جهانى سازى در پناه آتش :خاورميانه و ايالات متحده در آغاز هزاره سوم
جهانى سازى در پناه آتش :خاورميانه و ايالات متحده در آغاز هزاره سوم
ديباچه
سياست ياد شده كه عنوان « نگرشى نو به جهان » را گرفته توسط جناح جنگ افروز واشنگتن كه اينك « محافظه كاران نو » خوانده مىشوند ، در دستور كار دولت جمهوريخواه قرار گرفته ، به واسطه محفلهاى نيرومند صهيونيستها در هيأت حاكمه آمريكا ، از اولويت ويژه اى برخودار گشته ، سياست شناخته شده « لبه پرتگاه جنگ» (3) دوران جنگ سرد را بدل به سياست جنگ افزورى نموده است . «سياست چشمگير « نگرشى نو به جهان » با عنايت به منطقه خليج فارس طى سندى كه در هفدهم سپتامبر سال 2002 با عنوان « استراتژى امنيت ملى ايالات متحده » انتشار يافت و به امضاى رئيس جمهور آمريكا جرج دبليوبوش رسيد، به گونه اى متمايز ساز و كارى را مبنى بر « عمليات پيشگيرانه » تصويب نمود كه در واقع زنگ خطرى براى جهان به شمار آمد و بر اساس آن رهبران سياسى كشور مزبور اظهار داشتند كه اين روش ( نو ) در آينده نزديك در مورد عراق به اجرا گذاشته خواهد شد .
محيط بين المللى به اين اقدام پاسخ مثبت داد، اما بايد اظهار داشت خطا مىنمايد كه اين راه و روش را ( نو ) شمرد. در حقيقت ايده اى كه سند منتسب به دولت بوش آن را مطرح مىنمايد ، به گونه اى فراگير و كامل زاييده انديشه گروهى است كه ( اتوپيانز ) يا (فضيلت گرايان ) نام گرفته طى سالهاى 1990 تا 1993 در پنتاگون تشكيل و در پى فروپاشى شوروى ظهور يافته بودند . در آن زمان (ديك چنى)كه اكنون معاون رئيس جمهور است ، اسناد مورد نظر چنين پديده اى را تهيه نمود . مفاهيم مطرح در سند مورد بحث ، طى سالهاى دهه نود در اشكال مختلف توسط گروههاى گوناگونى نمود پيداكرد كه آخرين آن در ماه سپتامبر سال 2000 يعنى يك سال پيش از وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001، نهايى گشت . فضيلت گرايان مورد اشاره با توجه به برخوردارى از مواضعى امپرياليستى كرارا به گونه اى موفقيت آميز طى سالهاى دهه نود ، تلاش نمودند روش ياد شده را به كاخ سفيدى كه در اختيار كلينتون بود ، تحميل نمايند . تنها بعد از رويداد 11 سپتامبر 2001 بود كه فضيلت گرايان امكان ظهور در صحنه سياسى را پيدا كردند و بهره گيرى از دكترين مورد نظر خود را به تصويب رساندند . (4)
جهان انگلوساكسونى
اما در كنار چنين تحولاتى ، درون جامعه آمريكا بستر بروز نگرشهاى نوينى شد كه اوج آن را مىتوان در (برخورد تمدنها ) و (پايان تاريخ ) مشاهده كرد . اما در عين حال دنياى سرمايه دارى از نگرش واحد همگونى در اين گستره برخوردار نيست . نگاه دو بخش عمده سرمايه دارى جهان كه در اروپا و آمريكا تجلى يافته است ، نگرشى يك دست و همسو را رقم نمىزند . اينكه چرا هر يك از اين دو بخش كه به گونه اى عمده مىتوان آنها را در دو گروه « انگلوساكسون »ها و « ملل قرار گرفته در خارج از اين گردونه » تقسيم نمود ، داراى ديدگاه هاى ويژه خويش هستند ، به تعريف ، تبيين و تناقض منافع ملى اروپا و آمريكا باز مىگردد .
« يكى از سندهاى كميابى كه بيانگر اندازه و حجم ساختار ( سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى دنياى انگلوساكسون ) مىباشد ، گزارشى است كه شوراى بازنگرىهاى مدنى پارلمان اروپا تحت عنوان « فن آورىهاى سلطه سياسى » درباره سازمان جاسوسى آمريكا «NSA» (Agency Security National) كه مسئوليت بازنگرى كليه ارتباطات جهانى را به عهده دارد ، منتشر ساخته است . سند مزبور اين نكته را بيان مىدارد كه توافقى ميان پنج كشور انگلوساكسون صورت گرفته است كه بر اساس آن سازمان مورد بحث در تجسس از جهان موظف به پاسخگويى به هيچ يك از دولتهاى پنج كشور ياد شده ، نيست » . (6)
به منظور شناخت بيشتر سياست گذارىهاى ايالات متحده در مورد خاورميانه كه بيش از 65% از منابع انرژى جهان در آن ذخيره شده لازم است هم به سياستهاى كلى نظام سلطه آمريكا توجه نماييم و هم با بدنههاى اثر گذار در ترسيم سياستهاى كلى اين نظام آشنا شويم . نخست بخش دوم مبحث مزبور را مورد مداقه قرار مىدهيم . اصلى ترين بنياد فكرى و پژوهشى كه در پرورش فكر سياست خارجى و داخلى دولت بوش مؤثر بوده است « مؤسسه ابتكار امريكا براى تحقيق در سياست گذارى عمومى » موسوم به (AEI يا American Research Policy Public for Institute Enterprise ) مىباشد . اين مؤسسه در 1943 پايه گذارى شد و هيچگاه نتوانست با مؤسسات عمده اى مثل بروكينگز ( Brookings Institute) و يا هريتيج (Heritage Fondation) رقابت كند اما در سالهاى اخير ، اين مؤسسه در چرخه قدرت قرار گرفت به گونه اى كه جرج دبليوبوش به عنوان ميهمان و سخنران ويژه در اجلاس سالانه اين مؤسسه در تاريخ 26 فوريه 2003 سخنرانى بسيار مهمى ايراد كرد و در آن خطوط اصلى اقدامات دولت خود، مخصوصا در قضيه عراق را روشن ساخت. AEI زمره اولين مؤسسات آمريكايى بود كه حمله به عراق را توصيه نمود و مفهوم تغيير رژيم را درباره عراق و برخى از كشورهاى ديگر ، مطرح كرد .
طراحان كنونى دولت بوش، با پيوندهايى كه در قالب موسساتى چون AEI داشتند، در بهار 1997 طرحى فكرى با عنوان « پروژه اى براى قرن جديد آمريكايى » را راه اندازى كردند كه تقريبا همه حرفها و رفتارهاى فعلى دولت بوش در آن منعكس است . بايد تأكيد كرد كه در AEI گروهى از پژوهشگران در مورد كشورهاى خاورميانه پژوهش كرده و ايدههاى لازم براى گروههاى دست راستى را توليد مي كنند . شايان ذكر است كه AEI در 4 اكتبر 2002 كنفرانسى درباره عراق بعد از صدام برگزار كرد كه در آن « برنارد لوئيس » شرق شناس معروف انگليسى و استاد بازنشسته دانشگاه پرينستون از لزوم از سرگيرى قالب جديدى از استعمار غربى در خاورميانه سخن گفت . برنارد لوئيس عمده ترين متفكر غربى امور خاورميانه است . كه تمام پيروان محافظه كاران جديد و قديم ، ايدههاى وى در مورد ضد دموكراتيك بودن ساختارى خاورميانه و لزوم تغيير ( ايجاد ) - حتى با توسل به زور- توسط غرب را دنبال مىكنند. « (7)
كهنه سربازان تازه نفس
به راستى عناصر شكل دهنده اين برترى جهانى كدامند ؟ اين برترى تا چه اندازه مىتواند استمرار يابد ؟ چالشهاى فراروى آن كدامند ؟ ديگر ملتها و دولتهاى جهان چگونه با آن تعامل خواهند كرد ؟ (9)
هم پيمانان كهن يا رقباى نو
« بسيارى از انديشمندان و سياستگذاران و دانشمندان علوم اجتماعى در سايه نظام بين المللى حاكم بر سده بيستم بر اين باور بودند كه تحرك به سوى جهان گرايى ( Universalism) و تلاش براى تحقق چنين اصلى با هدف برخوردارى از برنامه ريزى پى ريزى شده بود كه بتواند به منازعات ناشى از ملى گرايى (Nationalism) و جدال كشورهاى منطقه اى كه دستمايه بروز دو جنگ جهانى خانمانسوز گرديد ، پايان دهد ، كه البته بروز دو جنگ تنها به دليل وجود منازعات منطقه اى نبود بلكه بيشتر ناشى از سلطه اروپا بر بخش عظيمى از جهان با بهره گيرى از ابزارهاى استعمارى بود . ظهور دولت ملى يك نماد و پديده توسعه يافته اروپايى شمرده مىشود . اكنون هم فراخوانى به گرايشهاى بين المللى را مىتوان مرحله توسعه يافته اين دگرگونى و تغيير شمرد ، پيمودن اين مرحله ، گذرى طبيعى از گرايشهاى قومى قبيله اى به رويكردهاى ملى شمرده مىشود . در اين زمينه دو مكتب وظيفه گرايى و عمل گرايى به رقابت با يكديگر پرداخته و ديرى نگذشت كه با نقش فعال زيرساختارهاى فرهنگى و همگرايى اجتماعى مواجه گرديدند و به همين جهت زمانى به ساز و كار گرايشهاى منطقه اى روى آوردند كه اروپا دريافت جامه پوسيده استعمار را بايد دگرگون سازد . « (10)
به نظر نمىرسد هم آوايى روزگاران گذشته بتواند ماندگار بماند به خصوص كه بخش اروپايى اردوگاه فروپاشيده سوسياليسم ، رويكردى به جهان سرمايه دارى دارد و اتحاديه اروپايى با عنايت به چنين تمايلى ، قدرتى روزافزون مىيابد . بديهى است تحولات سالهاى اخير در برابر سلطه جويى وقفه ناپذير ايالات متحده قد برافرازد . » به نظر مىرسد روند قدرت در اروپا، پس از فروپاشى شوروى ، دگرگون گرديده است ، زيرا با پايان يافتن پيمان ورشو و هدايت ناتو توسط ايالات متحده و گسترش آن به سوى شرق ، امكان تجربه كردن اين دگرگونى فراهم گرديده به گونه اى كه طى كنفرانس مادريد كه در ماه ژوئيه 1997 تشكيل گرديد ، اين پيمان ، كشورهاى چك ، لهستان و مجارستان را با علم به اينكه بسيارى از كشورهاى اروپاى مركزى تشنه انضمام به آن هستند ، به عضويت پذيرفت ....
در جهان معاصر ، اروپاى غربى از اقتصاد قدرتمندى برخوردار شده كه از اقتصاد ايالات متحده نيرومندتر مىنمايد . روسيه زرادخانه اى هسته اى را در اختياردارد كه با زراد خانه آمريكا برابرى مىكند . ژاپن هم ، اكنون يكى از نيرومندترين قطبهاى اقتصادى جهان شمرده مىشود . همچنين چين و هند دو نيرويى را شكل مىدهند كه سر از خواب برداشتهاند . بنابراين امكاناتى در عالم وجود دارد كه بعضى از نيروهاى ياد شده را حداقل براى ايجاد نوعى توازن قوا ، گرد هم مىآورد و زمينههاى نوعى مقاومت و ايستادگى را ايجاد مىكند ... فرانسه هم تلاش مىنمايد هم پيمانان اروپايى را حول محور معينى كه بتواند با ايالات متحده موازنه اى را شكل دهند ، فراهم آورد اما متحدانى چون آلمان ، انگليس ، ايتاليا و ديگر دوستان اروپايى علاقه چندانى به شكلگيرى چنين اتحادى از خود بروز نمىدهند و همراهى لازم را نمىنمايند . در واقع تنها برخى از كشورهاى اسلامى و عربى نظير ) ايران ، عراق ، ليبى و تا اندازه اى سوريه ( و كشورهاى كوچكى چون كوبا و كره شمالى عهده دار تحقق چنين اصلى گشتهاند و در برابر نظام سلطه آمريكا ، مقاومت مىكنند . » ( 11)
تحركهاى زورمدارانه ايالات متحده تشنه تجربه كردن توانمندىهايى است كه فن آورىهاى نوين بشرى آن را ارزانى وى داشته است . گويى جهان فراسوى آمريكا و هم پيمانان دور و نزديك آن ، سرخپوستانى هستند كه بر گنجينههاى زر و سيم خفته ، در انتظار خوش آمد گويى به نورسيدگان فراآمده از آن سوى درياها مىباشند تا سر تعظيم در برابر فرهنگ بى ريشه اى فرود آورند كه فرودستان اروپا آن را به لطف سر نيزههاى خويش نضج داده بارور كرده بودند . هر چند كه گذر زمان و انضمام مردمانى ديگر از سرزمينهاى دور و نزديك اين قاره نويافته ، در بارور شدن و هويت يافتن فرهنگ ساكنان اين سرزمين نقش برجسته اى ايفا نمود و آن لجام گسيختگى كهن را مهار كرده اما در كنار چنين تحولى به زياده طلبى مردمى دامن زد كه در اين قاره گرد هم بودند . « جدا از دلايل و زمينههاى بروز تك قطبى و مغيرهاى گستردهاى كه سلطه آمريكا را شكل داده ، لازم است به جهانى شدن دولتهاى مركز و اطراف و ظهور مفاهيم استراتژى نوينى توجه نماييم كه به دنبال منازعه شرق و غرب و پايان يافتن جنگ سرد و ايجاد نوعى وفاق سياسى براى فروپاشى شوروى ، چهره نمود و شرايطى را به وجود آورد كه ايالات متحده با برخوردارى از فلسفه خاص خويش در نگاه به گيتى ، از آن به جهانى شدن تعبير كرد و انگيزه اى را پايه ريزى نمود كه بر اساس آن بتواند سيطره جهانى شدن را رقم زده نظام تك قطبى را پايه ريزى نموده پس از تحقق دست آوردهايى كه شرايطه دهه نود سده بيستم آن را ايجاد نموده ، صلاى شكل گرفتن نظم نوين جهانى را درافكند و زمينههاى لازم را براى تك روى در آمريكاى لاتين ، خاورميانه ، اروپاى شرقى ، اقيانوس آرام و ديگر مناطق عالم را فراهم نمود .
طبيعتا آنچه براى ما اهميت دارد بررسى اين پديده در خاورميانه است . به راستى نمادهاى تك قطبى شدن آمريكا در اين منطقه بر اساس چه واقعيتهايى شكل گرفته است ؟
1- ايجاد بسترى مناسب براى تأمين و توليد نفت و تضمين ذخاير آن در خاورميانه براى دهههاى آينده ،
2- ايجاد تضمينهاى لازم براى بقاى دولتهاى كوچك منطقه و بى محتوا ساختن كشورهاى بزرگ و اثرگذار خاورميانه ،
3- مديريت نظام آينده منطقه اى كه به منظور تمشيت امور خاورميانه ، تدوين يافته است ،
4- كسب دست آوردهاى ژنو اقتصادى با بهره گيرى از ژاپن و اروپاى غربى ،
5- رهبرى اقداماتى كه به منظور اعمال سيطره بر منطقه و دنياى توسعه يافته ، معمول مىگردد ،
6- دخالت در امور داخلى كشورهاى منطقه و ناديده انگاشتن اقتدار منطقه اى ،
7- مديريت عمليات سازش اعراب و اسرائيل ،
8- قراردادن كشورهاى منطقه اى در كمربند جهانى شدن اقتصاد . » (12)
به رغم بالندگى فرهنگ مردم آمريكا و توسعه نگرشهاى كثرت گرايانه در اين سرزمين ، به نظر مىرسد دست اندركاران سياستگذارىهاى كلان در اين بخش از جهان ، ساز مخالفى را مىنوازند . « در بررسى افكار دست اندركاران كنونى در مورد خاورميانه بايد به نقش مؤسسه واشنگتن براى سياست گذارى خاور نزديك ( Washington Institute for Near East Policy) موسوم به (WINEP) دقت خاصى كرد . اين مؤسسه كه در اوايل دهه هشتاد ، فعاليت خود را آغاز كرده است ، بى شك طى دو دهه گذشته ، مؤثرترين مؤسسه در شكل دادن به سياست خارجى آمريكا در خاورميانه بوده است . نمىتوان WINEP را صرفا يك مؤسسه محافظه كارى جديد ناميد ولى قطعا در بسيارى از چارچوبها با آن همراه بوده و هست و توليد كننده بسيارى از ايدههايى مىباشد كه مطلوب و محبوب محافظه كاران است . از جمله اين نگرشها مىتوان گفت نه فقط حمايت همه جانبه از اسرائيل ، بلكه نگاه كردن به منافع آمريكا از ديد منافع اسراييل و آن هم از ديد بخش تندرو حاكميت اسراييل و اعتقاد به همسانى اين منافع با منافع واشنگتن ، يكى از پايدارترين خطوط فكرى است كه WINEP همگام با محافظه كاران در پيشبرد آن تلاش مىكند . «(13)
خارى در چشم و استخوانى در گلو
مىتوان با واقعيت ساختارى اين بدنه از زبان يكى از اعراب ساكن سرزمينهاى غصب شدن كه از مكانيسمهاى هدايت كننده دولت اسرائيل به خوبى آگاه است آشنا شويم . « عزمى بشاره » در اين باره چنين اظهار مىدارد : « صهيونيسم هم از آغاز حركتى اروپايى بود كه از فراسوى مرزهاى تعريف شده در قوميتهاى اين قاره ، مىرفت تا قوميتى جهانى شده را رقم زند ، اما پيروزى اين حركت به عنوان يك قيام و رستاخيز ، در ميان سازمانهاى يهودى جهانى ، زمانى به دست آمد كه جهانى شدن كنونى توانست به واسطه ارتباطات و بهره گيرى از شركتهاى فرامليتى ، از مرزهاى شناخته شده گذر نمايد و ساز و كارهاى فروپاشى فرهنگ ملى را رقم بزند و كثرت گرايى فرهنگى را كه يهوديت نيز در آن تعريف شده است ، شكل دهد . از سويى ديگر در داخل اسراييل ، خط مشى سياسى ترسيم شده اى براى پى ريزى اقتصاد ، جامعه و دولت بر پايه راه كارهاى نوينى رقم خورد كه سياستهاى توسعه طلبانه اين كشور آن را ترسيم نمود و به يك ايدئولوژى همگرا بدل ساخت كه بتواند نوعى از همگونى را ميان « سرزمين توراتى » و يك دولت اشغالگر جهان مدار ، به وجود آورد ... از سويى ديگر اقدامات معمول شده فعلى كه در گستردههاى اقتصادى و اجتماعى اسراييل به اجرا در آمده هنوز به عرصه سياست كشيده نشده ، اما بازتاب و دست آورد فرهنگى مشخصى را رقم زده است مسأله جدا سازى « امت يهود » جهان از گروههاى قومى ساكن اسراييل كه با اعراب اين كشور در يك چارچوب شهروندى قرار بگيرند ، آغاز شده است . اما هنوز دولت اين كشور صبغه و خاستگاهى صهيونيستى دارد و در حال تجربه كردن دوران « فرا صهيونيسم » است .... هنوز هم منازعاتى اساسى در ميان نيروهاى مزبور وجود دارد كه به واسطه آن مفرى براى اعمال سياست خارجى اين كشور ، باز مىجويند .
نيروهاى سرمايه دارى جهانى شده نوگرا و گروههاى اجتماعى مرتبط با آن در پى يافتن زمينه اى براى سرمايه گذارى در پروژه « خاورميانه نوينى » هستند كه بتواند اين كشور را به ايستگاه انتقال جهانى شدن اقتصاد، بدل نمايد . اين گروه آمادگى خود را براى پرداخت بهاى تحقق هدف سياسى مزبور در چارچوب برخوردارى از توازن قوا با اعراب ، اعلام داشته است . در حالى كه جناح راست دينى نژادى در پى ايجاد روابط گسترده اى با جهان غرب است و درصدد كنار گذاشتن اعراب به منظور تحقق توسعه اسرائيل بر مبناى برخوردارى از جانمايه هاى يهوديت است و چنين خواستى را در قالبى دموكراتيك ارايه مىكند ، مىبينيم ديوارههاى آهنين كه رنگ آپارتايد و تبعيض نژادى دارد ، به گرد اعراب زده شده و كل جامعه كشور را از فلسطينيان جدا ساخته است ( شعار چپ اسرائيل ) و صلحى را كه با اعراب طرح آن را در افكنده است ، بر اساس پى ريزى ابزارهايى تدافعى رقم زده رعايت عدل و انصاف را در آن ننموده حتى آن را در جهت تحقق پندارها و اوهام خاورميانه اى جديد ، پى ريزى نكرده است . « (15)
مىتوان اين گونه برداشت نمود كه جهانى شدن ، صرف نظر از ابزارهاى به كار گرفته شده براى اعمال آن ، به هنگام رسيدن به خاورميانه تبديل به ساز و كارى مىگردد كه از آن با عنوان « خاورميانه اى شدن » ياد مىگردد . اگر به اين نكته نيز توجه نماييم كه پديده جهانى سازى به هنگام تعامل با كشورهاى حاشيه جنوب درياى مديترانه تغيير نام داده ، از آن به « مديترانه اى شدن » تعبير مىگردد و زمان تحول ناشى از رواج چنين پديده اى در دست اروپاى غربى قرار مىگيرد ، اين سخن عزمى بشاره كه ، «نيروهاى سرمايه دارى جهانى شده نوگرا و گروههاى اجتماعى مرتبط با آن در پى يافتن زمينه اى براى سرمايه گذارى در پروژه « خاورميانه نوينى » هستند كه بتواند اين كشور (اسرائيل ) را به ايستگاه انتقال جهانى شدن اقتصاد بدل نمايد »، مفهوم گسترده ترى مىيابد . در واقع پروژه خاورميانه اى شدن يعنى اسراييلى شدن خاورميانه .
شعلههاى آتش
دكتر « على الوردى » استاد جامعه شناسى دانشگاه بغداد اظهار داشته است : « هنگامى كه تاريخ اجتماعى عراق را از دوران كهن تا زمان حال ، بررسى مىكنيم ، در مىيابيم كه ارزشهاى « بدوى » گاه كم رنگ گشته و زمانى جلوه اى خيره كننده دارد . اين افت و خيزها با توجه به ضعف و قوت دولتها ، شكل مىگيرد . دولت ، پايه و اساس مدنيت شمرده مىشود . هرگاه در كشورى ، نماد دولت به گونه اى قدرتمند شود كه بتواند به منازعات داخلى پايان دهد و دست حراميان و متجاوزان را كوتاه سازد ، كشاورزى ، تجارت و صنعت در آن كشور رونق مىيابد و مردم بى ترس و واهمه سرگرم پيشه و حرف خويش مىگردند . اين واقعيت به كرات در تاريخ عراق مشاهده شده است . در چنين مقاطعى از تاريخ بوده كه ارزش هاى « بدوى » كم رنگ گشته و نمادهاى مدنيت چهره نموده است . »
طى دورههايى از تاريخ عراق كه دولت در آن سست و ناپايدار بوده و توان حمايت از شهروندان را نداشته است ، مردم ناگزير به ارزشهاى « بدوى » روى آورده اند و همگام با سست شدن اقتدار دولت ، ارزشهاى مزبور جلوه گرى كرده و تعصبهاى قومىو قبيله اى شدت يافته است . » (18)
اينك ايالات متحده كه با داعيه دموكراسى كه يكى از اركان جهانى سازى شمرده مىشود ، قدم به اين سرزمين گذاشته و در چنين گردابى فرو افتاده است كه رهايى از آن چندان سهل و آسان نمىنمايد ، به ويژه اينكه كشورهاى عرب منطقه چنين دخالتهايى را از اين روى برنتافتهاند كه آن را مقدمه اى براى تثبيت بيش از پيش دولت اسراييل مىشمارند . كوتاه سخن اينكه : « فراخوانى ايالات متحده به ( بازار بدون مرز ) و در نتيجه به (سرزمينهاى بى حد و مرز ) حركتى آرمانى شمرده نمىشود ، جنبشهاى مخالف آن را هم نمىتوان آرمانى شمرد .
در حقيقت ايالات متحده زمانى به اصل ناديده انگاشتن مرزها روى آورده كه اقدام به ناديده گرفتن مرزهاى موجود كرده است . با توجه به اين نكته كه ( مرزهاى ايدئولوژيكى ) اعمال شده توسط شوروى كه مدت هفتاد سال رواج داشت و در منظومه اى سوسياليستى اعمال مىگرديد ، در برابر نخستين فشارها فرو ريخت و همگان با آن اتحاد شوروى هم فرو پاشيد ، بنابراين نمىتوان گفت كه ( مرزهاى اقتصادى ) مستحكمتر از ( مرزهاى ايدئولوژيك ) است و ايالات متحده مىتواند سپهر جهانى شدن را بهتر از منظومه سوسياليستى ايجاد شده توسط شوروى ، نگهدارى و حراست نمايد . « ( 19)
* دارای دکترای روابط بين الملل واستاديار دانشگاه تهران ،عضو شورای غير دولتی روابط خارجی موسسه تهران.
منابع:
1- موريل ميراك وسباخ ، اقدامات جهانى و اثر گذارىهاى آن بر منطقه خليج فارس ، خلاصه مقالات سيزدهمين همايش بين المللى خليج فارس ، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى وزارت امور خارجه ، ص 47 .
2- سخنان ويليام فاكنر در مصاحبه با روزنامه نگاران به هنگام دريافت جايزه نوبل براى تاليف خشم و هياهو .
3- سياست شناخته شده جمهوريخواهان ايالات متحده در دوران جنگ سرد .
4- منبع شماره 1 .
5- اسامه امين الخولى ، العرب و العولمه ، انتشارات مركز مطالعات وحدت عرب ، ص 23 .
6- همان ص 474 .
7- سيد محمد كاظم سجادپور ، كالبد شناسى مؤسسات پژوهشى آمريكا ، فصلنامه سياست خارجى ، ش 4 سال 1381، صص 988 -989.
8- مسعود اسد اللهى ، سازندگان استراتژى آمريكا ، روزنامه ايران ، دوشنبه 19 خرداد 1382، ص 5 .
9- منبع شماره 5 ، ص 210 .
10- عبدالهادى بروجردى ، جهان عرب و جهانى شدن ، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، ص 274.
11- همان ، صص 257 -258.
12- همان 287 -288.
13- منبع شماره 7 ، صص 991 -992 .
14- منبع شماره 10، ص 292 .
15- همان ، ص 329 .
16- محمد ابراهيم باستانى پاريزى ، اژدهاى هفت سر ، انتشارات دنياى كتاب 1367، صص 200 -201 .
17- على الوردى ، دراسه فى طبيعه المجتمع العراقى ، انتشارات المكتبه الحيدريه ، ص 12 .
18- همان ، صص 1413.
19- منبع شماره 10 ، صص 419 -420 .
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}