... اولین جمله ای که رضا خان گفت
... اولین جمله ای که رضا خان گفت
... اولین جمله ای که رضا خان گفت
چکیده: رهبری سیاسی این رویداد كه بعدها «كودتا» خوانده شد، بر عهده جوان روزنامهنگاری به نام «سید ضیاءالدین طباطبایی» بود كه اجرای عملیات نظامی آن ـ با تمهیدات از پیش طراحی شده ـ به فرماندهی رییس بریگاد قزاق صورت گرفت. در همان روز یا روز دیگر، رضا خان برای آن كه قدرت و هیبت خود را به همگان نشان دهد، اعلامیهای در نه ماده صادر كرد كه در سرآغاز آن، این عبارت تند و آمرانه خودنمایی میكرد: «حكم میكنم» این اولین جملهای بود كه سردار قزاق تازه به دوران رسیده، خطاب به آحاد ملت ایران ادا نمود و از آن پس، هر چه كرد، بر معنای همان عبارت كودتاه دلالت یافت؛ بیهیچ كاست و كم؛ «حكم میكنم»!
سوم اسفند ماه سال 1299 ه.ش تهران با بهت و اضطرابی ناشناخته روز خود را آغاز كرد. شب پیش از آن، صدای شلیك چند تیر توپ و هیاهوی سوارانی كه در كوچهها و گذرها به شتاب میتاختند، آسایش خواب را در چشمان ساكنان بعضی از محلهای پایتخت شكسته بود. در آن صبح سرد زمستانی، هنگامی كه پیشهوران و رهگذران از مسیر هر روزه خود میگذشتند، حضور نظامیان مسلح و آماده را در معابر و چهارراههای اصلی و مراكز دولتی و نظامی شهر مشاهده كردند و دیری نكشید تا دریافتند «رضاخان میرپنج» تهران را با دو هزار و پانصد تن از نیروهای قزاق به تسخیر خود در آورده است.
رهبری سیاسی این رویداد كه بعدها «كودتا» خوانده شد، بر عهده جوان روزنامهنگاری به نام «سید ضیاءالدین طباطبایی» بود كه اجرای عملیات نظامی آن ـ با تمهیدات از پیش طراحی شده ـ به فرماندهی رییس بریگاد قزاق صورت گرفت. در همان روز یا روز دیگر، رضا خان برای آن كه قدرت و هیبت خود را به همگان نشان دهد، اعلامیهای در نه ماده صادر كرد كه در سرآغاز آن، این عبارت تند و آمرانه خودنمایی میكرد: «حكم میكنم» این اولین جملهای بود كه سردار قزاق تازه به دوران رسیده، خطاب به آحاد ملت ایران ادا نمود و از آن پس، هر چه كرد، بر معنای همان عبارت كودتاه دلالت یافت؛ بیهیچ كاست و كم؛ «حكم میكنم»!
رضا خان پیش از كودتای سوم اسفند برای مردم ایران و در بین رجال سیاسی چهره چندان شناختهای نبود؛ گرچه وقوع برخی پیشامدها ا و را در میان همقطارانش آشنا ساخته بود. رضا در یكی از روستاهای «سوادكوه» مازندران در خانواده یك نظامی به دنیا آمد. (1295 ق) نوزاد بود كه پدرش در گذشت و مادرش در شرایطی طاقت فرسا او را به تهران برد و در منزل برادرش ساكن شد. از حال و روزگار خردسالی رضا تا سنین چهارده، پانزده سالگی وی، اطلاع روشن و موثقی در دست نیست؛ جز این كه مادرش به عقد قزاقی «داداش بیك» نام (كه اتفاقا همنام با پدر رضا بود) در آمد. اما عمر مادر چندان نپایید و رضا در اوان كودكی بیمادر شد، و در واقع، از مهر مادری و تربیت خانوادگی بینصیب ماند. در همین زمان، توسط داییاش كه خیاط قزاقخانه بود، به عنوان قزاق ساده و بدون حقوق وارد شغل نظام گردید و پس از مدتی ، حفاظت راه ساری و سوادكوه به او و چند تن دیگر واگذار شد.
چندی بعد، به دلیل جدیتی كه در حفظ و مراقبت بانكهای خارجی و سفارتخانهها در تهران از خود نشان داد، به شهر مشهد اعزام و به گروهبانی محافظان بانك استقراضی روس منصوب گردید. پس از این مأموریت، به تهران آمد و به عنوان وكیل باشی گروهان شصت تیر به كار گمارده شد. در این دوران ، به اقتضای علاقه و شور جوانی، به رسم قزاقها با قمهكشی و بستن راهها، به خودنمایی پرداخت و در بین لوطیها و بزن بهادرهای محله «سنگلج» تهران، آوازهای یافت. زندگی رضا خان تا میانسالی در بیسوادی و تنگدستی گذشت و جز داشتن روحیه سربازی ـ نظامی ـ و تنی تنومند و درست، ویژگیهای شخصیتی دیگری در او نبود؛ اما چیرگی بر حریفان و رضایت و اقبال صاحبان مكنت و مقام از ا و، به مروز وی را تا احراز درجه افسری و فرماندهی گروهان شصت تیر و چندی بعد، رتبه یاوری و ریاست دسته تیراندازان بریگاد قزاق همدان بالا برد تا سرانجام درجه سرهنگی (1294 ش) و سپس سرتیپی (1297 ش) گرفت.
از جمله عملیات نظامی او در این سالها، سركوب قیام «میرزا كوچك خان جنگلی» از سوی دولت «وثوقالدوله» بود. این رویداد و نیز همراهی او با مقدمه چینی و زمینهسازی انگلیسیها برای تصفیه لشكر قزاق از فرماندهی هواخواه حكومت انقلابی روسیه (سرهنگ كلرژه) ، بیش از پیش مورد توجه دولت و سیاستگذاران بریتانیا واقع شد، تا آن گاه كه به اعتراف خود و پسرش (محمدرضا پهلوی) انگلیسیها او را بر سر كار آوردند و در انجام كودتای سوم اسفند به همراهی «سید ضیاءالدین طباطبایی» ـ كه هوا خواهیاش از انگلیسیها زبانزد بود ـ مساعدت كردند؛ گرچه خود او بعدها انگیزهاش را از این اقدام ـ یعنی كودتا ـ وطنخواهی خویش خواند و قلمداد كرد. این وطنخواهی كه عامل و طراح آن یك ژنرال انگلیسی به نام «ادموند ایرونساید» بود، منجر به بركناری قاجاریه و ایجاد دولتی میشد كه بتواند با برقراری نظم وامنیت، اولا نزد عموم مردم و آنان كه رویه امور را مشاهده می كردند، وجاهتی یابد و ثانیا اعتراض مخالفان داخلی را در اعاده و احیای قرارداد ننگین 1919 وثوقالدوله، خاموش سازد و در صورت لزوم سركوب كند. به موجب این قرارداد اداره تمام امور نظامی و مالی و سیاسی ایران تحت نظر و سیطره دولت انگلستان قرار میگرفت. در واقع هدف بلند مدت دولت بریتانیا از این اقدام، تأمین منافع استعماری این دولت در ایران و هند بود.
بلافاصله پس از كودتا، رضا خان كه خود را به عنوان فرمانده قوای قزاق اعلی حضرت شهریاری (احمد شاه قاجار) معرفی كرده بود، از جانب آخرین سلطان دودمان قاجاری، به بالاترین درجه نظامی، یعنی سرداری دست یافت و با لقب «سردار سپه» وزیر جنگ كابینه جدیدالتأسیس سید ضیاء رییس الوزرا شد. رضا خان سردار سپه ، از این زمان تا سال 1304 با طراحی و انجام ترفندهای مختلف، تحت حمایت پنهان سیاستگذاران دولت انلگیس و به اتكای مساعدتهای بیدریغ همراهان و قوای نظامی زیر دست خود، با استفاده از آشفتگیهای اجتماعی و سیاسی آن هنگام، به سرعت مدارج ترقی را طی كرد، تا سرانجام به تخت سلطنت ایران تكیه زد و «رضا شاه» شد.
شرح كردهها و كارنامه اعمال رضا خان در مقاطع مختلف این دوره بیست ساله ـ از روزی كه او را بر سر كار آوردند، تا آن زمان كه آورندگانش او را بر سر جای خود نشاندند و از صحنه سیاسی ایران بیرون راندند ـ بسیار طولانی است و در شماری از كتابهای تاریخی ـ از جمله تاریخ بیست ساله تألیف حسین مكی ـ انعكاس یافته است. اما در این كتاب، صرفا شیوه حكمرانی و مشی اخلاقی او مورد نظر و توجه است، و این وجه ـ كه در اولین جمله خطابی وی در اطلاعیه روز كودتا، نمودی آشكار داشت ـ از دید معدود انسانهای هوشمند و تیزبین وقت، به ویژه شهید مدرس، پنهان نبود.
نگاهی گذرا بر زندگی رضا خان، آشكارا نشان میدهد كه از تربیت و عطوفت خانوادگی در كودكی بهرهای نبرد و در نوجوانی، تحت تأثیر تعلیمات نظامی آن زمان، روحیهای خشك و خشن و خالی از هر گونه نرمخویی و احساس یافت. علاوه بر این، تنگدستی و سختی معیشت توأم با زیادهخواهی، بعدها كه به مرور نردبان ترقی را پیمود و به قدرت رسید، او را در گردآوری مال و ضبط و تصرف اموال دیگران، به خصوص زمینهای آباد شمال، حریص و سیری ناپذیر ساخت. در برخورد با مخالفانش، كینه و لجاجتی به افراط داشت؛ حتی با نزدیكان و هم پیمانانش ـ كه او را در احراز مقام سلطنت، یاریهای بیدریغ كرده بودند ـ به سبب سوءظن فراوان، با سختی و شدت تمام رفتار كرد و بیشتر آنان را روانه سیاهچال و تبعید نمود، و تعدادی را نیز به وضعی فجیع به كام مرگ فرستاد.
شهربانی رضا خان، چیزی شبیه گشتاپوی آلمان بود كه پرونده سازی و خبرچینی رؤسای آن، همه را به ترس و یأس وا میداشت و حتی عدلیه او، به تعبیر «مخبرالسلطنه هدایت» ، «آلت تدارك پرونده جنایت شد.» (خاطرات و خطرات /5149). بد آمد او از كسی یا چیزی، آتش خشم را در وجودش، چنان بر میافروخت كه ملاحظه هر گونه مصلحتبینی و عاقبتنگری را از برابر دیگران ترش آورش، دور میكرد. توهین و ناسزاگوییهای بیحد و حساب او خرد و كلان را میآزرد . موارد مكرر اتفاق میافتاد كه با عصای خود، وزیر و وكیل را تهدید و حتی مضروب میكرد، از این رو نزد تمامی اطرافیانش، این اندیشه اندك اندك رسوخ و رواج یافت كه هیچ كس از آسیب او، جان سالم به در نخواهد برد و «هر كس میگفت خداوند شری بدهد كه خیر او در آن باشد» (احمد امیر احمدی /419) ؛ حتی «محمدعلی فروغی» ـ كه حق معلمی بر گردن شاه داشت و مقام او نزد رضا خان، از همه بالاتر بود ـ در روزهای آخر حكومت او میگفت: «من در حالی هستم كه اگر سقف خانهام بر سرم فرود آید و بمیرم، راضی هستم؛ زیرا از چنگال این شاه خلاص میشوم». (احمد امیراحمدی /415) و فرمانده بیباك و خونریزش «سپهبد امیراحمدی» ـ كه در سركوب عشایر، قصاب لرستان نام گرفته بود ـ به رغم خوش خدمتیهای فراوانش در مظان اتهام قرار گرفت و بارها قصد خودكشی كرد.
به همین سبب دوره زمامداری رضا شاه، به تمام معنا استیلای استبداد مطلق تلقی گشت و آن گاه كه مجبور به جلای وطن شد و به حالت ترس و گریز جان به در برد، با آن كه ارتش ایران از هم متلاشی شد و كشور به اشغال نیروهای بیگانه در آمد، عموم مردم خلاص و رهایی از سایه سنگین دیكتاتور را، مایه نجات و خوشحالی خویش شمردند. این شیوه حكمرانی كه از هر گونه رایزنی و عاقبتنگری پرهیز داشت و بر «رژیمی یك نفره» استوار بود، با وجود نفوذ و مراقبت شدید پلیس مخفی و پرونده سازیهای امثال درگاهی، آیرم و سرپاس مختاری ـ رؤسای فتنهگر شهربانی ـ و دیگران، چون بر بیاعتمادی و اضطراب متكی بود، نمیتوانست چندنان دوامی داشته باشد. واقعیت این است كه نظام حكومتی رضا شاه ، به هیچ وجه پایگاه مردمی نداشت. این نحوه رفتار و حكمرانی، آن چنان آشكار بود كه فرزند و جانشینش را ـ ضمن توجیهی كه فحوای آن توهین به ملت ایران بود ـ به این اعتراف واداشت كه :«رویه پدرم در كارهایی كه باید انجام میگرفت، حاكی از آگاهی او به طبیعت مردم خاور زمین و بر اساس قدرت آمرانه استوار بود» (مأموریت برای وطنم /113).
اما اقدامات عمرانی و فرهنگی و دگرگون سازیهای ظاهری رضا خان، از جمله احداث راهآهن، خیابان كشیهای جدید و تأسیس دانشگاه تهران و فرهنگستان كه نزد برخی، نقطههایی روشن در دوره سیاه استبدادی او به نظر آمد، آن سان كه میباید، برپایهای درست و سنجیده استوار نبود و آن گونه كه میتوانست و میباید، به حال ملك و ملت مفید واقع نشد و در زمان مقتضی، دستاوردهای لازم و شایانی به بار نیاورد. «دیكتاتور با پول ما و به ضرر ما ، راهآهن كشید و بیست سال برای متفقین تدارك مهمات دید. عقیده و ایمان رجال مملكت را از بین برد. املاك مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج كرد. اصل 82 قانون اساسی را تفسیر نمود و قضات دادگستری را متزلزل كرد. برای بقای خود، قوانین ظالمانه وضع كرد. چون به كمیت اهمیت میداد، بر عده مدارس افزود و به كیفیت عقیده نداشت. سطح معلومات تنزل كرد. كارون معرفت به اروپا فرستاد ؛ ولی نخبه آنها را ناتوان و معدوم كرد ... اگر خیابانها آسفالت نبود، چه میشد؟ و اگر عمارتها و میهمانخانهها ساخته نشده بود، به كجا ضرر میرسید. من میخواستم روی خاك وطن راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم. خانهای در اختیار داشتن، به از شهری است كه دست دیگران است ... بر فرض كه با هوا خواهان این رژیم، موافقت كنیم و بگوییم دیكتاتور به مملكت خدمت كرد [اما] در مقابل آزادی كه از ما سلب نمود، برای ما چه كرد؟ هیچ ملتی در سایه استبداد به جایی نرسید» (جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران /153).
به سبب همین اوصاف بود كه به تعبیر محقق بلند آوازده معاصر، شادروان دكتر زرینكوب: «سلطنت او یك استبداد مطلق بود كه ظواهر مشروطیت را كه از جمله مجلس و مطبوعات و عدلیه و هیأت دولت میشد، حفظ كرده بود؛ اما اراده ملوكانه او، جایی برای استقلال هیچ یك از آنها باقی نگذاشت» (روزگاران ایران /243) .
باری ، برخورد قلدرمآبانه و تندرویهای بیحساب او، به خصوص در معارضه و مقابله با اعتقادات اسلامی ـ همچون كشف حجاب و ممنوعیت برگزاری مجالس سوگواری در ایام محرم و صفر و خلع لباس روحانیان ـ وقایع تلخ و خونینی به دنبال داشت كه خاطر مردم را از كردههایش گرانبار ساخت و زمینه دلگریزی و ضدیت خاموش توده مردم را فراهم كرد.
سرانجام رضاخان كه در میان رجال دربار و نظامیان پیرامونش ـ كه گمان میكرد حافظ تخت و تاج اویند ـ تكیهگاه و مأمنی نداشت و در بین آحاد جامعه، جایی برای ماندن خویش باقی نگذاشته بود، به اندك تكانی از خواب بیست ساله خود بیدار شد و چون همه مستبدان خود رأی به سوی سرنوشتی مبهم كه بركشندگانش فراروی او قرار دادند، گام گذاشت و از صفحه روزگار محو شد؛ اما رد كردهها و ناكردههایش در حافظه اوراق و اسناد بر جای ماند. اینكه از میان آن همه اوراق و اسناد و اقوال در این كتاب به جنبههایی از روش و روحیه قلدر مآبانه او، بر اساس منابع تاریخی و به ویژه خاطرات رجال آن عهد، در گزینهای اندك پردخته خواهد شد تا خواننده با برهای از تاریخ معاصر ایران و نمودهای رفتار فرمانروایی كه در ضرب و شتم، تبعید ، قتل و توهین، ید طولایی داشته، آشنا شود و دریابد كه چگونه «این مرد كله گرد با صدایی خشدار، همچون صدای كودكان مبتلا به آسم، بر مملكت ایران حكم میرانده و چرا در ایران آن روز، جز ترس ، تقلب ، بیشرافتی و بیماری» نبوده است (تاریخ كمبریچ /24 .
شایان تذكر است كه در این قطعات خاطرات و بریده نظرات محققان و گزارشگران این دوره، ـ نمونهوار ـ به صورت موضوعی در كنار یكدیگر تدوین و چیده شده است و به این سبب از آنچه فراهم آمده، نمیتوان پیوستگی تاریخی حوادث و نیز كفایت و بسندگی یك اثر فراگیر را توقع داشت.
اگر بخواهیم این سرآغاز را با جملهای متناسب متن، به پایان ببریم و پاسخی فراخور به اولین عبارت اعلامیه كودتای رضا خان بدهیم، این كلام منسوب به پیامبر اسلام (ص) قابل نقل خواهد بود كه : «الملك یبقی مع الكفر و لایبقی مع الظلم / حكومت با كفر پایدار میماند؛ ولی با ظلم پایدار نمیماند». سر این كلام و معنای آن را دودمان پهلوی در دو واقعه تاریخی و به یادماندنی تجربه كرد و عیان ساخت؛ نخست در شهریور ماه 1320 و دیگر بهمن ماه 1357. این گونه بود كه با بسته شدن پرونده حكمرانی جبارانه پدر و پسر، بساط آخرین خاندان سلطنتی، آن سان از ایران بركنده شد كه حتی خاك این خطه نیز پیكر سرد و خاموش آن دو را در خویش نپذیرفت و جای نداد.
حكم میكنم
ماده اول: تمام اهالی شهر تهران ، باید ساكت و مطیع احكام نظامی باشند.
ماده دوم: حكومت نظامی در شهر، برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر، غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر، كسی نباید در معابر عبور نماید.
ماده سوم: كسانی كه از طرف قوای نظامی و پلیس، مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند، فورا جلب و مجازات سخت خواهند شد.
ماده چهارم: تمام روزنامهجات و اوراق مطبوعه تا موقع تشكیل دولت، به كلی موقوف و بر حسب حكم و اجازه كه بعد داده خواهد شد، باید منتشر گردد.
ماده پنجم: اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه، به كلی موقوف و در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند، با قوه قهریه متفرق خواهند شد.
ماده ششم: تمام مغازههای شراب و عرق فروشی، تئاتر و سینما و كلوپهای قمار، باید بسته شود و هر مست كه دیده شود، به محكمه نظامی جلب خواهد شد.
ماده هفتم: تا زمان تشكیل دولت، تمام ادارات و دوایر دولتی، غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهد بود. پستخانه، تلفونخانه، تلگرافخانه هم مطیع این حكم خواهند بود.
ماده هشتم: كسانی كه در اطاعت از مواد فوق، خودداری نمایند، به محكمه نظامی جلب و به سختترین مجازاتها خواهند رسید.
ماده نهم: كاظم خان به سمت كماندانی (فرماندار نظامی) شهر انتخاب و معین میشود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود.
14 جمادی الثانی 1339
رییس دیویزیون قزاق ضرت اقدس شهریاری
و فرمانده كل قزاق رضا
منبع: www.irdc.ir
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
سوم اسفند ماه سال 1299 ه.ش تهران با بهت و اضطرابی ناشناخته روز خود را آغاز كرد. شب پیش از آن، صدای شلیك چند تیر توپ و هیاهوی سوارانی كه در كوچهها و گذرها به شتاب میتاختند، آسایش خواب را در چشمان ساكنان بعضی از محلهای پایتخت شكسته بود. در آن صبح سرد زمستانی، هنگامی كه پیشهوران و رهگذران از مسیر هر روزه خود میگذشتند، حضور نظامیان مسلح و آماده را در معابر و چهارراههای اصلی و مراكز دولتی و نظامی شهر مشاهده كردند و دیری نكشید تا دریافتند «رضاخان میرپنج» تهران را با دو هزار و پانصد تن از نیروهای قزاق به تسخیر خود در آورده است.
رهبری سیاسی این رویداد كه بعدها «كودتا» خوانده شد، بر عهده جوان روزنامهنگاری به نام «سید ضیاءالدین طباطبایی» بود كه اجرای عملیات نظامی آن ـ با تمهیدات از پیش طراحی شده ـ به فرماندهی رییس بریگاد قزاق صورت گرفت. در همان روز یا روز دیگر، رضا خان برای آن كه قدرت و هیبت خود را به همگان نشان دهد، اعلامیهای در نه ماده صادر كرد كه در سرآغاز آن، این عبارت تند و آمرانه خودنمایی میكرد: «حكم میكنم» این اولین جملهای بود كه سردار قزاق تازه به دوران رسیده، خطاب به آحاد ملت ایران ادا نمود و از آن پس، هر چه كرد، بر معنای همان عبارت كودتاه دلالت یافت؛ بیهیچ كاست و كم؛ «حكم میكنم»!
رضا خان پیش از كودتای سوم اسفند برای مردم ایران و در بین رجال سیاسی چهره چندان شناختهای نبود؛ گرچه وقوع برخی پیشامدها ا و را در میان همقطارانش آشنا ساخته بود. رضا در یكی از روستاهای «سوادكوه» مازندران در خانواده یك نظامی به دنیا آمد. (1295 ق) نوزاد بود كه پدرش در گذشت و مادرش در شرایطی طاقت فرسا او را به تهران برد و در منزل برادرش ساكن شد. از حال و روزگار خردسالی رضا تا سنین چهارده، پانزده سالگی وی، اطلاع روشن و موثقی در دست نیست؛ جز این كه مادرش به عقد قزاقی «داداش بیك» نام (كه اتفاقا همنام با پدر رضا بود) در آمد. اما عمر مادر چندان نپایید و رضا در اوان كودكی بیمادر شد، و در واقع، از مهر مادری و تربیت خانوادگی بینصیب ماند. در همین زمان، توسط داییاش كه خیاط قزاقخانه بود، به عنوان قزاق ساده و بدون حقوق وارد شغل نظام گردید و پس از مدتی ، حفاظت راه ساری و سوادكوه به او و چند تن دیگر واگذار شد.
چندی بعد، به دلیل جدیتی كه در حفظ و مراقبت بانكهای خارجی و سفارتخانهها در تهران از خود نشان داد، به شهر مشهد اعزام و به گروهبانی محافظان بانك استقراضی روس منصوب گردید. پس از این مأموریت، به تهران آمد و به عنوان وكیل باشی گروهان شصت تیر به كار گمارده شد. در این دوران ، به اقتضای علاقه و شور جوانی، به رسم قزاقها با قمهكشی و بستن راهها، به خودنمایی پرداخت و در بین لوطیها و بزن بهادرهای محله «سنگلج» تهران، آوازهای یافت. زندگی رضا خان تا میانسالی در بیسوادی و تنگدستی گذشت و جز داشتن روحیه سربازی ـ نظامی ـ و تنی تنومند و درست، ویژگیهای شخصیتی دیگری در او نبود؛ اما چیرگی بر حریفان و رضایت و اقبال صاحبان مكنت و مقام از ا و، به مروز وی را تا احراز درجه افسری و فرماندهی گروهان شصت تیر و چندی بعد، رتبه یاوری و ریاست دسته تیراندازان بریگاد قزاق همدان بالا برد تا سرانجام درجه سرهنگی (1294 ش) و سپس سرتیپی (1297 ش) گرفت.
از جمله عملیات نظامی او در این سالها، سركوب قیام «میرزا كوچك خان جنگلی» از سوی دولت «وثوقالدوله» بود. این رویداد و نیز همراهی او با مقدمه چینی و زمینهسازی انگلیسیها برای تصفیه لشكر قزاق از فرماندهی هواخواه حكومت انقلابی روسیه (سرهنگ كلرژه) ، بیش از پیش مورد توجه دولت و سیاستگذاران بریتانیا واقع شد، تا آن گاه كه به اعتراف خود و پسرش (محمدرضا پهلوی) انگلیسیها او را بر سر كار آوردند و در انجام كودتای سوم اسفند به همراهی «سید ضیاءالدین طباطبایی» ـ كه هوا خواهیاش از انگلیسیها زبانزد بود ـ مساعدت كردند؛ گرچه خود او بعدها انگیزهاش را از این اقدام ـ یعنی كودتا ـ وطنخواهی خویش خواند و قلمداد كرد. این وطنخواهی كه عامل و طراح آن یك ژنرال انگلیسی به نام «ادموند ایرونساید» بود، منجر به بركناری قاجاریه و ایجاد دولتی میشد كه بتواند با برقراری نظم وامنیت، اولا نزد عموم مردم و آنان كه رویه امور را مشاهده می كردند، وجاهتی یابد و ثانیا اعتراض مخالفان داخلی را در اعاده و احیای قرارداد ننگین 1919 وثوقالدوله، خاموش سازد و در صورت لزوم سركوب كند. به موجب این قرارداد اداره تمام امور نظامی و مالی و سیاسی ایران تحت نظر و سیطره دولت انگلستان قرار میگرفت. در واقع هدف بلند مدت دولت بریتانیا از این اقدام، تأمین منافع استعماری این دولت در ایران و هند بود.
بلافاصله پس از كودتا، رضا خان كه خود را به عنوان فرمانده قوای قزاق اعلی حضرت شهریاری (احمد شاه قاجار) معرفی كرده بود، از جانب آخرین سلطان دودمان قاجاری، به بالاترین درجه نظامی، یعنی سرداری دست یافت و با لقب «سردار سپه» وزیر جنگ كابینه جدیدالتأسیس سید ضیاء رییس الوزرا شد. رضا خان سردار سپه ، از این زمان تا سال 1304 با طراحی و انجام ترفندهای مختلف، تحت حمایت پنهان سیاستگذاران دولت انلگیس و به اتكای مساعدتهای بیدریغ همراهان و قوای نظامی زیر دست خود، با استفاده از آشفتگیهای اجتماعی و سیاسی آن هنگام، به سرعت مدارج ترقی را طی كرد، تا سرانجام به تخت سلطنت ایران تكیه زد و «رضا شاه» شد.
شرح كردهها و كارنامه اعمال رضا خان در مقاطع مختلف این دوره بیست ساله ـ از روزی كه او را بر سر كار آوردند، تا آن زمان كه آورندگانش او را بر سر جای خود نشاندند و از صحنه سیاسی ایران بیرون راندند ـ بسیار طولانی است و در شماری از كتابهای تاریخی ـ از جمله تاریخ بیست ساله تألیف حسین مكی ـ انعكاس یافته است. اما در این كتاب، صرفا شیوه حكمرانی و مشی اخلاقی او مورد نظر و توجه است، و این وجه ـ كه در اولین جمله خطابی وی در اطلاعیه روز كودتا، نمودی آشكار داشت ـ از دید معدود انسانهای هوشمند و تیزبین وقت، به ویژه شهید مدرس، پنهان نبود.
نگاهی گذرا بر زندگی رضا خان، آشكارا نشان میدهد كه از تربیت و عطوفت خانوادگی در كودكی بهرهای نبرد و در نوجوانی، تحت تأثیر تعلیمات نظامی آن زمان، روحیهای خشك و خشن و خالی از هر گونه نرمخویی و احساس یافت. علاوه بر این، تنگدستی و سختی معیشت توأم با زیادهخواهی، بعدها كه به مرور نردبان ترقی را پیمود و به قدرت رسید، او را در گردآوری مال و ضبط و تصرف اموال دیگران، به خصوص زمینهای آباد شمال، حریص و سیری ناپذیر ساخت. در برخورد با مخالفانش، كینه و لجاجتی به افراط داشت؛ حتی با نزدیكان و هم پیمانانش ـ كه او را در احراز مقام سلطنت، یاریهای بیدریغ كرده بودند ـ به سبب سوءظن فراوان، با سختی و شدت تمام رفتار كرد و بیشتر آنان را روانه سیاهچال و تبعید نمود، و تعدادی را نیز به وضعی فجیع به كام مرگ فرستاد.
شهربانی رضا خان، چیزی شبیه گشتاپوی آلمان بود كه پرونده سازی و خبرچینی رؤسای آن، همه را به ترس و یأس وا میداشت و حتی عدلیه او، به تعبیر «مخبرالسلطنه هدایت» ، «آلت تدارك پرونده جنایت شد.» (خاطرات و خطرات /5149). بد آمد او از كسی یا چیزی، آتش خشم را در وجودش، چنان بر میافروخت كه ملاحظه هر گونه مصلحتبینی و عاقبتنگری را از برابر دیگران ترش آورش، دور میكرد. توهین و ناسزاگوییهای بیحد و حساب او خرد و كلان را میآزرد . موارد مكرر اتفاق میافتاد كه با عصای خود، وزیر و وكیل را تهدید و حتی مضروب میكرد، از این رو نزد تمامی اطرافیانش، این اندیشه اندك اندك رسوخ و رواج یافت كه هیچ كس از آسیب او، جان سالم به در نخواهد برد و «هر كس میگفت خداوند شری بدهد كه خیر او در آن باشد» (احمد امیر احمدی /419) ؛ حتی «محمدعلی فروغی» ـ كه حق معلمی بر گردن شاه داشت و مقام او نزد رضا خان، از همه بالاتر بود ـ در روزهای آخر حكومت او میگفت: «من در حالی هستم كه اگر سقف خانهام بر سرم فرود آید و بمیرم، راضی هستم؛ زیرا از چنگال این شاه خلاص میشوم». (احمد امیراحمدی /415) و فرمانده بیباك و خونریزش «سپهبد امیراحمدی» ـ كه در سركوب عشایر، قصاب لرستان نام گرفته بود ـ به رغم خوش خدمتیهای فراوانش در مظان اتهام قرار گرفت و بارها قصد خودكشی كرد.
به همین سبب دوره زمامداری رضا شاه، به تمام معنا استیلای استبداد مطلق تلقی گشت و آن گاه كه مجبور به جلای وطن شد و به حالت ترس و گریز جان به در برد، با آن كه ارتش ایران از هم متلاشی شد و كشور به اشغال نیروهای بیگانه در آمد، عموم مردم خلاص و رهایی از سایه سنگین دیكتاتور را، مایه نجات و خوشحالی خویش شمردند. این شیوه حكمرانی كه از هر گونه رایزنی و عاقبتنگری پرهیز داشت و بر «رژیمی یك نفره» استوار بود، با وجود نفوذ و مراقبت شدید پلیس مخفی و پرونده سازیهای امثال درگاهی، آیرم و سرپاس مختاری ـ رؤسای فتنهگر شهربانی ـ و دیگران، چون بر بیاعتمادی و اضطراب متكی بود، نمیتوانست چندنان دوامی داشته باشد. واقعیت این است كه نظام حكومتی رضا شاه ، به هیچ وجه پایگاه مردمی نداشت. این نحوه رفتار و حكمرانی، آن چنان آشكار بود كه فرزند و جانشینش را ـ ضمن توجیهی كه فحوای آن توهین به ملت ایران بود ـ به این اعتراف واداشت كه :«رویه پدرم در كارهایی كه باید انجام میگرفت، حاكی از آگاهی او به طبیعت مردم خاور زمین و بر اساس قدرت آمرانه استوار بود» (مأموریت برای وطنم /113).
اما اقدامات عمرانی و فرهنگی و دگرگون سازیهای ظاهری رضا خان، از جمله احداث راهآهن، خیابان كشیهای جدید و تأسیس دانشگاه تهران و فرهنگستان كه نزد برخی، نقطههایی روشن در دوره سیاه استبدادی او به نظر آمد، آن سان كه میباید، برپایهای درست و سنجیده استوار نبود و آن گونه كه میتوانست و میباید، به حال ملك و ملت مفید واقع نشد و در زمان مقتضی، دستاوردهای لازم و شایانی به بار نیاورد. «دیكتاتور با پول ما و به ضرر ما ، راهآهن كشید و بیست سال برای متفقین تدارك مهمات دید. عقیده و ایمان رجال مملكت را از بین برد. املاك مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج كرد. اصل 82 قانون اساسی را تفسیر نمود و قضات دادگستری را متزلزل كرد. برای بقای خود، قوانین ظالمانه وضع كرد. چون به كمیت اهمیت میداد، بر عده مدارس افزود و به كیفیت عقیده نداشت. سطح معلومات تنزل كرد. كارون معرفت به اروپا فرستاد ؛ ولی نخبه آنها را ناتوان و معدوم كرد ... اگر خیابانها آسفالت نبود، چه میشد؟ و اگر عمارتها و میهمانخانهها ساخته نشده بود، به كجا ضرر میرسید. من میخواستم روی خاك وطن راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم. خانهای در اختیار داشتن، به از شهری است كه دست دیگران است ... بر فرض كه با هوا خواهان این رژیم، موافقت كنیم و بگوییم دیكتاتور به مملكت خدمت كرد [اما] در مقابل آزادی كه از ما سلب نمود، برای ما چه كرد؟ هیچ ملتی در سایه استبداد به جایی نرسید» (جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران /153).
به سبب همین اوصاف بود كه به تعبیر محقق بلند آوازده معاصر، شادروان دكتر زرینكوب: «سلطنت او یك استبداد مطلق بود كه ظواهر مشروطیت را كه از جمله مجلس و مطبوعات و عدلیه و هیأت دولت میشد، حفظ كرده بود؛ اما اراده ملوكانه او، جایی برای استقلال هیچ یك از آنها باقی نگذاشت» (روزگاران ایران /243) .
باری ، برخورد قلدرمآبانه و تندرویهای بیحساب او، به خصوص در معارضه و مقابله با اعتقادات اسلامی ـ همچون كشف حجاب و ممنوعیت برگزاری مجالس سوگواری در ایام محرم و صفر و خلع لباس روحانیان ـ وقایع تلخ و خونینی به دنبال داشت كه خاطر مردم را از كردههایش گرانبار ساخت و زمینه دلگریزی و ضدیت خاموش توده مردم را فراهم كرد.
سرانجام رضاخان كه در میان رجال دربار و نظامیان پیرامونش ـ كه گمان میكرد حافظ تخت و تاج اویند ـ تكیهگاه و مأمنی نداشت و در بین آحاد جامعه، جایی برای ماندن خویش باقی نگذاشته بود، به اندك تكانی از خواب بیست ساله خود بیدار شد و چون همه مستبدان خود رأی به سوی سرنوشتی مبهم كه بركشندگانش فراروی او قرار دادند، گام گذاشت و از صفحه روزگار محو شد؛ اما رد كردهها و ناكردههایش در حافظه اوراق و اسناد بر جای ماند. اینكه از میان آن همه اوراق و اسناد و اقوال در این كتاب به جنبههایی از روش و روحیه قلدر مآبانه او، بر اساس منابع تاریخی و به ویژه خاطرات رجال آن عهد، در گزینهای اندك پردخته خواهد شد تا خواننده با برهای از تاریخ معاصر ایران و نمودهای رفتار فرمانروایی كه در ضرب و شتم، تبعید ، قتل و توهین، ید طولایی داشته، آشنا شود و دریابد كه چگونه «این مرد كله گرد با صدایی خشدار، همچون صدای كودكان مبتلا به آسم، بر مملكت ایران حكم میرانده و چرا در ایران آن روز، جز ترس ، تقلب ، بیشرافتی و بیماری» نبوده است (تاریخ كمبریچ /24 .
شایان تذكر است كه در این قطعات خاطرات و بریده نظرات محققان و گزارشگران این دوره، ـ نمونهوار ـ به صورت موضوعی در كنار یكدیگر تدوین و چیده شده است و به این سبب از آنچه فراهم آمده، نمیتوان پیوستگی تاریخی حوادث و نیز كفایت و بسندگی یك اثر فراگیر را توقع داشت.
اگر بخواهیم این سرآغاز را با جملهای متناسب متن، به پایان ببریم و پاسخی فراخور به اولین عبارت اعلامیه كودتای رضا خان بدهیم، این كلام منسوب به پیامبر اسلام (ص) قابل نقل خواهد بود كه : «الملك یبقی مع الكفر و لایبقی مع الظلم / حكومت با كفر پایدار میماند؛ ولی با ظلم پایدار نمیماند». سر این كلام و معنای آن را دودمان پهلوی در دو واقعه تاریخی و به یادماندنی تجربه كرد و عیان ساخت؛ نخست در شهریور ماه 1320 و دیگر بهمن ماه 1357. این گونه بود كه با بسته شدن پرونده حكمرانی جبارانه پدر و پسر، بساط آخرین خاندان سلطنتی، آن سان از ایران بركنده شد كه حتی خاك این خطه نیز پیكر سرد و خاموش آن دو را در خویش نپذیرفت و جای نداد.
اظهار وجود
حكم میكنم
حكم میكنم
ماده اول: تمام اهالی شهر تهران ، باید ساكت و مطیع احكام نظامی باشند.
ماده دوم: حكومت نظامی در شهر، برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر، غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر، كسی نباید در معابر عبور نماید.
ماده سوم: كسانی كه از طرف قوای نظامی و پلیس، مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند، فورا جلب و مجازات سخت خواهند شد.
ماده چهارم: تمام روزنامهجات و اوراق مطبوعه تا موقع تشكیل دولت، به كلی موقوف و بر حسب حكم و اجازه كه بعد داده خواهد شد، باید منتشر گردد.
ماده پنجم: اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه، به كلی موقوف و در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند، با قوه قهریه متفرق خواهند شد.
ماده ششم: تمام مغازههای شراب و عرق فروشی، تئاتر و سینما و كلوپهای قمار، باید بسته شود و هر مست كه دیده شود، به محكمه نظامی جلب خواهد شد.
ماده هفتم: تا زمان تشكیل دولت، تمام ادارات و دوایر دولتی، غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهد بود. پستخانه، تلفونخانه، تلگرافخانه هم مطیع این حكم خواهند بود.
ماده هشتم: كسانی كه در اطاعت از مواد فوق، خودداری نمایند، به محكمه نظامی جلب و به سختترین مجازاتها خواهند رسید.
ماده نهم: كاظم خان به سمت كماندانی (فرماندار نظامی) شهر انتخاب و معین میشود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود.
14 جمادی الثانی 1339
رییس دیویزیون قزاق ضرت اقدس شهریاری
و فرمانده كل قزاق رضا
جواب رندان تهران به اعلامیه رضا قزاق
اولین دست درازی رضا خان
اعتراف رضاخان به كودتا
گواهی دكتر مصدق به انگلیسی بودن كودتا
مرا انگلیسها سر كار آوردند
منبع: www.irdc.ir
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}