نویسنده: رسول سعادتمند




 

با آرامش نگاه می‌کردند

حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی:

امام، آرام، موقر و آراسته بودند و وقتی در جایی می‎نشستند اگر کسی با ایشان حرف نمی‌زد مدت‌ها یک حالت بودند به طوری که می‎توان گفت تکان نمی‎خوردند و آرام و ساکت نشسته بودند. فقط در موقع اشکال کردند بعضی از شاگردان در درس بود که امام گاهی با صدای بلند جواب می‎دادند که طرف دست از زیاده روی بردارد و باعث تضییع وقت دیگران نشود. (1)

کلید اینجاست

آقای عیسی جعفری:

امام حتی در کارهای کوچک به ما کمک می‎کردند. یادم می‎آید امام در اتاق بودند و حاج احمد آقا هم حضور داشتند. امام به ایشان گفتند: آن کلید را از روی طاقچه به من بده.
حاج احمدآقا به طاقچه نگاه کردند و گفتند اینجا نیست. امام گفتند: کلید همان جاست بهتر نگاه کن. او باز هم نگاه کرد ولی کلید را پیدا نکرد.
امام با هیبت خاصی به حاج احمدآقا نگاه کردند. در آن موقع مثل اینکه حاج احمدآقا از هیبت امام شروع کرد به پس پس رفتن. خود امام در همان موقع بلند شدند و کلید را پیدا کرده و به حاج احمدآقا گفتند: ببین اینجاست. (2)

کم حرف بودند

آیت‌الله جعفر سبحانی:

امام کم حرف بودند ولی وقتی سخن می‌گفتند سخن جامع می‌گفتند و اصلاً سکوت (مگر در موارد لازم) از صفات بارز و مشخص ایشان بود. (3)

بیشتر اوقات ساکت بودند

حجت الاسلام والمسلمین امام جمارانی:

امام یک وقار و طمأنینه و هیبت خاصی داشتند و در عین حال بسیار متواضع بودند. بیشتر اوقات ساکت بودند و کم حرف. سعی می‎کردند به حد ضرورت صحبت کنند و حرف‌هایشان بسیار حساب شده و بسیار موزون و کوتاه بود. در غیر جلسات عمومی که سخنرانی می‎کردند، کمتر حرف می‎زدند، و بیشتر فکر می‎کردند. در تمام حالاتشان در حال فکر کردن بودند، و از اوقاتشان حداکثر استفاده را می‎کردند. (4)

در مجالس ساکت بودند

حجت الاسلام والمسلمین سید مرتضی موسوی اردبیلی:

در اوایل ورود امام به نجف خدمت ایشان رسیدم. هیبت خاصی داشتند و در مجالس
غالباً سکوت می‎کردند مگر اینکه از ایشان سؤالی می‎شد که پاسخ می‌دادند. (5)

اسرار ناگفته رفتار امام

حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان:

در طول مدت سال‌هایی که در جماران صبح‌ها خدمت امام می‎رسیدیم و هر روز ما بین بیست الی پنجاه دقیقه مشرف بودیم هیچ گاه به یاد ندارم که حتی یک کلمه غیرضروری از امام شنیده باشم. سوال‌ها از خدمتشان بسیار سنجیده بود ولی در عین حال امام در پاسخ بسیاری از سوال‌ها سکوت می‎کردند و گاهی هم پاسخ، یک نگاه و یا یک اشاره دست یا یک کلمه و گاهی یک جمله و احیاناً تلفیقی از دو یا چند شیوه مذکور توأم با تبسم یا اخم. البته با امور دیگری مانند لحن و آهنگ صدا که به حسب مواردی می‎توانست دقیقاً بیانگر میزان بی‌اعتنایی یا تأکید و اهتمام در نظر مبارک ایشان باشد. (6)

تا سؤالی نمی‎شد ساکت بودند

حجت الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی:

در جلساتی که به همت امام برپا می‎شد ایشان کاملاً سکوت می‎کردند. مگر جاهایی که اقتضا می‎کرد و خودشان لازم می‌دانستند مطلبی ذکر شود. یکی از علمای نجف یک روز نزد من آمد و با کمال تعجب گفت چقدر این بزرگوار ساکت هستند. اگر سوالی از امام نمی‎شد ایشان ساکت می‎ماندند. در محضر امام هیچ کس جرأت نداشت که نعوذبالله از کسی غیبت کند و یا در غیاب افرادی که حاضر نبودند حرفی از آن‌ها بزند. در آن جلسات امام نیم ساعت تشریف داشتند و پس از آن آماده حضور در حرم مطهر می‎شدند. (7)

در بحث‌های جدالی سکوت می‎کردند

آیت‌الله ابراهیم امینی:

امام در مباحثات علمی کاملاً اهل بحث و دقت بودند و مطالب به طور دقیق بررسی می‎کردند و به اشکالات پاسخ می‎دادند. لکن در جلساتی که بحث به صورت خودنمایی و جدال مطرح می‎شد سکوت می‎کردند. اگر کسی سوال می‎کرد جواب می‎دادند والا ساکت بودند و گوش می‎دادند. (8)

عظمت امام مرا گرفت

آیت‌الله یوسف صانعی:

یادم هست روز اولی که خدمت امام رفتیم عظمت ایشان مرا گرفت در حدی که آن عظمت مانع بود که من بتوانم حرفم را عرض کنم. چون امام همیشه دارای یک عظمت و ابهت خاصی بودند. شهید سعیدی که از شاگردان با سابقه امام و از فضلای درس ایشان بود حرف مرا گرفت و برای امام نقل کرد و امام هم جواب اشکال مرا فرمودند. (9)

متانت ایشان زبانزد بود

حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی:

امام در تدریس خوش بیان بودند استادی بودند که به بهترین بیان تدریس می‎کردند. در محضر درس ایشان طلبه‎های زیادی می‎آمدند. امام با شاگردهایشان مهربان و شاگردانشان هم با وی صمیمی بودند. ولی همیشه یک متانتی در وجود امام به چشم می‎خورد. با اینکه ایشان بسیار متواضع هستند ولی متانت و وقار ایشان زبانزد بود. (10)

به علامت محبت تبسم می‎کردند

حجت الاسلام والمسلمین احمد صابری همدانی:

کمتر در مجالس دیده شده که امام بخندند یا با شاگردانشان شوخی‌هایی کنند که معمولاً استادان می‎کنند. اگر به طلبه‌ای خیلی محبت داشتند، تبسمی می‎فرمودند. همین اندازه هم برای ما کافی بود. (11)

کمال جذبه‎های انسانی

حجت الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی‌ها:

امام به لحاظ شخصیت استثنایی‌شان جاذبه خاصی داشتند. جاذبه مرموز و پیچیده. انسان احساس می‎کرد که مجذوب شخصیت ایشان است. روش، نگاه‌ها، بیان مطلب، اداء کلمات، حتی کم و زیاد کردن صدایشان روی حساب و آداب اسلامی بود. اولین باری که در درس امام حضور یافتم مجذوب و شیفته ایشان شدم. (12)

روحانیت خاصی داشتند

آیت‌الله محمد امامی کاشانی:

وقتی امام به مدرسه فیضیه تشریف می‎آوردند و یا در مجامع دینی که به مناسبت‌هایی تشکیل می‎شد شرکت می‎کردند، رفتارشان طوری انسان را جلب می‎کرد که آدم دلش می‎خواست همیشه به ایشان نگاه کند. ایشان چنین حالتی داشتند. روحانیت خاصی داشتند که اگر کسی هم با ایشان آشنا نبود، در همان برخوردهای اول این روحانیت را احساس می‎کرد. (13)

جذابیت سیمای نورانی امام

حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی:

