نویسنده: امیر مهدی بدیع
برگردان: ع. روح‌بخشان





 

قبل از همه به سراغ قدیمی‌ترین و تیزبین‌ترین گزارشگران یعنی پولوب (پولوبیوس) می‌رویم. بدیهی است که این یونانیِ مغرورِ یونانی که تنزل یافته و رو به ضعف نهاده است هنوز سخنان پوچ و پیش پا افتاده‌ی تبلیغات ایسوکراتس و ناسزاهای بی‌وجه و بی‌دلیل یونانیان را در باب بی‌شهامتی و به اصطلاح‌ ترسویی ایرانیان قدیم از یاد نبرده است؛ و او نیز - همان گونه که هنوز هم غالب مورخان امروز می‌نویسند - عقب‌نشینی ده هزار نفری و اقدامات بیهوده‌ی آگه سیلاس در آسیا را - که همان گونه که پایان غمبارش نشان می‌دهد فقط یک ماجراجو بوده است- در هاله‌یی از عظمت می‌نگرد که گزنفون در پیرامون آن تنیده است، چه که او در هر مورد هم جزئی از قضیه و هم داور بود. اما پولوب در قضیه‌ی فیلیپ و اسکندر در نهایت روشن‌نگری چنین نوشته است:
«کسانی که تدارکات جنگی فیلیپ و اسکندر بر ضد ایران را سر منشأ جنگ پارسی می‌دانند قادر به درک اختلاف بزرگ و اصلی‌یی که میان سرآغاز یک واقعه و علت و هدف آن وجود دارد نیستند: علت و هدف قبل از همه پیدا می‌شوند و بقیه‌ی امور بعد از آنها می‌آیند. من سرآغاز و شروع هرچیز را نخستین کوشش در راه اجرای نقشه‌یی می‌دانم که این امر در آن شکل گرفته است و نسبت به آن تصمیم گرفته شده است. و علت آن را چیزی می‌شناسم که به راستی سر منشأ و پدید آورنده‌ی آن در اندیشه‌ها و داوری‌های ماست... در این صورت هر کس به آسانی می‌تواند بفهمد که علت‌های واقعی و ریشه و سر منشأ جنگ اسکندر بر ضد ایران چه بوده است. در حقیقت یکی از اولین علت‌های آن عقب‌نشینی یونانیانی بود که به فرماندهی گزنفون از ایالات شمال غربی ایران عقب نشستند و با عبور از سراسر آسیا (کذا) یک سرزمین دشمن را در نور دیدند و "بربر"ها جرأت نیافتند که به مقابله برخیزند و راه برایشان بر بندند. علت دوم این جنگ رفتن آگه سیلاس پادشاه اسپارت به آسیاست که در هیچ جا و در هیچ لحظه‌یی با هیچ مقاومتی در برابر عملیات خود رو به رو نشد و فقط به این دلیل مجبور به ترک عملیات خود شد که در یونان آشوب‌های داخلی روی دادند. فیلیپ در این هر دو مورد نشانه‌هایی از ترسویی و سستی و بی‌حالی ایرانیان مشاهده کرد و دریافت که قدرت نظامی آنان تا چه اندازه ضعیف و ناکارآ مخصوصاً در مقایسه با توان نظامی او و مقدونیان خواهد بود. او از همان لحظه نگاه خود را بر شکوه و جلال ثروت‌هایی که این جنگ نوید می‌داد، دوخت، و لذا فرصت را از دست نداد و همین که از وفاداری و حسن نیت یونانیان نسبت به خود اطمینان یافت از این دستاویز سود جست که وظیفه‌ی اوست، آن هم وظیفه‌یی عاجل، که انتقام بدرفتاری‌های ایرانیان نسبت به یونانیان را بگیرد و در نتیجه به فوریت تصمیم به جنگ گرفت.» (تواریخ، کتاب سوم، فصل ششم، بندهای 10 تا 14).
اکنون به قول دییودور سیسیلی نگاه بیندازیم که در کتاب کتابخانه‌ی تاریخی، کتاب شانزدهم، فصل هشتاد و نهم، در این زمینه با پولوب همرأی است اما بر این نکته تأکید می‌کند که آن چه فیلیپ را مُصمم به جنگ بر ضد ایران کرد ثروت پادشاهان ایران بود، که او به آن دل بسته بود، نه انتقامجویی، که او عمداً مطرح کرد تا یونانیان را با خود آشتی دهد و همدست کند:
«در سال بعد از جنگ خرونییا، فیلیپ که از پیروزی به دست آمده مغرور شده و مست باده‌ی غرور شده بود، مخصوصاً که آثار آن جنگ نیرومندترین شهرها را در دهشت فرو برده بود، آشکارا نیّت خود را برای اینکه در رأس سراسر یونان قرار گیرد، بیان کرد. او برای رسیدن به این مقصود اعلام کرد که به جهت منفعت و مصلحت همگان طرح اعلان جنگ به ایران و بالاخره گرفتن انتقام زشتکاری‌های ایرانیان نسبت به نیایشگاه‌های یونان را تدارک دیده است. بدیهی است که این اعلان موجب پیوستن یونانیان به او می‌شد. اما از آن جا که فیلیپ می‌خواست در همان حال خود را نسبت به کشورهای یونانی و مردم یونان سخی نشان دهد پیشنهاد کرد که نمایندگان همه‌ی شهر- دولت‌ها گرد هم آیند و درباره‌ی شرایط به اجرا در آوردن این برنامه‌ی عظیم به تبادل نظر بپردازند. در نتیجه یک اجتماع عمومی در کورینت تشکیل شد و فیلیپ پس از آن که جزئیات طرح لشکرکشی به ایران را شرح داد و گفت که تا چه اندازه به پیروزی خود امیدوار است و چه امیدهای درخشان نسبت به موفقیت در جنگ دارد، به آسانی حاضران را در جهت تأیید نقشه‌ی خود سوق داد. و چون به عنوان سرور و رئیس یونان که اختیار کامل داشت برگزیده شد بیدرنگ شروع به تدارک مقدمات این لشکرکشی کرد؛ و پس از آن که سهمی را که هر شهر - دولت باید در تأمین نفرات و سلاح‌ها عهده‌دار می‌شد تعیین کرد به مقدونیه بازگشت».
گزارش یوستن در این زمینه خیلی کوتاه است. او در تواریخ فیلیپی، کتاب نهم، فصل پنجم، بندهای 4 تا 8 نوشته است: «در اجتماع کورینت واحد و تعداد نفراتی که هر شهر - دولت باید در اختیار سپاه فیلیپ می‌نهاد معین شد. به این معنی که تصمیم گرفته شد که در صورتی که شاه (فیلیپ) مورد حمله قرار گیرد یا درخارج از یونان به جنگ بپردازد، آن نفرات تحت فرماندهی او گذاشته شوند. در آن هنگام هیچ کس تردیدی نداشت که هدف از این تدارکات امپراتوری ایرانیان بود.»
روبرکوئن (از مورخان اخیر) در کتاب خود به نام یونان و یونانی‌سازی جهان کهن، ص 386 به شکلی فوق‌العاده عالی هرچه را که درباره‌ی انگیزه‌های واقعی فیلیپ باید گفت، چنین خلاصه کرده است: «در حقیقت، فیلیپ تصور می‌کرد که یک جنگ عمومی با سودها و غنایم و افتخاری که خواهد داشت وحدتی را که به زور در کورینت تحمیل شده بود مستحکم خواهد کرد.... او فکر می‌کرد که تسخیر دوباره‌ی شهرهای یونانی آسیای صغیر به وسیله‌ی او و تاراج و ویرانی سرزمین‌های پادشاه بزرگ نقطه‌ی اوج منطقی و ضروری سیاست خارجی او خواهد بود...»
این قول خیلی بیشتر از آن چه پل کلوشه در باره‌ی همین موضوع نوشته است با حقیقت تاریخی وفق دارد. به عقیده‌ی پل کلوشه لشکرکشی به آسیا نشانه‌ی اراده‌ی مشترک و همگون یونانیانی است که بر ضد پادشاه ایران برپاخاسته بودند. به نوشته‌ی او: «این مجلس مشورتی بود که در سال 337- 336 ق. م رأی به لشکرکشی بر ضد پادشاه بزرگ، پادشاه مورد نفرت یونانیان آسیا، داد: لشکرکشی‌یی که لزوماً مرد برتر اتحادیه فرماندهیش را داشت و حداقل نتیجه‌ی موفقیت آن این بود که سپاه‌های بربر را سر جایشان می‌نشاند.» (دنیای یونانی در روزگاران کهن، (1) ص 287).
آن چه را که نقل شد بسنجید با قول یوستن که البته نسبت به فیلیپ سخت و تند است، اما یوستن فقط قول تروگِ یومپه‌یی را به صورت خلاصه نقل کرده است که او هم اطلاعات خود را از منابع موثق گرفته است. او در تواریخ فیلیپی، کتاب نهم، فصل اول، بند 1 نوشته است: «همین که فیلیپ وارد یونان شد، از آن جا که غارت و چپاول چند شهر - دولت اشتهایش را تحریک کرده بود، و با محاسبه‌ی غنایمی که از این شهرهای بی‌اهمیت به دست آورده بود با خود اندیشید که ثروتی که از تمام کشور پیدا خواهد کرد چه مقدار خواهد بود، و لذا تصمیم به جنگ با تمام یونان گرفت.»
اکون آن چه را که یوستن درباره‌ی فیلیپ و یونان نوشته است به آسیا گسترش دهید تا دریابید که چرا شاه مقدونی به محض در هم شکسته شدن آتن و خواری و شرمساری اسپارت بیدرنگ به آسیا رو می‌آورد.

پی‌نوشت‌:

1. Le monde grec aux temps classiques

منبع مقاله:
بدیع، امیرمهدی، (1387)، یونانیان و بربرها، برگردان: ع. روح‌بخشان، تهران: انتشارات توس، چاپ سوم