موضعگيري ها و فعاليت هاي سياسي و فرهنگي امام هادي (ع)
موضعگيري ها و فعاليت هاي سياسي و فرهنگي امام هادي (ع)
1- تبيين و تثبيت موضع امامت
الف - در برابر شخص زمامدار
* متوکل در جمعي که امام هادي (ع) نيز حضور داشت از «علي بن جهم» پرسيد که بهترين شاعران کيستند؟ وي برخي از شعراي دوران جاهليت و اسلام را نام برد، ولي متوکل توجهي نکرد. سپس متوجه امام هادي (ع) شد و همان پرسش را از حضرت کرد. امام (ع) فرمود: «حماني»(1) آنجا که مي گويد:
- گروهي از قريش، به کشيده بودن گونه ها و بلندي انگشانشان با ما به تفاخر برخاستند.
- زماني که کار به منازعه کشيد فرياد عبادتگاهها (به اذان) به سود ما، آن گونه که ما مي خواستيم داوري کرد.
- تو را ساکت مي بيني، در حالي که گواه برتري و فضيلت ما بر قريش آواي بلند در (مأذنه ي ) همه ي مساجد است.
- براستي رسول خدا، احمد (ص) جد ماست و ما فرزندان او همچون ستارگان درخشانيم (و در آسمان انسانيت مي درخشيم.)
متوکل نگاهي به امام (ع) کرد و گفت: اي ابوالحسن! مقصود از «نداء الصوامع» در اين شعر چيست؟
حضرت، پاسخ داد: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.» سپس افزود: اين محمد [ صلي الله عليه و آله] جد من است يا جد تو!؟
متوکل که تمام وجودش را خشم و غضب فرا گرفته بود با صدايي لرزان و لحني که حاکي از شکست او بود گفت: آري، او جد تو است و ما منکر اين انتساب نيستيم.(2)
آنان پس از اين گفتگو از يکديگر جدا شدند؛ اما نتيجه ي آن، خشم و غم جانکاهي بود که بر دل متوکل جاي گرفت و همواره او را رنج مي داد؛ زيرا هر چه انديشيد، هيچ راهي براي پاسخ گفتن به امام (ع) پيدا نکرد.
* متوکل، در اقدامي ديگر، «ابن سکيت»؛ دانشمند سرشناس آن دوره را وادار کرد که مسأله ي دشواري را آماده کند و در مجلس مهمي که شخصيتهاي علمي و سياسي از جمله خود متوکل حضور داشته باشند از امام (ع) بپرسد، شايد از اين طريق بتواند آن حضرت را شکست د هد.
«ابن سکيت» دست به کار شد و همه ي مقامات را فراهم ساخت، سپس پرسش نخست خود را در جمع مذکور چنين مطرح کرد:
چرا خداوند موسي را با عصا و «يد بيضا» و عيسي را با شفا دادن نابينايان مادرزاد و مبتلايان به پيشي و زنده کردن مردگان، و حضرت محمد (ص) را با قرآن و شمشير فرستاد؟
امام هادي (ع) به تفصيل، فلسفه و حکمت بعثت پيامبراني با معجزات ياد شده را بيان کرد و در توضيح معجزات رسول خدا (ص) - قرآن و شمشير - و بيان نقش آنها در پيشرفت اسلام، شمشير را به شمشير برنده و پيروزمند علي (ع) تفسير کرد و فرمود:
با شمشير امام اميرالمؤمنين، علي (ع) بود که سرهاي مشرکان وبت پرستان بريده شد و زورمندان عرب از ايستادگي در برابر آن بيم داشتند و مي گفتند: گريز از ميدان نبرد، ننگ است مگر از شمشير علي (ع) که همچون برق، کشنده است. امام (ع) به وسيله ي اين شمشير، جمع قواي شرک را از هم پاشيد، وحدت احزاب مخالف را بر هم زد، اسلام را ياري کرد، دين را عزت بخشيد و (پرچم) کيان و هستي مسلمانان را بالا برد.
امام (ع) در اين بيان نوراني، علاوه بر پاسخ کامل به «ابن سکيت»، مسأله ي امامت و جانشيني پيامبر (ص) را نيز پيش کشيد و اميرالمؤمنين (ع) را به عنوان مظهر و دارنده ي شمشير پيروزمند اسلام معرفي کرد که گردن گردنکشان را زد و وحدت و تشکل گروههاي شرک، کفر و نفاق را بر هم زد و اسلام را ياري کرد و پرچم عزت و شرف مسلمانان را به اهتزاز درآورد.
سخنان امام (ع) زمينه را براي طرح مسأله ي اصلي فراهم کرد؛ از اين رو «ابن سکيت» پرسيد: هم اکنون حجت چيست (و چگونه مي توان حق را از باطل تشخيص داد)؟ امام (ع) فرمود:
حجت، عقل و خرد است. دروغگويي که بر خدا دروغ مي بندد بدان وسيله شناخته مي شود و سخنش تکذيب و مردود مي گردد.
پيشواي دهم (ع) در اين سخن کوتاه اما پر مغز هر چند بظاهر نامي از خود نبرد و بدين وسيله بهانه اي به دست دشمن نداد؛ ولي براي تشخيص پيشواي واقعي از مدعي پيشوايي امت، معياري ارائه داد که با مراجعه ي به آن، رهبري و پيشوايي غير اهل بيت (ع)، بويژه حکمرانان ستمگر و غاصب اموي و عباسي خود به خود نفي مي شد. براستي عقل در اين گونه صحنه ها داور منصف و «فصل الخطاب» است؛ چرا که به آساني راستگو را از دروغگو باز مي شناسد.
در پي بيانات امام (ع) دانشمندان درباري حاضر در مجلس احساس ناتواني کرده آثار زبوني و شکست در چهره هايشان نمودار شد. «يحيي بن اکثم» با لحني سرزنش آميز، بر سر «ابن سکيت» فرياد برآورد: «ابن سکيت را چه به مناظره!؟ او فقط در زمينه ي علم نحو و لغت و شعر مهارت دارد.»(3)
ب - در برابر دولتمردان
امام هادي (ع) در پاسخ به خواسته نا به حق او، برايش پيغام تهديد آميزي فرستاد:
به همين زودي چنان زمين گيرت کنم و در پيشگاه خدا در موقعيتي قرارت دهم که چيزي برايت باقي نماند.
چند روزي طول نکشيد که خداوند انتقام گيرنده، احمد بن خصيب را بشدت مورد عذاب قرار دارد و او را هلاکت ساخت.(4)
ج - در سطح توده هاي مردم
مهمترين موضوعي که در اين ديدارها مطرح مي شد مسأله ي «امامت» بود؛ چه از ناحيه ي مردم که مشکل داشتند و در پي شناخت امام واقعي خويش بودند، و چه از ناحيه ي امام (ع) که درصدد هدايت افراد، يا تقويت ايمان آنان و يا ابلاغ به ديگران بود. طرح مسأله ي در اين سطح از سوي امام (ع) به دو شيوه صورت مي گرفت.
- عنوان کردن مسأله ي امامت و بحث درباره ي آن
- سعيد بن سهيل بصري ملقب به «ملاح» مي گويد: همراه «جعفر بن قاسم بصري» که واقفي بود در سامرا بوديم. هنگام عبور از خياباني، ابوالحسن (ع) او را ديد و فرمود:
تا کي بايد در خواب باشي؟ آيا زمان آن نرسيده است که از خواب غفلت بيدار شوي؟
امام (ع) با بيان اين دو جمله، مرد واقفي را وادار به تفکر و تجديد نظر در اعتقاد باطلش کرد و زمينه ي بازگشت به حق را در وجود او فراهم ساخت، و سرانجام در مجلس ديگري با ارائه معجزه اي او را به صراط مستقيم هدايت نمود.(5)
- «فتح بن يزيد گرگاني» مي گويد: در مسافرتي که در محضر امام هادي (ع) بودم فرمود:
هر کس از خدا بترسد، ديگران از او بترسند، و هر که مطيع خدا باشد ديگران از او اطاعت خواهند کرد. اي فتح! هر کس فرمانبر خدا باشد از خشم بندگان نهراسد، و هر کس خدا را به خشم آورد بايد بداند که روزي دچار خشم بندگان خواهد شد.
امام (ع) با آماده کردن ذهن طرف، و با تلاوت آيات:
«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم.»(6)
«يا ليتنا اطعنا الله و اطعنا الرسولا.»(7)
مسأله ي پيروي از رسول خدا (ص) و «اولي الامر» را پيش کشيد و اطاعت آنان را به اطاعت خداوند پيوند داد.
«فتح» از خدمت امام (ع) مرخص شد؛ در حالي که سخت تحت تأثير سخنان آن حضرت قرار گرفته بود. ليکن هنوز مسأله دار بود و شب را به انديشه و تفکر درباره ي مباحث مطرح شده سپري کرد.
روز بعد، دوباره به خدمت امام (ع) رسيد و گفت: اجاز مي دهيد درباره ي مسأله اي که از شب گذشته فکرم را مشغول داشته بپرسم؟ امام (ع) اجازه داد و افزود:
اگر عالم بخواهد تو را از آن مسأله آگاه مي کند. خداوند هيچ کس را بر غيبش مطلع نکرد مگر آن را که برگزيد، همچون پيامبر (ص). و هر آنچه از اسرار غيب نزد پيامبر (ص) باشد نزد «عالم» نيز هست. و هر آنچه رسول خدا (ص) از آن آگاهي دراد، جانشينان او نيز آگاهي دارند. اي فتح! شايد شيطان فريبت داده و با القاي مطالبي تو را دچار ترديد کرده است تا از راه خدا و «صراط مستقيم» منحرفت کند... .
«فتح» با شنيدن سخنان امام (ع) به اشتباه خود پي برد و وسوسه هاي شيطاني را از خود دور ساخت و به امامت آن حضرت معتقد گشت.(8)
امام هادي (ع) در اين ديدار، متناسب با درک و آمادگي طرف، جايگاه امامت در نظام اعتقادي و عملي اسلام را با استناد به قرآن تشريح کرد، و با اعلام آگاهي از غيب و آگاه کردن طرف از آنچه که در فکر او مي گذرد، شبهه ها و وسوسه هاي شيطاني را از ذهن او زدود.
«محمد بن اسماعيل کاتب» به نقل از پدرش مي گويد: در سامرا «يزداد مسيحي» شاگرد «بختيشوع» را ديدم که از خانه ي «موسي بن بغا» باز مي گذشت. با هم همراه شديم و به گفتگو پرداختيم. چون از کنار خانه اي گذشتيم «يزداد» گفت:
- صاحب اين خانه را مي شناسي؟
- کيست؟
- جواني از اهل حجاز به نام علي بن محمد بن رضا [(ع)].
- مگر چه شده است؟
- اگر آفريده اي علم غيب بداند او است.
- چطور؟
- حادثه ي شگفتي از او برايت بگويم که هيچ کس - نه تو و نه ديگران - آن را نشنيده است؛ ليکن خدا را بر تو گواه مي گيرم که آن را براي کسي فاش نکني؛ چه آن که من پزشکم و زندگي ام در دست «سلطان» است... .
روزي او را - که فردي سياه چهره بود و لباس و عمامه سياهي نيز پوشيده بود - سوار بر اسب سياهي ديدم. در دل گذراندم: لباسهاي سياه، مرکب سياه و مرد سياه چهره. سياه در سياه در سياه !
هنگامي که او به من رسيد، به چهره ام خيره شد و فرمود:
قلب تو سياهتر از چيزي است که چشمانت ديد؛ از سياه در سياه در سياه!
من (با شنيدن اين سخن او که از راز دلم خبر مي داد) خود را باختم و پاسخي براي گفتن نداشتم.
- از آنچه ديدي چه اندازه دلت روشن گشت؟
- خدا داناتر است.
اين ديدرا، موجب شد که «يزداد» مسلمان شود. در بستر بيماري که منجر به مرگش شد شهادتين را به زبان جاري کرد و افزود: گواهي مي دهم که «علي بن محمد (ع)» حجت خدا بر بندگانش و ناموس بزرگ او مي باشد. قلب من (به برکت آن ديدار) سفيد و روشن شد.(9)
د - در قالب زيارت پدران خود
مسأله ي «زيارت» در فرهنگ شيعه از جايگاه معرفتي بلندي برخوردار است و اين موضوع در هيچ مکتبي و در ميان هيچ فرقه اي از فرقه هاي اسلامي به اندازه ي «تشيع» مورد تأکيد و سفارش قرار نگرفته است. و اين به خاطر محتواي عميق و آثار بسيار ارزنده اي است که در ابعاد، اعتقادي، اخلاقي و تربيتي، سياسي و اجتماعي، به ويژه اثبات حقانيت و تداوم جبهه ي «امامت» و تقويت عنصر «ولايت» و نيز روحيه ي ستم ستيزي و «برائت» از دشمنان، بر آن مترتب است. اهتمام و تأکيد معصومين (ع) بر حفظ و تقويت فرهنگ «زيارت» از يک سو، و سعي و تلاش دشمنان اهل بيت (ع) در طول تاريخ از زمامداران اموي و عباسي گرفته تا طاغوت هاي معاصر همچون پهلوي، صدام حسين، آل سعود و... براي محو آن، گواه روشن صحت اين ادعاست.
در مباحث پيش به پاره اي از موضعگيري هاي کينه توزانه ي بعضي زمامداران معاصر امام هادي (ع) عليه «فرهنگ زيارت» اشاره کرديم. در اين بحث، تلاش ها و کوششهاي پيشواي دهم (ع) براي مقابله با اين توطئه ي دشمن را به اختصار مرور مي کنيم.
از امام هادي (ع) مجموعه اي از «زيارات» ارزشمند به يادگار مانده است که بدان وسيله پدران بزرگوارش را زيارت مي کرد و به پيروانش دستور مي داد که امامان (ع) را بدان کلمات زيارت کنند. اين زيارتها سرشار از معارف گوناگون اسلام و دلائل حقانيت امامان (ع) و شايستگي آنان براي منصب خلافت اسلامي است. در ذيل به برخي از اين زيارتها اشاره مي کنيم.
زيارت جامعه: از مشهورترين و پر ارج ترين زيارتنامه هاي امامان (ع) زيارت «جامعه» است که از امام هادي (ع) به يادگار مانده است و به خواهش يکي از شيعيان به نام «موسي بن عبدالله نخعي»، به او تعليم داده شده است و هر يک از پيشوايان معصوم (ع) را مي توان با آن زيارت کرد.
زيارت جامعه را شيخ طوسي و شيخ صدوق در کتابهاي خود نقل کرده (10) و شخصيتهاي بزرگي تاکنون - به زبان فارسي و عربي - بر آن شرح نوشته اند.(11)
علامه ي مجلسي در توصيف اين زيارتنامه مي نويسد:
زيارت جامعه، از نظر سند، صحيح ترين زيارتها، از جهت محتوا، عميق ترين، از نظر لفظ، فصيح ترين و از حيث معني، بليغ ترين زيارتنامه ها و پر ارج ترين آنهاست.(12)
امام هادي (ع) در اين زيارتنامه به معرفي جايگاه و شناسايي ابعاد وجودي امامان (ع) در نظام آفرينش و نقش هدايتگرانه ي آنان در به کمال رساندن استعدادها و سيراب کردن تشنگان از سرچشمه هاي زلال معرفت و دانش پرداخته و در بياني ژرف و قالبي رسا و عارفانه از گوشه هايي از اسرار نهفته ي امامت پرده برداشته و تنها راه سعادت و دستيابي به کمال را در پيروي از امامان (ع) و چنگ زدن به ريسمان محبت و ولايتشان و دوري و بيزاري از دشمنانشان دانسته است.
زيارت امير مؤمنان (ع): امام هادي (ع) در سال نخست تبعيد به سامرا و در روز عيد غدير به زيارت مرقد مطهر جد بزرگوارش امير مؤمنان (ع) رفت و با کلماتي - که حاکي از مقام والاي آن حضرت نزد پروردگار است، و همچنين ستمهايي که از سوي قدرت طلبان غاصب بر آن امام معصوم (ع) روا داشته شده بود - آن حضرت را زيارت کرد. فرازهاي از اين زيارت شريف چنين است:
«السلام عليک يا ولي الله، اشهد انک اول مظلوم و اول من غصب حقه، فصبرت و احتسبت حتي اتاک اليقين، و اشهد انک لقيت الله و انت شهيد، عذب الله قاتليک بانواع العذاب، و جدد عليهم العقاب، جئتک عارفا بحقک، مستبصرا بشأنک، معاديا لاعدائک و من ظلمک، القي علي ذلک ربي ان شاء الله.»(13)
درود بر تو اي ولي خدا! گواهي مي دهم که تو نخستين مظلومي و نخستين کسي هستي که حقش غصب شده است، و در اين راه پايداري کردي و (همه ي رنجها را) به حساب خدا گذاشتي ته به حق پيوستي.
گواهي مي دهم که تو به ديدار خدا شتافتي در حالي که شهيد بودي. خداوند کشندگانت را به انواع عذابها کيفر دهد و آن را پيوسته بر ايشان فرو فرستد. من در حالي که عارف به حق توام و از شأن و منزلت نزد خدا آگاهي دارم به حضورت رسيدم. دشمنانت، و همچنين کساني را که بر تو ستم کردند دشمن مي دارم و ان شاء الله با اين عقيده به ملاقات پروردگارم خواهم رفت.
امام هادي (ع) در اين زيارت گرانمايه، علاوه بر مظلوميت و حقانيت امير مؤمنان (ع) به ديگر فضائل و برجستگيها و نيز خدمات ارزشمند آن حضرت به اسلام و مسلمانان اشاره کرده است.(14)
هـ - در سخنان گهربارش
امام هادي (ع) در پاسخ پرسش «صقر بن ابي دلف»، که از معناي روايت نقل شده از پيامبر (ص): «لا تعادوا الايام فتعاديکم»(15) پرسيده بود، فرمود:
منظور از «ايام» ما هستيم و به يمن وجود ما آسمانها و زمين برپاست.شنبه : نام رسول خدا (ص). يکشنبه: کنايه از امير مؤمنان (ع) است. دوشنبه: حسن و حسين (ع) هستند، و سه شنبه: علي بن حسين، محمد بن علي و جعفر بن محمد (ع)، چهارشنبه: موسي ابن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي و من. پنجشنبه: فرزندم حسن بن علي و جمعه: نوه ام (حضرت مهدي).مردم حق طلب گرد او جمع مي شوند، و او زمين را پر از قسط و عدل مي کند، همانسان که از ستم و جور پر شده است. اين است معناي «ايام». پس با آنان در دنيا دشمني نورزيد تا در آخرت با شما دشمني نورزند.(16)
2- غير مشروع دانستن حکومت عباسيان
آن مقدار از همکاري که به اجبار و زور صورت گرفته، خداوند عذر پذير است؛ ولي بجز آن، ناروا و ناپسند است؛ ناگزير، بهتر از فزونش مي باشد... .
در پاسخ امام (ع) نوشتم: انگيزه ي من از همکاري با آنان، يافتن راهي براي ضربه زدن به ايشان و شفاي دل است. امام (ع) پاسخ داد:
در اين صورت، همکاري با ايشان نه تنها حرام نيست که پاداش و ثواب نيز دارد.(17)
3- حمايت معنوي از نهضت هاي علويان
مسأله اي که هست اين است که امام (ع) در شرايطي بود که نمي دانست حرکت آنان را آشکارا تأييد و امضا کند. چه آن که پشتيباني آشکار آن حضرت از قيامهاي علويان، علاوه بر آنکه جان امام (ع) را در معرض خطر جدي قرار مي داد، موجب ايجاد محدوديت و سختگيري بيشتر دستگاه خلافت نسبت به علويان، بويژه سران آنان مي شد.
با اين حال، از آنجا که علويان پرخاشگر عليه حکومت ظلم و ستم عباسي از دودمان پيامبر (ص) بودند و به جرم حق طلبي و ستم ستيزي مورد آزار و شکنجه ي عباسيان قرار گرفته يا به قتل مي رسيدند و اموالشان به يغما برده مي شد، گرفتاري آنان، پيشواي دهم (ع) را سخت متأثر مي ساخت و هر گاه فرصتي پيش مي آمد سعي مي کرد آنان را دلداري داده، تمايل قلبي و پشتيباني معنوي خود را از ايشان اعلام نمايد.
«ابو هاشم» يکي از ياران آن حضرت مي گويد: «با ابوالحسن (ع) به قصد ديدار و ملاقات با بعضي از انقلابيون به بيرون سامرا رفتيم... .» سپس به بيان معجزه اي از امام (ع) که در آنجا رخ داده مي پردازد و داستان را نا تمام مي گذارد و مشخص نمي کند امام (ع) با انقلابيون ديدار و گفتگو کرد يا نه و اگر ديدار صورت گرفته چه مسائلي ميان آنان مطرح شده است.(18)
4- رهبري جنبش مکتبي
رخدادها و تحولات تاريخي در دوران دويست و پنجاه ساله ي امامت نشانگر آن است که تشکيلات شيعي از زمان حضرت علي (ع) با فراز و نشيبهايي که طي کرده و مشکلات و موانعي که بر سر راه آن ايجاد شده همواره رشد تصاعدي داشته است و امامان (ع) تنها کساني بودند که با عهده داري رهبري الهي اين تشکيلات، موجب چنين رشد و گسترش روز افزوني مي شدند.
الف - شبکه ي ارتباطي وکالت
روش ارتباطي امام هادي (ع) با شيعيان فراتر از يک ارتباط معمولي و عادي بود و از سازماندهي و پيچيدگي بيشتري برخوردار بود، از اين رو، افراد معمولي توانايي انجام چنين مسؤوليتي را نداشتند و مسؤوليت ارتباط ميان «امت» و «امامت» بر عهده ي افراد زبده اي مثل محمد بن داوود قمي، ابو علي بن راشد و امثال آنان گذاشته مي شد، سيستمي که برقراري و تنظيم اين ارتباط محکم و سازمان يافته را بر عهده داشت، سيستم «وکالت» بود.
رسالت اصلي اين سازمان، ايجاد ارتباط منظم و تشکيلاتي ميان امام (ع) و پايگاههاي مردمي، پاسخ گويي به سؤالات و مشکلات فقهي، اعتقادي و سياسي شيعيان، رفع گرفتاريها و نيازمنديهاي آنان، جمع آوري وجوه مالي از قبيل: خمس، زکات، نذور و هداياي مردم از مناطق مختلف و تحويل آنها به امام (ع) بود.
سيستم وکالت علاوه بر رسالتهاي ياد شده نقش مهمي در معرفي و تثبيت امامت امام بعدي و ثبات موقعيت سياسي و فرهنگي «جمع شيعه» و تشکل و افزوني آن داشت.
با احضار امام هادي (ع) به سامرا و اسکان آن گرامي در محله «عسکر» و منع شيعيان از ارتباط با او، نمايندگان و وکلاي آن بزرگوار - که در مناطق و شهرهاي مختلف پراکنده بودند - نقش حساس تر، اختيارات بيشتر و مسؤوليت سنگين تري پيدا کردند.
ب - ارتباط و رهنمودهاي مستقيم
ج - تذکر به افراد
دوستش مي گويد: من با شنيدن اين سخن روي از او برگرداندم. در اين هنگام امام هادي (ع) رسيد و در حالي که آثار خشم در چهره اش نمودار بود از مرکبش فرود آمد و فرمود:
مقبل! به اندرون برو و چهارصد درهم بياور و به اين معلون بده و به او بگو: اين حق توست. با دويست درهم آن پارچه بخر، و نسبت به تصميمي که درباره ي دويست درهم باقيمانده گرفته اي از خدا بترس!
«مقبل» مي گويد: من پولها را به او دادم و پيام امام (ع) را نيز ابلاغ کردم. او گريه کرد و گفت: سوگند به خدا، هيچ گاه نبيذ و منکر ديگري ننوشيده ام و سرور تو اين را مي داند.(20)
د - سعي بر حفظ جان ياران خود
ما از همانجا به قم بازگشتيم و اموال ياد شده را در جاي امني نگهداري کرديم. پس از چند روز فرمان امام (ع) رسيد که کارواني از شتران را به سوي شما فرستادم. اموالي که نزدتان هست بر آنها بار کنيد و آزادشان بگذاريد.
ما طبق دستور امام (ع) عمل کرديم. سال ديگر که به محضر امام (ع) شرفياب شديم، فرمود: آنچه را که براي ما فرستاديد. بنگريد. هدايا و اموال را همانگونه که فرستاده بوديم نزد آن حضرت يافتيم.(21)
هـ - حمايت و دستگيري از دوستان
امام (ع) پرسيد: بدهکاريت چقدر است؟ عرض کرد حدود ده هزار درهم. حضرت او را دلداري داد و فرمود:
ناراحت مباش، مشکلت حل خواهد شد. دستوري به تو مي دهم، عمل کن و از اجراي آن سر متاب: اين دستخط را بگير. هنگامي که به سامرا آمدي مبلغ نوشته شده در اين ورقه را از من مطالبه کن، هر چند در حضور مردم باشد. مبادا در اين باره کوتاهي کني!
پس از بازگشت امام (ع) به سامرا، مرد عرب - در حالي که عده اي از مردم و دربايان در محضر آن حضرت نشسته بودند - وارد شد و ضمن ارائه ي نوشته ي امام (ع) به آن حضرت، با اصرار، دين خود را مطالبه کرد.
امام (ع) با نرمي و ملايمت و عذرخواهي از تأخير آن، از وي مهلت خواست تا در وقت مناسب، دين خود را پرداخت کند، ليکن مرد عرب همچنان اصرار مي کرد که هم اکنون بايد بپردازي.
جريان به متوکل رسيد. دستور داد سي هزار دينار به امام (ع) بدهند. حضرت پولها را گرفت و همه را به آن مرد داد. او پولها را گرفت و گفت: خدا بهتر مي داند که رسالتش را در چه خانداني قرار دهد.(22)
* مردي وحشت زده و در حالي که بر خود مي لرزيد بر امام هادي (ع) وارد شد و گفت: فرزندم به جرم دوستي شما دستگير شده و همين امشب او را مي کشند. امام (ع) با خونسردي فرمود: «بيمناک مباش! فرزندت فردا خواهد آمد».
با دعاي امام (ع) و امدادهاي الهي، روز بعد فرزندش آزاد شد و نزد او بازگشت. (23)
و- اميدوار ساختن دوستان به آينده
مردي از اهل مداين طي نامه اي از امام (ع) از مدت زمان باقي مانده ي حکومت متوکل پرسيد. امام (ع) در پاسخ، اين آيات را نوشت:
«قال تزرعون سبع سنين دأبا فما حصدتم فذروه في سنبله الا قليلا مما تأکلون. ثم يأتي من بعد ذلک سبع شداد ياکلن شداد ما قدمتم لهن الا قليلا مما تحصنون. ثم يأتي من بعد ذلک عام فيه يغاث الناس و فيه يعصرون.»(24)
گفت: هفت سال پي در پي زراعت مي کنيد، و آنچه را درو کرديد، جز کمي که مي خوريد در خوشه هاي خود باقي بگذاريد (و ذخيره نماييد).
پس از آن، هفت سال سخت (و خشکي و قحطي) مي آيد که آنچه را براي آن سالها ذخيره کرده ايد، مي خورند، جز کمي که (براي بذر) ذخيره کرد.
سپس سالي فرا مي رسد که باران فراوان نصيب مردم مي شود، و در آن سال، مردم عصاره (ميوه ها و دانه هاي روغني را) مي گيرند.
سرانجام - همان گونه که امام (ع) پيش بيني کرده بود - متوکل در روزهاي نخستين پانزدهمين سال حکومتش به هلاکت رسيد.(25)
هدف اين گونه پيشگوييها، علاوه بر تثبيت و تقويت موضع امامت و بالا بردن سطح بينش اعتقادي افراد، اميدوار ساختن ياران به آينده و بهبود وضع جامعه ي اسلامي با بشارت مرگ زمامداران جنايتکار و ستم پيشه اي همچون متوکل عباسي بود.
5 - فراهم کردن زمينه ي پذيرش غيبت حضرت مهدي (عج)
فعاليتهاي امام (ع) در اين زمينه در شعاعي محدود و در نهايت دقت و احتياط صورت مي گرفت، و سعي حضرت بر اين بود که هيچ مشخصه اي از حضرت مهدي (عج) - حتي نام او - براي مردم بازگو نشود تا مبادا به گوش حکمرانان عباسي برسد و از لحاظ امنيتي به زيان جبهه ي امامت تمام شود. اينک چند بيانگر اين موضع:
*- عبدالعظيم حسني، يکي از ياران امام هادي (ع)، به حضور آن حضرت رسيد و عقايد خود را بر او عرضه کرد. در بخش امامت، يکايک امامان را نام برد و چون به امام هادي (ع) رسيد درنگ کرد. امام (ع) سخن او را پي گرفت و فرمود:
پس از من، حسن است؛ پس مردم با جانشين او چگونه خواهند بود؟
عبدالعظيم پرسيد: چگونه سرورم!؟ فرمود:
زيرا او ديده نمي شود و جايز هم نيست نام او برده شود تا زماني که قيام کند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، آنسان که از ظلم و جور پر شده است.(26)
* علي بن عبدالغفار مي گويد: شيعيان پس از درگذشت امام جواد (ع) به امام هادي (ع) نوشتند و از جانشين آن حضرت پرسيدند. امام (ع) در پاسخ نوشت:
امر امامت تا زماني که من زنده ام بر عهده من است، و پس از من، بر عهده جانشين من که از سوي خدا تعيين شده است. چه خواهد بود براي شما نسبت به «خلف» بعد از «خلف»؟(27)
* علي بن مهزيار مي گويد: به ابوالحسن عسکري (ع) نوشتم و از آن حضرت از «فرج» پرسيدم. امام (ع) در پاسخ نوشت:
زماني که مولا و صاحب شما از سرزمين ستمگران غايب شد، منتظر فرج باشيد.(28)
* ايوب بن نوح از امام هادي (ع) نقل مي کند که آن حضرت فرمود:
زماني که پيشواي شما از ميان شما برداشته شود، از زير پاي خود منتظر فرج باشيد.(29)
امام هادي (ع) در اين بيانات، بطور کلي و سربسته به موضوع غيبت امام زمان (عج) اشاره نموده، اذهان ياران خود را براي رويارو شدن با اين دوران آماده کرد.
پي نوشت ها:
1- حماني - به کسر حاء و تشديد ميم - منسوب به حمان بن عبدالعزي و تيره اي از بني تميم است، در حالي که مضمون اشعار بيانگر اين است که گوينده ي آن، فردي علوي است. از اين رو، نقل شيخ طوسي در امالي (ج 1، جزء 11 ، ص 293) که به جاي حماني «فلان بن فلان علوي» دارد به نظر صحيح تر مي آيد.در اين نقل، «حماني» در کلام راوي آمده و گفته است: به گمان من منظور امام (ع) «حماني» بوده است. و در نقل شيخ و ابن شهرآشوب، به جاي «حماني»، «جماني» آمده است.
2- مناقب، ج 4، ص 406؛ حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 241.
3- حياه الامام الهادي (ع)، ص 242- 244.
4- مناقب، ج 4، ص 408؛ اعلام الوري؛ ص 342؛ بحار الانوار، ج 50، ص 139. لازم به يادآوري است که امام (ع) بجز «احمد بن خصيب» در برابر ديگر وزرا و رجال برجسته ي حکومت عباسي مانند «محمد بن عبدالملک زيات» و «بغاي بزرگ» نيز - در راستاي تبيين و تثبيت امامت خود - مواضعي داشته که در بحث هاي قبل بدان ها اشاره کرديم.
5- اعلام الوري، ص 346.
6- نساء (4)، آيه ي 59 : خدا، پيامبر (ص) و اولي الامر (اوصياي پيامبر (ص)) را اطاعت کنيد.
7- احزاب (33)، آيه ي 66 : (روزي که چهره هايشان در آتش بيفتد گويند:) اي کاش خدا و پيامبر (ص) را اطاعت کرده بوديم.
8- اثبات الوصيه، ص 198.
9- دلائل الامامه، ص 221 ؛ بحارالانوار، ج 50 ، ص 161.
10- ر.ک: تهذيب الاحکام، ج 6، ص 95 از شيخ طوسي؛ عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 277؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 609 از شيخ طوسي.
11- از جمله ي اين شرحها مي توان شرح محمد تقي مجلسي، سيد عبدالله شبر، سيد علي نقي حائري، شيخ محمد علي رشتي نجفي، سيد محمد حسيني و سيد محمد طباطبايي به زبان عربي و شرح سيد حسين همداني به زبان فارسي را نام برد. براي آگاهي بيشتر از شرحهاي نوشته شده به الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 13، ص 305 رجوع کنيد.
12- بحارالانوار، ج 99، ص 144.
13- کامل الزيارات، ص 41؛ حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 250.
14- براي آگاهي از تفصيل زيارتنامه ي ياد شده، به بحارالانوار، ج 97، ص 359 - 368 مراجعه کنيد.
15- با روزگار، دشمني نورزيد که به دشمني شما برخواهد خاست.
16- کمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 383؛ بحارالانوار، ج 50، ص 194.
17- وسائل الشيعه، ج 12، ص 137؛ معادن الحکمه، ج 2، ص 241.
18- ر.ک. اعلام الوري، ص 343.
19- سيستم وکالت هر چند در دوران امام رضا (ع) و بلکه موسي بن جعفر به خاطر شرايط جديدي که پيش آمد شکل گرفت و توسط امام جواد (ع) نيز دنبال شد؛ ولي از آنجا که در دوران امامت امام هادي (ع) ابعاد گسترده تر و سازمان يافته تري پيدا کرد، ما آن حضرت را آغازگر اجراي اين سيستم به شمار آورديم.
20- دلائل الامه، ص 220.
21- بحارالانوار، ج 50، ص 185.
22- بحارالانوار، ج 50، ص 175؛ نور الابصار، ص 181؛ الفصول المهمه، ص 278 (به اختصار).
23- مناقب، ج 4، ص 416؛ بحارالانوار، ج 50، ص 174.
24-يوسف (12)، آيات 47 -49.
25- بحارالانوار، ج 50، ص 186.
26- کمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 380؛ اعلام الوري، ص 409.
27- همان مدارک، ص 382 و 411.
28- همان، ص 380.
29- کافي، ج 1، ص 341. متن روايت چنين است: «اذا رفع علمکم من بين اظهرکم فتوقعوا الفرج من تحت اقدامکم». کلمه ي «علمکم» احتمال دارد به تحريک، يعني: «علمکم» باشد و مقصود کسي است که آگاه و مطلع از راه حق است و شما را بدان راه هدايت مي کند. و احتمال دارد به کسر عين: «علمکم» باشد. يعني: صاحب و دارنده ي دانش شما. و انتظار فرج از زير گامها، کنايه از نزديک بودن آن و امکان و سرعت دسترسي به آن است. چه آنکه آن چيزي که زير پاي انسان است نزديکترين چيزها به انسان مي باشد و با برداشتن گام از روي آن مي توان به آن دست يافت. (ر.ک: مرآه العقول، ج 4، ص 56). در معناي روايت، احتمالات ديگري نيز داده شده است.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}