طنز در قرآن كريم


 

نويسنده: محمدجواد حيدرى
 

طنز آموزنده طنزى است كه در آن لطف و حكمت‏به هم درآميخته و مشتمل بر معجونى از نيش و نوش به منظور تعالى ‏باشد . نمونه‏هايى از طنزهاى قرآن به اين قرار است: تشبيه صداى بلند به عرعر خر، تشبيه رفتار بلعم باعورا به پارس سگ و . . . . در اين مقاله نكات پيش گفته به تفصيل آمده‏است .
كليد واژه‏ها: طنز، مثل، كنايه، تشبيه، استعاره، ريشخند .

عده‏اى بر اين باورند كه طنز در قرآن فراوان به كار رفته است; زيرا طنز نوعى استعاره و كنايه است و در قرآن استعاره و كنايه بسيار است . در سرتاسر قرآن استعاره و كنايه و تشبيه و تمثيل به چشم مى‏خورد . استعاره‏هاى قرآن از ظرافت و لطافت ويژه‏اى برخوردار است و اين مهم يكى از موجبات اعجاز قرآن تلقى شده‏است .
در مقابل، عده‏اى ديگر طنز در قرآن را انكار مى‏كنند و تمثيلات و استعارات قرآن را مقوله‏اى متفاوت از طنز مى‏دانند; اما نگارنده ديدگاه نخست را ترجيح مى‏دهد .

مفهومى از طنز كه در اين نوشتار اراده‏شده‏است، هر بيان و رفتارى است كه به ظاهر غير جدى و به صورتى لطيف و همراه با مزاح، ولى در واقع بيانگر واقعيتى جدى است .
هدف از اين طنز توجه دادن به معايب و مفاسد و مبارزه با رذايل و رشد فضائل است .

بسيارى از مفسران قرآن و نگارندگان علوم قرآنى به وجود زيباشناختى قرآن و جلوه‏هاى هنرى آن بويژه طنز تمثيلى اشاره كرده‏اند . در اين مجال نگارنده درصدد معرفى همه كتابهايى كه در اين زمينه تدوين يافته نيست . فقط به چند نمونه اشاره مى‏كنيم:
1 . در قرن هفتم كمال الدين عبدالواحد بن‏عبد الكريم زملكانى (ت‏651) چندين اثر در وجوه زيباشناختى قرآن، به نگارش درآورد و گامهاى بلندى در مباحث علوم قرآنى برداشت و به تفسير آيات مشتمل بر طنز پرداخت . وى در يكى از آثار خويش با عنوان «التبيان فى علم البيان، المطلع على اعجاز القرآن‏» به پيرايش كتاب «دلايل الاعجاز» جرجانى پرداخت و به دقايق معانى آيات و ظرافتهاى ويژه هنرى و ادبى و بلاغى آن از جمله طنز تمثيلى اشاره كرد (1) .
2 . كتاب ديگر وى درباره قرآن و بلاغت و فصاحت و شيوه‏هاى ظريف بيانى و هنرى تحت عنوان «البرهان الكاشف عن اعجاز القرآن‏» است (2) . زملكانى در اين كتاب با اشاره به حقيقت «بيان‏» ، آراء عالمان را درباره اعجاز و دريچه‏هاى آن برمى‏شمرد و آنگاه به ابعاد مانندناپذيرى بيانى قرآن مى‏پردازد و به ظرافتها و اشارتها و حكايتهاى آيات مشتمل بر طنز اشاره مى‏كند (3) .
عالمان پس از زملكانى ضمن استفاده از آثار وى، چيره دستى و فطانت و ذكاوت وى را در دانش معانى بيان و تيزفهمى و سرعت انتقال و گستردگى در آگاهى‏هاى گونه گون و احاطه بر جلوه‏هاى هنرى قرآن ستوده‏اند (4) .
3 . عبدالعظيم عبد الواحد، زكى الدين، معروف به ابن‏ابى الاصبع (ت‏654) از بلندآوازگان شعر و ادب و ابعاد قرآنى است . وى گام شريفى در شناخت و شناساندن وجوه زيباشناختى و ابعاد بلاغى و ظرافتهاى ويژه قرآن از جمله ظنز تمثيلى برداشت .
وى ابتدا كتاب «تحرير التحبير فى صناعة الشعر و النثر و بيان اعجاز القرآن‏» را نگاشت و در آن انواع فنون بديعى و صنايع لفظى و معنوى بويژه جلوه‏هاى هنرى طنز تمثيلى را گزارش داد; آنگاه «تحرير التحبير» را گزينش كرد و آنچه ويژه قرآن بود، از آن برگرفت و «بديع القرآن‏» را پرداخت .
4 . ابن‏ابى الاصبع «بديع القرآن‏» را در يكصد و نه باب تنظيم نموده و در هر باب به يكى از انواع علم بديع پرداخته و نمونه‏هاى قرآنى طنز را گزارش كرده‏است (5) .
5 . ابن‏ابى الاصبع كتاب ديگرى تحت عنوان «كتاب الامثال‏» دارد كه بطور مبسوط به تبيين طنزهاى تمثيلى قرآن پرداخته‏است (6) .

2 . اقسام طنز
 

طنز را از جهتى مى‏توان به دو قسم تقسيم نمود: تفسيرى و تمثيلى
طنزى كه در آن وقايع و حوادث به طور مستقيم و صريح و البته با بيان زيبا و شيرين و جذاب آورده شده است، طنز تفسيرى خوانده مى‏شود . در اينگونه از طنز طنزپرداز سعى مى‏كند حقايق تلخ و ناراحت كننده‏اى را به صورت دلنشين بيان كند تا مخاطب به آن حقايق بيشتر توجه پيدا كند .
اين نوع طنز در قرآن وجود دارد . خداوند در توصيف برخى از مردم در عدم پذيرش تذكر و نصيحت مى‏فرمايد:
و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد (7) ; و چون به او گفته مى‏شود كه از خدا بترس غرور و خودپسندى او را به گناه برانگيزد; پس جهنم او را كفايت كند و بسيار آرامگاه بدى است .
در باره افساد برخى از مردم به ويژه سلاطين و ملوك در روى زمين مى‏فرمايد:
و من الناس من يعجبك قوله فى الحياة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لايحب الفساد (8)
و از ميان مردم كسى است كه در زندگى دنيا سخنش تو را به شگفت آورد; حال آنكه خدا بر آنچه در دل دارد، گواه گيرد و او سخت‏ترين دشمن است . چون برگردد، كوشش مى‏كند كه در زمين تبهكارى كند و كشت و نسل را نابود سازد، و خدا تبهكارى را دوست ندارد .
در برخى از تفاسير آمده‏است كه آيه مذكور به افراد منافق مربوط است و يكى از معانى «تولى‏» نيز والى و حكمران گشتن است; بنابراين طبق اين تفسير معناى آيه چنين خواهد بود: اگر منافقان متولى امور جامعه شوند، انواع فساد را به پا كنند و حرث و نسل را نابود مى‏سازند; در عين حال خيلى جذاب و دلفريب به نظر مى‏رسند .
رشيد رضا در تفسير المنار مى‏گويد:
مراد از تولى در اينجا ولايت كسى است كه حكمش نافذ و عملش مستبدانه و خراب‏كننده آبادانى سرزمين‏ها و نابود سازنده بندگان است . . . .
حوادث روزگار و سيره ستمكاران اين آيه را شرح مى‏دهد كه چگونه در سرزمينى كه ظلم دامن‏گير مى‏شود، زراعت نابود مى‏شود و دام كاهش مى‏يابد و توليد از ميان مى‏رود و نسل انسان‏ها را مى‏برد . اين همان فساد و هلاك ظاهرى است . فساد باطنى نيز در چنين سرزمينى رخ مى‏نمايد . در آن سرزمين جهل و نادانى شايع و اخلاق‏ها فاسد و اعمال مردم تباه مى‏شود (9) .
طنزى كه در آن حقيقت و واقعيتى جدى به يك واقعه لطيف و دلنشين تشبيه و تمثيل مى‏گردد، طنز تمثيلى ناميده مى‏شود . در طنز تمثيلى، طنزپرداز با استفاده از قياس و تشبيه و تمثيل مناسب سعى مى‏كند، مقصود خود را ضمن ايجاد انبساط و شادى به مخاطب منتقل كند .
شايد بتوان برخى از آياتى را كه در بردارنده كلمه «كمثل‏» است، حاوى اين نوع از ظنز به شمار آورد; مانند:
مثل الذين حملوا التوراة ثم لم‏يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا بئس مثل القوم الذين كذبوا بآيات الله و الله لايهدى القوم الظالمين (10) ; مثل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف شدند]، آنگاه آن را به كار نبستند، همچون مثل خرى است كه كتاب‏هايى را بر پشت مى‏كشند [. وه] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدارا به دروغ گرفتند . و خدا ستمكاران را راه نمى‏نمايد .
خداوند متعال در اين آيه در قالب «طنزى تمثيلى‏» ، يهوديانى را كه به كتاب آسمانى خود، «تورات‏» مى‏نازند، اما در عمل به خلاف آن عمل مى‏كنند، مورد مذمت و نكوهش قرارداده و به خرانى تشبيه مى‏نمايد كه كتابهايى را بر دوش خود بار كرده‏اند; اما هيچ بهره‏اى از آن نمى‏برند .

3 . ويژگى طنز قرآنى
 

خطابات قرآنى از قبيل «اياك اعنى و اسمعى يا جاره‏» است; يعنى مى‏خواهد حقايقى را كه به مخاطب مى‏گويد، به گونه‏اى باشد كه پرده‏هاى شرم دريده نشود; از اين رو از اقوام گذشته سخن مى‏گويد .
آيات فراوان قرآن در نقل تاريخ امت‏ها و ملل پيشين در حقيقت، خطاب به مردم امروز و آينده‏است; براى نمونه: آيه «مثل الذين حملوا التورية ثم لم‏يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا» (11) كه پيش از اين ذكر شد، در ظاهر در شرح زندگانى يهوديان بى‏عمل مى‏باشد; اما در واقع در قالب «اياك اعنى و اسمعى يا جاره‏» بيان شده و يادآور اين نكته است كه اگر مسلمانهاى معتقد به قرآن هم از معارف و فرهنگ قرآن استفاده نكنند و در عمل پياده ننمايند، مانند خرى هستند كه كتابهايى را حمل مى‏كنند .
طنزهاى قرآنى همه در بيان حقيقت و به منظور پند دهى انسان است . در هيچ كدام از آنها خلاف واقع، دروغ و كذب وجود ندارد; زيرا آنها به واقع مجازهايى توام با قراين و شواهد حالى و مقالى هستند .
اساسا بخشى از فصاحت و بلاغت قرآن به جهت همين مجازها و كنايه‏ها و طنزهاست .

4 . نمونه‏هاى قرآنى طنز
 

چنانكه آمد، طنز يك نوع استعاره است و در قرآن به صورت تمثيلات و تشبيهات و تنظيرات ديده مى‏شود كه اينك نمونه‏هايى از آنها ذكر مى‏شود:
و اغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير (12) ; آرام سخن‏گو (نه با فرياد بلند) كه زشت‏ترين صداها، صداى خر است .
در اين آيه واقعيتى تلخ در قالب تشبيه و تنظير بيان شده است .
فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث (13) ; داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر بر آن حمله‏ور شوى، زبان از كام برآورد، و اگر آن را رها كنى، [باز هم] زبان از كام برآورد .
خداوند در اين آيه بلعم باعورا را به سگى تشبيه مى‏كند .
الذين ياكلون الربا لايقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس (14) ; كسانى كه ربا مى‏خورند، [از گور] بر نمى‏خيزند، مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس، آشفته‏سرش كرده‏است .
ربا خوار در رفتار اجتماعى خود مثل افراد ديوانه عمل مى‏كند; زيرا رباخوار نظم اقتصادى را بر هم مى‏زند و موجب اضطراب و سرگيجى جامعه مى‏گردد; لذا مانند انسانى كه سرگيجه گرفته از قبر بيرون مى‏آيد; به جهت آنكه تعادل اقتصادى جامعه را بر هم زده، در رستاخيز تعادلش از دست مى‏رود .
اين آيه حالت روانى يك رباخوار را در قالبى شيرين به تصوير مى‏كشد و عاقبت تلخ رباخواران را در مثالى زيبا بيان مى‏كند (15) .
بل فعله كبيرهم هذا فاسئلوهم ان كانوا ينطقون (16) ; بلكه آن را بزرگترشان كرده‏است . اگر سخن مى‏گويند، از آنها بپرسيد!
اين آيه به داستان حضرت ابراهيم با قوم لجوح و عنود خود مربوط است . آن قوم هنگام عيد آن حضرت را به مراسم دعوت كردند; اما او اجابت نكرد و براى مراسم نرفت . وقتى برگشتند، ديدند، تمام بتها شكسته شده و تبرى بر روى بت‏بزرگى نهاده شده‏است . نزد حضرت ابراهيم آمدند و او را به شكستن آنها متهم نمودند . حضرت فرمود: من اين كار را نكردم; بلكه بزرگ آنها چنين كرده‏است . شما از اين بت‏ها سؤال كنيد، اگر سخن مى‏گويند .
شايد بتوان مطابق برخى از تفاسير اين مورد را «طنز» به شمار آورد . عبارت «بل فعله كبيرهم هذا» طبق تفسيرى كه در آن، «هذا» فاعل فعل شمرده مى‏شود، طنز است; زيرا كاملا خنده‏آور است كه مثلا بت‏هاى كوچك تخلف كرده‏باشند و بت‏بزرگ آنها را تنبيه كرده‏باشد (17) .
و لايدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط (18) ; [كسانى كه آيات الهى را تكذيب كرده‏اند]، به بهشت در نمى‏آيند، مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن در آيد .
اين معنا يك كنايه است و در واقع در اين آيه حقيقتى تلخ در قالبى شيرين ارائه شده‏است و طنز معجونى است از نيش و نوش . نيش طنز همان حقيقت تلخ است كه در آيه عبارت از «عدم ورود كفار و مشركان به بهشت‏» است و نوش آن همان قالب شيرين است كه در اين آيه عبارت از «حتى يلج الجمل فى سم الخياط‏» است (19) .
ذق انك انت العزيز الكريم (20) ; بچش كه تو همان ارجمند بزرگوارى!
اين آيه درباره برخى از سران كفر و شرك مكه است كه در رستاخيز گرفتار جهنم مى‏شوند . خداوند مى‏فرمايد: عذاب دوزخ را بچش كه تو همان عزيز و گرامى هستى . در اين آيه در اوج فصاحت و بلاغت مضمونى ارجمند به صورت طنز بيان شده‏است; زيرا شخص مورد اشاره در آيه خيلى مغرور و خودخواه بوده و در ميان مشركان شخصيت‏بزرگى داشته‏است . قرآن مى‏فرمايد: وقتى كه در آتش جهنم با ذلت افكنده مى‏شود، به او مى‏گويند: آقاى عزيز! نتيجه كارهايت را بچش! چنين تعبيرى يك نوع طنز است (21) .
قرآن هميشه حقايق والا و بسيار ارزنده‏اى را در قالب مثالهاى حسى آورده‏است . آيه‏هاى 17 و 18 و 19 و 20 سوره بقره منافقان را اينگونه تشبيه كرده‏است:
مثلهم كمثل الذى استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و تركهم فى ظلمات لايبصرون صم بكم عمى فهم لايرجعون او كصيب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق يجعلون اصابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محيط بالكافرين .
منافقان مانند كسانى هستند كه آتشى افروخته (تا در بيابان تاريك راه خود را پيدا كنند)، ولى هنگامى كه آتش اطراف آنان را روشن مى‏سازد، خداوند (طوفانى مى‏فرستد و) آن را خاموش مى‏كند و در ظلمت و تاريكى وحشتناكى كه چشم انسان را از كار مى‏اندازد، آنها را رها مى‏سازد . آنها كر، گنگ و كورند; بنابراين از راه خطا بازنمى‏گردند، يا همچون بارانى كه در شب تاريك توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانى) ببارد و آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مى‏گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند و خداوند به كافران احاطه دارد (و همه در قبضه قدرت او هستند).
در اين بيان طنزگونه قرآن حقيقتى تلخ يعنى نفاق و دورويى را كه بسيارى از افراد جامعه گرفتار آن هستند، به صورت جذاب و شيرين و دلنشين تشبيه كرده‏است . پايان و عاقبت كار منافقان را چون افرادى كر، گنگ و نابينا معرفى مى‏كند كه به راحتى قادر نيستند از راه نادرست‏خويش بازگردند (22) .
در مثال ديگر وضعيت منافقان اينگونه توصيف شده است:
او كصيب من السماء فيه ظلمت و رعد و برق يجعلون اصبعهم فى ءاذنهم من الصواعق حذر الموت و الله محيط بالكافرين يكاد البرق يخطف ابصرهم كلما اضاء لهم مشوا فيه و اذا اظلم عليهم قاموا و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصرهم ان الله على كل شى‏ء قدير .
يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان - كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است - [قرار گرفته‏اند] ; از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ، سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند، ولى خدا بر كافران احاطه دارد . نزديك است كه برق، چشمانشان را بربايد; هرگاه كه بر آنان روشنى بخشد، در آن گام زنند و چون راهشان را تاريك كند، [برجاى خود] بايستند و اگر خدا مى‏خواست‏شنوايى و بينايى شان را برمى‏گرفت، كه خدا بر همه چيز تواناست . (23)
در اين مثال طنزآميز، قرآن، صحنه زندگى منافقان و چهره‏هاى نفاق را چنين پريشان معرفى مى‏كند .

5 . نتيجه
 

از آنچه گذشت روشن شد كه كنايه و طنز و مجاز و استعاره‏هاى قرآنى همه در مسير حقيقت و نيل انسان به واقعيت است . در هيچ‏كدام از اين امور خلاف واقع و دروغ و كذب وجود ندارد; زيرا مجازى است، توام با شواهد و قرائن حالى و مقامى .
بنابراين مى‏توان با مراجعه به آياتى مشتمل بر مثل، كمثل، كما و ك، طنزهاى قرآنى را استخراج نمود و با مراجعه به كتب «امثال القرآن‏» كه به نمونه‏هايى از آن اشاره شد، به انواع طنزهاى قرآنى دست‏يافت .
بارى، طنزهاى مفيد و سازنده و هدفمند هم انسان را متبسم و خندان مى‏سازد و هم باعث تفكر و تدبر و حزن و اندوه مى‏گردد .
و انسان اميدوار و عاشق در سير و سلوك خويش سعى مى‏كند، از تمام عالم هستى اعم از علم تكوين و تدوين كه گاهى طنزگونه با آدمى سخن مى‏گويد، استفاده كند و در جهت كمال نهايى خويش بهره برد:
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد اى عجب من عاشق اين هر دو ضد

پی نوشت :
 

1) التبيان فى علم البيان، به تحقيق وتعليق دكتر احمد مطلوب و دكتر خديجه حديثى به سال 1383 نشر يافته‏است . ر . ك . «التبيان . . .» ، بغداد، مطبعة العانى، 1383 .
2) براى آشنايى با «سير نگارشهاى علوم قرآنى‏» ر . ك . مهدوى راد; مقاله‏اى به همان نام، مجله بينات، ش‏8 .
3) زملكانى اثر ديگرى دارد با عنوان «المجيد فى اعجاز القرآن المجيد» كه به تحقيق شعبان صلاح و به سال 1410 نشر يافته‏است . اثر ديگر وى «نهاية التاميل فى اسرار التنزيل‏» است .
4) درباره احوال و آثار زملكانى ر . ك . طبقات الشافعية الكبرى، ج‏8، ص‏316; شذرات الذهب، ج‏7، ص‏438; بغية الوعاة، ج‏1، ص‏119; طبقات الشافعيه، ج‏2، ص‏12; تاريخ الادب العربى، عمر فروح، ج‏3، ص‏570 .
5) تحرير التحبير را دكتر حفنى محمد شرف تحقيق كرده و به سال 1383 نشر يافته‏است و بديع القرآن را نيز دكتر حفنى تحقيق كرده‏است . ر . ك . بديع القرآن . . . تقديم و تحقيق حفنى محمد شرف، نهضة مصر للطباعة و النشر، 1957 .
6) ر . ك . تحرير التحبير، ص‏80 .
7) بقره/206 .
8) بقره/203- 204 .
9) المنار، ج‏2، ص‏248 .
10) جمعه/15 .
11) جمعه/5 .
12) لقمان/19 .
13) اعراف/175 .
14) بقره/275 .
15) ر . ك . الميزان، ذيل آيه 275 سوره بقره .
16) انبيا/63 .
17) ر . ك . الميزان و نمونه و مجمع البيان، ذيل آيه 63 سوره انبيا .
18) اعرف/40 .
19) ر . ك . مجمع البيان و الميزان و الصافى، ذيل آيه 40 اعراف .
20) دخان/49 .
21) ر . ك . الميزان، ذيل آيه 49 سوره دخان و تفسير نمونه، ذيل همان آيه .
22) ر . ك . الميزان و تفسير نمونه ذيل آيه 17- 18- 19- 20 سوره بقره .
23) همان .
 

منبع: صحيفه مبين ، شماره 23

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله