سرمايه داري استثمارگر در لواي جهاني شدن (بررسي نظريات سميرامين)
سرمايه داري استثمارگر در لواي جهاني شدن (بررسي نظريات سميرامين)
سرمايه داري استثمارگر در لواي جهاني شدن (بررسي نظريات سميرامين)
نويسنده: دکتر حسين سليمي
مقدمه:
در بررسي مفاهيم و نظريات مربوط به جهاني شدن سنت فکري مارکسيستي، ادبياتي گسترده توليد کرده و بخش مهمي از انديشه ها و ديدگاههاي موجود را به شدت تحت تأثير خود قرار داده است. بي گمان آن گروه از نظريه هاو نوشته هايي که جهاني شدن را به عنوان فرايندي که نابرابري و فقر و استثمار را دامن مي زند، مورد نقد قرار مي دهند، بيش از هر چيز متأثر از آموزه هاي نظريه پردازان مارکسيست هستند. بيشتر مارکسيستها، جهاني شدن را به عنوان واقعيت موجود انکار نمي کنند؛ بلکه آن را تجلي و تجسم نظام جهاني سرمايه داري مي دانند. نظامي که به دنبال رشد و توسعه سرمايه داري غرب، جهان را به دو قطب اصلي استثمار کننده و استثمار شونده تقسيم کرده و ظلم و چپاول ذاتي سرمايه داري را به سرتاسر مناطق جهان گسترش داده است. اين گروه از متفکران به طور عمده چند ويژگي ذيل را به عنوان پيش فرضهاي خويش در بررسي فرايند جهاني شدن در نظر دارند:
1. ذات و بنياد اصلي نظام سرمايه داري را بايد در روابط و شيوه هاي توليد جستجو کرد.
2. سرمايه داري و فناوري به عنوان ابزارهاي اصلي طبقات حاکم در کشورهاي صنعتي است.
3. سرمايه داري به سرتاسر جهان رشد يافته و استثمار دروني خود را جهاني کرده است.
4. بيشتر ساختارهاي اقتصادي و روابط سياسي در بيشتر سرزمينهاي جهان بر اساس الزامات نظام جهاني سرمايه داري شکل گرفته است.
5. نظام جهاني سرمايه داري تضادهايي ذاتي دارد که مي تواند هرازگاهي آن را با چالشهاي جدي مواجه سازد .
با بررسي آثار متفکراني چون سمير امين ، آندره گوندر فرانک ، استفن گيلز ، رابرت کاکس و امانوئل والرستين که از مهم ترين نظريه پردازان متأثر از مارکسيسم نو محسوب مي شوند مي توان اصول پنجگانه مذکور را يافت.
فيلسوف برجسته اي چون يورگن هابرماس که به رغم تفاوتهاي آشکار به هر صورت محصول سنت مارکسيسم محسوب شده و آخرين نماينده جدي مکتب فرانکفورت تلقي مي شود نيز به نوع ديگري از مفاهيم فوق تأثير پذيرفته است. حتي گروه مخالفان و مبارزان با جهاني شدن (1) که به صورت يک گروه فکري و سياسي، فعاليتهاي علمي و سياسي گسترده اي عليه جهاني شدن در سراسر جهان انجام مي دهند نيز به روشني و صراحت از مارکسيسم تأثير پذيرفته اند. حجم ادبيات توليد شده از سوي مارکسيستها درباره جهاني شدن به اندازه اي است که بررسي تمامي آنها در قالب يک فصل غير ممکن است. اما براي آشنايي با اين گونه متفاوت انديشيدن در باب جهاني شدن به بررسي سه چهره شاخص يعني سمير امين، امانوئل والرستين و يورگن هابرماس مي پردازيم.
بررسي نظريات سمير امين
بررسي مباني روش شناختي و نظري
همچنين :
فرماسيون، ترکيب نهادينه شده شيوه توليد است. در جوامع مختلف شيوه هاي توليد گوناگون وجود دارند که بر اساس خصوصيات خود با يکديگر ترکيب شده و در قالب يک فرماسيون مشخص جلوه گر مي شوند(Amin, 1974, p.26).
اين دو مفهوم، مفاهيم پايه در پژوهشهاي اقتصادي و سياسي اند و بر اساس آنها مي توان تحقيقات را طراحي کرده و داده هاي تجربي را درون آنها جاي داد. از نظر سمير امين پژوهش تجربي و جمع آوري اطلاعات گرچه در جاي خود پردازش و تضمين کننده ارزش علمي پژوهشهاي اجتماعي است، اما در صورت بي توجهي به اين مفاهيم پايه و بينش نظري بر آمده از اين مفاهيم، فايده نداشته و به تنهايي به کار محقق نمي آيند. تحقيق تجربي به تنهايي شکافنده واقعيت و روشنگر حقايق نيست، بلکه تنها زماني مفيد است که به مدد چهارچوب مفهومي مبتني بر شناخت شيوه توليد فرماسيون بتواند طريق شناخت را هموار سازد. اين چهارچوب مفهومي جهت دهنده پژوهشهاي تجربي است و مشخص مي کند که به دنبال کدام اطلاعات بايد رفت و اين اطلاعات را در کدام چهارچوب قرار داد و چگونه از آن استفاده کرد(Amin, 1974, pp.27-28).
به طور کلي امين برخلاف بسياري از مارکسيستهاي کلاسيک انسان را کاملا تابع جبر شرايط مادي و تاريخ و بي اختيار در برابر شرايط واقعي و مادي نمي داند. به نظر او انسان به شدت از شرايط مادي و شيوه هاي توليد تأثير مي پذيرد، اما در نهايت موجودي آزاد است و خود شرايط زندگي اجتماعي خود را رقم مي زند. از اين روست که بررسي واقعيات در حوزه اقتصاد و سياست به منزله جبري دانستن نتايج اين واقعيت و تغيير ناپذير بودن آنها نيست. اين نگرش امين بر تلقي او از علوم اجتماعي نيز تأثير مي گذارد. او منکر اين است که رشته هاي مختلف دانش و انديشه اجتماعي بتوانند کاملا عيني و علمي شوند. در اين زمينه مي نويسد:
من عملا اصطلاح« انديشه اجتماعي »( يا نظريه اجتماعي) را به علم الاجتماع ترجيح مي دهم تا از يکسان انگاري ساختگي رشته هاي تحصيلي اجتماعي با علوم طبيعي پرهيز کرده باشم(زرافشان در مقدمه امين، 1382، ص 12).
وي معتقد است گرچه جمع آوري داده ها با روش علمي مفيد است، اما در علوم اجتماعي نمي توان همچون علوم طبيعي قوانين عام و جبري بين موجودات را کشف کرد. دليل ناتواني جامعه شناختي پيش از مارکس نيز از ديدگاه او همين است. آنها جنبه هاي شناخت شناسانه دانش اجتماعي را که هدف آن تغيير شرايط عيني است ناديده مي گرفتند. بنابراين کار دانش اجتماعي فهم واقعيات و عينيات و ترکيب آن با آگاهي اجتماعي است. اين جوهر نگرش مارکسيستي از ديدگاه سمير امين منافي و متناقض با علمي بودن بررسيهاي اجتماعي نيست. اين نگرش کمک مي کند که هم دچار جبرانديشي و جزم انديشي ناشي از بررسيهاي خشک علمي نشويم و هم در بند ايدئاليسم ناب گرفتار نياييم. ترکيب شناخت و بينش اجتماعي با بررسيهاي عيني- تجربي مي تواند شناخت عميق اجتماعي را محقق سازد( امين، 1382، ص 13-17).
بحثها و بررسيهاي سمير امين درباره نظام جهاني و جهاني شدن نيز به همين گونه است. او در عمل بسياري از اطلاعات و داده هاي جمع آوري شده در بررسيهاي تجربي را به کار مي گيرد، اما مي کوشد که آن را در قالب مفاهيم نظري برآمده از سنت مارکسيستي قرار دهد. يکي ديگر از مهم ترين اين مفاهيم «انباشت سرمايه» است. انباشت سرمايه در کنار «شيوه توليد» و «فرماسيون» از جمله بنيادهاي نظري مورد نظر اوست. او مانند بسياري متفکران نظريه نظام جهاني، معتقد است که انباشت سرمايه از خصايص ذاتي نظام سرمايه داري است. سرمايه داري براي حفظ و بقاي خود نيازمند انباشت دايمي سرمايه است و پيدايش شيوه هاي جديد انباشت سرمايه موجب ظهور نظام جديد جهاني شده و ساختارهاي اصلي اين نظام را به وجود آورده است . مرکز ثقل نظام جهاني با تحقق شيوه جديد انباشت سرمايه در اروپا به مرحله شکوفايي و انقلاب صنعتي رسيد و با انباشت بيشتر سرمايه در معدودي از کشورها قدم به مرحله امپرياليسم گذاشت. به همين دليل تولد نظام جهاني و آغاز حيات آن با آغاز شيوه جديد انباشت سرمايه هم زمان است. وي حتي آغاز تاريخ به معناي جديد آن را با شيوه جديد انباشت سرمايه يکي مي داند و جهان را تا پيش از شروع فرايند انباشت سرمايه و تشکيل فرماسيونهاي جديد در مرحله ماقبل تاريخ تلقي مي کند(Amin, 1976, pp.50-53).
اطلاعات تجربي به دست آمده زماني مي توانند براي تحقق مفيد واقع شوند که بتوانند در فهم بهتر شيوه هاي توليد، فرماسيونهاي حاکم و روشهاي جديد انباشت سرمايه و آثار اين پديده ها را در شکل گيري نظام جهاني وي ياري کنند. بر اين اساس امين به طرح و بررسي مفهوم نظام جهاني مي پردازد.
تعريف و ماهيت نظام جهاني
نظام جهاني مجموعه اي پيچيده از روابط بخشهاي مختلف اقتصادي است... . بيشتر اين روابط بر اساس نياز بازارهاي مختلف شکل مي گيرد و عمدتا در قالب «روابط تجاري» و «روابط مالي»( صدور سرمايه) متجلي مي شود... نظام جهاني بزرگ ترين مجموعه تجزيه ناپذير و منحصر به فرد اين روابط است و در اثر ترکيبي از شيوه توليد سرمايه داري در مرکز و نوع ويژه اي از فرماسيون سرمايه داري در پيرامون شکل گرفته است(Amin, 1993, p.247).
نظام جهاني پديده جديدي است که در اثر پيدايش و گسترش جهاني شيوه توليد سرمايه داري و انباشت سرمايه به وجود آمده است. شيوه توليد سرمايه داري، شيوه اي است که با تمرکز ابزار توليد در دست صاحبان سرمايه، امکان روز افزوني را براي انباشت سرمايه در اختيار آنها قرار مي دهد و قشر يا حتي ملتهاي کارگر را تحت اختيار خود قرار مي دهد. ماهيت اين شيوه توليد به گونه اي است که نيازمند گسترش به فراتر از مرزهاي کشورهاي اصلي سرمايه داري است و به همين دليل است که به تدريج به سرتاسر جهان گسترش مي يابد.
با گسترش جهاني نظام سرمايه داري در عرصه جهاني، دنيا به دو بخش اصلي مرکز و پيرامون تقسيم مي شود. از نظر سمير امين ساختار مرکز- پيرامون، بنيان و اساس نظام جهاني است که بر اساس آن کشورهاي مرکز به استثمار سازمان يافته و مستمر آنها مي پردازند. به همين دليل نيز ويژگي اصلي کشورهاي مرکزي «درون گرايي» است. بدين معني که تصميمات اصلي و تعيين تکليف براي اين جوامع در درون آنها صورت مي گيرد. در حالي که در کشورهاي پيرامون که «برون گرا» هستند درباره همه چيز در حوزه اقتصاد، سياست و جامعه آنها، در خارج از آن و در مرکزيت نظام جهاني تکليف تعيين مي شود(Amin /Alavi, 1974, pp.205-207). بر همين مبنا، کارکرد اصلي پيرامون تأمين نيازها و ارائه خدمات به مرکز است. تأمين مواد خام و نيروي کار ارزان، توليد کالاهايي که توليدشان در مرکز به صرفه نيست، انتقال ارزش افزوده توليد شده و غيره از جمله خدماتي است که پيرامون به مرکز مي دهد. يکدستي و هماهنگي ساختارهاي اقتصادي- اجتماعي در مرکز سبب مي شود که توسعه يک بخش موجب توسعه ديگر بخشهاي اقتصادي جامعه شود ، اما فرماسيون ناموزون پيرامون موجب مي شود که در برخي مواقع توسعه يک بخش باعث اضمحلال و گاهي انهدام بخشهاي ديگر شود. در نظام جهاني سرمايه داري نوعي تقسيم کار ناعادلانه صورت گرفته است که در آن نه تنها ساختار جوامع پيرامون به شدت نامتناسب شده است، بلکه بيشتر ثروت توليد شده در آنها را به سوي مرکز سوق مي دهد. اين امر توسعه کشورهاي پيرامون را با مخاطره اي جدي مواجه ساخته است. تقسيم ناعادلانه کار و الزامات نظام سرمايه داري جهاني موجب شده که انحرافاتي بزرگ در روند توسعه سرزمينهاي پيراموني و شرايط اقتصادي آنها به وجود آيد. در کشورهاي پيراموني فعاليتهاي به سوي صادرات سوق مي يابد؛ اما بيشتر، صادرات مواد خام و کالاهايي که مورد نياز مرکز و تأمين کننده منافع مرکز است. همچنين در اين کشورها خدمات به طور ناموزون با ديگر بخشها رشد مي کند و برخي صنايع سبک بدون ارتباط با زمينه ها و نيازهاي داخلي گسترش مي يابد.(Amin alavi , 1974 ,pp . 207 -209).
البته سمير امين معتقد است که در شرايط جديد نظام جهاني، امکان صنعتي شدن بخشي از جهان سوم فراهم شده است. با تغيير الگوي انباشت سرمايه در مرکز و تحول فناوري در آن و پيدايش فناوري برتري که سودآوري اقتصادي بسيار بيشتري دارد، ديگر وجود پاره اي از صنايع و خدمات در کشورهاي مرکزي صرفه اقتصادي ندارد و انتقال آنها به بخشي از جهان سوم سبب مي شود که تخصصها و تقسيم کار جديدي در عرصه نظام جهاني صورت گيرد. در اين شرايط مرکز دست به سرمايه گذاري گسترده در برخي مناطق پيرامون خواهد زد و توليد بخشي از کالاهاي صنعتي را بدانها خواهد سپرد. در حالي که در درون مرکز بيشتر صنايع الکترونيک و رايانه و نيز فناوري اطلاعات و ارتباطات و صنايع فوق مدرن به خصوص صنايع فضايي و اتمي گسترش مي يابد. بخشي از صنايع سنگين و حتي صنايع توليد کننده کالاهاي مصرفي، به ويژه صنايعي که وابسته به معادن بوده يا آلودگي زيست محيطي بسيار بالايي دارند يا نيازمند کارگر ارزان قيمت هستند به پيرامون منتقل مي شود. بدين سان به تعبير سمير امين صنايعي مثل پتروشيمي و ذوب فلزات به سوي جهان سوم - البته بخشي از آن- پرتاب مي شوند تا نيروي کار ارزان و سخنکوش آنها تأمين نيازهاي مردم مرفه مرکز را بر عهده گيرند. البته سرمايه و فناوري مادر و کنترل اصلي صنايع مذکور و نيز تنظيم بازار آنها همچنان در اختيار کشورها يا شرکتهاي مرکز خواهد بود. با اين حال اين تغيير وضعيت مي تواند به بهبود زندگي بخشي از سرزمينهاي پيراموني منجر شود. به عکس نظام جهاني کلاسيک که داراي دو قطب کاملا فقير و غني بود، در اين ميان کشورهايي پديد مي آيند که از سطح رفاه بالاتري برخوردارند، اما در نهايت در اثر فعاليت آنها سود و منافع سرشاري به سوي مرکزي سرازير خواهد شد.
بنابراين سميرامين نظام جهاني را مجموعه به هم پيوسته اي مي داند که غرب صنعتي و صاحب سرمايه در مرکز آن و بقيه جهان، زنجيره وار در پيرامون آن قرار دارند. ساختار حکومتها و اقتصادهاي پيراموني در ارتباط با کل اين نظام طراحي شده و در نهايت در خدمت مرکز قرار دارد. در حقيقت نيازهاي اساسي و بنيادين مرکز است که ساختار پيرامون را شکل داده و در صورت نياز تحول مي بخشد. در مرکز، همه گروهها و طبقات اجتماعي به نوعي از استثمار پيرامون ارتزاق مي کنند و حتي طبقه کارگر در پيرامون، ديگر آن طبقه پيشرو و انقلابي نيست، بلکه با بهره برداري از سودناشي از استثمار مرکز، خود به نوعي بورژوازي کارگري مبدل شده است.
قدمته و تحولات نظام جهاني
جهان جديد يک ذهنيت عمومي درباره تاريخ عالم به وجود آورده است که بر اساس آن سرمايه داري اروپايي نخستين نظام اجتماعي بوده که جهان را متحد کرده است ... . جوامع تا قبل از قرن شانزدهم ميلادي منزوي بودند و دست کم در نظامهاي منطقه اي با هم رقابت مي کردند... . سرمايه داري عصر جديدي در تاريخ عالم بود که از حدود سال 1500 آغاز گشت(Amin, 1993, p.248).
به نظر وي تمدنهاي قبلي، نظام جهاني به وجود نياوردند، آنها اجتماعاتي قبيله اي بودند که مانند سرمايه داري امکان و خصلت پيوند دادن ميان جوامع مختلف را نداشتند. شيوه توليد سرمايه داري و سرمايه و ابزار توليدي که خاص نظام سرمايه داري است، موجب پيدايش اين خصلت جهاني شده است. از زمان رنسانس و به ويژه از سال 1492 باپيدايش تدريجي شيوه توليد سرمايه داري، انتقال و تحول بزرگي در تاريخ جهاني به وقوع پيوست. طبقه سرمايه دار جديدي به وجود آمد که پديد آورنده شيوه توليد سرمايه داري و فرماسيونهاي جديد و مختلف در جوامع گوناگون بود، شيوه و فرماسيونهايي که در طول چند قرن به سرتاسر جهان گسترش يافت. او دوازده تمدن متفاوت را در طول تاريخ شناسايي کرده، اما معتقد است که سرمايه داريها طي پنج قرن سابقه خود، همه را در برگرفته و نظام جهاني واحدي را به وجود آورده است(Amin, 1993, pp.249-253 & 271-272).
سمير امين با اشاره به عنوان کتاب مشهور لنين که امپرياليسم را بالاترين مرحله سرمايه داري مي دانست، مي نويسد:
امپرياليسم مرحله اي از نظام سرمايه داري، حتي بالاترين مرحله آن، نيست. بلکه از همان آغاز در ذات گسترش طلبانه سرمايه داري وجود داشته است. تسخير امپرياليستي کره خاک از سوي اروپاييها و فرزندان امريکاي شمالي آنان در دو مرحله به اجرا درآمد و اکنون شايد وارد مرحله سوم خود مي شود. نخستين مرحله اين تعرض ويرانگرانه، در چهارچوب نظام سرمايه داري «سوداگر » اروپايي حوزه اطلس آن زمان، حول تسخير امريکا( شمالي، جنوبي و مرکزي) سازمان يافت. نتيجه نهايي آن ، تخريب تمدنهاي سرخپوستان و اسپانيايي کردن و مسيحي کردن آنان يا به طور ساده قتل تمام عياري بود که بر روي ويرانه هاي آن، ايالات متحده ساخته شد. علت اينکه همين الگو در جاهاي ديگر يعني در استراليا در تالماني (کامل ترين قتل عام تاريخ) و در زلاندنو هم تکرار شد، نژادپرستي بنيادي استعمارگران انگلوساکسون بود... . دومين مرحله ويرانگري امپرياليستي بر انقلاب صنعتي مبتني بود و خود را در قالب انقياد استعماري آسيا و افريقا بروز داد. گشودن بازارها... و ربودن و تصاحب منابع طبيعي جهان... انگيزه هاي واقعي اين تعرض را تشکيل مي دادند... . اين مرحله از امپرياليسم منشأ پيدايش بزرگ ترين مسئله اي است که بشريت تاکنون با آن روبه رو بوده است، يعني قطبي شدن قدرتمند و مقاومت ناپذير جهان که نابرابري بين خلقها را از يک نسبت حداکثر دو بريک در سال 1800 به يک نسبت شصت بر يک در زمان حاضر افزايش داده است( زرافشان در مقدمه امين، 1380، ص 13-15).
امپرياليسم سرمايه دارانه با گذراز اين دو مرحله فجايع بزرگي نيز آفريد. با افزايش دستاوردهاي فراوان بشريت و منافع بسيار وسوسه آميز، جنگهاي بزرگي بين قدرتهاي امپرياليستي به وجود آمد و البته انقلابهاي رهايي بخشي نيز مانند آنچه در روسيه و چين و بسياري از کشورهاي جهان سوم رخ داد، به وقوع پيوست.
از نظر امين استقلال ملتهاي آسيا و افريقا و جنبشهاي رهايي بخش اين سرزمينها به عصر گسترش طلبي اروپا که از سال 1492 آغاز شده بود و تا سال 1950 ادامه داشت پايان داد. اما وقتي آن عصر گسترش طلبي به پايانه رسيد، طبقه حاکم قدرتهاي سرمايه داري رستاخيز تازه اي را بنياد گذارد که نام آن را سرمايه داري بدون مستعمرات و انباشت سرمايه بدون مستعمره مي نامد و اين نوع جديدي از جهاني شدن است که با جهاني شدن نظام 1492 متفاوت مي باشد. اين نوع جديد جهاني شدن نه باحاکميت سياسي مستقيم، بلکه با خدمت گرفتن ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي دروني جوامع ديگر، تمامي نقاط جهان را به هم پيوند داده و آنها را در راستاي منافع مرکز تنظيم مي کند. به علاوه پس از سقوط اتحاد شوروي و رژيمهاي پوپوليستي جهان سوم، موج سوم ويرانگري امپرياليستي و گسترش جهاني سرمايه داري آغاز شده است( امين و ديگران ، 1380، ص 16 و 17).
در اين موج سوم هنوز همان اهداف گذشته سرمايه داري وجود دارد:
هدفهاي سرمايه مسلط هنوز همان هدفهاي گذشته است- کنترل جريان گسترش بازارها، غارت منابع طبيعي کره زمين و استثمار ذخاير کار مناطق پيراموني. اگر چه اين هدفها در شرايطي دنبال مي شود که شرايط جديدي است و از برخي جهات با شرايط مشخص کننده مرحله پيشين امپرياليسم خيلي متفاوت است. گفتمان ايدئولوژيک که براي تأمين رضايت و جلب موافقت مردم مثلت کانون( ايالات متحده، اروپا و ژاپن) در نظر گرفته شده همان حرفهاي کهنه اي است که آنها را زرق و برق تازه اي داده و نوسازي کرده اند و اين بار آن را بر يک «وظيفه مداخله» مبتني ساخته اند که مثلا با عذر دفاع از دموکراسي و حقوق مردم و انسان گرايي توجيه مي شود( امين و ديگران ، 1380، ص 18).
در اين موج جديد، نظام جهاني با سرکردگي نظامي- سياسي امريکا و با حضور و مداخلات سياسي و نظامي گسترده ( مثل حمله به عراق و يوگسلاوي) مي کوشد ايدئولوژي ليبراليستي خود را در سراسر جهان حاکم ساخته و با باز تعريف منافع اقتصادي خود در قالب اين نظامهاي نو سياسي و با گسترش سازمان ناتو و تبديل آن به يک اتحاديه تهاجمي که آسيا و افريقا را نيز در برمي گيرد و جهان شمول کردن سازمان تجارت جهاني و معيارهاي جهاني ليبراليسم، جهاني شدن جديد را بنياد گذارد( امين و ديگران، 1380، ص 19و20).
به نظر سمير امين پايان بيستم به نحو شگفت انگيزي شبيه فضاي حاکم در آغاز آن است و کشورهاي مرکزي سرمايه داري سرمست از پيروزي جهاني شدن هستند. عصر طلايي سرمايه داري در آغاز قرن بيستم بر تارک يک قرن کامل و دگرگونيهاي بنيادي جهاني قرار گرفته بود که با وقوع نخستين انقلاب صنعتي و تشکيل دولت- ملت بورژوايي جديد مشخص مي شد. اين روند از ربع تمامي اروپاي غربي که خاستگاه آن بود آغاز شد و به مناطق ديگر تسري يافت و به اين ترتيب باقيمانده قاره اروپا، ايالات متحده و ژاپن را فتح کرد. کشورهاي پيراموني قديمي عصر سوداگري ( يعني امريکاي لاتين، جزاير هند شرقي، بريتانيا و هلند) از اين انقلاب دوگانه بر کنار بودند، در حالي که دولتهاي قديمي آسيا( چين، عثماني و ايران) به عنوان کشورهاي پيراموني درون جريان جهاني شدن ادغام شدند( امين و ديگران ، 1380، ص 45 و 46).
امين با اشاره به نظريه پايان تاريخ عنوان مي کند که در سال 1900 نيز عده اي جهاني شدن کامل را جشن مي گرفتند و آن را پايان تاريخ مي خواندند، در حالي که بحرانها و شکافهاي تازه اي در انتظار نظام جهاني بود( امين وديگران، 1380، ص 46 و 47).به همين منوال کساني که امروز نيز سرمست از جهاني شدن و پيروزي کامل آن هستند از شکافهاي دروني اين نظام جهاني غفلت مي ورزند.
به طور خلاصه سمير امين سرآغاز نظام جهاني را به زمان پيدايش شيوه توليد سرمايه داري و طبقه بورژوازي در سال 1492 در اروپاي شمال غربي باز مي گرداند و معتقد است که اين سرمايه داري ابتدا مابقي اروپا و امريکاي شمالي، سپس مستعمرات و امريکاي لاتين و در مرحله بعد تمدنهاي کهن مانند ايران، عثماني و چين را فتح کرده و فرماسيونهاي استثمار گرايانه خود را به آنها تسري داده است. در اين مسير سرمايه داري با بحرانهاي بزرگي مثل برخورد. منافع امپرياليستها در جريان دو جنگ و رهايي و مقاومت سوسياليستها و ملتهاي جهان سوم برخورد کرده، اما با فروپاشي شوروي اين نظام به طور کامل جهان شمول شده و در زير چتر نظامي - سياسي امريکا و ايدئولوژي ليبراليستي آنها قرار گرفته است. وي اين تحول تدريجي نظام جهاني را به گونه ديگري نيز بيان مي کند. وي در سرآغاز کتاب سرمايه داري در عصر جهاني شدن بيان مي کند که در تمام طول تاريخ بشر توسعه نابرابر در جهان وجود داشته، اما در عصر جديد نابرابري و قطبي شدن در ذات روابط منبعث از سرمايه داري قرار گرفته است. وي تاريخ شکل گيري نظام سرمايه داري را که نابرابري و قطبي شدن در ذات آن است به چهار مرحله تقسيم مي کند:
مرحله اول، شکل سوداگرانه( از 1500- 1800 ميلادي) که دوران پيش از انقلاب صنعتي است و در آن سرمايه تجاري و بازرگاني اهميت و تسلط دارد و مناطق پيراموني آن مثل قاره امريکا بر اساس منطق انباشت سرمايه بازرگاني شکل گرفتند.
مرحله دوم ، نمونه ي به اصطلاح کلاسيک ( از 1800 تا جنگ جهاني دوم ) که از دل انقلاب صنعتي بيرون آمد و فرماسيونهاي اصلي نظام سرمايه داري شکل گرفت و همه آسيا به جز ژاپن و افريقا نيز به نظام سرمايه داري اضافه شدند ، اما روستايي و صنعتي نشده باقي ماندند . ايدئلوژي مدرنيزاسيون نيز در همين دوره شکل گرفت .
مرحله سوم، دوره پس از جنگ( از 1945- 1990) در اين دوره کشورهاي پيراموني به تدريج صنعتي مي شوند، اما صنعتي شدن نابرابر و نامتوازن. جنبشهاي ملي و سوسياليستي شکل مي گيرند. در ابتدا نظامهاي توليدي- سياسي ملي و خودمدار به وجود مي آيند و سپس با ترکيب مجدد و با يکديگر يک نظام توليدي جهاني يکپارچه پديد مي آيد. در اين دوره روند جهاني ژرف تر و عميق تر مي شود.
مرحله چهارم، دوران کنوني ( از 1990 به بعد) که در آن دگرگونيها انباشته شده و تعادلها از ميان مي رود و تلاش مي شود که با کاربرد زور و ايدئولوژي سياسي نو، نظم جديدي بر جهان حاکم شود. البته اين نظم حاکم نشده و روند قطبي شدن جهان افزايش مي يابد( امين، 1382، ص 27-29).
نظام جهاني سرمايه داري با گذر از اين مراحل، تمامي جهان را به هم متصل مي سازد و با انقلاب در حوزه فناوري، امکانات تازه اي براي بازتوليد خود مي آفريند. اما همچنان با دشواريها و تضادهاي ناشي از قطبي شدن روبه روست. از نظر امين ذات و جوهر جهاني شدن را بايد در همين خصلت نظام سرمايه داري جستجو کرد( امين ، 1382 ، ص 27-29).
پي نوشت :
1. anti-globalizers
2. world system theory
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}