احضار امام رضا عليه السلام به ايران و نتايج آن
احضار امام رضا عليه السلام به ايران و نتايج آن
امام رضا عليه السلام که تا آن زمان به تمامي دعوتنامه هاي مأمون پاسخ رد داده بود با آمدن پيک مخصوص خليفه و اصرار وي بر حرکت آن گرامي به سوي مرو، چاره اي جز حرکت نيافت؛ ليکن پيش از ترک مدينه کنار قبر مطهر رسول الله صلي الله عليه و اله رفت و با آن حضرت وداع کرد و فرزندش حضرت جواد عليه السلام را به جد بزرگوارش سپرد؛ آنگاه همه وکلا و نمايندگان و نيز ياران خود را گرد آورد و ضمن معرفي حضرت جواد عليه السلام به عنوان جانشين خويش به آنان و توصيه به اطاعت پذيري از وي، با آنان وداع کرد و در سال دويست هجري رهسپار مرو شد.(2)
منازلي که حضرت در سفر خود به خراسان پيموده و نيز حوادثي که در هر يک از منازل رخ داده در تاريخ به اختلاف ذکر شده است. خط سير امام عليه السلام ظاهرا بدين ترتيب بوده است: مدينه، مکه، قادسيه، بصره، اهواز، رامهرمز، اصطخر، يزد، طبس، نيشابور، ده سرخ، سناباد، سرخس و مر.
امام عليه السلام در طول سفر موفق شد با قشرهاي مختلف مردم بويژه شيعيان تماس بگيرد و با سخنان و بيان حديث و نيز ارائه کرامات به تحکيم و تثبيت مباني اعتقادي امت بخصوص در مسأله امامت همت گمارد و حقايق را براي مردم آشکار سازد.
امام رضا عليه السلام در مرو
گشت و متجاوز از دو ماه به طول انجاميد. در اين مدت امام عليه السلام از پذيرش خواست مأمون سرباز مي زد.
مأمون، نخست خلافت را به حضرت پيشنهاد کرد. امام عليه السلام نپذيرفت. مأمون پيشنهاد اصلي يعني وليعهدي را مطرح کرد و امام عليه السلام را در صورت استنکاف، تهديد به قتل نمود، حضرت وقتي ديد مأمون در اين خواسته - برخلاف خواسته پيشين - جدي است و در صورت خودداري وي، تهديدش را عملي خواهد ساخت با کراهت پذيرفت و فرمود:
خداوند از اين که به دست خويش، خودم را به هلاکت بيندازم بازداشته است. اينک که قضيه چنين است، هرکاري مي خواهي بکن.(3)
از اين بيان امام عليه السلام استفاده مي شود که اگر آن حضرت پيشنهاد ولايتعهدي مأمون را رد مي کرد جان خود و دوستان و شيعيانش را در معرض نابودي قرار مي داد؛ بدون آن که مرگ آنان اثر مفيد و مثبتي داشته باشد. زيرا مأمون در هيچ شرايطي حاضر نبود از اين خواسته سرنوشت ساز خود دست بردارد. او فرزند کسي است که به خود وي گفته بود: «سوگند به خدا، اگر تو هم در کار خلافت با من به ستيز برخيزي سرت را از تنت مي گيرم که سلطنت عقيم است».(4) و در عمل نيز با کشتن برادرش امين ثابت کرد که حکومت، عقيم است و عاطفه و برادري نمي شناسد.
از سوي ديگر، مأمون در پرتو زيرکي و دورانديشي خاصي که داشت، همان گونه که فضل بن سهم را از پاي درآورد، امام عليه السلام را نيز بدون سر و صدا از پاي درمي آورد و علويان را نيز با اين منطق که ما ولايتعهدي و حتي خلافت را به شما واگذار کرديم ولي شما نپذيرفتيد، بنابراين با چه انگيزه اي با ما مخالفت مي کنيد براي هميشه از صحنه ي مبارزه کنار مي زد.
علاوه بر آن که مصلحت اسلام و امت مسلمان ناديده گرفته مي شد. پذيرش ولايتعهدي پس از تهديد مأمون با شرايطي که امام عليه السلام قرار داد به مصلحت اسلام بود وگرنه آن حضرت نمي پذيرفت، هرچند خونش ريخته مي شد. بيدار سازي امت اسلامي و آشنا ساختن آنان با تعاليم اسلام و برملا کردن چهره زمامداران غاصب و ستمگر و در يک کلمه احقاق حق، از مهم ترين اين مصالح بود.
شايد با توجه به اين جهت است که وقتي محمد بن عرفه از امام عليه السلام درباره علت پذيرفتن وليعهدي پرسيد و گفت: يابن رسول الله! چه چيز شما را بر پذيرش اين امر واداشت؟ فرمود: «هان چيزي که جدم امير مؤمنان را وادار به ورود در شورا کرد».
شيخ طوسي و سيد مرتضي مسأله احقاق حق را يکي از انگيزه هاي اميرمؤمنان عليه السلام از ورود در شوراي عمر ذکر کرده و گفته اند:
صاحب حق مي تواند از هر راه مشروع و پسنديده، حق خويش را بازستاند؛ بويژه اگر حق، تکليف شرعي او باشد؛ زيرا در اين صورت دستيابي به آن حق و تحمل سختي ها در راه آن، واجب خواهد بود مانند حق امامت و رهبري.(5)
جشن ولايتعهدي
1- لباس سياه را که شعار عباسيان بود از ميان برداشت و پوشيدن لباس سبز را که شعار علويان بود سنت کرد.(7)
2- دختر خود «ام حبيبه» را به امام رضا عليه السلام تزويج کرد.(8)
3- دستور داد به نام حضرت رضا عليه السلام سکه زنند و خطبا همه جا به نام آن گرامي خطبه بخوانند.(9)
بازتاب اقدام مأمون
در بغداد مردم در ابتدا دو دسته شدند: جمعي به فرمان مأمون گردن نهادند؛ ولي گروهي ديگر از فرمان وي سرباز زدند و چون در ميان اين دسته تعدادي از رجال دولتي وجود داشت بر موافقان چيره گشتند. آنان با «ابن شکله» يکي از سرسخت ترين دشمنان حضرت علي عليه السلام بيعت کردند.(12)
سياست ها و تدابير امام رضا عليه السلام
1- ابراز ناخشنودي از پيشنهاد مأمون
امام عليه السلام اين مطلب را هم به هنگام وداع با بستگانش، هم در وقت وداع پيامبر صلي الله عليه و اله و هم در زمان طواف خانه خدا به شيوه هاي مختلف به گوش همگان رسانيد.(13)
امام عليه السلام در اين موضع علاوه بر توجه دادن همگان به توطئه جديد مأمون، همه کساني را که ممکن بود نسبت به آن حضرت - به خاطر پذيرش دعوت خليفه - بدبين شوند، به ماهيت اين اقدام و اهداف شومي که فراسوي آن بود آگاه و دلشاد را از کينه مأمون لبريز ساخت.
2- همراه نبردن هيچ يک از بستگان
3- تماس با پايگاه هاي مردمي در طول سفر
نقطه عطف اين ارتباط جريان گفتگوي امام رضا عليه السلام با مردم نيشابور است. دهها هزار تن از دوستداران علم و حديث و شيفته اهل بيت عليهم السلام در مسير موکب امام عليه السلام اجتماع کرده و از آن حضرت تقاضاي رهنمود کردند.
امام عليه السلام در اين جمع بي نظير به موعظه و يادآوري مسائل اخلاقي و حتي مسائل فرعي همچون نماز، روزه و ... نپرداخت، بلکه اساسي ترين مسأله اعتقادي يعني توحيد را مطرح کرد و چنگ زدن به ريسمان «لا اله الا الله» را تنها راه ايمني از عذاب الهي دانست.
نکته در خور توجه، کيفيت نقل از سلسله سند حديث است. حضرت در نقل حديث شيوه خاصي به کار برد؛ اسامي پدران بزرگوارش را تا رسول خدا صلي الله عليه و اله به عنوان سلسله اسناد روايت ذکر کرد. از آن حضرت هم پيش تر رفت و سلسله سند را به خداوند منتهي ساخت.
اين کيفيت نقل بيانگر اين است که تنها اين سلسله به هم پيوسته است که حق ولايت و حکومت بر مردم را دارد و نيز تنها بستري است که انسان ها را به دژ ايمن توحيد رهنمون مي سازد.
اين پيوستگي و ارتباط زنجيره اي در بيان نهايي امام عليه السلام مورد تأکيد قرار گرفته است. امام عليه السلام براي آن که جايگاه ولايت را در نظام توحيد نشان دهد پيام پاياني خويش را چنين ابلاغ کرد: پس از آن که موکب حضرت حرکت کرد، سر از کجاوه بيرون آورد و خطاب به بدرقه کنندگان که محو جمالش شده بودند فرمود: «بشروطها و انا من شروطها» با شرايط آن و من از شرايط آنم.
اين فراز از سخن امام عليه السلام در برگيرنده چند نکته مهم است:
الف - توحيد براي کسي دژ ايمني است که به تمامي شرايط آن - از جمله شناخت مقام امام معصوم و پيروي از دستورها و برنامه هاي وي - دل بسته و به همه مقرراتش پايبند باشد.
ب - امام عليه السلام با جمله: «من از شرايط آن هستم» وجوب فرمانبري از خود را به عنوان شرط توحيد بر همه مسلمانان واجب و نقشه مأمون را که مي کوشيد با واگذاري وليعهدي به آن گرامي براي خلافت خويش مشروعيتي بيابد، خنثي کرد.
ج - حضرت، وجوب اطاعت از خود را از آن جهت که از شرايط توحيد است و از سوي خداوند تعيين شده مطرح کرد، نه از آن جهت که از جانب مأمون ولي امر است و يا به زودي ولي امر خواهد شد.(15)
4- مقاومت در برابر خواسته ي مأمون
پس از پذيرش نيز با استفاده از هر فرصتي اجباري بودن و نافرجامي آن را به همگان گوشزد کرد به عنوان نمونه در پايان مراسم جشن ولايتعهدي به يکي از ياران خود - که شادماني مي کرد - فرمود: «دلت را به اين موضوع مشغول نساز و بدان شاد مباش زيرا اين کار پا نمي گيرد».(16)
و نيز در پاسخ معترضي که گفته بود: چرا بدين کار تن دادي؟ فرمود: «من بر اين کار مجبور شدم».(17)
5- پذيرش مشروط
اتخاذ اين سياست از سوي آن حضرت - آن هم در منصب ولايتعهدي - بيانگر اين است که اولا؛ حکومت موجود صلاحيت آن را ندارد که چهره اي مانند امام رضا عليه السلام با آن همکاري نمايد. ثانيا: آنچه از هيأت حاکمه سر مي زند ارتباط با امام ندارد و سياست ها و عزل و نصب ها ناشي از رضايت و موافقت آن بزرگوار نيست. بنابراين وجود امام رضا عليه السلام در منصب ولايتعهدي هيچ گونه توجيهي براي کارهاي حکمرانان نخواهد بود. ثالثا؛ امام با اين شرايط به همگان فهماند که خواستار دنيا و جاه و مقام نيست و پذيرش ولايتعهدي بنا بر ضرورت و حکم اجبار بوده است و بدين ترتيب نقشه مأمون که مي کوشيد وانمود کند امام به دنيا بي رغبت نيست، با اين شرايط، نقش بر آب شد.
مأمون پس از مدتي به عمق شرايط ياد شده از سوي امام عليه السلام و زيان هايي که از پذيرش آن متوجه حکومتش شده بود پي برد؛ از اين رو بارها درصدد برآمد امام را به تدبير امور حکومتي وادارد و سياست مبارزه منفي آن حضرت را نقض کند؛ ولي آن گرامي با يادآوري قرار ياد شده از پذيرش آن خودداري مي کرد. نمونه بارزآن جريان نماز عيد است.
مأمون به اين بهانه که مردم مراتب فضل و کمال آن حضرت را بشناسند، از امام دعوت کرد تا نماز عيد را بگزارد. حضرت نپذيرفت وهمان شرايط را يادآور شد. مأمون پافشاري کرد. امام پذيرفت به شرط آن که همچون جدش رسول خدا صلي الله عليه و اله و امير مؤمنان عليه السلام براي نماز بيرون رود. مأمون موافقت کرد. امام به شيوه نياکان خود به همراه ياران، تکبيرگويان براي نماز بيرون رفت، شهر مرو از گريه و فرياد تکبير مردم به لرزه درآمد و مردم از شدت شيون و فغان، ياراي خودداري نداشتند، گويي زمين و آسمان و در و ديوار با او هم آوا هستند. خبر اين شور و هيجان بي سابقه به مأمون رسيد. وي کسي را نزد امام فرستاد و از او خواست به منزل بازگردد و نماز را کس ديگري بگزارد. حضرت بازگشت. در پي بازگشت امام عليه السلام مردم دچار پراکندگي شدند و نمازشان سامان نگرفت.(19)
6- بهره برداري از منصب ولايتعهدي
در پرتو اين اقدام امام عليه السلام اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و اله که هشتاد سال آشکارا بر منبرها دشنام داده مي شدند همه جا با عظمت و نيکي ياد شدند و فضائلشان بر زبان ها جاري شد.
دوستانشان از اين موقعيت روحيه گرفتند، ناآگاهان با ايشان آشنا شده به آنان گرايش يافتند و دشمنانشان، احساس زبوني و شکست کردند. حتي طراح مسأله ولايتعهدي پس از اندک زماني دريافت که در اين بازي نه تنها چيزي به دست نياورده که زيان هم کرده است و اگر دير بجنبد اساس حکومتش بر باد خواهد رفت.
تلاش هاي مذبوحانه
پی نوشت
1- جلوگيري از نشر فضائل امام عليه السلام در ميان مردم و بي اعتبار کردن شخصيت اجتماعي آن حضرت: جلوگيري رجاء بن ابي ضحاک از نقل فضائل اخلاقي امام براي مردم،(20) وادار کردن افراد بدخواه به تحقير امام در انظار،(21) و تشکيل مجالس بحث و مناظره براي حضرت با انديشمندان ملل مختلف در همين راستا انجام مي گرفت.
2- پخس شايعات عليه امام عليه السلام: از قبيل اين که آن حضرت فرموده است: همه مردم بردگان ما هستند،(22) يا حکم به حليت غنا از سوي آن حضرت.(23)
3- وادار کردن امام رضا عليه السلام به عزيمت به سوي بغداد به تنهايي تا از اين طريق آن حضرت را در چنگال سرسخت ترين دشمنان خود قرار دهد و خود را از دست او راحت کند. ولي امام عليه السلام با استنکاف از رفتن به بغداد به تنهايي، اين توطئه مأمون را خنثي کرد.(24)
1- کافي، ج 1، ص 408 و بحارالانوار، ج 49، ص 134.
2- اثبات الوصيه، ص 178 و انوارالبهيه، ص 187.
3- مناقب، ج 4، ص 363.
4- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 86.
5- تلخيص الشافي، ج 2، ص 154 و بحارالانوار، ج 49، ص 155 به نقل از تنزيه الانبياء.
6- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 161.
7- الامام علي الرضا عليه السلام، وليعهد المأمون، ص 61.
8- تاريخ طبري، ج 8، ص 566؛ کامل ابن اثير، ج 6، ص 350.
9- بحارالانوار، ج 49، ص 134 و مسند الامام الرضا عليه السلام، ج 1، ص 74.
10- الحياه السياسيه للامام الرضا عليه السلام، ص 226.
11- هان، ص 188.
12- همان، ص 384.
13- حضرت پيش از ترک مدينه خويشان خود را جمع کرد و دستور داد براي وي مجلس سوگواري تشکيل داده و گريه کنند. در پايان مبلغي پول در ميان آنان تقسيم کرد و فرمود: من هرگز از اين سفر بازنخواهم گشت (دلائل الامامه، ص 176).
مخول سجستاني مي گويد: حضرت رضا عليه السلام براي وداع با رسول خدا صلي الله عليه و اله وارد مسجد شد... من نزد او رفتم و پس از سلام به او تبريک گفتم. امام فرمود: مرا زيارت کن زيرا من از جوار جدم بيرون مي روم و در غربت مي ميرم و در کنار هارون دفن خواهم شد (بحارالانوار، ج 49، ص 117).
حضرت جواد عليه السلام که - بنا به نقلي - در سفر به مکه همراه پدر خود بود، با مشاهده طواف پدر، ناراحت و افسرده در گوشه اي نشست. امام پس از فراغ از طواف نزد فرزندش رفت و از او خواست برخيزد تا بروند. حضرت جواد گفت: توان برخاستن ندارم. چگونه برخيزم در حالي که مي بينم به گونه اي با کعبه وداع مي کني که گويي ديگر به سوي آن بازنخواهي گشت (اثبات الوصيه، ص 177).
14- واقعيتي که اين احتمال را تقويت مي کند اين که هرکدام از علويان مانند محمد بن جعفر و همراهان، و محمد بن محمد بن زيد و ... که راهي مرو شدند جان سالم بدر نبرده و بازنگشتند.
15- برگرفته شده از الحياه السياسيه للامام الرضا عليه السلام، صص 316-320.
16- بحارالانوار، ج 49، ص 147.
17- همان، ص 136.
18- ر.ک: مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 363.
19- ر.ک: عيون اخبار الرضا عليه السلام ، ج 2، ص 161؛ ارشاد، ص 312 و مناقب، ج 4، ص 371.
20- ر.ک: بحارالانوار، ج 49، ص 95 و عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 197.
21- ر.ک: دلائل الامامه، ص 197 و عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 179.
22- ر.ک: بحارالانوار، ج 49، ص 170 و عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 197.
23- ر.ک: مسند الامام الرضا عليه السلام، ج 2، ص 452.
24- ر.ک: بحارالانوار، ج 49، ص 57.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}