اجتهاد و سياست در دوره مشروطه(4)

نويسنده: داود فيرحي

3ـ ديدگاه درباره‌ي نظام مشروطه و سياست روز

با توجه به مطالب فوق، آيت‌الله بروجردي به لحاظ نظري، «نظام حكومتي»ويژه‌اي براي دوره‌ي معاصر زندگي مسلمين در نظر ندارد و دقيقاً چونان كساني فكر مي‌كند كه به دلايل كاربردي به مشروطيت علاقه نشان مي‌دادند. به طور كلي از اين ديدگاه هر نظام سياسي كه بتواند يا بخواهد آن دسته از احكام اسلامي را كه ما به احكام عبادي، اجتماعي يا عبادي ـ اجتماعي تعبير كرديم، رعايت و اجرا كند، حمايت و پشتيباني خواهد شد. نتيجه‌ي چنين نگرشي به يك «بي‌طرفي توأم با احتياط» در زندگي سياسي منجر خواهد شد. از اين ديدگاه است كه آيت‌الله بروجردي به عنوان «سمبل» اين نوع بي‌طرفي احتياط‌آميز، واخورده از «حوادث دردناك مشروطيت»، به همه سياست‌ها و حركت‌هاي سياسي زمان خود با سوءظن نگريسته(94)
از موضع‌گيري قاطع «كه آينده‌ي نامعلومي دارد» پرهيز مي‌كند. او ضمن نصيحت به فداييان اسلام در اشاره به مشروطيت و مسأله نفت مي‌گويد: «… ما تحولات زيادي در عمرمان ديده‌ايم. جريان مشروطيت و … ديديم كه كارها چگونه و به كجا ختم مي‌شد… من در قضايايي كه وارد نباشم و آغاز و انجامش را ندانم و نتوانم پيش‌بيني كنم وارد نمي‌شوم. اين قضيه‌ي ملي شدن نفت را نمي‌دانم چيست، چه خواهد شد و آينده در دست چه كسي خواهد بود. البته روحانيت، به هيچ وجه نبايد با اين حركت مخالفت كند كه اگر با اين حركت مردمي مخالفت كند و اين حركت ناكام بماند، در تاريخ ايران ضبط خواهد شد كه روحانيت، سبب اين كار شد، لذا به آقاي بهبهاني و علماي تهران نوشتم، مخالفت نكنند».(95)
آيت‌الله بروجردي با چنين تفكر و صلاح‌انديشي محتاطانه‌اي، سرسختانه تلاش مي‌كردند تا از دگرگوني‌هاي پيش‌بيني ناشدني جلوگيري كنند. آنان از يك سو اظهار مي‌كردند كه «شاه باشد ولي اسلامي باشد»(96) و «با شاه جوان و مغرور به لحاظ حفظ مصالح مملكت و اسلام مماشات شود»(97) و در عين حال علي‌رغم برخي اختلاف سليقه‌ها و ديدگاه‌هاي متفاوتي كه با «مثلث فداييان اسلام، آيت‌الله كاشاني و جبهه‌ي ملي داشتند، توصيه مي‌كردند: «مواظب باشيد اين مثلث حفظ شود و هيچ كدام از ضلع‌هاي آن از هم جدا نشود. اگر يك ضلع از اين مثلث جدا شود، نه تنها به خود آنان ضرر مي‌زند كه به روحانيت و اسلام نيز ضرر خواهد زد».(98) آيت‌الله بروجردي در كنار اين «بي‌طرفي مثبت» نسبت به جريان‌هاي سياسي، دقيقاً مراقب بود كه قانوني برخلاف احكام اسلامي تدوين نشود. بنابراين به دنبال مماشات ويژه‌اي كه داشت، سرانجام در دوره‌ي نخست‌وزيري اقبال ـ 1336 ـ به بعد ـ شاه، دربار و دولت را به دليل نقض احكام اسلامي به باد انتقاد گرفته و سرانجام مأيوس از تلاش‌هاي نصيحتگرانه‌ي خود، از دربار و دولت و سلطان قطع اميد كرد.(99)
اين ايام مقارن آغاز بن‌بست سياستگذاري عمومي و بحران دولت پهلوي بود كه در نهايت به رويارويي‌هاي عمومي دهه‌ي 1350 انجاميد. 4ـ وحدت مسلمين «بي‌طرفي مثبت» آيت‌الله بروجردي در جريانات سياسي، به معناي «انفعال» او در دنياي جديد مسلمين نبود، بلكه او يك چنين «مماشات» معني‌داري را به عنوان يك تز سياسي تلقي مي‌كرد و نه يك تز در برابر سياست. از اين رو بروجردي، شيعه و مسلمين را در يك جغرافياي جهان‌گستري مي‌نگريست كه انديشه‌هاي رقيب در پي پاره پاره كردن مسلمانان است. مسلمين در عرصه‌اي از تاخت و تازهاي سياسي و اقتصادي، فلسفي و ايدئولوژيك واقع شده‌اند كه هيچ مذهب و فرقه‌اي از آنان، نه تنها بدون ديگران ياراي مقابله ندارد، بلكه به بره‌اي مي‌ماند كه از گروه بزرگ «جماعت مسلمين» دور افتاده و طعمه‌ي رقيب مي‌شود. در اين راستا وحدت تنها ابزاري است كه مسلمين را از «دسيسه‌هاي فكري، اختلاف‌ها و جدال‌ها» دور كرده و به «شوكت و عظمت» گذشته بازمي‌گرداند؛ از آن رو كه دنياي امروز در ديدگاه آيت‌الله بروجردي، عصر حكومت و مناقشات سياسي ـ مذهبي نيست و تنها بايد به احكام اجتماعي و عبادي كه در هر زماني ضرورت دارد پرداخت. لذا «مسأله‌ي خلافت، امروز مورد نياز مسلمانان نيست كه ما با هم دعوا بكنيم. هر كه بود، امروز چه نتيجه‌اي به حال مسلمين دارد؟ آنچه امروز به حال مسلمين مفيد است، اين است كه بدانند احكام را بايد از چه مأخذي اخذ بكنند».(100)
به اين لحاظ نكته‌ي فوق، هدف همه‌ي مذاهب اسلامي است، در كنار ضرورت‌هاي اجتماعي، دليلي به تفرقه و جدايي نخواهد بود. آيت‌الله بروجردي براي رساندن اين پيام به جامعه‌ي سني به دارالتقريب پيوند مي‌خورد و اشتياق فراواني به رابطه با علماي مصر نشان مي‌دهد. روابط و مناسبات آيت‌الله بروجردي با شيحخ شلتوت، شيخ عبدالمجيد سليم، رؤساي جامع‌الازهر به سال‌هاي 1371 و 1379 ق معروف است.(101) خلاصه‌ي مقاله اشاره كرديم كه ورود علماي ديني به نهضت مشروطيت مبتني بر ضرورت تاريخي و تلقي سياسي ـ اجتماعي و فقهي ويژه‌اي بود. اين حضور هر چند در ابتدا موضع‌گيري سياسي ـ ديني ويژه‌اي به همراه داشت، لكن پس از تصويب قانون اساسي‌، جناح‌بندي‌ها فروكش كرده و علماي سياسي كوشش كردند فعاليت‌ها و خواسته‌هاي سياسي خود را در قالب قانون اساسي سامان دهند. در اين نوشته به انديشه‌هاي شهيد آيت‌الله مدرس، آيت‌الله كاشاني و آيت‌الله العظمي بروجردي پرداختيم تا رويكرد و مواضع آنها را به لحاظ انديشه‌ي سياسي ـ فقهي پژوهش كنيم. علما پس از مشروطه، رفتار سياسي خود را بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسي 1325 ق سامان داده و در تلاش براي استفاده‌ي حداكثر از اين حق قانوني خود بودند. اين اصل اجازه مي‌داد كه پنج نفر از علماي طراز اول شيعه در مجلس شوراي ملي حاضر باشند و قوانين را با محك اسلام وارسي كنند. قانون به شرط مخالفت نداشتن با اسلام قابل اجرا بود و تشخيص آن نيز به عهده‌ي علماي خمسه‌ي معروف به هيأت نظار.
اصل فوق به تاريخ 3 جمادي‌الاول 1328 طي مكتوبي از سوي آخوند خراساني چنين تفسير شد كه وظيفه‌ي مقاميه‌ي اين هيأت مجتهدين، رعايت قوانين راجعه به سياسات مملكتي بر احكام خاصه و عامه‌ي شرعيه است اما تسويه و تعديل امور مالي و تطبيق بودجه‌ي مملكت خارج از اين عنوان است، چنانكه مسائل قضايي از ابتدا به عهده‌ي مجتهدين نافذالحكومه بوده و ربطي به مجلس ندارد. تفسير فوق همان انديشه‌اي بود كه تنبيه‌الامه‌ي ناييني بر آن استوار بود و نشان مي‌داد كه وظايف و جهتگيري كلي هيأت نظار چگونه بايد باشد. با چنين زمينه‌ي فكري نخستين تلاش‌هاي علما با فوت نابهنگام آيت‌الله آخوند خراساني و آغاز جنگ جهاني اول تداوم تاريخي خود را از دست داد. اوضاع سياسي دوره‌ي اول مشروطه به لحاظ رقابت‌هاي استعماري، جنگ جهاني و انقلاب سوسياليستي روسيه، حضور پرقدرت انديشه‌هاي غربي را به دنبال داشت. جمهوري‌خواهي و غربگرايي افراطي شعار روز شد. اين عوامل همگي سوءظن برمي‌انگيخت و علما در موقعيت مخاطره‌انگيزي كه داشتند، حفظ قانون اساسي را هدف عاجل خود قرار دادند. در اين دوره گفتارهاي مدرس و كاشاني به گونه‌اي است كه ضمن تأكيد بر قانون اساسي، مشروطيت را حلقه‌ي آشتي دين و سياست تلقي مي‌كنند و بر اين باورند كه مي‌توان در اين چارچوب احكام اسلامي را اجرا نمود. ناتواني مشروطيت، استبداد رضا و محمدرضا شاهي، دوري از فرهنگ اسلامي و چسبيدن به انديشه‌ي باستان‌ستايي و ظواهر غربي، نيز استعمار و وابستگي دولت‌ها به غرب، عواملي بودند كه موضع‌گيري اين علما را نسبت به وضع موجود با يأس و بدبيني همراه كرد. آيت‌الله بروجردي با چنين تجربه‌ي چندين ساله‌اي خود را از جريانات سياسي دور نگه مي‌دارد. او كوشش مي‌كند علي‌رغم تجربه‌ي تلخ مشروطه‌خواهي، همچنان به دولت و دربار توصيه كند به احكام اسلامي توجه نمايند. اما پس از سال‌اي 1336 كه شاه قدرت بيشتري كسب مي‌كند، آخرين كوشش‌ها، تذكرات و مماشات بروجردي بي‌تأثير شده و او سرانجام از دربار و دولت نااميد مي‌شود و اين در حالي است كه آيت‌الله بروجردي ضمن دلسردي از شاه و دولت و نظام مشروطه، بدون آنكه انديشه‌ي جايگزيني ويژه‌اي داشته باشد، به لحاظ نظري در بستري سير مي‌كند كه علماي پيش از وي از قبيل شيخ انصاري، ناييني و خراساني پي‌ريزي كرده‌اند. بدين ترتيب نظام مشروطه در سال‌هاي آخر دهه‌ي 1340 ديگر هيچ گونه جاذبه‌اي ندارد. اولين و آخرين تلاش‌هاي علما همان كوشش مدرس و كاشاني بود كه سرانجام به شكست انجاميد و اكنون نظام سياسي موجود در بحران چنان بزرگي است كه بدون هيچ راه چاره‌اي منتظر آلترناتيوي است كه در پاسخ به مشكلات موجود و با عنايت به ويژگي‌هاي جامعه‌ي ايران شكل خواهد گرفت.
امام خميني (ره) در پاسخ به اين بحران مهم، بحث حكومت اسلامي خود را با عنوان «ولايت فقيه» در روز چهارشنبه يكم بهمن 1348 (13 ذيقعده‌ي 1389) در مسجد شيخ انصاري در بازار «خويش» نجف آغاز كرد.(102)

پي نوشت ها:

* عضو هيأت علمي گروه علوم سياسي دانشگاه تهران

1ـ حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت در ايران، تهران، اميركبير، 1376، ص 317. 2ـ قانون اساسي مشروطه‌ي ايران، اصل دوم متمم. 3ـ مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، تاريخ معاصر ايران (مجموعه مقالات)، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، وابسته به بنياد جانبازان، 1369، جلد 2، ص 16، به نقل از كتاب آبي، به كوشش احمد بشيري، ج 3، ص 743. 4ـ همان. 5ـ همان، ص 21. 6ـ براي دسترسي به متن قرارداد 1907 بنگريد به: ولايتي، علي اكبر، تاريخ روابط خارجي ايران، ـ دوره‌ي اول مشروطه، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، 1370، ص 22 ـ 24. 7ـ قرارداد 1915 را مكي در كتاب زير توضيح داده است: مكي، حسين. زندگاني سياسي سلطان احمدشاه، تهران، اميركبير، 1362، ص 229 به بعد. 8ـ مهدوي، عبدالرضا، تاريخ روابط خارجي ايران، تهران، اميركبير، 1349، ص 191 – 199. 9ـ شيخ‌الاسلامي، جواد. جزوه‌ي درسي تاريخ روابط خارجي ايران، دانشكده‌ي حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، قسمت دوم، ص 1 ـ 15. 10ـ مكي، تاريخ بيست ساله‌ي ايران، تهران، نشر ناشر، 1362، ج 2، ص 347. مدني، دكتر جلال‌الدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، قم، جامعه‌ي مدرسين، 1369، ج 1، ص 202 ـ 208. 11ـ خميني، مجموعه رهنمودهاي امام خميني، «صحيفه‌ي نور»، تهران، وزارت ارشاد اسلامي با همكاري انتشارات انقلاب اسلامي، 1361، ج 8، ص 199. 12ـ مكي، حسين. تاريخ بيست ساله‌ي ايران، تهران، نشر ناشر، 1362، ج 3، ص 14. 13ـ همان، ص 15. 14ـ همان، ج 4، ص 36. 15ـ بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، مدرس، تهران، 1366، ج 2، ص 250 ـ 251. 16ـ مكي، پيشين، ج 4، ص 38. 17ـ بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، مدرس، پيشين، ج 1، ص 9 ـ 10. 18ـ مكي، پيشين، ص 18. 19ـ صورت مذاكرات دوره‌ي پنجم تقنينيه‌ي مجلس شوراي ملي، مجلد اول، ص 148 ـ 157. 20ـ همبلي، گاوين و ديگران، سلسله‌ي پهلوي و نيروهاي مذهبي ـ به روايت تاريخ كمبريج، ترجمه‌ي عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، ص 37 ـ 39. 21ـ معين، محمد. فرهنگ فارسي، تهران، اميركبير، 1360، ج ششم، ص 1937. 22ـ به عنوان مثال بنگريد به: مكي، حسين. مدرس، قهرمان آزادي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359، 2 جلد. باقي، عبدالعلي، مدرس، مجاهدي شكست‌ناپذير، قم، نشر تفكر، 1370. بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، مدرس، 2 جلد. 23ـ تركمان، محمد. مدرس در پنج دوره‌ي تقنينيه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1367. 24ـ بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، مدرس، ج 2، ص 328. 25ـ مدرس، سيد حسن، مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي 4، جلسه‌ي 284، (سال 1341 ق / 1302 ش). 26ـ تركمان، محمد. مدرس در پنج دوره‌ي تقنينيه، ص 390، (دوره‌ي 4، ج 237، سال 1301 / 1341). 27ـ مدرس، مشروح مذاكرات دوره‌ي چهارم مجلس شوراي ملي، سال 1300 ش، جلسه‌ي 33 (تركمان، پيشين، ص 232). 28ـ همان. 29- همان. 30ـ تركمان، همان، ص 191 ـ 192، دوره‌ي چهارم مجلس شوراي ملي، سال 1300 ش، جلسه‌ي چهارم. 31ـ دوره‌ي چهارم مجلس شوراي ملي، سال 1301، جلسه‌ي 130 (تركمان، ص 315 ـ 316). 32ـ مدرس، مذاكرات دوره‌ي پنجم مجلس شوراي ملي، سال 1303 ش / 1334 ق، جلسه‌ي 76، ص 492 ـ 493. 33- همان. 34ـ همان. 35ـ تركمان، ص 191 ـ 192. 36ـ مدرس، دوره‌ي چهارم مجلس شوراي ملي، سال 1301 ش، جلسه‌ي 148، (تركمان، ص 328 ـ 329). 37ـ مدرس، دوره‌ي سوم مجلس، سال 1333 ق، جلسه‌ي 52، (تركمان، ص 146 ـ 147). 38ـ مدرس، دوره‌ي دوم مجلس شوراي ملي، سال 1329 ق، جلسه‌ي 210، (تركمان، ص 13). 39ـ همان، جلسه‌ي 212. 40ـ همان، جلسه‌ي 209 (تركمان، ص 12). 41ـ همان (تركمان، ص 12). 42ـ مدرس، دوره‌ي دوم مجلس شوراي ملي، سال 1329، جلسه‌ي 288 (تركمان، ص 47 ـ 48). 43ـ همان، جلسه‌ي 265، (تركمان، ص 35)، سال 1329 ق، تركمان، 35. 44ـ همان. 45ـ همان، جلسه‌ي 280 (تركمان، ص 44). 46ـ همان (تركمان، ص 45). 47ـ همان، جلسه‌ي 202 (تركمان، ص 10)، مدرس، دوره دوم مجلس شوراي ملي، جلسه 202، سال 1329 ق، تركمان، 10). 48ـ مدرس، دوره‌ي چهارم مجلس شوراي ملي، سال 1341 ق، جلسه‌ي 148 (تركمان، ص 328). 49ـ مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 252 ـ 253 و نيز پاورقي ص 252. 50ـ همان، ص 239 ـ 249. 51ـ كاتوزيان، همايون. مصدق و نبرد قدرت، ترجمه‌ي احمد تدين، تهران، رسا، 1371، ص 296. 52ـ معين، محمد، فرهنگ فارسي معين، تهران، اميركبير، 1360، ج 6، ص 1522 و نيز شيخ‌ آقا بزرگ تهراني «نقباءالبشر» پيشين، ج 1، ص 75. مدني، جلال‌الدين. تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 284 پاورقي يك. 53ـ دهنوي، محمد، مجموعه پيام‌هاي آيت‌الله كاشاني، تهران، چاپخش، 1362، ج 4، ص 236. 54ـ اين مجموعه را محمد دهنوي طي سال‌هاي 1361 ـ 1363 با مشخصات فوق در 5 جلد منتشر كرده است. 55ـ مجموعه پيام‌هاي دهنوي، ج 1، ص 120. 56ـ همان، ج 1، ص 189. 57ـ همان، ج 2، ص 146 ـ 147. 58ـ همان، ج 1، ص 160. 59ـ همان، ج 1، ص 159. 60ـ همان، ج 1، ص 161؛ آيت‌الله كاشاني امپرياليسم را به نحو خاصي (درج 2، ص 124) تعريف كرده است. 61ـ همان، ج 2، ص 23. 62ـ همان، ج 3، ص 96. 63ـ همان، ج 3، ص 376. 64ـ همان، ج 3، ص 395 ـ 396. 65ـ همان، ج 4، ص 73. 66ـ همان، ج 3، ص 210 ـ 211. 67ـ همان، ج 3، ص 334 ـ 335. 68ـ همان، ج 1، ص 63. 69ـ همان، ج 4، ص 28. 70ـ همان، ج 3، ص 396 ـ 397. 71ـ همان، ج 1، ص 80 ـ 81. 72ـ همان، ج 2، ص 92 ـ 93. 73ـ مدني، جلال‌الدين. تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 241، پاورقي. 74ـ دهنوي، ج 4، ص 136 به نقل از روزنامه‌ي «نامه‌ي دنيا» 12/2/1333، ش 320. 75ـ دهنوي، ج 1، ص 59 ـ 60. 76ـ همان، ج 3، ص 96. 77ـ همان، ج 1، ص 24، به نقل از «دنياي اسلام» 19/10/1326 ش. 78ـ همان، ج 4، ص 28 و آيت‌الله العظمي بروجردي، مجله‌ي حوزه (43 ـ‌ 44). ص 100. 79ـ رواساني، صادق، دولت و حكومت در ايران… 80ـ دواني، علي. نهضت روحانيون ايران. قم، بنياد فرهنگي امام رضا (ع)، بي‌تا، ج 2، ص 339 ـ 340. 81ـ مجله‌ي حوزه، شماره 43 ـ 44، ص 100. 82ـ معين، محمد. فرهنگ فارسي معين، ج 5، ص 262. همچنين بنگريد به: دواني، علي. زندگاني آيت‌الله بروجردي، قم، بي‌نا، 1340، كه به مناسبت چهلمين روز درگذشت آيت‌الله بروجردي منتشر شده است. 83ـ منتظري، حسينعلي. البدرالزاهر في صلوه الجمعه و المسافر، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1362، ص 50 ـ 58. 84ـ منتظري، حسينعلي. دراسات في ولايه الفقيه و فقه الدوله الاسلاميه، قم، مركز العالمي للدراسات الاسلاميه، 1409، الجزء الاول، ص 456 ـ 460. 85ـ مجله‌ي حوزه، شماره‌ي 43 ـ 44، ويژه‌ي بزرگداشت آيت‌الله بروجردي، ص 253. 86ـ منتظري، حسينعلي. دراسات في ولايه الفقيه…، ص 458. 87ـ همان، ص 460. 88ـ همان. 89ـ منتظري، حسينعلي، البدرالزاهر…، پيشين، ص 57. 90ـ همان، ص 58. 91ـ مجله‌ي حوزه، شماره‌ي 43 ـ 44، پيشين، ص 268. 92ـ آيت‌الله منتظري، البدرالزاهر… پيشين، ص 52 ـ 53. 93ـ همان، ص 57، پاراگرف سوم. 94ـ مجله‌ي حوزه، پيشين، ص 269. 95ـ همان، ص 18، 36، 228 و ص 225 ـ 226. 96ـ همان، ص 100. 97ـ همان، ص 52. 98ـ همان، ص 97. 99ـ دواني، نهضت روحانيون ايران. 100ـ همان، ص 15 و 223. 101ـ همان، ص 270 ـ 273. 102ـ روحاني، سيد حميد. نهضت امام خميني، تهران، بنياد شهيد، 1364، ج 2، ص 494. نكته : اجتهاد مشروطيت سياست آخوند خراساني روحانيت قانون اساسي استبداد منبع: فرهنگ انديشه، سال دوم، شماره پنج، بهار
منبع: باشگاه انديشه



تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله