سرزمین فلسطین از آن رو که گذرگاه مهمی برای اتصال سه قاره اروپا ، افریقا و آسیاست پیوسته در طول تاریخ در معرض تهاجم امپراتورها و سرداران جنگی بوده و آنها همواره برای تسلط بر شهرهای بندری و راه های تجاری فلسطین تلاش می کردند . هر نیروی تازه واردی سرانجام یا در جمعیت این سرزمین جذب می گردید و یا به وسیله نیروی فاتح دیگری کنار زده می شد. از قرن دوم هجری قمری به بعد ساکنان فلسطین عموما اعرابی بوده اند که زبان و فرهنگ مشترک داشته اند . شهرهای فلسطین ، همچون بیت المقدس ، مراکزی تمدن عربی بوده اند که دانشمندان ، شاعران و عالمان بسیار از آنجا برخاستند . پس از ظهور اسلام ، اگرچه اجتماعات کوچکی از یهودیان و مسیحیان در این سرزمین بر مذهب خود باقی ماندند ، اما به تدریج اکثر مردم فلسطین مسلمان شدند .
در 1517 م . با گسترش امپراتوری عثمانی ، سلطان سلیم پادشاه این امپراتوری ، فلسطین را به سرزمین های تحت تصرف امپراتوری خویش افزود و چهارصد سال بعد ، ترک های عثمانی بر فلسطین به عنوان بخشی از منطقه ی اداری ‌« سوریه ی بزرگ » حکومت می کردند .
امپراتوری عثمانی ، از آغاز قرن هیجدهم میلادی تدریجا دچار ضعف شد و مردم سرزمین های تحت سلطه ی آن نظیر صربستان ( یوگسلاوی ) ، رومانی ، مصر ، بلغارستان و یونان یکی پس از دیگری شورش کردند و خواهان استقلال شدند .(1)
قدرت های استعمارگر اروپایی به ویژه انگلستان از ضعف تدریجی عثمانی استفاده کردند و ضمن حمایت از طغیان اقوام مختلف از دولت عثمانی امتیازاتی می خواستند . بریتانیا مخصوصا علاقه مند بود که خاورمیانه را صاحب شود. این علاقه بیش از هر چیز یافتن بازار جدید به منظور فروش کالاهای تجارتی بود .
انگلستان توانسته بود که دو قرن تمام ثروت های آسیا ، افریقا و امریکا را غارت کند و با تجارت طلا ، نقره ، کتان و ادویه ثروت فراوانی بیندوزد و بخشی از این ثروت ها را در مسیر ایجاد کارخانه ها و مراکز صنعتی به کار اندازد و عملا صنعتی ترین کشور جهان شود . از آنجایی که با پیشرفت صنعت ، کارخانه های بریتانیا هر سال بیش از سال گذشته کالا تهیه می کردند ، دولت ها ، بازرگانان و کارخانه داران آزمند انگلیسی درصدد یافتن بازارهای جدید برای فروش کالاهایشان بودند .
در 1838 میلادی انگلستان قرارداد بریتانیا – ترکیه را بر دولت عثمانی تحمیل کرد . با این قرارداد بازرگانان انگلیسی برای فروش کالاهایشان در بازارهای عربی آزادی کامل داشتند. البته انگلستان ، همزمان با رشد منافع اقتصادی خود در منطقه ، به فکر راه های تازه برای گسترش نفوذ سیاسی خود نیز بود .
سیاست مداران انگلیسی در این اندیشه بودند که با حمایت از اقلیت های مذهبی جای پایی در فلسطین بیابند . قدرت های دیگر اروپایی هم با حمایت از فرقه های کوچک مسیحی امتیازاتی گرفته بودند . از جمله اینکه مسیحیان از پرداخت بسیاری از مالیات ها معاف باشند و از محاکمه در محکمه های اولیای محلی ترک مصون بمانند. انگلستان تصمیم گرفت از بیست هزار یهودی که در مجتمع های مذهبی در فلسطین زندگی می کردند حمایت کند. بدین منظور در 1840 به تشکیل یک اداره ی کنسولگری در بیت المقدس اقدام کرد.
حمایت از یهودیان فقط گام اول بود زیرا سیاست مداران این کشور قصد داشتند با تأسیس مستعمره مهاجران یهودی در خاک فلسطین کنترل کامل این سرزمین را بدست گیرند.
در 1840 میلادی لردپالمرستون(2) که یکی اشراف زاده قدرتمند انگلیسی بود از دولت بریتانیا خواست که کمک به مهاجرت یهودیان اروپایی به فلسطین را رسما تصویب کند . او معتقد بود که این طرح در خدمت منافع بزرگ تر امپراتوری بریتانیا خواهد بود . در آن زمان هندوستان ثروتمندترین مستعمره بریتانیا بود و پنبه ، منبع اصلی برای صنعت نساجی انگلیس به شمار می رفت . بنابراین تشکیل یک مجتمع مستقل یهودی در فلسطین می توانست راه تجاری استراتژیک بین هند و انگلیس را برای منافع انگلستان امن تر سازد.
در 1875 انگلیسی ها کنترل کانال سوئز را – که تازه ساخته شده بود – به دست آوردند . اکنون ، تجار انگلیسی قادر بودند که در نصف زمان گذشته فاصله ی اروپا تا هند را به وسیله ی کشتی طی کنند .
لرد « شافتسبری » (3) در 1876 با صراحت نیات استعمارگرانه بریتانیا را چنین فاش ساخت:
« بزودی فلسطین و سوریه بسیار مهم خواهند شد . این کشورها فاقد سرمایه و جمعیت اند. یهودیان می توانند چنین کمبودهایی را تأمین کنند . آیا انگلستان منافع ویژه ای در توسعه چنین تجدید ساختمان و بازسازی ندارد ؟ اگر یکی از رقبای انگلیس جای پایی در سوریه به دست آورد ضربه ی بزرگی بر انگلستان خواهد بود . امپراتوری انگلیس که از کانادا تا کلکته و استرالیا امتداد دارد به دو قطعه تقسیم می شود . انگلستان باید سوریه را برای خود حفظ کند . پس از آن نقش حمایت از اسکان یهودیان در فلسطین به انگلستان تعلق خواهد داشت . »

پیدایش صهیونیسم

کلمه ی صهیونیسم از واژه ی صهیون یا « صیون » گرفته شده است . صهیون نام کوهی در بیت المقدس است که مسجد الاقصی و قبه الصخره بر روی آن ساخته شده است . صهیونیسم عنوان یک نهضت سیاسی است که تئودور هرتزل روزنامه نگار یهودی اهل امپراتوری ( اتریش – مجارستان ) آن را عنوان و سپس آن را در اولین کنگره ی یهودی مطرح کرد .(4)
صهیونیست ها ادعا می کنند که یهود اولین قومی بوده که در فلسطین سکونت داشته اند . اما بر خلاف ادعای صهیونیست ها ، کنعانیان اولین قوم سامی نژاد بودند که وارد سرزمین فلسطین شدند . بعدها اقوام فلسطینی از « جزیره کرت » وارد این سرزمین گشتند . به همین دلیل است که نام این خطه ی باریک کنار مدیترانه را به نام صاحبان اصلی آن – یعنی فلسطینی ها – سرزمین فلسطین نامیده اند .
در 3500 قبل از میلاد پس از آنکه اقوام سامی نژاد از قلب شبه جزیره عربستان گردیدند و پس از استقرار در این سرزمین و در طی سالها و قرون متمادی یا بومیان فلسطینی اختلاط و آمیزش یافتند که نتیجه یهودی آن فلسطینی های کنونی هستند . مدت ها پس از مهاجرت فلسطینی ها و کنعانیان به سرزمین فلسطین، شاخه ای از عبرانی ها وارد این سرزمین شدند و در کنار دو قوم دیگر در فلسطین به زندگی پرداختند. به این ترتیب بر خلاف ادعای صهیونیست ها که پیوسته می کوشند تا «عبرانیان» را نخستین ساکنان فلسطین معرفی کنند ، تا آنجا که مدارک و اسناد تاریخی نشان می دهد ، حداقل سومین گروهی بودند که وارد فلسطین شدند . ( صهیونیست ها از آغاز ، این واقعیت های تاریخی را منکر می شدند .
اولین کنگره صهیونیست ها در 1897 « سازمان جهانی صهیونیست » در شهر باسل سویس شروع به کار کرد . این کنگره در قطعنامه یهودی خود اعلام کرد :
« هدف صهیونیسم ، ایجاد وطنی برای مردم یهودی فلسطین در پناه قانون است .»
واژه « وطن » در واقع روش زیرکانه ای برای بیان « دولت » بود . بعدا تئودور هرتزل (4) در کتاب خود نوشته بود : « در مورد این واژه اندوهگین نشوید . مردم آن را « دولت یهودی» خواهند خواند ». بعدها صهیونیست ها کتاب هرتزل را که دولت یهودی نام داشت ارج بسیار نهادند و آن را به عنوان مانیفست غیر رسمی نهضت نژاد پرستانه خود پذیرفتند و سپس این سؤال پیش آمد که صهیونیسم برای منافع چه کسانی بوجود آمده و در خدمت چه کسی است ؟ اگر چه صهیونیسم ادعا می کرد که برای منافع طبقه محروم یهودی تلاش می کند ، اما در واقع این نهضت در خدمت خواسته های قدرت های استعمارگر اروپایی و طبقه ی ثروتمند یهودی اروپا بود . نگاهی به زندگی خود هرتزل نشان می دهد که چگونه صهیونیسم در خدمت این طبقه از یهود قرار داشت . شیوه ی زندگیش نمونه ی زندگی بسیاری از یهودیان اروپای غربی در آن زمان بود . بسیاری از آنان موقعیت های مناسبی از جهت حرفه ی تجارت و امور مالی داشتند . آنها احساس می کردند که در جامعه ی اروپایی حل شده اند . در دهه 1880 ، بحران اقتصادی بر سراسر اروپا گسترش یافته بود . در این هنگام جریان مداومی از مهاجران بسیار فقیر یهودی که از روسیه به اروپا می آمدند، زنگ خطری برای یهودیان طبقه ی متوسط بود. به نظر می رسید که زندگی فقیرانه ، لهجه های عجیب وسنت های مشخص مهاجران یهودی جدید ، امنیت آنان را مورد تهدید قرار داده است . یهودیان طبقه ی متوسط در جستجوی راه حل هایی بودند تا به نحوی مسائلی را که احساسات ضد یهودی بر آنان ایجاد کرده بود حل کنند . تئودو هرتزل به این طبقه متوسط تعلق داشت و از روزهای دوران تحصیل خود ، از رشد تمایلات ضد یهودی در اتریش – یعنی محل زندگیش – آگاه بود . وی قبل از آنکه یک روزنامه نویس شود ، حقوق دانی بود که به علت یهودی بودنش نتوانست مقام مهمی بدست آورد . مدتی بعد هرتزل توانست در یکی از روزنامه های نسبتا پر تیراژ شهر وین شغلی بدست آورد . سر دبیر این روزنامه مدتی بعد وی را به عنوان خبرنگار به پاریس فرستاد .
