فرمان نظارت بر اوقاف
فرمان نظارت بر اوقاف
ولايت و سرپرستي پارهاي از امور اجتماعي و سياسي مانند: نقابت، نظارت ديوان مظالم، امارت حاج (سرپرستي زائرين بيتاللّه الحرام) و... از مناصب مهم اجتماعي و سياسي در قرون گذشته بوده است. اين مناصب شاخههايي از اصل درخت تنومند و بارور حکومت اسلامي بوده که سادات علوي همچون سيّدرضي و پدر بزرگوارش مانند نياکان پاک خود آن را حق مسلم خويش ميدانستند و ديگران را غاصب آن ميشمردند، گرچه به حسب شرايط زمان چارهاي جز مدارا نداشتند، لذا اين بزرگواران بخشي از مناصب سياسي و دولتي را با موافقت امراي آلبويه و تصويب خليفه عباسي به عهده ميگرفتند.
در اين مقاله، فرماني را در زمينه نظارت بر اوقاف که طائع للّه ـ خليفه عباسي ـ براي ابواحمد حسين بن موسي علوي صادر کرده و متن آن را اديب معاصر وي ابواسحاق صابي براي او نگاشته است از نظر ميگذرانيم. اين فرمان از رسايل ديواني و حکومتي است و با قلمي شيوا و انشايي بلند و اديبانه نوشته شده و ابوالعباس احمد بن علي قلقشندي (821 ه.ق) آن را در کتاب خود صبحالاعشي في صناعةالانشاء آورده است، امّا پيش از آنکه متن فرمان را بياوريم لازم است اشارهاي کوتاه به شرححال رجال مذکور در آن بنماييم.
1 ـ ابواسحاق صابي ابراهيم بن هلال حرّاني، صاحب کمـالات و فضائـل و ماهـر در ادبيات عرب و کتابت و انشاء و شعر بود. حرّان از شهرهاي تاريخي و معروف سوريه بوده است. «صابي، لقب خويش را از «صابئين» که فرقهاي پيرو حضرت يحيي بودند و بعدا ستارهپرست شدند، گرفته است. وي کتابت دارالخلافه بغداد و منشيگري حکومت آلبويه را در بغداد به عهده داشت. فرمانها و نامههاي مهم دولتي بيشتر به قلم توانا و انشاي رسـاي او بـود. در سـال 347ه.ق. به سرپرستي ديوان رسائل يعني رياست منشيان و نويسندگان امپراتوري اسلامي بغداد نائل گشت. به امر عضدالدوله ديلمي کتابي به نام التاجي در تاريخ سلاطين آلبويه نوشت. عزالدوله بختيـار ديلمي پسر معـزالدوله سعي بسيار نمود که مسلمان شود، ولي نپذيرفت، اما با مسلمانان در ماه رمضان روزه ميگرفت و نماز ميخواند و قرآن را به بهترينوجه از حفظ کرده بود و در نوشتههاي خود آيات قرآني را به کار ميبرد. به گفته ابننديم در سال سيصد و بيست و اندي متولد شد و قبل از سال 380ه.ق. درگذشت و با سيدرضي روابطي دوستانه داشت حتّي سيّدرضي بهترين اشعار او را در کتابي به نام مختار شعر ابياسحاق الصابّي گرد آورده است. ابناثير و ديگران وفات او را در سال 384ه.ق. ضبط کردهاند.
هنگامي که ابواسحاق صابّي وفات يافت سيّدرضي در قصيدهاي غمانگيز او را مرثيه گفت:
«ديدي که چه کسي را بر اين چوبها (تابوت) حمل کردند؟ ديدي چگونه چراغ محفل ما خاموش شد؟»
و در پاسخ اعتراض برخي فرمود: من فضل و کمال او را ستودم!(1).
2 ـ عبدالکريم ابوبکر الطائعللّه (لأمراللّه) فرزند ابوالقاسم فضل بن مقتدر المطيعللّه بيستوچهارمين خليفه عباسي است که در سال 363ه.ق. به خلافت رسيد. وي مردي بسيار قوي و سرپنجه بود. در ايام او شوکت آلبويه تقويت يافت و عضدالدوله به بغداد رسيد و حکومت آلبويه منتشر گشت، ولي همين بويهيان در سال 381ه.ق او را از پاي درآوردند(2).
3 ـ ابواحمد حسين بن موسي ملقّب به «طاهر اوحد ذوالمناقب» پدر سيدرضي و سيدمرتضي است که از مفاخر دودمان پيامبر(ص) بود و شخصيت بلندقدر عصر خود و مردي شريف و نجيب و باتدبير و مورد احترام عام و خاص شمرده ميشد. به نقل ثعالبي در کتاب يتيمة الدهر، وي مدتها منصب نقابت و رسيدگي به حال سادات دودمان ابوطالب، و همچنين مناصب نظارت ديوان مظالم و سرپرستي حجاج و زائران خانه خدا را به عهده داشت، سپس در سال 380ه.ق. تمامي اين مناصب را به فرزندش سيدرضي محول کرد. ابن ابيالحديد در شرح نهج البلاغه (3)شرححال او را آورده است. ابواحمد در سال 304ه.ق به دنيا آمد و در سال 400ه.ق در حدود 97 سالگي در گذشت(4).
اين نسخه فرماني است درباره اوقاف که ابواسحاق صابي از سوي طائعللّه براي حسين بن موسي علوي نگاشته، و مضمون آن چنين است:
اين فرماني است از سوي عبداللّه عبدالکريم امام، طائعللّه، اميرالمؤمنين، به حسين بن موسي علوي که از عنصري پاک برخوردار است و مايههاي مهر و پيوند او با اميرالمؤمنين برقرار است. و ميان شرافت موروث خانوادگي و شرافت اخلاق اکتسابي جمع نموده. و آثار دينداري و امانتگزاري وي به ظهور پيوسته، و دلايل فضل و کفايتش آشکار است، در مورد همه مسؤوليتهايي که اميرالمؤمنين به او موکول فرموده و وظايف سنگيني که برعهده او نهاده است، (5)و اينک علاوه بر وظائف گذشته، نظارت بر موقوفات حضرت(6) و روستاهاي اطراف آن را که در اختيار ديگري بوده به او واگذار مينمايد، به جهت اطميناني که به درستي و سکون خاطري که به رهيافتگي و استواري او دارد، و ميداند که او روش کار را به خوبي ميشناسد و امانتي را که بدو بسپارند به خوبي پاس ميدارد، و به همان راهي ميرود که اميرالمؤمنين از او ميپسندد، و همان ميکند که بدو واگذار گرديده است. خداوند، اميرالمؤمنين را در راه و مقصدي که پيش گرفته ياري دهد و در تمام اوامر و فرمانهايش از آنچه به پشيماني بيانجامد
محفوظ بدارد. و توفيق اميرالمؤمنين جز به دست خدا نيست، بر او توکل ميکند و بدو انابه مينمايد.
او را فرمان ميدهد به تقواي الهي که ستون دين و شعار مؤمنين است، و اينکه در امور سرّي و نهاني خود تقوا را در نظر دارد و آن را ذخيره دنيا و آخرت خويش سازد، و از موانع رخوتآور بپرهيزد، و از موارد تباهکننده خود را بپايد، و چشم از مطامع گمراهکننده بپوشد، و خويش را از پرتگاههاي خوار و رسواکننده بيرون کشد، زيرا که او شايستهترين کسي است که چنين کند و آن را برگزيند، و سزاوارترين کسي است که بر اين کار تکيه زند و آن را شعار خود سازد، چرا که از نسبي شريف و افتخاري بلند و عادتي مشهور و خويي مأثور برخوردار است.
و نيز او را فرمان ميدهد به تلاوت کتاب خدا، که آن کتاب با عترت رسول خدا(ص)، همان دوچيزي هستند که در ميان امت به يادگار نهاده شدهاند...(7)و او شاخهاي از شجره خانوادگي اميرالمؤمنين است که خداوند آنان را پيش از همه خلايق با انذار و هشدار فراخواند، زيرا که فرستاده خويش محمد(ص) را گفت: «وَ اَنذِر عَشيرتَکَ الاَقرَبينَ» (8)«خويشان نزديکتر خويش را بيم ده». و محققا خداي بزرگ ترغيب به تقوا نموده و به بندگانش به شرط داشتن تقوا قرب خود را وعده داده، و فرموده است: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقينَ»(9) «اي مؤمنان، تقواي الهي پيشه کنيد و با راستگويان باشيد.»
و او را فرمان ميدهد که آنچه را اميرالمؤمنين از اين موقوفات بدو واگذارده بپذيرد، و همه توان خود را در آباداني آنها و تمام کوشش خود را در سامان بخشيدن به آنها به کار برد، و در بالا رفتن سطح درآمد و باروري آنها سخت بکوشد، و نهايت سعي خود را در تدبير و توفير آنها به خرج دهد، و اضافه درآمد هر وقفي را ـ پس از کسر مخارجي که در حفظ اصل و دوام درآمدهاي آن ميکند و حقوقي که به مسؤولان و نگاهبانان آنها ميدهد ـ به صاحبانش که منافع آن مخصوص به ايشان است در وجوهي که براي آنها سبيل گرديده و وقف شدهاند مصرف نمايد، و آن را در جاي خود نهد و به مصرف مورد نظر برساند، و از عهده حقوق آن در پيشگاه الهي بيرون آيد و امانت را بدو بازگرداند، و بر کساني که سهم خود را از موقوفات دريافت ميکنند شاهد بگيرد، و در مورد اموالي که دريافت ميدارند رسيد بگيرد، و براي خود بر اموال اين موقوفات که در مصالح آن هزينه ميکند و به مصرف اهلش ميرساند و نيز در حقوق مربوطه و ابواب نيکوکاري و ساير سبل و وجوه آن خرج ميکند شاهد و مدرک بگيرد، و در تمام اين موارد به روش پسنديده خود که امانتگزاري و به کار بردن نزاهت و پرهيزگاري است بپويد، و ناظران خيانتپيشه را که مراعات پيمان ننموده و از خوراکهاي حرام و ظلمت گناهان خودداري نکردهاند تعقيب نمايد.
و به او فرمان ميدهد که کاتبي استخدام کند که به درستکاري معروف و به رشد و صواب مشهور باشد، و خيرخواهي ياران و دقت در حساب از او معلوم باشد؛ و اينکه تدبير ديوان موقوفات را به چنين کسي بسپارد و او را به صيانت اصول و فروع کارها و حفظ مدارک خرد و کلان توصيه نمايد، و در حفظ رسوم (10)و معاملات، و حراست خراجات و مقاسمات (11) آنها براي صاحبان آنها کمال احتياط را بنمايد، تا حيف و ميلي که اثرش ماندگار باشد بر زمينها استمرار نيابد و رسمي که بيم زيان آن رود تغيير پيدا نکند، و با کرايهکنندگان و مزارعان و ساير مخالطان و معاملهکنندگان به انصاف رفتار نمايد و ستمي به آنان نکند و زياني بديشان وارد نسازد، و هيچيک از حقوق آنان را ناديده نگيرد، و دست و دلبازي بيجا نيز از خود نشان ندهد، مگر سماجتي بجا که موجب افزوني آباداني و پيوند دلهاي آنان شود و سود و فائده دوطرفه برقرار گردد؛ زيرا که آن جناب در تمام اينها مورد اطمينان است و بر اوست که همه را انجام دهد و از عهده حق آنها بيرون آيد.
به او فرمان ميدهد که بايگاني خردمند، کاردان و امين برگزيند، که مدارک اين موقوفات و پروندهها و ساير دفاتر و حسابهاي خرده را بايگاني کند، زيرا که آنها وديعههايي است از صاحبانش در نزد او، و لازم است که در اين زمينه نهايت احتياط را به کار برد، و هرگاه در يکي از شروط يا حدود شک کند و يا معارضي پيدا شود و يا مجادلي رخ نمايد در ايام نظارت خود يا در ايام نظارت کسي که پس از او سرپرست اين موقوفات ميگردد و تدبير آنها بدو سپرده ميشود، با ارائه آن مدارک ـ که دلائل روشن و ستون اين بنا و مرجع حل اختلافات و سرکوبکننده شبهههايند آن معارضات حاصله را دفع نمايد و به خصومت پايان دهد.
اين است فرمان اميرالمؤمنين به تو، و وثيقه او که اينک در دست تو قرار گرفته است، پس فرمانهاي او را پيگيري نما، و از نواهي او باز ايست، و بدان چنگ زن که نجات و سلامتي خواهي يافت، و بر اساس آن عمل کن که به رستگاري و غنيمت خواهي رسيد، و از خداوند ارشاد طلب تا تو را ارشاد کند، و از او رهنمود بخواه تا رهنمودت دهد، و از او ياري جوي تا ياريت دهد، و کار خود بدو بسپار تا نگاهت دارد، انشاءاللّه تعالي(12)
12 ـ صبــح الأعشــي، قلقشندي، ط مصر، ج10 صص295ـ262.
پی نوشت:
1- دواني، علي، سيدرضي مؤلف نهجالبلاغه. صص62 ـ60 (با اندکي تصرف و تلخيص).
2- ابنططقي: تاريخ الفخري. تهران، 1350ش،ص290.
3- ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص31.
4- دواني، علي، همانجا، ص6.
5- اين وظايف همان مناصبي است که در شرححال وي گفتيم.
6- اين نام در کتب جغرافي به صورت «خضرة» آمده که موضعي است در تهامه. و نيز در «مراصدالاطلاع» جايي را به نام «الحضيرية» ذکر ميکند که در شرق بغداد قرار دارد و ميگويد ظاهرا «الخضرية» درست باشد. و نيز «الخضرة» يکي از آباديهاي مدينه است. به هر حال موضع دقيق آن محقق نشد.
7- در اينجا چند جمله در هم و نادرست وجود دارد که براي محقق کتاب نيز نامفهوم بوده است.
8- شعراء: 26، 214.
9- توبه: 9، 119.
10- رسوم: جمع رسم، مقرري و پاداش و ماليات.
11- «خراج» مالياتي است که نقدا از صاحب زمين گرفته ميشود. و «مقاسمه» قرارداد درصدي از محصول زمين است که دولت دريافت ميکند.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}