نویسندگان:
منصور میراحمدی (1)
علی اکبر ولدبیگی (2)




 

چکیده

ظهور جریان تکفیری در تحولات سیاسی اجتماعی جدید در جهان اسلام، حکایت از گونه خاصی از سیاست دارد که در نوشتار حاضر از آن به «سیاست خشونت» تعبیر می‌گردد. سیاست خشونت نوعی سیاست است که مهم‌ترین ویژگی آن تجویز به کارگیری خشونت در فرایند رسیدن به آرمان و وضعیت مطلوب است. جریان تکفیری براساس چنین نگرشی تمامی فرایندهای جاری در جهان را ناروا دانسته، با تجویز خشونت در سطوح مختلف درصدد مقابله با فرایندهای مذکور و تحقق آرمان‌های خود هستند. علاوه بر این، نگرش آنان به قواعد و الزامات حاکم بر سیاست، نیز از ویژگی‌های افراطی برخوردار است. پی آمد چنین دیدگاهی ظهور چرخه باطل خشونت در مناسبات سیاسی اجتماعی است که نگرش آنان به سیاست را تکمیل می‌کند. مقاله حاضر، با مطالعه و بررسی دیدگاه‌های سیاسی اجتماعی طرفداران جریان تکفیری، گونه شناسی خاصی از سیاست در نظر آنان توضیح می‌دهد. به نظر نگارنده این گونه از سیاست، برخاسته از نظام معنایی خاصی است که در مقاله ضمن تبیین آن، تأثیرش را بر افکار سیاسی آنان توضیح می‌دهد.

مقدمه

جهان اسلام در سال‌های اخیر شاهد شکل گیری گونه‌ای خاص از سیاست است. این سیاست را می‌توان سیاست خشونت نامید. سیاست خشونت تجویز کننده‌ی خشونت برای رسیدن به وضع مطلوب از نگاه حاملان آن است. اندیشه‌های افراطی در زمینه‌های عینی خاصی شکل گرفته و شکوفا می‌شود. از این رو، تبیین این زمینه‌ها نقش مهمی در تبیین چرایی شکل گیری این گونه سیاست و اندیشه‌ها دارد. بنابراین مقاله حاضر تلاشی برای فهم و معرفی سیاست خشونت بر اساس افکار تکفیری‌ها در جهان اسلام است. از دیدگاه حاکم بر این نوشتار، اسلام، دینی طرفدار صلح و زندگی مسالمت آمیز است و ظهور سیاست خشونت ارتباط معرفتی با دین و آموزه‌های دینی ندارد. آنچه موجب ظهور این نوع سیاست در جهان اسلام شده است، قرار گرفتن اندیشه‌های سلفی در زمینه‌های عینی خاص، که تولید کننده و توجیه کننده خشونت است، می‌باشد.
از طرفی تصور می‌شود، سیاست خشونت با تروریسم، شباهت‌های زیادی دارد و فهم سیاست خشونت در گرو فهم تعامل این افکار با زمینه‌های عینی این سیاست در جهان اسلام است. براین اساس، ابتدا به مقایسه سیاست خشونت با ویژگی‌های تروریسم در جهت شباهت می‌پردازیم، سپس با شرح زمینه‌های فکری و عینی این سیاست، ابعاد آن در دو سطح منطقه‌ای و جهانی مورد توجه قرار می‌گیرد و در پایان شباهت سیاست خشونت به تروریسم و فرضیه معنایابی این سیاست به تروریسم ارزیابی می‌شود.

1. تروریسم و سیاست خشونت

تروریسم (Terrorism) از ریشه لاتینی Terror به معنای ترس و وحشت گرفته شده است و به رفتار و اعمال فرد یا گروهی اطلاق می‌شود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور می‌خواهد به هدف‌های سیاسی خود برسد. هم چنین کارهای خشونت آمیز و غیرقانونی حکومت‌ها برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آن‌ها نیز در ردیف تروریسم قرار دارد، که از آن به «تروریسم دولتی» یاد می‌شود (3) و به اعمال تروریستی که به منظور تأمین مقاصد سیاسی در سطح بین‌الملل انجام می‌شود، تروریسم بین‌المللی اطلاق می‌گردد، (4) اما چون تعریف‌های زیادی از تروریسم و هنوز تعریف جامعی وجود ندارد که تروریسم را پوشش بدهد، به برخی ویژگی‌های مشترک آن اشاره می‌کنیم و از آوردن تعاریف متعدد صرف نظر می‌کنیم.

1.1. شاخص‌های تروریسم

الکس اشمید در اثر خود به نام راهنمای تحقیق درباره مفاهیم، نظریه‌ها، اطلاعات پایه و تألیفات در باب تروریسم بیش از صد تعریف از تروریسم گردآوری کرده است. در مجموع به عناصری مشترک در تعاریف رسیده است که عبارتند از: «خشونت، جنبه سیاسی پدیده، وحشت و ترس». (5)
عمومی‌ترین ویژگی تروریسم، خشونت یا تهدید به خشونت می‌باشد. (6) هر اقدام تروریستی نوعی اقدام خشونت آمیز نیز می‌باشد، اما هر عمل خشونت آمیز، اقدامی تروریستی نیست. اقدام خشونت آمیز دو وجهی است: قاتل و مقتول یا ضارب و مجروح، در حالی که اقدام تروریستی یک وجه آن انجام «خشونت و تهدید»، وجه دوم آن «انتقال پیام خشونت» و وجه سوم آن «احساس وحشت جدی» می‌باشد. از نظر اشمید بین هدف خشونت و هدف ترور و بین قربانی و حریف تفاوت وجود دارد؛ در یک قتل تروریستی قربانی به راحتی می‌تواند تغییر کند، زیرا هدف غایی تأثیر بر افکار عمومی است. (7)
ویژگی مهم دیگر تروریسم جنبه سیاسی آن است. مثلاً در جهت تأثیر بر نظام سیاسی یا نظام بین‌المللی و غیره طراحی شود. آخرین ویژگی مهم تروریسم در تعریف اشمید وحشت و ترس است. تروریسم از طریق ایجاد ارعاب و وحشت صورت می‌گیرد و اغلب صرف کشتن قربانیان ملاک نیست و ممکن است این عمل بر اساس اتفاق باشد.
اقدامات تروریستی، ممکن است برای رسیدن به اهداف سیاسی یا مذهبی انجام شود و یا برای کسب منافع شخصی صورت گیرد. برای نمونه اگر سارقی به بانک حمله کند و پس از کشتن رئیس بانک با مقداری پول فرار کند نمی‌توان او را تروریست نامید، ولی اگر انگیزه وی در سرقت از بانک، ایجاد ترس و وحشت در مردم یا مقاصدی مانند بی اعتماد کردن مردم به بانک‌ها و بی ثبات کردن اقتصاد باشد، این کار یک اقدام تروریستی به حساب می‌آید. (8)

2. 1. سیاست خشونت

«سیاست خشونت» به اعمالی غیر متعارف و نوعی انحراف از رویه مشهور مسلمانان اطلاق می‌شود که جریان تکفیری برای رسیدن به اهداف سیاسی و غیر سیاسی به صورت غیر قانونی با وحشت افکنی و خشونت در سطح منطقه‌ای، در میان کشورهای اسلامی و یا در سطح بین‌المللی از آن استفاده می‌کنند.

3. 1. شاخص‌های سیاست خشونت

یکی از ویژگی‌های سیاست خشونت به اسارت گرفتن دیپلمات‌ها و حمله به سفارت خانه‌ها می‌باشد که به عنوان عملی غیر قانونی، با وجود آیین نامه‌های بین‌المللی و صیانت دیپلماتیک است. طالبان در 17 مرداد 1377 با حمله به سرکنسولگری ایران در شهر مزار شریف، هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایران را به قتل رساندند. در 1998م. بمب گذاری در سفارت خانه‌های امریکا در تانزانیا و کنیا منجر به کشته شدن 224 نفر شد و تنها در میان آن‌ها 12 نفر آمریکایی بودند. در 2002 م. انفجار در یک محوطه باستانی در تونس به کشته شدن 17 نفر از جمله 11 جهانگرد آلمانی منجر شد. در همین سال انفجار بمب در خارج از محوطه سفارت امریکا در کراچی و قتل 12 نفر و انفجار در کلوپ شبانه در بالی اندونزی و کشته شدن 202 نفر که بیشتر شهروندان استرالیایی بودند؛ حادثه 11 سپتامبر و مواردی از این قبیل، بوده است.
«ابومصعب زرقاوی» با اعلام جهاد علیه شیعیان، کلید موفقیت جریان تکفیری در جهان را شیعیان می‌دانست. وی معتقد بود، در صورت تحریک شیعیان به جنگ فرقه ای، می‌توان اهل تسنن غافل را بیدار کرد و به میدان کشانید، یعنی استفاده از خشونت برای تأثیر بر افکار عمومی سلفی‌ها، انتحار و بمب گذاری در میان شیعیان و کشتن افراد بی گناه برای جذب اهل سنت و تأثیرگذاری بر آن‌هاست. آن‌ها افراد بی گناه را می‌کشند و با وحشت افکنی می‌خواهند پیام خود را به آمریکا و یا افکار عمومی سلفی‌ها و سایر مسلمانان برسانند. با حمله به سفارت خانه‌های آمریکا خود را در مقابل آمریکا جلوه دهند تا بی خاصیتی حاکمان عرب و مسلمان را به مردم کشورهای اسلامی نشان دهند و حمایت مردم را به دست آورند.

2. زمینه‌های فکری سیاست خشونت

جریان نوظهور سلفی در تاریخ اسلام به گروهی از مسلمانان اطلاق می‌شود که به فلسفه‌ای متمایز از دیگر مذاهب اسلامی استناد می‌کنند. به اعتقاد برخی از اندیشمندان اهل تسنن، اختراع اصطلاح «سلفیه» بدعتی جدید در اسلام است و سلف صالح با آن هیچ گونه آشنایی نداشته‌اند، زیرا پیشوایان سلف اساساً مفهوم این کلمه را برای هیچ شخصیت متمایز از دیگران و یا وجود فکری و اعتقادی که خاص آنان باشد و ایشان را از دیگر مسلمان‌ها جدا کند، قرار نداده است. اما این گروه از مجموعه آرای اجتهادی خود عنوان جداگانه‌ای برای شخصیت اسلامی خویش ساخته‌اند که آن‌ها را از دیگر مسلمانان دور کرده است و از تفکرات خود، دژی ساخته‌اند، تا از درون آن، با هر کس که با رأی‌شان مخالفت کند، به صورت خشونت آمیز برخورد کنند. (9)
سلفی‌های تکفیری برای جذب افراد از اتفاقات بوجود آمده، مانند: حرکت‌های اصلاح دینی بهره جستند و به بهانه وفاداری به سلف صالح، به تدریج شرایط را برای به کارگیری سیاست خشونت آماده می‌کردند.
حرکت اصلاح دینی، توسط مصلحانی، مانند: سیدجمال و محمد عبده به دنبال اوضاع آشفته مصر در اوایل قرن اخیر، زمانی که این کشور در اشغال انگلستان بود، تأثیر زیادی در گسترش واژه سلفیه در مجامع عمومی داشت. تا پیش از آن کاربرد این کلمه بیشتر محدود به محافل علمی بود، اما به زودی از حد علمی فراتر رفت و عنوان برخی مجله‌ها و چاپخانه‌ها را در مصر به خود اختصاص داد. از طرفی میان مذهب وهابی و دعوت اصلاح دینی وجه مشترکی به نام مبارزه با بدعت‌ها و خرافه‌ها و به ویژه بدعت‌های صوفیان مورد توجه قرار گرفت. این امر موجب رواج بیشتر واژه سلفیه در میان وهابی‌ها شد. تا پیش از این سرچشمه وهابیت تنها «محمدبن عبدالوهاب» بود اما وهابی‌ها؛ استفاده از کلمه «سلفیه»، قصد داشتند این طور به مردم وانمود کنند که افکار وهابیت به عبدالوهاب محدود نمی‌شود. (10)
یکی از ویژگی‌های تکفیری‌ها این است که فکر می‌کنند، تمامی آنچه را که بدان اعتقاد دارند، جزء اصول اعتقادی اسلام است، آن‌ها برای پیشبرد اهداف خود، به جای استدلال از تکفیر استفاده می‌کنند و افکار خود را ملاک کفر و اسلام دیگران قرار می‌دهند.
جریان‌های سلفی به صورت نماد تکفیر و سیاست خشونت شناخته می‌شوند، اما خطر استفاده از این روش به طور عام در جوامع اسلامی وجود دارد. در برخی مواقع برخورد با اندیشه‌های مخالف و خارج از چارچوب اندیشه‌های حاکم و عدم تحمل آن، تا جایی پیش رفت که برخی از اهل فکر هم با هرگونه فکر مغایر با اندیشه خود، شدیداً مخالفت می‌کردند و حاضر به تحمل تفکر مخالف نبودند و برداشت خود از دین را عین دین تلقی می‌کردند. (11)
برخی بر این باورند که برای دفاع از حق از هر وسیله‌ای – هر چند نامشروع – می‌توان استفاده کرد. و وقتی راهی آسان‌تر وجود دارد، لزومی ندارد راه پرمشقت را برای رسیدن به هدف انتخاب کرد؛ به عبارت دیگر وقتی برای از میدان خارج کردن یک فکر انحرافی، سلاح تکفیر ساده‌ترین راه است، نباید وقت خود را به طرح استدلال تلف کرد. برای مبارزه با بدعت‌ها، به عنوان هدفی مقدس، دروغ یا هر نسبتی را می‌توانید به آن‌ها بدهید و برای رسیدن به مقصد از هر وسیله‌ای استفاده کنید. آنها در راستای «سیاست خشونت» آیاتی که درباره‌ی جهاد با کفار نازل شده را، دلیلی بر به کار بردن زور می‌دانند، که به مراتب بالاتر از تکفیر است. (12)
سلاح تکفیر از جانب جریان‌های تکفیری صرفاً برای سایر مذاهب اسلامی غیر سلفی به کار برده نمی‌شود، بلکه در درون سلفیه هم کاربرد دارد. در ادامه می‌بینیم که به چه صورت زمینه‌های سیاست خشونت در دو نگرش اعتقادی، در میان سلفی‌ها ریشه دارد؟ از طرفی یک گروه از آن‌ها طرفداران والی و حاکم اسلامی هستند و هرگونه تشکیل حزب و خروج بر سلطان را تکفیر می‌کنند و گروه دیگر با زمینه چینی و ایجاد تردید در تقلیدگرایی، سعی بر متزلزل کردن جایگاه مفتی‌ها و سلطه حکام دارند.
جریان‌های سلفی با «منهج نویسی» تلاش کرده‌اند تا به شرح و بیان اعتقادات متفاوت خود بپردازند، که با اندک تأمل می‌توان ریشه‌های سیاست خشونت را در دادن روش‌های اعتقادی آن‌ها درباره‌ی خودشان و از طرف دیگر در مورد سایر مذاهب اسلامی و غیر اسلامی ملاحظه کرد.
منهج در لغت به معنای روش است و از دیدگاه سلفیه به مسیری اطلاق می‌شود که سلف صالح در برابر اهل هوا و بدعت بکار گرفته‌اند؛ یعنی مسلمانان به منهج سلف صالح در تعامل با نصوص شرعی تکیه کنند که به لحاظ فهم و عمل مایه ماندگاری و موجب عدم تحریف دین در اذهان آن‌هاست. (13) همان طور که اشاره شد، به لحاظ فکری دو گروه عمده در میان سلفی‌های تکفیری به روش سلف صالح استناد می‌کنند:

1. 2. سلفی‌های حکومتی

دسته‌ای سلفی‌های حکومتی هستند. آن‌ها تمامی کسانی که حزب و جماعت تشکیل داده‌اند را بدعت گذار خطاب کردند. «هادی مدخلی» در منهج اهل السنه فی النقد الرجال و الکتب و الطوائف با استدلال از منهج و روش سلف صالح، سکوت کنندگان و چشم پوشندگان بر بدعت را مورد مذمت قرار داد و با استناد به سخن پیشوایان سلفی، کسانی که از اهل بدعت دفاع می‌کنند را گمراه‌تر از بدعت گذاران می‌داند و مدافعان آن‌ها را همانند خوارج توصیف می‌کند، و سلفی‌ها را از یاری رساندن به کسانی که در چارچوب حزب و سیاست کار می‌کنند برحذر می‌دارد. (14)
با نگاهی به سخنان برخی علمای سلفی که عمدتاً حکومتی هستند، معلوم می‌شود که آن‌ها با گروه‌هایی مانند: اخوان المسلمین، جماعة التبلیغ، حزب التحریر و غیره به مخالفت برخاسته و به آن‌ها نسبت کفر می‌دهند. در این راستا رساله کوچکی با عنوان اقوال علماء السنه فی جماعه اخوان المسلمین منتشر شد که حاوی فتاوی عده‌ای از علمای سلفی از جمله: بن باز، البانی، بن عثیمین، و عده‌ای دیگر علیه گروه‌های غیر حکومتی فتوا داده‌اند.
آن‌ها با استناد به فتوای بن باز، جماعة التبلیغ و اخوان المسلمین را به دلیل ایجاد بدعت و شکاف در بین اهل سنت جزء فرقه‌های جهنمی معرفی می‌کنند. به فتوای محمدبن صالح العثیمین، در کتاب و سنت، دلیلی مبنی بر مباح شمرده شدن جماعت‌ها وجود ندارد، بلکه جماعت‌ها در کتاب و سنت مذموم شده‌اند. بنابراین تعدد جماعت‌ها و اخوان‌ها، کاری ناپسند است. به گفته صالح اللحیدان حرکت اخوان و جماعت تبلیغ غیرصحیح است و روش همه جماعت‌ها و احزاب و گروه‌ها درست نیست و چنین دسته جاتی سلفی اصل نیستند. هم چنین صالح بن فوزان، جماعت‌ها را وارداتی و انحرافی و تفرقه افکن می‌نامد. (15)

2.2. سلفی‌های مخالف حکومت
سلفی‌های مخالف حکومت به لحاظ نظری با برداشتی جدید و با استناد به روش سلف صالح، گروه اول را مورد انتقاد قرار دادند. یکی از افرادی که با منهج نویسی سعی کرد از مفتی‌های سلفی حکومتی انتقاد کند و فتواهای آن‌ها را تضعیف کند، «احمد صویان» است. صویان با تألیف کتاب منهج اهل السنة و الجماعة فی التقویم الرجال و مؤلفاتهم با استناد به منهج سلف صالح، در تقلید از رجال دینی سلفی تشکیک کرد و به زمینه سازی برای انتقاد از حاکم و خروج بر ولات امر پرداخت. وی تقلید را از اسباب هلاکت و مؤثر بر افکار اسلامی دانست و ثمره تقلید را اهمال نص شرعی و تعطیل عقل بشری عنوان کرد. (16)
اما پیامد گریز از تقلیدگرایی این است که هر کسی به تنهایی حکم شرعی خود را استنباط کند و طرح چنین روشی نه تنها موجب هرج و مرج است، بلکه زمینه‌ای برای افراط گرایی و سیاست خشونت است.
احمد صویان، با اشاره به مضمون این حدیث معروف که برای شناخت حق از باطل باید رجال را به وسیله حق شناخت، نه حق را به وسیله رجال، تصریح می‌کند، کل بنی آدم از جمله حاکم خطا می‌کنند و برافروخته شدن آتش دشمنی در میان حرکت‌های اسلامی معاصر به سبب جهل علمی و عملی درباره‌ی پیشوایان اول است و نباید برخطای علما و نوشته‌های آن‌ها سکوت کرد، بلکه نقد آن‌ها موجب تصحیح مسیر امت می‌شود. (17)
اظهارنظر این گروه از سلفی‌ها، زمینه ساز تفسیرهای شخصی شده و می‌بینیم که چگونه رفتارها تا حد افراط پیش رفته و خشونت افزایش پیدا کرده است. علاوه بر این بحران کشورهای اسلامی در مناطق مختلف از جمله: کشورهای عربی و شمال آفریقا، افغانستان، عراق و سوریه و غیره و شرایط انقلابی و جنگی در این کشورها مجال داد تا این گروه‌ها در کنار جنبش‌های اعتراضی، سیاست خشونت را عملیاتی کنند و چهره خشونت آمیزشان را بیشتر نشان دهند.
از موضع گیری علمای تکفیری که گفته شد، علاوه بر اعتقادات مذهبی، رفتارهای سیاسی آن‌ها در چارچوب حزب یا جماعت نیز قابل مشاهده است و در کنار تأثیرگذاری زمینه‌های اعتقادی و فکری سیاست خشونت، تأثیرگذاری افراد با نفوذ در ارتباط با وضعیت سیاسی برخی کشورهای اسلامی بسیار مؤثر بوده است. بنابراین شناخت کافی سیاست خشونت، ناگزیر از دریافت خاستگاه فکری آن است.

3. تأثیر افراد با نفوذ در سیاست خشونت

رویکرد رادیکال برخی اندیشمندان اسلامی، به ویژه سید قطب تأثیر فراوانی بر تفاسیر گوناگون از اندیشه‌های وی به جا گذاشته است. این تفسیرها منجر به انشعاب‌هایی شده است که در عملکرد مثبت و منفی آن‌ها مؤثر بوده است. برای بیان این مسئله لازم است، زمینه‌های سیاست خشونت را به عنوان برداشت منفی از برخی اندیشه‌های رادیکال که در سیاست خشونت آمیز جریان تکفیری اثرگذار بوده است، دنبال شود. این افکار زمینه را برای شکل گیری سیاست خشونت در میان برخی از مسلمانان فراهم ساخت. این زمینه سازی را می‌توان در مفهوم «تکفیر» و جایگاه آن در اندیشه جریان تکفیری توضیح داد. جریان تکفیری بر بنیان مشروعیت تکفیر شکل گرفته است. این جریان که به تعبیر دیگر، جریانی نوسلفی است، به عقیده‌ای کاملاً متمایز از دیگر مذاهب اسلامی باور دارد، با توضیح اندیشه سید قطب در این راستا، به شرح مختصری از عملکرد، افرادی تأثیرگذار مانند: عبدالله عزام، بن لادن و ایمن ظواهری در چارچوب سیاست خشونت می‌پردازیم.

1. 3. سید قطب

سید قطب با به جا گذاشتن آثار خود تأثیر زیادی بر نهضت‌های اسلامی در مبارزه با استعمار و حکومت‌های فاسد اسلامی داشته است. به دلیل فراوانی آثار، تفسیر سیاسی عرفانی بر قرآن کریم و اعدام وی در زندان، مورد ستایش نویسندگان و اندیشمندان قرار گرفته است، اما خواهد آمد که چگونه بعضی از تکفیری‌ها با در پیش گرفتن سیاست خشونت از اندیشه‌های قطب در جهت منفی استفاده کردند و این عمل، آن‌ها را از دایره مشهور مسلمانان خارج کرد.
قطب در سال 1345 به احزاب مصر بدبین شد و آن‌ها را رها کرد. تلاش‌های او درباره‌ی حوادث سیاسی – اجتماعی آن زمان، ملک فاروق را به وحشت انداخت. در 1948 م. برای اقامتی نامحدود او را به آمریکا فرستادند تا شاید با طرز تفکری متمایل با آمریکا به مصر برگردد اما چنین نشد و این تجربه برخلاف انتظار آن‌ها، او را به اسلام نزدیک‌تر کرد. در 26 اکتبر 1954 م. یکی از اعضای اخوان المسلمین به نام «محمود عبدالطیف» کوشید «عبدالناصر» را در اسکندریه ترور کند. این مسئله بهانه‌ای شد تا ناصر کار اخوان را یکسره کند و سید قطب نیز دستگیر شد و در یک محاکمه به 25 سال زندان محکوم شد. پس از آزادی از زندان، بقایای اخوان در اطرافش گرد آمدند. در 30 اوت 1965م. ناصر از توطئه جدید اخوان المسلمین سخن گفت و سید قطب به عنوان رهبر اصلی آن دوباره دستگیر و در اوت 1966 م. به دار آویخته شد. (18)
بعد از مرگ وی تفاسیر گوناگون از اندیشه‌های او منجر به ظهور برخی انشعابات در گروه‌های سلفی و اخوان المسلمین شد که برخی از آن‌ها عبارتند از: جماعة المسلمین، موسوم به التکفیر و الهجره به رهبری صالح سریه، الجهاد به رهبری شیخ عمر عبدالرحمن و محمد عبدالسلام فرج و گروه‌های دیگر شد. گروه الجهاد بعداً اقدام به ترور «انور سادات» رئیس جمهور مصر کرد و در این راستا القاعده و طالبان نیز سیاست خشونت را در پیش گرفتند و بدین ترتیب اثر گذاری اندیشه‌های سید قطب به صورت منفی نیز در جریان‌های تکفیری هنوز ادامه دارد.(19)
سید قطب با ابراز نگرانی از وضع زمانه‌اش که در آن، وضعیت انسان، مورد تهدید قرار گرفته است و تنها راه نجات بشریت اسلام است، با تقبیح تمدن غرب تصریح کرد:
"هربار زندگی انسانی و صفت ویژه بشری به شدت مورد تهدید بوده است، چه بسا تحولی در حین وقوع بوده و جامعه بشری را از مرگ انسانیت نجات داده است. برخی برای ایجاد آن تحول نجات بخش، چشم امید به فلسفه مارکس دوخته بودند... ولی این پنداری بیهوده بود؛ زیرا مارکسیسم فقط جهشی است در همین راه و هرگز تحولی در طبیعت این راه در هدف و روش نیست. وضع زندگی بشر در سایه تمدن کنونی، انسانیت را به فنا تهدید می‌کند. این تمدن با طبیعت انسان، ناسازگار است و نسبت به ویژگی‌های انسانی او بی اعتناست. با او طبق مقیاس‌های مادی یا حیوانی، که در دنیای حیوانات قابل بررسی است. معامله می‌کند، اما چشم امید جز به تفکر اسلامی و روش اسلامی به چیز دیگر نمی‌توان داشت. (20)"
وی در ادامه می‌گوید:
"بی شک تمدن غرب منکر خدا نیست، ولی در وضع کنونی برای خدا جایی نیست... مذهبی که امروزه مالک و حاکم عقل اروپاست، آیین مسیح نیست، ماده پرستی است و در آمریکا کلیسا به جز عبادت و پرستش، مرکز همه چیز است. خیلی دشوار است که آدمی در آمریکا بتواند میان کلیسا و مراکز تفریح (یا به قول خودشان Good Time fun) فرق بگذارد. (21)"
قطب با اشاره به این که انسان در تمدن غرب و سوسیالیسم شرق، غریب و بیگانه است، گفت:
"اصول انقلاب کبیر فرانسه و رؤیاهای مارکس و لنین فقط با انسان‌های جامد و مجسمه‌های بی جان قابل تطبیق است... انسان بایستی مقیاس همه چیز قرار می‌گرفت، ولی واقعیت عکس آن است. او در دنیایی که خود پدید آورده است، بیگانه و غریب به نظر می‌رسد. نتوانسته دنیایی در خور خویشتن بسازد، زیرا از شناخت طبیعت خود، عملاً بی بهره است... وقتی آدمی شرافت خداداد خویش را انکار کرد، وجودی که خدا او را مدبر و مهندس ماشین خواسته، خود را ماشین به حساب آورد و با این که باید صاحب اختیار ماشین و اقتصاد باشد، طرق بندگی آن‌ها را به گردن افکند... (22)"
سید قطب با تدوین کتاب معالم فی الطریق مانیفست جریان رادیکالیسم اسلامی را در اختیار نهاد. اندیشه سیاسی او در این اثر و دیگر آثارش بر پایه‌ی سه مفهوم اساسی: جاهلیت، حاکمیت و جماعت شکل گرفته، که به ترتیب بر افکار کلی فرایندهای حاکم بر جهان و جاهلی بودن آن، ضرورت طراحی جامعه آرمانی بر مبنای حاکمیت الهی و با مراجعه به بنیادهای اصلی اسلام قرآن و سنت) و ضرورت تشکل جماعت و گروه پیشتاز برای مبارزه و جهاد به منظور تحقق حاکمیت الهی در جامعه جاهلی دلالت دارند. (23)
در توضیح جاهلیت معتقد است: جاهلیت بر اساس، اصل مخالفت با حکومت خداوند بر روی زمین استوار است. جاهلیت انسان را به جای خداوند، حاکم دانسته و بعضی از انسان‌ها را خدای انسان‌های دیگر قرار می‌دهد. جوامع کمونیستی، خدا را انکار می‌کنند و حزب مورد پرستش قرار می‌گیرد. در مرحله بعد جوامع یهودی و مسیحی هستند و نهایتاً جوامعی که خود را اسلامی قلمداد می‌کنند، به ستایش دیگران به جز خدا می‌پردازند و به حاکمیت غیر خدا معتقدند و سازمان، قوانین، ارزش‌ها، قضاوت‌ها، و سنت‌های خود و تقریباً تمامی اصول موجودیت‌شان را از آن می‌گیرند. (24)
سید قطب در بخشی از کتاب معالم فی الطریق، تحت عنوان جهاد در راه خدا، توضیح می‌دهد:
"منظور از مفهوم جهاد تمامی معانی آن است. منظور از جهاد آن طور که مأیوسان و شکست خوردگان آن را تا حد جنگ دفاعی پایین آورده و یا آن را به مبارزه درونی مؤمن علیه تحریکات و هوس‌ها محدود می‌کنند، نیست. «حرف» و بیان با مکاتب و مفاهیم نادرست، مخالفت می‌ورزد، اما این «جنبش» است که موانع مادی و سیستم سیاسی را از میان برمی‌دارد. (25)"
یعنی در واقع شمشیر و سایر مبارزات کلامی هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند و تبلیغ و دعوت به تنهایی برای مبارزه و برقراری حکومت خداوند بر زمین کارساز نیست. متأسفانه این نوع طرز تفکر از سید قطب زمینه ساز تکفیر و افراط گرایی در خشونت شد و گروه‌هایی از این سلاح استفاده کردند و سیاست خشونت را در پیش گرفتند. سیاست خشونت فقط بر خواسته خود تأکید می‌کند و به حقوق و خواسته‌های دیگران توجه ندارد. چنین سیاستی هیچ نظر مخالفی را برنمی‌تابد، و بیشتر علمای اسلام با چنین روشی موافق نیستند.
سید قطب معتقد بود که اسلام پیوسته در حال مبارزه است و هیچ محدودیتی برای مبارزه در دنیا وجود ندارد و کسی که مبارزه نکند، باید در مسلمان بودن خود شک داشته باشد؛ زیرا هیچ مسلمانی به زندان و شکنجه ظالمان تن نمی‌دهد و اجازه این کار را به آن‌ها نمی‌دهد. او در این باره گفت:
"افرادی که فکر می‌کنند مسلمان هستند و علیه انواع مظالم مبارزه بی امان را آغاز نمی‌کنند و در راه احیای حقوق لگدمال شده مستضعفان و مظلومان جوامع با جدیت عمل نمی‌کنند و تمام نیروی مادی و معنوی خود را در مقابل طاغوت‌ها و جباران بسیج نمی‌کنند، آن‌ها یا خطاکارند یا منافق و یا جاهل به تمام قوانین و اصول اسلام هستند...
اسلام در ذات خود یک جنبش آزادی بخش است. از ضمیر خود آغاز و به محیط اجتماعی خاتمه می‌یابد. اسلام فکر صحیح به پیروان خود نمی‌بخشد و سپس آن‌ها را رها کند، تا در مقابل حکومت‌های جبار و یاغی زمینی، خاضع و خاشع باشند... و در برابر هر نوع ستم خاموش باشند. خواه این ظلم بر خودشان واقع شود یا بر جامعه انسانیت و یا در هر نقطه از زمین و تحت هر گونه حکومتی باشد. ممکن نیست قلب یک انسان، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی قبول کند و سپس به نظام ظالمانه‌ای که بر اساس زندان و شکنجه و آزار مصلحان و انقلاب‌های راستین بنا شده، تن بدهد. (26)"
بنابراین، انسان‌ها یا جاهل هستند و از حاکمیت خدا بر روی زمین حمایت نمی‌کنند و یا این که مسلمانان هستند و پیوسته به مبارزه برای از میان برداشتن جهالت و حکومت غیرخدا به جهاد می‌پردازند.
سیدقطب ایدئولوژی بیگانه را مناسب کشورهای اسلامی نمی‌داند. سرخوردگی کشورهای اسلامی آزاد شده از کشورهای اروپا و آمریکا که سمبل دموکراسی بودند از یک طرف، و وابستگی‌های آن‌ها به کشورهای سوسیالیستی که حمایت سیاسی و شبه نظامی از آن‌ها می‌کردند، برخی کشورهای اسلامی از جمله مصر را به سوسیالیسم خوش بین ساخت و آن‌ها را به سوی سوسیالیسم کشانید و رهبران سوسیالیست مصر تقریباً برای ایدئولوژی اسلامی جایی نگذاشته بودند، سید قطب به عنوان یکی از رهبران اخوان المسلمین از غریب ماندن ایدئولوژی اسلامی و از استعمار فکری که بر حکومت مصر حکم فرما بود به شدت ناراحت بود و درصدد یافتن و ارائه عیوب سیستم‌های بیگانه و پیدا کردن سرچشمه‌های تاریخی آن بود، تا ثابت کند که عوامل روحی و اجتماعی و ... غرب و شرق متفاوت است و نباید سیستم‌های آنان را به عاریت گرفت، زیرا وصله‌هایی ناجور هستند. (27)
سید قطب با اعلام پیش رو بودن اسلام معتقد است که امکان ندارد اسلام قلبی را نورانی سازد، آن‌ها را هدایت کند، سپس آن را در برابر سلطانی غیر از سلطنت خداوند تسلیم و ذلیل بیابد؛ نمی‌شود اسلام خانه‌ی دلی را آباد سازد، سپس آن را در برابر نوعی از ظلم‌ها، ساکت نگه دارد، خواه این ستم بر شخص او باشد یا بر انسان‌ها در هر سرزمین و در تحت سیطره‌ی هر حکومت که باشد، بنابراین اگر ستم در جامعه‌ای رواج دارد و مظلومان فریادشان بلند است و ملت مسلمان برای دفع آن قد علم نکرده‌اند و آن را در هم نشکسته‌اند؛ در وجود واقعی این ملت مسلمان تردید کنید. می‌گوید یا اسلام حقیقی در دل‌ها راه یافته و هست یا نیست؟ اگر هست مبارزه‌ای پایان نیافتنی و جهادی قطع نشدنی است. اسلام عقیده‌ای انقلابی و جنبش زاست! (28)
می‌گوید آن‌هایی که ظلم را در اجتماع با چشم خود می‌بینند و در هر کجا فساد را مشاهده می‌کنند و دست بلند نمی‌کنند و زبان حرکت نمی‌دهند، این‌ها با نور اسلام، قلب و روح‌شان آباد نشده است. اگر اسلام دل آن‌ها را آباد ساخته بود از همان زمان که شعله مقدس آن بر قلوبشان تابیده بود، ایشان را مشتعل می‌ساخت و به سوی میدان نبرد و دفاع می‌کشانید، و به افرادی مجاهد و مبارز تبدیل می‌کرد. هر روزی و ساعتی بدون جهاد بگذرد، و هر لحظه‌ای که بدون عملی بر ضد آنان پایان پذیرد گناهی است که درون وی آن را احساس می‌کند و بر افکار او سنگینی می‌کند، معصیتی است که جز جهادی پی گیر و مبارزه‌ای پرشور کفاره‌ای ندارد. (29)
قطب عقیده داشت که پیوندهای اعتقادی و ایدئولوژیک، قوی‌تر از پیوندهای میهن پرستی وابسته به اقلیم جغرافیایی است. وی مسئله مهم‌تری را نیز مطرح می‌کرد و آن این که اسلام این حق را به مسلمانان اعطا کرده است که اگر عملکردهای شخصی باعث شود، نتوان او را به عنوان مسلمان تلقی کرد، به او حمله کنند و جان و مالش را مورد تهاجم قرار دهند. ترور انور سادات، رئیس جمهور مصر در سال 1981 م. نتیجه همین نظر بود سازمان مُنَظمة الجهاد که این ترور را انجام داد، معتقد بود، سادات با اسرائیل صلح کرده و هم چنین قانون جاری در مصر با شریعت اسلام مخالف بوده است. بنابراین رهبر الجهاد، سادات را غیر مسلمان و کافر دانست و ترور را مشروع و قانونی اعلام کرد. (30)
قطب یکی از چهره‌های کم نظیر جهان اسلام است که فریاد غرب ستیزی و اسلام خواهی او فراتر از مرزهای جغرافیایی کشورش طنین انداز شد. جهاد در سایر کشورهای اسلامی از جمله ایران، افغانستان، پاکستان، ترکیه و ... متأثر از افکار او بود. ترجمه کتاب‌های او در دهه چهل در ایران موجبات شناخت اهداف استعمار و مارکسیسم را فراهم کرد. در افغانستان خشم مجاهدان افغان را بر پیکره‌ی کمونیسم شعله ور کرد.
قطب به دنبال یک اسلام سیاسی فعال و خواستار به دست آوردن حاکمیت بود. تا هم زمان با اجرای شریعت اسلام، بتوان در برابر غرب و دنیای کمونیستی ایستاد. وی معتقد بود هر کجا مسلمانان پیشرفت و پیروزی داشته باشند، پله‌ای است برای ایجاد حکومت جهانی اسلام. در این رابطه، نامه قطب به آیت الله کاشانی به مناسبت ملی شدن صنعت نفت گویای این مسئله است؛ به اعتقاد او نهضت ملی شدن صنعت نفت «ملی» نیست، بلکه نهضتی اسلامی به رهبری یک روحانی است. استعمار غربی می‌داند که اگر میهن اسلامی یکپارچه شود چه موقعیت نظامی، سیاسی و اقتصادی نیرومندی خواهد داشت. (31)
موضع گیری سید قطب بسیار تهاجمی است. تقریباً بیشتر فقهای اهل تسنن، به ویژه در عصر حاضر، تنها زمانی جهاد را مشروع دانسته‌اند که به صورت دفاعی باشد، بیشتر فقهای شیعه دوازده امامی نیز جهاد ابتدایی در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام) را حرام می‌دانند. در اهل تسنن و به ویژه از دهه 1950 م. و فتوای «محمود شلتوت» اکثر علمای سرشناس اهل تسنن در این که فقط جهاد دفاعی جایز است، اتفاق دارند. یعنی هرگاه کیان امت اسلامی به خطر افتد، بر کل امت واجب است که به جهاد دفاعی برخیزند. دیدگاه سنتی اهل تسنن، بر آن است که با وجود حکومت اسلامی، وظیفه‌ی حاکم است که با مشورت علما، اعلان جهاد کند. در صورتی که حکومت اسلامی وجود نداشته باشد مراجع دینی، علما و مفتیان از چنین حقی برخوردارند. (32)
برخی سلفی‌های افراطی با تأثیرپذیری از اندیشه‌های جهادی قطب، تشکل‌ها و جماعت‌هایی را سازمان دادند و از فتوای سنتی و مشهور علمای اهل تسنن عبور کردند و به تدریج سیاست خشونت را حد افراط در پیش گرفتند. برای بیان این مطلب به شرح عملکرد بعضی از افراد مشهور این جریان می‌پردازیم:

2. 3. عبدالله عزّام

وی از اولین اشخاصی است که برای شرکت در جهاد علیه شوروی برای اشاعه افکار خود به افغانستان رفت. تنها راه موفقیت در استقرار جامعه اسلامی را جهاد علیه دشمنان اسلام می‌دانست. او به یکی از رهبران برجسته جهاد تبدیل شد و در بیست و چهارم نوامبر 1989 م. به همراه پسرش و در راه رفتن به نماز جمعه در پیشاور پاکستان ترور شد.(33)
عبدالله عزام بسیار متأثر از شخصیت سید قطب بود. با تمجید از قطب، از وی به عنوان «غول تفکر اسلامی» یاد می‌کند. معتقد است که قطب در آستانه انقلاب 1952 م. مصر، تنها مدت کوتاهی با دولت مصر همراهی کرد، زیرا ویژگی صداقت طلبی او هرگونه ارتباط او را با سیاست مداران حاکم، محال کرده بود. وی جهاد در راه خدا را معامله با خدا و وظیفه هر انسان مؤمنی می‌داند و معتقد است هیچ جهادی بدون قتل و قتال، جهاد نیست. عزام همانند سید قطب از رقص و پای کوبی آمریکایی‌ها به هنگام ترور حسن البناء، رئیس حزب اخوان المسلمین ناخشنود بود و آن را عملی ناشایست بیان می‌کرد. (34)
وی با برشمردن امتیازات سیدقطب، جهاد در افغانستان را مدیون افکار او می‌دانست و در این باره می‌گفت:
"آثار سید قطب دارای امتیازات منحصر به فرد در بین نوشته‌ها و کتاب‌های دنیای معاصر است. قطب در برابر خداوند روسفید است و میراث بزرگ تفکر اسلامی وی، نسل‌های آینده را زنده می‌کند. کسانی که وارد افغانستان می‌شوند آثار عمیق افکار سید قطب را در جهاد اسلامی، بیشتر از جاهای دیگر می‌بینند. آنها لباس نمی‌خواهند، اگر چه برهنه باشند، غذا نمی‌خواهند، اگر چه گرسنه باشند، سلاح نمی‌خواهند، اما از شما کتاب‌های سید قطب را می‌خواهند. (35)"
عبدالله عزام، تنها راه حل برپایی حکومت اسلامی را جهاد با دشمنان اسلام می‌داند و با یارگیری از کشورهای مختلف، برای جهاد در افغانستان، زمینه ساز سیاست خشونت و گردهمایی یک نیروی فراملی به نام سازمان القاعده و تشکیل یک نیروی قوی افراط گرا می‌شود. او در اصل از بنیان گذاران جنبش اسلامی فلسطین بود و قصد داشت در افغانستان پایگاهی برای جهاد در کشورهای دیگر بنا کند، پس از حمله نیروهای روس در سال 1979 م. به افغانستان، به کشورهای مختلف سفر کرد، تا نیروهای جوانی برای جهاد در افغانستان جمع آوری کند. او معتاد به جهاد بود. زیرا در موعظه‌ای که کمی قبل از مرگش بیان کرده بود، ادعا می‌کرد که دیگر نمی‌تواند بدون جهاد زندگی کند. او استاد اسامه بن لادن بود. ایدئولوژی جدید جهادگرایی را به وی تعلیم داد و به لحاظ اسلامی به آن هویت بخشید. البته بن لادن خیلی زود به لحاظ سیاسی اهدافش را بالاتر و دورتر برد و تصمیم او فتح کردن تمام جهان شد. (36)
عبدالله عزام، با خطابه‌ها و دعوت‌های خود از مسلمانان و فراهم کردن زمینه هجرت جوانان به منظور دفاع از مسلمانان افغانی، باعث شد تا جوانانی از سراسر جهان اسلام به این کشور سرازیر شوند. وی به تدریج به عامل اصلی برای جمع آوری کمک‌ها تبدیل شد و دفتری در پیشاور پاکستان تأسیس کرد. این دفتر مبدأ اعزام به اردوگاه‌های افغانستان بود. یکی از جوانانی که راهی پاکستان شد، اسامه بن لادن بود. وی مدت کوتاهی در کنار نیروهای داوطلب عرب در افغانستان جنگ کرد، اما در کنار آن با نسخه برداری از الگوی عبدالله عزام، دفتر ویژه‌ای در پاکستان تأسیس کرد و با جمع آوری کمک‌های مردمی این روند را ادامه داد. تا این که از جهاد افغانی به جهاد جهانی برسد. (37)

3. 3. اسامه بن لادن
اسامه بن لادن یک اشراف زاده‌ی شهرت طلب و دارای نفوذ فراوان در بین سرمایه داران و جوانان عرب و حتی ناراضیان خانواده‌ی سلطنتی آل سعود بود. فعالیت‌های نظامی و آموزشی اسامه هم برای آمریکا و هم برای عربستان سعودی به عنوان زنگ خطری جدی تلقی گردید، به سبب ممنوع الخروج قرار گرفتن فرزندانش از عربستان، نسبت به آمریکا و شاه فهد شدیداً عقده‌ای شده بود. (38)
حمله به نیروهای آمریکایی در ظهران را یک جنگ مقدس و جهاد خواند و تأکید داشت سربازان آمریکایی باید خاک عربستان سعودی را ترک کنند. چون آن‌ها مسلمان نیستند و تا وقتی که آمریکا نیروهای نظامی‌اش را از خاک عربستان سعودی بیرون نکند، وی در خارج از آمریکا، هر نوع ساختمان و سفارت‌های آمریکایی را تخریب خواهد کرد. معتقد بود که طبق دستور امریکا چهار فرزندش در عربستان سعودی تحت نظر قرار گرفته‌اند، در این صورت چه طور ممکن است در برابر فهد و امریکا خاموش باشد؟ (39)
با قرار گرفتن در مقابل آمریکا، سیاست خشونت، کم کم چهره جدیدتری به خود می‌گیرد و جهانی می‌شود. به احتمال زیاد ضد غربی بودن بن لادن، حتی بدون حضور نیروهای نظامی آمریکا در عربستان هم شکل می‌گرفت. بن لادن نزد شاگردان محمد قطب درس خوانده بود. کتاب‌های سید قطب را مطالعه کرد و بعد مخالف آمریکا شد. (40) وی بعضی از علمای سعودی از جمله: بن باز و محمدبن الصالح العثیمین را به دلیل عدم مخالفت و یا حمایت از حضور نیروهای آمریکایی در کشورشان، «علمای سلطان» خوانده است. (41)
دو اعلامیه از بن لادن صادر شد که در آن‌ها سعی می‌کند سیاست خشونت را مقدس نشان دهد. اولین اعلامیه در 26 آگوست 1996 م. و تحت عنوان «اعلامیه جهادی علیه آمریکا که دو سرزمین و مکان مقدس را اشغال کرده است» و رژیم عربستان هم، شریعت اسلامی را، کنار گذاشته و به نیروهای خارجی اجازه داده تا کشور را اشغال کنند. (42)
اعلامیه دوم در 23 فوریه 1998 م. و تحت عنوان «جبهه جهانی اسلامی برای جهاد علیه یهودیان و نصرانیان است» بر آن است که سالیان متمادی ایالات متحده مقدس‌ترین سرزمین‌های اسلام یعنی شبه جزیره عربستان را اشغال کرده است و ثروت این سرزمین را به یغما برده است، حاکمانش را کنترل و مردمانش را تحقیر می‌کند؛ هم چنین به دنبال تحریم اعمال شده آمریکا بر عراق، بالغ بر یک میلیون نفر کشته شده‌اند و هدف اصلی آمریکا حمایت از دولت یهودی و منحرف کردن افکار عمومی، از فلسطین و قتل عام مسلمانان آنجاست. بنابراین تنها پاسخ مناسبی که مسلمانان می‌توانند به این خیانت بدهند، جهاد است. (43)
هم زمان افراط گراها ایده‌های خود را عملی‌تر می‌کنند و سیاست خشونت از این به بعد پررنگ‌تر می‌شود. در سال 1995 م. برای اولین بار تلاش کردند با یک سوء قصد، قدرت خود را در سطح جهانی به نمایش درآورند، اما چندان موفقیت آمیز نبود. آنان سفارت مصر را در اسلام آباد، پایتخت پاکستان، منفجر کردند. قرار بود هم زمان محله توریستی «خان خلیلی» به هوا برود، ولی سوء قصد کنندگان دیر رسیدند. سپس در آگوست 1998 م. عملیات خراب کارانه‌ای در سفارت‌های آمریکا در دارالسلام و نایروبی انجام شد. قرار بود، آمریکایی‌ها هدف قرار گیرند، اما در کنار شش آمریکایی صدها آفریقایی هم کشته شدند. (44)
حالا سیاست خشونت بن لادن و دوستان نزدیک وی همانند ایمن ظواهری، تمایل خود را به قتل عامی جهانی و ویرانگر نشان می‌دهند. با نگاهی کوتاه به نقش ایمن ظواهری در این هم کاری به ادامه چرخه باطل خشونت در سیاست‌های داخلی و خارجی افراط گراهای تکفیری می‌پردازیم.

4. 3. ایمن ظواهری

ایمن الظواهری تا زمان حیات بن لادن نفر دوم سازمان القاعده به حساب می‌آمد و پس از اسامه بن لادن، وی نقش اول در سازمان القاعده را بازی می‌کند. او در سال 1993 م. به ریاست الجهاد رسید و با آشنایی با بن لادن بنیان گذار سازمان القاعده در سال 1998 م. الجهاد را با القاعده ادعام کرد، رادیکالیسم قوت مضاعف یافت و هنوز به فعالیت خود ادامه می‌دهند. (45)
ظواهری استدلال می‌کند چون فضا در کشورهای عرب برای جنگ چریکی مناسب نیست، بنابراین لازم است تا جهادگران اقدامات سیاسی خود را به درون توده‌ها، بکشانند و همراه با عملیات انتحاری شهری علیه رژیم‌های سکولار، حملات خود را متوجه دشمنان بیرونی، یعنی اسرائیل و ایالات متحده سازند تا حمایت عمومی از جهاد را افزایش دهند. در واقع از سیاست خشونت به عنوان وسیله‌ای پرهیاهو استفاده می‌کند که از طریق آن، فرقه کوچک افراطی‌ها بتوانند جهادی عظیم علیه کافران و حمایت توده‌های مسلمان را به دست آورند. (46)
ایمن ظواهری در مصاحبه‌ای با یک روزنامه نگار کُردزبان می‌گوید: پلیس و سپاه عراق مرتد هستند و در کشتن آن‌ها شکی نیست. هر کس به آمریکا کمک کند، خونش بر مسلمانان حلال است. او در این مصاحبه با ابراز خوشحالی به سبب جنگ با آمریکا می‌گوید: «آمریکا و عراق از دست مجاهدان کمرشان شکسته، آنها ضررهای خود را آشکار نمی‌کنند. اما چه در آمریکا و چه در خارج از آن، تا آخرین مجاهد روبه روی او خواهیم ایستاد».(47)
وی درباره‌ی رویداد 11 سپتامبر می‌گوید:
"آن کار، شکستن پشت آمریکای صلیبی بود. به گونه‌ای آمریکا را سرگردان کرده است که سپاه خود را در جهان پخش کرده، برای کنترل کردن آنچه آن را القاعده می‌نامند. چون القاعده برای جهاد اسلامی به یکی از اصول تبدیل شده است."
ظواهری معتقد است که باید جهاد را به سطح جهانی کشیده و در جبهه‌های مختلف و به ویژه علیه ایالات متحده و متحدانش، یعنی اسرائیل و رژیم‌های سکولار خاورمیانه درگیر شد. (48)
در کنار بن لادن، نقش ایمن الظواهری، در تقویت القاعده و کمک رساندن به بن لادن بسیار مؤثر بود. ظواهری با اعتقاد به این که مبارزه جهانی شده است، وظایفی را برای افراط گرایان تکفیری ذکر می‌کند که عبارتند از:
"ثابت قدم بودن در اصول اعتقادی؛ نزدیکی بیشتر به توده‌ها؛ وفاداری به آرمان استقرار دولت اسلامی در کل جهان اسلام؛ انتخاب استراتژی‌های مختلف در مراحل گوناگون نبرد؛ از دست ندادن امید؛ نبرد جنبش اسلامی و پیش آهنگ‌های جهادی با دشمنان اصلی خود، یعنی ایالات متحده، روسیه و اسرائیل؛ کشاندن مبارزه با اتحاد یهودی نصرانی به کل جهان؛ اتحاد در مقابل دشمن واحد؛ تجدید سازمان و حمایت از کشورهای در حال مبارزه؛ تغییر در روش‌های جهاد. (49)"
بعد از مرگ بن لادن، ایمن الظواهری به عنوان مرد شماره یک القاعده در کنار سلفی‌های «سروری» در سوریه به حمایت از مخالفان حکومت سوریه، در برابر بشار اسد وارد جنگ شده است. این بار شرایط اقتضا کرده تا القاعده به مقابله با دشمن نزدیک بپردازد. هدف ظواهری و القاعده علاوه بر سرنگونی حکومت بشاراسد و سایر حکومت‌های سکولار همراه با غرب، ادامه جنگ در سراسر جهان با غرب را، نیز مدنظر دارند.

4. زمینه‌های عینی سیاست خشونت

بی تردید، سیاست خشونت در زمینه‌های عینی خاصی می‌روید. در جهان اسلام، سیاست خشونت در بستر رفتارهایی شکل گرفته است که برخی از عوامل و دولت‌های منطقه و فرامنطقه درباره‌ی کشورهای اسلامی به انجام می‌رسانند. در واقع رفتار این دولت‌ها در دو سطح منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای زمینه ساز شکل گیری سیاست خشونت است. در این بخش به اختصار به بررسی نقش این دولت‌ها در زمینه سازی سیاست خشونت در برخی کشورهای اسلامی می‌پردازیم. به بیان دیگر به بررسی فرایندی که به مرور زمان بروز می‌کند می‌پردازیم. زیرا ابعاد سیاست خشونت در گذر زمان شکل می‌گیرد.

1. 4. آمریکا و برخی کشورهای غربی

گذشته از حمایت غربی‌ها از صهیونیسم، عامل دیگری که برخی از گروه‌ها در کشورهای اسلامی را به واکنش خشونت آمیز علیه غرب وادار کرد، مسئله استعمار بوده است. وقتی معلوم شد که دولت‌های غربی همگی در تجاوز به شرق همراه هستند و ادعاهای آزادی خواهانه‌ی آن‌ها جلوه‌ای از نیرنگ استعماری است، آثار تردید مسلمانان و کشورهای عربی در تمدن و ارزش‌های غرب پیدا شد و این گمان، کم کم نیرو گرفت، که ادب و فلسفه و هنر و مُدِ غرب چه بسا دست آویز غرب برای تحکیم سلطه‌ی سیاسی خویش است و هجوم استعمار غرب را بر جهان اسلامی، شکل تازه‌ای از جنگ‌های صلیبی می‌دیدند. (50)
به نظر آن‌ها غرب زمانی توانست بر سرزمین‌های اسلامی مسلط شود که نخست با گسترش فرهنگ خویش در میان مسلمانان، در مبانی دینی و سنن دیرین آنان رخنه انداخت. به همین دلیل، نخستین شرط پیروزی مسلمانان در پیکار با استعمار نیز، طرد فرهنگ غرب است. این مسئله را اندیشمندان اسلامی از جمله سید قطب که شرح آن گذشت، مطرح کرده‌اند که نسخه‌ی نظام سرمایه داری و کمونیست مناسب کشورهای اسلامی نیست. (51)
حضور استعمار غرب در کشورهای منطقه، وابستگی حاکمان این کشورها به دول استعماری را در پی داشت که در حقیقت بیان گر نبود عدالت، آزادی و دموکراسی در این جوامع بود. این پدیده موجب از بین رفتن عزت امت اسلامی شد و افزایش نارضایتی‌ها، شکست الگوها و ایدئولوژی‌های غرب و شرق، مانند: لیبرالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم در جوامع اسلامی بستری برای ظهور رادیکالیسم افراطی و سیاست خشونت شده است.
لیبرالیسم اسلامی با غرب کنار آمد و با تشدید استعمار به یاری آن شتافت؛ نتیجه سوسیالیسم عربی نیز چیزی جز اشغال بخش‌های بیشتری از سرزمین اسلامی به وسیله‌ی اسرائیل و کشورهای غربی نبود و موجب شکل گیری طبقه ممتاز جدید و افزایش زندانیان سیاسی و اسلام گرا شد که حاکمیت فساد و محدودیت آزادی‌های مدنی را در پی داشت. (52)
اقتصاد کشورهای اسلامی تحت سلطه قدرت‌های صنعتی بوده است و به تعبیر لنین:
"سرمایه مالی به اندازه‌ای پرقدرت است و شاید بتوان گفت آن چنان نیرویی تعیین کننده در تمام روابط اقتصادی و بین‌المللی است که قادر است حتی دولت‌های بهره مند از استقلال سیاسی را نیز به خود وابسته کند. (53)"
حتی در کشورهایی که دولت مردمی قدرت را به دست می‌گرفتند و حاضر به همکاری با غربی‌ها نمی‌شدند، خطر از هر طرف، همه را تهدید می‌کرد. (54)
تحمیل شرایط جنگ و صلح به کشورها، سابقه دیرینه دارد. قدرت‌های بزرگ با در اختیار داشتن «نیروهای واکنش سریع»، «استقرار موشک‌های جدید با چند کلاهک هسته‌ای» و با کاربردهای مختلف و تکنیک‌های بسیار پیشرفته از قدرت تخریب و غافل گیری و کنترل نظامی جهان، از طریق تسلط بر تکنولوژی پیچیده‌ی جنگی، قادرند کشوری را به اشغال نظامی خود درآورند، چاه‌های نفت، معادن، پالایشگاه‌ها و کارخانه‌جات عمده، راه‌های آبی و نقاط استراتژیک جهان را در زمانی کوتاه تصرف کنند. (55)
همین کشورهای قدرتمند برای دست یابی به منافع خود و تسلط بیشتر به منابع کشورهای اسلامی با چراغ سبز و یا سکوت خود شاهد حمله نظامی رژیم بعثی عراق به ایران و بعد از آن حمله به کویت باشند، در حالی که می‌توانستند با تذکر جدی به صدام حسین رئیس جمهور عراق از پیش آمدن چنین وقایعی جلوگیری کنند، اما چنین نشد تا حضور خود را به منطقه‌ی خاورمیانه و دست رسی بیشتر خود را بر منابع و ذخایر کشورهای اسلامی فراهم کنند. در این راستا و با شکل گیری نگرش منفی مسلمانان به آمریکا و غرب، گروه‌های سلفی افراطی هم با جذب بعضی از افراد، از این وضعیت سوء استفاده کردند و سیاست خشونت را مقتضی برخورد با غرب و حکومت‌های طرفدار غرب تشخیص دادند.
شایان ذکر است که در میان سیاسیون آمریکا نیز کسانی هستند که سیاست‌های ضد تروریستی این کشور را نادرست ارزیابی کرده‌اند و تحت عنوان «ورود مخاطره آمیز آمریکا به دنیای اسلام» از آن یاد شده است و این را موجب جهت گیری‌های ضد امریکایی و تروریستی دانسته‌اند. بنابراین خود آمریکایی‌ها هم به نوعی اقرار دارند بر این که عملکرد آنها در دنیای اسلام موجب تقویت سیاست خشونت از جانب جریان تکفیری شده است. «ریچارد کلارک» در ذیل این عنوان می‌گوید:
"ریگان با رویارویی در برابر شوروی در خاک افغانستان، استقرار نیرو در خلیج فارس و تقویت اسرائیل به عنوان پایگاهی برای قوای جنوبی امریکا در مقابل شوروی، معادلات جدیدی را به وجود آورد. تحریم نفتی اعراب علیه آمریکا در سال 1974 باعث شد تا این کشور اهمیت خلیج فارس را در سطح جهانی دریابد. بهبود رابطه ما با اسرائیل ... ملت‌های عرب را عصبانی کرد و باعث جهت‌گیری گروه‌های ضد آمریکایی و تروریستی شد. (56)"
این مسئول بلند پایه آمریکایی با غلط دانستن ضد تروریستی دولت امریکا گفت:
"بعد از 11 سپتامبر هیچ اولویتی برای تصرف عراق وجود نداشت. رئیس جمهور آمریکا باید اول همه نقاط ضعفش را در داخل از بین می‌برد و امنیت داخلی را افزایش می‌داد، دوم این که اقداماتی در جهت مقابله با ایدئولوژی القاعده در سراسر دنیا شروع می‌کرد و با هم کاری با کشورهای دوست به منظور ریشه کن کردن القاعده، منابع مالی آن‌ها را می‌خشکاند... (57)"
ایالات متحده از القاعده در مقابل حمله نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق به افغانستان برای تضعیف کمونیست با ارسال موشک‌های ضد هوایی استینگر به بن لادن و کمک‌های مالی از طریق بانک بین‌المللی سرمایه در افغانستان حمایت کرد و از طرفی کمک به القاعده برای محدود سازی ایران و ایدئولوژی انقلاب اسلامی بود که با یاری رساندن به جنبش‌های رادیکالیسم ضد شیعی مانند القاعده این کار را انجام داد. هدف دیگر واشنگتن از حمایت القاعده، دور کردن کانون بحران خاورمیانه از منطقه فلسطین و معرفی افغانستان به عنوان کانون جدید توجه بود. (58)
هم چنین آمریکا توانست تا حدود زیادی کشورهای عربی مانند عربستان و مصر را به نیروهای ضد روسیه ملحق کند، اما به این مسئله توجه نکرد که بعد از بیرون رفتن روسیه از افغانستان تکلیف سلفی‌های خشونت طلب چه می‌شود.
اگر چه ایدئولوژی غرب هم مورد نفرت سلفی‌های افراطی بود، اما آن‌ها به دلیل مقابله با دشمن مشترک، یعنی شوروی، از آمریکا موشک‌های استینگر دریافت کردند. اگر چه آن‌ها سخنان ضد امریکایی می‌گفتند، اسلحه را نیز با واسطه از امریکا دریافت می‌کردند. عبدالله عزام حتی هنگامی که به منظور جمع آوری پول از دوستان حزبی خود به آمریکا رفته بود، در خاک آن کشور دست از ناسزاگویی به ایالات متحده برنداشت. (59)
بنابراین سلفی‌های افراطی بلافاصله پس از عقب راندن شوروی، در مقطعی از زمان از جانب آمریکا کمک دریافت کرده بودند، اما با گذشت زمان که منافع مشترک آن‌ها پایان یافت، نیروی خود را علیه آمریکایی‌ها به کار گرفتند، زیرا آن‌ها را حامی حاکمان سکولار در کشورهای اسلامی و مسئول اعمال خشونت آمیز در اسرائیل می‌دانستند.

2. 4. برخی از کشورهای اسلامی

علاوه بر آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی، برخی از کشورهای اسلامی نیز در زمینه سازی سیاست خشونت، در جهان اسلام، نقش مؤثری ایفا کرده‌اند. در میان کشورهای اسلامی در درجه نخست عربستان سعودی و در درجه دوم می‌توان از نقش پاکستان در این باره سخن گفت.

1. عربستان سعودی:

اهداف عربستان سعودی از حمایت جریان تکفیری، مقابله با نفوذ سیاسی مذهبی ایران، تلاش برای تحکیم مرکزیت عربستان به عنوان داعیه دار خلافت اسلامی و مرکزیت جهان اسلام است که در این راستا، عربستان تلاش می‌کند با کمک‌های مالی و آموزش مذهبی، در کنار رایزنی با مقامات آمریکایی برای خرید سلاح‌های مورد نیاز القاعده، نقش مهمی در تقویت سیاست خشونت اجرا کند. عربستان با این کار، بحران را نیز از داخل به خارج هدایت کرد تا از دردسر احتمالی بن لادن و القاعده در امان بماند.(60)
عربستان سعودی بودجه‌ای برای شبکه‌های تروریستی ندارد، ولی چهار هزار شاهزاده‌ای که کشور را اداره می‌کنند، از جنبش‌های اسلام‌گرا حمایت مالی می‌کنند، عربستان یک شبکه‌ی بانکی با هدف تأمین مالی توسعه‌ی کشورهای نوپا تأسیس کرده است، شرط این کمک‌ها این است که کشور برخوردار، برای اشاعه‌ی کیش حنبلی از شعبه‌های مذهب سنی مانعی ایجاد نکند. (61)
ساخت اماکن خیریه وابسته به سعودی‌ها در آمریکا و دیگر نقاط جهان بستری برای پیش برد سیاست خشونت، جریان تکفیری و تأمین اعتبار مالی تروریست‌ها شناخته شده است. آمریکا مقامات سعودی را وادار به تعطیلی برخی از این مکان‌ها کرد. در سال 2004 م. مقام‌های آمریکایی و سعودی، در یک کنفرانس خبری مشترک در واشنگتن از تعطیلی پنج شعبه یک مؤسسه خیره معتبر سعودی به نام «الحرمین» خبر دادند و پس از آن ده شعبه دیگر این مؤسسه نیز در نقاط مختلف جهان، از اندونزی تا هلند، به اتهام تأمین اعتبار تروریست‌ها تعطیل شدند. این مؤسسه، صدها مسجد ساخته بود، چندین یتیم خانه را اداره می‌کرد و در تجهیز چندین درمان گاه و بیمارستان نقش داشت. (62)

2. پاکستان:

پاکستان نیز در زمینه سازی سیاست خشونت نقش مهمی داشته است. بعد از شکست روسیه در افغانستان و بیرون رفتن نیروهای این کشور در سال 1979 م. عشایر افغان برای رسیدن به قدرت سعی بر سرنگونی رژیم دست نشانده آن جا را داشتند. وزارت اطلاعات پاکستان که قدرت زیادی در افغانستان داشت، از نفوذ خود برای جایگزین کردن نیروی جدید که همان طالبان بود، استفاده کرد. (63)
کمک‌های ایالات متحده که از طریق سیرویس مخفی پاکستان در اختیار جنگ جویان افغان قرار می‌گرفت، از 35 میلیون دلار در سال 1982 م. به 600 میلیون دلار در سال 1987 م. افزایش یافت. با تعلیم مقدماتی جنگ جویان افغان توسط آمریکا در پاکستان و آشنایی با سلاح‌های پیشرفته، استینگرهای آمریکا تا سپتامبر 1986 م. به صورت قاچاق به افغانستان ارسال شدند. هم چنین سرویس اطلاعاتی ارتش پاکستان علاوه بر آمریکا، از عربستان سعودی و دیگر جاها کمک‌های مالی دریافت می‌کرد تا عشایر افغان و داوطلبان عرب منطقه را سازماندهی کند. (64)
پاکستان برای حل اختلافات مرزی با افغانستان، که پشتونستان بر اساس معاهده «دیوراند» تحت فشار انگلیسی‌ها به دولت پاکستان واگزار شد و همواره مورد ادعاهای ارضی دولت‌های افغانستان قرار داشته است، درصدد بود با روی کار آمدن یک دولت اسلام گرای سنی و مذهبی در افغانستان، مسئله‌ی پشتونستان را از اذهان دور سازد که این سیاست، با حمایت از طالبان پی گیری شد. هدف دیگر پاکستان، منافع اقتصادی و ترانزیت کالا و انرژی، رقابت با هند، مقابله با نفوذ ایران و همسویی با غرب به ویژه آمریکا و توسعه رادیکالیسم سلفی با تشکیل و تأسیس مدارس مذهبی و حمایت از آن‌هاست. (65)
غرب به ویژه آمریکا و توسعه رادیکالیسم سلفی با تشکیل و تأسیس مدارس مذهبی و حمایت از آن‌هاست. (66)

3. ترکیه

ترکیه و برخی کشورهای عربی مانند: قطر، اردن و عربستان از جریان تکفیری و سایر مخالفان دولت بشار اسد در بحران سوریه حمایت کردند. پس از اشغال نظامی عراق به وسیله‌ی امریکا، جنبش سلفی سوریه هم زبان با جنبش سلفی عراق علیه اشغالگران اعلام جهاد کردند. پس از آن که قدرت‌های عرب سنی منطقه، نظیر عربستان سعودی و قطر، شروع به ارسال کمک‌های نظامی و مالی به مخالفان اسد کردند، دو همسایه سنی نشین دیگر سوریه، یعنی ترکیه و اردن هم، به گذرگاهی برای رساندن کمک به مخالفان حکومت سوریه تبدیل شدند و گروه‌های تکفیری منطقه به سوریه سرازیر شدند. (67)
«احمد داوود اوغلو» وزیر خارجه ترکیه با تأکید بر این که خاورمیانه جدیدی در حال متولد شدن است، اعلام کرد: «ما مالک، پیشتاز و خدمت گذار این خاورمیانه جدید خواهیم بود». اما این کشور به مخالفان سوری اجازه داد تا در استانبول دفتر داشته باشند و آن‌ها را آموزش می‌داد و به ادوات نظامی تجهیز می‌کرد. ترکیه در سوریه، به دنبال یک آرمان منحصراً سنی بوده است. از رویارویی با حاکمیت علوی سوریه استقبال می‌کرد. از سوی دیگر با ایران نوعی رقابت تاریخی و ژئوپلتیک در سوریه داشت و مهم‌ترین انگیزه ترکیه در حمایت از مخالفان سوریه، گرایش قومی و حمایت از سنی‌هاست. (68)

4. قطر

قطر نقش مرموزی را در تحولات جدید منطقه بازی کرده است. یکی از کشورهایی است که جریان سلفی را رهبری می‌کند. مذهب رسمی این کشور وهابی است، اما در ضدیت و رقابت با عربستان سعودی است. در قطر رهبرانی مانند قرضاوی هستند که سلفی اجتهادی هستند که با وهابیت عربستان بسیار فرق دارند. اگر تهدیدی از ناحیه ایران احساس نکنند، مایل هستند خود را از زیر سایه عربستان خارج کنند. به همین دلیل سیاست خارجی ایران باید به آن جا توجه بیشتری داشته باشد. (69)
قطر با برقراری روابط نزدیک با کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، قدرت بیشتری برای حمایت از سیاست خشونت پیدا کرد. این کشور با حمایت آمریکا نه تنها حاشیه امنیتی برای خود فراهم کرد، بلکه در حمایت مالی و تسلیحاتی مستقیم از سلفی‌های تکفیری در سوریه، نقش مهمی داشت.
در راستای حمایت از سیاست خشونت، قطر، عربستان و ترکیه پایگاه‌هایی را برای آموزش و اعزام افراد (تکفیری و غیرتکفیری) به خاک سوریه ایجاد کردند. این افراد از کشورهای مختلف اسلامی و عربی هستند که به دست نظامیان آمریکایی و ترک آموزش دیده‌اند، سپس برای اجرای نقشه‌های خود، عازم سوریه شده و در قبال این اقدام، حقوق بالایی دریافت می‌کردند. هم چنین ایستگاه‌هایی برای انتقال سلاح به داخل سوریه نیز در نظر گرفته شده بود، که یکی از آن‌ها در منطقه تحت نفوذ سعد حریری رئیس جریان المستقبل لبنان و سمیر جعجع سیاست مدار لبنانی در بیروت است که هزینه مالی آن را عربستان و قطر تأمین می‌کردند. (70)

5. سطوح سیاست خشونت

سیاست خشونت نزد طرفداران جریان تکفیری که در دو سطح عمده باید اجرا شود. اگرچه ممکن است نسبت به اولویت بندی این سطوح میان طرفداران این جریان اختلاف نظر وجود داشته باشد، اما اختلافی در جواز بکارگیری سیاست خشونت در این دو سطح وجود ندارد.

1. 5. منطقه‌ای

جریان تکفیری نسبت به سایر مذاهب اسلامی رویکردی تمامیت خواه دارد. این سیاست با فرایند سنتی و یا مدرن گشایش در گفت و گو و تعامل، مقابله می‌کند و گرایشی تردیدناپذیر از طریق رد غیرعقلانی تمامی بدیل‌هاست. آن‌ها تلاش می‌کنند از طریق برخی مؤلفه‌های اسلامی، مانند: جهادگرایی و یا استفاده از حمایت‌های قومی، خود را بر جوامع اسلامی تحمیل کنند. سیاست خشونت با به جا گذاشتن تأثیرات شوم خود، وارث چرخه باطل خشونت در مناسبات سیاسی اجتماعی شد.
تجربه طالبان در افغانستان و تعبیر آن‌ها از اسلام، جهاد و تغییرات اجتماعی در افغانستان امری غیر عادی و غریب بود. زیرا ظهور این جنبش به هیچ کدام از گروه‌های عمده اسلام گرا که در سراسر دوران جنگ‌های ضد شوروی که سربرآوردند، شباهت ندارد. انحطاط و زوال مشروعیت سایر گرایش‌ها در جریان کشمکش بر سر قدرت، یک خلاء ایدئولوژیک به وجود آورد که زمینه ظهور طالبان را فراهم کرد. آن‌ها جز برداشت خاص خود از اسلام هیچ نوع تفسیر دیگر را قبول نداشتند. (71)
با سقوط حکومت نجیب الله، دست نشانده روس در افغانستان، حاکمیت پشتونیسم نیز به پایان رسید، اما پشتونیسم در چهره‌ی طالبان دوباره ظهور کرد و در نتیجه افغانستان را به سرزمین ترور و تمدن ستیز در جهان معروف ساخت. چرخه باطل سیاست خشونت در این کشور که سرانجامی جز شکست نداشت، به مناسبات اجتماعی و لایه‌های درونی جامعه افغانستان نفوذ کرد. عکس عایشه زن 18 ساله افغانی بر روی مجله تایم که ازدواج ناموفقی در سنین کودکی داشته و به وسیله خانواده‌ی همسرش آزار دیده است، به سبب فرار از خانواده همسرش، دادگاه طالبان رأی به بریدن بینی و گوش او در قبال گناهش داده و این حد را شوهرش در مورد او جاری می‌کند. (72)
تأثیر سیاست خشونت بر جامعه افغانستان با ایجاد رعب و وحشت در راستای تطبیق اهداف و اجرای تفکر دینی طالبان، پدیده‌ای است که در تمام حوزه‌های اجتماعی و سیاسی جریان داشت. طالبان برای تثبیت حاکمیت خود از خشونت به عنوان ابزار اصلی حکومت، بهره برداری می‌کرد. عدم انعطاف، آنان را در مخاصمات جدی با داخل و خارج افغانستان قرار داد. به اسارت گرفتن دیپلمات‌ها، خبرنگار و امدادرسانان ایرانی با وجود آیین نامه‌های بین‌المللی و صیانت دیپلماتیک انجام شد. این اقدام طالبان در 17 مرداد 1377 با حمله به سرکنسولگری ایران در شهر مزار شریف هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایران را به شهادت رساندند. (73) این اعمال تأثیر زشت سیاست خشونت طالبان بر جامعه افغانستان و پیرامون آن را به نمایش می‌گذارد.
حمله تروریستی 11 سپتامبر سبب شد تا آمریکا و ناتو به بهانه مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله کنند. این حمله به تسلط طالبان در افغانستان پایان داد، اما نتوانسته عامل ناامنی و اقدام‌های انتحاری را که متوجه طالبان بوده است، از بین ببرد.
بکارگیری سیاست خشونت و وحشت افکنی طالبان در بین مردم افغانستان، برکسی پوشیده نیست. طالبان بارها شاهراه کابل غزنی را بسته و به بازرسی ماشین‌ها و بازجویی مسافران پرداخته است. سربازان طالبان در همین مسیر زنان و دخترانی را که با «برقع» صورتشان را نپوشیده بودند به عنوان بدحجاب از ماشین پیاده کرده و در کنار جاده آن‌ها را شلاق می‌زدند. (74)
سیاست خشونت جریان تکفیری در سایر کشورهای اسلامی نیز به شدت دنبال شده است. «ابومصعب زرقاوی» به عنوان طراح سلسله عملیات‌های انفجاری در کربلا، به طور صریح به شیعیان اعلان جنگ داد. در سوریه نیز همین سیاست دنبال می‌شود و زرقاوی معتقد است، میان کفر و ایمان در شام فاصله است و باید برای جای پای خود در آن جا تلاش فراوان کنند. وی کلیدموفقیت جریان تکفیری در جهان را، شیعیان می‌داند. معتقد است، در صورت تحریک شیعیان به جنگ فرقه‌ای، می‌توان اهل تسنن غافل را بیدار کرد و به میدان کشانید. (75)
این مسئله تداعی کننده یکی از ویژگی‌های مهم سیاست خشونت این جریان است: انتحار و بمب گذاری در میان شیعیان برای جذب اهل سنت و تأثیرگذاری بر اهل تسنن است. تروریست‌ها گاهی در میان مردم بی گناه وحشت افکنی می‌کنند و آن‌ها را هدف قرار می‌دهند، تا پیام خود را به بخش دیگری برسانند.

2. 5. جهانی

سیاست خشونت محدود به کشورهای اسلامی نمی‌شود، بلکه در وسعتی فراگیر، چالشی بزرگ، برای غرب و آمریکا نیز به حساب می‌آید. برای این که چرخه سیاست خشونت متوقف نشود و به نوعی بتواند جذابیت خود را بعد از شکست شوروی در افغانستان، حفظ کند، این سیاست به استراتژی جدید، نیاز داشت؛ زیرا جریان تکفیری در علل ناکامی پروژه‌های جهادی به این نتیجه رسیدند که شکست دادن نظام‌های سیاسی عربی تا زمانی که حاکمان عرب از حمایت ایالات متحده برخوردارند ناممکن است و باید آمریکا را به عرصه پیکار با اسلام گرایان بکشانند، تا حکومت‌های عربی ناچار به دفاع از آمریکایی‌ها شده و در نتیجه مشروعیت‌شان در چشم شهروندان عرب از بین برود.
رژیم‌های عربی و استبدادی ناکارآمد، نیز جریان تکفیری را تقویت می‌کنند، احساسات ضد آمریکایی و ضداسرائیلی را دامن می‌زنند، تا هدف نارضایی عمومی را تغییر دهند. یعنی هر دو طرف برای پیش برد، اهدافشان از کارت آمریکا و اسرائیل استفاده می‌کنند. (76)
بنابراین بن لادن به عنوان رهبر القاعده پروژه‌اش را که انتقال صحنه درگیری از دشمن نزدیک به دشمن دور را ایجاب می‌کرد، با تشکیل جبهه جهانی پیکار با یهودیان و صلیبیان در 23 فوریه 1998م. عملیاتی کرد، و پس از چند ماه با انفجار دو سفارتخانه ایالات متحده در نایروبی و دارالسلام به مرحله عمل رساند. (77)
به نظر می‌رسد به دلیل مرگ بن لادن موانعی برای جریان تکفیری به وجود آمد. برای همین، چرخه سیاست خشونت، ترجیح داد درگیری را به سمت دشمن نزدیک بچرخاند در قسمتی از بیانیه ایمن ظواهری آمده است:
"هدف قرار دادن مزدوران آمریکا در هر کشوری شرایط خاصی دارد و اصل بر عدم ورود به رویارویی و نزاع با آن‌هاست، به جز در کشورهایی که رویارویی با آنها امری ناگزیر باشد. سوریه، افغانستان، عراق، یمن و سومالی کشورهایی هستند که این رویارویی حتمی است. (78)"
به نظر می‌رسد یک بار دیگر و همانند جنگ با شوروی در افغانستان، فاصله میان جریان تکفیری و آمریکا در سوریه کمتر شده است و هدف و منافع مشترک آن‌ها، یعنی سرنگونی دولت سوریه و بشار اسد آن‌ها را به هم نزدیک کرده است.
هدف قرار دادن دشمن نزدیک با وجود بحران در سوریه، از یک طرف مجالی بود، برای حضور دوباره‌ی سیاست خشونت و اعلام این که بعد از بن لادن این جریان به کار خود ادامه می‌دهد و از طرف دیگر مجالی بود برای غربی‌ها تا بتوانند با ایجاد شرایطی خاص آنها را مشغول در سوریه نگه دارند و با فرسایشی کردن جنگ در سوریه و تضعیف هر دو، یعنی هم دولت سوریه و هم مخالفان تکفیری، این وضعیت به سود غرب ادامه یابد.
جریان تکفیری در جنگ افغانستان مورد توجه جهان اسلام بودند. جهان اسلام می‌پنداشت آن‌ها در مقابل کمونیست‌ها می‌جنگند، اما وقتی جنگ افغانستان تمام شد، در مقابل دیگر مذاهب اسلامی، سیاست خشونت را دنبال کردند و این مسئله جایگاه آن‌ها را در جهان اسلام تنزل داد. «ابومصعب زرقاوی» وارد عراق شد، تا با صلیبی‌ها بجنگد، اما شیعیان و اهل سنّت را مورد هدف قرار داد. آن‌ها در عراق، الجزایر، در مترو اسپانیا، سوریه و دیگر جاها سیاست خشونت را با شیوه خاص خود ادامه دادند. (79)
هم چنین بن لادن در سپتامبر 2001م. از درون به امریکا ضربه زد و به نصیحت معترضان درون تشکیلات خود نظیر میزبانش «ملامحمد عمر» در افغانستان که هدف قرار ندادن آمریکایی‌ها و اکتفا به حمله به یهودیان را ترجیح می‌داد، گوش نکرد. چرخه باطل سیاست خشونت بهانه خوبی برای حمله آمریکا به افغانستان شد و نسل کاملی از رهبران جهاد و آموزش دیدگان اردوگاه‌های افغانستان را نابود یا پراکنده ساخته و به حکومت طالبان پایان داد. (80)
یکی از عناصر نزدیک به بن لادن در نشریه اینترنتی «الانصار» برای نخستین بار مسئولیت حوادث 11 سپتامبر را به عهده گرفت. «ابوعبید قرشی» از معاونان نزدیک به رهبر القاعده در مقاله‌ای چنین بیان کرد: همین افتخار برای القاعده بس است که در حملات خود در 11 سپتامبر پایه‌های استراتژیک دفاعی آمریکا را در هم ریخت... پایه‌هایی که حتی اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز نتوانست آن‌ها را در هم بکوبد.... . (81)
نگاهی به فهرست عمده حملات تروریستی که القاعده از دهه 90 مظنون به دست داشتن در آن‌ها بوده است، در شناخت ماهیت سیاست خشونت بسیار مؤثر است. این فهرست عبارتند از:
"در سال 1993 دست داشتن در بمب گذاری مرکز تجارت جهانی که به کشته شدن 6 نفر انجامید و همکاری با شبه نظامیان سومالیایی در کشتار سربازان آمریکایی؛ در 1996 انفجار در برج‌های الخبر عربستان (ظهران) و قتل 19 نظامی امریکایی؛ در 1998 م. بمب گذاری در سفارت خانه‌های آمریکا در تانزانیا و کنیا که منجر به کشته شدن 224 نفر شدن و تنها در میان آن‌ها 12 نفر آمریکایی بودند؛ در 1999 م. بمب گذاری در کشتی آمریکایی در یمن و قتل 17 نظامی؛ در 2001 م. حمله به نیویورک و واشنگتون در 11 سپتامبر، در 2002 م. انفجار در یک محوطه باستانی در تونس که به کشته شدن 17 نفر، از جمله 11 جهانگرد آلمانی منجر شد. در همین سال انفجار بمب در خارج از محوطه سفارت آمریکا در کراچی و قتل 12 نفر و انفجار در کلوپ شبانه در بالی اندونزی و کشته شدن202 نفر که بیشتر شهروندان استرالیایی بودند؛ در 2003م. بمب گذاری در یک مجتمع مسکونی در ریاض عربستان و قتل 18 آمریکایی؛ سال 2004 انفجار ده بمب مهیب در مادرید و کشته شدن 191 نفر» و ... ."
بن لادن در وصیت نامه خود که بعد از مرگ وی منتشر شد، به برخی بمب گذاری‌های القاعده اعتراف کرد و به ادامه سیاست خشونت تأکید داشت و علمای سلفی که با وی همراهی نکرده بودند را خاین به امت خطاب کرد و نوشت:
"دلیل شیخ (...) و همراهانش این بود که باید یهود و مسیحیان و افکار عمومی آن‌ها را راضی کرد درحالی که این سخن خداوند سبحان را فراموش کرده‌اند که می‌فرماید: «یهود و نصاری از تو راضی و خشنود نمی‌شوند، مگر آن که دین آن‌ها را بپذیری» این چنین علمایی به رسالت خود که خدمت به امت و پرداختن به امور آن بود، خیانت کردند و با دشمنان این امت، دوستی و با پیشگامان مجاهدی که نخستین شکست تاریخی را بر آمریکا وارد ساختند، دشمنی کردند. حادثه نیویورک و واشنگتن، سومین ضربه از ضربات فزاینده‌ای است که امریکا آن را دریافت کرد. نخستین آن، انفجار مارنیز در لبنان بود، دومینش انفجار سفارت امریکا در نایروبی بود... آخرین سفارش من به تمام مجاهدان این است که صفوف خود را از این علما و این ذلت پذیران پاکسازی کنید! به ویژه علمایی که از جهاد بازمانده و خوارکننده این امت هستند... . (82)"
از آنچه که در سطوح سیاست خشونت در عملکرد جریان تکفیری گذشت، به طور خلاصه می‌توان ویژگی‌هایی برای این سیاست برشمرد، که در صورت شباهت با ویژگی‌های تروریسم، فرضیه معنایابی سیاست خشونت به معنایی خاص، یعنی تروریسم به اثبات می‌رسد.

6. جمع بندی

آن چه از نوشتار حاضر برای ما معلوم شد، این است که جریان تکفیری هر آنچه را می‌اندیشد و بدان اعتقاد دارد، جزء اصول اعتقادی اسلام می‌داند. این جریان برای پیش برد اهداف خود به جای استدلال از تکفیر استفاده می‌کند. افکار خود را ملاک کفر و اسلام دیگران قرار می‌دهد.
تکفیری‌ها به دو گروه عمده حکومتی و غیرحکومتی تقسیم می‌شوند؛ حکومتی‌ها هرگونه تشکیل حزب و جماعت را بدعت می‌دانند و توجیه گر حکومت در همکاری با کشورهای غربی و کارهای حکومتی هستند؛ در مقابل غیر حکومتی‌ها با تشکیک در تقلید از رجال دینی سلفی به زمینه سازی برای انتقاد از حاکم وخروج بر ولات امر پرداختند. تقلید را از اسباب هلاکت و مؤثر بر افکار اسلامی دانستند و ثمره تقلید را اهمال نص شرعی و تعطیل عقل بشری عنوان کردند؛ اما پیامد این روش این است که هر کسی به تنهایی حکم شرعی خود را استنباط کند و دادن چنین روشی زمینه‌ای برای افراط گرایی شد. ترویج فردی کردن حکم و فتوا در کنار رادیکالیسم فکری، که محدوده‌ی جهاد را از جهاد دفاعی به جهاد ابتدایی ارتقا داد، به همراه کمک‌های مالی و نظامی کشورها زمینه ساز سیاست خشونت شد.
سیاست خشونت از حدود جهاد ابتدایی هم بالاتر رفت و با نادیده گرفتن حقوق اولیه انسان‌ها، اقداماتی غیر انسانی را در پیش گرفت. آنها حمله به سفارتخانه‌ها و اماکن غیرنظامی را نیز در دستور کار خود قرار دادند. بر این اساس، سیاست خشونت شباهت بسیار به نظام معنایی خاص به نام «تروریسم» دارد؛ یعنی سیاست خشونت در مرکز دایره‌ای قرار می‌گیرد که ویژگی‌هایی مانند: خشونت، ترس و وحشت افکنی، هدف نهایی، جنبه سیاسی، سازماندهی، غیرقانونی بودن و غیره، اطراف این دایره را احاطه کرده است. اگر ترور به معنای ترس و وحشت است و هدف غایی تروریسم، تأثیر بر افکار عمومی است و یا خشونت و جنبه سیاسی از ویژگی‌های ترور است، (83) این ویژگی‌ها با مرکزیت سیاست خشونت، در رفتار جریان تکفیری، قابل مشاهده است.
از طرفی با مشخص شدن ویژگی‌های سیاست خشونت معنایی خاص از آن به ذهن متبادر می‌شود که این معنا تمایل شدید به تروریسم دارد. از طرفی دیگر، سیاست خشونت اگر چه از طریق مفهوم جهاد طبق نگرش تکفیری‌ها با دین پیوندی معنادار برقرار می‌سازد، با نگاهی دقیق به مفهوم جهاد عدم ارتباط مفهومی آن با جهاد آشکار می‌گردد؛ زیرا نه عملکرد سیاست خشونت در محدوده جهاد می‌گنجد و نه اعمال غیر عاقلانه آن‌ها با رفتار یک جهادگر تناسب دارد. کار آنها در حد و حدود جهاد نیست، چون عمل آنها به نوعی گسست از نظر فقهی و اعتقادی بیشتر مسلمانان بوده است، زیرا عقیده غالب در میان مسلمان‌ها مبتنی بر جهاد دفاعی است. هم چنین اعمال آن‌ها غیر عاقلانه به شمار می‌آید، زیرا بدون گناه، مردم بی دفاع را می‌کشند، اعمال غیرقانونی انجام می‌دهند و بدترین رفتارها را درباره دیگران انجام می‌دهند؛ رفتاری که هیچ تردیدی بر قبیح بودن و غیرعقلانی بودن آن‌ها نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی.
2. کارشناسی ارشد علوم سیاسی.
3. حسین علیزاده، فرهنگ خاص علوم سیاسی، ص 274.
4. محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، ص 356.
5. محمدعلی اردبیلی، مفهوم تروریسم «تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین‌الملل»، مجموعه مقالات و سخنرانی‌ها، همایش پنجم و ششم، دی ماه 1380، ص 119.
6. سیامک ره بیک، «تحلیل تروریسم در نسبیت مفهومی امنیت و منافع ملی»، «تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین‌الملل»، مجموعه مقالات، ص 221.
7. علی عبدالله خانی، تروریسم شناسی، ص 39-40.
8. همان.
9. محمدسعید رمضان البوطی، سلفیه بدعت و مذهب، ترجمه حسین صابری، ص 24-30.
10. همان.
11. مجید صفا تاج، تکفیر، ص 12-13.
12. همان، ص 14.
13. http://manhaaj.com
14. ربیع الهادی مدخلی، «منهج اهل السنة فی النقد الرجال و الکتب و الطوایف».
http://www.rabee.net/show-des.aspx?pid=1&id=15
15. ابوالبراء سمیر المغربی، «اقوال علماء السنة فی جماعة اخوان المسلمین».
http://www.ajury.com/vb/showthread.php
16. احمدبن عبدالرحمن الصویان، «منهج اهل السنة و الجماعة فی التقویم الرجال و مؤلفاتهم» (الریاض: شارع العلیا العام) ص 18.
http://books.google.com/books/about/%D9%85%D9%86%87%D8%AC_%D8%A3%D9%84_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%86%D8%A9_%D9%88%D8%A7%D9%84%D8AC%D9%85%D8%A7.
17. همان، ص 23-60
18. ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ترجمه حمید رسایی، ص 38-41.
19. ابراهیم برزگر، استعاره صراط در اندیشه سیاسی سید قطب، ص 16-17.
20. سیدقطب، ادعا نامه‌ای علیه تمدن غرب، ترجمه سیدعلی خامنه‌ای و سیدهادی خامنه‌ای، ص 26-29.
21. همان، ص 148-150.
22. همان، ص 200-215.
23. منصور میراحمدی، مقایسه ویژگی‌های معرفت شناختی جریان‌های فکری سیاسی معاصر در جهان اسلام»، فصل نامه رهیافت سیاسی و بین‌الملل، شماره 8، زمستان 1385، ص 180-181.
24. ژوپل کوپل، پیامبر و فرعون، ترجمه حمید رسایی، ص 38-41.
25. همان، ص 56.
26. سیدقطب، اسلام و عملکرد استعمار، ترجمه اسدالله محمودی، ص 10.
27. همو، ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه سیدمحمد خامنه‌ای، ص 42-43.
28. همو، اسلام و استعمار، ترجمه محمد جعفر امامی، ص 8-9.
29. همان، ص 10-12.
30. پیتر مارسدن، طالبان (جنگ، مذهب و نظم نوین در افغانستان)، ص 83.
31. احمد نجفی، سید قطب؛ طلایه دار بیداری اسلامی، ص 32.
32. مهدی بخشی شیخ احمد، «بررسی و عوامل اندیشه و عینی شکل گیری القاعده».
http://www.irdc.ir/fa/content/5190/default.aspx.
33. همان، ص 116-117.
34. عبدالله عزام، «عملاق الفکر الاسلامی»، الشهید سید قطب http://www.tawhed.ws/r?i=k57 givt8
35. همو، سید قطب، «عشرون عاماً علی الشهادة»، http://www.tawhed.ws/r?i=k57givt8
36. میشل پولی، خالد دوران، بن لادن کیست؟، ترجمه مهشید میرمغری، ص 37.
37. علی شقیر، القاعده، «نحوه شکل گیری و توسعه عقیدتی/ عبدالله عزام که بود؟»، روزنامه السفیر لبنان پایگاه خبری عماد http://emadnews.com/?p=133708
38. عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص 41.
39. همان، ص 50.
40. عصام العماد، «جریان‌های جدید وهابیت»، 27 آبان، 1387.
http://www.shia-news.com/fa/print/10717
41. وحید مژده، «چرا طالبان به ملاکشی روی آورده‌اند؟»
http://www.zendagi.com/new_page_473.htm
42. مهدی بخشی شیخ احمد، «بررسی و عوامل اندیشه‌ای و عینی شکل گیری القاعده»، پایان نامه کارشناسی ارشد ص 121.
43. همان، ص 121-122.
44. میشل پولی، خالد دوران، بن لادن کیست؟ ترجمه مهشید میرمغری، ص 37.
45. منصور میراحمدی، «مقایسه ویژگی‌های معرفت شناختی جریان‌های فکری سیاسی معاصر در جهان اسلام»، فصل نامه رهیافت سیاسی و بین‌المللی، شماره 8، زمستان 1385، ص 180-181.
46. یعقوب نعمتی وروجنی، القاعده، تاریخچه و ریشه‌های فکری.
http://www.bashgah.net/fa/content/show/36948.
47. «جامعه اهل سنت غرب» 1389/5/10
http://blogsky.com/1387/04/02/post-172
48. همان.
49. مهدی بخشی شیخ احمد، «بررسی و عوامل اندیشه‌ای و عینی شکل گیری القاعده»، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی، 1385، ص 105.
50. حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 243.
51. همان، ص 244.
52. حمید رضایی، القاعده؛ از پندار تا پدیدار، ص 128.
53. جک وودیس، مقدمه‌ای بر استعمار نو، ترجمه سعید روحانی، ص 48-140.
54. همان، ص 141.
55. رضا ایراملو، استراتژی استعمار نو، ص 54-55.
56. ریچارد. آ. کلارک، علیه همه دشمنان (جنگ داخلی آمریکا با ترور)، ترجمه کیوان افخمی نیا، ص 60-74.
57. همان، ص 309.
58. حمیدرضا اسماعیلی، القاعده از پندار تا پدیدار، ص 58-59.
59. میشل پولی و خالد دوران، بن لادن کیست؟ ترجمه مهشید میرمعزی، ص 37.
60. همان، ص 61 .
61. ژان شارل بریزار، بن لادن؛ حقیقت ممنوع، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، ص 87.
62. راجر ‌هاردی، جهاد و دلارهای نفتی عربستان،
http://islamworld2020.persianblog.ir/post/117
63. ریچارد، آ. کلارک، علیه همه دشمنان (جنگ داخلی آمریکا با ترور)، ترجمه کیوان افخمی نیا، ص 60-74.
64. همان، ص 78.
65. حمیدرضا اسماعیلی، القاعده: از پندار تا پدیدار، ص 60.
66. همان.
67. «سلفی گرایی در سوریه و آینده بحران»، پژوهشکده مطالعات روابط بین‌الملل
http://riirpolitics.com/?q=fa/node/1564
68. چرا ترکیه به دنبال تغییر رژیم در سوریه است؟ چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910508001196
69. داوود فیرحی، «مسائل جهان اسلام و تحولات اخیر کشورهای عربی از نقطه نظرات مختلف».
Lemonpress.ir/fa/news/29804
70. «قطر در رؤیای دستیابی به قدرت منطقه‌ای»، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی 1390/9/23
http://www.bashgah.net/fa/content/show/92941.
71. احمد رشید، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ترجمه اسدالله انشائی و صادق باقری، ص 143-144.
72. ن.م آرمانپور، «بدبختی افغانستان را باید در وابستگی پشتونیسم به استعمار جستجو نمود»، اسفند 1388.
http://.jawedan.com
73. علی خسرو شیری، «شهادت دیپلمات‌های ایرانی در افغانستان»، 23 مرداد 1387، مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1389/5/10
http://irdC.ir/fa/conten/6417/default.aspx.
74. همان.
75. محمدرضا تاجیک، بررسی ساختار و تشکیلات گروه‌های تروریستی (مطالعه موردی سازمان القاعده)، ص 135-138.
76. کریستوفر هیویت، درک تروریسم در امریکا: از کوکلوس کلان تا القاعده، ص 98.
77. مجید مرادی، «روایتی مستند از طالبان/ نگاهی به کتاب القاعده و هم پیمانانش»، پگاه حوزه، 14 اردیبهشت 1387، شماره 230، 89/5/12 www.hawzah.net
78. ایمن ظواهری، «ارشادهای عمومی درباره فعالیت‌های جهادی»، سه شنبه 26 شهریور 1392-33: 48: 14
http://fa.alalam.ir/news/1517574
79. سیدمهدی علیزاده موسوی، «جریان‌های درون وهابیت»،
http://www.vahhabiyat.com/showdata.aspx?dataid=5607&siteid=1
80. مجید مرادی، همان.
81. محمدرضا تاجیک، بررسی ساختار و تشکیلات گروه‌های تروریستی (مطالعه موردی سازمان القاعده)، ص 135-138.
82. «وصیت نامه بن لادن»، فردانیوز، جمعه 28 رمضان سال 1422 مطابق با 2001/12/14.
http://www.fardanews.com/fa/news/146289/%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%D9%86-%D9%84%D8%A7%D8%AF%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF
83. محمدعلی اردبیلی، «تروریسم و دفاع مشروع از نظر اسلام» (مجموعه مقالات)، دانشکده علوم قضایی، ص 119.

منابع تحقیق :
1. آ.کلارک، ریچارد، علیه همه دشمنان (جنگ داخلی آمریکا با ترور)، ترجمه کیوان افخمی نیا، روشنگران و مطالعات زنان، تهران 1384.
2. اردبیلی، محمدعلی، مفهوم تروریسم، در «تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین‌الملل (مجموعه مقالات و سخنرانی‌ها همایش پنجم و ششم دیماه 1380)، روزنامه رسمی دانشکده علوم قضایی، تهران 1381.
3. ـــ ، تروریسم و دفاع مشروع از نظر اسلام (مجموعه مقالات) دانشکده علوم قضایی، روزنامه رسمی، تهران 1381.
4. اسماعیلی، حمیدرضا، القاعده؛ از پندار تا پدیدار، اندیشه سازان نور، تهران 1386.
5. آیرملو، رضا، استراتژی استعمار نو، سپهر، تهران 1366.
6. برزگر، ابراهیم، استعاره صراط در اندیشه سیاسی سید قطب، دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، تهران 1390.
7. بریزار، ژان شارل، بن لادن؛ حقیقت ممنوع، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، آگاه، تهران 1381.
8. البوطی، محمدسعید رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه حسین صابری، آستان قدس رضوی، مشهد 1375.
9. پولی، میشل، دوران، خالد، بن لادن کیست؟، ترجمه مهشید میرمعزی، روزنه، تهران 1380.
10. تاجیک، محمدرضا، بررسی ساختار و تشکیلات گروه‌های تروریستی (مطالعه موردی سازمان القاعده)، دفتر گسترش تولید علم، 1387 [بی جا].
11. رشید، احمد، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ترجمه اسدالله نشایی و صادق باقری، دانش هستی، تهران 1379.
12. ره پیک، سیامک، تحلیل تروریسم در نسبیت مفهومی امنیت و منافع ملی، در «تروریسم و دفاع مشروع از نظر اسلام و حقوق بین‌الملل» (مجموعه مقالات).
13. شیخ احمد، مهدی بخشی، بررسی و عوامل اندیشه‌ای و عینی شکل گیری القاعده، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران 1385.
14. صفاتاج، مجید، تکفیر، نشر اسلامی، تهران 1380.
15. طلوعی، محمود، فرهنگ جامع سیاسی، چاپ دوم: علمی، تهران 1377.
16. عبدالله خانی، علی، تروریسم شناسی، ابرار معاصر، تهران 1386.
17. علیزاده، حسن، فرهنگ خاص علم سیاسی، روزنه، تهران 1377.
18. عنایت، حمید، سیری در اندیشه‌ی سیاسی عرب، چاپ سوم: سپهر، تهران 1363.
19. فدوی، عبدالقیوم، اسامه بن لادن و ماجراها، مفاخر، کابل 1381.
20. کوپل، ژیل پیامبر و فرعون، ترجمه حمیدرسایی، کیهان، تهران 1366.
21. سیدقطب، ادعانامه‌ای علیه تمدن غرب، ترجمه سیدعلی خامنه‌ای و سید‌هادی خامنه‌ای، طوس، مشهد 1351.
22. ـــ ، اسلام و عملکرد استعمار، ترجمه اسدالله محمودی، ناصرخسرو، تهران 1361.
23. ـــ ، ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه سیدمحمد خامنه‌ای، کیهان، تهران 1369.
24. ـــ ، اسلام و استعمار، ترجمه محمد جعفر امامی، امید، قم [بی تا].
25. مارسدن، پیتر، طالبان (جنگ، مذهب و نظم نوین در افغانستان) وزارت خارجه تهران 1379.
26. میراحمدی، منصور، «مقایسه ویژگی معرفت شناختی جریان‌های فکری سیاسی معاصر در جهان اسلام»، فصل نامه رهیافت سیاسی و بین‌الملل، شماره 8، زمستان 1385.
27. وودیس، جک، مقدمه‌ای بر استعمار نو، ترجمه سعید روحانی، پیروز، تهران 1359.
28. هیویت، کریستوفر، درک تروریسم در آمریکا: از کوکلوس کلان تا القاعده، ترجمه مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران 1384.
سایت‌ها
1. http://irdc.ir
2. http://fa.alalam.ir
3. http://emadnews.com
4. http://shia-news.com
5. http://zendagi.com
6. http://bashgah.net
7. http://blogsky.com
8. http://islamworld 2020.persianblog.ir
9. http://riirpolitics.com
10. http://farsnews.com
11. http://Lemonpress.ir
12. http://bashgah.net
13. http://jawedan.com
14. http://irdc.ir
15. http://hawzah.net.
16. http://vahhabiyat.com
17. http://ww.fardanews.com
18. http://www.books.google.com
19. http: //www.ajurry.com
20. http: //www.tawhed.ws
21. http:// www.tawhed.ws
22. http: //www.rabee.net

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، چاپ اول.