در پاریس هرتزل ناظر محاکمه دریفوس افسر یهودی بود که به خیانت متهم گشت . دریفوس محکوم شد و از مقام خود برکنار گردید و در این مدت هرتزل گزارش های خود مربوط به این محاکمه را به وین ارسال می کرد .
مدتی بعد عده زیادی که دریفوس را بیگناه می دانستند علیه حکم دادگاه قیام کردند . دادگاه دیگری تشکیل شد . دریفوس تبرئه گردید و مقام و درجات سابق خود را بازیافت. محاکمه جدید برای هرتزل اهمیتی نداشت . وی در هنگام اولین محاکمه دریفوس متوجه احساسات ضد یهودی فرانسویان شده بود . او فریاد آنان را از بیرون دادگاه شنیده بود که فریاد می کشیدند : « مرگ بر خائن ، مرگ بر یهودی » .
وی بعدها در خاطرات خود نوشت :
« همچنان که گفته ام ، نگرش آزادانه من نسبت به تمایلات ضد یهودی در پاریس موجب شد که درک و شناخت تازه ای نسبت به این پدیده ی تاریخی داشته باشم . ودر همان جا بود که به بیهودگی مبارزه با تمایلات ضد یهودی پی بردم . »
هرتزل در کتابش – دولت یهودی – به این نتیجه می رسد که یهودیان برای حل مسئله خود باید به تأسیس یک دولت یهودی اقدام کنند . او عقیده داشت که یهودیان در اروپا ملتی بیگانه بوده و مهاجرت یهودیان از روسیه و اروپای شرقی ، تمایلات ضد یهودی را هر چه بیشتر گسترش خواهد داد . وی یهودیان طبقه ی متوسط را به پیوستن ، و یا حداقل حمایت از نهضت « تشکیل دولت یهودی » دعوت کرد . اما وی در مورد سرزمینی که یهودیان باید دولت خود را در آن تشکیل دهند در مجموع به مکان خاصی علاقه نشان نمی داد .
وی در این مورد نوشت :
« اکنون همه چیز را در باره ی سرزمین معهود ، جز محل آن ، به شما خواهم گفت . »
هرتزل به این مطلب که حکومتی قادر خواهد بود بر بنیاد ادعاهای مذهبی ساخته شود ، ویا اینکه گروه های کوچک مستعمره های یهودی قادر به ایجاد دولتی خواهند بود ، عقیده نداشت ، او معتقد بود که « دولت یهودی » باید با حمایت یکی از کشورهای قدرتمند اروپایی تشکیل شود . و برای به دست آوردن چنین حمایتی نهضت صهیونیسم می بایستی در خدمت آن قدرت اروپایی قرار گیرد .
هرتزل ابتدا یهودیان طبقه ی متوسط را با خود همراه ساخت و سپس نوبت مقامات و فرمانروایان استعمارگر اروپایی رسید ، در این زمان با رقابتی که میان قدرت های اروپایی پیش آمده بود ، این قدرت ها به خدمتگزاران وفادار سخت نیازمند بودند .
همانطور که خواندیم در آغاز قرن نوزدهم ، رقابت سرمایه داران اروپایی منجر به تشکیل انحصارات غول آسا گشته بود . این انحصارات میلیون ها انسان را در سراسر اروپا مورد استثمار قرار داده بودند . حاصل رنج و زحمت کارگران به جیب معدودی سرمایه دار و صاحبان تراستها و انجصارات و مونوپولها می رفت .
در نیمه ی دوم قرن نوزدهم ، اغلب کشورهای اروپایی شاهد شورش ، اعتصابات و تظاهرات محرومان و گرسنگان بودند .
با پدید آمدن این بحران ها ، انحصارات به گسترش هر چه بیشتر نیاز داشتند . آنان برای راضی نگاه داشتن کارگران معترض ، به فروش هر چه بیشتر کالاهایشان نیاز داشتند . بنابراین انحصارات غربی درصدد یافتن بازارهای جدید برای فروش کالاهای باد کرده ، مکان های جدید برای به کار انداختن سرمایه های بی مصرف و منابع جدید مواد خام و نیروی کار ارزان بودند .
اکنون اروپا درصدد یافتن سرزمین های جدید بود که آن سرزمین ها خواسته های انحصاری تجاری ، سرمایه داران و صاحبان صنایع را ، که نبض اصلی سیاست های کشورهای اروپایی را در دست داشتند ، برآورده می کرد . سیسیل رودس – که او را معمار استعمار بریتانیا نامیده اند – و ما در فصول آینده و در هنگام بحث از تاریخ استعمار انگلستان در افریقا به تفصیل از او سخن خواهیم گرفت – در این مورد با صراحت می گوید :
« من روز گذشته در محله شرق لندن – محل زندگی کارگران – در جلسه افراد بیکار شرکت کرده و به سخنرانی های تند و خشمگین – که در واقع فریاد و دادخواستی برای نان بود – گوش دادم . در حین بازگشتم به خانه ، در مورد جلسه فوق الذکر به تفکر مشغول گشتم و سرانجام بیش از هر زمان دیگر به اهمیت « امپریالیسم » معتقد شدم . برای نجات چهل میلیون انگلیسی از یک جنگ داخلی ، وظیفه ی ما سیاستمداران است که سرزمین های جدیدی بدست آوریم . با بدست آوردن سرزمین های جدید می توانیم بخشی از این جمعیت را در آن جا جای دهیم و بازارهای جدید فروش برای کالاهای تولید شده بدست آوریم . همانطور که پیوسته گفته ام مسئله یهودی اصلی امپراتوری ( انگلستان) مسئله نان و کره است ، اگر می خواهید دچار جنگ داخلی نشوید باید امپریالیست شوید . »
این سخنان در واقع اهداف اصلی همه ی استعمارگران اروپایی را از تسخیر سرزمین های جدیدی در آسیا ، افریقا و امریکای جنوبی نشان می دهد : تسخیر سرزمین های جدید برای به دست آوردن بازارهای جدید فروش کالاهای تولید شده !
هرتزل با توجه به اهداف استعمارگران تصمیم گرفت که نهضت جدید ، یعنی صهیونیسم را در اختیار استعمار قرار دهد . وی در مورد این برنامه آشکارا به یک سیاستمدار آلمانی گفت :
« نهضت من در دو جبهه می تواند کمک برساند ، از طریق کم کردن تدریجی طبقه ی یهودی کارگر یهودی مزاد ، و از طریق بکار انداختن سرمایه بین امللی » .
در این زمان ، سیسیل رودس عملیات یک ارتش استعماری را در افریقا رهبری می کرد . هدف اصلی این ارتش تسخیر سرزمین های ثروتمند جنوب افریقا برای انگلستان بود . هرتزل فعالیت های رودس را مورد ستایش و تمجید قرار می داد . انگلیسی ها در جنگ با بومیان افریقا پیروز شدند و توانستند از سیاه پوستان برای کار رایگان ، یا با مزدی بسیارکم، در معادن و مزارع استفاده کنند . گرهی از مهاجران انگلیسی به سرزمین زیمبابو که در قلب افریقا ست ، پیش رفتند و آن را به افتخار رودس ، رودزیا نام نهادند .
هرتزل نامه ای به رودس نوشت و از او خواست که « طرح صهیونیستی » را تصویب کند . در بخشی از نامه آمده بود :
« از شما دعوت می شود که در ساختن تاریخ به ما کمک کنید . چنین [ طرحی ] نباید ترس و بیمی را در شما پدید آورد . این مسئله مربوط به افریقا نیست بلکه مربوط به سرزمینی در آسیای صغیر است و موضوعی مربوط به انگلیسی ها نیست ، بلکه به یهودیان مربوط می شود . خوب شما می پرسید که چگونه من در مورد کاری به شما مراجعه کرده ام که در راستای کارها و اقدامات روزانه ی شما نیست ؟ واقعا چرا ؟ جواب این است که این طرح و موضوعی استعماری است » .
از نظر هرتزل ، رودزیا و دولت یهودی پروژه های مهاجرت های استعماری شبیه به هم بودند . او امیدوار بود که رودس را در مورد حمایت یک نیروی استعمارگر قدرتمند خاطر جمع کند . در کتاب دولت یهودی ، هرتزل روش های مهاجرت یهودیان را به فلسطین مورد انتقاد قرار داده بود .
هرتزل معتقد بود که بدون حمایت یک قدرت امپریالیستی از مهاجرت دسته جمعی ، کوشش های فردی یهودیان برای مهاجرت به فلسطین با شکست مواجه خواهد شد . او در این مورد نوشت :
« نفوذ و مهاجرت تدریجی سرانجام به نحو نامطلوبی پایان می پذیرد . این مهاجرت فقط تا لحظه ای ادامه خواهد یافت که جمیعت بومی خود را در معرض تهدید احساس نکند . در غیر این صورت مردم بومی حکومت را مجبور خواهند کرد که ورود یهودیان را متوقف سازد . مهاجرت بدون یک برتری مطمئن بی ثمر است . »
در اینجا مقصود هرتزل از یک برتری مطمئن ، یک کشور نیرومند استعمارگر بود که نقشه های او را تأیید می کرد . کنگره ی صهیونیست ها هرتزل را به خاطر کوشش هایش در راه یافتن یک پشتیبان امپریالیستی مورد حمایت قرار داد . هرتزل آنگاه به دیدار ویلهلم قیصر آلمان ، تزال روسیه و حتی پاپ رفت و برایشان توضیح داد که صهیونیسم جامعه ی اروپایی را از یهودیان مزاحم ( !!) خلاص خواهد کرد . هرتزل حتی در 1903 که هنوز سلطان عثمانی بر اریکه قدرت بود به استانبول رفت و ضمن دیدار با سلطان قول داد که : « اگر اعلیحضرت فلسطین را به ما بدهد ما در عوض اداره امور مالی ترکیه را که به افلاس کشیده شده به عهده خواهیم گرفت . » این دیدار اگرچه محرمانه بود اما خبرش به بیرون درز کرد و موجی از خشم و طوفان و اعتراض را برانگیخت . سلطان عبدالحمید طبعا با چنان وضعی نمی توانست آشکارا قول همکاری به صهیونیست ها بدهد .
هرتزل سرانجام به امپراتوری استعمارگر بریتانیا روی آورد . او که بخوبی از منابع «بریتانیای کبیر » آگاه بود نوشت :
« انگلستان با تملکات و ثروتش در آسیا برای بدست آوردن کوتاه ترین راه به هندوستان از طریق فلسطین به صهیونیسم توجه دارد . سیاست مداران انگلیسی اولین کسانی بودند که نیاز به گسترش قلمرو استعماری را احساس کردند و از همین روست که اکنون پرچم انگلیس در سراسر اقیانوس ها در اهتزار است . این مسائل باید مرا معتقد سازد که در انگلستان اندیشه یهودی صهیونیسم ، که اندیشه ای استعماری است . به سهولت و به سرعت در شکل جدیدش قابل درک است . »
بریتانیا برای استفاده از صهیونیسم جهت توسعه ی امپراتوریش اشتیاق فراوان داشت . از آن رو که هنوز بر فلسطین کنترل کامل نداشت نویل چمبرلن(6) – وزیر مستعمرات بریتایا – اوگاندا را برای مهاجرت یهودیان پیشنهاد کرد . هرتزل این پیشنهاد را پذیرفت و در هفتمین کنگره ی صهیونیستی استعمار اوگاندا را موضوع بحث قرار داد.
این پیشنهاد با شکست روبرو شد زیرا که اغلب صهیونیست ها غیر از فلسطین به سرزمین دیگری توجه نداشتند. یک سال پس از انعقاد کنگره ی هفتم صهیونیست ها ، هرتزل درگذشت وبه جای وی یک صهیونیست روسی به نام چایم وایزمن(7) به رهبری رسید .
چایم وایزمن قصد داشت آرزوی هرتزل را در به دست آوردن یک حامی امپریالیستی ، با آرزوی اکثر صهیونیست ها ، که به دست آوردند سرزمین فلسطین بود با هم ترکیب کند.
صهیونیست ها اکنون تنها هدفشان تصاحب سرزمین فلسطین بود و ضامن و متعهد رسیدن به چنین هدفی انگلستان بود که کنترل فلسطین را در دست داشت .
صهیونیست ها با آغاز جنگ بین الملل اول حداثر استفاده را از سیاست های فریبکارانه انگلستان کردند و این واقعیت را هیچ کس منکر نیست که با کمک استعمار انگلستان در فلسطین مستقر شد و روز به روز تقویت گردید . بنابراین می توان گفت صهیونیسم زاییده استعمار است .
در 1913 یک حقوقدان از شهر یافا حزبی را به نام « حزب ملی » برای پیکار با صهیونیسم پایه گذاری کرد . انجمن های ضد صهیونیستی نه تنها در شهرهای فلسطینی بیت المقدس و نابلس ، بلکه حتی در مصر و عراق تشکیل شد . این انجمن ها به جمع آوری پول اقدام کردند تا در صورتی که صهیونیست ها خواستار خریدن زمینی شدند آنها قبلا به خرید آن اقدام کردند . در 1914 هنگامی که صهیونیست ها درصدد خرید منطقه حولاه از ترک ها و به دست آوردن امتیاز استخراج معادن ثروتمند آن بودند فلسطینی ها به شورشی بزرگ دست زدند .
با گسترش هر چه بیشتر برخورد بین مردم فلسطین ومهاجران صهیونیستی ، گروه های بیشتری از مردم فلسطین به مطالعه و بررسی دقیق جنبش صهیونیست ها پرداختند . دانشجویان فلسطینی اسناد و مدارک مربوط به صهیونیست ها را ترجمه کردند و آنها را به طور مخفیانه در فلسطین منتشر ساختند . این نوشته ها و مدارک آشکارا و بخوبی هدف اصلی صهیونیست ها را اعلام می کرد : « ایجاد دولت یهودی در فلسطین » .

مقاومت مردم فلسطین آغاز می شود

اهالی فلسطین شهر بندری یافا(8) سال 1880 میلادی را آغاز اولین جریان بزرگ مهاجرت یهودیان اروپایی به سرزمینشان می دانند . در اثنای این سال های یهودیان در بعضی از کشورهای اروپایی مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند و به همین دلیل ، گروهی از آنان در زیر پرچم صهیونیسم به سوی فلسطین سرازیر شدند . این مهاجران در بیت المقدس یا یافا مسکن گزیدند و در صدد یافتن کار بر می آمدند . عده ای از آنان در شهرها مغازه باز کردند ، اما گروه زیادی تصمیم گرفتند که کشاورزی کنند . آنها در این سال ها هشت مجتمع کشاروزی ، که آن را « کولونی » می نامیدند ، تشکیل دادند . از همین زمان دشواری ها آغاز گشت . زمین های مناسب کشاورزی چندان زیاد نبود . مهاجران جدید برای گرفتن این زمین ها با مقاومت کشاورزان فلسطینی که صاحبان اصلی زمین بودند ، مواجه گشتند . مهاجرت یهودیان از همان آغاز موجب برخوردهایی تند بین مهاجران و روستائیان شد . در 1891 « آحاد حام » نویسنده یهودی خشونت مهاجران را مشاهده کرد و با صراحت تمام آن را فاش ساخت :
« مهاجران با اعراب رفتار خشونت آمیز و کینه توزانه داشته و آنان را از حقوقشان محروم می کنند . بدون دلیل آنان را می آزارند و حتی از اعمال خود احساس غرور می کنند بدون دلیل آنان را می آزارند و حتی از اعمال خود احساس غرور می کنند و شگفت اینکه هیچکدام از ما با چنین تمایلات قابل نکوهشی مخالفت نمی کنیم ! »

اعتراض فلسطینی ها ادامه می یابد

خشونت یهودیان همچنان ادامه یافت و مهاجران نه تنها از خشونت خود نکاستند بلکه هر روز زمین های بیشتری را صاحب شدند . ادامه چنین وضعی سبب شد که اعتراض و مقاومت فلسطینی ها شدت یابد . در اغلب شهرهای بزرگ و کوچک تشنج رشد یافت . گذشته از فلسطینی های مسلمان ، اقلیت مسیحی فلسطین نیز نگران ورود مهاجران بودند .
سلطان عثمانی به تدریج قدرت خود را در فلسطین از دست داد و در عوض قدرت انگلیس به طور فزاینده ای در آنجا رشد یافت . در 1903 ماجرای بانک صهیونیستی پیش آمد و نشان داد که سلطان عبدالحمید با آن همه کروفر و آن همه القابی که چاپلوسان قبل و بعد از نامش می افزودند چقدر ناتوان وضعیف است .
ماجرای بانک صهیونیستی در واقع آزمایشی از میزان قدرت و نفوذ انگلیسی ها بود. در این سالها صهیونیست ها تصمیم به تأسیس بانکی به نام « آنکو – پلستاین » گرفتند . این بانک قرار بود بود صهیونیست ها را در خرید زمین ها در فلسطین یاری دهد . فلسطینی های شهر یافا از سلطان خواستند که از تأسیس چنین بانکی جلوگیری کند . سلطان تقاضای آنها را پذیرفت . چند ماه بعد انگلیسی ها به وی هشدار دادند که حق ندارد از تأسیس بانکی که فقط هدف های عمرانی دارد جلوگیری کند . سلطان عبدالحمید که هرگز مایل نبود عملی انجام دهد که انگلیسی ها را عصبانی کند در مقابل آنها تسلیم شد و کار ساختمان بانک صهیونیستی ادامه یافت . از آن به بعد مردم فلسطین فهمیدند که قدرت سلطان فقط برای سرکوب نهضت های آزادی خواهانه مردم مسلمان است و او در مقابل قدرت های استعماری زبون تر و بی اراده تر ازآن است که تصور می کردند .

انقلاب 1908

در 1894 در ترکیه کمیته ای به نام « اتحاد و ترقی » که بعدها ترک های جوان نام گرفت، تأسیس شد . اعضای کمیته عبارت بودند از افسران و روشنفکران مترقی که تقاضای اولیه شان اعاده قانون اساسی و هدفشان تبدیل امپراتوری عثمانی به دولتی مشروطه بود نیروهای پلیس با کمک برخی از عناصر نفاق افکن ، برخی از سازمانهای ترک های جوان را کشف ورهبران آنها را بازداشت کردند محاکمه ی برخی اعضای کمیته از 1897 تا 1899 ادامه داشت و بسیاری از رهبران کمیته مجبور به مهاجرت گشتند . اما با وجود فعالیت های کمیته اتحاد و ترقی دنبال شد تا 1906 که کمیته درصدد برآمد شبکه وسیعی از سازمانهای مبارز در سراسر امپراتوری پدید آورد . ترک های جوان ، مقدونیه را به عنوان مرکز اصلی جنبش برگزیدند و در کنگره ای که در 1907 با شرکت همه ی احزاب و گروه های مخالف امپراتوری عثمانی در پاریس تشکیل گردید تصمیم گرفته شد که در اکتبر 1908 همه ی نیروهای مسلح علیه حکومت عبد الحمید قیام کنند .
حوادث بین المللی بروز شورش را جلو انداخت . روز 3 ژوئیه 1908 احمد نیازی فرماند دژ مقدونیه قیام کرد و نیروهای خود را به مناطق کوهستانی برد . در آنجا مصطفی کمال ، جمال و دیگران همراه دسته های خود به او پیوستند و چند روز بعد « مناستیر » را که مرکز ارتش اول عثمانی بود اشغال کردند و از آنجا استانبول را تهدید نمودند . سلطان عبدالحمید که می دانست واحدهای مستقر در پایتخت و آسیای صغیر نیز هوادار ترک های جوانند از در سازش وارد شد و روز 24 ژوئیه 1908 قانون اساسی را اعاده و انتخابات را آغاز کرد. وی سپس فرامینی مبنی بر برقراری آزادی بیان، مطبوعات و اجتماعات صادر کرد، سانسور را لغو کرد و زندانیان سیاسی را مورد عفو قرار داد.
خبر پیروزی نسبی ترک های جوان و اعاده قانون اساسی در ایالات عربی امپراتوری عثمانی شادمانی بسیار پدید آورد . اعراب پیروزی ترک ها را پیروزی خود می دانستند . در همه جا مجالس جشن و سرور برپا گردید و نویسندگان ، عصر تازه ای را که عصر «آزادی ، برابری و برادری » می نامیدند نوید دادند .
ترک های جوان برای نشان دادن حسن نیت خود سانسور را از مطبوعات عربی هم برداشتند . اما سلطان عبدالحمید هنوز دست از توطئه برنداشتنه بود . وی با کمک فئودال ها و عوامل درباری در روز 13 آوریل 1909 دست به کودتا زد . یاران عبدالحمید چند ساختمان دولتی را اشغال کردند اما ترک های جوان بسرعت موفق شدند کودتا را شکست دهند . ارتش ترک های جوان به فرماندهی محمود شوکت پاشا و مصطفی کمال پس از پیکاری شدید در خیابان ها قوای دولتی را برجای خود نشاندند و سرانجام روز 27 آوریل 1909 سلطان عبدالحمید دوم از تخت سلطنت سرنگون شد .

ادامه ی مبارزه برای آزادی

ترک های جوان با مستحکم شدن حکومتشان به قول و پیمان های گذشته خود وفادار نماندند . سانسور مطبوعات و از بین بردن آزادی ها دوباره آغاز شد .این سیاست به تدریج اعراب را به مخالفت با رژیم ترک های جوان برانگیخت و در سراسر ایالات عربی نهضت های آزادی خواهانه علنی و مخفی پدید آمد .
در آن زمان بسیاری از اعرب خواستار استقلال وجدایی کامل از حکومت ترک ها نبودند بلکه امیدوار بودند که با بدست آوردند آزادی بیان و قلم ابتدا سطح شعور و فرهنگ عمومی را بالا ببرند و سپس در پی کسب استقلال باشند .
این نهضت نوپای عرب به سرعت روشنفکران را بخود جلب کرد . نویسندگان و روشنفکران فلسطینی نیز به این نهضت پیوستند. در شهر حیفا روزنامه « الکرامه » و در یافا روزنامه « فلسطین » سخنگوی آنان بود . نویسندگان آگاه فلسطینی ، طرح های صهیونیستی را در فلسطین افشا کردند و با هشدار به مرد عرب از آنان خواستند که در مقابل نقشه های صهیونیستی مقاومت کنند .
آنان همچنین خواستار کنار گذاشتن زبان ترکی به عنوان زبان رسمی و لزوم به کار بردن زبان عربی شدند . هدف های نوجوانان و جوانان عرب به این خواست ها محدود نشد وبه تدریج زمزمه استقال طلبی در همه جا اوج گرفت . در 1911 هفت دانشجوی عرب در پاریس ، انجمن به نام « الفتاة » یا « جوانان » تشکیل دادند . این سازمان که ابتدا به صورت شبکه های مخفی تشکیل یافته بود ، بزودی صدها تن از اعراب را در ایالات مختلف عربی به خود جلب کرد و خواستار استقلال و جدایی کامل از ترکها شد .
در فوریه 1913 کمیته ی اصلاحات در بیروت از محدودیت خاصی که ترک ها برای آن تعیین کرده بودند پا فراتر گذاشت و آشکارا خواستار خود مختاری برای ایالات عربی شد. به دنبال آن در سوریه و فلسطین دمونستراسیونها و تظاهرات بزرگی برای پشتیبانی از چنین خواسته ای براه افتاد و سیلی از نامه ها و تلگراف ها به شهر استانبول ، پایتخت ترک ها سرازیر شد ، ترک ها فورا کمیته اصلاحات را منحل ساختند و مراکز آن را تعطیل کردند . به دنبال آن مغازه ها و مراکز تجاری علامت اعتراض در بیروت تعطیل شد و روزنامه ها نیز به عنوان اعتراض به انحلال کمیته با حاشیه سیاه منتشر شدند . تظاهرات آنقدر ادامه یافت تا اینکه ترک ها تسلیم شدند . کمیته بعدها به سازمان « الفتاة » پیوست تا در اولین کنگره ی اعراب که در ماه ژوئن 1913 در پاریس تشکیل می شد شرکت کند . این کنگره رسما خواستار الغای هرگونه سانسور ، به کار رفتن زبان عربی به عنوان زبان رسمی و اداری و خود مختاری بیشتر برای ایالات عرب شد .
فلسطینی ها از این خواسته ها پشتیبانی کردند اما از اینکه کنگره در قطعنامه خود به خطر صهیونیسم که فلسطین عربی را تهدید می کرد اشاره ای نکرده بود از آن انتفاد کردند . فقط چند ماه قبل از آن ، فروش قطعه زمین بسیار بزرگی به صهیونیست ها موجب شده بود که یک روزنامه ی فلسطینی بنویسد :
« اگر اوضاع فعلی همچنان ادامه یابد ، صهیونیست ها بر کشور ما مسلط خواهند شد . آنها دهکده به دهکده ، شهر به شهر پیش می روند آنچنانکه ما فردا شاهد فروش بیت المقدس به آنها خواهیم بود و سرانجام همه ی فلسطین در اختیار آنها قرار خواهد گرفت » .
فلسطینی ها برای سی سال شاهد بودند که چگونه مهاجران اروپایی با اهداف استعماری به میهن مقدسشان سرازیر می شوند این تجربه آنان را وادار کرد که یک نهضت سیاسی سازمان یافته تشکیل دهند که با جنبش ملی مردم عرب همسو اما بر آرمان مردم فلسطین تأکید بیشتری داشته باشد. این نهضت هم با تسلط ترکها و هم با استعمار صهیونیستی به مخالفت برخاست .
در فصل مربوط به فلسطین بعد از جنگ بین الملل اول درباره ی تحولات مربوط به این سرزمین مطالب بیشتری خواهیم خواند .

پی نوشت:

1. برای آگاهی بیشتر از علل ضعف و انحطاط امپراتوری عثمانی مراجعه کنید به :
تاریخ تمدن یا داستان زندگی انسان ، تألیف نگارنده ، ج 9 ، تهران ، شرکت سهامی انتشار.
2. لرد پالمرستون Lord Palmerston (1784-1865) سیاست مدار معروف انگلیسی مدت 58 سال عضو مجلس عوام انگلستان بود و از پایه گذاران سیاست های استعمارگرانه انگلیس محسوب می شود . برای آگاهی از زندگیش به دائره المعارف آلن پالمر با نام تاریخ جدید منتشره از مؤسسه پنگوئن – 1983 – متن انگلیسی ، ص 219 مراجعه کنید .
3. Lord Shaftesbury
4. هرتزل در طول دو دهه ی 1880 و 1890 در وین و پاریس به شغل روزنامه نگاری مشغول بود و در همین زمان بود که متوجه احساسات ضد یهودی مردم اروپا گردید . وی در سال 1896 کتاب دولت یهودی ( Jewish State ( را منتشرساخت و سال بعد اولین کنگره صهیونیست ها را در شهر « باسل » سویس تشکیل داد .
5. Theodore Herzl
6. Neille Chamberlain
7. Chaimweismann
8. یافا شهر بسیار قدیمی فلسطین و بندر عمده ی این کشور در ساحل دریای مدیترانه است . این شهر بیش از صد هزار نفر جمعیت دارد که بیشتر عرب هستند . یافا در طول تاریخ بارها دست به دست گشته و ویران شده است . در هنگام حمله صلیب ها شهر یافا پس از مقاومت دلیرانه مسلمین به دست مهاجمان صلیبی افتاد اما مدتی بعد مسلمانان آن را پس گرفتند . ناپلئون در سال 1799 و انگلیسی ها در جنگ جهانی اول بر آن دست یافتند. در سال 1948 ارتش یهود پس از تصرف این شهر بسیاری از مردم را قتل عام کرد و
عده ی زیادی را با تهدید ، فشار و ترور از خانه و کاشانه خود بیرون راند .

منبع: کتاب نگاهی به تاریخ معاصر جهان یا بحران های عصر ما

تصاویر زیبا و مرتبط با این مقاله