ناتوانی رهبران نهضت صلح در آمریکا در تقابل با جنگ افروزان

چکیده:

به منتقدان ضد جنگ در سراسر جهان گفته می شود که بیش از شصت درصد مردم آمریکا مخالف جنگ اند اما حقیقت این است که خیابان های ما خالی هستند چرا که رهبران نهضت صلح فاقد شهامت، بزدل و از نظر سیاسی ناتوانند.

مقدمه

در روزنامه های مخالف دولت بوش مقاله های زیادی درباره ی تأثیر ویرانگر جنگ عراق و افغانستان بر اوضاع اقتصادی مردم عادی آمریکا نوشته شده است. بنابراین، این سوال امروزه مطرح است که چه عاملی باعث انفعال مردم آمریکا در برابر دولت بوش، علیرغم فشار وحشتناک اقتصادی بر آنها شده است.
جیمز پتراس استاد ممتاز دانشگاه بینگهامتون نیویورک در رشته جامعه شناسی و استادیار دانشگاه سنت موری شهر هالیفکس در کانادا است. وی که از انقلابیون و فعالان و نویسندگان ضد امپریالیستی است، مرتب در سایت اینترنتی www.palestinechronicle.com مقاله می نویسد.
وی قبلا با نهضت کارگران بدون زمین برزیل و نیز نهضت کارگران بیکار در آرژانتین همکاری کرده است. جیمز پتراس نویسنده ی مقاله ها و کتاب های متعددی است. وی در مقاله ای تحت عنوان: جنگ های خاورمیانه ای ایالات متحده: مخالفت اجتماعی، ناتوانی سیاسی در سایت www.palestinechronicle.com، در رابطه با ناتوانی مردم آمریکا در رویارویی با دولت شان آورده است: "شما نمی توانید به صلح دست یابید مگر این که دشمن را در خانه و در خارج بشناسید."
سرهنگ بازنشسته از نیروی تفنگداران دریایی ایالات متحده از ایالت تنسی:
به هر کجا که قدم می گذارم، از کپنهاگن تا استانبول، پاتاگونیا (منطقه ای در آمریکای جنوبی بین آرژانتین و شیلی) تا مکزیکو سیتی، خبرنگاران و چهره های علمی، اتحادیه های تجاری و تجار و مغازه داران و شهروندان عادی، بی اراده از من می پرسند چرا عموم مردم آمریکا کشتن بیش از یک میلیون نفر از شهروندان عراقی طی دو دهه گذشته، و هزاران نفر از مردم افغانستان را از سال 2000 به بعد را تحمل می کنند؟ آنها می پرسند چرا مردمی که بنا بر نظرسنجی ها بیش از شصت درصد آنها موافق خروج نیروهای ایالات متحده از عراق هستند تا این حد از نظر سیاسی ناتوانند؟ خبرنگار یکی از روزنامه های تجاری مهم در هند از من پرسید: اگر تقریبا تمام شرکت های نفتی عمده در جهان، از جمله شرکت های چند ملیتی ایالات متحده، مشتاق امضای معاملات نفتی با تهران هستند، چه چیزی مانع آن می شود که ایالات متحده به خصومت ها و نگرش ستیزه جویانه اش علیه ایران پایان دهد؟ مخالفان جنگ در اروپا، آسیا و آمریکای لاتین در نشست های بزرگ عمومی از من می پرسند در برابر توافق یکپارچه و یکدست بین جمهوری خواهان کاخ سفید و کنگره ی تحت سلطه حزب دموکرات برای ادامه ی تأمین مالی کشتار مردم عراق، حمایت از اسرائیل در به گرسنگی کشاندن مردم فلسطین تا سر حد مرگ، کشتن آنها و اشغال کشورشان و نیز نابودی لبنان، نهضت صلح چکار می کند؟ چه بر سر نهضت صلح ایالات متحده آمده است؟

آیا نهضت صلحی وجود دارد؟

درست قبل از حمله ی ایالات متحده به عراق در مارس 2003، بیش از یک میلیون نفر از شهروندان آمریکایی در مخالفت با جنگ به تظاهرات برخاستند. از آن زمان به بعد، حتی در حالیکه میزان کشتار مردم عراق افزایش می یابد و در حالیکه تلفات ارتش ایالات متحده نیز رو به افزایش است و سایه ی شوم جنگی جدید علیه ایران در افق دیده می شود، از سوی آمریکا تنها اعتراضاتی چند و در مقیاسی کوچک مشاهده شده است.(1) انحلال نهضت صلح عمدتا نتیجه ی تصمیم رهبران سازمان های صلح عمده و اصلی به تغییر ماهیت عملکرد آنها بوده است، تغییر ماهیت از بسیج مردم و نیروهای اجتماعی به صورت مستقل به درگیر شدن در مسائل انتخاباتی، به عبارت دیگر کانالیزه کردن فعالان سیاسی و قرار دادن آنها در مسیر کار کردن برای کاندیداهای دموکرات، که اغلب آنها از جنگ حمایت می کنند. منطق ارائه شده از سوی این "رهبران طرفدار صلح" این است: آن هنگام که این دموکرات ها با رأی مردم به درون مجلس راه یافتند، به خواسته های رأی دهندگان مخالف جنگ پاسخ خواهند گفت. البته تجربه ی عملی و نیز تاریخ می بایست به این نهضت های صلح، خلاف این واقعیت را می آموخت: دموکرات ها در کنگره، از زمان حمله آمریکا به عراق و افغانستان، هر بار که بحث بودجه نظامی و افزایش آن مطرح شد، به نفع آن رأی دادند. تسلیم بی قید و شرط اکثریت تازه انتخاب شده ی دموکرات ها تأثیری متزلزل کننده بر روحیه ی فعالان گیج و مبهوت شده صلح داشته و بسیاری از رهبران آنها را بی آبرو ساخته است.

فقدان یک نهضت ملی

همانطور که آقای دیوید بروکز (در روزنامه ی لاجورنادا در تاریخ دوم جولای 2007) به درستی در نشست اجتماعی ایالات متحده گزارش نمود، در حال حاضر یک نهضت اجتماعی ملی منسجم در ایالات متحده وجود ندارد. در عوض، ما مجموعه ای از "گروههای هویت" غیرمنسجم داریم که هر یک در محدوده ای باریک از منافع (هویت) خود قرار گرفته و در ساختن یک نهضت ملی علیه جنگ کاملا ناتوانند. رویش و گسترش این "گروههای هویت غیردولتی"، بر اساس ساختار، تأمین مالی و رهبری آنهاست. بسیاری از آنها برای تأمین امور مالی خود که مانع گرفتن موضوع سیاسی می شود، به بنیادهای خصوصی و بنگاههای عمومی وابسته اند. در بهترین حالت آنها به عنوان "گروههای لابی" عمل نموده و صرفا به اعمال فشار به نخبگان سیاسی هر دو حزب می پردازند. رهبران این نهضت ها برای توجیه حقوق سالانه ی خود و نیز تأمین پیشرفت های آتی در سازمان های دولتی، به حفظ موجودیتی مجزا (از خطوط سیاسی) متکی می باشند. اتحادیه های تجاری ایالات متحده در بیش از نیمی از آمریکا عملا وجود ندارند: این اتحادیه های نماینده ی کمتر از 9% بخش خصوصی و 12% کلی نیروی کار هستند. اغلب مقامات اتحادیه های کارگری ملی، منطقه ای و شهری سالانه حقوق هایی قابل مقایسه با مدیران اجرایی شرکت های تجاری دریافت می کنند: بین 300000 تا 500000 هزار دلار. تقریبا 90 درصد بوروکرات های اتحادیه های تجاری برتر از دموکرات های طرفدار جنگ حمایت کرده و آنها را تغذیه مالی می کنند و از بوش و بودجه های پیشنهادی کنگره برای جنگ پشتیبانی کرده اند. آنها اوراق قرضه صادر شده توسط اسراییل را خریده (25 میلیارد دلار) و از کشتار فلسطینی ها و بمباران لبنان توسط اسراییل حمایت کرده اند.

لابی طرفدار حمایت جنگ؛ بدون مخالف

ایالات متحده تنها کشور جهان است که در آن، نهضت صلح تمایلی ندارد که نهادهای اجتماعی و پرنفوذ سیاسی عمده، که پیوسته جنگ های ایالات متحده در خاورمیانه را مورد تشویق قرار داده و از آنها حمایت می کنند را به رسمیت بشناسد، علنا آنها را محکوم کند و یا با آنها مخالفت کند. قدرت سیاسی تشکیلات قدرت های طرفدار اسراییل، تحت رهبری ایپاک (کمیته آمریکایی روابط عمومی اسراییل)، که از درون دولت آمریکا توسط رهبران بلندپایه طرفدار اسراییل در کنگره و کاخ سفید و مقامات پنتاگون حمایت می شوند، در کتاب ها و مقالات متعدد به وسیله روزنامه نگاران برجسته، دانشمندان علوم سیاسی و رئیس جمهور سابق، جیمی کارتر به نگارش و کتابت در آمده است. سازمان مجمع قدرت صهیونیست (2) بیش از دو هزار کارگزار تمام وقت، بیش از 250000 عضو فعال سیاسی، بیش از یک هزار میلیاردر و مالتی میلیونر سیاسی اهدا کننده ی کمک های مالی دارد که به هر دو حزب سیاسی دموکرات و جمهوری خواه کمک مالی می کنند.
سازمان پیکره ی قدرت صهیونیست، 20 درصد بودجه کمک های نظامی خارجی ایالات متحده را برای اسراییل، بیش از 95 درصد حمایت کنگره را برای بایکوت غزه و حملات مسلحانه اسراییل علیه مردم آن، حمله آن کشور به لبنان و گزینه ی نظامی پیشدستانه علیه ایران را تأمین می کند.
حمله ایالات متحده به عراق و سیاست اشغالگری آن در آن کشور، شامل دلایل و مدارک ساختگی برای توجیه حمله، به شدت تحت نفوذ مقامات بلندپایه ای قرار گرفت که نسبت به اسراییل وفادار بوده و با آنها ارتباط طولانی مدت داشتند. "ولفوویتز" و "فیث"، مردان شماره 2 و 3 در پنتاگون، از صهیونیست های عهد عتیق هستند که در اوایل حرفه ی خود، به دلیل تقدیم اسناد حساس و سری به اسراییل، حق ورود بدون بازرسی قبلی به مراکز حساس امنیتی و نظامی را از دست داده اند. مشاور اصلی سیاست خارجی معاون رئیس جمهور، "دیک چنی"، در طرح حمله به عراق، "اروینگ لبوویتز" (اسکوترلیبی) است. وی دست پرورده و همکار قدیمی "ولفوویتز" و یک مجرم سابقه دار است. لیبی لبوویتز با دفاع از مشارکت کاخ سفید در تنبیه مقامات دولتی منتقد به تبلیغات او در رابطه با جنگ عراق مرتکب جرم شهادت دروغ شده است. لیبی لبوویتز در طول جلسات محاکمه خود در دادگاه، از لابی طرفدار اسراییل حمایت های مالی و سیاسی تأثیرگذاری را دریافت نمود. به محض این که تقاضای فرجام خواهی وی در رابطه با پنج فقره جرم، شهادت دروغ، ایجاد موانع برای تحقیق عدالت و دروغگویی توسط دادگاه رد شد، رئیس سازمان مجمع قدرت صهیونیست، رئیس جمهور آمریکا بوش را متقاعد ساخت که حکم زندان وی را لغو کند و در حقیقت، قبل از آن که حتی یک روز را در زندان بگذراند، عملا وی را از یک حکم حبس 30 ماهه رهایی بخشید. در حالیکه سیاستمداران دموکرات و بعضی از رهبران نهضت های صلح از رئیس جمهور بوش انتقاد کرده اند، هیچیک از آنها شجاعت ندارند که لابی اسراییل، سوق دهنده ی کاخ سفید به سوی جنگ با عراق را مقصر بدانند. روسای سازمان های آمریکایی یهودی مهم، که شمار آنها به 52 سازمان می رسد، شعبه های محلی و منطقه ای آنها نیروی اصلی در پشت اولویت جنگ اسراییل علیه ایران می باشند. این سازمان ها با عضو اسراییلی – آمریکایی کنگره ی آمریکا، رهم امانوئل و دو سناتور برجسته ی صهیونیست، چارلز شومر و جوزف لیبرمن، در حذف بندی از اختصاص بودجه ی جنگ برای عراق و افغانستان موفق شدند که بر اساس آن، قرار بود روز مشخصی برای خروج نیروهای ایالات متحده از عراق تعیین شود. در برابر تبلیغات گسترده و موفقیت آمیز، تلاش های کنگره و رسانه های گروهی که توسط لابی های طرفدار اسراییل به نفع سیاست های جنگ سازمان یافته و تغذیه مالی می شد، هیچ سند علنی و آشکاری وجود ندارد که نشان دهد شرکت های عظیم نفتی از جنگ آمریکا در عراق، حمله اسراییل به لبنان و یا تهدید حملات پیشدستانه علیه ایران حمایت کرده اند.
مصاحبه با بانک های سرمایه گذار، مدیران اجرایی شرکت های نفتی و یک بررسی کامل از جراید و انتشارات نهادهای نفتی عمده طی هفت سال پیش، دلایل و مدارک قاطعی را تأمین می کند مبنی بر اینکه "شرکت های بزرگ نفتی" به شدت علاقه مند به مذاکره و امضای موافقت نامه های نفتی با صدام حسین و دولت جمهوری اسلامی ایران بودند. "شرکت های بزرگ نفتی" به جنگ های ایالات متحده در خاورمیانه، به دیده ی تهدیدی علیه روابط سودآور طولانی مدت خود با تمام کشورهای نفتخیز عرب محافظه کار در خلیج فارس نگاه می کنند.
علیرغم برخوردار بودن از جایگاهی راهبردی در اقتصاد ایالات متحده و ثروت عظیم شان، "شرکت های عظیم نفتی" در رویارویی با قدرت سیاسی و نفوذ سازمان یافته ی لابی طرفدار اسراییل کاملا ناتوان ماندند. در حقیقت، "الیوت ابرامز" ، یکی از صهیونیست ها و میلیتاریست های افراطی مشاور امنیت ملی کاخ سفید در امور خاورمیانه، شرکت های عظیم نفتی را به حاشیه راندند. علیرغم فعالیت گسترده و پایدار سازمان های صهیونیستی به طرفداری از جنگ در داخل و خارج از دولت و علیرغم فقدان هر گونه تلاش آشکار و یا پنهان در طرفداری از جنگ از سوی "شرکت های بزرگ نفتی"، رهبران نهضت صلح ایالات متحده از حمله به لابی جنگ طرفدار اسراییل خودداری نموده و کماکان به اشاعه ی حرف های کلیشه ای بی پایه و اساس درباره ی نقش "شرکت های بزرگ نفتی" در تنازعات خاورمیانه پرداختند.
شعارهای ظاهرا "افراطی" علیه صنعت نفت از سوی بعضی از متنفذین روشنفکر برجسته به عنوان "پوششی" برای خودداری از وظیفه ی به شدت چالش برانگیزتر، یعنی چنگ در چنگ لابی صهیونیستی قدرتمند انداختن، نقش آفرینی می کند. برای ناکامی راهبران نهضت صلح در رویارویی با لابی نظامی و جنگ طلب صهیونیست چندین دلیل وجود دارد. یکی از آنها ترس از تبلیغات و هیاهوی قوی و تلاش های سازمان یافته برای بدنام کردن و بی حیثیت نمودن افراد است. امری که لابی طرفدار اسرائیل، با تهمت های ستیزه جویانه ی "سامی ستیزی" خود و نیز توان و ظرفیت اش برای قرار دادن منتقدین در لیست سیاه که به از دست دادن شغل برای آنها منجر می شود، نابودی حرفه آنها، سوءاستفاده علنی و آشکار و تهدیدهای مرگ علیه آنها، در انجام آن متخصص است. دومین دلیل کوتاهی رهبران نهضت صلح در انتقاد از لابی طرفدار جنگ، نفوذ "افراد مترقی" طرفدار اسراییل در این نهضت است. این افراد مترقی حمایت خود از "صلح در عراق" را مشروط به انتقاد نکردن از لابی اسراییلی طرفدار جنگ در داخل و خارج از دولت ایالات متحده، نقش اسراییل به عنوان یک شریک ستیزه جو و متخاصم ایالات متحده در لبنان، فلسطین و کردها در شمال عراق می کنند. نهضتی که ادعا می کند طرفدار صلح است اما از حمله به طرفداران اصلی جنگ خودداری می ورزد، در حقیقت در پی عبث و پوچی است: این نهضت توجه عمومی را از مقامات بلندپایه ی طرفدار اسراییل در دولت و نیز لابی گرانی که در کنگره ی آمریکا از جنگ حمایت نموده و لیست اولویت های کاخ سفید در خاورمیانه را تهیه و تنظیم می کنند، منحرف می کند. با تمرکز، بر رئیس جمهور آمریکا جورج بوش، آن هم به طور انحصاری، رهبران نهضت صلح از رویارویی با اکثریت اعضای طرفدار اسراییل در کنگره ی تحت سلطه ی دموکرات ها که از جنگ حمایت می کنند، طفره رفته و خودداری می نمایند. این ها همان کسانی هستند که از سیاست افزایش نیروی بوش در عراق پشتیبانی کرده و از گزینه ی نظامی اسراییل در برابر ایران، بدون قید و شرط حمایت می کنند.
فروپاشی نهضت صلح ایالات متحده، فقدان اعتبار اغلب رهبران آن و از دست رفتن روحیه بسیاری از فعالان سیاسی را می توان در ناکامی های سیاسی راهبردی یافت:
عدم تمایل به شناسایی و رویارویی با نهضت های فی الواقع طرفدار جنگ و نیز ناتوانی در ایجاد یک راه چاره ی سیاسی در برابر حزب دموکرات جنگ طلب و ستیزه جو.
شکست سیاسی رهبران نهضت صلح در برابر اکثریت عمده آمریکایی های منفعل و بی اراده که مخالف جنگ می باشند، همان کسانی که در چهارم جولای 1997 (روز جشن استقلال آمریکا) پرچم هایشان را به نشانه شادی تکان ندادند و نه دنباله روی لابی طرفدار اسراییل و نه روشنفکران توجیه کننده ی سیاست های آن در محافل مترقی می باشند، بسیار چشمگیر است. به منتقدان ضد جنگ در سراسر جهان گفته می شود که بیش از شصت درصد مردم آمریکا مخالف جنگ اند اما حقیقت این است که خیابان های ما خالی هستند چرا که رهبران نهضت صلح فاقد شهامت، بزدل و از نظر سیاسی ناتوانند.

پي نوشت :

1. لازم به ذکر است که آنچه سرانجام دولت ایالات متحده را مجبور به خارج ساختن نیروهای نظامی خود از ویتنام نمود، علاوه بر تلفات سنگین سربازان آمریکایی در برابر مبارزین ویتنامی که در ماههای آخر اشغال ویتنام به حدود سه هراز نفر در ماه می رسید، فعال شدن خود مردم در نهضت ضد جنگ ویتنام (Vietnam – anti – war movement) بود.
2. Zionist power configuration



تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله