گفتیم. و قشرهای مختلفی که از دوستان و جوانان ایران در خارج بودند از همه اطراف هر روز تقریباً دسته‌ای، دسته ‌هایی می‌آمدند. و آن هم اسباب باز تقویت ما بود. آنها هم فعالیت می‌کردند؛ صحبت می‌کردند؛ مجالس داشتند.(5)

اجازه دخالت به کسی نمی‌دادم

من از اولی که داخل در این باب شدم [اجازه] دخالت به کسی نمی دادم؛ به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمی‌دادم. خودم مستقل بودم در کارهایم، خودم هر کاری را می‌خواستم می‌کردم و هر کاری را نمی‌خواستم نمی‌کردم؛ و به حسب تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام می‌دادم. خیال نکنید که من حالا اینجا که آمدم مثلاً ارتباط خاصی با کسی داشته باشم، یا کسی در کارهای من دخالت بکند و من هم قبول بکنم از او؛ این حرفها نیست در کار.(6)

نه سخنگو دارم نه نماینده

حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:

بعد از ورود امام به پاریس ملی گرایان خارج از کشور فکر کردند فرصت خوبی است دور امام را بگیرند که بعد از پیروزی انقلاب بتوانند بر موج قدرت سوار شوند لذا هر یک به گونه‌ای کوشیدند که از مقام و موقعیت امام سوء استفاده کرده خود را سخنگو و نماینده امام جا بزنند و با این عناوین بتوانند جای پای خود را محکم بکنند ولی امام با وجود این که از اینها استفاده می‌کردند و دست رد به سینه آنها نمی‌زدند ولی در عین حال مواظب بودند که نتوانند از موقعیت ایشان سوء استفاده‌ای بکنند لذا وقتی امام متوجه شدند که آنها در مصاحبه ‌هایشان با روزنامه ‌های غربی گاهی خود را نماینده و گاهی سخنگوی ایشان معرفی می‌کنند فوراً بیانیه‌ای صادر کردند و گفتند من نه سخنگو دارم نه نماینده و معاون و هرکسی از طرف من حرف زد پذیرفته نیست و از این جهت تو دهنی محکمی به اینها زدند.(7)

هر کجا بروم، حرفم را می‌زنم

حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی:

[وقتی امام به فرانسه وارد شدند، از کاخ الیزه آمدند و برای دیدار با امام وقت خواستند] امام گفتند: «بیایند». آمدند و [به امام] گفتند که شما حق ندارید کوچک ترین کاری انجام دهید. امام گفتند: «ما فکر می‌کردیم اینجا مثل عراق نیست. من هر کجا بروم حرفم را میزنم. من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر می‌کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشته‌اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می‌گذرد.»(8)

رقابت مطبوعات فرانسه و لغو ممنوعیت مصاحبه با امام

حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی:

در ابتدای ورود امام به فرانسه مقامات آن کشور از امام خواستند سخنرانی و مصاحبه نکنند و از رفتن به مسجد و اقامه ی نماز جماعت و شرکت در اجتماعات خودداری کنند. بین روزنامه ی لوموند و فیگارو رقابت زیادی بود. قبلاً خبرنگاران لوموند با امام در نجف مصاحبه کرده بودند. مدیر روزنامه فیگارو اصرار به مصاحبه با امام داشت. ما از این فرصت استفاده کردیم و از طریق آقای قطب زاده به مدیر روزنامه فیگارو که از عناصر مؤثر در حکومت فرانسه و از نزدیکان آقای ژیسکار دستن بود پیغام دادیم اگر ممنوعیت مصاحبه لغو شود این روزنامه می‌تواند اولین مصاحبه با امام در پاریس را به خود اختصاص دهد. مدیر روزنامه فیگارو به من پیغام داد من با امام ملاقات می‌کنم و جریان دیدار را تحت عنوان «مذاکره» در روزنامه چاپ می‌کنیم. موضوع را به امام منعکس کردیم. ایشان پذیرفتند و وقت ملاقات دادند و فرمودند: «مذاکره یا مصاحبه، چه فرقی دارد، اما مطالبمان را می‌گوییم.» من و آقای قطب زاده و مدیر روزنامه فیگارو خدمت امام رسیدیم، پرسش و پاسخ مفصلی بود که مشروح آن در روزنامه با عنوان «مذاکره» چاپ شد. به دنبال آن مدیران مطبوعات دیگر فرانسه صدای اعتراضشان بلند شد که چرا دولت فرانسه مصاحبه ی روزنامه ‌های مرتبط با خود را اجازه می‌دهد، اما سایرین ممنوع از مصاحبه‌اند. همین امر موجب شد عملاً ممنوعیت مصاحبه لغو شود و به این ترتیب مصاحبه ‌های متعدد امام آغاز گردید؛ که نقش بسیار زیادی در تبیین اهداف نهضت امام و مقابله با تبلیغات سوء رسانه ‌های غربی داشت.(9)

اجازه دخالت به کسی نمی‌دادند

دکتر حسن حبیبی:

خبرنگارانی که بنایشان کشف واقعیات بود و می‌خواستند دقیقاً از نظرات امام آگاه شوند به هیچ وجه حاضر به مصاحبه با به اصطلاح اطرافیان امام نبودند زیرا می‌دانستند نوشتن مطالب آنان دردی را دوا نمی‌کند، چون نه بیانگر موقع و موضع فکری و سیاسی امام و نه گزارشگر حرکات سیاسی و اجتماعی مردم ایران است. چون موضع امام تنها توسط خود ایشان قابل بیان بود و حرکات مردم ایران نیز تابع دستور شخص امام بود نه دیگری یا دیگران. نتیجه این که خبرنگاران کوشش داشتند که یا با امام مصاحبه کنند و یا از سخنرانی ‌ها و بیانات ایشان به مناسبت برخی از ایام از قبیل تاسوعا و عاشورا بهره گیرند و یا از اعلامیه ‌ها و نامه ‌هایی که خطاب به مردم ایران و یا برخی از علما صادر می‌شد استفاده کنند و برنامه ‌های امام را دریابند. همین امر موجب شده بود مرتباً تقاضای مصاحبه داشته باشند و مقدار زیادی از وقت امام صرف این کار شود. و باز همین روشن بینی امام موجب شد که خبرنگاران همه فن حریف بین المللی که از کاه کوه می‌سازند نتوانند کوچک ترین خدشه‌ای در کار مبارزه و انقلاب اسلامی ما وارد کنند و کمترین سوء تفاهم یا سوء تعبیری را که در جریان مبارزه امام مؤثر باشد به وجود آورند. اگر گوشه و کنار مطالبی خلاف عنوان می‌شد بلافاصله به عرضی امام می‌رسید و ایشان در متن بیانیه یا سخنرانی و یا مصاحبه بعدی به آن خلاف ‌ها اشاره می‌کردند و در یک کلام صریح بگویم در آن ایام اجازه دخالت به هیچ کس ندادند.(10)

آخر شب روزنامه ‌ها را می‌دیدند

خانم مرضیه حدیده چی (دباغ):

در پاریس امام شب ‌ها ساعت یازده برای استراحت به رختخواب می‌رفتند ساعت سه بعد از نیمه شب متوجه شدیم که صدای کاغذ از اتاقشان می‌آید. امام روزنامه ‌هایی را که برای ایشان ترجمه کرده بودند و به علت کثرت کار در روز وقت نکرده بودند که مطالعه کنند آخر شب باید آماده می‌بود تا ساعتی را که خودشان تنظیم کرده بودند به مطالعه و رسیدگی به آنها بپردازند.(11)

وظیفه ما عمل به احکام الهی است

پروفسور حامد الگار:

زمانی بعضی از دوستان من که در پاریس به ملاقات آیت الله خمینی رفتند از ایشان سؤال می‌کردند آیا فکر نمی‌کنید این خطر وجود دارد که ادامه ی این خونریزی و قربانی دادن ‌ها در دلهای مردم یأس و دلسردی ایجاد کند؛ به طوری که اصل نهصت از بین برود؟ آیا بهتر نیست کمی دست نگهدارید و به ترتیبی در صدد اصلاح موقت رژیم موجود بر آیید؟ آیت الله خمینی در پاسخ، همین قدر گفتند که وظیفه ما عمل به احکام الهی است و این دیگر به عهده خداست که نتیجه اعمال ما در زمان حیات ما یا پس از آن تحقق یابد.(12)

اگر هیچ کس نگوید، من می‌گویم

دکتر حسن حبیبی:

امام در پاریس می‌فرمودند: «اگر تمامی افراد بگویند شاه برود، من هم با آنها می‌گویم شاه باید برود، اگر افراد معدودی باشند که این مطلب را بگویند، باز هم به آنها می‌گویم شاه باید برود و اگر هیچ کس نگوید شاه برود، باز من می‌گویم شاه باید برود، چون این امر به دلخواه من نیست که بگویم یا نگویم، گفتن، یک تکلیف الهی است؛ این وظیفه است.»(13)

بگویید بیاید

حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسی پور:

امام در پاریس ملاقات ‌های جالبی با بعضی از افراد داشت. یک روز صبح یکی از برادران ایرانی مقیم فرانسه مرا صدا زد و گفت کسی را برای ملاقات با امام آورده ام که اگر امام ایشان را می‌پذیرد او خودش را آفتابی می‌کند و اگر نمی‌پذیرد نه. گفتم من می‌روم از امام اجازه ملاقات بگیرم ولی به امام بگویم چه کسی می‌خواهد با ایشان ملاقات کند؟ او گفت: مطلب همین است که او نمی‌خواهد بگوید. من هم گفتم: پس خداحافظ چون امام تا نداند چه کسی می خواهد با او ملاقات کند نمی‌پذیرد. او گفت پس می‌گویم و اسمش را گفت من هم خدمت امام رفتم و اسم او را بردم و گفتم که می‌خواهد با شما ملاقات کند. فرمودند بیاید. آن فرد که ماشین خود را دور از محل اقامت امام پارک کرده بود رفت ماشینش را آورد و پارک کرد و بعد خدمت امام رسید. ملاقات او بیست دقیقه طول کشید. وقتی بیرون آمد حالت او برافروخته بود. او فردی نظامی بود گفتم: ملاقاتتان خوب بود؟ گفت من ارتشی هستم و از قاطعیت خیلی خوشم می‌آید. من ترسیده بودم که آقای مهندس بازرگان و دکتر سنجابی و دار و دسته شان که دارند برای ملاقات با امام به پاریس می‌آیند امام را از موضعشان پایین بیاورند. لذا من هم آمدم برای این که به امام تذکر بدهم که مبادا از موضعتان پایین بیایید! ولی وقتی با امام صحبت کردم ایشان فرمودند اگر سی و پنج میلیون نفر جمعیت ایران در آن طرف جوی آب بایستند و بگویند شاه باید بماند من می‌گویم شاه باید برود و از حرفم برنمی گردم. او می‌گفت این قاطعیت امام را که دیدم آن قدر ذوق زده شدم که بلند شدم با خوشحالی دست امام را بوسیدم و گفتم: آقا اگر به ایران بیایید مردم از فرودگاه مهرآباد تا خود قم ماشین شما را روی انگشتان دستشان حرکت می‌دهند و این قدر مشتاق آمدن شما هستند.(14)

کسی را به عنوان حزب ملاقات نمی‌کنم

حجت الاسلام و المسلمین محتشمی:

از جمله کسانی که با امام در پاریس ملاقات کردند مهندس بازرگان و دکتر سنجابی بودند که هر کدام با هیأتی آمده بودند. امام فرمودند من کسی را به عنوان حزب ملاقات نمی‌کنم، اگر آقایان به عنوان یک فرد ایرانی مثل تمام کسانی که با من ملاقات می‌کنند می‌خواهند بیایند‌ اشکالی ندارد که اینها هم قبول کردند و به دیدن امام رفتند. نکته جالب در این دیدارها این بود که در این ملاقات ‌ها امام دستور می دادند که از ما چند نفر در جلسه باشند تا این موضوع در ذهن ‌ها نیاید که فلان گروه خصوصی با ایشان مذاکره کرده‌اند.(15)

صبر کنید من حرف ‌هایم را بزنم

حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسی پور:

مهندس بازرگان و دکتر سنجابی که برای ملاقات با امام از ایران عازم فرانسه شدند در نوفلی لوشاتو وقتی خدمت امام رسیدند تا خواستند حرف بزنند امام به آنها فرمودند: صبر کنید من حرفهایم را با شما بزنم بعد صحبت بکنید ایشان مسایل انقلاب و هدف انقلاب و مردم و موضع خودشان را در برابر شاه و نظام شاهنشاهی در حدود یک ساعت برای آنها بیان کردند بعد فرمودند اینها موضع ما و ملت است و شما می‌باید این موضع را بپذیرید.
بعد که آقای بازرگان و سنجابی خواستند حرف بزنند امام به آنها فرمودند من امروز خسته شدم. باشد وقتی دیگر، جلسه آن روز تمام شد دوباره تقاضای ملاقات کردند و خدمت امام رسیدند در آن جلسه بازرگان سر انگشت خود را روى زمین گذاشت و خطاب به امام گفت: آقا، ایران سه رکن دارد شاه، آمریکا، ارتش شما می‌گویید شاه باید برود(16) اولاً شاه کجا برود مگر می‌شود شاه از ایران برود و کنده بشود؟ شاه رفتنی نیست بر فرض که شاه برود شما آمریکا را چه می‌کنید؟ ارتش را چه می‌کنید، با این دو رکن دیگر چه می‌کنید آیا فکر اینها را کرده‌اید؟ امام با خنده معنی داری به آنها فرمود: شما بگویید شاه باید برود وقتی شاه رفت ارتش بچه ‌های این ملت هستند. از آمریکا که نیامده‌اند. لذا به دامن ملت خودشان برمی گردند وقتی ارتش به مردم پیوست آمریکا هم گور خودش را گم می‌کند. شما غصه آنها را نخورید و بیایید موضع ملت را بگیرید و بگویید شاه باید برود. هرچه امام در آن جلسه اصرار کردند آقای بازرگان و سنجابی زیر بار نرفتند که این موضع امام و مردم را قبول کنند و جلسه تمام شد بعد از دو روز بود که این آقایان از امام تقاضای ملاقات جهت خداحافظی نمودند امام فرمودند اگر آقایان حاضرند موضع مردم را در قبال شاه بپذیرند و اعلام کنند من قبول می‌کنم که برای خداحافظی بیایند و اگر قبول نمی‌کنند نمی‌خواهم و ملاقات نمی‌کنم و به آنها وقت ندهید. واسطه بازرگان دکتر یزدی و واسطه سنجابی بنی صدر بود که گفتند باشد می‌رویم با آنها صحبت می‌کنیم تقریباً شب تا صبح آنها با هم صحبت کردند. صبح دکتر یزدی آمد و گفت آقای بازرگان به صورت قهر به ایران رفت و گفت این حرف ‌ها چیه من که گفتم قبول نمی‌کنم بگویم شاه باید برود! ولی بنی صدر سنجابی را راضی کرد و گفت دیدید باز هم خط جبهه ملی خوب عمل کرد و من توانستم سنجابی را راضی کنم و ایشان حاضر است موضع امام را قبول کند. به امام عرض کردیم بازرگان به ایران رفته ولی سنجابی قبول کرده است. امام فرمودند: این جوری قبول نیست باید اعلامیه بدهد و این اعلامیه در جراید منتشر شود و باید با رسانه ‌ها و خبرنگارها مصاحبه کند و پخش بشود بعد برای خداحافظی بیاید. سنجابی ناچار شد اعلامیه بدهد مصاحبه هم کرد که هر دو پخش شدند بعد امام او را برای خداحافظی پذیرفت.(17)

اگر می‌خواهید با من دیدار دوم داشته باشید

آیت الله شهید دکتر بهشتی:

سه ماه قبل از پیروزی انقلاب مهندس بازرگان به پاریس آمده بود تا امام را قانع کند که اگر شورای سلطنت باشد و یک آزادی انتخابات هم باشد مبارزه تا همین جا ختم شود و ایشان (امام) به ایران تشریف بیاورند! ولی امام بعد از یک دیدار به او گفته بودند که این طور نمی‌شود. اگر می‌خواهی با من دیدار دومی داشته باشی باید بر ضد این رژیم سلطنتی اعلامیه بدهی، اگر اعلامیه دادید می‌توانید با من ملاقات دوم داشته باشید و الا نه.(18)

پی‌نوشت‌ها:

1. آقای حسن حبیبی.
2. آقای ابوالحسن بنی صدر.
3. آقای صادق قطب زاده.
4. «نوفل لوشاتو».
5. صحیفه امام، ج 10، ص 197.
6. همان، ج 3، ص 498 تا 499.
7. برداشت ‌هایی از سیره امام خمینی(ره)، ج 4، ص 254.
8. همان، ص 13.
9. همان، ص 13.
10. همان، ص 240.
11. همان، ص 266.
12. همان، ص 16.
13. همان، ص 17.
14. همان، ص 234-235.
15. همان، ص 316.
16. وقتی سران نهضت آزادی از ایران در فرانسه خدمت امام رسیدند تمام صحبت ‌های آنها در ملاقات با امام در این عبارت خلاصه می‌شد که شاه از ایران نخواهد رفت و سرجایش خواهد ماند چون آمریکا پشتیبان اوست و ارتش ایران هم قوی است شما (امام) بیایید قبول کنید یک دولت آشتی از طرف شاه تشکیل شود بعد انتخابات آزادی برگزار شود و ما نمایندگان را به مجلس می‌فرستیم که
کم کم نظام را از دست شاه بگیریم چون امکان ندارد نظام بالکل عوض شود و شاه از سلطنت کناره گیری کند.
17. برداشت ‌هایی از سیره امام خمینی(ره)، ج 44، ص 232-234.
18. همان، ص 127.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.