از نکات جالبی که در امام می‎دیدم و هنوز خاطره آن در ذهنم باقی است قیافه آرام و آراسته و حرکات و سکنات موزون و حساب شده امام بود، زیرا گذشته از سیمای جالب و اندام رسا و چهره درخشان ایشان که بهره خدادادی است، محاسن مشکی و صورت سفید و عمامه متناسب و لباسی بسیار تمیز که از مصنوعات داخلی بود و نگاه‌های منظم و به موقع و نافذ و حرکات دست‌ها و سروگردن در مواقع نشستن و برخاستن در مجالس، شیوه سخن گفتن ایشان با طرف مقابل و آرامش و وقار زایدالوصفشان به هنگام راه رفتن همه و همه از ویژگی‌های خاص امام بود که در نظر هر بیننده محسوس و کاملاً جلب توجه می‎کرد. به طوری که هر کس در مجلس بود یا از کوچه و خیابان می‎گذشت یا در صحن مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) بود و ایشان را می‎دید تا مدتی نمی‎توانست چشم از امام بردارد و تا لحظاتی که به ایشان می‎نگریست از دیگران بی‌خبر بود. (14)

اسلام را بشناسید

حامد الگار:

مقاله جالبی در یکی از روزنامه‎های غیرمذهبی ترکیه خواندم که نویسنده آن مثل اکثر نویسندگان روزنامه‎های ترکیه، قبل از پیروزی انقلاب ایران هرچه توانسته بود در حق امام یاوه و مهمل گفته بود و بعد به دیدار ایشان رفته بود. جریان این دیدار بسیار جالب توجه بود. این نویسنده می‎گفت که با فهرست مفصلی از سوالات ابلهانه‌ای نظیر وضع اقلیت‌های مذهبی چه خواهد شد؟ با زنان چه کار خواهند کرد؟ آیا شما می‎خواهید کارخانه‎ها را از بین ببرید؟ و مهملاتی از این قبیل به دیدن امام خمینی رفته و به محض رسیدن به حضور ایشان آنچنان منفعل و شرمسار و دستپاچه شده بود که ترجیح داده به جای طرح آن سوالات یاوه، سکوت کند و هیچ نگوید. تنها چیزی که این روزنامه نگار توانسته بود از امام خمینی بخواهد این بوده که وی را در زندگی خصوصیش کمی نصیحت و ارشاد نمایند و امام نیز به وی توصیه کرده بودند که اسلام را بشناسند و آیین‌های عبادی آن را بجا آورد! (15)

علاقه‌مندی دانشجویان فرانسوی به امام

حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اکبر محتشمی‌پور:

یک بار وقتی متوجه شدیم که تعدای از دانشجویان فرانسوی، هرشب پای سخنرانی امام می‎آیند، توسط یکی از برادرانی که به زبان فرانسوی مسلط بود از آن‌ها سوال کردیم: آیا شما فارسی می‎دانید و از صحبت‌های امام چیزی می‎فهمید؟ در جواب اظهار داشتند: ما فارسی بلد نیستیم و به هیچ وجه هم متوجه گفته‎های امام نمی‎شویم! سوال کردیم: پس چرا هرشب پای صحبت ایشان می‎آیید؟ آن‌ها گفتند: ما وقتی که اینجا می‌آییم و ایشان صحبت می‎کنند، حالتی روحانی در خودمان احساس می‌کنیم. (16)

هرگز دستمال به سر نکشیدند

حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی:

هرگز ندیدیم که در سرما و گرما امام مانند بعضی از علما عبا به سر بکشند یا دستمال بزرگی به سر بگذارند که علما در نجف برای حفظ خود از سرما بر روی عمامه می‎انداختند و دنباله آن را زیر چانه گره می‎زدند که بسیار بدنما بود. امام هنگام راه رفتن مقید بود گوشه عبا را تا حدود سینه به دست بگیرند که باد آن را پس و پیش نکند. (17)

اگر مطلبی شنیدید متین باشید

آیت‌الله توسلی:

قبل از دستگیری امام روزی شایعه رفتن شاه از ایران قوت گرفت. دستگاه‌های دولتی در قم شایعه را تقویت می‎کردند. پلیس‌ها را از مراکز گشت برداشتند. برق‌های قسمتی از شهر قم هم خاموش شد. حتی در کوچه‎های قم مردم که به هم می‌رسیدند تبریک می‌گفتند. آن شب جمعیت زیادی در منزل امام جمع شدند یک نفر از روی جزم این مطلب را نقل می‎کرد و می‎گفت من اطلاع دقیق دارم که مطلب صحیح است. طلاب و مردم اصرار زیاد نمودند که آقا به عنوان فتح و پیروزی به حرم تشریف ببرند. امام وقتی اصرار طلاب را ملاحظه فرمودند شروع به نصیحت کرده و فرمودند: متانت را هیچ‌گاه از دست ندهید اگر مطلبی را هم شنیدید متین باشید. با همین چند جمله آقایان متفرق شدند و اگر دشمنان نقشه‌ای هم داشتند نقش بر آب شد. (18)

هنوز ترجمه تمام نشده بود که از جا برخاستند

حجت الاسلام والمسلمین رحیمیان:

صبح روزی که قرار بود ادوارد شوارد نادزه وزیر امور خارجه وقت شوروی برای تقدیم پاسخ گورباچف خدمت امام مشرف شود امام برخلاف روزهای دیگر که رأس ساعت هشت به اتاق ملاقات می‎آمدند هنوز تشریف نیاورده بودند. وزیر امور خارجه شوروی همراه مقام‌های وزارت خارجه جمهوری اسلامی به طور ایستاده در اتاق منتظر قدوم امام بودند. سرانجام حدود ساعت هشت و نیم بدون تأمل و توقف و بدون اینکه در چهره کسی نگاه کنند از میان افراد گذشته و روی جایگاه همیشگی‌شان نشستند. در همین حال وزیر امور خارجه شوروی روی صندلی نشست. او به عنوان رییس دیپلماسی نماینده ابرقدرت شرق که چهره با صلابت و حرکت‌های با طمأنینه او در محافل بزرگ بین المللی و کاخ‌های مجلل قدرتمندان غربی، در فیلم‌های خبری بسیار دیده شده است، در این اتاق محقر و ساده که شاید برای اولین بار با پای برهنه روی فرشی کهنه و رنگ باخته در یک مجلس رسمی حاضر شده بود وضع دیگری داشت؛ از جمله ارتعاش خفیفی که هنگام خواندن پاسخ گورباچف در دست او مشهود بود. او در اولین لحظه که روی صندلی نشست، وضعیتی غیر مستقر داشت که این در نامتعادل بودن کیفیت قرار گرفتن پاهای او مشهود بود و این وضعیت تا آخرین لحظه که پیام را قرائت کرد ادامه داشت. به جز سر و دست مرتعش او بقیه اندامش در طول مدت تشرف به سان مجسمه‌ای جامد و خشکیده بود. مترجمی هم که بنا بود به گفته آگاهان در همه جا با تسلط کامل در ترجمه زبان روسی بلبل زبانی می‎کرد، در این مقام نتوانست جمله‌ای را بدون لکنت (که سعی می‎کرد آن را در سرفه‎ها و سینه صاف کردن‌های مصنوعی خود پنهان کند) ادا نماید پس از پایان ترجمه پیام گورباچف، امام بدون تأمل طی حدود یک دقیقه در سه فراز با صراحت و فارغ از هر نوع مجامله‌ای از اینکه آقای گورباچف مطلب اساسی را که اساس نامه ایشان بود مورد توجه لازم قرار نداده، اظهار تأسف فرمودند و بعد در حالی که مترجم شروع به ترجمه فراز سوم کلمه‎های امام کرده بود، امام برخاستند و به طرف اندرونی روانه شدند و با ترکیبی از هیبت و سرعت در حرکت، چنان وضع بی‌سابقه‌ای را بوجود آوردند که هیچ کسی نتوانست از جایش تکان بخورد، چه رسد به اینکه مجالی برای دستبوسی و مصافحه پیش آید. (19)

بدنم به لرزه درمی‌آید

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:

یک روز دایی‌ام نقل می‎کرد که بعد از این همه مدتی که در محضر امام هستم هنوز وقتی مرا صدا می‌زنند از هیبت و صلابت ایشان بدنم به لرزه درمی‌آید. (20)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ص 320.
2- همان.
3- همان.
4- همان، ص 321.
5- همان.
6- همان.
7- همان، ص 321-322.
8- همان، ص 322.
9- همان.
10- همان، ص 322-323.
11- همان، ص 323.
12- همان.
13- همان.
14- همان، ص 323-324.
15- همان، ص 324.
16- همان، ص 325.
17- همان، ص 325-326.
18- همان، ص 326.
19- همان، ص 326-327.
20- همان، ص 327.

منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول