مترجم: پ. م.
منبع:راسخون



 

عامل دیگری که باید در نظر گرفت "شیوایی شناختی" موضوع است؛ یعنی موضوعی که بیان می‌شود منسجم و عینی بوده و فهم و تصویر کردن آن برای ما راحت باشد. نیومن می‌گوید: «اگر درک و فهم چیزی آسان و راحت باشد و بتوانیم آن را در ذهن خود به راحتی تصویرسازی کنیم، ما به طور پیش‌فرض انتظار داریم که حقیقت داشته باشد؛ به خصوص اگر آن گفته مطابق انتظارات ما باشد.»
شیوه بیان یک ادعا می‌تواند به سرعت آن را برای ما قابل فهم کرده و بنابراین احتمال باورپذیری آن بیشتر شود. نیومن در یکی از تحقیقات جدید خود به گروهی از داوطلبان مقاله‌ای داده بود تا مطالعه کنند، مقاله بیان می‌کرد که یکی از خوانندگان مشهور راک از دنیا رفته است. این پژوهش نشان داد که اگر یک عکس از خواننده متوفی نیز در متن مقاله جا داده می‌شد، افراد بیشتری مرگ خواننده را قبول می‌کردند. چون با دیدن عکس آن خواننده، فهم آن خیر درباره‌ی او راحت‌تر می‌شد. از همین رو است که گفته می‌شود یک خط ساده و خوانا و یا شمرده و با طمانینه صحبت کردن، فهم یک گفتار را افزایش می‌دهد. نیومن نشان داده که حتی عامل به ظاهر کم ‌اهمیتی مثل آوای نام یک شخص هم می‌تواند بر روی ما تاثیر گذار باشد. هرچه تلفظ نام یک فرد ساده‌تر باشد، ما بیشتر تمایل داریم به ان فرد اعتماد ‌کنیم.
با توجه به نکاتی که ذکر شد، می‌توانیم بهتر درک کنیم که چرا مردم به راحتی ماجرای موزها و بیماری گوشت‌خوار را باور می‌کردند. اولا این ایمیل‌ها از طرف دوستان، بستگان و آشنایان نزدیک به افراد فرستاده می‌شدند، و مردم تمایل داشتند به آنها اعتماد کنند. از سوی دیگر خبری که در ایمیل‌ها عنوان میشد یک موضوع ساده و پایه‌ای بود؛ بنابراین تصور آن چندان سخت نبود.
نیومن می‌گوید مشکل زودباوری ما ناشی از حافظه‌ی معیوب‌مان است. اگر ما می‌توانستیم حافظه‌مان را مثل یک فیلم ویدیویی به عقب برگردانیم، آن وقت قادر بودیم واقعیت‌ها را تصحیح کنیم. اما سال‌ها تحقیق به ما نشان داده که حافظه‌‌ی بشر کامل و عاری از ‌نقص نیست و ما همیشه بعضی از اطلاعات و داده‌ها را از دست می‌دهیم.
به خاطر همین ضعف‌های حافظه‌‌، ما فورا جذب جزییات جالب و هیجان‌انگیز هر ماجرایی می‌شویم و فراموش می‌کنیم که خلاف آن ماجرا اثبات شده است. قضیه وقتی بغرنج تر میشود که، تکرار آن ادعا، میزان آشنایی ما را با آن بیشتر میکند و همان‌طور که در این مقاله ذکر کردیم آشنایی با یک مفهوم باورپذیری آن را افزایش میدهد.
اگر عقایدی که سال‌ها در ذهن‌ما ریشه دوانده‌اند، رد شوند، در ذهن‌مان رخنه‌ای ناخوشایند ایجاد می‌شود. یک متخصص روان‌شناسی در دانشگاه بریستول به نام «استیون لیواندوفسکی» توضیح می‌دهد که باورها و اعتقادات ما در «الگوی ذهنی» مان از نحوه‌ی ساز و کار جهان جای گرفته‌اند. هر باور به دیدگاه‌های دیگر مربوط است؛ مثل کتابی که برگه‌های آن به هم متصل هستند و اگر یک برگه‌ را از آن جدا می‌کنیم، برگه‌های دیگر هم به خودی خود از هم جدا می‌شوند. معمولا برای اینکه از این احساس ناخوشایند جلوگیری کنیم، ترجیح می‌دهیم به باورهای نادرست‌مان بچسبیم، تا تمام سیستم باوری‌مان متلاشی نشود.
خوشبختانه راه‌هایی موثرتر هم برای آگاه کردن مردم و مشخص کردن واقعیت وجود دارد. ابتدا اینکه به جای اینکه مکررا باورهای اشتباه یک فرد را تکذیب کنید، باید یک جایگزین برای باور اشتباه او ارایه دهید تا به این ترتیب حفره و خلائی که در ذهن فرد ایجاد می‌شود، پر گردد. لیواندوفسکی می‌گوید مثلا اگر به شما بگویم که ماه از پنیر ساخته نشده، شاید شما به سختی می‌توانید از باور قدیمی خود دست بردارید، اما اگر بگویم جنس ماهی که شب ها در آسمان میبینید از پنیر نیست، بلکه از سنگ تشکیل شده است، شما می‌گویید « باشه، قبول میکنم». چون در این صورت باور شما جایگزین شده و هنوز هم باوری درباره‌ی ماه در ذهن دارید.
این استراتژی مفیدی است که نیومن هم با آن موافق است. فراموش نکنید که اگر بخواهید جایگزینی برای باورهای نادرست یک شخص ارایه دهید، باید مطمئن باشید که با بیانی ساده و شفاف، با ارائه تصاویر و با شیوایی و روانی کلام، درک و فهم آن را بهتر کنید.
بهتر است قبل از آن که اخباری که همه ‌روزه می‌خوانید یا می‌شنوید را باور کنید، در مورد آنها فکر کنید و اعتبارشان را بسنجید، مطمئنا ارزشش را دارد.
بیندیشید که آیا شما هم در استفاده از قوه‌ی تحلیل و شناخت صرفه جو هستید و براساس عواطف خود درباره‌ی ادعاهایی که میشنوید،‌ قضاوت می‌کنید؟ اگر این‌طور است، ممکن است بعضی از باورهای شما هم به اندازه‌ی شایعه‌ی موزها و بیماری گوشت‌خوار اعتبار داشته باشد.