قرآن از ديدگاه قرآن و حديث
قرآن از ديدگاه قرآن و حديث
انسان ، آن موجود ممكن و محدود، چگونه مىتواند حقيقت و واقعيت گفتار خداى بزرگ و نامتناهى را درك نموده و آن ذات بىنهايت را در مغز كوچك خود بگنجاند و با كدام نيرو مىتواند موقعيت و ارزش واقعى قرآن را در مغز نارساى خود ترسيم و بيان كند؟!
يك نويسنده هر چند هم توانا باشد - در اين باره چه مىتواند بنويسد و يا يك خطيب گويا هر چند هم گوياتر باشد، چه بر زبان آرد كه شايسته آن باشد؟! آيا موجود محدود مىتواند به جز يك موجود محدودى را توصيف و تعريف كند؟
در عظمت قرآن همان بس كه گفتار و كلام پروردگار بزرگ است و در مقام و منزلت آن همان بس كه معجزه پيامبر خاتم و آياتش متكفل هدايت بشر و ضامن سعادت انسانهاست. افراد بشر را در تمام شئون زندگى و در همه قرون و اعصار رهبرى مىكند. مجد، سيادت و سعادت هميشگى آنان را تضمين و تأمين مىنمايد. اين حقيقت را از خود قرآن بشنويم آن جا كه مىگويد:
«ان هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم» (1)
اين قرآن انسان را به استوارترين راهها هدايت مىكند.
«كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد». (2)
(اين) كتابى است كه بر تو نازل نموديم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاريكىها به روشنايى (ايمان، عدل و آگاهى) ببرى.
«هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين» (3)
اين قرآن، گفتار روشنى است براى عموم مردم، هدايت و اندرزى است براى پرهيزكاران.
و از رسول خدا (صلی الله علیه واله) نيز در اين باره چنين آمده است كه:« فضيلت و برترى گفتار خدا بر ساير گفتارها به مانند برترى خود پروردگار است بر مخلوقاتش». (4)
در اين جا رمز حقيقتى كه در ابتداى سخن بدان اعتراف نموديم، روشن مىشود و آن اين كه: شايسته است انسان از سخن گفتن در عظمت و فضيلت قرآن لب فرو بندد و آن را به ناظران قرآن، راسخين و متخصصين در علوم آن موكول كند. زيرا آنان به حقيقت و عظمت قرآن از همه آشناترند و آنانند كه انسان را به ارزش و واقعيت قرآن رهبرى مىكنند و آنانند كه در فضيلت، قرين و همدوش قرآنند و در هدايت و رهبرى سهيم و ياران آن.
چنان كه جد برزگوارشان رسول اكرم(صلی الله علیه واله)، همان كسى كه او قرآن را براى بشر داشته، انسان را به سوى احكام آن دعوت مىكند، همان كسى كه ناشر حقايق و تعاليم قرآن مىباشد، در اين باره چنين مىگويد كه: من در ميان شما دو امانت بزرگ و گران بها مىگذارم: قرآن و عترت خاندانم اين دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا در واپسين روز در كنار حوض كوثر بر من وارد آيند. (5)
از اين حديث چنين استفاده مىشود كه خاندان پيامبر (صلی الله علیه واله) قرين و همدوش قرآن و راهنمايان مردم به سوى آن و آشناترين افراد به احكام قرآن مىباشند. پس چه بهتر كه در توصيف و شناسايى قرآن به گفتار آنان اكتفا كنيم. از افكار و راهنمايىهاى سودمندشان رهنمون و الهام بگيريم.
آرى در فضيلت قرآن احاديث فراوانى از آنان نقل گرديده، علامه مجلسى آنها را در جلد 19 بحارالانوار (6) جمعآورى نموده است كه ما قسمتى از آن احاديث را در اين جا مىآوريم:
حارث همدانى مىگويد: وارد مسجد شدم، گروهى را ديدم كه دور هم نشسته در پارهاى از احاديث به بحث، مجادله و گفت و گوهاى بىفايده پرداختهاند. سپس به حضور اميرمؤمنان بار يافتم و جريان را به سمع وى رسانيدم و آن حضرت فرمود: «واقعاً چنين روشى را اتخاذ نمودهاند؟» گفتم: آرى. آن گاه على گفت:
«حارث! من از رسول خدا شنيدم كه فرمود: ديرى نپايد كه فتنهها بر پا گردد. عرضه داشتم يا رسول اللَّه! راه رهايى از اين فتنهها چيست؟ فرمود: قرآن كتاب خدا، كتابى كه راه حل اختلافات و كشمكشهاى شما در آن است، كتابى كه مىتواند حق و باطل را به آسانى از هم جدا و روشن سازد حقيقتى كه هزل و شوخى به آن راه ندارد، كتابى كه هر جبار و ستمگرى آن را به دور اندازد، خداوند كمر او را مىشكند و بر خاك مذلت و هلاكتش مىنشاند و هر كس هدايت را در غير آن بجويد به ضلالت و گمراهى مىافتد. آن همان ريسمان محكم الهى است كه ارتباط انسان با خدايش بدان بسته است و آن همان كتاب حكمتآميز و راه مستقيم است و آن همان كتابى است كه اميال و هوسهاى بشرى و دست اهريمنان، نمىتواند او را تغيير دهد.
در اثر همان كتاب است كه زبانها از اشتباه مصون مانده، گفت و گوهاى باطل و بىفايده پايان مىپذيرد. دانشمندان از خواندن و تفكر در آن سير نمىشوند. با گذشت اعصار و قرون، كهنه و فرسوده نخواهد شد، كتابى كه عجايب و مزاياى آن بىپايان است. اين قرآن همان گفتار است كه وقتى جنيّان آن را شنيدند دلباخته آن گرديدند و بىاختيار گفتند: «انا سمعنا قرآناً عجباً، يهدى الى الرشد فآمنا به»؛ يعنى ما قرآن اعجاب انگيزى مىشنويم كه به سوى سعادت رهبرى مىكند.
هر كس با قرآن سخن بگويد گفتارش درست خواهد بود و هر كس طبق آن حكومت و قضاوت كند، به عدالت قضاوت نموده است و هر كس عمل خود را با آن تطبيق كند به اجر و پاداش نيكخواهد رسيد، هر كس مردم را به سوى آن دعوت نمايد، به راه راست و مستقيمى هدايت نموده است.»
آن گاه على خطاب به حارث همدانى فرمود: «خذها يا اعور»؛ يعنى اى اعور اين حديث را از من به يادگار بگير! (7)
اين حديث از نكات جالبى برخوردار است كه مهمترين آنها را در اين جا توضيح مىدهيم:
1ـ در اين حديث، اين جمله آمده است: «قرآن، اخبار گذشته و آينده را در بر دارد.» كه در اين جمله، چند احتمال به نظر مىرسد:
الف ـ ممكن است منظور از اخبار آينده حوادثى باشد كه در جهان آخرت به وقوع خواهد پيوست، زيرا قرآن انسان را به عالم برزخ و حساب، روز بازپسين و روزى كه نتيجه و پاداش اعمالش را از نيك و بد خواهد ديد، متوجه مىسازد و از چنين عوالم و حوادثى خبر مىدهد و شايد اين احتمال قوىتر از احتمالات بعدى باشد.
مؤيد و گواه اين مطلب جملهاى است كه على در ضمن خطبهاى مىفرمايد: «اين قرآن خبر گذشتگان و آيندگان شما را در بر دارد. اين قرآن حكم اختلافات و منازعات شما را روشن مىسازد، اين قرآن اخبار روز بازپسين و معاد شما را نيز بازگو مىكند.»
ب ـ ممكن است، آينده اشاره به پيشگويىهاى قرآن باشد زيرا قرآن از حوادثى اخبار داده است كه اين حوادث سالها بعد از نزول قرآن تدريجاً به وقوع پيوسته و خواهد پيوست.
ج ـ احتمال سوم اين است كه منظور از اخبار آينده قرآن همان اخبار ملل و اقوام گذشته باشد كه قرآن از وقوع آنها و اين كه آنها بدون كم و كاست در ميان آيندگان نيز جريان پيدا خواهد نمود، خبر مىدهد.
بنابراين احتمال، جمله مذكور اشاره به معناى اين آيه شريفه مىباشد كه مىگويد: «لتركبنّ طبقاً عن طبق» (8) شما نيز روش اقوام گذشته را مو به مو اجرا خواهيد نمود و مسير آنان را در انحراف ازحق و تكذيب انبياء در بهانهجويى و طغيان كه نتيجه آن بدبختى و هلاكت حتمى است، خواهيد پيمود.
و باز اين جمله اشاره به حديثى است كه رسول اكرم (صلی الله علیه واله) فرمود است:
«شما نيز سنتها و روشهاى ناپسند و پوسيده گذشتگان را احيا نموده، از همان سنتها پيروى خواهيد نمود» (9)
2ـ اما گفتار آن حضرت: «هر جبار و ستمگرى، قرآن را به پشت سر اندازد، خداوند كمر او را مىشكند.» رسول اكرم با اين جمله، مصونيت قرآن را از تحريف، تضمين مىكند و اين نويد را مىدهد كه اين كتاب آسمانى از دستبرد ستمگران و تحريف بدعت گذاران محفوظ خواهد ماند و خداوند آنان را از اين عمل ناشايست جلوگيرى خواهد نمود.
آنان هرگز نمىتوانند، قرآن را بازيچه و ملعبه خويش قرار دهند، احكام آن را از ميان بردارند و يا تحريفش كنند همان طور كه با كتب اديان گذشته اين گونه رفتار كردند (10) و متن آنها را تغيير داده، تحريفش نمودند.
اين جمله در واقع همان حقيقت را مىرساند كه جمله ديگر حديث آن را بدين صورت بيان نموده است: «لا تزيغ به الاهواء» يعنى هوى و هوسها و خواستههاى نامشروع نمىتواند آن را تغيير دهد و حقيقت آن را دگرگون سازد.
چون ما مىدانيم كه هوسهاى بشرى گاهى در معانى قرآن راه يافته، آيات آن طبق آراء و عقايد شخصى معنا گرديده است ولى واقعيت، حقايق، احكام و الفاظ قرآن همان است كه از روز اول بود و در طى قرون و اعصار خواهد بود و تا آخرين روز نيز تغيير نخواهد پذيرفت.
3ـ نكته سومى كه از اين حديث استفاده مىگردد، اين است كه اگر مسلمانان در خصومات و منازعاتشان به قرآن برگردند؛ كشمكشها و اختلافات فكرى و عملىشان را به قرآن ارائه كنند، قرآن راه حل روشن و عادلانهاى براى مسلمانان در اختلافاتشان نشان مىدهد و به راستى و عدالت در ميانشان حكومت و قضاوت مىكند، حق و باطل را به روشنى از هم جدا و مجزا مىسازد.
آرى اگر مسلمانان قوانين قرآن را به مورد اجرا مىگذاشتند؛ حدود و جوانب آن را رعايت مىكردند و طبق دستور و فرمان آن كتاب بزرگ قدم برمىداشتند؛ حق را كاملاً مىشناختند و با مقام و موقعيت خاندان پيامبر (صلی الله علیه واله) آشنا مىگرديدند، خاندانى كه رسول خدا آنان را همدوش و قرين قرآن معرفى نموده است و همانند قرآن خليفه و جانشين خود قرار داده است.
واقعاً اگر مسلمانان قرآن را در پيشاپيش خود قرار مىدادند و از روشنايى آن كسب نور مىنمودند، از عذاب دائمى و انحطاطى كه دامنگيرشان شده است، در امان بودند و در پرتگاه بدبختى و ذلت سقوط نمىكردند، نكبتها و تاريكىهاى ضلالت و گمراهى آنان را بدين گونه فرا نمىگرفت، هيچ حكمى از احكام خدا از هدف عالى خود منحرف نمىشد و هيچ قدمى از مسير صحيح و راه راست لغزش نمىكرد.
ولى مسلمانان قرآن را به پشت سر انداخته، به دوران جاهليت برگشتند و از اميال و خواستههاى نامشروعشان پيروى نموده در زير پرچم باطل پناهنده گرديدند و به تدريج اختلافاتى در ميانشان پديدار شد. اين اختلافات روز به روز شديدتر گرديد تا به صورت گروههاى مختلف درآمد: گروهى گروه ديگر را تفسيق و يا تكفير نموده، ريختن خونشان و به غارت بردن اموالشان را تجويز كردند، توهين و تاختن بر يكديگر را عبادت و وسيله تقرب به پيشگاه خداوند پنداشتند و همان اختلاف و تشتت گواه آشكارى است بر اين كه مسلمانان از قرآن فاصله گرفته، از اسلام فرسخها دورى جستهاند.
اميرمؤمنان على(علیه السلام)، در توصيف و تعريف قرآن چنين مىگويد: «قرآن آن نور مطلق است كه غروب و افول بر آن راه ندارد، چراغ روشنى است كه به خموشى نمىگرايد، آن درياى ژرف و پهناورى است كه عمق آن پيدا نيست، آن راه راست و مستقيمى است كه رهروانش را گمراه نمىسازد، پرتو تابانى است كه ظلمت و تاريكى به آن راه ندارد، فيصل دهندهاى است كه دلايل آن سست نخواهد بود، بيان واضح و روشنگرى است كه اصول و دلايل آن خللناپذير، داروى شفابخشى است كه با داشتن آن از امراض و بيمارىها ترسى نيست، مايه عزت و سربلندى است كه ياران آن خوار و مغلوب نخواهند گرديد، و حقيقتى است كه طرفدارانش بىيار و ياور نخواهند بود.
قرآن گنجينه ايمان و مركز آن است، درياى علوم و سرچشمه دانش، گلستان و بوستان عدالت و دادگسترى است.
قرآن اساس و زيربناى اسلام و وادىهاى حق و دشتهاى پهناور آن است، قرآن دريايى است كه آبكشان نتوانند آب آن را تمام كنند و چشمهاى است كه آبش تيره و آلوده نخواهد بود و آبشخوارش در اثر تركم و كثرت واردين تنگ نخواهد گرديد منزلى است كه راههاى آن صاف و هموار و مسافرينش هرگز گمراه نخواهند شد.
قرآن نشانهها و علائم روشنى است كه عابرين از آن غفلت نورزند و تلهاى بلندى است كه قصد كنندگانش نتوانند از آن بگذرند.
قرآن كتابى است كه خداوند آن را سيراب كننده تشنگان علم و بهار دلهاى فقها و دانشمندان و آخرين مقصد نيكان و صالحان قرار داده است.
قرآن دوايى است كه با بودن آن دردى نيست، نور و روشنايىاى است كه هرگز به ظلمت و تاريكى نگرايد، ريسمانى است كه دستگيره آن، محكم و ناگسستنى و پناهگاه محكم و بلندى است كه دست يغما و چپاول به آن راه ندارد، براى دوستدارانش عزت و بر واردينش ايمنى بخش است و براى پيروانش وسيله هدايت و رستگارى و براى تمسك كنندگانش وسيله عذر خواهى است. قرآن دليل محكم و استوارى است براى استدلال كنندگان، گواه حق و زندهاى است براى كسى كه در خصومتها به آن استشهاد كند و وسيله پيروزى است براى اجتماع كنندگانش، حاملانش را به سوى سعادت مىبرد و عاملانش را به مقام عالى و بلندى، پرواز و اوج دهد.
قرآن علائم و راهنمايىهايى است براى متفكرين، سپرى است براى طالبان سلاح، علم و دانشى است براى كسى كه آن را در مغز خود جاى دهد و حديث درستى است براى كسى كه آن را نقل كند، قضاوت حق و عادلانهاى است براى كسى كه در ميان مردم با آن، حكومت و قضاوت نمايد.» (11)
اين خطبه نيز مانند خطبه پيش به نكات قابل توجه و مهمى مشتمل است كه اينك پارهاى از آنها را در اين جا مىآوريم:
1ـ «چراغ روشنى است كه نور آن به خموشى نگرايد.» (12) هدف آن حضرت از اين جمله و جملات ديگر مشابه آن كه در اين خطبه به كار رفته، اين است كه دوران حقايق و مفاهيم آيات قرآن محدود و موقت نيست، آيات آن جاودانى و احكامش هميشه نو و زنده مىباشد.
مثلاً: بعضى آيات قرآن را در مورد خاص يا درباره شخص و جمعيت مشخصى نازل شده ولى در عين حال مفهوم اين گونه آيات، عموميت داشته و تا روز قيامت به همگان و تمام موارد مشابه شامل مىشود و به مورد نزول اختصاص ندارد.
در اين مورد عياشى از امام باقر (علیه السلام) چنين آورده است كه آن حضرت در تفسير آيه «و لكل قوم هاد»؛ (13) يعنى كه: هر قومى را راهنمايى هست»، فرمود: منظور از اين راهنما على بن ابى طالب است و اين راهنما در هر زمان از ما خاندان رسالت خواهد بود.
راوى مىگويد: جانم به قربانت پس تو نيز مشمول و مصداق اين آيه هستى و از همان هاديان و راهنمايان كه در آيه آمده است، مىباشى؟
فرمود: آرى، من نيز مشمول اين آيه بوده، يكى از مصاديق و معانى آن مىباشم زيرا آيات قرآن هميشه زنده مىباشد، زوال و فنا هرگز در آن راه ندارد و اگر آيهاى كه درباره ملت معينى نازل گرديده است با از بين رفتن آن ملت، دورانش سپرى مىشد، دوران تمام آيات قرآن تا به امروز به پايان مىرسيد ولى چنين نيست بلكه همان آيه براى آيندگان نيز همان طور شامل است كه براى گذشتگان صادق بود. (14)
امام صادق (علیه السلام) نيز در اين باره مىفرمايد:
قرآن زنده و جاويد است و هرگز از بين نمىرود و مانند پيدايش و جريان شب و روز در همه ادوار و ازمنه جريان و سريان دارد و به مانند حركت و سير آفتاب سير مىكند و همان طور كه به مسلمانان دوران اول روشنايى مىبخشيد، به آيندگان نيز نور افكن و روشنى بخش خواهد بود.» (15)
در كافى چنين آمده است كه: عمر بن يزيد معناى آيه «والذين يصلون ما أمراللَّه به أن يوصل (16)» را از امام صادق سؤال نمود. امام در پاسخ وى چنين فرمود: «اين آيه درباره خاندان پيغمبر نازل گرديده است كه مؤمنين بايد نسبت به آن خاندان محبت ورزيده، ارتباطشان را با آنان محكم و استوار سازند. امام به گفتار خود افزودند: در عين اين كه اين آيه درباره خاندان پيامبر است، ممكن است درباره خويشاوندان تو نيز شامل و صادق آيد. آن گاه امام فرمود: تو از كسانى مباش آيهاى را كه در مورد خاصى نازل شده است به همان مورد اختصاص مىدهند.»
در تفسير فرات كوفى آمده است: اگر مفهوم آيهاى كه درباره جمعيت و يا ملت معينى نازل گرديده است با از بين رفتن آن جمعيت از بين مىرفت، ديگر از قرآن اثرى باقى نمىماند. ولى تا آسمانها و زمين پابرجاست قرآن نيز پا بر جا بوده و به درازاى عمر دنيا در جامعه بشرى جريان خواهد داشت و درباره هر قوم و ملتى آيهاى در قرآن هست كه سرنوشتشان را مشروحاً براى آنان بازگو مىكند، خواه به نفعشان باشد و يا به ضررشان. (17)
در اين مورد احاديث فراوانى نقل گرديده است كه ما به عنوان نمونه به همان چند حديثى كه در اين جا آورديم اكتفا مىكنيم.
2ـ «راه راست و مستقيمى است كه رهروانش گمراه نگردند.» (18) منظور آن حضرت از اين جمله اين است كه قرآن راهى را نشان مىدهد كه هر كس آن راه را در پيش گيرد هرگز گمراه نمىشود و در ضلالت و هلاكت قرار نمىگيرد؛ زيرا خداوند قرآن را براى راهنمايى و هدايت مردم و تأمين سعادت آنان فرستاده است تا بندگان فرمانبردار خود را از ضلالت و هلاكت حفظ نموده، از گمراهى و بىراهه رفتن نجاتشان دهد.
3ـ «بيان واضح و روشنگرى است كه اصول و براهين آن خللناپذير است.» (19) در معناى اين جمله دو احتمال به نظر مىرسد:
يكى اين كه: اساس و پايههاى معارف و تعاليم قرآن و زير بناى تمام حقايق آن فطرت بشر و قانون طبيعت است و چنان بر روى آن محكم و استوار بنيان شده است كه به هيچ وجه، تزلزل و انهدام نخواهد پذيرفت.
دوم اين كه: الفاظ و كلمات قرآن كه نشان دهنده حقيقت قرآن است، تغييرپذير نبوده، هيچ خلل، زيادت و نقصانى در آن راه ندارد. بنابراين احتمال در اين جمله به مصون و محفوظ بودن قرآن از تحريف اشاره گرديده است.
4ـ «قرآن گلستان و بوستان عدالت و دادگسترى است» (20) منظور از اين جمله اين است كه عدالت و دادگسترى به تمام معنا و با تمام جهات و جوانبش: عدلت در عقيده و افكار، عدالت در عمل و اخلاق، عدالت در قضا و داورى، عدالت اجتماعى و انواع عدالتها در قرآن جمع گرديده از آن جا به جوامع بشرى سرازير مىگردد. پس قرآن مركز و محور عدالت و محل تجمع و پرورش نهال و درختان عدل و داد است.
5ـ «قرآن اساس و زير بناى اسلام است.» (21) منظور از اين جمله اين است كه ثبات و استحكام اسلام بر پايه قرآن است، همان طور كه ديگ، روى پايههاى اجاق قرار مىگيرد و محتوياتش پخته شده براى استفاده عموم آماده مىشود.
6ـ «قرآن وادىهاى پهناور حق است» (22) منظور آن حضرت از اين جمله اين است كه قرآن محل پرورش و نشو و نماى حق و حقيقت است. در اين جمله قرآن به وادىهاى وسيع، هموار، بىخطر و اطمينان بخش و حق نيز به نباتات، گلها و سبزىهايى كه در آن وادى مىرويد، تشبيه شده است.
در اين جمله به اين نكته نيز اشاره شده است كه هر كس به غير قرآن تمسك جويد و از راه ديگر حق را پى جويى كند، هرگز به آن نخواهد رسيد زيرا تنها قرآن است كه منبت و چمنزار حق است و حق را به جز در قرآن در جاى ديگر نتوان يافت.
7ـ «قرآن دريايى است كه آبكشان نتوانند، آب آن را تمام كنند.» (23) معناى اين جمله و جملات بعديش اين است: كسانى كه مىخواهند در فهم دقايق و معانى قرآن غور كنند نمىتوانند به عمق آن برسند و به مفاهيم قرآن احاطه پيدا كنند؛ زيرا رموز و اسرار قرآن پايانناپذير و تمام ناشدنى است.
از اين جمله معناى ديگر نيز استفاده مىشود كه: دقايق و اسرار قرآن با كشف آنها تمام نمىشود و نقصانى در آن حاصل نمىگردد، همان طور كه چشمههاى پر آب و ريشه دار با استفاده از آن، آبشان به نقصان و كاستى نمىگرايد.
8ـ «تلهاى بلندى است كه قصد كنندگانش نتوانند، از آن بگذرند.» (24) منظور اين است كه محققين و كاوشگران كه در فكر رسيدن به حقايق و مفاهم قرآنند، نمىتوانند به قلههاى مرتفع آن برسند و از آن جا نيز بگذرند و شاهباز بلند پرواز فكر بشر هر چه پر زند و اوج بگيرد، قبل از رسيدن به قلههاى بلند لطايف و دقايق قرآن احساس خستگى نموده، در برابر آن پر مىريزد. از اين جمله چنين استفاده مىگردد كه قرآن داراى بطون و معانى مختلفى است كه فكر انسان از درك كامل آنها عاجز است.
به احتمال ديگر معناى جمله چنين است كه: قصد كنندگان مفاهيم و دقايق قرآن چون به قله مرتفع آن رسيدند، در آن جا مكث و توقف مىكنند و قدم از قدم بر نمىدارند و لب از لب بر نمىگشايند زيرا با رسيدن به آن مرحله در واقع به مقصد و آرمان نهايى خويش رسيده به هدف عالى و نهايى خود نائل آمدهاند و مقصد ديگرى براى حركت ندارند.
قرآن همان قانون خدايى و ناموس آسمانى است كه اصلاح دين و دنياى مردم را به عهده گرفته، سعادت جاودانى آنان را تضمين نموده است.
آيات آن سرچشمه هدايت و راهنمايى و كلماتش معدن ارشاد و رحمت است كسى كه به سعادت هميشگى علاقهمند باشد، سعادت و خوشبختى هر دو جهان را بخواهد بر وى لازم است كه روز و شب با قرآن، كتاب خدا تجديد عهد نموده ارتباطش را با آن هر چه محكمتر و استوارتر سازد و آيات آن را به حافظه خود بسپارد و با مغز و فكر خويش و با شيره جان و تنشان به هم در آميزد تا در روشنايى و پرتو آن كتاب آسمانى به سوى رستگارى و سعادت ابدى گام بردارد.
از پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) و ائمه اهل بيت (علیهم السلام) در ثواب و فضيلت قرائت قرآن احاديث فراوانى به ما رسيده است كه اينك قسمتى از آنها را در اين جا مىآوريم:
از امام باقر نقل گرديده است كه رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: «هر كس در هر شب ده آيه از قرآن بخواند، در آن شب از غافلان و آنان كه از پروردگارشان بىخبرند، نوشته نمىشود و هر كس پنجاه آيه از قرآن بخواند در آن شب در ليست آشنايان و ياد كنندگان خدا ثبت مىگردد. هر كس صد آيه تلاوت نمايد از عبادت كنندگان و هر كس دويست آيه بخواند نام وى در صف خاشعين و افرادى كه در پيشگاه پروردگارشان اظهار بندگى و تواضع كنند، خواهد آمد و هر كس سيصد آيه از قرآن بخواند از سعادتمندان و هر كس پانصد آيه تلاوت كند از كوشش كنندگان در عبادت و پرستش خدا نوشته خواهد شد. و اگر كسى هزار آيه از قرآن بخواند به مانند كسى خواهند بود كه طلاى ناب و خالص فراوان و بىشمارى در راه خدا بذل و احسان نموده است». (25)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «قرآن برنامه سعادت و زندگى انسانهاست كه از طرف پروردگارشان براى آنان تنظيم شده است مرد مسلمان كسى است كه برنامه خود را مورد دقت قرار دهد و هر روز حداقل پنجاه آيه از آن تلاوت كند». (26)
باز فرمود: «چه مانعى دارد، تاجرى كه در بازار به داد و ستد مشغول و سرگرم است، آن گاه كه به خانهاش بر مىگردد قبل از آن كه به خواب و استراحت بپرازد؛ سورهاى از قرآن تلاوت نمايد تا در برابر هر آيه كه مىخواند، ده حسنه و پاداش براى او نوشته شود و ده گناه از گناهانش محو گردد». (27)
باز فرمود: «بر شما باد قرائت و خواندن زيرا مراتب و درجات كاخهاى بهشتى به عدد آيات قرآن است و در روز قيامت به خوانندگان قرآن گفته مىشود كه قرآن بخوانيد و به مرتبه بالاترى اوج بگيريد و قرآن خوان هر آيهاى را كه تلاوت مىكند به مرتبه بالاترى اوج مىگيرد». (28)
در كتب حديث، احاديث فضيلت و ثواب قرآن خواندن، جمع آورى گرديده و در جلد 19 بحارالانوار (29) نيز قسمت مهمى از اين احاديث آمده است، علاقهمندان مىتوانند، به آن جا مراجعه كنند. از اين احاديث علاوه بر ثواب و فضيلت قرآن خواندن، نكات جالب ديگرى نيز استفاده مىشود:
گروهى از آن احاديث دلالت بر اين دارد كه قرائت قرآن از روى آن بر قرائت از حفظ برترى دارد و از ثواب و فضيلت بيشترى برخوردار است. از احاديثى كه به اين نكته دلالت دارد، روايت اسحاق ابن عمار است كه به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت: جانم به قربانت من قرآن را حفظ كردهام؛ از حفظ بخوانم يا از روى آن؟ امام فرمود: «از روى قرآن بخوان زيرا كه قرائت از روى قرآن ثواب بيشترى دارد، مگر نمىدانى كه نگاه كردن به قرآن علاوه بر خواندن آن، مستقلاً عبادت است؟»
باز امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر كس قرآن را از روى آن تلاوت كند، چشم وى نيز از قرآن بهرهمىبرد و از عذاب پدر و مادرش كاسته مىشود، گرچه با كفر از دنيا رفته باشند». (30)
و در تشويق كردن به قرائت از روى قرآن علل و اسرارى است، قابل توجه:
يكى اين كه: قرائت از روى قرآن باعث تكثير و ازدياد نسخههاى قرآن مىگردد و از فرسوده و كهنه شدن قرآن كه تدريجاً منجر به از بين رفتن آن مىگردد، پيشگيرى مىشود؛ زيرا اگر در قرائت قرآن تنها به نيروى حافظه قناعت و اكتفا شود، مسلمانان به نسخههاى قرآن احساس نياز نمىكنند و تدريجاً متروك و فراموش مىشود و در اين صورت نه تنها نسخههاى قرآن رو به ازدياد و فزونى نمىرود، بلكه كم كم از بين رفته و يا كمياب خواهد شد.
دوم اين كه: قرائت از روى قرآن آثار و خواصى در بر دارد كه در اين احاديث به پارهاى از آنها تصريح شده است، از جمله اين كه: هر كس قرآن را از روى مصحف بخواند، چشم او از نگاه كردن به قرآن احساس لذت مىكند و از آن بهره مىبرد و از دردها و بيمارىها و نابينايى سالم و محفوظ مىماند.
سوم اين كه: قرائت از روى قرآن سبب مىشود كه خواننده، در قرآن بيشتر دقت كند. از نكات دقيق و لطايفى كه در آيات به كار رفته، لذت و بهره بيشتر ببرد؛ زيرا انسان همان طور كه از تماشاى مناظر و ديدنىهاى مورد علاقهاش لذت مىبرد و اين تماشا و نگاهها بر ديده و فكر او حسن اثر مىگذارد و بر روح و روانش سرور و شادمانى مىبخشد، خواننده قرآن نيز وقتى ديده خود را متوجه الفاظ قرآن كند و فكرش را در معانى آيات آن جولان دهد و در علوم و معارف عالى و حيات بخش و پربهايش تفكر نمايد، از اين دقت و تفكر قهراً احساس لذت مىكند و در روحش سرور و شادمانى و در دلش روشنايى و نورانيت خاصى پديدار مىشود.
نكته ديگرى كه در احاديث قرائت وجود دارد، اين است كه اين احاديث مسلمانان را به تلاوت قرآن در منازلشان تشويق و بر آن تأكيد مىكند و خواص و آثار گوناگونى براى آن مىشمارد و اين نيز علل و فوايدى دارد:
فايده اول اين كه: خواندن قرآن در منازل سبب اعلاى كلمه حق و نشر حقايق اسلام و موجب انتشار احكام قرآن و توسعه قرائت آن خواهد بود، زيرا وقتى كه انسان در منزل خود قرآن بخواند،همسر و فرزندان وى نيز طبعاً در اين عمل از وى پيروى نموده، به خواندن قرآن تشويق مىشوند و در نتيجه، قرائت قرآن در جامعه گسترش و قاريان قرآن افزايش پيدا مىكنند.
اگر براى خواندن قرآن مركز و محل معينى اختصاص يابد، در اين صورت قرآن خواندن براى همه و در تمام اوقات امكانپذير نخواهد بود اين است كه گفتيم: قرائت قرآن در منازل يكى از راههاى انتشار و گسترش حقايق اسلام و قرآن مىباشد.
فايده ديگر: قرائت قرآن در منازل و خانهها، تعظيم و به پا داشتن شعائر اسلام است ؛ زيرا وقتى از خانههاى مسلمانان هر صبح و شام صداى جانفزاى قرآن بلند شود و از هر سوى شهرهاى اسلامى صداى آيات الهى گوشها را بنوازد، در اعماق و جان و دل شنوندگان اثر خاص و عميقى مىگذارد، اسلام و ايمان در دلشان بارور و شكوفا مىگردد.
فايده سومى كه: براى قرائت قرآن در منازل مترتب است، مطلبى است كه در همين احاديث به آن اشارهاى شده است و آن اين كه تلاوت قرآن، نيايش و ذكر خدا در خانهها و منازل باعث فزونى نعمتها و ازدياد بركتها است و فرشتگان در چنين خانهها فرود آمده، شياطين از آن دورى مىگزينند و اين گونه منازل براى اهل آسمان نور و روشنايى مىبخشند، همان گونه كه ستارگان آسمان بر اهل زمين نورافكنى مىكنند و خانهاى كه در آن، قرآن تلاوت نشود و يادى از خدا نگردد، از بركتش كاسته مىشود، ملائكه از آن دورى گزيده، شياطين به اين گونه خانهها راه مىيابند. (31)
احاديث درباره فضيلت و عظمت قرآن، ثواب و پاداش قرآن خواندن به حدى است كه هر انسان متفكرى را به حيرت و شگفتى وا مىدارد.
از جمله اين كه: رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: «هر كس از قرآن يك حرف بخواند، براى او يك حسنه و عمل نيك نوشته مىشود و براى هر حسنه نيز ده برابر ثواب و پاداش داده خواهد شد». رسول خدا(صلی الله علیه واله) افزود: «من نمىگويم الم يك حرف است، بلكه الف يك حرف و لام حرف ديگر و ميم حرف سوم است.»
اين حديث را راويان اهل سنت نيز نقل كردهاند، چنان كه قرطبى در تفسير خود (32) از ترمذى و او نيز از ابن مسعود اين حديث را نقل نموده، كلينى هم حديثى به همين مضمون از امام صادق آورده است.
اگر كسى به كتب احاديث مراجعه نمايد اين گونه احاديث كه در فضيلت قرآن و ثواب خواندن آن و درباره خواص سورهها و آيات نورانىاش نقل گرديده است، فراوان خواهد ديد.
در برابر اين همه احاديث صحيح و اصيل يك مشت رواياتى نيز از راويان دروغ ساز در فضيلت قرائت قرآن نقل گرديده است. اين دروغ سازان احاديثى را كه درباره قرآن وارد شده است، كم پنداشته، از پيش خود حديثهاى ديگرى نيز ساخته، بر آنها افزودهاند؛ احاديثى كه نه مضمون آنها از طرف خداست و نه رسول خدا از آنها اطلاع دارد. اين دروغسازان عبارتند از:ابو عصمت فرج بن ابى مريم مروزى و محمد بن عكاشه كرمانى و احمد بن عبداللَّه جويبارى.
اتفاقاً خود ابو عصمت به اين حقيقت اعتراف نموده است، آن جا كه از وى مىپرسند: چگونه توانستى درباره يكايك سورههاى قرآن از عكرمه كه با وى همزمان نبودى، حديث نقل كنى كه او نيز از ابن عباس گرفته باشد؟!
در جواب گفت: «چون ديدم، مردم از قرآن اعراض نموده و به فقه ابوحنيفه و مغازى محمد بن اسحاق سرگرم شدهاند، اين حديثها را براى خدا (قربة الى اللَّه!) از پيش خود ساخته، در اختيار مردم گذاشتم تا شايد كه مسلمانان را به خواندن قرآن وادار و تشويق نمايم.»
عثمان بن صلاح درباره حديث معروفى كه به واسطه ابى بن كعب از رسول خدا (ص) درباره فضايل يكايك سورههاى قرآن نقل شده است، چنين مىگويد:
«در اين حديث تحقيقى به عمل آمده است و نتيجه تحقيق اين بوده است كه راوى حديث مىگويد: اين حديث را من با گروه ديگرى به دروغ از پيش خود ساخته و در دسترس مردم گذاشتم.»
بنابراين، واحدى و مفسرين ديگرى كه اين حديث را در تفاسير خود آوردهاند، راه اشتباه و خطا پيمودهاند. (33)
تعجب از اين دروغ سازان است كه با چه جرئتى به خدا و رسول او افترا بسته، آن گاه اين افترا را وسيله تقرب به پيشگاه پروردگار مىشمارند. آرى چنيناند اسراف كنندگان در گناه كه اعمال زشت آنان در نظرشان نيكو جلوهگر مىشود.
«كذلك زين للمسرفين ما كانوا يعملون». (34)
در فصل آداب قرائت به دو مطلب اشاره شد يكى قرائت از روى قرآن و دومى قرائت در خانه، سومين آداب قرائت قرآن، قرائت با تدبير است كه آيات قرآن مجيد و احاديث صحيح به دقت و تدبر نمودن در معانى قرآن تشويق فراوان كرده، به تفكر و تعمق آمده در مقاصد و اهداف قرآن تأكيد و ترغيب نموده است.
خداوند مىفرمايد: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب أقفالها.» (35) چرا در معانى قرآن دقت و تدبر نمىكنند؟ آيا بر دلهايشان مهرها زدهاند؟! در اين آيه عدم دقت در معانى قرآن به شدت مورد توبيخ و ملامت قرار گرفته است.
ابن عباس نيز از رسول خدا (صلی الله علیه واله) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: «قرآن را با صداى بلند و رسا بخوانيد! رموز، عجايب و دقايق آن را پىجويى كنيد.» (36)
ابو عبدالرحمن مىگويد: يكى از اصحاب رسول خدا كه قرآن را به ما تعليم مىنمود، چنين مىگفت: «اصحاب پيامبر قرآن را ده آيه، ده آيه از وى فرا مىگرفتند، آن حضرت آيات ده گانه دوم را به آنان تعليم نمىداد مگر اين كه نكات و رموز علمى و اخلاقى آيات ده گانه قبلى را كاملاً فرا گيرند و آنها را به مورد عمل و اجرا بگذارند. (37)
از ابن مسعود و عثمان و ابى نقل شده است كه: رسول خدا (صلی الله علیه واله) ده آيه از قرآن را به اصحاب خود ياد مىداد و آنان از اين ده آيه فارغ نمىشدند تا اين كه مفاهيم و معانى آن را به مورد عمل و اجرا بگذارند و رسول خدا ياد گرفتن قرآن را توأم با عمل كردن به آن يك جا براى اصحاب خود تعليم مىنمود. (38)
اميرمؤمنان (علیه السلام) روزى در ميان جمعى از جابر بن عبداللَّه انصارى ياد نمود و او را به علم و معرفت توصيف كرد. مردى عرضه داشت: «يا اميرالمؤمنين! با آن مقام علمى كه تو دارى، از دانش جابر توصيف مىكنى؟!»
آن حضرت فرمود: «آرى جابر به اين تعريف زيبنده است؛ زيرا او تفسير اين آيه را مىداند (39) كه خداوند مىفرمايد: ان الذى فرض عليك القرآن لرادكالى معاد. (40)
درباره تدبر و تفكر در آيات قرآن، احاديث فراوانى وارد گرديده است. مجلسى قسمت مهمى از اين احاديث را در بحارالانوار آورده است. (41) ولى در اثبات لزوم آشنايى با معانى و حقايق قرآن به تتبع اخبار و احاديث احتياج نيست؛ زيرا قرآن كتابى است كه خداوند به عنوان برنامه زندگى براى بشر نازل نموده است و بايد مردم در زندگىشان از آن پيروى كنند و در مسير آخرتشان از نور و روشنايى آن بهرهمند گردند و مسلم است كه به اين اهداف و نتايج نمىتوان رسيد جز از راه تدبر در قرآن و تفكر در معانى آن، چنان كه عقل انسانى نيز گواه و مؤيد اين حقيقت است آيات و احاديثى هم كه در اين زمينه وارد شده، در واقع از سنخ اوامر ارشادى مىباشد كه آدمى را به همان واقعيت عقلى و امر فطرى هدايت و راهنمايى مىكند.
زهرى نيز اين حقيقت را از امام سجاد (علیه السلام) چنين نقل مىكند كه فرمود: «هر يك از آيات قرآن گنجينه و خزينهاى است كه در برابر تو قرار گرفته است و هر گنجينه كه به روى تو باز گردد، لازم است بر آن چه در ميان آن گنجينه قرار دارد، به دقت نگاه و وارسى كنى.» (42)
پی نوشت :
1 ) بنى اسرائيل/ 9.
2 ) ابراهيم/ 1.
3 ) آل عمران، 3.
4 ) «فضل كلام اللَّه على ساير الكلام كفضل اللَّه على خلقه» بحارالانوار 16/9؛ صحيح ترمذى به شرح ابن عربى، 47/11، ابواب فضائل قرآن (ش 1).
5 ) «انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى و اهل بيتى و انهما يفترقا حتى يردا على الحوض» صحيح ترمذى، 201/13 - 200؛ مناقب اهل بيت در شرح سند حديث به بخش تعليقات مراجعه شود.
6 ) طبع قديم جلدهاى 89، 90 طبع جديد.
7 ) «كتاب اللَّه فيه نبأما قبلكم و خبرما بعدكم و حكم ما بينكم و هو الفصل و ليس باغزل...» سنن دارمى، 435/2؛ صحيح ترمذى، 30/11 با مختصر تفاوت در الفاظ؛ بحارالانوار، 7/9 نقل از تفسير عياشى.
8 ) انشقاق/ 19.
9 ) «لتركبنّ سنن من قبلكم»: كنز العمال 40/6 و مدارك ديگر اين حديث را در بخش تعليقات بخوانيد.
10 ) الهدى الى دين المصطفى، 34/1.
11 ) «ثم انزل عليه الكتاب نوراً لا تطفاً مصابيحه و سراجاً لا يخبوا توقده...» نهج البلاغه، خطبه 198.
12 ) و سراجاً لا يخبوا توقده.
13 ) رعد/ 7.
14 ) ان القرآن حى لايموت و الاية حبة لا تموت فلو كانت الاية اذا نزلت فى الاقوام و ما توا ماتت الاية لمات القرآن و لكن هى جارية فى الباقين كما جرت فى الماضين.
15 ) ان القرآن حى لم يمت و انه يجرى كما يجرى الليل و النهار و كما تجرى الشمش و القمر و يجرى على آخرنا كما يجرى على اولنا.
16 ) مؤمنان كسانى هستند كه با كسانى كه خداوند به صله و ارتباطشان فرمان داده است، ارتباط و پيوستگى دارند. رعد/ 21.
17 ) «و لو ان الايه نزلت فى قوم ثم مات اولئك ماتت الايه لما بقى من القرآن شىء و لكن القرآن يجرى اوله على آخره مادامت السموات و الارض و لكل قوم آية يتلوها هم منها بخيرا و شر»: مرآت الانوار، صص، 3، 4.
18 ) و منهاجاً لا يضل نهجه.
19 ) و تبياناً لا تهدم اركانه.
20 ) و رياض العدل و غدرانه.
21 ) و اثافى الاسلام و بنيانه.
22 ) و اودية الحق و غيطانه.
23 ) و بحر لا ينزفه المنتزفون.
24 ) و آكام لا يجوز عنه القاصدون.
25 ) اصول كافى، كتاب فضيلت قرآن؛ وسائل الشيعه، چاپ جديد 839/4.
26 ) همان.
27 ) همان.
28 ) همان.
29 ) طبع جديد، ج 89، 90.
30 ) اصول كافى، كتاب فضيلت قرآن؛ وسائل الشيعه، چاپ جديد، 853/4.
31 ) اصول كافى، ج 2، باب فضيلت قرآن.
32 ) تفسير قرطبى، 7/1؛ اصول كافى، باب فضيلت قرآن.
33 ) تفسير قرطبى، 78/1، 79.
34 ) يونس/ 12.
35 ) محمد، 24.
36 ) «اعربوالقرآن و التمسوا غرائبه» كافى، ج 2.
37 ) بحارالانوار، 28/19.
38 ) تفسير قرطبى، 39/1.
39 ) همان، 26/1.
40 ) آن كس كه قرآن را بر تو فرو فرستاده است به وعده گاهت باز خواهد گردانيد، قصص/85.
41 ) طبع جديد، جلد 89، 90.
42 ) آيات القرآن خزائن فكلما فتحت خزينة ينبغى لك ان تنظر ما فيها: اصول كافى، ج 2، كتاب فضيلت قرآن.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}