واقعه مسجد گوهرشاد و پيامدهاي آن براي حوزه علميه مشهد

در یک بررسی تاریخی از اوضاع سیاسی و اجتماعی خراسان طی یک سده اخیر، نکته ای حائز اهمتی به چشم می خورد که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این استان پهناور، وجود مرقد امام رضا(ع) و لزوم اداره موقوفات وسیع آن ایجاب می کند نایب-التولیه ای از جانب شاه مدیریت آنجا را به عهده بگیرد. این فرد معمولا به طور مستقیم یا غیر مستقیم اداره مجموعه نهادها و عناصری از قبیل: ادارات آستانه، زمین های موقوفه، مدارس دینی، تشکل های مذهبی، هیات های عزاداری، حوزه علمیه، علما، وعاظ، طلاب و غیره را به عهده می گیرد. مجموع این عوامل کانون قدرت بزرگی ایجاد می کرد که غالباً با قدرت رسمی دولت در استان یعنی والی(استاندار) و تمامی نهادهای تحت اختیار او اعم از نیروهای لشکری و کشوری اصطکاک پیدا می کرد.
به تعبیر دیگر این دو قدرت موازی در رقابتی آشکار و پنهان با یکدیگر به مبارزه پرداخته و سعی می کردند یکی بر دیگری غلبه یابد. علت بنیادی این چالش صرف نظر از روحیات متولیان امر و فضای حاکم بر جامعه، غالباً به دلیل تداخل حوزه کاری و فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همدیگر بود. در این میان همیشه عناصر فرصت طلبی نیز در کمین بودند که به این تحرکات دامن زده و در پی بهره برداری باشند. نکته درخور توجه این که هر دو فردی هم که در راس دو کانون قدرت مذکور قرار می گرفتند، توسط خود شاه انتخاب می شدند. به نظر می رسد که شاهان پهلوی نیز با انتخاب گزینه های خاص تعمداً به رقابت آن دو دامن می زدند زیرا آنان با نظارت غیر مستقیم بر حوزه فعالیت های یکدیگر، زمینه کنترل و سلطه بیش از پیش مرکز بر خراسان را فراهم می کردند. در این راستا سعایت از رقیب در نزد هیات حاکمه امری متداول بود. این فرایند به تدریج، دو کانون قدرت مذکور را به دو پایگاه توطئه علیه یکدیگر تبدیل می کرد، به گونه ای که هر یک از آنها با ارسال گزارش های جعلی به مرکز، سعی می کردند ضمن جلب نظر موافق شاه و سایر ارکان مرکز، موقعیت رقیب را تضعیف کرده و او را زیر سلطه خود درآورند. در برخی مواقع که دامنه این چالش گسترش می یافت شاهان پهلوی معمولاً یک فرد را به عنوان استاندار و نایب التولیه انتخاب می کردند از آن جمله می توان به انتخاب فتح الله پاکروان بعد از قیام گوهرشاد و باقر پیرنیا و به خصوص عبدالعظیم ولیان در اواخر دوره محمدرضاشاه اشاره کرد.
حال با عنایت به این چارچوب نظری و تاریخی، ماهیت قیام مسجد گوهرشاد و پیامد آن برای حوزه علمیه مشهد مورد بازکاوی قرار می گیرد.

1- نایب التولیه آستان قدس رضوی در آستانه قیام:

محمدولی خان اسدی، نایب التولیه آستان قدس رضوی از سوی رضاشاه، طی 9 سال (1314-1305) احراز این سمت نه تنها محبوبیت و نفوذ اجتماعی بالایی در استان به دست آورد، بلکه توجه ویژه شاه را نیز جلب کرد. او در سال 1257 شمسی در بیرجند تولد یافت، هوش و کاردانی فوق العاده اش، وی را به دستگاه حاکم وقت محلی، یعنی محمدابراهیم خان شوکت الملک امیر قائنات و پدر امیر اسدالله علم سوق داد. در آغاز امور آبادی های امیر را به عهده گرفت، اما مدتی بعد به پیشکاری او ارتقا یافت. چند سال بعد وقتی در پی کودتای سوم اسفند 1299، کلنل محمدتقی خان پسیان، فرمانده وقت ژاندارمری خراسان، از همراهی با کودتاگران سرباز زد، اسدی از جانب امیر قائن، مأموریت یافت تا با نامبرده مذاکره کند، هر چند این مذاکرات با شکست مواجه شد، ولی شهرت پیشکار امیر را در سطح کشور به دنبال آورد، به گونه ای که احمدشاه به پیشنهاد امیر، او را از لقب مصباح دیوان به لقب مصباح السلطنه مفتخر ساخت. آخرین سمت مصباح السلطنه در این زمان، انتصاب مقام نایب الحکومه قائنات بود زیرا مدتی بعد او با حمایت امیر به عنوان نماینده سیستان و زاهدان به مجلس شورای ملی- دوره چهارم- راه یافت، که این مقام را در دوره پنجم و ششم نیز حفظ کرد.
محمدولی خان در تمام این ادوار، به عنوان یکی از نمایندگان طرفدار رضاخان عمل کرد، به گونه ای که بعد از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، رضاشاه او را به نیابت تولیت آستان قدس رضوی انتخاب کرد. او نیز نمایندگی مجلس ششم را کنار گذاشت و با لقب جدید مصباح التولیه به خراسان عزیمت نمود. تلاش های او در عمران و آبادی املاک آستانه و ازدیاد درآمد موقوفات و ایجاد نظم و نسق در امور، تحولی شگرف در منطقه ایجاد کرد. سندی در آرشیو اسنادآستان قدس رضوی حاکی از تهیه دستور العملی از سوی ایشان در سال 1306 در خصوص رعایت انضباط اداری در آستانه و لزوم قاطعیت در برخورد با متخلفین می باشد. [i] او طی چند سال فعالیت موفق شد میزان درآمد آستانه را از 250هزار تومان در سال 1305 به یک میلیون تومان در سال 1313 افزایش دهد، این پشتکار و کامیابی چنان شوق شاه را برانگیخت که در همین سال او در حضور جمعی این گونه از اسدی تجلیل به عمل آورد: «اگر من دو نفر نوکر مثل اسدی داشتم، ایران را آباد می کردم» [ii]، او حتی در جریان برگزاری مراسم جشن هزاره فردوسی-مهر 1313- در مشهد پا را از این فراتر گذاشت و در حضور مقامات ارشد خراسان به استاندار وقت خاطرنشان نمود:«من به واسطه علاقه مفرطی که به خراسان و مشهد دارم، اسدی را در این جا باقی می گذارم والا ایشان شاغل مشاغل بزرگتری بودند» [iii] اما این قدرت و شوکت دیری نپایید و حسد و کینه دیگران و از جمله والی خراسان را برانگیخت. به جرأت می توان اسدی را از زمره کارگزاران برکشیده نسل اول و سنت گرای عصر رضاشاهی تلقی کرد که آنان کم و بیش طی یک دهه تحولی شگرف در اداره کشور ایجاد کردند، اما غالب آنان همچون: فروغی، داور، تیمورتاش و دیگران قربانی خود شاه گردیدند.

2- والیان خراسان در آستانه قیام:

اما رقبای اسدی در این مقطع در خراسان چه کسانی بودند؟ بررسی عزل و نصب والیان ایالت در این مدت نشان می دهد که همگی آنان در رأس رقبای جدی او محسوب می شدند. برای اختصار، وضعیت سه والی متأخر این دوره مورد بررسی قرار می گیرد. اولین آنان محمود جم بود که از همان بدو والی گری نتوانست با اسدی کنار بیاید و به ناچار از مرکز احضار شد اما بر خلاف انتظار اسدی، جم به عنوان وزیر کشور کابینه فروغی(1314-1312) منصوب شد و دبیر اعظم فرج الله بهرامی را به استانداری خراسان انتخاب کرد. روحیه والی جدید که طرفدار تجدد بود، اصولا با اسدی سنت گرا نمی ساخت. اما چون از مرکز و به خصوص از طرف جم حمایت می شد، اسدی تا مدت ها نتوانست در رقابت با او کامیاب شود. تا اینکه در مراسم جشن هزاره فردوسی(مهر 1313) این فرصت را به دست آورد که از او در نزد شاه سعایت کند و به مقصود خود نائل آید. در آستانه این مراسم رضاشاه به برنامه ریزی بهرامی در خصوص کیفیت مراسم سخت اعتراض کرد و ضمن فحاشی به او دستور عزل وی را صادر کرد [iv].
والی جدید فتح الله پاکروان بود. عمده سوابق وی از کفالت وزیر امور خارجه در کابینه مهدی قلی خان هدایت در سالهای 1307-1306 و سپس سفیر ایران در کشور شوروی و ایتالیا حکایت می کند. پاکروان از همان بدو فعالیت، به رقابت با اسدی پرداخت. این اختلاف در ماجرای اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه پهلوی بیشتر شد به گونه ای که برخی آن را عامل اصلی قیام مسجد گوهرشاد تلقی کردند.

3- از اختلاف تا توطئه:

بررسی رویکرد اسدی نشان می دهد که وی در ماجرای اتحاد شکل لباس و به خصوص تغییر کلاه –که رضاشاه در پی سفر به ترکیه دستور تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو(فرنگی) را صادر کرد- سیاستی مصلحت جویانه در پیش گرفت. او با شناختی که از روحیات مردم و توده های خراسان داشت معتقد بود که برای احتراز از هر گونه پیشآمدی بهتر است که قانون مذکور در مشهد به تدریج اجرا گردد و در آغاز امر اجبار از آن برداشته شود، او به فراست دریافته بود که در غیر این صورت مؤمنین مذهبی مشهد به تبعیت از علما و به خصوص آیت الله العظمی حسین قمی –که به ندرت بر خلاف علمای برجسته مشهد، با برنامه های هیات حاکمه همراهی می کرد- به مقابله با این قانون برخاسته و اجرای آن را با مشکل مواجه سازند. او حتی این شهامت را نیز به خرج داد که این نظرش را به شاه منتقل کند. اما متقابلاً پاکروان، صریحاً به شاه نوشت که به شرط این که مردم از سوی نایب التولیه تحریک نشوند، او توان اجرای قانون مذکور را در خراسان دارد. شاه نظر والی خود را پذیرفت. آیت الله مروارید از علمای برجسته وقت مشهد نیز در خاطراتش ضمن اشاره به دودستگی در میان مقامات ارشد خراسان، نقل می کند: «یک دسته از مقامات شهر پیرو افکار پاکروان بودند اما اسدی نایب التولیه که یک جنبه هایی]مثبت[ در او بود، موافق با این امر نبود و می گفت صلاح نیست» [v]
همچنین محمد علی شوشتری خفیه نویس رضاشاه نیز که دراین مقطع از افراد متنفذ دولتی محسوب می شد در خاطرات خود به گفتگوی چهار نفره میان اسدی و پاکروان به علاوه خود شوشتری و دکتر شیخ (احیاءالدوله )شهردار مشهد در آستانه سفر اعتراض آمیز آیت الله قمی به تهران برای گفتگو با شاه اشاره کرده و نقل می کند: پاکروان با اطلاع از قصد سفر قمی به تهران با استهزاء روحانیت و قمی اظهار نمود:«اینها شعور ندارند.» اسدی جواب داد: «آقای قمی در ردیف علمای عادی نیست،چون مرجع تقلید است؛مقلدین از او کسب تکلیف می کنند، چاره ای ندارد، چه باید بکند. من هم که نایب التولیه هستم از نظر احترام آستانه و رعایت خدام و مردم کسب تکلیف از مرکز نموده و اجازه خواسته ام اجرای امر را به تدریج نمایم. یعنی در هر کشیک اعضای آن کشیک را تبدیل لباس دهم که پس از پنج روز خاتمه می یابد» شوشتری اضافه می کند: «این بیان ساده اسدی جلب توجه پاکروان را نمود به طوری که من و دکتر شیخ این معنی را متوجه شدیم و در همان جا مثل آن که به من الهام شد بیان اسدی ممکن است بهانه به دست پاکروان داده و مفسده ایجاد سازد.» وی تصریح می کند: بعدها برخی اقاریر پاکروان وکسب اطلاع از مخابره بعضی تلگرافات برایم مسلم شد که این تصور درست بوده است و از آن جمله تلگراف رمزی که پاکروان برای شاه به این مضمون مخابره کرده بود: «در اجرای امر مبارک ملوکانه به تغییر کلاه کوتاهی نشده، مستدعی است امر مبارک شرف صدور یابد که کارکنان آستانه هم لااقل همراهی ومساعدت کنند و آنها هم به عذر نرسیدن دستور از مرکز، اجرای امر مبارک را به تأخیر نیندازند» نامبرده همین نکته را زمینه قیام گوهرشاد ذکر کرده است: «از اینجا [اختلاف آن دو ]مقدمات انقلاب مشهد شروع شد.» [vi]

4-علما، قربانی توطئه:

جنبه قابل تأمل این نظریه بر این اصل استوار است که چون اسدی از یک سو بیش از پیش از سوی هیأت حاکمه و شخص رضاشاه تحت فشار قرار گرفت و از سوی دیگر می-خواست طبق مصالح و مقتضیات محلی مشهد عمل کند، برای این منظور به علما متوسل شد و از جمله آیت الله قمی را به مرکز گسیل نمود تا بلکه بتواند شاه را وادار سازد از تصمیم خود در مورد مشهد تجدید نظر نماید و چون قمی در مرکز موفق به دیدار با شاه و مذاکره با او نگردید، در نتیجه نقشه اسدی ناکام ماند و او بلافاصله، بهلول و احتشام رضوی را به صحنه آورد تا بتواند از راه دیگری شرایط بحرانی مشهد را به استظهار شاه برساند و او را وادار سازد تا تصمیم خود به اجرای قانون مذکور در مشهد را به تأخیر اندازد. و چون با سرکوب خونین قیام گوهرشاد، این تیر اسدی نیز به سنگ خورد، حال نوبت رقبای او که از مدت ها پیش در کمین نشسته و نظاره گر بودند رسید، آنان فرصت را غنیمت شمرده و زمینه را برای سعایت از او فراهم دیدند، لذا بلافاصله دست به کار شده و با مخابره تلگرافی، ذهنیت شاه را از او برگرداندند. نکته جالب توجه این که در برخی از خاطرات علما و روحانیون برجسته وقت، این جنبه از مسأله قیام گوهرشاد مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله حجت الاسلام علی محمد نجات از زمره علمای دستگیر شده در قیام گوهرشاد مشهد، در خاطرات خود نقل می کند: «هنگامی که از مرکز برای اسدی دستوری آمد که کشف حجاب ] اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه[ بکن او عذر آورد: این جا ارض مقدس است، مرکز علم است، نمی شود این جا را تغییر داد» وی در ادامه اضافه می کند؛ اسدی تا سه بار در مقابل این دستور مقاومت کرد اما در نهایت: «رفت خدمت آقای قمی». چون این برنامه نیز سر نگرفت: «اسدی نواب احتشام رضوی را با این که جزو آستانه بود] وسیله ای قرار داد و از طریق او[ انگیزه ای درست کرد که او برود توی مسجد گوهرشاد و آن انقلاب را راه بیاندازد» نجات همچنین درباره بهلول خاطر نشان می سازد: «اسدی شبانه بهلول را خواست» فردای آن روز بهلول به منبر رفت» او در آخرین بخش از اظهاراتش درباره ساز و کار این توطئه تأکید می کند که: «حتی نقل می کردند که اسدی دستور داده بود که آنها ]تمام اجاره داران املاک آستانه که در روستاهای اطراف مشهد بودند[ هم بیایند] و در قیام مسجد گوهرشاد شرکت جویند[ اما محرمانه» [vii] از جمله علمای دیگری هم که در راستای همین نظریه به اظهار نظر پرداخته، شیخ غلامحسین مصباح الهدی- یکی دیگر از علمای وقت مشهد- می باشد. وی ضمن اشاره به اختلاف اسدی با پاکروان، خاطرنشان می سازد: «اسدی برای این که به رضاخان بفهماند که سخن او ]درباره لزوم اجرای تدریجی قانون اتحاد شکل لباس و کلاه[ درست تر است با بهلول تماس می گیرد و به او می گوید پاکروان می خواهد چنین کاری بکند]قانون مذکور را اجرا کند[ و بر تو که یک مسلمان هستی شایسته است ساکت ننشینی و بالاخره با این حرف های تحریک آمیز او را وادار کرد که به سخنرانی بپردازد» در پایان تصریح می کند: «بهلول خود آدمی نبوده که دانسته به چنین کاری دست بزند» [viii] چنین به نظر می رسد که در پرتو این فضا، بهلول واعظ تبدیل به یک افسانه شده و داستان های شیرینی درباره زندگی او در میان عوام بر سر زبان ها افتاد و بعضاً برخی از عناصر مقدس مآب نیز کراماتی به او نسبت داده و بدین ترتیب اصل ماجرا تحت الشعاع «اسطوره بهلول» قرار گرفت.

5- بهلول از نگاهی دیگر:

پرواضح است که بهلول به اتهام ایراد سخنرانی های تند در مسجد گوهرشاد و زمینه سازی برای قیام مورد نکوهش علمای وقت مشهد قرار نمی گیرد بلکه چون در پی وقوع قیام مذکور، بهانه لازم به هیأت حاکمه برای دستگیری، بازداشت و تبعید و بعضاً به شهادت رساندن جمع زیادی از علما داده و همچنین جایگاه و مرتبه حوزه علمیه مشهد را تنزل داد و در واقع ضربه نهایی این واقعه را روحانیت چشید، این است که بعد از چند دهه از آن واقعه، آنان نمی توانند از گناه بهلول در این خصوص بگذرند. آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی، امام جمعه وقت مشهد در زمان مصاحبه(سال 1362) به صراحت به همین نکته اشاره کرده و خاطرنشان می سازد: «نقشه های سیاست ممکن است او را وسیله ای کرده باشد که]از طریق تحریک او[ بتوانند روحانیت را سرکوب کنند. شیرازی که در آن زمان طلبه-ای بیش نبود در بعد از انقلاب با تأمل بسیار درباره بهلول سخن گفته و به صورت استفهامی سؤال می کند: نمیدانم بهلول را چطور فرارش دادند که دستگیر نشد؟» مجدداً سؤال دیگری مطرح می کند که: «چطور در شبهای نخست منبرهای او، هیچ کس مانع او نمی شد و جلوی او را باز گذاشتند، تا هر چه دلش می خواست گفت و هیچ عکس العملی نسبت به این منبر رفتن و بدگویی ها و صحبت ها نمی شد و یک مرتبه آن کشتار]سرکوب قیام[ را راه انداختند؟» وی سپس با ابراز شگفتی بیشتر ادامه می دهد: «]چطور شد[ که بعد از چندین سال که آمد]دستگاه امنیتی[ از او ناراحت نبودند و او هم خیلی]با حکومت[ مخالفت نداشته» و در پایان نتیجه می گیرد که: «تقریباً حالت سازش از او مشاهده شده است». [ix]
همین نظر را نیز آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی که در زمان مصاحبه(1362) قدرت بلامنازع و مرجع تقلید و متنفذ خراسان بود، ابراز داشته و ضمن اینکه در اظهاراتش جایگاه چندانی برای بهلول قائل نشده، از این که او: «بدون اجازه علما منبر رفته»، سخن به گلایه می گشاید. [x]
به جز علما برخی دیگر از سایر اقشار نیز در این باره اظهار نظر نموده اند، حسین آستانه پرست «دبیر علوم دینی» در مشهد هم به اقدامات پشت پرده اسدی در تحریک بهلول اشاره کرده و می افزاید: «چون شیخ بهلول را مأموران شهربانی دستگیر کرده و موقتاً در کشیک خانه حرم بازداشت نمودند، اسدی به محض اطلاع، نواب احتشام رضوی -از عوامل آستانه- را به کمک شیخ فرستاد تا او را آزاد کند و آن دو به کمک یکدیگر یک شلوغی راه بیاندازند تا شاه از این امر]اجرای فوری قانون[ منصرف شود». [xi]

نتیجه گیری

پیامد اصلی این نظریه این است که بهلول هر چند خود با اقدامات هیأت حاکمه مخالف بود ولی حضور و نقش آفرینی او در قیام گوهرشاد با تبانی اسدی صورت گرفت. به تعبیر دیگر اسدی به دلیل نفوذ و قدرت فائقه ای که در خراسان داشت با این ترفند قصد داشت پای علما را به صحنه قیام بکشاند -ماجرای عزیمت گروه هایی از متحصنین به منازل علما و آوردن اجباری آنان به جمع تحصن کنندگان در مسجد گوهرشاد- و علما نیز علی رغم میل باطنی به این دام افتادند: زیرا به دلیل مقاومت رضاشاه و عدم عقب نشینی او از موضع خود، اسدی نتوانست به مقصود خود نائل آید. این جاست که علما می بایست نوک پیکان حمله خود را متوجه اسدی کنند که سلسله جنبان اصلی این توطئه بود. چرا که بهلول وسیله و ابزاری بیش نبود. ولی چنین به نظر می رسد که علما بهلول را به دلیل این که دانسته و آگاهانه در این توطئه شرکت جسته مورد نکوهش قرار می دهند. حجت الاسلام میر محمد حسین حسینی اصفهانی از علمای وقت مشهد که در جریان قیام دستگیر و بیش از سه سال زندانی گردید هر گاه در خاطراتش به نام بهلول می رسد از او با عنوان «بهلول کذایی» سخن می گوید. او در بخشی از این خاطراتش نقل می کند: «بر حسب تصادف بهلول کذایی پیدایش شد در مشهد... بهلول کذایی رفت مسجد گوهرشاد بر روی آن منبر کذایی» سپس فضای حاکم بر عوام پای منبر او را این گونه ترسیم می کند، وقتی که بهلول سخنرانی می کرد: «بعضی دعا می خواندند، بعضی چرت می زدند، بعضی می خوابیدند، بعضی به نماز و مناجات مشغول بودند». [xii]
آخرین اظهار نظرهای مربوط به نقش بهلول به حسینعلی ذوالفقاری گلمکانی، پاسبانی که در جریان قیام گوهرشاد حضور داشت، اختصاص می یابد. وی پای توطئه در این ماجرا را تا آنجا می کشاند که مدعی است: «محمدولی خان اسدی]در این ماجرا[ دویست تومان به بهلول داده بود» و در ادامه حتی تصریح می کند: «راننده اسدی شیخ بهلول را به مرز افغانستان رساند». [xiii]
این نظریه را چنین می توان تحلیل کرد که بعد از سرکوب قیام گوهرشاد و فرار بهلول به افغانستان، مخالفان اسدی -استاندار و سایر مقامات امنیتی استان- چنان تبلیغات گسترده ای علیه اسدی به راه انداختند که نه تنها موفق به برانداختن او از عرصه قدرت و حتی اعدام او شدند بلکه سایه سنگین این تبلیغات که مطمح نظر نظام حاکم نیز بود طی چند دهه در اذهان و افکار عمومی اقشار مختلف مردم مشهد باقی ماند. گفتنی است که بعد از اعدام اسدی پاکروان با حفظ سمت، تولیت آستانه را نیز به عهده گرفت.
در پایان گفتنی است که رژیم به بهانه قیام گوهرشاد، علمای مشهد را پراکنده ساخت و مسجد گوهرشاد را بست و از تداوم فعالیت حوزه علمیه آن شهر نیز جلوگیری به عمل آورد. مدارس دینی نواب و باقریه را به اداره فرهنگ واگذار کردند و مدرسه عباس قلی خان را به محل نگهداری گدایان اختصاص دادند و مدرسه میرزاجعفر نیز در اختیار آستان قدس قرار گرفت. [xiv] تا این که بعد از شهریور 20 و سقوط رضاشاه آیت الله میرزااحمد کفایی مدارس دینی را از دولت تحویل گرفت و آنها را مدیریت نموده و به تدریج سایر علما را برای تدریس فرا خواند و مجدداً حوزه علمیه مشهد از رکود خارج شد و احیا گردید.
منبع: www.historylib.com

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله