قرآن از ديدگاه قرآن و حديث


 

نويسنده:آيت الله العظمى خوئى (ره)
 
آن جا كه سخن به فضيلت قرآن رسد چه بهتر كه انسان مكث و توقف كند و خود را در برابر قرآن، كوچك ببيند و به عجز و زبونى خويش اعتراف نمايد؛ چون اعتراف بر عجز و نارسايى، در بيان عظمت قرآن شايد شايسته‏تر و رساتر از گفتار و يا قلم فرسايى در مدح و ثناى آن باشد؟!
انسان ، آن موجود ممكن و محدود، چگونه مى‏تواند حقيقت و واقعيت گفتار خداى بزرگ و نامتناهى را درك نموده و آن ذات بى‏نهايت را در مغز كوچك خود بگنجاند و با كدام نيرو مى‏تواند موقعيت و ارزش واقعى قرآن را در مغز نارساى خود ترسيم و بيان كند؟!
يك نويسنده هر چند هم توانا باشد - در اين باره چه مى‏تواند بنويسد و يا يك خطيب گويا هر چند هم گوياتر باشد، چه بر زبان آرد كه شايسته آن باشد؟! آيا موجود محدود مى‏تواند به جز يك موجود محدودى را توصيف و تعريف كند؟
در عظمت قرآن همان بس كه گفتار و كلام پروردگار بزرگ است و در مقام و منزلت آن همان بس كه معجزه پيامبر خاتم و آياتش متكفل هدايت بشر و ضامن سعادت انسان‏هاست. افراد بشر را در تمام شئون زندگى و در همه قرون و اعصار رهبرى مى‏كند. مجد، سيادت و سعادت هميشگى آنان را تضمين و تأمين مى‏نمايد. اين حقيقت را از خود قرآن بشنويم آن جا كه مى‏گويد:
«ان هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم» (1)
اين قرآن انسان را به استوارترين راه‏ها هدايت مى‏كند.
«كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد». (2)
(اين) كتابى است كه بر تو نازل نموديم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاريكى‏ها به روشنايى (ايمان، عدل و آگاهى) ببرى.
«هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين» (3)
اين قرآن، گفتار روشنى است براى عموم مردم، هدايت و اندرزى است براى پرهيزكاران.
و از رسول خدا (صلی الله علیه واله) نيز در اين باره چنين آمده است كه:« فضيلت و برترى گفتار خدا بر ساير گفتارها به مانند برترى خود پروردگار است بر مخلوقاتش». (4)
در اين جا رمز حقيقتى كه در ابتداى سخن بدان اعتراف نموديم، روشن مى‏شود و آن اين كه: شايسته است انسان از سخن گفتن در عظمت و فضيلت قرآن لب فرو بندد و آن را به ناظران قرآن، راسخين و متخصصين در علوم آن موكول كند. زيرا آنان به حقيقت و عظمت قرآن از همه آشناترند و آنانند كه انسان را به ارزش و واقعيت قرآن رهبرى مى‏كنند و آنانند كه در فضيلت، قرين و همدوش قرآنند و در هدايت و رهبرى سهيم و ياران آن.
چنان كه جد برزگوارشان رسول اكرم(صلی الله علیه واله)، همان كسى كه او قرآن را براى بشر داشته، انسان را به سوى احكام آن دعوت مى‏كند، همان كسى كه ناشر حقايق و تعاليم قرآن مى‏باشد، در اين باره چنين مى‏گويد كه: من در ميان شما دو امانت بزرگ و گران بها مى‏گذارم: قرآن و عترت خاندانم اين دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا در واپسين روز در كنار حوض كوثر بر من وارد آيند. (5)
از اين حديث چنين استفاده مى‏شود كه خاندان پيامبر (صلی الله علیه واله) قرين و همدوش قرآن و راهنمايان مردم به سوى آن و آشناترين افراد به احكام قرآن مى‏باشند. پس چه بهتر كه در توصيف و شناسايى قرآن به گفتار آنان اكتفا كنيم. از افكار و راهنمايى‏هاى سودمندشان رهنمون و الهام بگيريم.
آرى در فضيلت قرآن احاديث فراوانى از آنان نقل گرديده، علامه مجلسى آنها را در جلد 19 بحارالانوار (6) جمع‏آورى نموده است كه ما قسمتى از آن احاديث را در اين جا مى‏آوريم:

حارث همدانى مى‏گويد: وارد مسجد شدم، گروهى را ديدم كه دور هم نشسته در پاره‏اى از احاديث به بحث، مجادله و گفت و گوهاى بى‏فايده پرداخته‏اند. سپس به حضور اميرمؤمنان بار يافتم و جريان را به سمع وى رسانيدم و آن حضرت فرمود: «واقعاً چنين روشى را اتخاذ نموده‏اند؟» گفتم: آرى. آن گاه على گفت:
«حارث! من از رسول خدا شنيدم كه فرمود: ديرى نپايد كه فتنه‏ها بر پا گردد. عرضه داشتم يا رسول اللَّه! راه رهايى از اين فتنه‏ها چيست؟ فرمود: قرآن كتاب خدا، كتابى كه راه حل اختلافات و كشمكش‏هاى شما در آن است، كتابى كه مى‏تواند حق و باطل را به آسانى از هم جدا و روشن سازد حقيقتى كه هزل و شوخى به آن راه ندارد، كتابى كه هر جبار و ستمگرى آن را به دور اندازد، خداوند كمر او را مى‏شكند و بر خاك مذلت و هلاكتش مى‏نشاند و هر كس هدايت را در غير آن بجويد به ضلالت و گمراهى مى‏افتد. آن همان ريسمان محكم الهى است كه ارتباط انسان با خدايش بدان بسته است و آن همان كتاب حكمت‏آميز و راه مستقيم است و آن همان كتابى است كه اميال و هوس‏هاى بشرى و دست اهريمنان، نمى‏تواند او را تغيير دهد.
در اثر همان كتاب است كه زبان‏ها از اشتباه مصون مانده، گفت و گوهاى باطل و بى‏فايده پايان مى‏پذيرد. دانشمندان از خواندن و تفكر در آن سير نمى‏شوند. با گذشت اعصار و قرون، كهنه و فرسوده نخواهد شد، كتابى كه عجايب و مزاياى آن بى‏پايان است. اين قرآن همان گفتار است كه وقتى جنيّان آن را شنيدند دلباخته آن گرديدند و بى‏اختيار گفتند: «انا سمعنا قرآناً عجباً، يهدى الى الرشد فآمنا به»؛ يعنى ما قرآن اعجاب انگيزى مى‏شنويم كه به سوى سعادت رهبرى مى‏كند.
هر كس با قرآن سخن بگويد گفتارش درست خواهد بود و هر كس طبق آن حكومت و قضاوت كند، به عدالت قضاوت نموده است و هر كس عمل خود را با آن تطبيق كند به اجر و پاداش نيك‏خواهد رسيد، هر كس مردم را به سوى آن دعوت نمايد، به راه راست و مستقيمى هدايت نموده است.»
آن گاه على خطاب به حارث همدانى فرمود: «خذها يا اعور»؛ يعنى اى اعور اين حديث را از من به يادگار بگير! (7)

اين حديث از نكات جالبى برخوردار است كه مهم‏ترين آنها را در اين جا توضيح مى‏دهيم:
1ـ در اين حديث، اين جمله آمده است: «قرآن، اخبار گذشته و آينده را در بر دارد.» كه در اين جمله، چند احتمال به نظر مى‏رسد:
الف ـ ممكن است منظور از اخبار آينده حوادثى باشد كه در جهان آخرت به وقوع خواهد پيوست، زيرا قرآن انسان را به عالم برزخ و حساب، روز بازپسين و روزى كه نتيجه و پاداش اعمالش را از نيك و بد خواهد ديد، متوجه مى‏سازد و از چنين عوالم و حوادثى خبر مى‏دهد و شايد اين احتمال قوى‏تر از احتمالات بعدى باشد.
مؤيد و گواه اين مطلب جمله‏اى است كه على در ضمن خطبه‏اى مى‏فرمايد: «اين قرآن خبر گذشتگان و آيندگان شما را در بر دارد. اين قرآن حكم اختلافات و منازعات شما را روشن مى‏سازد، اين قرآن اخبار روز بازپسين و معاد شما را نيز بازگو مى‏كند.»
ب ـ ممكن است، آينده اشاره به پيشگويى‏هاى قرآن باشد زيرا قرآن از حوادثى اخبار داده است كه اين حوادث سال‏ها بعد از نزول قرآن تدريجاً به وقوع پيوسته و خواهد پيوست.
ج ـ احتمال سوم اين است كه منظور از اخبار آينده قرآن همان اخبار ملل و اقوام گذشته باشد كه قرآن از وقوع آنها و اين كه آنها بدون كم و كاست در ميان آيندگان نيز جريان پيدا خواهد نمود، خبر مى‏دهد.
بنابراين احتمال، جمله مذكور اشاره به معناى اين آيه شريفه مى‏باشد كه مى‏گويد: «لتركبنّ طبقاً عن طبق» (8) شما نيز روش اقوام گذشته را مو به مو اجرا خواهيد نمود و مسير آنان را در انحراف ازحق و تكذيب انبياء در بهانه‏جويى و طغيان كه نتيجه آن بدبختى و هلاكت حتمى است، خواهيد پيمود.
و باز اين جمله اشاره به حديثى است كه رسول اكرم (صلی الله علیه واله) فرمود است:
«شما نيز سنت‏ها و روش‏هاى ناپسند و پوسيده گذشتگان را احيا نموده، از همان سنت‏ها پيروى خواهيد نمود» (9)
2ـ اما گفتار آن حضرت: «هر جبار و ستمگرى، قرآن را به پشت سر اندازد، خداوند كمر او را مى‏شكند.» رسول اكرم با اين جمله، مصونيت قرآن را از تحريف، تضمين مى‏كند و اين نويد را مى‏دهد كه اين كتاب آسمانى از دستبرد ستمگران و تحريف بدعت گذاران محفوظ خواهد ماند و خداوند آنان را از اين عمل ناشايست جلوگيرى خواهد نمود.
آنان هرگز نمى‏توانند، قرآن را بازيچه و ملعبه خويش قرار دهند، احكام آن را از ميان بردارند و يا تحريفش كنند همان طور كه با كتب اديان گذشته اين گونه رفتار كردند (10) و متن آنها را تغيير داده، تحريفش نمودند.
اين جمله در واقع همان حقيقت را مى‏رساند كه جمله ديگر حديث آن را بدين صورت بيان نموده است: «لا تزيغ به الاهواء» يعنى هوى و هوس‏ها و خواسته‏هاى نامشروع نمى‏تواند آن را تغيير دهد و حقيقت آن را دگرگون سازد.
چون ما مى‏دانيم كه هوس‏هاى بشرى گاهى در معانى قرآن راه يافته، آيات آن طبق آراء و عقايد شخصى معنا گرديده است ولى واقعيت، حقايق، احكام و الفاظ قرآن همان است كه از روز اول بود و در طى قرون و اعصار خواهد بود و تا آخرين روز نيز تغيير نخواهد پذيرفت.
3ـ نكته سومى كه از اين حديث استفاده مى‏گردد، اين است كه اگر مسلمانان در خصومات و منازعاتشان به قرآن برگردند؛ كشمكش‏ها و اختلافات فكرى و عملى‏شان را به قرآن ارائه كنند، قرآن راه حل روشن و عادلانه‏اى براى مسلمانان در اختلافاتشان نشان مى‏دهد و به راستى و عدالت در ميانشان حكومت و قضاوت مى‏كند، حق و باطل را به روشنى از هم جدا و مجزا مى‏سازد.
آرى اگر مسلمانان قوانين قرآن را به مورد اجرا مى‏گذاشتند؛ حدود و جوانب آن را رعايت مى‏كردند و طبق دستور و فرمان آن كتاب بزرگ قدم برمى‏داشتند؛ حق را كاملاً مى‏شناختند و با مقام و موقعيت خاندان پيامبر (صلی الله علیه واله) آشنا مى‏گرديدند، خاندانى كه رسول خدا آنان را همدوش و قرين قرآن معرفى نموده است و همانند قرآن خليفه و جانشين خود قرار داده است.
واقعاً اگر مسلمانان قرآن را در پيشاپيش خود قرار مى‏دادند و از روشنايى آن كسب نور مى‏نمودند، از عذاب دائمى و انحطاطى كه دامنگيرشان شده است، در امان بودند و در پرتگاه بدبختى و ذلت سقوط نمى‏كردند، نكبت‏ها و تاريكى‏هاى ضلالت و گمراهى آنان را بدين گونه فرا نمى‏گرفت، هيچ حكمى از احكام خدا از هدف عالى خود منحرف نمى‏شد و هيچ قدمى از مسير صحيح و راه راست لغزش نمى‏كرد.
ولى مسلمانان قرآن را به پشت سر انداخته، به دوران جاهليت برگشتند و از اميال و خواسته‏هاى نامشروع‏شان پيروى نموده در زير پرچم باطل پناهنده گرديدند و به تدريج اختلافاتى در ميانشان پديدار شد. اين اختلافات روز به روز شديدتر گرديد تا به صورت گروه‏هاى مختلف درآمد: گروهى گروه ديگر را تفسيق و يا تكفير نموده، ريختن خونشان و به غارت بردن اموالشان را تجويز كردند، توهين و تاختن بر يكديگر را عبادت و وسيله تقرب به پيشگاه خداوند پنداشتند و همان اختلاف و تشتت گواه آشكارى است بر اين كه مسلمانان از قرآن فاصله گرفته، از اسلام فرسخ‏ها دورى جسته‏اند.

اميرمؤمنان على(علیه السلام)، در توصيف و تعريف قرآن چنين مى‏گويد: «قرآن آن نور مطلق است كه غروب و افول بر آن راه ندارد، چراغ روشنى است كه به خموشى نمى‏گرايد، آن درياى ژرف و پهناورى است كه عمق آن پيدا نيست، آن راه راست و مستقيمى است كه رهروانش را گمراه نمى‏سازد، پرتو تابانى است كه ظلمت و تاريكى به آن راه ندارد، فيصل دهنده‏اى است كه دلايل آن سست نخواهد بود، بيان واضح و روشنگرى است كه اصول و دلايل آن خلل‏ناپذير، داروى شفابخشى است كه با داشتن آن از امراض و بيمارى‏ها ترسى نيست، مايه عزت و سربلندى است كه ياران آن خوار و مغلوب نخواهند گرديد، و حقيقتى است كه طرفدارانش بى‏يار و ياور نخواهند بود.
قرآن گنجينه ايمان و مركز آن است، درياى علوم و سرچشمه دانش، گلستان و بوستان عدالت و دادگسترى است.
قرآن اساس و زيربناى اسلام و وادى‏هاى حق و دشت‏هاى پهناور آن است، قرآن دريايى است كه آبكشان نتوانند آب آن را تمام كنند و چشمه‏اى است كه آبش تيره و آلوده نخواهد بود و آبشخوارش در اثر تركم و كثرت واردين تنگ نخواهد گرديد منزلى است كه راه‏هاى آن صاف و هموار و مسافرينش هرگز گمراه نخواهند شد.
قرآن نشانه‏ها و علائم روشنى است كه عابرين از آن غفلت نورزند و تل‏هاى بلندى است كه قصد كنندگانش نتوانند از آن بگذرند.
قرآن كتابى است كه خداوند آن را سيراب كننده تشنگان علم و بهار دل‏هاى فقها و دانشمندان و آخرين مقصد نيكان و صالحان قرار داده است.
قرآن دوايى است كه با بودن آن دردى نيست، نور و روشنايى‏اى است كه هرگز به ظلمت و تاريكى نگرايد، ريسمانى است كه دستگيره آن، محكم و ناگسستنى و پناهگاه محكم و بلندى است كه دست يغما و چپاول به آن راه ندارد، براى دوستدارانش عزت و بر واردينش ايمنى بخش است و براى پيروانش وسيله هدايت و رستگارى و براى تمسك كنندگانش وسيله عذر خواهى است. قرآن دليل محكم و استوارى است براى استدلال كنندگان، گواه حق و زنده‏اى است براى كسى كه در خصومت‏ها به آن استشهاد كند و وسيله پيروزى است براى اجتماع كنندگانش، حاملانش را به سوى سعادت مى‏برد و عاملانش را به مقام عالى و بلندى، پرواز و اوج دهد.
قرآن علائم و راهنمايى‏هايى است براى متفكرين، سپرى است براى طالبان سلاح، علم و دانشى است براى كسى كه آن را در مغز خود جاى دهد و حديث درستى است براى كسى كه آن را نقل كند، قضاوت حق و عادلانه‏اى است براى كسى كه در ميان مردم با آن، حكومت و قضاوت نمايد.» (11)
اين خطبه نيز مانند خطبه پيش به نكات قابل توجه و مهمى مشتمل است كه اينك پاره‏اى از آنها را در اين جا مى‏آوريم:

1ـ «چراغ روشنى است كه نور آن به خموشى نگرايد.» (12) هدف آن حضرت از اين جمله و جملات ديگر مشابه آن كه در اين خطبه به كار رفته، اين است كه دوران حقايق و مفاهيم آيات قرآن محدود و موقت نيست، آيات آن جاودانى و احكامش هميشه نو و زنده مى‏باشد.
مثلاً: بعضى آيات قرآن را در مورد خاص يا درباره شخص و جمعيت مشخصى نازل شده ولى در عين حال مفهوم اين گونه آيات، عموميت داشته و تا روز قيامت به همگان و تمام موارد مشابه شامل مى‏شود و به مورد نزول اختصاص ندارد.
در اين مورد عياشى از امام باقر (علیه السلام) چنين آورده است كه آن حضرت در تفسير آيه «و لكل قوم هاد»؛ (13) يعنى كه: هر قومى را راهنمايى هست»، فرمود: منظور از اين راهنما على بن ابى طالب است و اين راهنما در هر زمان از ما خاندان رسالت خواهد بود.
راوى مى‏گويد: جانم به قربانت پس تو نيز مشمول و مصداق اين آيه هستى و از همان هاديان و راهنمايان كه در آيه آمده است، مى‏باشى؟
فرمود: آرى، من نيز مشمول اين آيه بوده، يكى از مصاديق و معانى آن مى‏باشم زيرا آيات قرآن هميشه زنده مى‏باشد، زوال و فنا هرگز در آن راه ندارد و اگر آيه‏اى كه درباره ملت معينى نازل گرديده است با از بين رفتن آن ملت، دورانش سپرى مى‏شد، دوران تمام آيات قرآن تا به امروز به پايان مى‏رسيد ولى چنين نيست بلكه همان آيه براى آيندگان نيز همان طور شامل است كه براى گذشتگان صادق بود. (14)
امام صادق (علیه السلام) نيز در اين باره مى‏فرمايد:
قرآن زنده و جاويد است و هرگز از بين نمى‏رود و مانند پيدايش و جريان شب و روز در همه ادوار و ازمنه جريان و سريان دارد و به مانند حركت و سير آفتاب سير مى‏كند و همان طور كه به مسلمانان دوران اول روشنايى مى‏بخشيد، به آيندگان نيز نور افكن و روشنى بخش خواهد بود.» (15)
در كافى چنين آمده است كه: عمر بن يزيد معناى آيه «والذين يصلون ما أمراللَّه به أن يوصل (16)» را از امام صادق سؤال نمود. امام در پاسخ وى چنين فرمود: «اين آيه درباره خاندان پيغمبر نازل گرديده است كه مؤمنين بايد نسبت به آن خاندان محبت ورزيده، ارتباطشان را با آنان محكم و استوار سازند. امام به گفتار خود افزودند: در عين اين كه اين آيه درباره خاندان پيامبر است، ممكن است درباره خويشاوندان تو نيز شامل و صادق آيد. آن گاه امام فرمود: تو از كسانى مباش آيه‏اى را كه در مورد خاصى نازل شده است به همان مورد اختصاص مى‏دهند.»
در تفسير فرات كوفى آمده است: اگر مفهوم آيه‏اى كه درباره جمعيت و يا ملت معينى نازل گرديده است با از بين رفتن آن جمعيت از بين مى‏رفت، ديگر از قرآن اثرى باقى نمى‏ماند. ولى تا آسمان‏ها و زمين پابرجاست قرآن نيز پا بر جا بوده و به درازاى عمر دنيا در جامعه بشرى جريان خواهد داشت و درباره هر قوم و ملتى آيه‏اى در قرآن هست كه سرنوشت‏شان را مشروحاً براى آنان بازگو مى‏كند، خواه به نفع‏شان باشد و يا به ضررشان. (17)
در اين مورد احاديث فراوانى نقل گرديده است كه ما به عنوان نمونه به همان چند حديثى كه در اين جا آورديم اكتفا مى‏كنيم.
2ـ «راه راست و مستقيمى است كه رهروانش گمراه نگردند.» (18) منظور آن حضرت از اين جمله اين است كه قرآن راهى را نشان مى‏دهد كه هر كس آن راه را در پيش گيرد هرگز گمراه نمى‏شود و در ضلالت و هلاكت قرار نمى‏گيرد؛ زيرا خداوند قرآن را براى راهنمايى و هدايت مردم و تأمين سعادت آنان فرستاده است تا بندگان فرمانبردار خود را از ضلالت و هلاكت حفظ نموده، از گمراهى و بى‏راهه رفتن نجاتشان دهد.
3ـ «بيان واضح و روشنگرى است كه اصول و براهين آن خلل‏ناپذير است.» (19) در معناى اين جمله دو احتمال به نظر مى‏رسد:
يكى اين كه: اساس و پايه‏هاى معارف و تعاليم قرآن و زير بناى تمام حقايق آن فطرت بشر و قانون طبيعت است و چنان بر روى آن محكم و استوار بنيان شده است كه به هيچ وجه، تزلزل و انهدام نخواهد پذيرفت.
دوم اين كه: الفاظ و كلمات قرآن كه نشان دهنده حقيقت قرآن است، تغييرپذير نبوده، هيچ خلل، زيادت و نقصانى در آن راه ندارد. بنابراين احتمال در اين جمله به مصون و محفوظ بودن قرآن از تحريف اشاره گرديده است.
4ـ «قرآن گلستان و بوستان عدالت و دادگسترى است» (20) منظور از اين جمله اين است كه عدالت و دادگسترى به تمام معنا و با تمام جهات و جوانبش: عدلت در عقيده و افكار، عدالت در عمل و اخلاق، عدالت در قضا و داورى، عدالت اجتماعى و انواع عدالت‏ها در قرآن جمع گرديده از آن جا به جوامع بشرى سرازير مى‏گردد. پس قرآن مركز و محور عدالت و محل تجمع و پرورش نهال و درختان عدل و داد است.
5ـ «قرآن اساس و زير بناى اسلام است.» (21) منظور از اين جمله اين است كه ثبات و استحكام اسلام بر پايه قرآن است، همان طور كه ديگ، روى پايه‏هاى اجاق قرار مى‏گيرد و محتوياتش پخته شده براى استفاده عموم آماده مى‏شود.
6ـ «قرآن وادى‏هاى پهناور حق است» (22) منظور آن حضرت از اين جمله اين است كه قرآن محل پرورش و نشو و نماى حق و حقيقت است. در اين جمله قرآن به وادى‏هاى وسيع، هموار، بى‏خطر و اطمينان بخش و حق نيز به نباتات، گل‏ها و سبزى‏هايى كه در آن وادى مى‏رويد، تشبيه شده است.
در اين جمله به اين نكته نيز اشاره شده است كه هر كس به غير قرآن تمسك جويد و از راه ديگر حق را پى جويى كند، هرگز به آن نخواهد رسيد زيرا تنها قرآن است كه منبت و چمنزار حق است و حق را به جز در قرآن در جاى ديگر نتوان يافت.
7ـ «قرآن دريايى است كه آبكشان نتوانند، آب آن را تمام كنند.» (23) معناى اين جمله و جملات بعديش اين است: كسانى كه مى‏خواهند در فهم دقايق و معانى قرآن غور كنند نمى‏توانند به عمق آن برسند و به مفاهيم قرآن احاطه پيدا كنند؛ زيرا رموز و اسرار قرآن پايان‏ناپذير و تمام ناشدنى است.
از اين جمله معناى ديگر نيز استفاده مى‏شود كه: دقايق و اسرار قرآن با كشف آنها تمام نمى‏شود و نقصانى در آن حاصل نمى‏گردد، همان طور كه چشمه‏هاى پر آب و ريشه دار با استفاده از آن، آبشان به نقصان و كاستى نمى‏گرايد.
8ـ «تل‏هاى بلندى است كه قصد كنندگانش نتوانند، از آن بگذرند.» (24) منظور اين است كه محققين و كاوشگران كه در فكر رسيدن به حقايق و مفاهم قرآنند، نمى‏توانند به قله‏هاى مرتفع آن برسند و از آن جا نيز بگذرند و شاهباز بلند پرواز فكر بشر هر چه پر زند و اوج بگيرد، قبل از رسيدن به قله‏هاى بلند لطايف و دقايق قرآن احساس خستگى نموده، در برابر آن پر مى‏ريزد. از اين جمله چنين استفاده مى‏گردد كه قرآن داراى بطون و معانى مختلفى است كه فكر انسان از درك كامل آنها عاجز است.
به احتمال ديگر معناى جمله چنين است كه: قصد كنندگان مفاهيم و دقايق قرآن چون به قله مرتفع آن رسيدند، در آن جا مكث و توقف مى‏كنند و قدم از قدم بر نمى‏دارند و لب از لب بر نمى‏گشايند زيرا با رسيدن به آن مرحله در واقع به مقصد و آرمان نهايى خويش رسيده به هدف عالى و نهايى خود نائل آمده‏اند و مقصد ديگرى براى حركت ندارند.

قرآن همان قانون خدايى و ناموس آسمانى است كه اصلاح دين و دنياى مردم را به عهده گرفته، سعادت جاودانى آنان را تضمين نموده است.
آيات آن سرچشمه هدايت و راهنمايى و كلماتش معدن ارشاد و رحمت است كسى كه به سعادت هميشگى علاقه‏مند باشد، سعادت و خوشبختى هر دو جهان را بخواهد بر وى لازم است كه روز و شب با قرآن، كتاب خدا تجديد عهد نموده ارتباطش را با آن هر چه محكم‏تر و استوارتر سازد و آيات آن را به حافظه خود بسپارد و با مغز و فكر خويش و با شيره جان و تنشان به هم در آميزد تا در روشنايى و پرتو آن كتاب آسمانى به سوى رستگارى و سعادت ابدى گام بردارد.
از پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) و ائمه اهل بيت (علیهم السلام) در ثواب و فضيلت قرائت قرآن احاديث فراوانى به ما رسيده است كه اينك قسمتى از آنها را در اين جا مى‏آوريم:
از امام باقر نقل گرديده است كه رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: «هر كس در هر شب ده آيه از قرآن بخواند، در آن شب از غافلان و آنان كه از پروردگارشان بى‏خبرند، نوشته نمى‏شود و هر كس پنجاه آيه از قرآن بخواند در آن شب در ليست آشنايان و ياد كنندگان خدا ثبت مى‏گردد. هر كس صد آيه تلاوت نمايد از عبادت كنندگان و هر كس دويست آيه بخواند نام وى در صف خاشعين و افرادى كه در پيشگاه پروردگارشان اظهار بندگى و تواضع كنند، خواهد آمد و هر كس سيصد آيه از قرآن بخواند از سعادتمندان و هر كس پانصد آيه تلاوت كند از كوشش كنندگان در عبادت و پرستش خدا نوشته خواهد شد. و اگر كسى هزار آيه از قرآن بخواند به مانند كسى خواهند بود كه طلاى ناب و خالص فراوان و بى‏شمارى در راه خدا بذل و احسان نموده است». (25)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «قرآن برنامه سعادت و زندگى انسان‏هاست كه از طرف پروردگارشان براى آنان تنظيم شده است مرد مسلمان كسى است كه برنامه خود را مورد دقت قرار دهد و هر روز حداقل پنجاه آيه از آن تلاوت كند». (26)
باز فرمود: «چه مانعى دارد، تاجرى كه در بازار به داد و ستد مشغول و سرگرم است، آن گاه كه به خانه‏اش بر مى‏گردد قبل از آن كه به خواب و استراحت بپرازد؛ سوره‏اى از قرآن تلاوت نمايد تا در برابر هر آيه كه مى‏خواند، ده حسنه و پاداش براى او نوشته شود و ده گناه از گناهانش محو گردد». (27)
باز فرمود: «بر شما باد قرائت و خواندن زيرا مراتب و درجات كاخ‏هاى بهشتى به عدد آيات قرآن است و در روز قيامت به خوانندگان قرآن گفته مى‏شود كه قرآن بخوانيد و به مرتبه بالاترى اوج بگيريد و قرآن خوان هر آيه‏اى را كه تلاوت مى‏كند به مرتبه بالاترى اوج مى‏گيرد». (28)
در كتب حديث، احاديث فضيلت و ثواب قرآن خواندن، جمع آورى گرديده و در جلد 19 بحارالانوار (29) نيز قسمت مهمى از اين احاديث آمده است، علاقه‏مندان مى‏توانند، به آن جا مراجعه كنند. از اين احاديث علاوه بر ثواب و فضيلت قرآن خواندن، نكات جالب ديگرى نيز استفاده مى‏شود:

گروهى از آن احاديث دلالت بر اين دارد كه قرائت قرآن از روى آن بر قرائت از حفظ برترى دارد و از ثواب و فضيلت بيشترى برخوردار است. از احاديثى كه به اين نكته دلالت دارد، روايت اسحاق ابن عمار است كه به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت: جانم به قربانت من قرآن را حفظ كرده‏ام؛ از حفظ بخوانم يا از روى آن؟ امام فرمود: «از روى قرآن بخوان زيرا كه قرائت از روى قرآن ثواب بيش‏ترى دارد، مگر نمى‏دانى كه نگاه كردن به قرآن علاوه بر خواندن آن، مستقلاً عبادت است؟»
باز امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر كس قرآن را از روى آن تلاوت كند، چشم وى نيز از قرآن بهره‏مى‏برد و از عذاب پدر و مادرش كاسته مى‏شود، گرچه با كفر از دنيا رفته باشند». (30)
و در تشويق كردن به قرائت از روى قرآن علل و اسرارى است، قابل توجه:
يكى اين كه: قرائت از روى قرآن باعث تكثير و ازدياد نسخه‏هاى قرآن مى‏گردد و از فرسوده و كهنه شدن قرآن كه تدريجاً منجر به از بين رفتن آن مى‏گردد، پيشگيرى مى‏شود؛ زيرا اگر در قرائت قرآن تنها به نيروى حافظه قناعت و اكتفا شود، مسلمانان به نسخه‏هاى قرآن احساس نياز نمى‏كنند و تدريجاً متروك و فراموش مى‏شود و در اين صورت نه تنها نسخه‏هاى قرآن رو به ازدياد و فزونى نمى‏رود، بلكه كم كم از بين رفته و يا كمياب خواهد شد.
دوم اين كه: قرائت از روى قرآن آثار و خواصى در بر دارد كه در اين احاديث به پاره‏اى از آنها تصريح شده است، از جمله اين كه: هر كس قرآن را از روى مصحف بخواند، چشم او از نگاه كردن به قرآن احساس لذت مى‏كند و از آن بهره مى‏برد و از دردها و بيمارى‏ها و نابينايى سالم و محفوظ مى‏ماند.
سوم اين كه: قرائت از روى قرآن سبب مى‏شود كه خواننده، در قرآن بيش‏تر دقت كند. از نكات دقيق و لطايفى كه در آيات به كار رفته، لذت و بهره بيش‏تر ببرد؛ زيرا انسان همان طور كه از تماشاى مناظر و ديدنى‏هاى مورد علاقه‏اش لذت مى‏برد و اين تماشا و نگاه‏ها بر ديده و فكر او حسن اثر مى‏گذارد و بر روح و روانش سرور و شادمانى مى‏بخشد، خواننده قرآن نيز وقتى ديده خود را متوجه الفاظ قرآن كند و فكرش را در معانى آيات آن جولان دهد و در علوم و معارف عالى و حيات بخش و پربهايش تفكر نمايد، از اين دقت و تفكر قهراً احساس لذت مى‏كند و در روحش سرور و شادمانى و در دلش روشنايى و نورانيت خاصى پديدار مى‏شود.

نكته ديگرى كه در احاديث قرائت وجود دارد، اين است كه اين احاديث مسلمانان را به تلاوت قرآن در منازلشان تشويق و بر آن تأكيد مى‏كند و خواص و آثار گوناگونى براى آن مى‏شمارد و اين نيز علل و فوايدى دارد:
فايده اول اين كه: خواندن قرآن در منازل سبب اعلاى كلمه حق و نشر حقايق اسلام و موجب انتشار احكام قرآن و توسعه قرائت آن خواهد بود، زيرا وقتى كه انسان در منزل خود قرآن بخواند،همسر و فرزندان وى نيز طبعاً در اين عمل از وى پيروى نموده، به خواندن قرآن تشويق مى‏شوند و در نتيجه، قرائت قرآن در جامعه گسترش و قاريان قرآن افزايش پيدا مى‏كنند.
اگر براى خواندن قرآن مركز و محل معينى اختصاص يابد، در اين صورت قرآن خواندن براى همه و در تمام اوقات امكان‏پذير نخواهد بود اين است كه گفتيم: قرائت قرآن در منازل يكى از راه‏هاى انتشار و گسترش حقايق اسلام و قرآن مى‏باشد.
فايده ديگر: قرائت قرآن در منازل و خانه‏ها، تعظيم و به پا داشتن شعائر اسلام است ؛ زيرا وقتى از خانه‏هاى مسلمانان هر صبح و شام صداى جانفزاى قرآن بلند شود و از هر سوى شهرهاى اسلامى صداى آيات الهى گوش‏ها را بنوازد، در اعماق و جان و دل شنوندگان اثر خاص و عميقى مى‏گذارد، اسلام و ايمان در دلشان بارور و شكوفا مى‏گردد.
فايده سومى كه: براى قرائت قرآن در منازل مترتب است، مطلبى است كه در همين احاديث به آن اشاره‏اى شده است و آن اين كه تلاوت قرآن، نيايش و ذكر خدا در خانه‏ها و منازل باعث فزونى نعمت‏ها و ازدياد بركت‏ها است و فرشتگان در چنين خانه‏ها فرود آمده، شياطين از آن دورى مى‏گزينند و اين گونه منازل براى اهل آسمان نور و روشنايى مى‏بخشند، همان گونه كه ستارگان آسمان بر اهل زمين نورافكنى مى‏كنند و خانه‏اى كه در آن، قرآن تلاوت نشود و يادى از خدا نگردد، از بركتش كاسته مى‏شود، ملائكه از آن دورى گزيده، شياطين به اين گونه خانه‏ها راه مى‏يابند. (31)

احاديث درباره فضيلت و عظمت قرآن، ثواب و پاداش قرآن خواندن به حدى است كه هر انسان متفكرى را به حيرت و شگفتى وا مى‏دارد.
از جمله اين كه: رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: «هر كس از قرآن يك حرف بخواند، براى او يك حسنه و عمل نيك نوشته مى‏شود و براى هر حسنه نيز ده برابر ثواب و پاداش داده خواهد شد». رسول خدا(صلی الله علیه واله) افزود: «من نمى‏گويم الم يك حرف است، بلكه الف يك حرف و لام حرف ديگر و ميم حرف سوم است.»
اين حديث را راويان اهل سنت نيز نقل كرده‏اند، چنان كه قرطبى در تفسير خود (32) از ترمذى و او نيز از ابن مسعود اين حديث را نقل نموده، كلينى هم حديثى به همين مضمون از امام صادق آورده است.
اگر كسى به كتب احاديث مراجعه نمايد اين گونه احاديث كه در فضيلت قرآن و ثواب خواندن آن و درباره خواص سوره‏ها و آيات نورانى‏اش نقل گرديده است، فراوان خواهد ديد.
در برابر اين همه احاديث صحيح و اصيل يك مشت رواياتى نيز از راويان دروغ ساز در فضيلت قرائت قرآن نقل گرديده است. اين دروغ سازان احاديثى را كه درباره قرآن وارد شده است، كم پنداشته، از پيش خود حديث‏هاى ديگرى نيز ساخته، بر آنها افزوده‏اند؛ احاديثى كه نه مضمون آنها از طرف خداست و نه رسول خدا از آنها اطلاع دارد. اين دروغ‏سازان عبارتند از:ابو عصمت فرج بن ابى مريم مروزى و محمد بن عكاشه كرمانى و احمد بن عبداللَّه جويبارى.
اتفاقاً خود ابو عصمت به اين حقيقت اعتراف نموده است، آن جا كه از وى مى‏پرسند: چگونه توانستى درباره يكايك سوره‏هاى قرآن از عكرمه كه با وى همزمان نبودى، حديث نقل كنى كه او نيز از ابن عباس گرفته باشد؟!
در جواب گفت: «چون ديدم، مردم از قرآن اعراض نموده و به فقه ابوحنيفه و مغازى محمد بن اسحاق سرگرم شده‏اند، اين حديث‏ها را براى خدا (قربة الى اللَّه!) از پيش خود ساخته، در اختيار مردم گذاشتم تا شايد كه مسلمانان را به خواندن قرآن وادار و تشويق نمايم.»
عثمان بن صلاح درباره حديث معروفى كه به واسطه ابى بن كعب از رسول خدا (ص) درباره فضايل يكايك سوره‏هاى قرآن نقل شده است، چنين مى‏گويد:
«در اين حديث تحقيقى به عمل آمده است و نتيجه تحقيق اين بوده است كه راوى حديث مى‏گويد: اين حديث را من با گروه ديگرى به دروغ از پيش خود ساخته و در دسترس مردم گذاشتم.»
بنابراين، واحدى و مفسرين ديگرى كه اين حديث را در تفاسير خود آورده‏اند، راه اشتباه و خطا پيموده‏اند. (33)
تعجب از اين دروغ سازان است كه با چه جرئتى به خدا و رسول او افترا بسته، آن گاه اين افترا را وسيله تقرب به پيشگاه پروردگار مى‏شمارند. آرى چنين‏اند اسراف كنندگان در گناه كه اعمال زشت آنان در نظرشان نيكو جلوه‏گر مى‏شود.
«كذلك زين للمسرفين ما كانوا يعملون». (34)

در فصل آداب قرائت به دو مطلب اشاره شد يكى قرائت از روى قرآن و دومى قرائت در خانه، سومين آداب قرائت قرآن، قرائت با تدبير است كه آيات قرآن مجيد و احاديث صحيح به دقت و تدبر نمودن در معانى قرآن تشويق فراوان كرده، به تفكر و تعمق آمده در مقاصد و اهداف قرآن تأكيد و ترغيب نموده است.
خداوند مى‏فرمايد: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب أقفالها.» (35) چرا در معانى قرآن دقت و تدبر نمى‏كنند؟ آيا بر دل‏هايشان مهرها زده‏اند؟! در اين آيه عدم دقت در معانى قرآن به شدت مورد توبيخ و ملامت قرار گرفته است.
ابن عباس نيز از رسول خدا (صلی الله علیه واله) نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود: «قرآن را با صداى بلند و رسا بخوانيد! رموز، عجايب و دقايق آن را پى‏جويى كنيد.» (36)
ابو عبدالرحمن مى‏گويد: يكى از اصحاب رسول خدا كه قرآن را به ما تعليم مى‏نمود، چنين مى‏گفت: «اصحاب پيامبر قرآن را ده آيه، ده آيه از وى فرا مى‏گرفتند، آن حضرت آيات ده گانه دوم را به آنان تعليم نمى‏داد مگر اين كه نكات و رموز علمى و اخلاقى آيات ده گانه قبلى را كاملاً فرا گيرند و آنها را به مورد عمل و اجرا بگذارند. (37)
از ابن مسعود و عثمان و ابى نقل شده است كه: رسول خدا (صلی الله علیه واله) ده آيه از قرآن را به اصحاب خود ياد مى‏داد و آنان از اين ده آيه فارغ نمى‏شدند تا اين كه مفاهيم و معانى آن را به مورد عمل و اجرا بگذارند و رسول خدا ياد گرفتن قرآن را توأم با عمل كردن به آن يك جا براى اصحاب خود تعليم مى‏نمود. (38)
اميرمؤمنان (علیه السلام) روزى در ميان جمعى از جابر بن عبداللَّه انصارى ياد نمود و او را به علم و معرفت توصيف كرد. مردى عرضه داشت: «يا اميرالمؤمنين! با آن مقام علمى كه تو دارى، از دانش جابر توصيف مى‏كنى؟!»
آن حضرت فرمود: «آرى جابر به اين تعريف زيبنده است؛ زيرا او تفسير اين آيه را مى‏داند (39) كه خداوند مى‏فرمايد: ان الذى فرض عليك القرآن لرادك‏الى معاد. (40)
درباره تدبر و تفكر در آيات قرآن، احاديث فراوانى وارد گرديده است. مجلسى قسمت مهمى از اين احاديث را در بحارالانوار آورده است. (41) ولى در اثبات لزوم آشنايى با معانى و حقايق قرآن به تتبع اخبار و احاديث احتياج نيست؛ زيرا قرآن كتابى است كه خداوند به عنوان برنامه زندگى براى بشر نازل نموده است و بايد مردم در زندگى‏شان از آن پيروى كنند و در مسير آخرتشان از نور و روشنايى آن بهره‏مند گردند و مسلم است كه به اين اهداف و نتايج نمى‏توان رسيد جز از راه تدبر در قرآن و تفكر در معانى آن، چنان كه عقل انسانى نيز گواه و مؤيد اين حقيقت است آيات و احاديثى هم كه در اين زمينه وارد شده، در واقع از سنخ اوامر ارشادى مى‏باشد كه آدمى را به همان واقعيت عقلى و امر فطرى هدايت و راهنمايى مى‏كند.
زهرى نيز اين حقيقت را از امام سجاد (علیه السلام) چنين نقل مى‏كند كه فرمود: «هر يك از آيات قرآن گنجينه و خزينه‏اى است كه در برابر تو قرار گرفته است و هر گنجينه كه به روى تو باز گردد، لازم است بر آن چه در ميان آن گنجينه قرار دارد، به دقت نگاه و وارسى كنى.» (42)

پی نوشت :
 

1 ) بنى اسرائيل/ 9.
2 ) ابراهيم/ 1.
3 ) آل عمران، 3.
4 ) «فضل كلام اللَّه على ساير الكلام كفضل اللَّه على خلقه» بحارالانوار 16/9؛ صحيح ترمذى به شرح ابن عربى، 47/11، ابواب فضائل قرآن (ش 1).
5 ) «انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى و اهل بيتى و انهما يفترقا حتى يردا على الحوض» صحيح ترمذى، 201/13 - 200؛ مناقب اهل بيت در شرح سند حديث به بخش تعليقات مراجعه شود.
6 ) طبع قديم جلدهاى 89، 90 طبع جديد.
7 ) «كتاب اللَّه فيه نبأما قبلكم و خبرما بعدكم و حكم ما بينكم و هو الفصل و ليس باغزل...» سنن دارمى، 435/2؛ صحيح ترمذى، 30/11 با مختصر تفاوت در الفاظ؛ بحارالانوار، 7/9 نقل از تفسير عياشى.
8 ) انشقاق/ 19.
9 ) «لتركبنّ سنن من قبلكم»: كنز العمال 40/6 و مدارك ديگر اين حديث را در بخش تعليقات بخوانيد.
10 ) الهدى الى دين المصطفى، 34/1.
11 ) «ثم انزل عليه الكتاب نوراً لا تطفاً مصابيحه و سراجاً لا يخبوا توقده...» نهج البلاغه، خطبه 198.
12 ) و سراجاً لا يخبوا توقده.
13 ) رعد/ 7.
14 ) ان القرآن حى لايموت و الاية حبة لا تموت فلو كانت الاية اذا نزلت فى الاقوام و ما توا ماتت الاية لمات القرآن و لكن هى جارية فى الباقين كما جرت فى الماضين.
15 ) ان القرآن حى لم يمت و انه يجرى كما يجرى الليل و النهار و كما تجرى الشمش و القمر و يجرى على آخرنا كما يجرى على اولنا.
16 ) مؤمنان كسانى هستند كه با كسانى كه خداوند به صله و ارتباطشان فرمان داده است، ارتباط و پيوستگى دارند. رعد/ 21.
17 ) «و لو ان الايه نزلت فى قوم ثم مات اولئك ماتت الايه لما بقى من القرآن شى‏ء و لكن القرآن يجرى اوله على آخره مادامت السموات و الارض و لكل قوم آية يتلوها هم منها بخيرا و شر»: مرآت الانوار، صص، 3، 4.
18 ) و منهاجاً لا يضل نهجه.
19 ) و تبياناً لا تهدم اركانه.
20 ) و رياض العدل و غدرانه.
21 ) و اثافى الاسلام و بنيانه.
22 ) و اودية الحق و غيطانه.
23 ) و بحر لا ينزفه المنتزفون.
24 ) و آكام لا يجوز عنه القاصدون.
25 ) اصول كافى، كتاب فضيلت قرآن؛ وسائل الشيعه، چاپ جديد 839/4.
26 ) همان.
27 ) همان.
28 ) همان.
29 ) طبع جديد، ج 89، 90.
30 ) اصول كافى، كتاب فضيلت قرآن؛ وسائل الشيعه، چاپ جديد، 853/4.
31 ) اصول كافى، ج 2، باب فضيلت قرآن.
32 ) تفسير قرطبى، 7/1؛ اصول كافى، باب فضيلت قرآن.
33 ) تفسير قرطبى، 78/1، 79.
34 ) يونس/ 12.
35 ) محمد، 24.
36 ) «اعربوالقرآن و التمسوا غرائبه» كافى، ج 2.
37 ) بحارالانوار، 28/19.
38 ) تفسير قرطبى، 39/1.
39 ) همان، 26/1.
40 ) آن كس كه قرآن را بر تو فرو فرستاده است به وعده گاهت باز خواهد گردانيد، قصص/85.
41 ) طبع جديد، جلد 89، 90.
42 ) آيات القرآن خزائن فكلما فتحت خزينة ينبغى لك ان تنظر ما فيها: اصول كافى، ج 2، كتاب فضيلت قرآن.
 

منبع:ترجمه البيان

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله