خاطراتی از تدبیر و قاطعیت امام خمینی (1)
خودم نظری ندارم
آیتالله محمد فاضل لنکرانی:
امام از یک فکر صحیح و بینش کاملی برخوردار بودند و در رابطه با فکر خودشان تحت تأثیر دیگران قرار نمیگرفتند. در مسایل علمی هم این گونه بودند. پس از پیروزی انقلاب که در قم تشریف داشتند، یک روز به ایشان عرض کردم شاید مناسب باشد در این مسایل مملکتی مهمی که پیش میآید شما یک مشورتی با دیگران یا بزرگان حوزه و مراجع داشته باشید. در جواب فرمودند مسایلی که پیش میآید من خودم در آنها دارای یک نظری هستم که به نظر خودم کمال اعتقاد را دارم و تشخیص میدهم که این راه باید طی شود و نظر من پیاده شود. این مشورت آنها چه نتیجهای میتواند داشته باشد. اگر مشورت بکنم و بعد مخالفت با آنها بکنم که این صحیح نیست و اگر موافقت بکنم معنایش این است که آن راهی را که تشخیص دادهام کنار بگذارم در حالی که من صددرصد به پیاده شدن آن نظر اعتقاد دارم. (1)حتی یک بار متزلزل نشدند
آیتالله هاشمی رفسنجانی
تا به حال ندیدهام در طول سی و پنج سالی که با امام از نزدیک آشنا هستم حتی یک بار در مقابل حق و وظایف تزلزل کنند. این گفتنش آسان است. چون در زندگی رودربایستیها، عاطفهها، محبتها و ملاحظات سیاسی و اجتماعی و غیره برای آدم پیش میآید که انسان را وادار میکند تا یک کمی از حق تنزل کند. اما من در ایشان ندیدم. امام در مقابل حق مُصرّ و محکم هستند و به هیچ قیمتی حاضر نیستند تخفیف بدهند و از حق تنزل کنند. (2)تصمیمشان را گرفته بودند
حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی:
وقتی شاه رفت، امام تصمیم گرفتند به ایران بیایند ولی در ایران تقریباً همه مخالف سفر امام از پاریس بودند یعنی میترسیدند و میگفتند زود است و حق هم داشتند بترسند. انقلاب بود و امام اگر خدای ناکرده طوری میشد معلوم بود چه میشد. تلفن پشت تلفن میزدند که داستان را به امام بگو، من هم میگفتم. اما امام تصمیمشان را گرفته بودند. (3)میخواهم بیایم تهران
آیتالله شهید محلاتی:
بعد از آن که شاه فرار کرد و انقلاب مردم به اوج خود رسید، امام در پاریس بودند و ما هم میل نداشتیم که در واقع امام به ایران تشریف بیاورند چون میترسیدیم نکند خدای نکرده به جان ایشان صدمهای وارد بشود. چون آنچه که مهم بود حفظ جان امام عزیزمان بود و امام در عین حالی که در پاریس تشریف داشتند در عین حال تماس برقرار بود. پیامها، مصاحبهها و اعلامیههایشان مرتب میرسید. یک روز صبح زود اول اذان بود مرحوم استاد شهید آیت الله مطهری به منزل ما تلفن کردند و گفتند دیشب از پاریس به من تلفن شده که امام تصمیم دارند به ایران بیایند و فرمودهاند یک منزل محقری که ساختمانش نو نباشد در قسمت پایین شهر تهران برای من اجاره کنید که من میخواهم بیایم تهران. این خانه جایی باشد که مردم بتوانند بیایند ولیکن خانه، خانه اعیانی نباشد و در محل پایین هم باشد، در میان توده مردم. من آن موقع خیلی ناراحت شدم، به ایشان عرض کردم که تلفن کنید حتی المقدور فشار بیاورید که امام تشریف نیاورند چه اینکه امام آنجا که هستند الآن دستورات را صادر میفرمایند، پیامهای ایشان هم میرسد، مبارزه را رهبری میکنند و جان خودشان به خطر نمیافتد. گفتند هیچ چیز نمیتواند در اراده ایشان اثر بگذارد. امام تصمیم گرفتند قاطعانه بیایند و بعد که من خودم از امام سؤال کردم امام فرمودند: بله من وقتی حس کردم دیگر کار از دست رژیم در رفته، رشته از دست آمریکا در رفته، تمام دشمنها به من اصرار دارند که شما فعلاً یک ماه دیگر نروید. آمریکا با واسطه، رژیم با واسطه و ایادی رژیم با واسطه این را به من میگویند. من فهمیدم که الان مصلحت در رفتن من است و آن چیزی که دشمنان میخواهند باید به عکس آن عمل کنم و تصمیم گرفتم که حرکت کنم. (4)وقتی دیدم دنیا مخالفت میکند
حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمی:
امام به دقت موضعگیری سیاسی دشمن را بررسی میکرد. ایشان دستور داده بودند که تمام روزنامهها، خبرگزاریها و اظهارنظرها در رادیو و تلویزیون بررسی شود و هر روز خلاصهای از موضعگیری آنان له و علیه انقلاب، اسلام و مردم به ایشان داده شود.امام هر روز دقیقاً این امور را مطالعه و تجزیه و تحلیل میکردند، اظهارنظر صریح ایشان این بود:
ما باید آنچه را که دشمن تبلیغ میکند پسندیده ندانیم، برخلاف آن عمل کنیم و آنچه را که مذمت کرده و علیه آن تبلیغ مینماید، عمل کنیم.
در مورد بازگشت امام به ایران در آن مقطع خاص، همه تجزیه و تحلیل میکردند و نظر میدادند که نباید حالا رفت. دشمن به شدت بر این مسأله اصرار داشت و متأسفانه تقریباً تمام دوستان نیز تحت تأثیر همین جو تحلیلها و استدلالها بودند. این افراد اصرار داشتند که امام در این موقعیت نباید برگردد.
امام فرمودند: «وقتی من دیدم که دنیا دارد مخالفت میکند، فهمیدم این راه حق است». (5)
به کارتر بگویید
حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی:
از طرف کاخ الیزه پاریس کسی پیش امام آمد و مردی را هم با خودش آورده بود که این مرد نمایندهی مستقیم کارتر است و پیامی دارد و آن این که بختیار از ماست، بختیار را ما گذاشتهایم و باید از او پیروی کنی والّا نابودتان میکنیم. البته نابودتان میکنیم را با کنایه گفت و به قدری تند و تیز حرف زد که نمایندهی ژیسکاردستن پشت سر هم معذرت میخواست و میگفت به ما مربوط نیست، حضرت آیت الله مهمان ما هستند. نمایندهی کارتر دوباره تکرار کرد که شوخی نیست. ما بختیار را آوردهایم و اگر با او مخالفت کنید با جان خودتان بازی کردهاید. امام پس از شنیدن این حرفها کمی مکث کردند و گفتند: به کارتر بگویید از خمینی راجع به آمریکاییها که در ایران هستند خیلی سؤال شده که باید با آنها چه کرده ولی من هنوز دستوری ندادهام. امید است کار به آن جا نکشد که فتوای خودم را راجع به آنها صادر کنم و امام برخاستند و رفتند و نمایندگان کارتر و ژیسکار دستن که به خیال خودشان حالا خیلی باید با امام حرف بزنند، گیج شده بودند. (6)آمریکا مصلحت مرا نمیخواهد
حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی:
روزهایی که زمزمه بازگشت امام به ایران بود از طرق مختلف تلاش میشد نگذارند امام به ایران تشریف بیاورند و تهدید میکردند که امام برای حفظ وجود خود و حفظ جان مردم به ایران نیایند و فشار میآوردند که مصلحت نیست ولی امام گفتند این عین مصلحت است چون آمریکا نه مصلحت من و ملت و نه مصلحت انقلاب و ایران را میخواهد. (7)انگشت گذاشتن روی نقطه ضعف دشمن
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
وقتی امام تصمیم گرفتند به ایران بیایند از هر سو به ایشان اصرار میشد، از رفتن خودداری کنند. ملی گراها همان طور که خود امام ذکر کردند از سوی مقامات آمریکایی گوشزد کردند که الان صلاح نیست به ایران بیایند. یک چیزی که امام در زندگیشان بدان همیشه عنایت داشتند، این بود که ببینند نقطهی ضعف دشمن در کجاست تا روی همان نقطه انگشت بگذارند. لذا وقتی فهمیدند آمریکا هم به عنوان صلاح اندیشی با بازگشت ایشان به ایران مخالف است، تصمیم قاطع به حرکت به سوی ایران گرفتند. در قبل از قیام پانزده خرداد هم وقتی شنیدند که ساواک از روحانیون و منبریها خواسته است علیه شاه حرف نزنند در آن سخنرانی که در سیزده خرداد ایراد کردند، شدیدترین حمله را علیه شاه نمودند. (8)به حکومت نظامی اعتنا نکنید
آن روز ما در غذاخوری مدرسه علوی مشغول غذا خوردن بودیم که ساعت دو بعدازظهر رادیو اعلام کرد حکومت نظامی ساعت چهار و نیم است. عده کمی رفتند و عده زیادی ماندند.مسأله خدمت امام عرض شد که دولت چنین تصمیمی گرفته. امام اشخاصی را که در اتاق بودند، بیرون فرستادند و خودشان تنها بودند. همهی کسانی که بیرون از اتاق امام بودیم، لحظات حساسی را میگذراندیم که امام چه تصمیمی میگیرند که آقای صانعی آمدند و گفتند: امام دستور دادند حکومت نظامی نیست. (9)
با خیال راحت در مدرسه ماندند
آیتالله هاشمی رفسنجانی:
آنچه که در رهبری امام بسیار مهم است، این است که در لحظاتی که ممکن است تردیدها انسان را شکست بدهد، امام قاطع و سریعاً تصمیم میگیرد. معمولاً اینجور جاها موفق هم هست. ایشان تصمیم گرفتند که به مردم اعلان کنند، مردم بیایند توی خیابانها. یک چنین تصمیمی در رهبری در یک چنین حالتی خیلی با ارزش است و خیلی نیرو میخواهد. آن لحظه برای ما لحظه حساسی بود. امام تصمیم گرفتند و اعلام شد و لحظاتی بعدش هم سر و صدا و درگیریها بلند شد.اوایل شب بود که ما خدمت امام رفتیم، چون فشار از طرف مردم زیاد شد و تلفنهایی که میزدند، میخواستند امام در مدرسه نمانند. خیلی طبیعی است که رژیم میخواهد حمله کند، اول به مدرسه حمله میکند، ما خدمت امام رفتیم و ایشان خندیدند به پیشنهاد. اول اینکه معتقد بودند رژیم چنین جرأتی ندارد و ثانیاً میگفتند که مرکز رهبری نباید خالی باشد و رهبر باید در مرکز رهبریش بماند و هدایت کند. با خیال راحت در مدرسه ماندند. (10)
خودت را مهیا کن
آیتالله محمدرضا توسلی:
از همان اول یادم است امام به یکی از بزرگان گفتند: خودت را مهیا کن، شاید روزی من و تو هم مثل حاج شیخ فضل الله نوری بالای دار برویم. (11)من اینجا مهمان هستم
شهید آیت الله دکتر بهشتی:
امام در نجف فریاد برآورد ای نجف چرا ساکت نشستهای و به انقلابیون ایرانی مقیم عراق و یا انقلابیون مقیم عراق در رابطه با سؤالاتی که از او کرده بودند که آقا چرا اینجا حرکتی نمیکنید فرموده بودند که من اینجا یک مهمان هستم. امام در تمام آن مدت سیزده سال، ایران را همچنان پایگاه اصلی انقلاب اسلامی می شناختند. (12)حتی یک کلمه با مأموران حرف نمیزدند
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
امام در طول مدت یک سالی که در ترکیه بودند حرکت جالبی داشتند. به گونهای با مأموران ترک که به عنوان محافظین در آنجا حضور داشتند برخورد میکردند که باعث نگرانی رژیم شاه میشد. ایشان با مأموران ساواک که در دیدارهای علما با امام حضور پیدا میکردند، یک کلمه حرف نمیزدند. حتی با اینها سلام و علیک نمیکردند. ولی از مقامات ترکیه مرتب سؤال میکردند که وضع ترکیه چه جوری است. از نظر نفت و کشاورزی و اقتصاد در چه شرایطی هستید و آنها طبیعی بود که از خود تعریف میکردند و این برای مأموران ایرانی گران تمام میشد لذا به ساواک گزارش میدادند که الان رابطهی ایران و ترکیه در حد خوبی است ولی اگر یک روزی این رابطه تیره و سرد بشود به دلیل این وضع است که اینها (ترکها) دارند با امام خمینی کار میکنند. و این خود یک مسألهای بود که امام توانست بین دو دولت که تا این حد نسبت به هم از نظر سیاسی و منافع اقتصادی مشترک بودند ایجاد نگرانی بکند. (13)اولین کسی بودند که از فلسطین حمایت کردند
حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعائی:
برای اولین مرتبه در بین فقها و زعمای اسلامی و دینی کشورهای اسلامی اعم از شیعه و سنی امام اولین کسی بودند که رسماً و با قاطعیّت از مبارزات مردم فلسطین و سازمان آزادیبخش فلسطین حمایت کردند و اجازه دادند که بخشی از وجوهات شرعیه به مصرف فعالیتهای روزانه مبارزین فلسطینی برسد. (14)اینها همهاش قصه است
آقای محسن رضایی:
امام در برخورد با گروهکها هم، تقریباً مانند جنگ، حساسیت نشان میدادند ایشان هر مورد را لحظه به لحظه پیگیری میکردند. مواردی را که امام بر روی آنها انگشت میگذاشتند و در آنها دخالت میکردند بسیار حساس بود به طور مثال هنگامی که در جریان کودتای نوژه خدمتشان رفتیم به ما فرمودند: شما تعقیب بکنید. اینها همهاش قصه است که میگویند. حتی در ارتباط با اظهارات کیانوری و طبری- که گفته بودند خودشان را برای کودتایی در ده یا بیست سال دیگر آماده میکردند و میخواستند کودتایی شبیه کودتای افغانستان بکنند- امام میفرمودند:این قصه است، ولی شما به احتمال یک در هزار هم که شده روی حرفهایشان حساب کنید و بروید دنبالش و سست نشوید. (15)
این مسائل دروغ است
آقای میرحسین موسوی:
در جریان حزب توده به ما تلفن زده شد که توطئه وسیعی در جریان است و ظرف 24 یا 48 ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. فوراً خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعات مسأله را گزارش دادند. ایشان با دقت به مسأله گوش کردند سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارایه کردند و فرمودند این اطلاعات کاملاً نادرست است هیچ مسألهای پیش نخواهد آمد. اصرار شد آقا چنین نیست خود آنان اعتراف کردهاند. فرمودند: من نمیگویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید ولی بدانید این مسایل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیل ایشان درست درآمد و نظر امام ثابت شد. (16)صفوفتان را فشرده کنید
حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی:
وقتی دولت عَلَم ناچار شد به واسطه ایستادگی و مخالفت امام و مراجع لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را لغو کند مردم و مراجع از این پیروزی خوشحال بودند ولی امام اطلاعیهای صادر کردند که در اول آن اطلاعیه آیه «إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَإَنَّهُم بُنیَانٌ مَرصُوصٌ» را نوشته بودند امام ضمن تشکر از مردم به آنها اعلام کردند، که صفوفتان را با بنیان مرصوص فشرده کنید و خودتان را برای مسایل بعدی آماده کنید یعنی تنها امام بود که این گونه فکر میکرد که رژیم شاه چون این عقب نشینی را پیش بینی نمیکرد و ضربه از علما و مردم خورد، امکانات خود را بسیج میکند و بار دیگر آماده و قویتر وارد میدان خواهد شد. (17)من پیشبینیهایی میکنم
حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی:
در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، سال 41، موقعی که آیت الله بروجردی رحلت کردند، امام فرمودند: «من یک پیش بینیهایی نسبت به مقابلهی رژیم با اسلام میکنم.» آن سال تابستان امام به امام زاده قاسم تشریف بردند، پدر آقای رسولی محلاتی، از ارادتمندان و علاقمندان و میزبانانشان بود. گاهی وقتها که امام به تهران وارد میشدند، به خانهی آقای لواسانی و پدر خانمشان آقای ثقفی که از علمای تهران بود میرفتند. طبیعی بود که در این مواقع عدهای از علما به دیدنشان میآمدند. یک بار که علما آمده بودند، ایشان فرمودند: «من پیش بینی میکردم و حوادث را هم گوشزد کردم.» موقعی امام این حرفها را زده بودند که هیچ گونه علایم و نشانهی عملی از مقصد حکومت در خصوص شروع حرکت جدید نبود اما ایشان پیش بینی کردند که یک سری مسایل پیش خواهد آمد و اتفاقاً درست از کار درآمد. (18)آماده باشید برای حرکت شیطانی شاه
آقای حبیب الله عسکراولادی:
امام بینشی الهی داشتند که آینده را به خوبی میدیدند. مثلاً در عصر روز سیزدهم خرداد 42 پس از آن سخنرانی مهمی که در مدرسه فیضیه داشتند به خانه آمدند من هم در خدمتشان بودم. آخر شب وقتی اجازهی مرخصی خواستم، فرمودند: آماده باشید برای یک حرکت شیطانی پیش بینی شده از سوی شاه. به زودی اینها کاری خواهند کرد و شیطنت اینها این دفعه سنگینتر از شیطنتهای گذشته خواهد بود. شما هم خودتان را آماده کنید و هم از خداوند کمک بخواهید.با اینکه در تهران دستهای در حدود صد هزار نفر از مسجد حاج ابوالفتح به دانشگاه رفته بودند و خود امام هم آن سخنرانی مهم را در روز عاشورا کرده بودند که این همه نشان میداد که رژیم مرعوب شده است ولی در کمتر از 48 ساعت پیش بینی امام درست در آمد و فاجعه پانزده خرداد پیش آمد. (19)
پینوشتها:
1- برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 4، ص 205.
2- همان، ص 205-206.
3- همان، ص 206.
4- همان، ص 206-207.
5- همان، ص 207.
6- همان، ص 208.
7- همان.
8- همان، ص 208-209.
9- همان، ص 209.
10- همان، ص 210.
11- همان.
12- همان، ص 211.
13- همان، ص 211-212.
14- همان، ص 212.
15- همان.
16- همان، ص213.
17- همان.
18- همان، ص 213-214.
19- همان، ص 214.
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}