فقر و نابرابری در اقتصاد جهانی

منبع: سایت باشگاه اندیشه

فقر همه جانبه جهاني

امروزه نظر بسياري از افرادي كه به مسائل فقر جهاني اهميت مي‌دهند، به «جهاني شدن» جلب شده است. آن ها معتقدند كه «جهاني شدن» وضعيت كشورهاي فقير را وخيم‌تر كرده است و مردم فقير را به رقابتي مضر كشانده است. اين نظر قابل تامل است. خصوصاً اين كه در دهه‌هاي اخير، فاصله ي بين فقرا و ثروتمندان به صورت چشم گيري بيش تر شده است. به هر حال اثبات رابطه بين جهاني شدن اقتصادي و فقر، به دلايل متعددي امري پيچيده است:

«جهاني شدن» به عنوان دليلي منحصر به فرد

تعيين اين كه چگونه جهاني شدن بر روي وضعيت اقتصادي كشورها و افراد مختلف، تأثير مي‌گذارد، امر آساني نيست. تأثيرات «جهاني شدن» را مي‌توان در رقابت ميان كارگران، سرمايه‌گذاري‌ خارجي، تجارت و يا استقراض دولتي مشاهده كرد. نمي‌توان تأثيرات اقتصاد جهاني را به عنوان يك امر كلي در نظر گرفت. بلكه هر جنبه از اين مجموعه تأثيرات گوناگوني دارد.

فقر به عنوان پديده‌اي چند بعدي

ميزان فقر را مي‌توان به روش‌هاي مختلفي سنجيد. به عنوان مثال، از طريق در نظر گرفتن ميانگين يك كشور و يا ميزان مصرف و يا سلامت عمومي. تعداد بسياري از مردم در مكان هاي مختلف به طور تاريخي و به دلايل متعددي فقير بوده‌اند. بنابراين براي اين كه بتوان فقر را به جهاني شدن نسبت داد، لازم است كه ثابت شود كه جهاني شدن عامل ويژه‌اي در ايجاد نوع جديدي از فقر شده است.

«جهاني شدن» و فقر همه جانبه‌ي جهاني

به اتفاق آراء جهاني شدن، از دهه 1980 به بعد به سرعت گسترش يافته است. در حالي كه طبق گزارش فقر جهاني اخير، درصد افرادي كه در دنيا در فقر به سر مي‌برند. از 29درصد در سال 1988 به 26 درصد در سال 1998 كاهش يافته است. علاوه بر اين، معيارهاي اجتماعي در بسياري از كشورهاي فقير، نشان گر بهبود وضعيت در دهه‌هاي اخير است.

«جهاني شدن» و «فقر» در كشورهايي خاص

اگر جهاني شدن موجب فقر شود، پس كشورهايي كه از نظر اقتصادي توسعه‌ي بيش تري در تجارت و سرمايه‌داري يافته‌اند، بايد وضعيت وخيم‌تري داشته باشند؛ ولي كشورهايي مانند چين كه از نظر اقتصاد جهاني توسعه‌ي بيش تري يافته‌اند، پيشرفت داشته‌اند و كشورهاي ديگر مثل مناطق صحاري آفريقايي كه در انزوا باقي مانده‌اند، تنزل نشان مي‌دهند. هر چند عوامل متعدد ديگري نيز دخيل هستند و نمي‌توان براي رد موضوع به چنين تفاوت هايي استنادكرد، ولي مي‌توان آن را مورد شك قرار داد.

«فقر» و «نابرابري»

مدارك كافي وجود دارد كه نشان مي‌دهد فاصله‌ي بين ثروتمندترين و فقيرترين كشورها و ثروتمندترين و فقيرترين افراد در جهان افزايش يافته است. ولي ممكن است بدون اين كه ميزان فقر افزايش يابد، نابرابري افزايش پيدا كند. به عنوان مثال، «جهاني شدن» ، موقعيت هاي بيش تري را براي ثروتمندان فراهم مي‌كند تا براي فقرا. از آنجا‌‌يي كه افزايش ثروت ممكن است دلايل گوناگوني داشته باشد، مطرح كردن اين كه: «ثروتمندان ثروتمندتر مي‌شوند، چون فقرا فقيرتر مي‌شوند»، ترفندي به مراتب بهتر از كنكاش پيرامون حقيقت نابرابري است.
جهاني شدن به عنوان سر منشاء يكي از ويژگي هاي مباحث مربوط به جهاني شدن و فقر، بسط دادن نمونه‌هاي جزئي محروميت به توسعه‌ي گسترده جهاني است، هنگامي كه دولت ها در بازارهاي بخش خصوصي سرمايه‌گذاري مي‌كنند و كاهش تقاضاي جهاني براي كالاهايشان موجب شكستن قيمت ها مي‌شود، دولت ها به ناچار براي بازپرداخت بدهي هايشان از صندوق بين‌المللي پول اعتبار دريافت مي‌كنند و با شرايط اصلاحات داخلي موافقت مي‌نمايند و اين شرايط اصلاحات داخلي، مشكلاتي را بر مردم تحميل مي‌كند. طبق اين موارد اغوا كننده مي‌توان گفت: «جهاني شدن» موجب فقر زدگي مي‌شود.

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله