گاوهاي‌ خشمگين!

نويسنده: محمد عبدالسلام

مقدمه:

حضور گسترده‌ امريكا در منطقه‌ ژئواستراتژيك‌ خاورميانه، بزرگترين‌ بيم‌ها و اضطراب‌ها و زشت‌ترين‌ پندارها را براي‌ جهان‌ امروز در پي‌ داشته‌ است. امروز بزرگترين‌ تحول‌ در ساختار سياسي، اقتصادي‌ و نظامي‌ جهان‌ در حال‌ شكل‌گيري‌ است‌ و گفتار و انديشه‌ هزاران‌ انديشمند و فرهيخته‌ جامعه‌ بشري‌ را به‌ بدسگالي‌هاي‌ اين‌ تحول‌ چنگيزي‌ به‌ تكاپو واداشته‌ است.
عربستان، كويت، بحرين، تركيه، پاكستان‌ ،افغانستان، مصر، عمان، امارات‌ و جيبوتي، از جمله‌ كشورهايي‌ هستند كه‌ جاي‌ پاي‌ سنگين‌ امريكا را در سرزمين‌ خود حس‌ مي‌كنند و خاورميانه‌ مي‌رود تا در كام‌ امريكا و انگليس‌ و اسرائيل‌ فرو رود. انگيزه‌هاي‌ حضور نظامي‌ گسترده‌ امريكا در خاورميانه‌ داراي‌ ابعاد پيچيده‌ايست‌ و آشكار مي‌سازد كه‌ حضور اين‌ كشور در قلب‌ جهان‌ اسلام، مهمترين‌ بخش‌ از سناريوي‌ امريكا براي‌ تحقق‌ نظام‌ نوين‌ بين‌المللي‌ است. با كمي‌ تامل‌ به‌ وضوح‌ مي‌توان‌ ديد كه‌ سناريوي‌ امريكا براي‌ كشورهاي‌ منطقه‌ داراي‌ يك‌ تم‌ تراژيك‌ و تلخ‌ است‌ و خسارت‌هاي‌ مادي‌ و معنوي‌ فراواني‌ را در برخواهد داشت. بديهي‌ است‌ كه‌ آثار اين‌ سناريوي‌ زيانبار، نه‌ تنها كشورهاي‌ اسلامي، بلكه‌ همه‌ كشورهاي‌ جهان‌ را در بر خواهد گرفت. محمد عبدالسلام، نويسنده‌ و صاحب‌ نظر مصري‌ در مسائل‌ استراتژي‌ نظامي، در مقاله‌ زير ابعادي‌ از شكل‌گيري‌ شبكه‌ نظامي‌ امريكا در خاورميانه‌ و حلقه‌هاي‌ استراتژيك‌ اين‌ كشور در منطقه‌ را شرح‌ مي‌دهد. يكي‌ از ويژگي‌هاي‌ سنتي‌ منطقه‌ خاورميانه‌ آن‌گونه‌ كه‌ اودرات
(Chantal de jonge oudraat) از آن‌ ذكر مي‌كند، اهميت‌ استراتژيك‌ اين‌ منطقه‌ به‌ لحاظ‌ اقليمي‌ است. اين‌ خصوصيت‌ دلايل‌ گوناگوني‌ دارد كه‌ آشكارترين‌ آنها عبارتند از: منابع‌ سرشار نفت، تسلط‌ آن‌ بر آبراه‌هاي‌ اصلي‌ بين‌المللي، پيامدهاي‌ مبارزه‌ اعراب‌ و اسرائيل‌ و ويراني‌هاي‌ ناشي‌ از آن‌ كه‌ متوجه‌ طرف‌هاي‌ بين‌المللي‌ درگير در اين‌ قضيه‌ است‌ و نزديك‌ بودن‌ اين‌ منطقه‌ به‌ اروپا.1
اين‌ عوامل‌ باعث‌ شده‌ است‌ كه‌ خاورميانه‌ جزو محورهاي‌ تهديد براي‌ امنيت‌ بسياري‌ از كشورهاي‌ ديگر جهان‌ قرار گيرد. بنابراين‌ برخلاف‌ آنچه‌ برخي‌ نظريه‌پردازان‌ طرح‌ كرده‌ بودند، مبني‌ بر اين‌كه‌ پايان‌ جنگ‌ سرد از اهميت‌ منطقه‌ خاورميانه‌ خواهد كاست، مشخص‌ شده‌ كه‌ اهميت‌ اين‌ منطقه‌ به‌ خصوص‌ براي‌ كشوري‌ مثل‌ ايالات‌ متحده‌ افزايش‌ يافته، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ اين‌ امر به‌ انجام‌ دخالت‌هاي‌ گسترده‌اي‌ از سوي‌ اين‌ كشور در فعل‌ و انفعالات‌ منطقه‌ خاورميانه‌ منجر شده‌ است. اين‌ موضوع‌ براي‌ سازش‌ در نزاع‌ اعراب‌ و اسرائيل‌ و مساله‌ گسترش‌ سلاح‌هاي‌ كشتار جمعي‌ و آنچه‌ در دهه‌ نود «كشورهاي‌ سركش» ناميده‌ مي‌شد، آشكار شد. سپس‌ مشكل‌ تروريسم‌ و تغيير نظم‌ سياسي‌ جهان‌ بعد از حوادث‌ يازدهم‌ سپتامبر (بيستم‌ شهريور) كه‌ هجوم‌ مستقيم‌ خاورميانه‌اي‌ها كه‌ غالبا اتباع‌ هم‌پيمانان‌ سنتي‌ خود امريكا بودند، در داخل‌ اراضي‌ امريكا پيش‌ آمد.

حضور نظامي‌ امريكا از مرحله‌ اعطاي‌ امكانات‌ نظامي‌ تا ساخت‌ پايگاه‌

حضور نيروهاي‌ بين‌المللي‌ و تاثيرات‌ گسترده‌اي‌ كه‌ اين‌ مساله‌ به‌ همراه‌ اين‌ عامل‌ خارجي‌ در فعل‌ و انفعالات‌ منطقه‌ خاورميانه‌ دارد، بسيار قابل‌ توجه‌ است. اگر چه‌ به‌ نظر مي‌آيد خاورميانه‌ در اين‌ خصوص‌ با آنچه‌ ساير كشورهاي‌ جهان‌ شاهد آن‌ هستند تفاوتي‌ ندارد؛ از جمله‌ حضور ايالات‌ متحده‌ در امريكاي‌ لاتين‌ و جنوب‌ اقيانوس‌ آرام‌ و حضور گسترده‌ نيروهاي‌ نظامي‌ امريكا در جنوب‌ شرق‌ آسيا و دخالت‌هاي‌ فراوان‌ بين‌المللي‌ آنها در درگيري‌هاي‌ آفريقا؛ اما شرايط‌ خاورميانه‌ نسبتا پيچيده‌تر از ساير مناطق‌ است، زيرا نقش‌ مهم‌ بازيگران‌ خارج‌ از منطقه‌ گويي‌ به‌ بخشي‌ از مفهوم‌ خاورميانه‌ تبديل‌ شده‌ است.2 موضعگيري‌هاي‌ كشورهاي‌ بزرگ‌ همواره‌ تاثيرات‌ ويژه‌اي‌ بر فعل‌ و انفعالات‌ اصلي‌ در خاورميانه‌ داشته‌ است‌ و گويي‌ اين‌ عامل‌ در معناي‌ جغرافيايي، يكي‌ از عوامل‌ تاثيرگذار در خاورميانه‌ است. اين‌ امر به‌ لحاظ‌ عملي‌ - از جانب‌ نظامي‌ - بر چند اصل‌ مبتني‌ است‌ كه‌ مهمترين‌ آنها عبارتند از:
1- پيوندهاي‌ دفاعي‌ پيشرفته‌ ميان‌ برخي‌ از كشورهاي‌ خاورميانه‌ و بيشتر قدرت‌هاي‌ بزرگ‌ جهان‌ كه‌ در برخي‌ موارد شامل‌ پيمان‌هاي‌ استراتژيك‌ و توافقات‌ هسته‌اي‌ مي‌شود.3
2- وجود پايگاه‌ها و امكانات‌ نظامي‌ گسترده‌ برخي‌ كشورهاي‌ بزرگ‌ در داخل‌ منطقه‌ و پيرامون‌ مرزهاي‌ جغرافيايي‌ آن.
3- حضور و فعل‌ و انفعالات‌ انبوه‌ واحدهاي‌ نظامي‌ ـ دريايي‌ كشورهاي‌ بزرگ‌ در آب‌هاي‌ بين‌المللي‌ خاورميانه.
در عين‌ حال‌ از ابتداي‌ دهه‌ نود ميلادي‌ هميشه‌ تفاوت‌ بسياري‌ ميان‌ ميزان‌ و كيفيت‌ حضور نظامي‌ امريكا با ساير همتايان‌ آن‌ وجود داشته‌ است؛ به‌ اين‌ صورت‌ كه‌ پس‌ از عقب‌ كشيدن‌ نيروهاي‌ نظامي‌ اتحاد جماهير شوروي‌ از اين‌ منطقه‌ و تعطيل‌ كردن‌ پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ و كاهش‌ حضور روسيه‌ در سطح‌ مستشار نظامي‌ پس‌ از سقوط‌ اتحاد جماهير شوروي‌ در 1991 و محدوديت‌ ميزان‌ تسليحات‌ و همچنين‌ محدوديت‌ پراكندگي‌ نيروهاي‌ فرانسه‌ و انگليس‌ كه‌ هم‌پيمان‌ سنتي‌ امريكا هستند، نيروهاي‌ نظامي‌ امريكا مركز ثقل‌ حضور نظامي‌ خارجي‌ در منطقه‌ بوده‌اند.
در نتيجه‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ از شبكه‌ وسيعي‌ از امكانات‌ نظامي‌ برخوردارند كه‌ به‌ آنها اجازه‌ حضور يا تحرك‌ نظامي‌ در قلمرو زميني، هوايي‌ و دريايي‌ تقريبا كليه‌ كشورهاي‌ خاورميانه‌ به‌ جز ليبي، ايران‌ و شايد سوريه‌ را مي‌دهد. بنابراين‌ طبق‌ بيانات‌ مقام‌هاي‌ امريكايي‌ ---- كه‌ در موارد بعدي‌ مشخص‌ خواهد شد ---- نقشه‌ جغرافيايي‌ تمركز يا تحرك‌ واحدهاي‌ نظامي‌ تابعه‌ ستاد فرماندهي‌ كل‌ امريكا، در برگيرنده‌ 63 پايگاه‌ نظامي‌ در 11 كشور است‌ كه‌ در شرق‌ نزديك، كشورهاي‌ منطقه‌ نزاع‌ اعراب‌ و اسرائيل‌ و منطقه‌ شاخ‌ آفريقا واقع‌ هستند. علاوه‌ بر اين‌ پايگاه‌ها، امكانات‌ نظامي‌ بسيار گسترده‌ نيروهاي‌ واقع‌ در شمال‌ آفريقا در كشورهاي‌ تونس، مغرب، الجزاير و همچنين‌ حضور واحدهاي‌ نظامي‌ بسيار بزرگ‌ در آسياي‌ ميانه‌ و جنوب‌ آسيا در اطراف‌ و داخل‌ افغانستان‌ نيز وجود دارند. در نتيجه‌ گستره‌ عمل‌ ستاد فرماندهي‌ كل‌ اين‌ نيروها 25 كشور را شامل‌ مي‌شود كه‌ در امتداد قلمرويي‌ هستند كه‌ در شرق‌ آن‌ پاكستان‌ و در غرب‌ آن‌ كشور مغرب‌ است.
اما مساله‌ مهم‌ آن‌ است‌ كه‌ تسهيلات‌ نظامي‌ در طول‌ دهه‌ نود، پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ بزرگ‌ را در برگرفت؛ به‌ اين‌ معني‌ كه‌ تا سال‌ 1990 ميلادي‌ حضور نظامي‌ امريكا در خاورميانه‌ شامل‌ امكانات‌ نظامي‌ موقت‌ يا محدود بود و پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ آن‌گونه‌ كه‌ در آلمان، ايتاليا و ژاپن‌ وجود دارد، يا آن‌گونه‌ كه‌ در دوره‌ استعمار در همين‌ منطقه‌ وجود داشت(حبانية‌ در عراق، عدن‌ در يمن‌ و هويلس‌ در ليبي) در اين‌ منطقه‌ وجود ندارد. به‌ طوري‌ كه‌ وزارت‌ دفاع‌ امريكا در خلال‌ بحران‌ خليج‌ فارس‌ (1990) كليه‌ ظرفيت‌هاي‌ استراتژيك‌ حمل‌ و نقلي‌ را كه‌ در اختيار داشت، به‌ مدت‌ شش‌ ماه‌ به‌ كار گرفت‌ تا بتواند سيصد و هفتاد هزار سرباز را در عملياتي‌ كه‌ به‌ عمليات‌ «سپرصحرا» معروف‌ بود به‌ منطقه‌ خليج‌فارس‌ انتقال‌ دهد حال‌ آن‌كه‌ در اوضاع‌ كنوني‌ ديگر نيازي‌ به‌ اين‌ مساله‌ وجود ندارد.

ملاحظات‌ و دگرگوني‌ها

پيامدها و ملزومات‌ جنگ‌ دوم‌ خليج‌ (1991، جنگ‌ كويت) و دوره‌ زماني‌ پس‌ از آن‌ منجر به‌ دگرگوني‌ بزرگي‌ در نوع‌ حضور نظامي‌ امريكا در خاورميانه‌ و بالاخص‌ منطقه‌ خليج‌فارس‌ شد. اين‌ امر از دو جهت‌ صورت‌ گرفت:
اول: گسترش‌ دائره‌ امكانات‌ نظامي‌ در اختيار نيروهاي‌ امريكايي‌ واقع‌ در پايگاه‌ها، بنادر، فرودگاه‌ها، اردوگاه‌هاي‌ نظامي‌ و مراكز اكثر كشورهاي‌ منطقه‌ كه‌ هم‌پيمان‌ ايالات‌ متحده‌ هستند. حتي‌ در مورد برخي‌ كشورهايي‌ كه‌ به‌ نظر نمي‌آيد روابط‌ سياسي‌ قوي‌اي‌ آنها را با امريكا پيوند دهد نيز اعطاي‌ امكانات‌ نظامي‌ ذكر شده‌ از سوي‌ امريكا به‌ اين‌ كشورها، حق‌ استفاده‌ از محدوده‌ هوايي، بنادر، فرودگاه‌هاي‌ نظامي، عمليات‌ حمل‌ و نقل‌ هوايي، خدمات‌ سوخت‌رساني، حفظ‌ و ذخيره‌سازي‌ تسليحات‌ و انجام‌ مانورهاي‌ نظامي‌ مشترك‌ را به‌ امريكا داده‌ است.
دوم: افزايش‌ تعداد پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ عمده‌ به‌ طرزي‌ بي‌سابقه‌ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ مقدار اين‌ پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ تنها در كشورهاي‌ خليج‌فارس‌ به‌ پنج‌ پايگاه‌ مي‌رسد. آنها مراكز عمليات‌ نظامي‌ نسبتا كاملي‌ را تشكيل‌ مي‌دهند كه‌ از آزادي‌ نسبي‌ و يك‌ قدرت‌ كامل‌ براي‌ پشتيباني‌ فعاليت‌هاي‌ جنگي‌ هوايي، زميني‌ و دريايي‌ برخوردار هستند، خواه‌ اين‌ امر به‌ صورت‌ حضور برخي‌ از اين‌ نيروها در نبرد صورت‌ گيرد يا آن‌كه‌ در حالت‌ آماده‌ باش‌ باشند و در صورت‌ نياز وارد عمل‌ شوند. اداره‌ اين‌ پايگاه‌ها به‌ موجب‌ پيمان‌هاي‌ نظامي‌ ميان‌ امريكا و كشورهاي‌ ميزبان‌ صورت‌ مي‌گيرد. اين‌ پايگاه‌ها براي‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ اين‌ امكان‌ را به‌ وجود مي‌آورند كه‌ در مناطق‌ مختلف‌ بدون‌ آن‌كه‌ نياز به‌ برنامه‌ريزي‌ براي‌ تجمع‌ عظيمي‌ از نيروهاي‌ خود داشته‌ باشند، عمليات‌هاي‌ نظامي‌ مهمي‌ را با سرعت‌ بسيار انجام‌ دهند يا تجمع‌ نيروهاي‌ خود را به‌ سرعت‌ پايان‌ بخشند.

شبكه‌ نظامي‌ امريكا در منطقه‌ خاورميانه‌

در اين‌ چارچوب‌ مي‌توان‌ مهمترين‌ جايگاه‌هاي‌ انتشار امكانات‌ نظامي‌ امريكا و نيز به‌ همراه‌ آن‌ نيروهاي‌ نظامي‌ انگليسي‌ را در منطقه‌ خاورميانه‌ --- به‌ ويژه‌ در منطقه‌اي‌ كه‌ عراق‌ در ميان‌ آن‌ قرار دارد --- بررسي‌ كرد:4
بحرين: امريكا با حضور نظامي‌ قوي‌ در بحرين‌ امكانات‌ نظامي‌ مختلفي‌ را در بندر سالمان‌ و فرودگاه‌ محرق‌ و پايگاه‌ هوايي‌ شيخ‌ عيسي‌ داراست؛ اما پايگاه‌ نظامي‌ جفير در نزديكي‌ منامه‌ يكي‌ از مهمترين‌ پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ در منطقه‌ خليج‌ فارس‌ محسوب‌ مي‌شود. مركز فرماندهي‌ ناوگان‌ پنجم‌ امريكا و مركز فرماندهي‌ نيروهاي‌ ويژه‌ نيز در اين‌ پايگاه‌ قرار دارد. در بحرين‌ ما بين‌ 860 تا 1200 نظامي‌ امريكايي‌ وجود دارند. علاوه‌ بر اين‌ يك‌ يگان‌ نظامي‌ انگليسي‌ در اين‌ كشور مستقر است.
كويت: عناصر مختلفي‌ از نيروهاي‌ امريكايي‌ تقريبا در كليه‌ پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ عمده‌ كويت‌ متمركز هستند و اين‌ نيروها به‌ صورت‌ مشترك‌ با ارتش‌ كويت‌ عمل‌ مي‌كنند. و محل‌ استقرارشان‌ پايگاه‌ هوايي‌ احمد الجابر، اردوگاه‌ الدوحة، جزيره‌ فيليكا، فرودگاه‌ كويت‌ و بندر الاحمدي‌ است. اما نيروهاي‌ هوايي‌ و دريايي‌ عمده‌اي‌ از امريكا و همچنين‌ نيروهايي‌ از ستاد فرماندهي‌ كل‌ ارتش، در پايگاه‌ مهم‌ علي‌السالم‌ و اردوگاه‌ نظامي‌ اريفجان‌ قرار دارند. تعداد نيروهاي‌ امريكايي‌ در كويت‌ حدود 10 هزار نظامي، 522 تانك، تجهيزات‌ جنگي‌ براي‌ يك‌ تيپ‌ زره‌ پوش‌ (سه‌ گردان) و 52 هواپيماي‌ جنگنده‌ و 75 هلي‌كوپتر آپاچي‌ و يگان‌هاي‌ موشكي‌ پاتريوت‌ است.
اردن: ميان‌ ايالات‌ متحده‌ امريكا و اردن، روابط‌ نظامي‌ گسترده‌اي‌ وجود دارد كه‌ يك‌ حضور نظامي‌ قوي‌ را به‌ هنگام‌ ضرورت‌ امكان‌پذير مي‌كند؛ اما در حال‌ حاضر امكانات‌ نظامي‌ قوي‌ امريكا در پايگاه‌ هوايي‌ الشهيد موفق‌ در منطقه‌ زرقأ مستقر هستند كه‌ حدود 1200 نظامي‌ نيروي‌ هوايي‌ امريكا در آن‌ حضور دارند و همچنين‌ بندر العقبة‌ كه‌ در آن‌ سرويس‌هاي‌ مختلفي‌ به‌ نيروهاي‌ دريايي‌ امريكا ارائه‌ مي‌شود. آموزش‌هاي‌ نظامي‌ مشتركي‌ هم‌ ميان‌ نيروهاي‌ اين‌ دو كشور به‌ طور منظم‌ انجام‌ مي‌شود كه‌ گاه‌ تعداد افراد شركت‌ كننده‌ در آن‌ بالغ‌ بر 10 هزار نظامي‌ مي‌شود و در طول‌ دوره‌ زماني‌ اين‌ آموزش‌ها نيروهاي‌ امريكايي‌ مدت‌هاي‌ طولاني‌ در اردن‌ مي‌مانند.
قطر: حضور نظامي‌ قوي‌ امريكا در قطر به‌ دوران‌ اخير باز مي‌گردد. امكانات‌ نظامي‌ امريكا در اين‌ كشور به‌ صورت‌ وجود انبارهاي‌ تسليحات‌ و نيز تجهيزات‌ نظامي‌ براي‌ تشكيل‌ ارتشي‌ در اندازه‌ يك‌ تيپ‌ در اردوگاه‌ نظامي‌ السيلية‌ و فرودگاه‌ بين‌المللي‌ الدوحه‌ و منطقه‌ ام‌سعيد است؛ اما پايگاه‌ نظامي‌ الحديد به‌ خصوص‌ پس‌ از انتقال‌ مقر ستاد فرماندهي‌ مركزي‌ ارتش‌ امريكا از فلوريدا به‌ اين‌ مكان، به‌ يكي‌ از واحدهاي‌ بسيار مهم‌ پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ امريكا در منطقه‌ خليج‌فارس‌ تبديل‌ شده‌ است.
ميزان‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ در قطر به‌ 3000 سرباز، 175 تانك‌ و تعدادي‌ هواپيماهاي‌ تجسسي‌ و نيروي‌ زيادي‌ براي‌ خنثي‌سازي‌ مين‌ها و انبارهاي‌ متعدد اسلحه‌ و مهمات‌ است.
عربستان: از سال‌ 1990، عربستان‌ بيشترين‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ در منطقه‌ خليج‌فارس‌ را در خود جا داده‌ است. در اين‌ كشور امكانات‌ نظامي‌ مختلفي‌ متعلق‌ به‌ نيروهاي‌ ارتش‌ امريكا در منطقه‌هاي‌ دمام، هفوف، خبر، تبوك، ينبع‌ پايگاه‌ ملك‌عبدالعزيز در ظهران، پايگاه‌ دريايي‌ ملك‌فهد در جده، پايگاه‌ هوايي‌ ملك‌خالد در ابها، و پايگاه‌ نظامي‌ رياض‌ و پايگاه‌ نظامي‌ الطائف‌ مستقر هستند؛ پايگاه‌ هوايي‌ الامير سلطان‌ در جنوب‌ رياض، مهمترين‌ پايگاه‌ نيروهاي‌ نظامي‌ امريكا در عربستان‌ است.
در اين‌ پايگاه‌ 5100 سرباز امريكايي‌ وجود دارند. مركز فرماندهي‌ نيروهاي‌ هوايي‌ امريكا در منطقه‌ خليج‌فارس‌ كه‌ برخي‌ از عناصر آن‌ به‌ قطر منتقل‌ شده‌اند نيز در اين‌ مكان‌ مستقر است. همچنين‌ 42 هواپيماي‌ جنگنده‌ اف‌ 15، اف‌ 16 و اف‌ 117 در اين‌ پايگاه‌ وجود دارند. تعدادي‌ از نظاميان‌ انگليسي‌ (200 سرباز) و فرانسوي‌ (130 سرباز) نيز در آنجا حضور دارند. كه‌ توسط‌ هواپيماهاي‌ تورنادو و ميراژ و هواپيماهاي‌ ترابري‌ نظامي‌ پشتيباني‌ مي‌شوند.
عمان: عمان‌ به‌ خصوص‌ پس‌ از آن‌كه‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ و انگليسي‌ حاضر در آن‌ در جنگ‌ افغانستان‌ شركت‌ كردند، به‌ يكي‌ از كشورهايي‌ تبديل‌ شده‌ كه‌ تعداد زيادي‌ از نيروهاي‌ نظامي‌ امريكا در آن‌ است. امكانات‌ نظامي‌ امريكا در اين‌ كشور، در پايگاه‌ قابوس‌ در مسقط‌ و بندر صلالة‌ و فرودگاه‌ بين‌المللي‌ السيب‌ متمركز هستند. عناصر مهمي‌ از نيروي‌ هوايي‌ امريكا در پايگاه‌ هوايي‌ المثني‌ و تيمور قرار دارند و پايگاه‌ نظامي‌ مصيرة‌ در اين‌ كشور يكي‌ از مهمترين‌ مكان‌هاي‌ تمركز نظامي‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ و انگليسي‌ در منطقه‌ خليج‌ فارس‌ است. حدود 3000 نظامي‌ امريكايي‌ و همچنين‌ عناصر مختلفي‌ از نيروهاي‌ هوايي‌ و دريايي‌ امريكا در عمان‌ متمركز شده‌اند.
امارات‌ متحده‌ عربي: نيروهاي‌ امريكايي‌ در امارات‌ متحده‌ عربي‌ از امكانات‌ نظامي‌ مختلفي‌ در پايگاه‌هاي‌ اين‌ كشور برخوردارند؛ پايگاه‌ هوايي‌ الظافره‌ در ابوظبي، فرودگاه‌ بين‌المللي‌ الفجيره، بندر زايد، بندر رشيد، جبل‌ علي‌ در دبي‌ و بندر فجيره‌ از آن‌ جمله‌اند. در امارات‌ متحده‌ عربي‌ حدوداً‌ 500 نظامي‌ امريكايي‌ حضور دارند و تعدادي‌ از هواپيماهاي‌ تجسسي‌ امريكا نيز در اين‌ كشور مستقر هستند.
يمن: يگان‌هاي‌ نظامي‌ امريكا در يمن‌ از امكانات‌ مختلفي‌ بهره‌مند هستند. ميزان‌ اين‌ امكانات‌ در جنگ‌ امريكا عليه‌ تروريسم‌ گسترش‌ يافت‌ و شامل‌ نيروهاي‌ مختلفي‌ به‌ ويژه‌ براي‌ پشتيباني‌ و آموزش‌ خود نيروهاي‌ يمني‌ شد؛ اما امكانات‌ نظامي‌ امريكا در يمن‌ از پيش‌ در بندر استراتژيك‌ عدن‌ مستقر بوده‌اند. اين‌ بندر، ايستگاه‌ اصلي‌ سوخت‌رساني‌ و نگهداري‌ ويژه‌ از يگان‌هاي‌ دريايي‌ امريكاست‌ و حادثه‌ هدف‌ قرار گرفتن‌ ناوU.S.S كول‌ در اكتبر سال‌ 2000 ميلادي‌ در اين‌ بندر اتفاق‌ افتاد.
جيبوتي: جيبوتي‌ همواره‌ در كشورهاي‌ «حلقه‌ فرانسه» قرار مي‌گرفته‌ است‌ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ در پايگاه‌ نظامي‌ جيبوتي‌ نزديك‌ به‌ 3900 سرباز فرانسوي‌ به‌ سر مي‌برند. اين‌ نيروها توسط‌ هواپيماهاي‌ جنگنده‌ ميراژ و هلي‌كوپترهاي‌ توپدار پشتيباني‌ مي‌شوند. در اين‌ بندر همچنين‌ انبارهاي‌ تسليحات‌ و لوازم‌ جانبي‌ فراواني‌ وجود دارد. عناصري‌ از نيروهاي‌ عملياتي‌ مستقر در شاخ‌ آفريقا در اردوگاه‌ نظامي‌ المنير متعلق‌ به‌ فرانسه‌ است. نيروهاي‌ دريايي‌ و هوايي‌ امريكا نيز از امكانات‌ زيادي‌ در بندرها و فرودگاه‌هاي‌ جيبوتي‌ برخوردار هستند. يك‌ فرودگاه‌ نظامي‌ تحت‌ امر سازمان‌ اطلاعات‌ مركزي‌ امريكا كه‌ هواپيماهاي‌ بدون‌ سرنشين‌ در آن‌ مستقر هستند و به‌ انجام‌ عمليات‌هاي‌ تجسسي‌ و جنگي‌ مي‌پردازند نيز در جيبوتي‌ است.
مصر: مصر روابط‌ نظامي‌ عميقي‌ در سطوح‌ مختلف‌ با ايالات‌ متحده‌ دارد. اين‌ روابط‌ در اشكال‌ همكاري‌ تسليحاتي، كمك‌هاي‌ نظامي‌ و آموزش‌هاي‌ نظامي‌ مشترك‌ هستند. امكانات‌ نظامي‌ امريكا در مصر عبارتند از امكاناتي‌ براي‌ نيروهاي‌ دريايي‌ در برخي‌ بنادر از جمله‌ پورت‌ سعيد، سوئز و الغردقه‌ كه‌ اهميت‌ اين‌ نيروها به‌ خاطر عبور و مرور كشتي‌ها از كانال‌ سوئز است. همچنين‌ امكانات‌ ويژه‌اي‌ براي‌ آموزش‌هاي‌ نظامي‌ در پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ سواحل‌ شمالي‌ مصر وجود دارد. اما مهمترين‌ امكانات‌ نظامي‌ امريكا در مصر، در پايگاه‌ هوايي‌ غرب‌ القاهره‌ قرار دارد.
تركيه: تركيه‌ تنها عضو خاورميانه‌اي‌ پيمان‌ ناتو است‌ و روابط‌ نظامي‌ قوي‌اي‌ با امريكا دارد. علاوه‌ بر امكانات‌ نظامي‌ امريكا كه‌ در بنادر و فرودگاه‌هاي‌ تركيه‌ مستقر هستند، يكي‌ از بزرگترين‌ پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ تحت‌ امر ناتو (ايالات‌ متحده) در خاورميانه‌ در اين‌ كشور قرار دارد. پايگاه‌ هوايي‌ اينجر ليك، 1700 سرباز امريكايي‌ و 36 هواپيماي‌ جنگنده‌ از انواع‌ مختلف‌ را در خود جاي‌ داده‌ است. هواپيماهاي‌ مستقر در اين‌ پايگاه‌ به‌ طور معمول‌ ماموريت‌ نظارت‌ بر منطقه‌ پرواز ممنوع‌ عراق‌ را انجام‌ مي‌دهند و ظرفيت‌ اين‌ فرودگاه‌ براي‌ گسترش‌ تعداد اين‌ هواپيماها در حالت‌ جنگي‌ بسيار بالا است.
تركيه‌ هم‌ اكنون‌ با كمك‌ مالي‌ امريكا به‌ سرعت‌ در حال‌ گسترش‌ امكانات‌ نظامي‌ خود است‌ به‌ طوري‌ كه‌ در صورت‌ نياز، امكان‌ تجمع‌ مقدار عظيمي‌ از نيروها و هواپيماهاي‌ جنگنده‌ در پايگاه‌هاي‌ اين‌ كشور وجود داشته‌ باشد.
اسرائيل: روابط‌ نظامي‌ امريكا و اسرائيل‌ مبتني‌ بر پيمان‌هاي‌ اتحاد استراتژيك‌ پيشرفته‌اي‌ است‌ كه‌ همكاري‌ نظامي‌ پيچيده‌اي‌ را ميان‌ آنها ايجاب‌ مي‌كند. اين‌ همكاري‌ها در چارچوب‌ شبكه‌اي‌ از امكانات‌ نظامي‌ امريكاست‌ كه‌ در اغلب‌ پايگاه‌هاي‌ اسرائيل‌ مستقر هستند. از جمله‌ حضور امريكا در شش‌ پايگاه‌ نظامي‌ كه‌ مهمترينشان‌ پايگاه‌ 51، 53 و 54 است‌ و در آنها انبار تسليحات‌ و تجهيزات‌ مخصوص‌ نيروهاي‌ دريايي‌ و هوايي‌ و نيروهاي‌ ويژه‌ امريكا وجود دارد. نيروهاي‌ اسرائيلي‌ نيز به‌ هنگام‌ نياز مي‌توانند از اين‌ تجهيزات‌ استفاده‌ كنند؛ همان‌طور كه‌ در جنگ‌ اكتبر 1973 اين‌ امر اتفاق‌ افتاد.

حلقه‌ نظامي‌ امريكا در اطراف‌ خاورميانه‌

مطالبي‌ كه‌ ذكر شد، بيان‌ مي‌دارد حضور نظامي‌ امريكا به‌ طور مشخص‌ يكي‌ از ويژگي‌هاي‌ برجسته‌ است‌ كه‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از عناصر تاثيرگذار حاكم‌ بر معادلات‌ استراتژيك‌ فعل‌ و انفعالات‌ منطقه، واقعيت‌ خاورميانه‌ را شكل‌ مي‌دهد؛ اما آنچه‌ گفته‌ شد، قضيه‌ را به‌ طور كامل‌ روشن‌ نمي‌كند مگر آن‌كه‌ به‌ حلقه‌ نظامي‌ پايگاه‌هاي‌ عمده‌ امريكا (يا انگليس) كه‌ خاورميانه‌ را در ميان‌ خود گرفته‌اند، توجه‌ شود.
اهميت‌ پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ امريكا در اطراف‌ منطقه‌ خاورميانه، مانند پايگاه‌ ديگوگارسيا و پايگاه‌هاي‌ واقع‌ در شمال‌ درياي‌ مديترانه‌ و حتي‌ انگلستان‌ آن‌ است‌ كه‌ اين‌ پايگاه‌ها عمليات‌ نظامي‌ در خاورميانه‌ را از نزديك‌ پشتيباني‌ مي‌كنند. اين‌ پايگاه‌ها محل‌ اصلي‌ برخاستن‌ بمب‌افكن‌هاي‌ سنگين‌ ب‌ 52 نيز هستند. هر چند به‌ نظر مي‌آيد با پيشرفت‌هايي‌ كه‌ در باندهاي‌ پرواز برخي‌ از پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ امريكا در داخل‌ منطقه‌ صورت‌ گرفته، امكان‌ پرواز اين‌ بمب‌افكن‌ها از فرودگاه‌هاي‌ داخل‌ منطقه‌ خاورميانه‌ هم‌ امكان‌پذير شده‌ است.
حضور نظامي‌ بين‌المللي‌ داخل‌ منطقه‌ خاورميانه، از كليه‌ مواردي‌ كه‌ گفته‌ شد بيشتر است. ناوگان‌هاي‌ دريايي‌ بزرگ‌ كشورهاي‌ قدرتمند به‌ ويژه‌ امريكا، تقريبا به‌ طور دايم‌ در آب‌هاي‌ بين‌المللي‌ اطراف‌ منطقه‌ خاورميانه‌ حضور دارند و از كليه‌ پايگاه‌ها و امكانات‌ نظامي‌ پراكنده‌ در كشورهاي‌ منطقه‌ استفاده‌ مي‌كنند. اين‌ نيروها مي‌توانند به‌ هنگام‌ ضرورت، يگان‌هاي‌ دريايي‌ و هوايي‌ خود را در سرزمين‌هاي‌ خاورميانه‌ منتشر كنند. ناوگان‌ ششم‌ دريايي‌ امريكا در درياي‌ مديترانه‌ و نيروهاي‌ دريايي‌ فرانسه‌ در همين‌ آب‌ها از جمله‌ اين‌ نيروها هستند. همين‌طور مي‌توان‌ از يگان‌هاي‌ ناوگان‌ هفتم‌ امريكا نام‌ برد كه‌ در اقيانوس‌ هند و درياي‌ عرب‌ متمركز هستند. دسته‌هايي‌ از نيروهاي‌ فرانسوي‌ در اقيانوس‌ هند كه‌ مبدا آنها پايگاه‌ دريايي‌ فرانسه‌ در جيبوتي‌ است‌ و نيروهاي‌ انگليسي‌ مستقر در اقيانوس‌ هند و يگان‌هاي‌ دريايي‌ تحت‌ امر آن‌ كه‌ در درياي‌ سرخ‌ فعاليت‌ مي‌كنند، از ديگر جنبه‌هاي‌ حضور نظامي‌ بين‌المللي‌ در منطقه‌ هستند.
علاوه‌ بر ناوگان‌ها و مجموعه‌هاي‌ دريايي‌ كه‌ گفته‌ شد، يگان‌هاي‌ مختلف‌ ديگري‌ از جمله‌ ناوهاي‌ هواپيمابر، تفنگداران‌ دريايي‌ و هواپيماهاي‌ جنگنده‌ از انواع‌ مختلف‌ در اين‌ منطقه‌ به‌ حال‌ آماده‌باش‌ هستند.
گزارش‌هاي‌ ويژه‌ در مورد گسترش‌ يگان‌هاي‌ دريايي‌ امريكا در آب‌هاي‌ منطقه‌ خاورميانه‌ به‌ اين‌ نكته‌ اشاره‌ مي‌كنند كه‌ تقريبا دو ناو هواپيمابر جنگي‌ امريكايي‌ به‌ طور مستمر در منطقه‌ حضور دارند كه‌ در حال‌ حاضر اين‌ دو عبارتند ازU.S.S آبراهام‌ لينكلن‌ در درياي‌ عرب‌ وU.S.S واشنگتن‌ در درياي‌ مديترانه. امريكايي‌ها در برنامه‌هاي‌ خود در نظر دارند كه‌ در آغاز حمله‌ نظامي‌ به‌ عراق‌ سه‌ ناو هواپيمابر ديگر را نيز به‌ منطقه‌ بياورند. اين‌ سه‌ عبارتند ازU.S.S هاري‌ ترومان‌ كه‌ حركت‌ خود را براي‌ آمدن‌ به‌ منطقه‌ آغاز كرده‌ است،U.S.S كيتي‌ هوك‌ وU.S.S كانستليشن. به‌ اين‌ ترتيب، حجم‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ در آب‌هاي‌ اطراف‌ منطقه‌ به‌ 51 كشتي‌ جنگي‌ مي‌رسد كه‌ اين‌ مجموعه‌ شامل‌ 55 هزار سرباز و 350 هواپيما و 800 موشك‌ كروز از نوع‌ تام‌ هوك‌ مي‌شود. اين‌ نيروها زرادخانه‌ عظيمي‌ از تسليحات‌ را حمل‌ مي‌كنند كه‌ در برگيرنده‌ تسليحات‌ و موشك‌هاي‌ هوشمند و تسليحات‌ جنگي‌ با قدرت‌ تخريب‌ بسيار بالاست‌ و توانايي‌ آن‌ را دارند كه‌ يك‌ عمليات‌ نظامي‌ بسيار وسيع‌ را با سيطره‌ كامل‌ هوايي‌ --- همان‌گونه‌ كه‌ در جنگ‌ كويت‌ (1991) اتفاق‌ افتاد ---- اداره‌ كنند. در عين‌ حال‌ هميشه‌ اين‌ اختلاف‌ نظر وجود داشته‌ است‌ كه‌ آيا اين‌ نيروها، سلاح‌ هسته‌اي‌ با خود حمل‌ مي‌كنند يا خير؟ با توجه‌ به‌ كم‌ بودن‌ اطلاعات‌ در اين‌ خصوص، فعلاً‌ تنها به‌ اين‌ موضوع‌ مي‌پردازيم‌ كه‌ آيا كشتي‌هاي‌ جنگي‌ مذكور و هواپيماهاي‌ جنگنده، قابليت‌ حمل‌ سلاح‌ هسته‌اي‌ را دارند يا خير؟ اين‌ بدان‌ معني‌ نيست‌ كه‌ اين‌ نيروها بالفعل‌ سلاح‌ هسته‌اي‌ به‌ همراه‌ داشته‌ باشند. به‌ طور مثال‌ هواپيماهاي‌ جنگنده‌ ميراژ مستقر در جيبوتي‌ از هواپيماهايي‌ نيستند كه‌ مسلح‌ به‌ سلاح‌ هسته‌اي‌ باشند. همين‌طور سندي‌ وجود ندارد كه‌ نشان‌ دهد نيروي‌ دريايي‌ انگليس‌ مستقر در منطقه‌ خليج‌فارس، به‌ اين‌ سلاح‌ها مجهز است‌ و با توجه‌ به‌ پيمان‌هاي‌ نظامي‌ امريكا و روسيه‌ مبني‌ بر خلع‌ سلاح‌ هسته‌اي، احتمال‌ آن‌ نمي‌رود كه‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ حامل‌ سلاح‌ هسته‌اي‌ باشند؛ هنگام‌ بحران‌هاي‌ منطقه‌اي، و كليه‌ حوادثي‌ كه‌ در منطقه‌ خاورميانه‌ روي‌ مي‌دهد، احتمال‌ آن‌كه‌ اين‌ حوادث‌ بعد هسته‌اي‌ پيدا كنند زياد است.
اين‌ تفكر در ميان‌ جريانهاي‌ سياسي‌ مخالف‌ با وجود بيگانه‌ در منطقه، به‌ ويژه‌ گروه‌هاي‌ «صلح‌ سبز» وجود داشته‌ و دارد.
در ضميمه‌ «منشور صلح» در ابتداي‌ دهه‌ نود آمده‌ است‌ كه‌ از 1946 تا 1991 ميلادي، پانزده‌ عمليات‌ توسط‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ در منطقه‌ خاورميانه‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ كه‌ اين‌ نيروها حامل‌ سلاح‌ هسته‌اي‌ بودند و در برخي‌ از اين‌ عمليات‌ها، آشكارا از تهديد به‌ استفاده‌ از سلاح‌ هسته‌اي‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آمده‌ بود. برخي‌ از اين‌ موارد عبارتند از: بحران‌ ايران‌ (مارس‌ 1946)، جنگ‌ سوئز (اكتبر 1956)، تهاجم‌ به‌ لبنان‌ (ژوئيه‌ 1958)، درگيري‌ اردن‌ و فلسطين‌ (سپتامبر 1970)، عمليات‌ مربوط‌ به‌ گروگان‌هاي‌ امريكايي‌ در ايران‌ (آوريل‌ 1980)، تحركات‌ ناوگان‌ ششم‌ دريايي‌ امريكا پس‌ از ترور سادات‌ (اكتبر 1981)، درگيري‌ ميان‌ ليبي‌ و سودان‌ (فوريه‌ 1983)، پياده‌ كردن‌ نيرو در لبنان‌ توسط‌ امريكا (سال‌هاي‌ 1983 و 84) و تحركات‌ پس‌ از آن‌ (مارس‌ 1985)، بمباران‌ ليبي‌ (مارس‌ 1986)، عمليات‌هايي‌ كه‌ موازي‌ با جنگ‌ ايران‌ و عراق‌ 1987 و 88 توسط‌ امريكا صورت‌ گرفت‌ (سال‌هاي‌ 1987 و 1988) هدف‌ قرار دادن‌ هواپيماهاي‌ ليبي‌ (1989) و جنگ‌ خليج‌ (ماه‌هاي‌ ژانويه‌ تا فوريه‌ 1991).5

مشكلات‌ حضور نظامي‌ امريكا

حضور نيروهاي‌ نظامي‌ خارجي‌ در منطقه‌ خاورميانه‌ در سطح‌ مردمي‌ بر بستر متزلزلي‌ استوار است. جريان‌هاي‌ سياسي‌ ملي، جريان‌هاي‌ چپ‌ و جريان‌هاي‌ ديني‌ غالب‌ در منطقه، اين‌ حضور نظامي‌ را «حضور بيگانه» مي‌دانند كه‌ خطرات‌ زيادي‌ براي‌ امنيت‌ منطقه‌ و مخصوصاً‌ امنيت‌ كشورهاي‌ عربي‌ به‌ همراه‌ دارد.
ايجاد دو دستگي‌ بين‌ اعراب، تهديد براي‌ ملت‌ عرب‌ و تثبيت‌ سيطره‌ بر منابع‌ نفتي‌ از جمله‌ اين‌ خطرات‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ به‌ پيوند امنيت‌ ملي‌ كشورهاي‌ منطقه‌ به‌ امنيت‌ كشورهاي‌ ديگر و سيطره‌ اين‌ كشورها بر نوسازي‌ تجهيزات‌ نظامي‌ كشورهاي‌ عربي‌ بينجامد. ضعيف‌كردن‌ امت‌ عرب، با هدف‌ قراردادن‌ و تحريم‌ برخي‌ از كشورهاي‌ عربي‌ و بي‌توجهي‌ به‌ مقررات‌ نظامي‌ در جهت‌ منافع‌ اسرائيل، از ديگر خطرات‌ ذكر شده‌ است.
اين‌ مقولات‌ كه‌ اساسا مبتني‌ بر نگرش‌ جريان‌هاي‌ ملي‌ هستند، با توجه‌ به‌ مسائل‌ مورد توجه، مضامين‌ مختلفي‌ به‌ خود مي‌گيرند و بازتاب‌هاي‌ سياسي، فرهنگي‌ و امنيتي‌ آن‌ معمولا در برگيرنده‌ نوعي‌ دشمني‌ يا هراس‌ در قبال‌ نيروهاي‌ غربي‌ و به‌ خصوص‌ نيروهاي‌ نظامي‌ امريكا در منطقه‌ است. اما در اين‌ ميان‌ واكنش‌ جريان‌هاي‌ ديني‌ نسبت‌ به‌ «حضور بيگانه» در منطقه، اشكال‌ مسلحانه‌ خشني‌ عليه‌ يگان‌هاي‌ نظامي‌ امريكايي‌ به‌ خود گرفته‌ است‌ كه‌ اين‌ مساله‌ هم‌ به‌ طور عام‌ در كليه‌ كشورهاي‌ عربي‌ و هم‌ به‌ طور خاص‌ در خليج‌ فارس‌ روي‌ داده‌ است.
اما واقعيت‌ آن‌ است‌ كه‌ شكل‌هاي‌ آشكار حضور نظامي‌ خارجي‌ در منطقه‌ خاورميانه‌ و مناطق‌ اطراف‌ آن، در عمل، آن‌ نوع‌ حضور خارجي‌ محسوب‌ نمي‌شود كه‌ مشمول‌ اشغال‌ برخي‌ كشورها يا تسلط‌ بر مناطقي‌ از خاورميانه‌ و يا قيموميت‌ بين‌المللي‌ بر آن‌ شده‌ باشد آن‌گونه‌ كه‌ در دهه‌هاي‌ 50 و 60 ميلادي‌ رواج‌ داشت‌ و نظريه‌ امنيت‌ ملي‌ عربي‌ مانع‌ آن‌ شد. بلكه‌ اين‌ حضور ---- با بهانه‌هاي‌ فعلي‌ ---- نوعي‌ حضور نظامي‌ بين‌المللي‌ است‌ كه‌ مبتني‌ بر پيمان‌هاي‌ دفاعي‌ دو جانبه‌ و يا چند جانبه‌ است؛ پيمان‌هايي‌ كه‌ ميان‌ كشورهاي‌ بزرگ‌ و تعداد زيادي‌ از كشورهاي‌ منطقه‌ وجود دارد و حضور مسلحانه، امكانات‌ نظامي، استقرار موقت‌ و عبور و مرور هواپيماها و كشتي‌هاي‌ جنگنده‌ و... را ايجاب‌ مي‌كند. اين‌ وضعيت‌ در كشورهاي‌ اروپاي‌ غربي‌ و كشورهاي‌ شرق‌ آسيا نيز وجود دارد. در اين‌ كشورها نيز پيمان‌هاي‌ نظامي‌ ميان‌ آنها و امريكا چنين‌ وضعيتي‌ را پديد آورده‌ است. حضور امريكايي‌ها در جنوب‌ اقيانوس‌ آرام‌ و كشور استراليا و حضور پايگاه‌هاي‌ فرانسوي‌ در آفريقا نيز از اين‌ موارد هستند. بنابراين‌ يك‌ سري‌ بسترهاي‌ قانوني‌ براي‌ همكاري‌هاي‌ منطقه‌اي‌ و بين‌المللي‌ وجود دارد كه‌ حضور نظامي‌ خارجي‌ در منطقه‌ خاورميانه‌ را موجب‌ مي‌شود.
به‌ همين‌ دليل‌ نمي‌توان‌ درخصوص‌ مساله‌ حضور نظامي‌ خارجي‌ در منطقه‌ خاورميانه‌ به‌ صورت‌ تحليلي‌ و يا عيني‌ به‌ سادگي‌ بحث‌ و گفت‌وگو كرد، و در اين‌ خصوص‌ ارزش‌گذاري‌ كرده‌ و آن‌ را خوب‌ و يا بد دانست. اگر چه‌ جريان‌ غالب‌ در منطقه‌ خاورميانه‌ به‌ همين‌ شكل‌ با اين‌ مساله‌ رفتار مي‌كند و رويكردي‌ كه‌ به‌ طور معمول‌ رواج‌ دارد اين‌ است‌ كه‌ آثار منفي‌ اين‌ حضور نظامي‌ بسيار بيش‌ از آثار مثبت‌ آن‌ است. از اين‌ فراتر، شعار اصلي‌اي‌ كه‌ شبكه‌ القاعده‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ انگيزه‌اي‌ براي‌ هدف‌ قرار دادن‌ نيروهاي‌ امريكايي‌ بهره‌ گرفت، شعار «مشركان‌ را از جزيرة‌العرب‌ بيرون‌ رانيد» بود. با اين‌ حال‌ بيشتر تحليلگران‌ معتقدند كه‌ حفاظت‌ از امنيت خليج‌ فارس‌ بدون‌ مشاركت‌ غرب‌ امكان‌پذير نيست.6 به‌ ويژه‌ آن‌كه‌ اين‌ حضور ---- چنانچه‌ اشاره‌ شد ---- بر پايه‌ پيمان‌هايي‌ است‌ كه‌ براي‌ طرف‌هاي‌ منطقه‌اي‌ و بين‌المللي‌ آن‌ منافع‌ مشترك‌ دارد.
مشكل‌ واقعي‌ در اينجا اين‌ است‌ كه‌ ميان‌ بعضي‌ از كشورهاي‌ خاورميانه‌ و برخي‌ كشورهاي‌ بزرگ‌ كه‌ در منطقه‌ خاورميانه‌ حضور نظامي‌ دارند، دشمني‌ها و حساسيت‌هاي‌ پنهان‌ وجود دارد. اين‌ امر به‌ خصوص‌ در مورد امريكا و مشكلاتي‌ كه‌ بين‌ اين‌ كشور و بعضي‌ كشورهاي‌ منطقه‌ در دهه‌ نود وجود داشته، صادق‌ است. حوادث‌ گذشته‌ و مشكلات‌ كنوني‌ مبناي‌ عمده‌ مسائلي‌ هستند كه‌ در منطقه‌ روي‌ مي‌دهد. از دهه‌ نود تاكنون‌ منطقه‌ خاورميانه‌ شاهد خصومت‌هاي‌ عميقي‌ ميان‌ كشورهاي‌ عراق، ايران‌ و ليبي‌ با امريكا و پس‌ از آن‌ انگليس‌ بوده‌ و روابط‌ سوريه‌ و سودان‌ نيز در اين‌ دوره‌ با امريكا وضعيتي‌ متزلزل‌ داشته‌ است.
فعل‌ و انفعالات‌ مسلحانه‌ شديد سرانجام‌ به‌ جنگ‌ گسترده‌اي‌ ميان‌ ايالات‌ متحده‌ و عراق‌ در سال‌ 1991 ميلادي‌ انجاميد و پس‌ از آن‌ سلسله‌اي‌ از عمليات‌هاي‌ نظامي‌ محدود امريكا و انگليس‌ عليه‌ عراق‌ ادامه‌ يافت.
دو كشور ايران‌ و ليبي‌ هم‌ تحت‌ فشارهاي‌ شديدي‌ از جمله‌ تحريم، محدوديت، فشار اقتصادي، نظامي‌ و سياسي‌ از جانب‌ امريكا و يا به‌ رهبري‌ امريكا بودند. از آن‌ طرف‌ نيز مخالفت‌هاي‌ آشكاري‌ از طرف‌ اين‌ كشورها بر ضد منافع‌ و سياست‌هاي‌ امريكا در منطقه‌ خاورميانه‌ صورت‌ مي‌گيرد؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ برخي‌ از اين‌ كشورها همانند ايران‌ حضور نظامي‌ بيگانه‌ در منطقه‌ خليج‌فارس‌ و پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ در تركيه‌ و شمال‌ عراق‌ و پيمان‌هاي‌ امنيتي‌ بين‌ كويت‌ و كشورهاي‌ غربي‌ را موجب‌ نگراني‌ و بي‌ثباتي‌ منطقه‌ مي‌دانند.8 عراق‌ وجود نظامي‌ امريكا و انگليس‌ را در منطقه‌ تهديد مستقيم‌ براي‌ امنيت‌ خود محسوب‌ مي‌كند و ليبي‌ نيز حساسيت‌هايي‌ در قبال‌ حضور نظامي‌ امريكا در درياي‌ مديترانه‌ دارد.
در پايان، از آنچه‌ گفته‌ شد، مشخص‌ مي‌شود كه‌ حضور نظامي‌ امريكا با آن‌ پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ گسترده‌ در منطقه‌ خاورميانه، يكي‌ از شاخص‌هاي‌ عمده‌ در معادلات‌ امنيت‌ خاورميانه‌ است. اين‌ حضور به‌ امريكا در برخورد با آنچه‌ منابع‌ تهديد امنيت‌ خود به‌ حساب‌ مي‌آورد، آزادي‌ وسيعي‌ مي‌دهد و تسلط‌ كاملي‌ را براي‌ اين‌ كشور در قبال‌ فعل‌ و انفعالات‌ منطقه‌ پديد مي‌آورد. در عين‌ حال‌ اين‌ حضور در معرض‌ تهديدهايي‌ جدي‌ قرار دارد كه‌ با موضعگيري‌هاي‌ برخي‌ از كشورها و جريانات‌ سياسي‌ منطقه‌ در ارتباط‌ است. در وضعيت‌ حاضر اين‌ دو سويه‌ (حضور نظامي‌ امريكا و دشمني‌ در قبال‌ آن) به‌ موازات‌ هم‌ به‌ سرعت‌ در حال‌ افزايش‌ هستند.

پي نوشت :

1- Chantal de Jonge oudraat (Editor). Conference of Research institutions in The middle East1 8 - 02 April 3991) Newyork and Geneva, nations institiute1Proceedings of The cairo conference ( for Disarmament Research
.2Document UNIDIR/49/61) 4991, P.)
2- Fred wehling (Editor), Workshop on arms control and security in The middle east III. IGCC2 .36, June 6991, P. 2Policy paper,
3- مدارك‌ مختلفي‌ دلالت‌ بر آن‌ دارند كه‌ در آن‌ زمان‌ ميان‌ اتحاد جماهير شوروي‌ و سوريه‌ به‌ خاطر معاهده‌ دوستي‌ دو طرف‌ در سال‌ 1980، پيماني‌ وجود داشت‌ كه‌ به‌ مقتضاي‌ آن‌ شوروي‌ نوعي‌ حفاظ‌ در قبال‌ حملات‌ هسته‌اي‌ براي‌ سوريه‌ فراهم‌ مي‌كرد... براي‌ تفصيل‌ بيشتر نگاه‌ كنيد به‌ صلاح‌ الدين‌ كامل‌ مشرف، السلاح‌ النووي‌ و مستقبل‌ الامن‌ العربي، مجله‌ استراتژي، السنة‌ التاسعة، العدد 98، آوريل‌ 1990، ص‌ 33. همچنين‌ درخصوص‌ پيمان‌هاي‌ هسته‌اي‌ امريكا و اسرائيل‌ نگاه‌ كنيد به: طه‌ المجدوب‌ اسرائيل‌ و المشروع‌ الجديد للامن‌ و الدفاع، معاهدة‌ الدفاع‌ مع‌ الولايات‌ المتحدة‌ و ركيزة‌ جوهرية‌ في‌النظرية‌ الجديدة، الاهرام‌ 5/3/2000.
4- درخصوص‌ امكانات‌ و پايگاه‌هاي‌ امريكايي‌ در خاورميانه‌ به‌ برخي‌ منابع‌ اعتماد شد كه‌ عبارتند از: گزارش‌ موسسه‌ بين‌المللي‌ مطالعات‌ استراتژيك‌ لندن‌ در سال‌ 2002 ---- 2001 درخصوص‌ حجم‌ نيروهاي‌ نظامي‌The ) (2002 .2001military Balance, IISS.
و پايگاه‌ اينترنتي‌WWW.global security. org كه‌ گزارش‌ موثقي‌ از امكانات‌ نظامي‌ امريكا در سطح‌ بين‌المللي‌ را در خود دارد و...
5- رسالة‌ السلام‌ يا منشور صلح‌ كه‌ از سوي‌ كنگره‌ جهاني‌ صلح‌ با همكاري‌ كميسيون‌ صلح‌ و خلع‌ سلاح‌ مصر منتشر مي‌شود. ضميمه‌ شماره‌ 11 سپتامبر 1990، ص‌ 9.
6- علي‌ آل‌ عثمان‌ اوغلو، منظور تركي‌ علي‌ ضبط‌ التسلح، في: محمد زهير دياب، ضبط‌ التسلح‌ و الامن‌ في‌الشرق‌ الاوسط: البحث‌ عن‌ ارضية‌ مشتركه، القاهرة: مركز الدراسات‌ السياسيه‌ و الاستراتژية‌ بالاهرام‌ 1995، ص‌ 81.
7- حسن‌ مشهدي، ضبط‌ التسلح‌ و الامن‌ الاقليمي‌ في‌الشرق‌ الاوسط‌ منظور ايراني، في‌ محمد زهير دياب: ضبط‌ التسلح‌ و الامن‌ في‌الشرق‌ الاوسط: البحث‌ عن‌ ارضية‌ مشتركة، المصدر السابق، ص‌ 98.



تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله