تاجگذاري رضاخان
تاجگذاري رضاخان
تاجگذاري رضاخان
پس از آنكه در بهمن 1303 مجلس شوراي ملي مقام فرماندهي كلقوا را از احمدشاه سلب و به سردار سپه تفويض كرد. در آبان 1304 نيز سلسله قاجاريه با فشار رضاخان و طي مصوبهاي منقرض شد و انگلستان و سپس شوروي بلافاصله حكومت موقت رضاخان را به رسميت شناختند. روسها حتي بهمنظور ابراز دوستي خود به رضاخان، نمايندگي خود در تهران را به «سفارت كبري» ارتقاء دادند.(1)
رضاخان پهلوي كه از نفوذ روحانيت در جامعه مطلع بود بلافاصله پس از تصويب طرح سرنگوني دودمان قاجار، تبليغات سازمان يافته به حمايت از قوانين و احكام اسلامي را آغاز كرد. هدف او بدست آوردن پايگاه اجتماعي از طريق جلب حمايت روحانيت بود. او يك روز پس از تصويب طرح انقراض قاجاريه بهعنوان نخستوزير كشور اعلاميهاي انتشار داد و در آن خاطرنشان ساخت:
«... قوانين اسلام بهمنظور بهروزي مردم اجرا خواهد گرديد، معنويت مسلماني كاملاً حفظ خواهد شد، فروش نوشابههاي الكلي ممنوع خواهد گرديد، بهاي گندم و نان كاهش خواهد يافت و ...»(2)
با اين حال او پس از تصاحب مقام سلطنت به سرعت چهره عوض كرد. رضاشاهي كه در دوره وزارت جنگ با تظاهر به دينداري در ايام عاشورا در قزاقخانه «تكيه» برپا ميكرد و خود در ورودي تكيه ميايستاد و به دستجات سينهزن طاقشال اهداء ميكرد و گاه با پاي برهنه در جلو دسته حركت ميكرد و كاه بر سر ميريخت و در شب 11 محرم شامغريبان ميگرفت و شمع به دست، به مساجد و تكايا ميرفت،(3) پس از به سلطنت رسيدن از شكوه و جلال روضهخواني كاست، براي برقراري مجالس عزاداري موانع و مشكلاتي بوجود آورد و آن را موكول به كسب اجازه قبلي كرد، در مرحله بعد حركت دستههاي عزادار در روز عاشورا را ممنوع كرد و سپس حتي برگزاري اينگونه مراسم را در خانهها نيز ممنوع كرد و صاحبخانههايي را كه در منازل خود براي امام حسين (ع) عزاداري ميكردند به زندان ميافكند و در مرحله بعد حتي در روزهاي عزاداراي، كارناوالهاي شادي به راه ميانداخت.(4)
رضاشاه براي رسميت بخشيدن به سلطنت خود، زمينه تشكيل مجلس مؤسسان را فراهم ساخت. انتخابات مجلس مؤسسان تحتنظر مأموران رضاخان انجام گرفت ولي اكثر مردم در انتخابات شركت نكردند و فهرست نمايندگان مجلس را مأموران دولت و پليس از پيش تعيين كرده و تأكيد كرده بودند كه اين اشخاص بايد از صندوق بيرون آيند و با سلطنت شاه نيز موافقت كنند.(5)
سياستمداران فعال مورد اعتماد شاه از جمله تيمورتاش و داور كه قبلاً طرح يك مادهاي مربوط به انقراض سلسله قاجاريه را تهيه و تدوين كرده بودند، نمايندگان مجلس را به يك زيرزمين منزل رضاخان فرا ميخواندند و موافقت و امضاي آنان را براي انتقال قدرت به رضاخان دريافت ميكردند و اگر كسي امتناع ميورزيد با وعده و وعيد و يا با تهديد او را وادار به امضا ميكردند.(6) مجوز سلطنت رضاخان از درون چنين مجلسي بيرون آمد. مجلس مؤسسان در 15 آذر 1304 در تهران با نطق رضاخان گشايش يافت و بعد از تشكيل 5 جلسه در ظرف يك هفته سرانجام در روز 22 آذر 1304 سلطنت دائمي را به رضاخان و خانوادهاش واگذار كرد. آنچه كه در مجلس مؤسسان به تصويب رسيد. تغيير سه اصل 36، 37 و 38 متهم قانون اساسي بود. به موجب اين تغييرات:
انتقال سلطنت به رضاخان و اعقاب وي رسميت يافت.
وليعهد، پسر بزرگ شاه خواهد بود. در صورت نبود پسر، وليعهد كسي است كه شاه تعيين ميكند مشروط برآنكه قاجار نباشد.
وليعهد به شرطي ميتواند زمام امور را برعهده بگيرد كه 20 سال تمام داشته باشد والا نايبالسلطنهاي كه مجلس تعيين ميكند، تصميمگيرنده خواهد بود.(7)
رضاخان روز 24 آذر در مجلس شوراي ملي حضور يافت و مراسم تحليف به جاي آورد. روز 25 آذر، در كاخ گلستان بر تخت سلطنت نشست و وزيرمختار انگليس بهعنوان «شيخالسفرا» به وي تبريك گفت. روز 26 آذر فرمان نخستوزيري فروغي و روز 8 بهمن فرمان وليعهدي محمدرضا ـ فرزند ارشد خود را ـ صادر كرد و روز 4 ارديبهشت ۱۳۰۵ در تهران تاجگذاري كرد.
بدين سان هنوز 20 سال از انقلاب مشروطيت نگذشته بود كه در اثر ضعف و جبن رجال و سياستمداران كشور در مقابل رضاخان، يك بار ديگر حكومت مطلقه بر ايران مستولي شد و مردم از آزاديهاي اساسي محروم شدند. به قول «ميلسپو» اقتصاددان امريكايي در آن سال رضاخان از ارتش براي دخالت در انتخابات مجلس مؤسسان استفاده كرد، خودش را شاه ناميد، كشور را به دوران استبداد باز گرداند، بيآنكه اعتراضي از جانب رجال و سياستمداراني كه بهعلت بي جرأتي و آشفتگي فكري يك فرصت طلايي را براي حفظ آزادي در كشور از دست داده بودند، بلند شود.(8)
در مجلس پنجم كه انتخابات آن در دوران حاكميت «سردار سپه» برگزار شد، اكثر نمايندگان، طرفدار رضاخان بودند. تيمورتاش، تدين و داور كه بازوي اجرايي رضاخان محسوب ميشدند، نقشآفرينان اصلي در داخل و خارج بودند. مجلس به دو گروه فراكسيون تجدد به رهبري تدين و فراكسيون سوسياليست به رهبري سليمان محسن تقسيم شده بود كه جانبداري از رضاخان وجه مشترك هر دو گروه بود و افرادي مانند سيدحسن مدرس در اقليت محض قرار داشتند.
سلطنت رضاشاه موجب شد كه نقش دولت و مجلس در اداره كشور به حداقل كاهش يابد. زيرا عاليترين مقام تصميمگيرنده شخص شاه بود. ديگر هيچ شخصيت مقتدر و برجستهاي به نخستوزيري منصوب نشد و اين مقام كه طبق قانون اساسي اختيار تام در اداره كشور را داشت به مدت 6 سال ـ 9 خرداد 1306 تا 22 شهريور 1312 ـ به مخبرالسلطنه هدايت تفويض شد كه به قول خودش «همواره در حاشيهمشي ميكرد»(9) پس از «هدايت» نيز چهرههايي مانند محمود جم، متين دفتري و علي منصور به نخستوزيري رسيدند كه عموماً در برابر اراده شاه بياختيار بودند. به گفته «هدايت»: در دوره پهلوي هيچكس اختيار نداشت. تمام امور بايد بهعرض ميرسيد و آنچه فرمايش ميشد، همان رفتار ميشد.(10)
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
رضاخان پهلوي كه از نفوذ روحانيت در جامعه مطلع بود بلافاصله پس از تصويب طرح سرنگوني دودمان قاجار، تبليغات سازمان يافته به حمايت از قوانين و احكام اسلامي را آغاز كرد. هدف او بدست آوردن پايگاه اجتماعي از طريق جلب حمايت روحانيت بود. او يك روز پس از تصويب طرح انقراض قاجاريه بهعنوان نخستوزير كشور اعلاميهاي انتشار داد و در آن خاطرنشان ساخت:
«... قوانين اسلام بهمنظور بهروزي مردم اجرا خواهد گرديد، معنويت مسلماني كاملاً حفظ خواهد شد، فروش نوشابههاي الكلي ممنوع خواهد گرديد، بهاي گندم و نان كاهش خواهد يافت و ...»(2)
با اين حال او پس از تصاحب مقام سلطنت به سرعت چهره عوض كرد. رضاشاهي كه در دوره وزارت جنگ با تظاهر به دينداري در ايام عاشورا در قزاقخانه «تكيه» برپا ميكرد و خود در ورودي تكيه ميايستاد و به دستجات سينهزن طاقشال اهداء ميكرد و گاه با پاي برهنه در جلو دسته حركت ميكرد و كاه بر سر ميريخت و در شب 11 محرم شامغريبان ميگرفت و شمع به دست، به مساجد و تكايا ميرفت،(3) پس از به سلطنت رسيدن از شكوه و جلال روضهخواني كاست، براي برقراري مجالس عزاداري موانع و مشكلاتي بوجود آورد و آن را موكول به كسب اجازه قبلي كرد، در مرحله بعد حركت دستههاي عزادار در روز عاشورا را ممنوع كرد و سپس حتي برگزاري اينگونه مراسم را در خانهها نيز ممنوع كرد و صاحبخانههايي را كه در منازل خود براي امام حسين (ع) عزاداري ميكردند به زندان ميافكند و در مرحله بعد حتي در روزهاي عزاداراي، كارناوالهاي شادي به راه ميانداخت.(4)
رضاشاه براي رسميت بخشيدن به سلطنت خود، زمينه تشكيل مجلس مؤسسان را فراهم ساخت. انتخابات مجلس مؤسسان تحتنظر مأموران رضاخان انجام گرفت ولي اكثر مردم در انتخابات شركت نكردند و فهرست نمايندگان مجلس را مأموران دولت و پليس از پيش تعيين كرده و تأكيد كرده بودند كه اين اشخاص بايد از صندوق بيرون آيند و با سلطنت شاه نيز موافقت كنند.(5)
سياستمداران فعال مورد اعتماد شاه از جمله تيمورتاش و داور كه قبلاً طرح يك مادهاي مربوط به انقراض سلسله قاجاريه را تهيه و تدوين كرده بودند، نمايندگان مجلس را به يك زيرزمين منزل رضاخان فرا ميخواندند و موافقت و امضاي آنان را براي انتقال قدرت به رضاخان دريافت ميكردند و اگر كسي امتناع ميورزيد با وعده و وعيد و يا با تهديد او را وادار به امضا ميكردند.(6) مجوز سلطنت رضاخان از درون چنين مجلسي بيرون آمد. مجلس مؤسسان در 15 آذر 1304 در تهران با نطق رضاخان گشايش يافت و بعد از تشكيل 5 جلسه در ظرف يك هفته سرانجام در روز 22 آذر 1304 سلطنت دائمي را به رضاخان و خانوادهاش واگذار كرد. آنچه كه در مجلس مؤسسان به تصويب رسيد. تغيير سه اصل 36، 37 و 38 متهم قانون اساسي بود. به موجب اين تغييرات:
رضاخان روز 24 آذر در مجلس شوراي ملي حضور يافت و مراسم تحليف به جاي آورد. روز 25 آذر، در كاخ گلستان بر تخت سلطنت نشست و وزيرمختار انگليس بهعنوان «شيخالسفرا» به وي تبريك گفت. روز 26 آذر فرمان نخستوزيري فروغي و روز 8 بهمن فرمان وليعهدي محمدرضا ـ فرزند ارشد خود را ـ صادر كرد و روز 4 ارديبهشت ۱۳۰۵ در تهران تاجگذاري كرد.
بدين سان هنوز 20 سال از انقلاب مشروطيت نگذشته بود كه در اثر ضعف و جبن رجال و سياستمداران كشور در مقابل رضاخان، يك بار ديگر حكومت مطلقه بر ايران مستولي شد و مردم از آزاديهاي اساسي محروم شدند. به قول «ميلسپو» اقتصاددان امريكايي در آن سال رضاخان از ارتش براي دخالت در انتخابات مجلس مؤسسان استفاده كرد، خودش را شاه ناميد، كشور را به دوران استبداد باز گرداند، بيآنكه اعتراضي از جانب رجال و سياستمداراني كه بهعلت بي جرأتي و آشفتگي فكري يك فرصت طلايي را براي حفظ آزادي در كشور از دست داده بودند، بلند شود.(8)
در مجلس پنجم كه انتخابات آن در دوران حاكميت «سردار سپه» برگزار شد، اكثر نمايندگان، طرفدار رضاخان بودند. تيمورتاش، تدين و داور كه بازوي اجرايي رضاخان محسوب ميشدند، نقشآفرينان اصلي در داخل و خارج بودند. مجلس به دو گروه فراكسيون تجدد به رهبري تدين و فراكسيون سوسياليست به رهبري سليمان محسن تقسيم شده بود كه جانبداري از رضاخان وجه مشترك هر دو گروه بود و افرادي مانند سيدحسن مدرس در اقليت محض قرار داشتند.
سلطنت رضاشاه موجب شد كه نقش دولت و مجلس در اداره كشور به حداقل كاهش يابد. زيرا عاليترين مقام تصميمگيرنده شخص شاه بود. ديگر هيچ شخصيت مقتدر و برجستهاي به نخستوزيري منصوب نشد و اين مقام كه طبق قانون اساسي اختيار تام در اداره كشور را داشت به مدت 6 سال ـ 9 خرداد 1306 تا 22 شهريور 1312 ـ به مخبرالسلطنه هدايت تفويض شد كه به قول خودش «همواره در حاشيهمشي ميكرد»(9) پس از «هدايت» نيز چهرههايي مانند محمود جم، متين دفتري و علي منصور به نخستوزيري رسيدند كه عموماً در برابر اراده شاه بياختيار بودند. به گفته «هدايت»: در دوره پهلوي هيچكس اختيار نداشت. تمام امور بايد بهعرض ميرسيد و آنچه فرمايش ميشد، همان رفتار ميشد.(10)
پی نوشت ها:
1. سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، ص 23.
2. تاريخ ايران از باستان تا امروز، مترجم: كيخسرو كشاورزي، انتشارات پويش، ص 445.
3. تاريخ 20 ساله ايران، حسين مكّي، ج چهارم، صص 16 و 17.
4. تاريخ 20 ساله ايران، ص 19.
5. تاريخ ايران از باستان تا امروز، همان.
6. مجلس شوراي ملي و تحكيم ديكتاتوري رضاشاه، دكتر عليرضا ملائي تواني، مركز اسناد انقلاب اسلامي، زمستان 1381، ص 188.
7. تاريخ 20 ساله ايران، ج 3، ص 586.
8. امريكاييها در ايران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، ص 37.
9. مهديقلي هدايت، خاطرات و خطرات، انتشارات زوار، 1363، ص 401.
10. مهديقلي هدايت، همان، ص 402.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}