نویسنده: مریم صادقی




 
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، محمدرضا پهلوی درصدد تثبیت پایه‌های حکومت دیکتاتوری خود برآمد و از سوی دیگر، دولت استعمارگر انگلیس و امپریالیسم آمریکا هم که منافع عمده‌ای در ایران داشتند، حفظ امنیت و تثبیت دیکتاتوری محمدرضا پهلوی را امری بسیار ضروری می‌دانستند. لذا با همکاری یکدیگر به تقویت نیروهای پلیسی و امنیتی ایران پرداختند و طرح ویژه‌ای برای تشکیل سازمان امنیت کشور آماده ساختند و آن را براساس طرحی که آمریکا ارائه داده بود، در سال 1335ش، ایجاد کردند. مطبوعات ایران در تاریخ 11 مهر 1335ش، خبر آغاز فعالیت این تشکیلات که سازمان اطلاعات امنیت کشور نام داشت را به راحتی قبل از تصویب قانون آن در مجلس شورای ملی و سنا به اطلاع عموم می‌رساندند. سرانجام این تشکیلات در سال 1336ش، فعّالیت خود را رسماً آغاز کرد. (1)
تشکیل این سازمان آغاز سانسور یک ملت بود. سازمان امنیت که از جهت سازمان اداری در داخل نخست وزیری بود و رئیس آن اسماً معاون نخست وزیر بود، رسماً در رأس حکومت قرار گرفت. تمام اعمال مأموران دولت باید زیر نظر مأموران این سازمان می‌بود. نشریات، روزنامه‌ها و رادیو تلویزیون به طور کامل زیرنظر این تشکیلات قرار گرفت. هیچ یک از نمایندگان مجلس بدون تصویب این سازمان نمی‌توانستند در انتخابات شرکت کنند. به طور خلاصه، ایرانی زندانی همیشگی سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد. نام ساواک همراه با زندان، شکنجه و مرگ بود و مانند دیگر سازمان‌های اطلاعاتی جهان به عنوان یکی از مخوف‌ترین تشکیلات امنیتی درآمد. (2)
کارگزاران استعماری و طراحان ساواک از همان ابتدای کار کوشیدند افسران غیرمسلمان را به این سازمان انتقال دهند و از وجود آنان در راه تحقّق اهداف خود بهره بگیرند، از آنجا که در ارتش افسران یهودی وجود نداشتند، مسئولان امور کوشیدند تا به جای آنان از افسران بهائی که قرابت فکری و رفتاری مشابه با یهودیان صهیونیست داشتند و همچون صهیونیست‌های یهودی کینه‌ای کور و آشتی‌ناپذیر با مسلمانان ابراز می‌کردند، در این سازمان و در برخورد با مبارزان مسلمان سود جویند. به همین دلیل برخی از مدیران ارشد ساواک را بهائیان تشکیل می‌دادند که از میان آن‌ها می‌توان پرویز ثابتی، روح‌الله ثابتی، سرهنگ زیبایی، سرهنگ شیروانلو و ... را نام برد. (3)
یکی از معروف‌ترین چهره‌های بهائی ساواک پرویز ثابتی بود. وی در آخرین سال‌های حیات رژیم پهلوی، ریاست اداره کل سوم که حوزه‌های مربوط به امنیت داخلی، امور زندانی‌ها و سرپرستی شکنجه گران و بازجویان را در بر می‌گرفت، برعهده داشت. (4)
پرویز ثابتی، متولد 1315ش، فرزند حسن می‌باشد. وی در منطقه سنگسر (مهدی شهرکنونی) استان سمنان در یک خانواده بهائی به دنیا آمده بود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و دوره متوسطه را در دبیرستان «فیروز بهرام» در تهران گذراند. بعد از اخذ دیپلم متوسطه به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و سال‌ها به عنوان آموزگار در دبستان صابر واقع در منطقه سرآسیاب دولاب به تدریس مشغول بود. در کنار تدریس در دبستان‌ها به دانشکده حقوق رفت و در سال 1337ش، موفق به دریافت لیسانس از این دانشکده شد.
پرویز ثابتی به بهائی بودن خود به صورتی صریح اشاره می‌کند و در پرسش‌نامه سازمان امنیت می‌نویسد: «از بدو تولد در یک خانواده بهائی به دنیا آمده و پدر و مادرم بهائی بوده‌اند» و این در حالی بود که در آن دوره، استخدام بهائیان ممنوع بوده است. (5)
ثابتی در 1352ش، رئیس اداره‌ی کل سوم ساواک (امنیت داخلی) شد (6) و دوران ریاست وی بر آن بخش بسیار مهم ساواک به کابوسی برای آزادی خواهان و مبارزان سیاسی بدل گشت. دکتر عباس میلانی می‌نویسد:
«در سال 1345، ثابتی ناگهان به اعتبار یک برنامه‌ی تلویزیونی، به شخصیتی سرشناس بدل شد و نقشی ماندگار در ذهن بسیاری از ایرانیان باقی گذاشت. خوش صحبت بود و مطّلع به نظر می‌رسید و مسایل امنیتی را در طول مصاحبه با دقت و نظم خاصی برمی رسید. به تدریج ابعاد قدرتش فزونی گرفت. به راحتی می‌توان ادعا کرد که تا سال 1349، سایه‌ی اقتدارش بر همه‌ی عرصه‌های زندگی ایرانیان سنگینی می‌کرد. مخالفان رژیم او را خصم اصلی خود می‌دانستند. می‌گفتند دستگاه شکنجه و سانسور و داغ و درفش خفقان را هم هدایت می‌کند. در مقابل نیزد سیاستمداران ایرانی آن روزگار، او یکی از پرقدرت‌ترین شخصیت‌های مملکت بود و ترسش را اغلب به دل داشتند. در عین حال، احراز همه‌ی مشاغل مهم (از پست وزارت گرفته تا استادی دانشگاه و معلمی و حتی کارمندی دولت) در گروه اجازه‌ی اداره‌ای بود که ریاستش را او بر عهده داشت.... پس از مصاحبه‌ی معروف سال 1345، به تدریج هر چه بر قدرتش افزوده شد، حضورش در صفحات مطبوعات و صحنه‌ی تلویزیون هم کاستی گرفت. انگار به شخصیتی در یکی از رمان‌های لوکاره بدل شده بود. نامی بود بی‌چهره و خوف انگیز.» (7)
ثابتی از جمله کسانی بود که در رأس یک گروه از مأموران ساواک به اسرائیل اعزام شد و به احتمال قوی در همان مأموریت به استخدام موساد درآمد. او که در اوایل دهه 1350ش، به عنوان سخنگوی ساواک و مقام امنیتی شهرت یافت گرداننده اصلی ساواک به شمار می‌آمد و با ارتباطاتی که با موساد و عوامل این سازمان در ایران داشت. حتی در امور مربوط به نمایندگی ساواک در خارج از کشور نیز که خارج از حدود و اختیارات او بود، مداخله می‌کرد. وی که دوره جنگ‌ها و عملیات پارتیزانی و ضد چریکی دیده بود، با تجهیزات و امکانات گسترده، گروهی را که در اسرائیل و دیکتاتوری‌های نظامی آمریکای لاتین دوره دیده بودند، برای مبارزه با سیاهگل به محاصره جنگل فرستاد. (8)
حسین فردوست، ثابتی را فردی بسیار مقام پرست و متظاهر می‌شمارد که دروغ و راست را مخلوط می‌کرد تا میزان فعالیت و موفقیت خود را 3-2 برابر واقع جلوه دهد. فردوست می‌افزاید:
«در ملاقات‌هایی که با من داشت طبق معمول راست و دروغ را مخلوط می‌کرد و من چیزی از فعالیت‌هایش نفهمیدم. می‌خواست وانمود کند که کادرهای اصلی شبکه پیدا شده و به زودی دستگیر خواهند شد و این شبکه‌ها هیچ وقت کشف نمی‌شد!» (9)
تحلیلگران ایرانی و غربی اتفاق نظر دارند که اداره‌ی سوم ساواک (امنیت داخلی)، در زمان ریاست ثابتی، با خشونت و بی‌رحمی شدیدی که نسبت به زندانیان سیاسی اعمال می‌کرد، سخت بدنام و منفور شد. جیمزبیل، تحلیلگر مشهور آمریکایی، به این مطلب تصریح دارد و می‌نویسد:
«ساواک از نظر سازمانی و براساس نوع وظیفه، به هشت اداره تقسیم شد چهار اداره، از مهم‌ترین بخش‌های ساواک عبارت بودند از: اداره‌ی دوم (جمع آوری اطلاعات خارجی)، اداره سوم (امنیت داخلی)، اداره‌ی هفتم (تحلیل اطلاعات خارجی) و اداره‌ی هشتم (ضد اطلاعات)، اداره سوم موجب بدنامی ساواک شد، زیرا این بخش فعّالیت‌های خود را روی کنترل و نظارت سیاسی داخلی متمرکز کرده بود. یک ناظر مطلع آمریکایی درباره‌ی ساواک گفته است: سازمان به دلیل خشونت و بی‌رحمی اداره سوم در زندان‌ها، بدنام و منفور شد.» (10)
کمیته مشترک ضد خرابکاری واقع در شمال غربی میدان توپخانه‌ی تهران (موزه‌ی تاریخ اطلاعات کشور یا موزه‌ی عبرت کنونی) مکانی بود که در 7 سال پایانی سلطنت شاه مخلوع، به واقع، قتلگاه و سلاخ خانه‌ی مبارزان انقلابی به شمار می‌آمد. این کمیته که افراد آن از نیروهای ساواک، شهربانی و ادارات اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش و ژاندارمری تشکیل می‌شدند، در تاریخ معاصر ایران به عنوان مخوف‌ترین بازداشتگاه و شکنجه گاه رژیم پهلوی شناخته می‌شود. کمیته مشترک ضدخرابکاری، با فرمان شاه مخلوع در اوایل بهمن 1350 شروع به کار کرد و اولین رئیس آن، سپهبد جعفر قلی صدری (ریاست شهربانی وقت کشور) و رئیس ستاد آن نیز پرویز ثابتی بود. (11)
ثابتی از زمره دوستان نزدیک هویدا بود و در ملاقات‌هایی که هر چهارشنبه با وی داشت، اطلاعاتی را در اختیار وی قرار می‌داد که بی گمان یکی از ابزار تثبیت و تداوم قدرت هویدا بود زیرا در دوران زندگی روابط نزدیکی با همکیش خود داشته است. (12)
در سال 1352ش، توسط ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، به سمت مدیر کل اداره سوم تعیین و عملاً همه کاره ساواک شد. پرویز ثابتی (با نام رمز بامداد) در تمام عملیات پر سروصدای ساواک در سال‌های 1352 تا 1356 نقش اصلی را برعهده داشت و شبکه موساد در وزارت خانه‌ها و سازمان‌های دولتی و حتی بخش خصوصی زیر نظر مستقیم اول عمل می‌کردند و کار امنیت داخلی یکسره در دست وی بود.
گزارش‌هایی که از طریق نصیری به شاه داده می‌شد، عمدتاً از طرف ثابتی و دارودسته او تنظیم می‌گردید. ثابتی در انتصاب مقامات دولتی و انتخاب نمایندگان مجلس نقش اساسی داشت این گزارش‌ها برای جلوگیری از انتصاب یا انتخاب آن‌ها کافی بود. (13)
ثابتی طرفدار سیاست سرکوب تظاهرات بود و همواره تاکید داشت که دولت باید با قاطعیت تمام تظاهرات را سرکوب کند و از طرفی مایل بود دست مخالفان وفادار به رژیم را باز بگذارد که از نظام حاکم و حتی از اعضای خاندان سلطنتی انتقاد کنند. ثابتی در اواسط بهار 1357ش، از طریق هویدا پیامی را برای شاه مبنی بر اینکه چنانچه عنان کار را دست کم برای مدت کوتاهی به ساواک بسپارد و بگذارد، آن‌ها تدابیر لازم را برای سرکوب قیام مردم و آرام کردن کشور اتخاذ می‌کنند. شاه از وی خواست که طرح عملیات مورد نظرش را مشخص کند. وی هم سیاهه‌ای از 1500 تن از مخالفان رژیم را فراهم آورد که در نهایت شاه با بازداشت 300 نفر آن‌ها موافقت کرد. (14)
اواخر حکومت پهلوی، ثابتی به اتفاق سپهبد نصیری (رئیس ساواک) در تاریخ 1357/8/13 به حکم دادسرای تهران ممنوع الخروج شد اما موفق شد که از کشور بگریزد. (15) چنانکه نوشته‌اند، او به ژنو و از آنجا به اتفاق همسرش به اسرائیل رفت. بنا به اظهار مسافری که در بیمارستان «جده» اسرائیل بستری بود و به تهران بازگشته است، اسرائیلی‌ها با عمل جراحی پلاستیک آن چنان او را تغییر شکل داده‌اند که شناختش غیرممکن می‌باشد. او که به شکنجه‌گر مخوف ساواک شهرت داشت، در شهر سانفرانسیسکو در خانه‌ای مجلل مسکن گزید. (16)
یکی دیگر از معروف ترین شکنجه گران بهائی ساواک، فریدون توانگری معروف به آرش بود. وی در سال 1329ش، در تهران به دنیا آمد و سند ازدواج او به تاریخ 5/14سنه 2537(1357) در دفتر لجنه بهائیت تهران ثبت گردیده است.
آرش در سال 1351ش، با مدرک دیپلم به استخدام ساواک درآمد و به عنوان یک نیروی عادی مشغول خدمت گردید. در اوایل سال 1352ش، با ارتقاء مسئول اقدام دایره عملیات شد و به شکنجه مردان و زنان مبارز پرداخت. به طوری که در سال 1354ش، رهبر عملیات گردید. همزمان با رهبری دایره عملیات، همچنان در امر بازجویی و شکنجه دخالت داشته و رفتاری در حد اعلای قساوت با زندانیان داشت تا آن جا که در کمیته مشترک از او به عنوان خشن ترین بازجو یاد شد. وی به خاطر جدیت در سرسپردگی، مدال‌های متعددی از مقامات ما فوق خود دریافت نمود و تا واپسین روزهای حکومت طاغوت مجدانه در کمیته مشترک مشغول خدمت به اربابان خود بود. (17)
احمد اللهیاری (روزنامه نگار مطّلع عصر پهلوی) به غیر از ثابتی به معرفی چند تن دیگر از بهائیانی که از شکنجه گران ساواک بودند می‌پردازد: «یکی دیگر از شکنجه گران بهائی ساواک سرهنگ زیبایی نام داشت و شایع بود که چند نفر را زیر ضربات مشت و لگد خود کشته است. مردم به قدری از سرهنگ زیبایی نفرت داشتند که در آستانه پیروزی انقلاب و در اواسط سال 1357 به خانه وی حمله بردند و محل سکونت او را به آتش کشیدند.
از دیگر مدیران ارشد بهائی ساواک، سرهنگ شیروانلو بود. او از زمان فرمانداری نظامی، فعّالیت‌های جاسوسی و مبارزه با مردم را دنبال کرد و با اینکه بازنشسته شده بود، همچنان در ساواک به کار اشتغال داشت. سرهنگ شیروانلو آن قدر مورد توجه بود که هر لحظه به شاه دسترسی داشت و بر همین اساس توانست پسرش فیروز شیروانلو را در ساواک استخدام کند و وی را با قائم مقامی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و به ریاست واحد هنری دفتر فرح پهلوی برساند.
از دیگر افسران ساواک که به بهائی بودن شهرت داشت باید از احسنی نام برد. او تا سال 1357 مأمور رابط ساواک با وزارت اطلاعات و مسئول کنترل و سانسور مطبوعات بود.» (18)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ص 135.
2- ب.کیا، ارتش تاریکی، ص 65.
3- احمد اللهیاری، بهائیان در عصر پهلوی، نیمه پنهان، ج31، صص 34-135.
4- همان، صص 137-138.
5- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، ص 451.
6- همان
7- عباس میلانی، معمای هویدا، صص 209-208.
8- مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار، ص 555.
9- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، صص 475-474.
10- عقاب و شیر، جیمزبیل، ترجمه‌ی مهوش غلامی، ج1، صص 166-165. به نقل از فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س13، ش50، تابستان 88، ص 491.
11- مخوف‌ترین بازداشتگاه رژیم پهلوی، ضمیمه روزنامه اطلاعات، مورخ 1382/11/19، به نقل از فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س13، ش50، تابستان 88، ص 492.
12- چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، ج8، ص 309.
13- محمد طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج2، صص 992-997.
14- چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، ج8، ص 309.
15- ثریا شهسواری، اسناد فعالیت بهائیان در دوره‌ی محمدرضا شاه، ص 464.
16- امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج2، ص 76.
17- قاسم حسن پور، شکنجه گران می‌گویند، ص 13.
18- احمد اللهیاری، بهائیان در عصر پهلوی، نیمه پنهان، ج31، صص 138-139.

منبع مقاله :
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول