سید ابوالحسن رفیعی قزوینی از منظر آیت الله سید رضی شیرازی
سید ابوالحسن رفیعی قزوینی از منظر آیت الله سید رضی شیرازی
سید ابوالحسن رفیعی قزوینی از منظر آیت الله سید رضی شیرازی
نويسنده:صدرا صدوقی
زندگی و آثار علامه سید ابوالحسن رفیعی قزوینی در گفت وگو با آیت الله سید رضی شیرازی
عرض شود كه من چون می خواستم فلسفه بخوانم و قبلا هم منظومه و اشارات را خوانده بودم، علاقمند بودم كه اسفار بخوانم و شوق شدیدی داشتم به خواندن اسفار، شنیدم كه آقای رفیعی قزوینی كه در قزوین هستند، استاد این كتاب و سایر كتب فلسفی هستند، لذا به عشق زیارت ایشان و به عشق تلمذ، خدمت ایشان به قزوین رفتم و به تنهایی منزلی اختیار كردم و با توجه به اینكه تنهایی برایم بسیار دشوار بود، در آنجا ماندم و عصرها به درس اسفار ایشان می رفتم و اسفار را از ابتدا تازمانی كه خدمتشان در قزوین بودم، خواندم. بعد ایشان تقریبا نیمه انتقالی به تهران پیدا كرد- در حقیقت انقال كامل نبود، رحله الشتاء و الصیف بود – او بیشتر زمستان ها در تهران بود و من زمستانها كه در تهران بودند باز همه به درس اسفار ایشان می رفتم و درس دیگری هم خدمتشان می خواندم كه فصوص الحكم بود. ولی آن چه بیشتر ادامه داشت، درس فلسفه و به خصوص اسفار بود، ایشان در مدت زمستان در قزوین آن اشتغال علمی كه در تهران داشتند، را نداشتند. چون تهران وسیع تر بود و ارتباطشان با طلاب و اهل علم در تهران بیشتر بود، لذا شوقشان این بود كه هنگام زمستان در تهران باشند. ایشان در تهران دو درس می گفت، یكی در درس خارج فقه و اصول و دیگری درس اسفار. بنده به هر دو درس ایشان می رفتم و آن چه را كه من از حواشی اسفار نوشتهام و چاپ شده است، به نام اسفار عن الاسفار، بیشترین استفاده من از دروس ایشان بوده است، البته من از درس میرزا مهدی آشتیانی و اساتید دیگر هم استفاده كردهام، اما بیشتر كار من در اسفار نشأت گرفته از محضر درس مرحوم رفیعی قزوینی است و یك اجازه اجتهاد هم از ایشان دارم، چون ایشان همان طور كه عرض كردم، یك درس فقه هم داشت. هنگامی كه درس فقه می گفت، بحث و گفت و گو در خلال آن فراوان بود، ایشان هم چون از فعالیت های علمی من كاملا با خبر بودند، یك اجازه اجتهاد مفصلی برای من نوشتند.
بله، همینطور است. درس فقهی ایشان در حقیقت یك درس حاشیه ای بود، اما درس متن و اصل، درس اسفار بود.
می توانم بگویم كه كم نظیر بود، باید عرض كنم چیز عجیبی بود این مرد و من تعجب می كردم از قدرت او، شما چاپ سنگی اسفار را ندیده اید، چاپ های سنگی دارای صفحات بزرگ است، ایشان نصف هر صفحه را تدریس می كردند و نصف صفحه را به صورت كامل از خارج می گفتند. یعنی بدون این كه به كتاب مراجعه كند، تمام این نیم صفحه را از خارج می گفت، بعد كه ما می آمدیم برای تطبیق روی سطح و روی كتاب، كلمه به كلمه حرف هایی كه می گفت از خارج، روی كتاب تطبیق می شد. لذا حافظه اش و قدرت علمی قدرت بیانش كم نظیر بود. من استاد زیاد دیدهام، در بیان و حافظه و قدرت علمی، ایشان كم نظیر بود.
ایشان مجتهد بود و اجازات اجتهادی داشت. از اساتیدش و درس خارج فقه هم می گفت، اما تسلطش بیشتر در فلسفه بود، البته به عرفان هم تسلط داشت، اما برای ما درس عرفان نمی گفت، فلسفه می گفت و میل هم نداشت كه برای ما عرفان بگوید و هر چه اصرار كردیم كه عرفان بگوید، قبول نكرد و همان فقه و فلسفه را تدریس می كرد.
این امر دلایل زیادی دارد كه گفتن آن ضرورتی ندارد، اجمالا می توانم بگویم كه در عرفان مسائلی هست كه ذوق عموم آنها را نمی پذیرد.
من به شما عرض می كنم كه محل توجه است، اما خود ایشان ابراز نمی كرد. من عقیدهام این است، چون نمی خواست وارد این كار بشود. البته میرزا مهدی آشتیانی در عرفان خیلی بالاتر از مرحوم رفیعی قزوینی بود، اما مرحوم رفیعی خیلی خوددار بود، اصولا در درس هم شخص كتوم و خودداری بود و به مقداری كه اقتضای زمان و مكان و مستمع بود، سخن می گفت.
بله ایشان مرد ملایی بود، اما منظم نبود. یعنی نظم تدریسی نداشت، اما مرحوم رفیعی قزوینی یك نظم تدریسی خاصی داشت، یعنی به هنگامی كه نیم صفحه اسفار را درس می گفت، اگر كسی از خارج به درس گوش می داد، دیگر احتیاج به این نداشت كه آنچه شنیده با متن تطبیق كند. بنابریان فقط فقیه یا فیلسوف بودن او مهم نیست، بلكه قدرت فوق العاده تدریس او نیز بسیار مهم است، من ندیدهام استادی مانند او در قدرت تدریس، به همین دلیل بود كه من تهران را رها كردم و برای تحصیل خدمت ایشان به قزوین رفتم و در آن جا ساكن شدم، اگر چه زحمات فراوانی برای من داشت و من همه این زحمات را تحمل كردم تا روزی كه یك درس خدمت ایشان فرا بگیرم، چون بیشتر از یك درس هم ایشان نمی گفت و ما عصرها خدمت ایشان می رفتیم. البته من چند ماه آن جا ماندم و بعد ناچاراً به تهران بازگشتم.
باید خدمت شما عرض كنم كه حساب مرحوم علامه طباطبایی با مرحوم رفیعی قزوینی جداست. مرحوم طباطبایی، مرد خوش فكری بود و آرای خاصی داشت، اما اختصاص مرحوم رفیعی فهم كلمات ملاصدرا بود، در فهم حكمات ملاصدرا شاید یگانه باشد. مرحوم آقای طباطبایی اختصاصش به آرای خاصی بود كه داشت، من چون پیش ایشان درس نخواندهام، درست نمی توانم در مقام مقایسه برایم و حرف حق را آن گونه كه هست، بیان كنم؛ البته من برای مرحوم علامه طباطبایی احترام فراوانی قائلم، به خصوص عقیدهام در معنویات به ایشان بسیار بیشتر از علمیات ایشان است.
بله، همان گونه كه اشاره كردید، من خودم خدمت ایشان تحصیل كردهام. پیش ایشان منظومه خواندهام، او مرد فاضلی بود، اما متأسفانه بیان خوبی نداشت و عرفیاتش هم خوب نبود، چون عرفیات چیزی است غیر از علمیات؛ به هر حال هر صنفی یك عرفیاتی دارد، مرحوم جولستانی فرد فروافتاده ای بود و خیلی هم وارسته بود، من قسمت زیادی از منظومه را پیش ایشان خواندم و انصافا ً به خیلی چیزها مسلط بود، در عین حال به درس مرحوم سید ابوالحسن رفیعی هم می رفت. البته نه از باب احتیاج، بلكه از این جهت كه اطلاع بیشتری نسبت به مسائل پیدا كند والا خیلی همه احتیاج به حضور در درس مرحوم رفیعی نداشت، چون درس مرحوم رفیعی بسیار گیرا بود و از نظر بیان بسیار جذاب، كسانی كه حتی قبلا هم اسفار خوانده بودند، دوست داشتند كه در درس ایشان حاضر شوند.
من درباره این رساله ای كه ذكر كردید نمی توانم نظر بدهم، چون من غوری در این رساله نكردهام و اطلاع خاصی ندارم، چون بیشتر از درس اسفار ایشان استفاده كردهام و هر چه درس گفته اند از اسفار، من خدمتشان خواندهام، اما از آنچه شما گفتید، اطلاع ندارم، چون همان طور كه قبلا ً هم عرض كردم، چه در تهران و چه در قزوین بیشتر از درس اسفار ایشان بهره می بردم.
بله، ایشان ذوق تفسیرش بسیار خوب بود، یعنی خلط می كرد ذوق ادبی را به ذوق فلسفی و به بسیاری از قرآن كریم با ذوق فلسفی وارد می شد و كمتر كسی این كار را می تواند بكند، مگر آن كه اطلاعات وسیعی داشته باشد. لذا این گفته شما صحیح است و من هم گاهی كه قزوین بودم، جهت شنیدن تفسیر به مجلس ایشان می رفتم و شب های دوشنبه كه تفسیر می گفتند، من هم گاهی شركت می كردم، البته حرف هایی كه آن جا برای عوام در قالب تفسیر می گفت، بسیار سنگین بود، اما عده ای هم از اهل فضل پای منبر ایشان بودند و استفاده می كردند.
مرحوم محمد رضا ربانی و آقای حسن زاده آملی. این دو نفر از افراد ثابت بودند. البته خیلی های دیگر هم بودند كه الان در خاطرم نیست. مثلا ً آقای مهدوی كنی هم بودند، عرض كردم چون ایشان مكان ثابتی نداشتند، كمتر در تهران توقف داشتند و لذا شاگردان ایشان هم ثابت نبودند، اما وقتی به تهران میآمدند، همه جمع می شدند، من خودم هر وقت تهران تشریف می آوردند، رهایشان نمی كردم، حتی به قزوین هم كه رفتند، با تحمل زحمات فراوان برای استفاده از محضرشان به آن جا رفتم.
خیلی مودب و متین بودند و با شاگردان مودب، خیلی مودب رفتار می كردند. من هر وقت به مجلس ایشان وارد می شدم، به تمام قد قیام می كردند و احترام می كردند به بنده، ما هم فقه خدمت ایشان خواندیم و هم فلسفه، اما در بحث فلسفی ساكت بودیم، اگر چه در مباحث فقهی دائما اشكال می كردیم.
من شرح كامل منظومه و اصول اعتقاد و ... را نوشتهام، تأثر من از ایشان، تأثر فقهی نبوده است، بلكه فلسفی بوده است، یعنی مرحوم رفیعی مرد این راه بود و این كتاب های فلسفی را بسیار خوب بلد بود، مثلا ًفصوص الحكم را خیلی خوب درس می گفت و انصافا بسیار منظم و مرتب تدریس می كرد.
باید عرض كنم كه اهل علم هیچگاه قدح دینی در كسی نمی كنند، قدح علمی ممكن است بكنند وكاری به مساله دین ندارند و همیشه وجهه نظرشان به وجهه علمی است و كاری ندارند كه مثلا ملاصدرا نماز شب می خوانده یا نمی خوانده، از ملاصدرا كتاب های مختلفی وجود دارد كه باید خوانده شود تا نظر او آشكار گردد یا درباره محی الدین هم همین طور، من از مرحوم رفیعی قدح یا ذمی نسبت به محی الدین نشنیدهام، البته ندیدهام كه مدح آن چنانی هم بكند، اما تقدیس علمی زیاد می كردند از او.
ادبیات عرب ایشان بسیار عالی بود، همچنین در ادبیات فارسی هم تسلط فراوانی داشت، اشعار فارسی و عربی زیادی را از حفظ بود، اما خیلی از محفوظات خود را بیان نمی كرد و بروز نمی داد و اطلاعات خود را در این زمینه ها خیلی كمتر مصرف می كرد، چون می دانید عده ای بر این عادتند كه اگر میدانی پیدا شود، به جهت این كه خودی نشان دهند، معلومات خود را به رخ بكشند، اما مرحوم رفیعی به هیچ وجه به این سبیل نبود و بسیار خوددار و متعفف بود، بنابراین به اندازه لازم حرف می زد و بحث می كرد و خودنمایی نمی كرد، انسانی بود كه در راه ریاضت و سیر سلوك بود، لذا فارغ از جنبه فلسفی، دارای عرفانی عملی بود، نه فقط عرفان اصصلاحی و علمی، یعنی عارف عملی بود.
اساتید عرفانی ایشان در تهران بودند، به خود من گفته بودند كه در خیابان سید نصرالدین، شخصی هست كه با او ارتباط سیر و سلوكی داشته اند كه متأسفانه نام آن شخص در خاطرم نیست.
من در ایام وفات ایشان در قزوین نبودم و بعدا به قزوین رفتم ودر فاتحه ایشان شركت كردم و آنچه در ذهنم هست، این است كه پسرشان به ایشان نماز خواندند.
منبع: www.historylib.com
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}