نویسنده: رسول سعادتمند




 

انگیزه هجرت از نجف به پاریس

در نجف که من بودم، من هم یک طلبه‌ای بودم و به‌اندازه خودم مشغول بودم، برای آن نکته من دست برداشتم از درس و بحث و مطالعه و زیارت امام شد و حرکت کردم؛ نه حرکت برای پاریس بلکه حرکت برای کویت، و از کویت به سوریه بنا داشتم لکن قضایا طوری شد که خدا خواست و رفتم به پاریس، و در آنجا البته بهتر شد؛ یعنی اگر در لبنان بودیم یا در سوریه بودیم، حالا باز آنجا بودیم و شما هم اینجا و شاه هم آنجا، لکن این سفر یک سفر با برکتی بود. در عین حالی که در یک مملکت غیر مسلم بود. آن نکته این بود که فقه و درس و بحث برای حفظ اسلام است. آن روزی که اسلام محتاج به این است که فقها هم در میدان بروند، باید بروند. آن روزی که اسلام محتاج به این است که حوزه‌ها تعطیل بشود و مشغول به یک کاری بشوند، برای حفظ بیضه اسلام باید درسها تعطیل بشود. (1)

گوشه‌هایی از زندگی خصوصی

سئوال:

[ممکن است درباره زندگی خصوصی خود از سال 63 به بعد توضیحی بدهید؟]

جواب:

زندگی خصوصی من مثل زندگی خصوصی همه مردم عادی است. من طلبه‌ای هستم مثل سایر طلبه‌ها.
[سالهای عمر خود را که دور از ایران بودید چگونه گذراندید؟]
مدتی در ترکیه تبعید بودم حدود یک سال و بعد به نجف تبعید شدم و چهارده سال در عراق بودم و فعلاً هم آمده ام اینجا، در این مدت علاوه بر تدریس مسائل مذهبی، هر چند گاهی مردم را از جنایات شاه به وسیله پیام و با سخنرانی آگاه می‌کردم. من در این مدت یک لحظه ساکت نبوده ام.
[چگونه فرانسه را به عنوان محل اقامت خود برگزیدید، و چگونه این محل «خانه» خاصی را برای اقامت برگزیدید؟]
اول قصد داشتم از راه کویت به سوریه بروم. دولت با اینکه ویزا داشتم راهم نداد و گفت احساس خطر می‌کند. حتی اجازه عبور تا فرودگاه را برای خود بطرناک خواند. به همین جهت آمدم در کشوری که اینچنین نباشد. و اگر بتوانم را کشوری اسلامی به فعالیتهای الهی خود ادامه دهم خواهم رفت. آمدن ما به اینجا علت خاصی ندارد.
[شرایط دولت فرانسه برای اقامت شما در این کشور چه بود؟]
دولت فرانسه هیچ گونه شرطی برای ماندن من نکرده است و من زیر بار هیچ شرطی که به ضرر ملت ایران باشد نمی‌روم. بله، در اوایل آنان از مصاحبات من جلوگیری کردند که آن هم رفع شد.
[برنامه روزانه زندگی شما چیست و چگونه است؟]
بیشتر از شانزده ساعت کار می‌کنم. در اینجا نوع کارم با نجف فرق کرده است. مصاحبات، مذاکرات و گاهی سخنرانی، خواندن گزارشاتی که توسط عده‌ای تهیه ی شود، بررسی نامه‌هاو تلگرافاتی که می‌رسد و گاهی جواب به آنها، کار روزانه ام را تقریباً تشکیل می‌دهد.
[پیامهای خود را چگونه به ایران می‌فرستید؟]
فعلاً توسط تلفن و اشخاص.
[این پیامها چگونه به دست خبرنگاران می‌رسد؟]
اوضاع ایران به صورتی است که نه تنها نظر خبرنگاران را جلب کرده، بلکه نظر مردم عادی را هم در همه جا جلب کرده است. چطور می‌شود که خبرنگاری مسائل ایران را دنبال کند و به اعلامیه‌هادسترسی پیدا نکرده باشد!؟
[آیا به همه نامه‌های خود هر روز پاسخ می‌دهید؟]
اگر لازم باشد جواب می‌دهم.
[آیا شما تماسهایی با مردم شهر نوفل لوشاتو دارید که بدانید در این شهر کوچک چه می‌گذرد؟]
بعضی از آنان به اینجا آمده‌اند.
[آیا فکر می‌کنید که هرگز دوباره به ایران برگ دید؟]
من هرگاه صلاح دانستم به ایران بر می‌گردم. برای من مکان مطرح نیست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد آنجا خواهم بود. (2)

تبیین مواضع اسلام و سیاستهای آینده ایران

سئوال:

[مایلم که قدری درباره دوران کودکی شما و شغل شما در آن زمان بدانم و شاید هم مختصری از دوران طفولیت شما و طریقی که از آن طریق به اعتقاد کنونی راه یافتید. کیفیتها و ارزشهایی که برای شما مهم بوده و هستند چیست؟ به عنوان یک مسیحی درباره فرهنگ شما زیاد نمی‌دانم. از این رو اولین سؤالم این است که اعتقادات شما چیست؟ کجا و چگونه این اعتقادات را فراگرفتید؟ و چگونه آنها را عمل می‌کنید؟ و به عنوان سؤالی تکمیلی، لطفا مختصری از شرح کار خود را بیان کنید.]

جواب:

زندگی شخصی من هم مانند همه افراد، حادثه‌ای است جزئی از تمام حوادثی که در جهان می‌گذرد، که نیازی به شرح و توضیح آن نمی‌بینم. ولی اعتقادات من و همه مسلمین همان مسائلی است که در قرآن کریم آمده است و یا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان بحق بعد از آن حضرت بیان فرموده اند که ریشه و اصل همه آن عقاید که مهمترین و با ارزش ترین اعتقادات ماست اصل توحید است. مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز، این اصل به ما می آموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراین هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. و ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را می‌آموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند، برای او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است و یا بنا به خواسته‌هاو امیال خود تنظیم نماید. و از این اصل ما نیز معتقدیم که قانونگذاری برای بشر تنها در اختیار خدای تعالی است، همچنان که قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسانهاست و بنابراین بنا، انسان باید علیه این بندها و زنجیرهای اسارت و در برابر دیگران که به اسارت دعوت می‌کنند قیام کند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگی تسلیم و بنده خدا باشند. و از این جهت است که مبارزات اجتماعی ما علیه قدرتهای استبدادی و استعماری آغاز می‌شود و نیز از همین اصل اعتقادی توحید، ما الهام می‌گیریم که همه انسانها در پیشگاه خداوند یکسانند. او خالق همه است و همه مخلوق و بنده او هستند.
اصل برابری انسانها و اینکه تنها امتیاز فردی نسبت به فرد دیگر بر معیار و قاعده تقوا و پاکی از انحراف و خطاست؛ بنابراین با هر چیزی که برابری را در جامعه بر هم می‌زند و امتیازات پوچ و بی محتوا را در جامعه حاکم می‌سازد باید مبارزه کرد. البته این آغاز مسئله است و بیان یک ناحیه محدود از این اصل و اصول اعتقادی ما؛ که برای توضیح و اثبات هر یک از بحثهای اسلامی، دانشمندان در طول تاریخ اسلام کتابها و رساله‌های مفصلی نوشته‌اند.
[می خواهم که توانایی آن را بیابم که این تناقض مشهود بین نقش شما به عنوان یک رهبر مذهبی و نقاشی را که به عنوان محور مخالفین به عهده دارید توجیه کنم! مشی رژیم شاه چگونه منجر به تبعید شما گردید؟ و دولتهای این رژیم چه کرده‌اند که شما را به مخالفت واداشته است؟ من شما را به عنوان صخره‌ای می‌بینم که مستحکم در میان جریان حوادث کوبنده ایستاده‌اید، پایگاهی هستید در میان حوادث گذرا، و از این رو من فکر نمی‌کنم که صحیح باشد که شما را به عنوان یک شخصیت انقلابی توصیف کنم. اهمیت شخص شما در حوادثی که می‌گذرد چه ‌اندازه است و فکر می‌کنید چه‌ اندازه نفوذ شخصی بر این حوادث داشته باشید؟]
اگر شما بتوانید مفهوم مذهب را در فرهنگ اسلامی ما درک و دریافت کنید به روشنی خواهید دید که هیچ گونه تناقضی بین رهبری مذهبی و سیاسی نیست بلکه همچنان که مبارزه سیاسی بخشی از وظایف و واجبات دینی و مذهبی است، رهبری و هدایت کردن مبارزات سیاسی گوشه‌ای از وظایف و مسئولیتهای یک رهبر دینی است. کافی است شما به زندگی پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز زندگی امام علی (علیه السلام) نگاه کنید که هم یک رهبر مذهبی هستند و هم یک رهبر سیاسی، و این مسئله در فرهنگ شیعه از مسائل بسیار روشن است و هر مسلمان شیعی وظیفه یک رهبر مذهبی و دینی می داند که در سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه مستقیماً دخالت کند و هدایت و نقش تعیین کننده خود را انجام دهد. مفهوم مذهب و رهبر مذهبی در فرهنگ اسلامی بسیار تفاوت دارد از مفهوم آن در فرهنگ شما که مذهب صرفاً یک رابطه شخصی و معنوی است بین انسان و خدا. و از این رو مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهای حاکم در جامعه بوده و خود دارای سیستم و نظام خاصی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بوده است که برای تمامی ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی قوانین خاصی وضع کرده است و جز آن را برای سعادت جامعه نمی‌پذیرد. مذهب اسلام همزمان با اینکه به انسان می‌گوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن؛ به او می‌گوید چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنی، و حتی جامعه اسلامی با سایر جوامع باید چگونه روابطی را برقرار نماید. هیچ حرکت و عملی از فرد و یا جامعه نیست مگر اینکه مذهب اسلام برای آن حکمی مقرر داشته است. بنابراین طبیعی است که مفهوم رهبر دینی و مذهبی بودن، رهبری علمای مذهبی است در همه شئون جامعه، چون اسلام هدایت جامعه را در همه شئون و ابعاد آن به عهده گرفته است. و اما اینکه چرا امروز تمامی علمای مذهبی علیه رژیم شاه و دولتهای او قیام کرده‌اند بسیار واضح است. امام علی (علیه السلام) می‌گوید: «خداوند از دانشمندان پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند.» (3) و این شاه ستمگر و دارو دسته اوست که با همه فقر طاقت فرسای مردم ما، میلیاردها دلار ثروت کشور را به خود اختصاص داده است. و نیز: «اگر بدعتها در دین ظاهر شود، بر علماست که دانش خود را آشکار کنند و نگذارند فریبها و نیرنگها و دروغهای بدعت گذاران در دین و در مردم اثر کند و منحرف سازد.» و این شاه است که با انواع دروغها و حیله‌ها، هم دین خدا را تحریف کرده و خواسته‌های شیطانی خود و اربابانش را به عنوان قوانین منطبق با اسلام بر ملت مظلوم ایران تحمیل می‌کند، و هم حقایق و واقعیات را وارونه جلوه می‌دهد. بر علمای دینی و مذهبی است که چهره واقعی او را به ملت معرفی کنند. مثلاً ببینید شما، شاه کشاورزی ما را نابود کرد و کشور را در مواد غذایی وابسته به خارج نمود و هنوز هم به اصلاحات ارضی خود افتخار می‌کند؛ آیا این یک تحریف نیست؟ و یا مثلاً نفت ایران را تا آنجا که می‌تواند استخراج می‌کند و با پول آن برای اجانب پایگاه نظامی تأسیس می‌کند. و یا به بهانه صنعتی کردن کشور صنایع مونتاژ آن هم اکثراً با سرمایه‌های خارجی و بدون هماهنگی با شرایط اقتصادی کشور، ایران را بازار مصرف اجناس تجملی خارج ساخته و از این طریق ثروت کشور را به هدر می‌دهد و بعد ادعای مدرنیزه کردن کشور را دارد. و صدها تحریف و خیانت دیگر که بر هر مسلمانی و در درجه اول بر علمای دینی و مذهبی واجب است که قیام کنند و خود و ملت را از این ستمگریها نجات دهند. (4)

خصومت شخصی با شاه ندارم

[شما شخصاً به واسطه رژیم شاه رنجهای بسیار برده‌اید، تبعید شده‌اید، زندانی دیده‌اید، پسرتان (5) به نحو اسرارآمیزی کشته شده است. آیا با تمام اینها شما هیچ خصومت شخصی‌ای در مورد شاه احساس می‌کنید؟]
ابداً من به هیچ وجه احساس خصومت شخصی با شاه ندارم. برای مبارزه نه شخص خودم مطرح است و نه پسرم؛ و من هیچ گاه احساس ناراحتی شخصی از او نکرده ام. من برای خیانتهایی که شاه در این پنجاه سال کرده، جنایاتی که به ملت من وارد کرده مخالفم. (6)

دلایل مخالفت با رژیم شاه

سئوال:

[دلایل اصلی مخالفت شما با شاه چیست؟ آیا به این علت است که شاه در اصلاحات کوتاهی کرده است، در اصلاحات زیاده روی و یا اصلاحات نابجا کرده است، و یا اصولاً دلایل دیگری دارد؟]

جواب:

اولاً یکی به همین دلیل که در متن سؤالات شما قرار گرفته و آن این است که شاه رسما در امور اداره کشور و تنظیم خطوط اصلی سیاست ایران در زمینه اصلاحات، در شئون مختلف کشور دخالت کرده است و این خود جرم است؛ زیرا شاه در سلطنت مشروطه مقام غیرمسئول است و حق دخالت در این امور را نداشته است؛ و این مجلسین و دولت بوده‌اند که باید درباره سرنوشت مملکت اگر منتخب از طرف ملت باشند تصمیم بگیرند. در صورتی که خود شاه همیشه گفته است که او تنها فرمانده کشور است و تمامی دولتها در این سالها اعتراف کرده‌اند که به دستور شاه هر عملی را انجام داده‌اند. بنابراین دولتها هم مجرم بوده‌اند و باید محاکمه شوند و نیز وکلای مجلسین که این خلافها را می‌دیده و اعتراض نکرده‌اند، علاوه بر اینکه منتخب ملت نبوده‌اند و به این دلیل رفتن آنها در مجلس جرم بوده است، این سکوت آنان جرم دیگری است که باید محاکمه شوند، قطع نظر از اینکه تمامی دستورات و فرمانهای شاه را هم که برخلاف قانون اساسی بوده است تصویب کرده‌اند و به خیال خودشان صورت قانونی به آنها داده‌اند. بنابراین تمامی ارکان حکومت بر خلاف موازین قانونی بوده است. و چون در همه این خلافها شخصی شاه عامل اصلی بوده، لذا اعتراض ما در درجه اول مستقیماً متوجه شخص شاه می‌شود. و بعد نتیجه این حکومت غیرقانونی، که متکی به ملت نبوده و با دیکتاتوری و استبداد سرنیزه بر مردم تحمیل شده، این شده است که اختناق و خفقان با شدت هر چه تمامتر بر مردم تحمیل شده و در طول این سالها هزاران کشته و زندانی و تبعیدی بر جای گذاشته است که هنوز هم ادامه دارد. اصلاحات شاه در زمینه کشاورزی نتیجه‌اش این شد که کشاورزی غنی ایران را آنچنان نابود کرد که بیش از نود درصد مواد غذایی از خارج در برابر تاراج نفت وارد می‌شود. در زمینه صنعت هم صنایع مونتاژ غیر متناسب با نیازها را پدید آورد و کشور را آنچنان وابسته به خارج ساخت که رهایی از این مشکل به قیمت سنگینی تمام خواهد شد. و در زمینه تسلیحات و مخازن زیرزمینی، از قبیل نفت و مس و سایر چیزها، و در مورد شیلات و جنگلها و مراتع و آبها که ابعاد جنایتش نیاز به توضیحات وسیعی دارد. و در امور فرهنگی و به فساد کشاندن سطح اخلاق عمومی جامعه و سایر امور باید گفت که ایران را تبدیل به ویرانستانی کرده است که امروز همه ما شاهد آنیم. (7)

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ج 6، ص 323 تا 324.
2. همان، ج 5، ص 300 تا 301.
3. نهج البلاغه، خطبه 3، معروف به شقشقیه.
4. صحیفه امام، ج5، ص 387 تا 390.
5. شهید سید مصطفی خمینی.
6. صحیفه امام، ج 5، ص 393.
7. همان، ص 394 تا 395.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.