نویسنده: رسول سعادتمند




 

عظمت انقلاب ایران

این فتحی را که کردید یک فتح کوچکی نبود. ما باز ادراکش را خیلی نمی‌کنیم. اینهایی که از خارج می‌آیند، از امریکا می‌آیند، از انگلستان می‌آیند، از بلاد خارج و غرب می‌آیند، اینها گاهی به ما می‌گویند که ایرانیان نمی‌دانند چه کرده‌اند! نمی‌دانند چه فتحی کرده‌اند. یک فتحی بوده است که همه عالم را به تعجب واداشته است که چه طور یک جمعیتی که هیچ چیز دستشان نبود بر یک قوایی که همه قوای عالم با هم جمع شده بودند، شما خیال می‌کنید که فقط محمدرضا بود و امریکا؟ مسئله این نبود! محمدرضا بود و دنبال سرش همه دولتها چه اسلامی و چه غیر اسلامی همه دنبال سرش بودند. بی جهت بود که ما را در کویت راه ندادند؟ با ما دشمنی نداشتند آنها، برای اینکه پشت سر او بودند. بی جهت بود که کاری کردند که نتوانیم عراق بمانیم؟ بی جهت بود که من ممالک اسلامی را رها کردم و رفتم به خارج، در یک مملکت کفری! اینها همه جهات داشت برای اینکه من دیدم همین کاری که عراق دارد می‌کند و همین کاری که کویت می‌کند نمی‌گذارد ما از این طرف شهر برویم آن طرف شهر، سوار طیاره بشویم برویم، این قدر هم مانع شدند، گفتند: از همان جا که آمدید به همان جا بر گردید. این برای این بود که همه اینها طرفدار بودند با آن رژیم، آن وقت آن قدرتهای بزرگ هم همه پشت سرش بودند. بعضیها صریح می‌گفتند مثل امریکا و انگلستان، بعضیها هم صریح نمی‌گفتند لکن بودند؛ برای اینکه منافع خودشان را به وجود او می‌دانستند و متأسف بودند از رفتن او در عین حال که همه قوه‌های عالم بر خلاف یک سی و پنج میلیون جمعیت، یک جمعیت ایرانی، همه قوه‌های عالم، مخالف، مع ذلک نتوانستند نگه دارند این را چه اسباب این شد که یک همچو پیروزی پیدا شد؟ ماها عرضه‌ای داشتیم؟ نه، ایمان و نظر خدا بود، وقتی همه شما از ظلم بیزارید و همه شما به عدالت اسلامی رو آوردید، خدای تبارک و تعالی به شما کمک می‌کند؛ ملائکة الله کمک می‌کنند. این ملائکه الله که در جنگهای اسلامی به جمعیتهای کوچک کمک می‌کردند که پیروز می‌شدند بر جمعیتهای بزرگ، منتها خود مردم آنجا نمی‌دانستند؛ پیغمبر می‌دانست به وحی. الآن هم اگر پیغمبر بودند، شاید می‌فرمودند که شما این پیروزی که پیدا کردید، ملائکه الله با شما موافق بود. همه اسلام را می‌خواستید، دین حق را می‌خواستید و از رژیم فاسد اعراض کردید، این اسباب این معنا شد. (1)

وحدت رمز پیروزی است، مثل هیتلر نشویم

این دو تا کلمه: همه با هم وحدت کلمه و همه با اسلام. این دو تا کلمه رمز پیروزی شما بود، و عمل به آیه کریمه (و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقو) (2) در این آیه همین رمز است که همه تان با هم به خدا بپیوندید و جدا از هم نباشید؛ اجتماع با هم باشد، و توجه به خدا باشد؛ تفرقه هم نباشد در کارهایتان. این اسباب این شد که یک جمعیت کمی با نداشتن هیچ ساز و برگ جنگی، مشتی داشتند و ایمانی داشتند، غلبه کردند بر جمعیتهای بزرگ و با اشخاصی که منافعشان در خطر بود، منافع حیاتشان در خطر بود و پشتیبان او بودند. هیچ کس نتوانست این را نگهش دارد. اما تا اینجا آمده ایم، پس ما یک فاتحی هستیم که در نیمه راهیم، از اینجا به بعد چه بکنیم که این فتح را به آخر برسانیم، حفظ کنیم این فتح را، این پیروزی را حفظ کنیم؟ مثل هیتلر نشویم که بین راه برش گرداندند، تو دهنش زدند برش گرداندند و محتاج به خودکشی شد! آنچه که باید بکنیم این است که همین رمز را، همین دو تا کلمه را، حفظ کنیم: یکی جدا نشویم از هم.
و الآن دستهایی در کار است که می‌خواهند این رمز را از دست ما بگیرند، دستهای زیاد، دستهایی که مع الاسف اغفال کرده‌اند دوستان ما را؛ نه همان دشمنها، دوستان را هم اغفال کرده‌اند؛ و دارند بذر نفاق و جدایی را در این مملکت پخش می‌کنند. این مملکتی که از مرکز تا سرحدات همه جا یک کلمه می‌گفتند، می‌گفتند: «جمهوری اسلامی». یک کلمه مقدمه او بود: می‌گفتند که این رژیم نه، از مرکز این بود تا سرحدات، از هر طرف بروی، هر جا می‌رفتی، همین کلمه بود. فهمیدند آنهایی که می‌خواهند غارت کنند ما را که رمز پیروزی ما این وحدت کلمه بود و مقصد، یک مقصد بودن، هر کسی یک طرف نمی‌کشید، همه یک چیز می‌گفتند، همه می‌گفتند «جمهوری اسلامی». حالایی که ما رسیده ایم به اینجا، الآن آنهایی که این معنا را لمس کردند که این وحدت کلمه و وحدت مقصد، همه با هم و همه با هم اسلام، این پیروز کرده ما را، می‌خواهند این را از ما بگیرند، همه با هم را بگیرند؛ اسلامش را هم بگیرند. این دو تا کلمه‌ای که اساس پیروزی شما بود. الآن شیاطین در صددند که از شما این رمز را بگیرند و اگر این رمز را حفظش نکنید و شیاطین خدای نخواسته غلبه کنند بر شما و رمز را بگیرند، مملکت ما می‌شود مثل همان قضیه هیتلر، در نیمه راه برش می‌گردانند، می‌زنند توی دهنش بیرونش می‌کنند! ما باید این را حفظش کنیم. (3)

توجه به خداوند و تحول درونی، رمز پیروزی

همت کنید که این نهضت را به همان طور که هست، این نهضت را به همین گرمی که هست حفظ کنید. اگر بخواهید به یک مملکت مستقل، آزاد، یک کشوری که خودش روی پای خودش بایستد و کارهای خودش را اداره کند، بخواهید به یک همچو کشوری برسید و پیروز بشوید و تا آخر پیروزی را ادامه بدهید، باید این رمز پیروزی را حفظ کنید؛ رمز پیروزی توجه به خدا بود. اشخاصی می‌آمدند از جوانهای برومند پیش من و مرا قسم می‌دادند که شما دعا کنید ما شهید بشویم. این عنایت خدا بود. این تحول تحولی بود که به دست بشر نمی‌شد انجام بگیرد. در ملت یک تحول روحی پیدا شد، یک تحول باطنی پیدا شد؛ این تحول باطنی به دست خدا بود، با عنایت خدا بود. یک ملتی که در چند وقت پیش از این اگر پاسبانی می‌آمد در بازار و می‌گفت باید تعطیل کنید یا باید بیرق بزنید، کسی برای خودش حق قائل نبود که مخالفت کند، به‌اندک وقتی به آنجا رسید که ریختند در خیابانها و «مرگ بر فلان» گفتند! اعتنا به توپ و تانک و مسلسل نکردند، اعتنا بر قوای شیطانی نکردند. این تحول تحول الهی بود. کاری کنید که این تحول از بین نرود؛ اینکه الآن به دست آوردید و ملت ما به دست آوردند، این از بین نرود. وحدت کلمه را حفظ کنید، توجه به خدا را تقویت بکنید، روح خودتان را متوجه به خدا بکنید. شیاطینی که در بین شما می‌خواهند تفرقه بیندازند طرد کنید؛ آنها را یا ارشاد کنید اگر قابل باشند و یا طرد کنید. امریکا باز چشمش به ایران است، به نفت ایران است، به مخازن ایران است؛ به این زودی نمی‌تواند اغماضی کند و سایر ممالک.
شما اگر بخواهید این چشمها را کور کنید و این دستها را قطع کنید، باید با همین رمزی که تاکنون پیش آمدید از این به بعد هم این رمز را حفظ کنید، این کلید را حفظ کنید. آن رمز توجه به خدا، همه یک مطلب و آن اسلام، همه یک مطلب و آن، شرک نه، اسلام آری. (4)

عنایت الهی در تحول و پیروزی ملت

شما می‌دانید که این پیروزی به دست آمده است لکن این من نبودم که به واسطه من پیروزی را به دست آوردید؛ خدای تبارک و تعالی در سایه امام زمان را می‌خواستیم و همه جمهوری اسلامی را. این قدرت اسلامی بود و ایمان سرشار اقشار ملت بود که ما را پیروز کرد. ما همان بودیم که در چندین سال قبل این تحول حاصل شد؟ سابق همه چیز ما را می‌بردند و ما نفس نمی‌کشیدیم؛ سابق جوانهای ما را در زندانها زجر می‌دادند و اعدام می‌کردند و ما قدرت حرکت نداشتی ؛ سابق چپاولگران همه چیز ما را چپاول می‌کردند و ما نفس نمی‌کشیدیم. چه شد که این ملت همچو متحول شد؟ جز عنایت خدا چه بود؟ جز اینکه خدای تبارک و تعالی به برکت اسلام، به برکت قرآن کریم توفیق داد که شما متحول شدید از یک ملت ضعیف به یک ملت قوی، از یک اراده ضعیف به یک اراده قوی، از یک ایمان ضعیف به یک ایمان قوی؟ این دست غیبی بود که این تحول را پیش آورد. (5)

غرور، اسباب شکست

من سخنان ایشان را تاکنون نشنیده بودم؛ و موجب شرمساری است که همه ما داریم. و من امیدوارم که نمایندگان ما همه موفق باشند. فقط یک نکته را می‌خواستم عرض بکنم و آن اینکه این مبالغات را که راجع به من فرموده‌اند من نمی‌پذیرم. (6) من یک خادمی از همه شماها هستم و قضیه رهبری و غیر رهبری در کار نیست؛ قضیه نهضت است و صفا واحد، همه با هم. ایشان خوب بیان می‌کنند لکن راجع به من یک قدری باید عرض کنم تندروی فرمودند؛ و خصوصاً در حضور کسی از او اینطور تمجید کنند، ممکن است که باور کند، غفلت کند و فاجعه به بار بیاورد. من امیدوارم که همه آقایان این جهت را توجه داشته باشند که در عین حال که یک نهضت مقدس عالی بوده است که نظیرش را ما سراغ نداریم و یک نهصتی بود که با ضایعات کم، عایدات زیاد عاید ما شد، در ظرف باید گفت چند ساعت این رژیم منحوس را از بیخ و بن کند لکن غرور نیاورد. غرور اسباب شکست است. باید ما بنده باشیم و همه چیز را از خدا بدانیم. (7)

من به خدای تبارک و تعالی پناه می‌برم از غرور

من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی (8) فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه میبرم از غرور من اگر خودم را برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی، من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر می‌کنم که ناطق برومندی است و متعهد، لکن گله می‌کنم که در حضور من مسائلی که ممکن است من باورم بیاید فرمودند. (9)

جهان، جلوه‌ای از خدا

این شعرها که خواندید شعرش خوب بود، اما برای من اینها صحیح نیست. شما همان ثنای خدا را بکنید که یک همچو توفیقی نصیب ما شد. ما هیچ هستیم. همه عالم هیچ است. سرتا ته عالم یک جلوه‌ای است از خدای تبارک و تعالی. هر چه هست اوست. الحمدلله تا حالا به واسطه همین توجهی که همه پیدا کردند به خدا، بچه کوچولو می‌گفت چمهوری اسلامی؛ پیر مرد توی بستر هم این معنا را می‌گفت. آنها وقتی که می‌خواستند رأی به جمهوری اسلامی بدهند و رفراندم کردند، پیرمردی که نمی‌توانست حرکت کند با چرخ می‌آوردندش رأی می‌داد. بعضیها هم همان جا که رأی داده بودند مردند! همانجا. به من اطلاع دادند در شهر سابق ما یک نفر آمده خوب، آوردندش پیرمرد می‌خواسته برود. رأی داده، بعد هم مرده است. بچه‌هایی که رأی ندادند ناراحت شده بودند! بچه‌هایی که مربوط به ما بودند ناراحت بودند از اینکه چرا ما رأی نباید بدهیم. این یک مطلبی بود که خدا درست کرد مردم را. اینطور اشتیاق در آنها ایجاد کرد؛ اینطور شوق و شعف در آنها ایجاد کرد. اینطور جانبازی در آنها ایجاد کرد که می‌آیند می‌گویند که شما دعا کنید من شهید بشوم؛ دعا بکنید بچه من شهید بشود. این تحول روحی که در مردم پیدا شد و موجب این شد که بحمدالله ملت ما پیروز شد، این تحولی بود که خدای تبارک و تعالی به فضل عنایت خودش این را نصیب کرد به ما. این را حفظش کنیم. این هدیه خداست، حفظش کند. اگر این از دستمان برود، آن طرفیم. اگر این معنای وحدت کلمه‌ای که در اثر توجه به اسلام برای ما پیدا شد، اگر این از دست ما گرفته بشود، ما همان اشخاص ضعف هستیم و همان اشخاصی هستیم که مچ دستمان نیست. چهار تا تفنگی که دست مثلاً این پاسداران هست با آن اسلحه‌هایی که آنها دارند که مقابله نمی‌تواند بکند. این خداست که آنها را عقب زده است و کید آنها را باطل کرده است. شکرگزاری کنید برای این معنا؛ و این را حفظش کنید این نهضت را حفظ کنید. (10)

برادری نه رهبری

عزیزان من، پیش من رهبری مطرح نیست: «برادری» مطرح است. خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم ما را برادر خوانده است: (انّما المؤمنون اخوه) (11). در اسلام «رهبری» مطرح نیست. اصلاً بزرگان اسلام ما هم در عین حالی که رهبرهای معنوی بودند، مع ذلک پیششان مطرح نبوده است این معانی. من خدمتگزار شما باشم بهتر است تا اسم رهبری. و من امیدوارم این چند روزی که در پیش شما هستم در خدمت شما باشم و امیدوارم که ما همه با هم برادروار، در یک صف، به طوری که جلو و عقب نداشته باشد، در صف واحد، برادر دینی، برادر اسلامی، برادر ایمانی، برای آرمانهای بزرگ اسلام کوشش کنیم و به پیش برویم. اگر ما برادری خودمان را حفظ کنیم و با حفظ برادری در صف واحد پیش برویم و اتکال به خدای تبارک و تعالی بکنیم، پیروزی نصیب ماست. (12)

نفی کانالیزه شدن رهبری انقلاب

چیزی که می‌خواهم به شما آقایان عرض بکنم این است که ما امروز مبتلا هستیم به یک شایعه‌هایی که روی آن شایعه‌ها می‌خواهند این نهضت را نگذارند تحقق پیدا کند. یکی از شایعه‌ها، که شایعه سازان نشرش می‌دهند و گاهی برای ما می‌نویسند، گاهی در نطقهای اشخاص دیده می‌شود حتی شنیدم که دیشب هم در مسجد امام (13) یک آقایی همین معنا را گفته است این است که فلانی اصلاً دست به او نمی‌رسد؛ هیچ کس نمی‌تواند با او ملاقات کند؛ فقط چند تا اهل علم، چند تا معمم. همین یک کانال است، و آن کانال معممین، مردم دیگر اصلاً ملاقات با ایشان نمی‌کنند. شما الآن آقایانی هستید که روشن دل هستید و آمدید اینجا و از نزدیک دارید مرا می‌بینید. و هر روز قریب چندصد نفر در اینجا می‌آیند. و بسیاریشان می‌آیند در این منزل، در این اتاق، به‌اندازه‌ای که گنجایش دارد اینجا، از اشخاص مختلف. اینطور نیست که اینها می‌گویند، مغرضین می‌گویند، که یک کانال فقط فلانی دارد. من هیچ کانال خاصی ندارم. من هیچ اصحابی ندارم. من با همه مردم، با همه قشرها ملاقات می‌کنم. مطالب همه را می‌شنوم. کاغذها به من می‌رسد. و همه اخبار که در ایران واقع می‌شود آنهایی که مهم است و باید به ما برسد می‌رسد. من هم گوش می‌کنم رادیو را در وقتی که اخبار را پخش می‌کند؛ و هم نگاه می‌کنم تلویزیون را؛ هم تمام، یعنی اکثر مطبوعات اینجا آنهایی که مورد اهمیت است می‌آیند؛ و هم خلاصه اینها برای من نوشته می‌شود می‌آید؛ و هم اخبار همه جا به وسیله وزیر ارشاد برای من می‌آید؛ و هم اخبار مملکت به وسیله ژاندارمری کل و رئیس ارتش، و عرض می‌کنم که جاهای دیگر، شهربانی، برای من می‌آید. من بی خبر نیستم از اوضاع مملکت. اینها یک دسته مغرض هستند که خیال می‌کنند مرا توی چیزی جعبه‌ای گذاشته‌اند، در آن را قفل کرده‌اند، در آن را هم یکی دو تا معمم باز می‌کنند و مرا می‌بینند، و دیگر مردم دیگر نمی‌بینند! شما الان می‌بینید و می‌شنوید که بیرون این خانه چه‌اشخاصی و چه جمعیتی هستند... چه‌اشخاصی هستند؛ چه جمعیتهائی هستند؛ که من باید گاهی در این اتاق، گاهی در بیرون [باشم] بله، اگر توقع این است که من با یکی یکی افرادی که روزی چند هزار نفر در اینجا مجتمع می‌شوند، من به یکی یکی وقت خاصی بدهم، خلوت بدهم، من وقت خلوت ندارم که بدهم. همیشه از صبح که من پا می‌شوم تا ظهر، جمعیتهای متعدد می‌آیند، عده کثیری هم در این اتاق می‌آیند، با من ملاقات می‌کنند. (14)

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ج 8، ص 504 تا 505.
2. سوره آل عمران، آیه 103: «به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید».
3. صحیفه امام، ج 8، ص 505 تا 506.
4. همان، ج 7، ص 55 تا 56.
5. همان، ص 59.
6. اشاره به بیانات مدح آمیز نماینده طلاب.
7. صحیفه امام، ج 9، ص 281.
8. آقای فخرالدین حجازی، نماینده اول مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، آقای حجازی، سخنرانی خود را با جمله «بابی انت و امی» آغاز کرد و بقیه محتوای سخنرانی نیز در تجلیل از مقام والای امام بود که با گلایه شدید معظم له روبرو شد.
9. صحیفه امام، ج 12، ص 349.
10. همان، ج 7، ص 399 تا 400.
11. سوره حجرات، آیه 10.
12. صحیفه امام، ج11، ص 352.
13. مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) در شهر قم، که از مساجد قدیمی و بسیار معتبر آن شهر است.
14. صحیفه امام، ج 10، ص 302 تا 303.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.