نویسنده: مریم صادقی




 
بعد از کودتای انگلیسی و آمریکایی 28 مرداد 1332ش، محمدرضا پهلوی از یک دست نشانده به یک دیکتاتور تبدیل شد. هنگامی که بریتانیا تنها ایفا کننده نقش در سیاست ایران بود کوشش می‌کرد تا شاه و دیگران از خود اختیاری نداشته باشند. به این صورت که افراد را ضعیف نگه می‌داشت تا حکومت کردن برایشان ساده تر باشد اما سیاست آمریکا نقطه‌ی مقابل بریتانیا بود. (1) عاملان کودتا در ایران، یعنی انگلیس و آمریکا، بنا داشتند این مرز و بوم را محلی برای استقرار دائمی نیروهای خود و به مثابه‌ی پایگاهی منطقه‌ای قرار دهند. این قدرت‌های بیگانه گماشتن افرادی را در رأس امور ضامن بقای این پایگاه می‌دانستند که هیچ گونه تعلقی به این کشور از حیث منافع مردم و فرهنگ ملی نداشته باشند؛ زیرا به زعم آنان در چنین صورتی نگرانی‌ها از امکان چرخش وضعیت برطرف می‌شد. لذا حتی المقدور کوشش می‌شد از افراد بهائی در مناصب حساس بهره گرفته شود. در واقع محمدرضا شاه، نیز به حمایت از بهائیان می‌پرداخت. این گفته حسین فردوست، تأیید کننده این مطلب می‌باشد:
«محمد رضا نه تنها نسبت به نفوذ بهائی‌ها حساسیت نداشت، بلکه خود او صراحتاً گفته بود که افراد بهائی در مشاغل مهم و حساس مفیدند چون علیه او توطئه نمی‌کنند.» (2)
علاوه بر اظهارات فردوست، سخنان خود بهائیان در این رابطه شنیدنی است. برای نمونه در یکی از جلسات بهائیان که در منزل ضیاءالله هوشمند تشکیل شد، سرهنگ اقدسیه چنین اظهار می‌کند:
«افتخار ما بر دیانت بهائی است. من زمانی که در ارتش بودم سربازان و درجه دارن و افسران بهائی را احترام می‌گذاشتم؛ ولی یک فرد مسلمان از دیگری شکایت می‌کرد، دستور شلاق زدنش را می‌دادم.»
وی در ادامه افزوده است:
«ما اطلاع داریم که شاهنشاه آریامهر، بهائی می‌باشند. ما بهائیان همه پولدار هستیم و ترقی بیشتری خواهیم کرد.» (3)
نمونه دیگر این سخنان در یکی از جلسات بهائیان در خیابان سبلان می‌باشد که شخصی به نام واحدیان چنین اظهار می‌دارد:
«کارهایی که اکنون به دست اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر صورت می‌گیرد، هیچ کدامش روی اصول دین نیست؛ زیرا خود شاه به تمام دستورات بهائی آشنایی دارد و حتی ایشان با اشرف پهلوی در دوران کودکی در مدرسه بهائیان در خیابان امیریه که در آن زمان از مدارس عالی تهران بود، درس خوانده‌اند و دلیلش آن است که عکس آن زمان شاه و اشرف هم اکنون موجود است... حال مردم احمق می‌گویند: شاه بهائی است. چه کار می‌توانند بکنند. فلسفی بالای منبر می‌گوید: شاها مواظب باش ببین دکتر شما چه شخصیتی است. کارها را به دست بهائی‌ها ندهید ولی این گفتار اثری ندارد...» (4)
البته این اظهارات بهائیان تنها در راستای سیاستشان برای بزرگ جلوه دادن دایره نفوذ خود در قدرت بود. زیرا درس خواندن محمدرضا در مدرسه بهائیان نمی‌تواند دلیلی بر بهائی بودن او باشد بلکه رضاخان به جهت اعتمادی که به بهائی‌ها داشت و بنا به درخواست انگلیسی‌ها تربیت فرزندانش را به آنان سپرد و حمایت از بهائیان چه در زمان پهلوی اول و چه در دوران پهلوی دوم علاوه بر خواست خود آنان بیشتر در جهت اوامر دول استعماری انگلیس و بعد از کودتای 28 مرداد آمریکا و لابی‌های صهیونیستی صورت پذیرفت.
در این میان نخست وزیری 13 ساله‌ی امیرعباس هویدا، دوران اوج و اقتدار بهائیان در دستگاه حاکمه بود. حضور بهائیان در عرصه‌های مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی، در حقیقت یکی از اجزای برنامه کلی و همه جانبه استعمارگران پیر و جوان، در اسلام‌زدایی از ایران را تشکیل می‌داد.

پی‌نوشت‌ها:

1- ب. کیا، ارتش در تاریکی، ص 66.
2- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص 375.
3- مرکز بررسی تاریخی وزارت اطلاعات، بدون شرح به روایت اسناد ساواک، ص 106.
4- همان، ص 189

منبع مقاله :
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول