ايالات متحده و خليج‌فارس در قرن 21 (4)

نويسنده:جيمز راسل

استراتژي، امنيت و جنگ در عراق

8- «دگرگوني» و «عمليات مبتني بر تأثيرات»: درسهايي از عراق و افغانستان
در حالي كه ايالات متحده به سمت اجراي مفاهيم جديد به كارگيري نيرو كه به شكل روزافزون نقشي مسلط براي نيروهاي خط مقدم در نظر مي‌گيرد، در حركت است درسهايي كه از دو عمليات نظامي جاري عراق و افغانستان گرفته مي‌شود، براي برنامه‌ريزاني كه به مشاهده استفاده از نيرو در بخشهاي مشخص قوس بي‌ثباتي در خليج‌فارس و اطراف آن مي‌پردازند، مفيد است. در عراق، ايالات متحده عمليات نظامي متعارف بسيار موفقي را عليه يك دشمن بي‌لياقت با يكپارچه ساختن امكانات هوايي، زميني و دريايي در قالب يك عمليات هماهنگ انجام داد كه به گونه‌اي مؤثر صدام حسين را در عرض چند روي از اريكه‌ي قدرت به پايين كشيد. اما اين نتيجه‌گيري اشتباه خواهد بود كه اين عمليات را به يك پيروزي براي دگرگوني نظامي و عمليات مبتني بر تأثيرات فرض كينم. در حالي كه طرح هدف‌گيري مبتكرانه توسط حسگرها و مهمات دوربرد در جريان حمله به بغداد به اجرا درآمد و بر روي آن تبليغ شد، قسمت اعظم سخت‌افزار نظامي مدرن آمريكا و مفاهيم عملياتي پيچيده در محيط ضد شورش شهري عراق از اثربخشي كمتري برخوردار بوده است. نيروهاي زميني آمريكا كه فاقد مهارتهاي زباني و آشنايي كلي با جامعه و فرهنگ عراق مي‌باشند، با وظيفه‌ي دشوار كاربرد برتري تكنولوژيك و مهارت عملياتي خود عليه دشمني روبه‌رو مي‌باشند كه در بطن اجتماع،‌ دست‌كم در مراكز سني عراق، لانه كرده است. بدون يك تصميم‌ سياسي روشن براي ارتقاي سطح تعهد ملي، به نظر روشن مي‌رسد كه ايالات متحده نمي‌تواند از راه نظامي شورش را سركوب كند و در عوض بايد به نيروهاي بومي براي ريشه‌كن ساختن شورش تكيه كند. خلاصه اينكه،‌«عمليات مبتني بر تأثيرات» و تواناييهاي مدنظر قرار داده شده در دگرگوني نظامي به خودي خود چشم‌انداز پيروزي را ارائه نمي‌دهد. نسل جديدي از نيروهاي آمريكايي در عراق بار ديگر اين درس را مي‌آموزند كه هيچ جانشيني براي مهارتهاي زباني، آگاهي فرهنگي و اطلاعات تاكتيكي در نبرد عليه شورشيان وجود ندارد.
در افغانستان، درسهاي «نظامي» براي ايالات متحده از درسهاي گرفته شده در عراق متفاوت هستند، اما پيامدهاي حاصل از تجربه‌ي افغانستان با مورد عراق شباهتهاي نيز دارد. مانند عراق، افغانستان نمايانگر موفقيت شگفت‌آوري بود كه در آن تعداد نسبتاً اندكي از نيروهاي آمريكايي در حدود چند صد نيروي عمليات ويژه)‌يك رژيم را در مدت زماني نسبتاً كوتاه و با هزينه‌ي مستقيم اندك سرنگون ساختند. از زمان سقوط طالبان، نيروهاي ويژه‌ي آمريكا هماهنگ با نيروي امنيتي بين‌المللي در افغانستان (ايساف)(18) به رهبري ناتو به برقراري امنيتي كمك كردند كه براي برگزاري موفق انتخابات در اكتبر سال 2004 بسيار مهم بود. اين نيروهاي ويژه به همراه تيمهاي بازسازي استاني (19) كه با همكاري اتباع افغانستان به فعاليت مي‌پردازند، مشغول تأمين امنيت و كمك به اجراي مأموريتهاي بازسازي و برقراري ثبات در سراسر كشور مي‌باشند. در حالي كه عناصر طالبان و القاعده همچنان در مرزهاي افغانستان و پاكستان فعال مي‌باشند، كشور دستخوش آن نوع بي‌ثباتي و خشونتي نيست كه بخشهايي از عراق را به طور دائم دربر گرفته است. روي هم رفته، فرآيند ملت‌سازي در افعانستان حركتي رو به جلو اما آهسته‌تر از آن چيزي است كه انتظار مي‌رفت و هنوز زود است كه مورد افغانستان را از اين لحاظ موفق يا شكست‌خورده قلمداد كرد. در حالي كه انتخابات رياست جمهوري سال 2004 موفقيت‌آميز بود، انتخابات پارلماني تا سپتامبر سال 2005 به تعويق افتاد. علي‌رغم اعلام موفقيت‌ توسط مقامات ارشد آمريكايي،‌تصويري كه سايرين ارائه مي‌دهند اندكي متفاوت است. دفتر ايمني سازمان غير دولتي افغانستان (20) وابسته به اتحاديه اروپا در گزارش هفتگي خود كه دوره 24 تا 30 مارس سال 2005 را پوشش مي‌داد در 26 ايالت از 34 ايالت افغانستان شرايط امنيتي را مبهم و نامشخص توصيف كرد. در مرحله‌ي متعارف عمليات رزمي، به كارگيري نيرو به شكلي ابتكاري و موردي، نشانگر انعطاف‌پذيري و خلاقيت بود. در افغانستان، وجود نيروهاي مقاومت داخلي به آساني قابل شناسايي نقش مهمي در كمك به آمريكا براي بيرون راندن طالبان ايفا كرد. اين نيروها همچنين در مرحله‌ي پس از منازعه به برقراري امنيت در محل كمك كردند. نيروهاي ويژه‌ي آمريكا با كمك مخالفاني منسجم كه در قالب يك نيروي ملي سازمان يافته بودند براي تواناييهاي بومي با هشياري در حال فعاليت مي‌باشند و در همان حال در صورت لزوم براي تكميل و تقويت نيروهاي دفاعي محلي، توانايي لازم براي انجام اقدامات مستقيم عليه القاعده و طالبان را حفظ كرده‌اند.
اما درس گرفتن زود هنگام از موارد افغانستان و عراق (كه هنوز در حال ارزيابي مي‌باشند) گرچه ساده است، اما در شرايط فعلي مي‌تواند گمراه‌كننده باشد. همچنين ترسيم پيامدهاي وسيع‌تر آنها براي استراتژي امنيتي جديد ايالات متحده، در منطقه كار دشواري است. اگر بتوان درسي قاطع از اين دو مورد براي برنامه‌ريزان گرفت، بايد گفت كه تاريخ،‌موقعيت و بافت در برنامه‌ريزي و اجراي عمليات نظامي حايز اهميت مي‌باشند. در افغانستان، آمريكا يك نيروي مقاومت بومي- اتحاد شمال- در اختيار داشت كه اعضاي آن طي قسمت اعظم 25 سال گذشته در منازعات داخلي افغانستان دخيل بودند. اتحاد شمال داراي ساختار فرماندهي نسبتاً منسجمي بود كه با دشمني با تواناييهاي نظامي متقاون مواجه بود. در عراق،‌ يك نيروي مقاومت زيرزميني در برابر صدام در جنوب شيعه‌نشين وجود داشت كه تقريباً به طور كامل براي برنامه‌ريزان آمريكايي از ماهيتي مبهم برخوردار بود و در نتيجه در تعقيب مرحله‌ي نظامي متعارف تهاجم هيچ‌گونه فايده‌اي نداشت. با اين حال، فقدان آگاهي نستب به زيرساختهاي متعلق به شيعيان صرفاً از جهل وسيع‌تر نسبت به جامعه‌ي عراق ناشي مي‌شد كه در نتيجه تقريباً سي سال سلطه‌ي توتاليتر صدام نابود شده بود. در عراق، نسل جديدي از پرسنل نظامي با محيطي روبه‌رو شدند كه ايالات متحده در آن به عنوان يك نيروي نظامي اشغالگر تلقي مي‌شد، امري كه از جنگ ويتنام بدين سو بي‌سابقه بود. از اين رو، شگفت‌آور نيست كه آمريكا تلاش كرده است تا تواناييهاي نظامي عظيم خود را به گونه‌اي به كار ببرد تا انجام عمليات ضد شورش عليه دشمني با تواناييهاي نامتقارن را ممكن سازد.

فرجام

رويدادهاي سه سال گذشته در خاورميانه نشان مي‌دهد كه ايالات متحده در حال باز تعريف اهداف استراتژيك خود در منطقه مي‌باشد. آمريكا ديگر از وضع موجود و حفظ روابط تاريخي مبتني بر دسترسي به انرژي و ثبات در بازارهاي نفتي جهان راضي نيست. مشاركت ميان آمريكا و عربستان سعودي در دست بازتعريف است، در حالي كه روابط آمريكا با كشورهاي خليج‌فارس در راستاي كمك به دستيابي به اهداف نظامي آمريكا برجستگي بيشتري يافته است.
برخلاف استفاده دردسرآفرين از تأسيسات نظامي سعودي در دهه‌ي 1990، پايگاههاي مطمئن براي علميات نظامي در قطر، بحرين، كويت و امارات متحده عربي براي آمريكا در پي تهديدات نوظهور در قوس بحران و پيرامون آن، بسيار مفيد از كار درآمد، تأسيسات واقع در خليج‌فارس اينك در دست تكميل با پايگاههاي اضافي هستند كه در افغانستان، آسياي مركزي و شاخ آفريقا احداث مي‌شود.
با اين حال، استفاده از نيرو براي دستيابي به دگرگوني سياسي در خاورميانه و نقاط ديگر به معناي پذيرش امور غيرمنتظره و محدوديتهاي كنترل دگرگوني مزبور مي‌باشد. ممكن است دولت شيعه و اسلام‌گرا در عراق درخواست خروج آمريكا از كشور را مطرح كند، پذيرش ايده‌ي استفاده از زور براي ايجاد دگرگوني سياسي همچنين به معناي پذيرش اين ايده است كه ثبات به طور في‌نفسه لزوماً يك هدف استراتژيك عمده نيست. عراق نمونه‌اي بارز از اين امر است، كشوري با ويژگيهاي تاريخي مشخص كه زمينه‌ي چندان مناسبي براي آزمايش دگرگوني سياسي فراهم نمي‌آورد. ميراث تاريخي دولتي كه از ويژگيهاي اجبار،‌اقتدارگرايي و كنترل متمركز دولت بر فعاليتهاي سياسي و اقتصادي برخوردار بوده، چالشهاي عميقي فراروي فرآيند دگرگوني سياسي قرار مي‌دهد.
در حالي كه اين امر واقعيت دارد كه حملات يازده سپتامبر محيط امنيتي جهاني را براي آمريكا بازتعريف نمود، اين باز تعريف حاوي عناصر مهم ديگري نيز بوده است كه به شكل‌گيري تصميمي براي استفاده از زور عليه عراق كمك كرده است. ايالات متحده در نتيجه‌ي همگرايي بسياري از عوامل گوناگون به هدف استراتژيك دگرگوني سياسي منطقه رسيد. دگرگوني نظامي، «عمليات مبتني بر تأثيرات» و وجود زيرساختهاي توسعه يافته نقشي غير مستقيم و حمايت‌كننده از تصميم سياسي براي استفاده از زور در عراق دارند. كليه‌ي اين عوامل در تركيب با يكديگر اين موضوع را مطرح مي‌سازند كه از زور مي‌توان در تعقيب اهداف سياسي بدون هزينه‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي ملازم با آن استفاده كرد. استفاده از تعداد كمتري از نيروهاي كاملاً داوطلب در عملياتي صاعقه‌آسا كه تلفات اندكي به دنبال خواهد داشت، رويايي براي تصميم‌گيران بوده است: رويايي كه با شورشهاي داخلي در عراق تا حدود زيادي نقش بر آب شد.
اما جاي چندان شكي وجود ندارد كه شيوه جديد آمريكايي جنگ كه مشخصه آن «عمليات مبتني بر تأثيرات»،‌هدف‌گيري متعارف و هسته‌اي بلندمدت و افزايش آگاهي نسبت به موقعيت است، در تصميمات آتي براي استفاده از زور به عنوان ابزار استراتژي و سياست نقش مهم ايفا خواهد كرد. عمليات آزادي عراق تنها نقطه آغاز اين پديده در استراتژي نوظهور دفاع جهاني بود كه مي‌تواند به منزله‌ي حضور نيروهاي خط مقدم در سراسر جهان باشد كه به دفعات بيشتري براي مديريت يك محيط امنيتي نامطمئن به كار گرفته خواهند شد. به نظر روشن مي‌رسد كه زيرساختهاي واقع در خليج‌فارس همچنان به صورت يك ويژگي‌ ماندگار باقي خواهند ماند و ممكن است حتي مركز ثقل زيرساختهاي جهاني در حال ظهوري باشد كه نيروهاي آمريكايي را در سراسر گيتي به گونه‌اي مستقر خواهد ساخت كه پاسخگوي نيازمنديهاي گسترش حوزه‌ي دموكراسي و صدور امنيت براي برقراري ثبات در نقاط پرآشوب جهان باشند.

پي‌نوشت‌:

1-اين اثر ترجمه مقاله‌اي با مشخصات زير است:‌
James A. Russell, Strategy, Security, & War in Iraq : The United States & the [Persianl Gulf in the 21 st Century, Cambridge Review of International Affairs, Vol. 18, Number 2, July 2005 .
2-Operation Eaenest Will
3- Operation Desert Fox
4- American New Century Project
5- Revolution in Military Affairs
6- Transformation
7- Global Command and Control System
8- Global Information Grid
9- Effect – Based Capabilities
10- Quadrennial Defense Review
11- National Military Strategy
12- Main Operating Basea (MOBs)
13- Forward Operating Sites (FOS)
14- Cooperative Security Locations (CSLs)
15- Combined Joint Task Force Horn of Africa (CTJF HOA)
16- Global War on Tgrrorism (GWOT)
17- WolfPAC Distributed Operations Experiment
18- International Seceurity Force in Afghanistan (ISAF)
19- Provincial Recinstruction Teams (PRTs)
20- Afghanistan Non Governmental Organization Safety Office (ANSO)



تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله